بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق(فصل ۴ …قسمت۴)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل چهارم؛زنان چریک

قسمت چهارم

فصل دوم (از سه خرداد تا اواخر خرداد ۱۳۵۰)

بخش اول: تشریح اوضاع و آغاز مرحله دوم

تیم ‏بندى سازمان در این مرحله به قرار زیر بود:

۱- تیم مسعود

۲- تیم قاسم

۳-واحد بررسى فعالیت مجدد روستا

۴- محافل سمپات که در ارتباط با عباس مفتاحى بودند.

کار در روستا

کار در روستا به نتیجه نرسید. ارزیابى‏ هاى اولیه عباس مفتاحى از داده ‏هاى اردشیر داور (اولین رابط سازمان مجاهدین با چریک ‏ها که فردى نیمه ‏مذهبى بود) براى شروع عملیات در جنگل ‏هاى شاهرود ذهنى بود و قابل تحقق نبود.

داور نیز در اوایل تابستان ۵۰ دستگیر شد و به ‏علت خویشاوندى با ثابتى۱ و همکارى با ساواک مدتى بعد آزاد شد.

و اما مشکلات این مرحله:

۱- وضعیت سازماندهى خوب نبود.

۲- وضعیت سلاح خوب نبود.

۳- به‏ علت کمبود مهمات تمرین براى تیراندازى بد بود.

اما در زمینه ساخت بمب‏ هاى باروتى با بوشن چدنى لوله‏ کشى، نمره‏ سازى، کار با مواد منفجره و بمب‏ هاى ساعتى پیشرفت‏ ها خوب و چشم‏گیر بود.

بخش دوم: ایده‏ ها و طرز تفکر غالب در مرحله دوم

روحیه سازمان على ‏رغم ضربات نیروى هوایى (شهادت پویان) و خیابان طاووسى (شهادت اسکندر صادقى‏ نژاد) خوب بود. همه بیشتر به نتایج استراتژیک قضایا فکر مى‏ کردند. اما مسعود به دقت در پى یافتن علل تاکتیکى و تکنیکى ضربات بود، اما به ‏علت کمبود اطلاعات به نتایج مشخصى سازمان نمى ‏رسید. مشغله اصلى در این مرحله سازماندهى بود نه عملیات اما این ایده در سازمان بود که جشن‏ هاى شاهنشاهى به ‏علت اهمیت بین ‏المللى براى جنبش باید به‏ هم مى‏ ریخت.

طرح ‏ها

۱-اشغال کارخانه ‏ها و صحبت با کارگران

۲-انجام عملیات در رابطه با منافع مشخص کارگران

یک نکته درست

حمید اشرف در اینجا به نکته درستى اشاره مى ‏کند طرح یک ایده به ‏معناى اجرایى شدن آن نیست. این فاصله را امکانات عملى سازمان پر مى‏ کند. دادن طرح ده درصد کار است در اینجا اشرف با سوبژ کتیویسم و مارکسیست ‏هاى تفسیرگر مرزبندى مى ‏کند.

فعالیت در روستا

در مرحله دوم ایده فعالیت در روستا به دو علت طرح شد:

۱-ناموفق بودن سازمان در سازماندهى همه افراد در شهر

۲- تأثیر بسیار زیاد عملیات در نواحى کوهستان‏ هاى شمالى مقارن جشن‏ هاى شاهنشاهى

عباس مفتاحى و مسعود احمدزاده موافق اما قاسم (حمید اشرف) مخالف بود. علت مخالفت قاسم عملى نبودن این ایده بود به دو علت:

۱- کافى نبودن امکانات سازمان

۲- نبود نیروى آماده براى ایجاد یک واحد ورزیده

اما مسعود معتقد بود سازمان امکانات و نیروى لازم را دارد.

ارزیابى قاسم بر این بود که براى عملى شدن این ایده امکانات زیر ضرورى است:

۱- یک شبکه حمایت محل براى تأمین نیازهاى لجستیک (برنج، نمک، شکر، پوتین و وسایل)

۲- یک شبکه رابط بین شهر و روستا براى تأمین وسایل

۳- حداقل شش کادر ورزیده و آشنا به زندگى در کوه و جنگل

۴-حداقل یک قبضه مسلسل و سلاح‏ هاى کمرى خوب

۵- گسترش افراد در یک ماه به ۱۲-۱۰ نفر با سلاح کافى

قاسم (حمید اشرف) معتقد بود که سازمان فاقد امکانات لازم براى این حرکت است. مضاف بر این‏که دشمن هوشیار شده است و هر نوع تحرکى را سرکوب مى‏ کند، اما مسعود معتقد بود که تجربه سیاهکل نباید مانع انجام حرکت‏ هاى بعدى بشود.

طرح حمید اشرف

طرحى که اشرف تهیه کرد مبتنى بر این بود که در اواخر مرداد:

۱- تدارکات لازم انجام شود.

۲-افراد آماده شوند.

۳-نیروهاى سمپات در نواحى شمال فعال شوند.

۴-سلاح به میزان کافى تهیه شود.

ضمناً در نظر بود با ایجاد پشت جبهه ‏اى در نواحى جنگلى نیروهاى شهر بتوانند از طریق ارتفاعات شمالى تهران خود را به نواحى البرز مرکزى برسانند و با استفاده از انبارک‏ ها و وسایل تهیه شده به ‏طور اضطرارى در این نواحى مشغول به فعالیت شوند.

در نیمه خرداد هنوز هیچ قدمى برداشته نشده بود پس باید کارهاى زیر انجام مى‏ شد:

۱-فرستادن آشتیانى به فلسطین براى آوردن سلاح

۲- فعال کردن سمپات‏ هاى شمال

۳- سازماندهى تیم تدارکات و ارتباطات در شهر

۴- راه ‏اندازى تیمى براى انبارزنى

ارزیابى اشرف در این مرحله بدین شکل است که شروع حرکت در اواخر مهر غلط و ذهنى بود و با واقعیات تطبیق نمى ‏کرد.

بخش سوم: نحوه سازماندهى

۱- جمشیدى به «واحد بررسى فعالیت مجدد در روستا» منتقل شد. جمشیدى، حسن سرکارى، منوچهر بهایى‏ پور جزء اولین گروه اعزامى بودند.

۲-تیم شناسایى اولیه و انبارزنى متشکل از دکتر چنگیز قبادى، بهرام قبادى و مهرنوش ابراهیمى درست شد.

۳-سلمان‏ نژاد دچار سوختگى شد و به شهادت رسید.

۴-تیم شماره یک مسعود متشکل بود از: مناف فلکى رقیه دانشگرى، احمد زیبرم، اسداله مفتاحى که در خانه مجید بودند.

۵- تیم شماره دو مسعود متشکل بود از: مجید احمدزاده، حسن نوروزى، حاجیان سه ‏پله که در خانه خیابان طوس بودند.

۶- تیم شاخه مشهد و تبریز سازمان نیافته بودند.

به ‏علت به ‏هم خوردن تیغه ‏بندى تشکیلات، سازمان در وضعیت آسیب ‏پذیرى بود تا نیمه دوم مرداد که ضرباتى به سازمان وارد شد.

بخش چهارم: وقایع و رویدادها

اثرات ضربه نیروى هوایى

۱- معوق ماندن برنامه ‏هاى پیش ‏بینى شده

 ۲- کاهش کادرهاى باتجربه

۳-بى ‏ارتباطى قسمتى از رفقاى سازمان نیافته با سازمان (از جمله رفقاى مشهد)

اشکالات

ارتباطات درهم و برهم بود. و از نظر امنیتى هیچ کنترلى نبود. سازمان در اینجا با سه مشکل روبه ‏رو بود:

۱- کم ‏مایگى طبیعى افراد

۲- کمبود افراد باتجربه

۳- در دستور بودن کارهایى بالاتر از توان سازمان

ضربه خوردن تیم فنى

تیم فنى که از اعضاى مخفى شده گروه تبریز بود. و ارتباط آن‏ها با رفیق اسکندر بود قبل از ارتباط ‏گیرى مجدد ضربه خوردند.

ضربه خوردن تیم قبادى

این تیم چهار بار به مناطق شمالى براى انبارک ‏زنى رفت، اما در آخرین سفر به ‏علت بى ‏احتیاطى دچار ضربه شد.

درگیرى در شهر گرگان

روز بعد بیستم خرداد۱۳۵۴ یکى از چریک ‏ها در اجراى قرارش در امامزاده شهر گرگان مورد سوءظن مأموران سازمان امنیت گرگان قرار مى‏ گیرد. لندرور ساواک به‌طرف او مى‏ آید و مأموران سعى در دستگیرى او مى‏ کنند درگیر مى‏ شوند و چریک فدایى مأمور را با گلوله مضروب مى‏ کند مأموران با فریاد آى دزد آى دزد از مردم مى‏ خواهند تا او را دستگیر کنند. و چریک فدایى با فریاد مرگ بر شاه و زنده باد کارگر و مرگ بر سازمان امنیت هویت خود را به مردم مى‏ شناساند. چریک فدایى از رودخانه عبور مى‏ کند و یکى از مأموران که او را تعقیب مى‏ کند را با گلوله مى‏ زند. کامیونى را مصادره مى‏ کند و از محل دور مى‏ شود. پلیس با بسیج همگانى در صدد دستگیرى او برمى‏ آید. چریک کامیون را رها مى‏ کند و با تصاحب لندرورى از شهر خارج مى‏ شود که مورد تعقیب قرار مى‏ گیرد. چریک فدایى با شلیک ‏هایى به تعقیب‏ کنندگان خود وارد کوه پایه مى ‏شود ماشین را رها مى ‏کند و خود را به پایگاهش مى ‏رساند.

درگیرى در خیابان‏هاى شهر

در شب هفدهم مرداد ۱۳۵۴ دو تن از چریک‏ ها در شهر مورد سوءظن گشت‏ هاى پلیس قرار مى‏ گیرند. و وقتى پلیس ‏ها در صدد بازرسى ساک‏ هایشان برمى ‏آیند آن دو به آن‏ها شلیک مى‏ کنند و با ضبط سلاح هر دو پلیس از منطقه دور مى‏ شوند و چون خیابان‏ ها در محاصره پلیس بود شب را در بیابان‏ هاى اطراف شهر مى‏ خوابند و صبح به پایگاه خود بازمى‏ گردند.

انفجار در اداره کار استان خراسان

در روز دوازده اردیبهشت ۱۳۵۵ ساختمان اداره کار استان خراسان با انفجار بمب بسیار نیرومندى که توسط یک واحد از رزمندگان سازمان چریک‏ ها کار گذاشته شده بود درهم پیچید. این عمل به مناسبت روز جهانى کارگر و به خاطر اعتراض به ظلم و اجحاف بى‏ حد وزارت کار نسبت به کارگران زحمتکش استان خراسان انجام گرفت۲

. چریک ‏ها طى تماسى تلفنى براى این‏که به کسى آسیب نرسد وجود بمب را به کارکنان گزارش دادند. اما یکى از مأمورین ساواک مستقر در اداره کار به همراه یک مستخدم طماع جهت یافتن بمب و گرفتن پاداش جان خود را در این انفجار از دست دادند. از آنجا که این انفجار هم‏زمان بود با برگزارى جشن اول ماه مه در تهران و رژیم از انعکاسى مثبت این انفجار در میان کارگران خراسان مطلع بود. سعى کرد با یک هفته تأخیر آن‏را در جرایدمنعکس کند.

در ایستگاه راه ‏آهن از رفیقان جدا شو

بامدادان با کتى دکمه بسته به شهر برو

براى خود خوابگاهى بیاب

اگر رفیقت در زد

در را باز مکن

آه، نه تنها باز مکن

بل، رد پا را پاک کن

برشت

شهادت على دبیرى ‏فرد

در ساعت ۱۵ سی ام آبان ۱۳۵۴ على دبیرى ‏فرد در خیابان دامپزشکى، نزدیک چهار راه نواب وارد تور اکیپ‏ هاى عملیاتى کمیته مشترک شد.

به ‏درستى روشن نیست که این تور براى چه کسى پهن شده بود. اما به دبیرى‏ فرد مشکوک مى‏ شوند و به تعقیب او مى‏ پردازند. کار به درگیرى مى‏ کشد و على به شهادت مى ‏رسد.

تمامی دار و ندارتو یعنی همین؛

یک قلم

یک دفتر

یک کلت

یک سیانور

و یک بسته سیگار زر

شهادت على‏ اکبر جعفرى

جعفرى پس از ترور عباسعلى شهریارى، زهرا آقانبى قلهکى را مأمور ارتباط با مهناز صدیق تنکابنى کرد.

مهناز صدیق مدتى را در زندان سپرى کرده بود. و معرف او شهرزاد مهدوى بود. مهدوى پس از ازدواج با مهدى فرقانى، فرقانى را به سراغ مهناز صدیق فرستاد و او پیشنهاد همکارى با چریک ‏ها را نپذیرفت پس شهرزاد مهدوى خود شخصاً رفت و موافقت او را گرفت و او به زهرا آقانبى قلهکى وصل شد. قلهکى به او گفت باید با غلامرضا مؤذنى‏ پور ازدواج تاکتیکى کند.

مؤذنى در سال سوم دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران بود که با بهمن روحى آهنگران آشنا شد. پس از فارغ ‏التحصیل شدن ارتباط او با بهمنى قطع شد. تا این‏ که بهمنى را درزمستان ۱۳۵۳ در حوالى خیابان نواب مى‏ بیند. بهمنى او را به مبارزه دعوت مى ‏کند و او مى‏ پذیرد. و در بهار ۱۳۵۴ به پیشنهاد بهمنى با مهناز صدیق تنکابنى ازدواج مى ‏کند و قرار بود آن دو تیم علنى را در تهران تشکیل دهند. اما پس از شهادت على‏ اکبر جعفرى بهمنى به آن‏ها که هر دو معلم بودند. پیشنهاد کرد به بابل بروند.

جعفرى در ساعت چهار بامداد اول اردیبهشت ۱۳۵۴ در یک مأموریت سازمانى در۶۰ کیلومترى جاده قوچان ـ مشهد تصادف کرد و به شهادت رسید.

در مورد شهادت جعفرى دو روایت است در گزارش ساواک به دادرسى نیروهاى مسلح گفته مى‏ شود جعفرى در اثر تصادف فوت شده است اما اشرف دهقانى در «حماسه مقاومت» مى‏ نویسد: چون جعفرى مجروح شد و امکان دستگیریش مى ‏رفت، دستور داد رفیقش تیر خلاص را بزند و از منطقه خارج شود۳

نام مستعار او خسرو بود. بعد از جلسه شوراى عالى در اردیبهشت ۱۳۵۴ساعت ۵:۴۰همراه با منصور (حسین حق ‏نواز) با ژیان به سوى مشهد حرکت مى‏ کنند . حوالى سارى شام مى‏ خورند و راه مى‏ افتند.

نزدیک چمن بید تصادف مى‏ کنند و پاهاى خسرو خرد مى‏ شود. خسرو منصور را مى‏ گوید: «منصور من پاهایم خرد شده و نمى‏ توانم کارى بکنم. من را بزن رفیق و سریع ماشین را ترک کن. از ژاندارمرى میان. کمرم را باز کن و با خودت ببر. دو انبار اطراف کارخانه سیمان داریم. که یکى از آن‏ها را رفیق کوچک خان (نام مستعار کاظم غبرایى بود) مى‏ داند. و دیگرى را از طریق کروکى توى پایگاه پیدا کن. سه تا «مترو» و یادداشت‏هاى رفیق صادق (حمید مؤمنى) را قرار بود ببرم تهران. به حمید (اشرف) سریع خبر بده سر قرار رفقاى علنى تا مدتى نرو. اوضاع را درست کنید. بعد مثل همیشه کارهایتان را انجام بدهید. مرا بزن و برو… ما الان نزدیک چمن‏ بید هستیم تا مشهد راه زیادى نیست.

عباس جمشیدى رودبارى در بازجویى‏ هایش راجع به على‏ اکبر جعفرى چنین مى ‏نویسد:

«یارمحمد (نام مستعار جعفرى بود) یک رفیق تیمى است. او در این موضع به‌شناسایى، ارتباط‏ گیرى، عضوگیرى، مکان‏ سازى و طرح ‏ریزى مى ‏پردازد.

وى همچنین در عملیات شرکت جسته…

روحیه بسیار خوب، شجاعت یارمحمد همراه با مهارتش دررانندگى اتومبیل از وى رفیقى ارزنده و قابل محاسبه ‏اى ساخته‏ اند۴.»

و این ویژگى‏ ها مطمئناً یک هزارم آن چیزى بود که اگر جمشیدى آزاد بود در مورد جعفرى مى‏ نوشت.

۴آذر ۱۳۵۴

ترور دو دانشجوى ساواکى در دانشگاه علم و صنعت توسط یک فرد مسلح روى پوشیده از این رو یکى کشته و دیگرى مجروح مى‏ شود.

۲۵ آذر ۱۳۵۴

انفجار بمب در طبقه سوم مدرسه عالى بازرگانى تهران، مسئولیت این انفجار را گروه عمار یاسر به عهده گرفت.

آذر۱۳۵۴

پیام سازمان چریک ‏هاى فدایى خلق ایران به دانش‏ آموزان میهن ‏پرست منتشر شد. دراین پیام ضمن تشریح تاریخچه مبارزات دانش‏ آموزان، ماهیت ارتجاعى برنامه ‏هاى آموزشى افشا شد و رهنمودهایى براى مبارزات صنفى ـ سیاسى دانش ‏آموزان داده شد.

آذر ماه ۱۳۵۴

نشریه همبستگى با مبارزان آزادى‏ بخش خلق‏ هاى ظفار و عمان، با تصاویرى از سرزمین‏ هاى آزاده شده و افشاى ماهیت تجاوزگرانه رژیم شاه و سرکوب مبارزات خلق‏ هاى عمان و ظفار

دى ۱۳۵۴

دستگیرى محفل ۷ نفرى دانش‏ آموزان در دبیرستان محمدعلى فروغى، کار این محفل چاپ و پخش اعلامیه‏ هاى سازمان بود.

بهمن۱۳۵۴

پس از شهادت مجید پیرزاده جهرمى در تبریز، در اوایل بهمن ۱۳۵۴ اعلامیه‏ اى درسطح دبیرستان رازى آبادان پخش شد. مضمون اعلامیه پیرامون سوابق تحصیلى و مبارزاتى و شخصیت انقلابى مجید پیرزاده بود پیرزاده در آبادان متولد شده بود و درهمین شهر دوران ابتدایى و متوسطه را گذرانده بود.

عملیات رودسر

در شامگاه چهارم بهمن ۱۳۵۴ ساختمان فرماندارى رودسر توسط یک واحد از رزمندگان سازمان مورد بمب‏ گذارى قرار گرفت و این بمب در ساعت ۲۰:۴۵منفجر شد و به ساختمان فرماندارى آسیب سختى وارد شد این عملیات در حمایت از مبارزات دهقانان رودسر و همچنین بزرگداشت حماسه سیاهکل انجام شد.

این عملیات به گونه ‏اى انجام شد که به مردم شهر آسیب نرسید. و همچنین براى حفظ جان خانواده فرماندار که در طبقه بالاى فرماندارى زندگى مى‏ کردند به آن‏ها اطلاع داده شد.

انتخاب فرماندارى رودسر

این انفجار در پى عملیات نمونه ‏اى ـ خلقى سازمان بود که اهداف انتخاب شده ارتباط مستقیم با مبارزات مردم و رودررویى ‏ها مردم با رژیم داشت.

هفتم مرداد ۱۳۵۴ اهالى روستاهاى کل کاسرا، گواسرا، لیسه، جاث‏ جیر، جیته ‏جان درجلوى ژاندارمرى رودسر اجتماع کردند.

علت این اجتماع بستن آب به مزارع چاى‏ شان توسط زمین‏دار بزرگى به نام یوسف خان صوفى املشى بود. کار در فرماندارى به زدوخورد با مأمورین شهربانى کشید و فرماندارى عقب‏ نشینى کرد و آب به روستا باز شد. اما مدتى بعد دستگیرى و شکنجه دهقانان معترض شروع شد.

به همین خاطر سازمان جهت حمایت و پیوند با مردم زحمت‏کش روستاى رودسر فرماندارى رودسر را براى عملیات برگزید.

می خواستم جهان را

چون قویی زیبا به خانه شما بیاورم

نشد

شهادت فتحعلى پناهیان

فتحعلى پناهیان در حال عضوگیرى یک منبع ساواک لو مى ‏رود معلوم نیست که این منبع ساواک چه کسى بوده است. اما باید از کسانى باشد که در رابطه با محافل انقلابى درون و بیرون زندان باشد. روال عضوگیرى در این سال‏ ها از چند حالت خارج نبود. یا فرد درون زندان توسط تشکیلات درون زندان شناسایى و عضوگیرى مى‏ شد و بعد از آزادى به تشکیلات بیرون از زندان معرفى مى‏ شد. و یا از فعالین دانشجویى و یا تشکیلات کارگرى و یا محافل روشنفکرى بود. ساواک در این سال‏ ها براى نفوذ درتشکیلات چریک‏ ها تلاش مى‏ کرد با خریدن زندانیان آزاد شده و یا فعالین دانشجویى و روشنفکرى راه نفوذ را به سازمان باز کند. اما فرم تشکیلات به گونه ‏اى بود که امکان نفوذ به لایه ‏هاى بالایى نبود. نهایت این نفوذ مى‏ توانست به یک تیم برسد. در رابطه با پناهیان نیز این منبع ساواک گزارش مى‏ دهد که پناهیان فرد ورزیده ‏اى است و امکان تعقیب او وجود ندارد. پس ساواک تصمیم مى‏ گیرد او را دستگیر کند تا زیر شکنجه از او اطلاعات به دست بیاورند.

پناهیان در تاریخ سه بهمن ۱۳۵۴ با مخبر ساواک قرار مى‏ گذارد در یکى از کوچه‏ هاى فرعى خیابان فرح‏ آباد ژاله دو اکیپ عملیاتى ساواک منطقه را پوشش مى‏ دهند و هنگامى‏ که اقدام به دستگیرى او مى‏ کنند پناهیان یک ساواکى به نام پرویز خدایارى را مى‏ کشد و دو ساواکى دیگر را مجروح مى‏ کند و خود نیز به شهادت مى ‏رسد۵.

از دم تیغ های آخته گذشتیم

تا جهان به عدالت باشد

و نام مان را

به باد ها سپردیم

ضربه خوردن تیم رضا یثربى در تبریز

خانه تیمى رضا یثربى مورد شناسایى یکى از مأمورین اطلاعاتى ساواک قرار مى‏ گیرد۶. خانه تحت مراقبت قرار مى‏ گیرد و ساواک مى‏ فهمد خانه متعلق به چریک ‏هاى فدایى است.

شش تیم عملیاتى کمیته مشترک به همراه تیم تعقیب و مراقبت راهى تبریز مى‏ شوند در تاریخ ششم بهمن ۱۳۵۴ ساعت دوازده و نیم  شب به خانه حمله مى‏ کنند. عملیات تا ساعت ده صبح طول مى‏ کشد. و افراد زیر به شهادت مى‏ رسند:

۱-مصطفی دقیق همدانی۷

۲-مسعود پرورش

۳- عبدالمجید پیرزاده

۴-جعفر محتشمى

۵- فاطمه افدارنیا

و از این تیم مقدارى سلاح و مهمات به دست ساواک مى ‏افتد:

یک قبضه مسلسل، سه دستگاه بمب آماده انفجار، پنج قبضه سلاح کمرى،  ۱۴۵ تیر فشنگ، بیست عدد بطرى آتش‏زا، پنج نارنجک جنگى و دست‏ ساز، هفتاد کیلو مواد منفجره و شیمیایى، یک دستگاه ماشین چاپ، بیست عدد ضامن نارنجک، وسایل ساختن پلاک جعلى اتومبیل، مقادیر زیادى مدارک جعلى و نشریات گروهى.

رضا یثربى

رضا یثربى در سال ۱۳۲۵ در ملایر به دنیا آمد. وى دانشجوى دانشسراى‏ عالى نارمک بود. در جریان آتش ‏سوزى هواپیمایى ال ـ آل محمدرضا میرهاشمى تحت تعقیب قرار گرفت. و توسط برادران سنجرى مخفى شدند. در این رابطه رضا یثربى نیز دستگیر شد. اما در بازجویى منکر ارتباط با آتش ‏سوزى دفتر هواپیمایى اسرائیل شد. و آزاد شد. درسال ۱۳۵۰ به خاطر شرکت در تظاهرات دانشجویى مدت یک سال از درس محروم شد. پس مخفى شد و به سازمان چریک‏ ها پیوست.

مسعود پرورش

در سال ۱۳۳۲ در قزوین به دنیا آمد دانشجوى دانشگاه صنعتى بود که در شش شهریور۱۳۵۲ دستگیر شد جرم او اقدام برعلیه امنیت کشور بود پس از یک ماه به‎علت آن‏که مدرکى نداشتند آزاد شد. در سال ۱۳۵۳ مخفى شد و به سازمان پیوست.

عبدالمجید پیرزاده جهرمى

در سال ۱۳۳۳ در آبادان به دنیا آمد. بعد از آمدن به دانشگاه صنعتى به عضویت سازمان درآمد از سال۱۳۵۳ همراه محمد معصوم‏ خانى، فرزاد دادگر و تورج حیدرى بیگوند تحت مسئولیت رضا یثربى فعالیت داشت. از سوى ساواک شناسایى شد پس به تبریز انتقال یافت.

جعفر محتشمى

در سال ۱۳۳۱ در تهران به دنیا آمد در سال ۱۳۵۱ دانشجوى دانشگاه صنعتى بود درتظاهرات برعلیه سفر رئیس جمهور امریکا شناسایى و متوارى شد. در دوازده آبان ۱۳۵۱ دستگیر شد. و شش ماه در زندان ماند. پس از آن به سازمان پیوست و مخفى شد.

فاطمه افدارنیا

افدارنیا لیسانسه و کارمند کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان بود.

به انسان وفا دار بودیم

جهان را به پلشتی نیالودیم

نه بدان امید

که از ما به نیکی یاد کنند

درگیرى در تهران

بعد از ظهر پنج‏شنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۵۴ هنگامى‏ که در خیابان گرگان رفیق پرى (اسم مستعار) به همراه رفیق دیگر قصد سوار شدن به ماشین پارک شده‏ اى که شناسایى شده بود را داشتند با آتش نیروهاى ساواک روبه ‏رو مى ‏شوند آنان با فولکس واگن خود از منطقه مى‏ گریزند در حین فرار راننده یکى از اتومبیل‏ هاى ساواک توسط رفیق پرى کشته مى‏ شود آن‏ ها از طریق خیابان شفا و آریا وارد نظام‏ آباد مى‏ شوند با اتومبیلى تصادف مى‏ کنند و مجبور مى‏ شوند اتومبیل را رها کنند. آن‏ ها وارد خیابان اشرفى شده و با یک وانت از محل دور مى‏ شوند اما رفیق پرى تا آخرین گلوله مى‏ جنگد و در لحظه آخر با انفجار نارنجک به زندگى خود خاتمه مى‏ دهد.

اعلام آماده ‏باش کمیته مشترک۸

به دنبال دستگیرى چریک‏ ها در شاخه مازندران، ساواک با به دست آوردن نقشه‏ هاى تهیه شده از محل ساواک، ژاندارمرى به شهربانى و دفاتر حزب رستاخیر درشهرستان‏ هاى آمل، بابل، سارى، گرگان و بهشهر متوجه شد سازمان تصمیم داشته است به مناسبت حادثه سیاهکل در ادارات مذکور اقدام به بمب‏ گذارى نماید. پس از آن جایى که حدس مى ‏زد چریک‏ ها در استان‏ هاى خراسان، گیلان، اصفهان، خوزستان، فارس، آذربایجان شرقى، لرستان و تهران عملیاتى انجام دهند کمیته مشترک در تاریخ بیست و نهم دى ماه ۱۳۵۴ به تمامى مراکز ساواک، شهربانى و ژاندارمرى اعلام آماده ‏باش مى‏ کند.

رهنمودهاى کمیته مشترک

به دنبال دستگیرى بهمن روحى آهنگران و برخورد مأمورین شهربانى رشت با دو موتور سوار و کشف مواد منفجره از ساک دستى به جاى مانده آن‏ ها کمیته مشترک درتاریخ نهم بهمن ۱۳۵۴ به مراکز ساواک در رشت، لاهیجان، لنگرود، رودسر و فومن دستورات زیر را صادر مى‏ کند:

۱- مراقبت دائم از خانواده شهدا

۲-مراقبت دائم از زندانیان آزاد شده

۳-کنترل افراد غیربومى از طریق بنگاه ‏هاى معاملات املاک

آنالیز یک گزارش۹

  بهتر آن است که سر دلبران

 گفته آید در حدیث دیگران

در روزشمار سازمان چریک‏ ها ما به اختصار از شهادت‏ ها یاد مى‏ کنیم و مى‏ گذریم. به چند دلیل نخست آن‏ که بازیگران این حماسه ‏ها زنده نیستند و دو دیگر روایت تاریخ به درازا مى‏ کشد و سه دیگر اسناد و مدارک کافى در اختیار ما نیست. پس به اختصار از حوادث مى‏ گذریم. اما این اختصار ممکن است ایجاد شبه کند که ساواکى‏ ها رستم دستان بودند و چریک ‏ها، مردمانى دست بسته. آن‏ها مى ‏زدند و این‏ها هم شهید مى‏ شدند. که این گونه نیست.

برویم برسر گزارش. این گزارش در تاریخ بیست و پنجم دى ۱۳۵۴از ساواک مازندران است به مدیریت کل اداره سوم و موضوع درگیرى‏ هاى سارى، آمل و گرگان است. رئیس ساواک مازندران طبق دستور سپهبد نصیرى رئیس کل ساواک گزارش مى ‏دهد:

۱۸ دی ۱۳۵۴ کمیته مشترک ضدخرابکارى طى تلگرافى دستور دستگیرى چهار چریک را در سارى مى ‏دهد.

شبانه منطقه محاصره مى ‏شود و در ساعت هشت صبح کمیسیونى در ساواک سارى تشکیل مى‏ شود:

۱- ریاست شهربانى

۲-معاون اطلاعاتى شهربانى

۳- رئیس ساواک

در ضمن دو اکیپ عملیاتى هم از تهران حرکت مى‏ کنند.

پس تور پهن مى‏ شود

۱- یک پایگاه مراقبت ثابت مرکب از یکى از رهبران عملیات با یکى از افسران شهربانى مجهز به بى‏ سیم

۲- دو اکیپ مسلح مجهز به بى‏ سیم در محل

۳- یک اکیپ عملیاتى در کلانترى محل مرکب از (رئیس امنیت داخلى، معاون اطلاعاتى شهربانى و رئیس کلانترى)

در این تله ‏گذارى فاطمه آقانبى قلهکى دستگیر مى‏ شود.

پس از دستگیرى قلهکى یک تیم چهار نفره در خانه مستقر مى ‏شود یک اکیپ هم متشکل از سه پاسبان و یک افسر در اطراف خانه مستقر مى‏ شوند.

در ساعت ۲۰ یکى از چریک‏ ها به خانه تله ‏گذارى شده با یک اکیپ داخل خانه و یک اکیپ در بیرون خانه مراجعه مى‏ کند اما آنان (منظور دو اکیپ است) مرعوب او مى‏ شوند موفق به فرار مى‏ شود.

تله ‏گذارى سه روز ادامه مى‏ یابد. اکیپ ‏هاى عملیاتى تهران نیز از راه مى‏ رسد اما چیزى گیرشان نمى ‏آید.

همزمان با عملیات سارى طى تلگرافى به ساواک آمل دستور دستگیرى ساکنین یک خانه داده مى‏ شود پس به رئیس امنیت داخلى و فرمانده منطقه ژاندارمرى مازندران دستور داده مى ‏شود سریعاً به آمل بروند دو اکیپ عملیاتى تهران هم به آنجا اعزام مى‏ شوند و ستاد عملیاتى در ساعت هفت و نیم  تشکیل مى‏ شود:

۱- رئیس شهربانى آمل

۲- فرمانده منطقه ژاندارمرى مازندران

۳- رئیس امنیت داخلى

۴-سرپرست اکیپ‏ هاى اعزامى

امکانات یک استان براى دستگیرى ۴-۳ چریک بسیج مى‏ شوند.

پس خانه با شصت نفر از افسران و مأمورین شهربانى‏ هاى آمل و بابل و گروه‏ هاى ژاندارمرى آمل محاصره مى‏ شود ستاد عملیاتى مى‏ ترسد شب حمله کند و از کمیته مشترک مى‏ خواهد فردا صبح حمله کنند اما موافقت نمى‏ شود و در ساعت یک ونیم  بامداد به خانه حمله مى‏ شود.

چریک‏ ها مقاومت مى‏ کنند و چند فقره انفجار مهیب در خانه صورت مى‏ گیرد. دراین عملیات یک چریک زن شهید و یک چریک مرد فرار مى‏ کند.

بعد رئیس ساواک مازندران براى توجیه عدم موفقیت این لشگر عظیم در مصاف با دو چریک چنین مى ‏نویسد:

«با توجه به مراتب فوق و با بازدیدى که شخصاً از خانه و باغ اطراف آن نمودم، ساواک مازندران در این عملیات نه تنها کسى را مقصر نمى‏ داند بلکه معتقد است که اکیپ‏ هاى اعزامى از کمیته، مأمورین شهربانى و ژاندارمرى در انجام مأموریت محوله نهایت تلاش و جانفشانى نموده ‏اند البته این حقیقت را نمى‏ توان نادیده گرفت که ایجاد انفجارهاى مهیب و بى‏سابقه در خانه مزبور و سرایت آتش به‌درختان باغ و گسترش شعله‏ هاى آتش ‏سوزى در تضعیف روحیه مأمورین محلى که شاید براى اولین بار چنین انفجار و آتش ‏سوزى مواجه شده ‏اند بى‏ تأثیر نبوده است.»

هم‏زمان به ساواک گرگان تلگرام مى‏ شود به خانه ‏اى در خیابان میرکریم حمله شود پس به دو اکیپ عملیاتى کمیته مشترک دستور داده شد به اتفاق رئیس داخلى امنیت به‌گرگان حرکت کنند.

پس شهربانى و ژاندارمرى دستور داده مى‏ شود تا خانه محاصره شود و سه اکیپ عملیاتى هم از تهران حرکت مى‏ کنند اما در بررسى مشخص مى‏ شود که خانه یک هفته قبل تخلیه شده است.

در این فاصله خانه‏ اى دیگرى در گرگان لو مى ‏رود به همین خاطر تیمسار ذوالفقارى فرمانده ناحیه ژاندارمرى شمالى به منطقه ژاندارمرى گرگان دستور همکارى مى ‏دهد پس نیروهاى زیر وارد عملیات مى‏ شوند:

۱-ژاندارمرى گرگان

۲- شهربانى گرگان

۳-پنج اکیپ اعزامى از تهران

۴-ساواک گرگان

ساکنین این خانه سه نفر بودند. دو مرد و یک زن، ضمن پرتاب نارنجک و با گشودن آتش از در شرقى خانه خارج مى‏ شوند دیگران در پناه یکى از چریک ‏ها ورزیده ‏تر از بقیه بود موفق به فرار مى‏ شوند اما آن چریک به شهادت مى ‏رسد.

رئیس ساواک علت شکست عملیات را این گونه توضیح مى ‏دهد حلقه محاصره اول نیروهاى شهربانى بودند و حلقه محاصره دوم نیروى ژاندارم. با شروع عملیات نیروهاى ژاندارم به کمک نیروهاى شهربانى و اکیپ‏ هاى اعزامى مى ‏روند از پادگان گرگان هم کمک مى‏ گیرند اما چریک ‏ها از بین این همه نیرو خارج مى‏ شوند.

رئیس ساواک علت شکست را گوش ندادن اکیپ‏ هاى عملیاتى کمیته مشترک به‌توصیه‏ هاى رئیس شهربانى گرگان مى‏ داند. اکیپ‏ هاى عملیاتى بر این نظر بودند که همه نیروها باید زیرفرمان آن‏ ها عمل کنند و آن‏ ها آگاهى لازم از منطقه را نداشتند. درصورتى که این اکیپ‏ ها باید زیر نظر ساواک محل و مراجع انتظامى عمل مى‏ کردند. به هرروى علت شکست عدم هماهنگى لازم این مراجع انتظامى و اکیپ‏ هاى اعزامى بوده است.»

این گزارش نیاز به شرح ندارد عمق وحشت رژیم و بسیج دیوانه ‏وار تمامى حکومت در برابر یک خانه تیمى بزرگى کار چریک ‏ها از روایت دشمنان آن به خوبى هویدا است.

اعدام ابراهیم نوشیروان ‏پور

در اسفند۱۳۴۶ در دانشگاه شیراز یک شبکه کمونیستى طرفدار چین کشف شد و عبدالحسین آذرنگ اعتراف کرد که نوشیران‏ پور اعلامیه ‏هاى دانشجویان پلى‏ تکنیک را براى او فرستاده است۱۰.»

در گزارش دیگرى از اسناد ساواک دوازده اسفند۱۳۴۶، نوشیروان ‏پور دانشجوى سال سوم شیمى از اعانه ‏هاى جمع شده براى چهلمین روز مرگ تختى، نشریه «مرگ درمرداب» را براى یکمین سال فروغ فرخزاد منتشر کرده است.

نوشیروان ‏پور بالاخره در تاریخ اول اردیبهشت۱۳۴۷ دستگیر شد اما بعد از دو ماه و نیم آزاد شد بار دیگر در سیزدهم اسفند ۱۳۴۸ دستگیر شد اتهام او ارتباط با گروهى کمونیستى در تهران بود. در همین رابطه داود صلح ‏دوست، ایرج محمدى و مهدى سامع نیز دستگیر شدند.

بعد از ضربه خوردن گروه پیشتاز جزنى در سال ۱۳۴۶، غفور حسن‏ پور یکى از بازماندگان گروه درصدد احیاى گروه برآمد. به همین خاطر با نوشیروان‏ پور که در سال ۱۳۴۶ دانشجوى پلى‏ تکنیک بود تماس گرفته شد. در آن روزگار، گروه در حال احیاء و تدارک مبارزه مسلحانه بود. اما نوشیروان‏ پور بى‏ حوصله و شتابزده بود و طرح‏ هاى چپ‏روانه مى ‏داد. در سال ۱۳۴۸ على ‏رغم توصیه ‏هاى گروه با یک دختر غیرسیاسى ازدواج کرد و این منافات داشت با مبارزه سختى که در پیش بود.

نوشیروان ‏پور بعد از آزادى در شهریور ۱۳۴۹ با غفور حسن‏ پور  ملاقات مى ‏کند اما روشن نمى‏ کند بین او و حسن‏ پور چه مى‏ گذرد. بازجویى‏ هاى نوشیروان‏ پور در این زمینه در ابهام مى ‏گذرد.

در سال ۱۳۴۹صفایى فراهانى به ایران آمد و گروه جنگل شکل گرفت و کار شناسایى جنگل‏ هاى مازندران آغاز شد.

هم‏زمان با این حرکت مرکزیت گروه به افراد خود آماده ‏باش داد. این فرمان شامل نوشیروان‏ پور و چند نفر از دوستانش که در ساواک پرونده داشتند هم بود. چرا که هر حادثه ‏اى توانست به حرکت گروه آسیبى جدى برساند. نوشیروان‏ پور اعلام کرد حاضر به ‏همکارى با گروه نیست. پیوستن دوستان او به گروه نیز دچار اشکال شد. چرا که درصورت مخفى شدن ساواک به زودى متوجه مى‏ شد و با دستگیرى او به اسرار گروه پى مى‏ برد.

و بالاخره ضربه از یک محفل دانشجویى وارد شد. و حسن‏ پور دستگیر شد. هم‏زمان با او نوشیروان‏ پور و عده ‏اى دیگر دستگیر شدند. ساواک با مدارکى که از حسن‏ پور به‌دست آورده بود او را زیر شکنجه برد تا اطلاعاتى جدى به دست بیاورد درچنین لحظاتى که حسن‏ پور زیر شکنجه بود با موج اطلاعاتى مواجه شد که نوشیروان‏ پور دراختیار ساواک قرار داد گروه شهر لو رفت و گروه جنگل قبل از حمله نیز براى پلیس شناخته شد. پس گروه جنگل به ناچار دست به حمله زد و حماسه سیاهکل اتفاق افتاد. نوشیروان ‏پور در زندان بود که سیاهکل اتفاق افتاد. و قهرمانان آن به تیرک تیرباران سپرده شدند.

در اردیبهشت ۱۳۵۱ نوشیروان‏ پور با همراه سه نفر دیگر از جمله دکتر هوشنگ دامغانى در مصاحبه‏ اى با رد مارکسیسم و مبارزه مسلحانه  چون نادمى برعلیه انقلاب لجن‏ پراکنى کرد. پس آزاد شد و به‌توصیه ساواک در جزیره خارک در تأسیسات نفتى مشغول به کار شد.

اما خیانت او بى‏ جواب نماندو در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۳ در عملیاتی بنام شهید غفور حسن پور  عدالت انقلابى به زندگى او خاتمه داد.

در تاریخ معاصر ایران خائنین به قانونى رسیده بودند که مى ‏توانند به خلق خود پشت کنند و با خیانت براى خود جایگاهى کسب کنند. این قانون باید شکسته مى‏ شد. و سنت نوینى به وجود مى ‏آمد تا خائنین بدانند خیانت بدون مجازات نخواهد بود.

پس از ترور نوشیروان‏ پور همسر او کارمند شرکت مخابرات بود با توسل به ساواک توانست امتیازات مادى کسب نماید۱۲»

دلایل و براهین

چریک ‏ها در اعلامیه توضیحى ‏شان ترور نوشیروان‏ پور را دادن اطلاعات و همکارى با پلیس مى‏ دانند که به گروه شهر جنگل ضربه ‏اى جدى زد. پرواضح روشن است که مصاحبه بعدى نوشیروان‏ پور و اظهار ندامت و آزادى او مزید بر علت شد.

اما محمود نادرى در کتاب «چریک‏هایش» که با استناد به اسناد ساواک نوشته شده مدعى است که نوشیروان‏ پور در تاریخ بیستم بهمن ۱۳۴۹ دستگیر شده است و اولین بازجویى‏ اش در تاریخ بیست و یکم بهمن ۱۳۴۹ یعنى دو روز پس از واقعه سیاهکل است. پس اطلاعات در مورد حسن ‏پور را باید مهدى سامع داده باشد که در تاریخ بیست و سوم آذر۱۳۴۹ دستگیر شده است. پس تنها علت ترور نوشیروان‏ پور مصاحبه او برعلیه چریک‏ ها بوده است.

حالا ببینیم دلایل و مدارک محمود نادرى چیست. نادرى مى‏ گوید :

در تاریخ شانزدهم آذر ۱۳۴۹ حسن‏ پور و مهدى سامع از سوى ساواک به خاطر فعالیت ‏هاى کمونیستى شناخته شدند این شناسایى به خاطر دستگیرى و اعتراف ابوالحسن خطیب، مهدى فردوسى و محمود نوابخش بوده است پس بیست و یکم آذر غفور و بیست و سوم آذر مهدى سامع دستگیر مى‏ شوند.

نادرى با استناد به بازجویى هشت بهمن مهدى سامع مدعى است که سامع مبارزه مسلحانه را قبول نداشته است. و طى نامه‏ اى نظریات خود را به گروه اعلام داشته است که نامه به دلایلى به دست گروه نمى ‏رسد. اما با توجه به بازجویى سال ۱۳۵۲ مهدى سامع، سامع اطلاعاتى مى ‏دهد که زمینه فشار بیشتر بر حسن‏ پور و اعترافات حسن‏ پور مى‏ شود. نادرى تردید سامع را نسبت به کار گروه دلیل افشاى اطلاعات مى ‏داند.

اما اگر بپذیریم که چنین باشد چرا او چون نوشیروان ‏پور مصاحبه نمى‏ کند تا آزاد شود چرا سامع در زندان موضع چپ ‏روانه اتخاذ مى‏ کند۱۳»

و باز نادرى با ارائه اسنادى از ساواک نشان مى‏ دهد که نوشیروان‏ پور ساواکى نبوده است و ساواک او را تحت نظر داشته است۱۴. اگر چنین است چرا بعد از ترور او، همسرش با توسل به ساواک امتیازات مادى کسب مى‏ کند۱۵.

مشکل کار در این است که اسناد ساواک در اختیار همگان نیست تا صحت ادعاهاى نادرى ثابت شود نادرى همچنین مدعى است که مهدى سامع در زندان براى ساواک خبرچینى مى‏ کرده است اما سندى ارائه نمى کند.

به هرروى آنچه روشن است، ساواک از اعترافات خطیب، فردوسى، نوابخش درفعال بودن غفور شکى نداشت. اسناد و مدارکى هم که در خانه غفور یافته بود براى ساواک روشن بود که غفور با تشکیلات درون زندان و تشکیلات مستقر در عراق رابطه دارد. همچنین ساواک از اسناد به دست آمده مطمئن بود که غفور و گروه مرتبط با او به‌اقدامات رادیکال باور دارد. مى ‏ماند سرنخ‏ هایى که ساواک را به تشکیلات شهر گروه جنگل برساند.

 چریک ‏ها مدعى ‏اند نوشیروان‏ پور این کار را کرده است. و نادرى مدعى است که با توجه به اسناد ساواک مهدى سامع این کار را کرده است.

راه پژوهش در اینجا بسته است یا باید مهدى سامع خود این گره را باز کند. و یا آن‏ که منتظر باشیم روایت نادرى «تواتر روایت» شود. یعنى اسناد و راویان دیگرى ادعاى او را ثابت کنند به خاطر آن‏که نادرى انحصار سند دارد و تنها اوست که اسناد بازجویى را در اختیار دارد صحت ادعاهاى او بر ما روشن نیست.

اما سیر زندگى نوشیروان‏ پور و مهدى سامع بیشتر به نفع خیانت نوشیروان ‏پور بود.

زیر نویس ها

۱-ثابتی مقام امنیتی معروف

 ۲-نبرد خلق شماره ۷

۳-عباس هاشمی ،نشریه آرش،مقاله دستور تشکیلاتی

۴-عباس جمشیدی ؛اسناد ساواک

۵-کتاب چپ در ایران -ص۷۷

۶-کتاب چپ در ایران-ص۷۸

۷-ساواک در ابتدا تصور می کرد که رضا یثربی به شهادت رسیده است که اشتباه می کرد

۸- کتاب چپ در ایران

۹- کتاب چپ در ایران

۱۰-ابراهیم نوشیروان پور ؛اسناد ساواک

۱۱-نبرد خلق ارگان چریک ها ؛شماره ۷خرداد ۱۳۵۵ ص۶-۱۰۵

۱۲-محمود نادری ؛کتاب چریک های فدایی خلق

۱۳-محمود نادری همان کتاب

۱۴-محمود نادری ؛همان کتاب

۱۵-محمود نادری همان کتاب

پى‏ نوشت‏ هاى فصل چهارم

۱- على ‏اکبر جعفرى، لباس‏ هایش را از دست‏فروش ‏هاى گمرک مى‏ خرید، ۱۰-۸ تومان. اما ظاهرى بس آراسته و خوشایند داشت. اندام ورزیده، حرکات موزون، رفتارى متین و صلابت در گفتار و کردار به او شکل و شمایلى ویژه مى ‏داد.

مسلسل کمرى‏ اش اشتایر بود همان مسلسلى که حمید اشرف به کمر داشت. و درعملیات بسیارى گل کاشته بود. بعد از حمید نفر دوم سازمان بود.

در سفر آخرش همراه رفیق حق‏ نواز (منصور) بود. و همو بود که بعد از تصادف تیر خلاص او را زد.

عباس هاشمى، نشریه آرش

۲-حرمتى ‏پور در سال۱۳۵۲ و اشرف دهقانى در سال ۱۳۵۳ براى تماس با جنبش‏ هاى آزادى‏ بخش در منطقه خاور میانه، تهیه سلاح، و تبلیغات براى سازمان، از ایران خارج شدند. رادیو میهن‏ پرستان در این دوران فعال شد. و نقش مؤثرى در معرفى فدایى‏ ها و مجاهدین داشت.

۳- جعفرى توسط چنگیز قبادى عضوگیرى شد. پس از ضربات ۵۰، به همراه حمید اشرف و حسین حق ‏نواز نقش مهمى در حفظ سازمان داشت.

۴-رهبرى سازمان در سال۱۳۵۳ افراد زیر بودند:

حمید اشرف، على ‏اکبر جعفرى، بهمن روحى آهنگران، نزهت روحى آهنگران، محمدحسین حق‏ نواز، محمدرضا بیژنى، نسترن آل ‏آقا و بهروز ارمغانى

۵- در فاصله سال‏هاى۵۳-۱۳۵۰ گرایشات مائوئیستى در سازمان وجود داشت اما گرایش غالب نبود در سال۱۳۵۳ بهروز ارمغانى دستور داد عکس‏ هاى مائو را از خانه ‏هاى تیمى جمع کنند.

از سال۱۳۵۳ مائوئیسم گرایش ضعیفى در سازمان بود حمید اشرف گرایش مائویستى نداشت.

۶- در سال ۱۳۵۴ شوراى عالى سازمان ایجاد یک پشت جبهه قوى و متکى به امکانات خود سازمان را تصویب کرد. و تدوین و اجراى آن را به کمیته مرکزى محول کرد. طرح عمومى آن توسط حمید اشرف داده شد. به همین خاطر حیدر (محمد دبیرى ‏فرد) به خارج فرستاده شد.

در سوریه و لیبى امکاناتى ایجاد شد در اروپا و امریکا از طریق گروه ۱۹ بهمن، گروه واشنگتن گروه شیکاگو و «محافلى از کادرها» پشت جبهه سازمان احیا شد.

در سال ۱۳۵۶ رفیق قاسم (رضا غبرایى) به خارج فرستاده شد. با دستگیرى و شهادت حسن فرجودى مسئول این ارتباط، رابطه داخل و خارج مدتى قطع شد.

۷- ترور نوشیروان‏ پور دلایل سیاسى  داشت نه ایدئولوژیک . نوشیروان‏ پور غفور حسن‏ پور را مى‏ شناخت و با گروه جنگل ارتباط داشت. وقتى گروه جنگل ضربه خورد او نیز دستگیر شد تمام اطلاعات خود را داد و با ساواک همکارى کرد. میزان اطلاعات او باعث فشار بیشترى به حسن‏ پور و دستگیرى‏ هاى بعدى شد که همه اعدام شدند.

و بعد مصاحبه تلویزیونى کرد و به خدمت تام و تمام ساواک درآمد.

۸- سازمان در دى ۱۳۵۰ به بانک انصاریه حمله کرد و طى آن دو نفر کشته شدند. رژیم عکس شاهرخ هدایتى را به عنوان عامل این درگیرى پخش کرد در حالى‏ که هدایتى قبلاً دستگیر و در زیر شکنجه به شهادت رسیده بود.

براى ساواک ضربه ‏اى حیثیتى بود که چریک‏ ها عملیات کنند و قسر دربروند. پس حمله ساختگى به کوى کن توسط ساواک طرح‏ریزى شد و اعلام کردند که سپهرى کشته و هدایتى دستگیر شده است.

در حالى‏ که سپهرى در هیجده شهریور در جریان حمله به خانه تیمى در شهر شاپور دستگیر شده بود و در زیر شکنجه شهید شده بود.

هدایتى در زیر شکنجه چهره جدیدى از چریک فدایى نشان داده بود بازجو برگ بازجویى ‏اش را نشانش داده بود و گفته بود: این هم شد بازجویى :«من چریک فدایى خلق و شاهرخ هدایتى هستم. همین.»

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل چهارم؛زنان چریک

قسمت چهارم

فصل دوم (از سه خرداد تا اواخر خرداد ۱۳۵۰)

بخش اول: تشریح اوضاع و آغاز مرحله دوم

تیم ‏بندى سازمان در این مرحله به قرار زیر بود:

۱- تیم مسعود

۲- تیم قاسم

۳-واحد بررسى فعالیت مجدد روستا

۴- محافل سمپات که در ارتباط با عباس مفتاحى بودند.

کار در روستا

کار در روستا به نتیجه نرسید. ارزیابى‏ هاى اولیه عباس مفتاحى از داده ‏هاى اردشیر داور (اولین رابط سازمان مجاهدین با چریک ‏ها که فردى نیمه ‏مذهبى بود) براى شروع عملیات در جنگل ‏هاى شاهرود ذهنى بود و قابل تحقق نبود.

داور نیز در اوایل تابستان ۵۰ دستگیر شد و به ‏علت خویشاوندى با ثابتى۱ و همکارى با ساواک مدتى بعد آزاد شد.

و اما مشکلات این مرحله:

۱- وضعیت سازماندهى خوب نبود.

۲- وضعیت سلاح خوب نبود.

۳- به‏ علت کمبود مهمات تمرین براى تیراندازى بد بود.

اما در زمینه ساخت بمب‏ هاى باروتى با بوشن چدنى لوله‏ کشى، نمره‏ سازى، کار با مواد منفجره و بمب‏ هاى ساعتى پیشرفت‏ ها خوب و چشم‏گیر بود.

بخش دوم: ایده‏ ها و طرز تفکر غالب در مرحله دوم

روحیه سازمان على ‏رغم ضربات نیروى هوایى (شهادت پویان) و خیابان طاووسى (شهادت اسکندر صادقى‏ نژاد) خوب بود. همه بیشتر به نتایج استراتژیک قضایا فکر مى‏ کردند. اما مسعود به دقت در پى یافتن علل تاکتیکى و تکنیکى ضربات بود، اما به ‏علت کمبود اطلاعات به نتایج مشخصى سازمان نمى ‏رسید. مشغله اصلى در این مرحله سازماندهى بود نه عملیات اما این ایده در سازمان بود که جشن‏ هاى شاهنشاهى به ‏علت اهمیت بین ‏المللى براى جنبش باید به‏ هم مى‏ ریخت.

طرح ‏ها

۱-اشغال کارخانه ‏ها و صحبت با کارگران

۲-انجام عملیات در رابطه با منافع مشخص کارگران

یک نکته درست

حمید اشرف در اینجا به نکته درستى اشاره مى ‏کند طرح یک ایده به ‏معناى اجرایى شدن آن نیست. این فاصله را امکانات عملى سازمان پر مى‏ کند. دادن طرح ده درصد کار است در اینجا اشرف با سوبژ کتیویسم و مارکسیست ‏هاى تفسیرگر مرزبندى مى ‏کند.

فعالیت در روستا

در مرحله دوم ایده فعالیت در روستا به دو علت طرح شد:

۱-ناموفق بودن سازمان در سازماندهى همه افراد در شهر

۲- تأثیر بسیار زیاد عملیات در نواحى کوهستان‏ هاى شمالى مقارن جشن‏ هاى شاهنشاهى

عباس مفتاحى و مسعود احمدزاده موافق اما قاسم (حمید اشرف) مخالف بود. علت مخالفت قاسم عملى نبودن این ایده بود به دو علت:

۱- کافى نبودن امکانات سازمان

۲- نبود نیروى آماده براى ایجاد یک واحد ورزیده

اما مسعود معتقد بود سازمان امکانات و نیروى لازم را دارد.

ارزیابى قاسم بر این بود که براى عملى شدن این ایده امکانات زیر ضرورى است:

۱- یک شبکه حمایت محل براى تأمین نیازهاى لجستیک (برنج، نمک، شکر، پوتین و وسایل)

۲- یک شبکه رابط بین شهر و روستا براى تأمین وسایل

۳- حداقل شش کادر ورزیده و آشنا به زندگى در کوه و جنگل

۴-حداقل یک قبضه مسلسل و سلاح‏ هاى کمرى خوب

۵- گسترش افراد در یک ماه به ۱۲-۱۰ نفر با سلاح کافى

قاسم (حمید اشرف) معتقد بود که سازمان فاقد امکانات لازم براى این حرکت است. مضاف بر این‏که دشمن هوشیار شده است و هر نوع تحرکى را سرکوب مى‏ کند، اما مسعود معتقد بود که تجربه سیاهکل نباید مانع انجام حرکت‏ هاى بعدى بشود.

طرح حمید اشرف

طرحى که اشرف تهیه کرد مبتنى بر این بود که در اواخر مرداد:

۱- تدارکات لازم انجام شود.

۲-افراد آماده شوند.

۳-نیروهاى سمپات در نواحى شمال فعال شوند.

۴-سلاح به میزان کافى تهیه شود.

ضمناً در نظر بود با ایجاد پشت جبهه ‏اى در نواحى جنگلى نیروهاى شهر بتوانند از طریق ارتفاعات شمالى تهران خود را به نواحى البرز مرکزى برسانند و با استفاده از انبارک‏ ها و وسایل تهیه شده به ‏طور اضطرارى در این نواحى مشغول به فعالیت شوند.

در نیمه خرداد هنوز هیچ قدمى برداشته نشده بود پس باید کارهاى زیر انجام مى‏ شد:

۱-فرستادن آشتیانى به فلسطین براى آوردن سلاح

۲- فعال کردن سمپات‏ هاى شمال

۳- سازماندهى تیم تدارکات و ارتباطات در شهر

۴- راه ‏اندازى تیمى براى انبارزنى

ارزیابى اشرف در این مرحله بدین شکل است که شروع حرکت در اواخر مهر غلط و ذهنى بود و با واقعیات تطبیق نمى ‏کرد.

بخش سوم: نحوه سازماندهى

۱- جمشیدى به «واحد بررسى فعالیت مجدد در روستا» منتقل شد. جمشیدى، حسن سرکارى، منوچهر بهایى‏ پور جزء اولین گروه اعزامى بودند.

۲-تیم شناسایى اولیه و انبارزنى متشکل از دکتر چنگیز قبادى، بهرام قبادى و مهرنوش ابراهیمى درست شد.

۳-سلمان‏ نژاد دچار سوختگى شد و به شهادت رسید.

۴-تیم شماره یک مسعود متشکل بود از: مناف فلکى رقیه دانشگرى، احمد زیبرم، اسداله مفتاحى که در خانه مجید بودند.

۵- تیم شماره دو مسعود متشکل بود از: مجید احمدزاده، حسن نوروزى، حاجیان سه ‏پله که در خانه خیابان طوس بودند.

۶- تیم شاخه مشهد و تبریز سازمان نیافته بودند.

به ‏علت به ‏هم خوردن تیغه ‏بندى تشکیلات، سازمان در وضعیت آسیب ‏پذیرى بود تا نیمه دوم مرداد که ضرباتى به سازمان وارد شد.

بخش چهارم: وقایع و رویدادها

اثرات ضربه نیروى هوایى

۱- معوق ماندن برنامه ‏هاى پیش ‏بینى شده

 ۲- کاهش کادرهاى باتجربه

۳-بى ‏ارتباطى قسمتى از رفقاى سازمان نیافته با سازمان (از جمله رفقاى مشهد)

اشکالات

ارتباطات درهم و برهم بود. و از نظر امنیتى هیچ کنترلى نبود. سازمان در اینجا با سه مشکل روبه ‏رو بود:

۱- کم ‏مایگى طبیعى افراد

۲- کمبود افراد باتجربه

۳- در دستور بودن کارهایى بالاتر از توان سازمان

ضربه خوردن تیم فنى

تیم فنى که از اعضاى مخفى شده گروه تبریز بود. و ارتباط آن‏ها با رفیق اسکندر بود قبل از ارتباط ‏گیرى مجدد ضربه خوردند.

ضربه خوردن تیم قبادى

این تیم چهار بار به مناطق شمالى براى انبارک ‏زنى رفت، اما در آخرین سفر به ‏علت بى ‏احتیاطى دچار ضربه شد.

درگیرى در شهر گرگان

روز بعد بیستم خرداد۱۳۵۴ یکى از چریک ‏ها در اجراى قرارش در امامزاده شهر گرگان مورد سوءظن مأموران سازمان امنیت گرگان قرار مى‏ گیرد. لندرور ساواک به‌طرف او مى‏ آید و مأموران سعى در دستگیرى او مى‏ کنند درگیر مى‏ شوند و چریک فدایى مأمور را با گلوله مضروب مى‏ کند مأموران با فریاد آى دزد آى دزد از مردم مى‏ خواهند تا او را دستگیر کنند. و چریک فدایى با فریاد مرگ بر شاه و زنده باد کارگر و مرگ بر سازمان امنیت هویت خود را به مردم مى‏ شناساند. چریک فدایى از رودخانه عبور مى‏ کند و یکى از مأموران که او را تعقیب مى‏ کند را با گلوله مى‏ زند. کامیونى را مصادره مى‏ کند و از محل دور مى‏ شود. پلیس با بسیج همگانى در صدد دستگیرى او برمى‏ آید. چریک کامیون را رها مى‏ کند و با تصاحب لندرورى از شهر خارج مى‏ شود که مورد تعقیب قرار مى‏ گیرد. چریک فدایى با شلیک ‏هایى به تعقیب‏ کنندگان خود وارد کوه پایه مى ‏شود ماشین را رها مى ‏کند و خود را به پایگاهش مى ‏رساند.

درگیرى در خیابان‏هاى شهر

در شب هفدهم مرداد ۱۳۵۴ دو تن از چریک‏ ها در شهر مورد سوءظن گشت‏ هاى پلیس قرار مى‏ گیرند. و وقتى پلیس ‏ها در صدد بازرسى ساک‏ هایشان برمى ‏آیند آن دو به آن‏ها شلیک مى‏ کنند و با ضبط سلاح هر دو پلیس از منطقه دور مى‏ شوند و چون خیابان‏ ها در محاصره پلیس بود شب را در بیابان‏ هاى اطراف شهر مى‏ خوابند و صبح به پایگاه خود بازمى‏ گردند.

انفجار در اداره کار استان خراسان

در روز دوازده اردیبهشت ۱۳۵۵ ساختمان اداره کار استان خراسان با انفجار بمب بسیار نیرومندى که توسط یک واحد از رزمندگان سازمان چریک‏ ها کار گذاشته شده بود درهم پیچید. این عمل به مناسبت روز جهانى کارگر و به خاطر اعتراض به ظلم و اجحاف بى‏ حد وزارت کار نسبت به کارگران زحمتکش استان خراسان انجام گرفت۲

. چریک ‏ها طى تماسى تلفنى براى این‏که به کسى آسیب نرسد وجود بمب را به کارکنان گزارش دادند. اما یکى از مأمورین ساواک مستقر در اداره کار به همراه یک مستخدم طماع جهت یافتن بمب و گرفتن پاداش جان خود را در این انفجار از دست دادند. از آنجا که این انفجار هم‏زمان بود با برگزارى جشن اول ماه مه در تهران و رژیم از انعکاسى مثبت این انفجار در میان کارگران خراسان مطلع بود. سعى کرد با یک هفته تأخیر آن‏را در جرایدمنعکس کند.

در ایستگاه راه ‏آهن از رفیقان جدا شو

بامدادان با کتى دکمه بسته به شهر برو

براى خود خوابگاهى بیاب

اگر رفیقت در زد

در را باز مکن

آه، نه تنها باز مکن

بل، رد پا را پاک کن

برشت

شهادت على دبیرى ‏فرد

در ساعت ۱۵ سی ام آبان ۱۳۵۴ على دبیرى ‏فرد در خیابان دامپزشکى، نزدیک چهار راه نواب وارد تور اکیپ‏ هاى عملیاتى کمیته مشترک شد.

به ‏درستى روشن نیست که این تور براى چه کسى پهن شده بود. اما به دبیرى‏ فرد مشکوک مى‏ شوند و به تعقیب او مى‏ پردازند. کار به درگیرى مى‏ کشد و على به شهادت مى ‏رسد.

تمامی دار و ندارتو یعنی همین؛

یک قلم

یک دفتر

یک کلت

یک سیانور

و یک بسته سیگار زر

شهادت على‏ اکبر جعفرى

جعفرى پس از ترور عباسعلى شهریارى، زهرا آقانبى قلهکى را مأمور ارتباط با مهناز صدیق تنکابنى کرد.

مهناز صدیق مدتى را در زندان سپرى کرده بود. و معرف او شهرزاد مهدوى بود. مهدوى پس از ازدواج با مهدى فرقانى، فرقانى را به سراغ مهناز صدیق فرستاد و او پیشنهاد همکارى با چریک ‏ها را نپذیرفت پس شهرزاد مهدوى خود شخصاً رفت و موافقت او را گرفت و او به زهرا آقانبى قلهکى وصل شد. قلهکى به او گفت باید با غلامرضا مؤذنى‏ پور ازدواج تاکتیکى کند.

مؤذنى در سال سوم دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران بود که با بهمن روحى آهنگران آشنا شد. پس از فارغ ‏التحصیل شدن ارتباط او با بهمنى قطع شد. تا این‏ که بهمنى را درزمستان ۱۳۵۳ در حوالى خیابان نواب مى‏ بیند. بهمنى او را به مبارزه دعوت مى ‏کند و او مى‏ پذیرد. و در بهار ۱۳۵۴ به پیشنهاد بهمنى با مهناز صدیق تنکابنى ازدواج مى ‏کند و قرار بود آن دو تیم علنى را در تهران تشکیل دهند. اما پس از شهادت على‏ اکبر جعفرى بهمنى به آن‏ها که هر دو معلم بودند. پیشنهاد کرد به بابل بروند.

جعفرى در ساعت چهار بامداد اول اردیبهشت ۱۳۵۴ در یک مأموریت سازمانى در۶۰ کیلومترى جاده قوچان ـ مشهد تصادف کرد و به شهادت رسید.

در مورد شهادت جعفرى دو روایت است در گزارش ساواک به دادرسى نیروهاى مسلح گفته مى‏ شود جعفرى در اثر تصادف فوت شده است اما اشرف دهقانى در «حماسه مقاومت» مى‏ نویسد: چون جعفرى مجروح شد و امکان دستگیریش مى ‏رفت، دستور داد رفیقش تیر خلاص را بزند و از منطقه خارج شود۳

نام مستعار او خسرو بود. بعد از جلسه شوراى عالى در اردیبهشت ۱۳۵۴ساعت ۵:۴۰همراه با منصور (حسین حق ‏نواز) با ژیان به سوى مشهد حرکت مى‏ کنند . حوالى سارى شام مى‏ خورند و راه مى‏ افتند.

نزدیک چمن بید تصادف مى‏ کنند و پاهاى خسرو خرد مى‏ شود. خسرو منصور را مى‏ گوید: «منصور من پاهایم خرد شده و نمى‏ توانم کارى بکنم. من را بزن رفیق و سریع ماشین را ترک کن. از ژاندارمرى میان. کمرم را باز کن و با خودت ببر. دو انبار اطراف کارخانه سیمان داریم. که یکى از آن‏ها را رفیق کوچک خان (نام مستعار کاظم غبرایى بود) مى‏ داند. و دیگرى را از طریق کروکى توى پایگاه پیدا کن. سه تا «مترو» و یادداشت‏هاى رفیق صادق (حمید مؤمنى) را قرار بود ببرم تهران. به حمید (اشرف) سریع خبر بده سر قرار رفقاى علنى تا مدتى نرو. اوضاع را درست کنید. بعد مثل همیشه کارهایتان را انجام بدهید. مرا بزن و برو… ما الان نزدیک چمن‏ بید هستیم تا مشهد راه زیادى نیست.

عباس جمشیدى رودبارى در بازجویى‏ هایش راجع به على‏ اکبر جعفرى چنین مى ‏نویسد:

«یارمحمد (نام مستعار جعفرى بود) یک رفیق تیمى است. او در این موضع به‌شناسایى، ارتباط‏ گیرى، عضوگیرى، مکان‏ سازى و طرح ‏ریزى مى ‏پردازد.

وى همچنین در عملیات شرکت جسته…

روحیه بسیار خوب، شجاعت یارمحمد همراه با مهارتش دررانندگى اتومبیل از وى رفیقى ارزنده و قابل محاسبه ‏اى ساخته‏ اند۴.»

و این ویژگى‏ ها مطمئناً یک هزارم آن چیزى بود که اگر جمشیدى آزاد بود در مورد جعفرى مى‏ نوشت.

۴آذر ۱۳۵۴

ترور دو دانشجوى ساواکى در دانشگاه علم و صنعت توسط یک فرد مسلح روى پوشیده از این رو یکى کشته و دیگرى مجروح مى‏ شود.

۲۵ آذر ۱۳۵۴

انفجار بمب در طبقه سوم مدرسه عالى بازرگانى تهران، مسئولیت این انفجار را گروه عمار یاسر به عهده گرفت.

آذر۱۳۵۴

پیام سازمان چریک ‏هاى فدایى خلق ایران به دانش‏ آموزان میهن ‏پرست منتشر شد. دراین پیام ضمن تشریح تاریخچه مبارزات دانش‏ آموزان، ماهیت ارتجاعى برنامه ‏هاى آموزشى افشا شد و رهنمودهایى براى مبارزات صنفى ـ سیاسى دانش ‏آموزان داده شد.

آذر ماه ۱۳۵۴

نشریه همبستگى با مبارزان آزادى‏ بخش خلق‏ هاى ظفار و عمان، با تصاویرى از سرزمین‏ هاى آزاده شده و افشاى ماهیت تجاوزگرانه رژیم شاه و سرکوب مبارزات خلق‏ هاى عمان و ظفار

دى ۱۳۵۴

دستگیرى محفل ۷ نفرى دانش‏ آموزان در دبیرستان محمدعلى فروغى، کار این محفل چاپ و پخش اعلامیه‏ هاى سازمان بود.

بهمن۱۳۵۴

پس از شهادت مجید پیرزاده جهرمى در تبریز، در اوایل بهمن ۱۳۵۴ اعلامیه‏ اى درسطح دبیرستان رازى آبادان پخش شد. مضمون اعلامیه پیرامون سوابق تحصیلى و مبارزاتى و شخصیت انقلابى مجید پیرزاده بود پیرزاده در آبادان متولد شده بود و درهمین شهر دوران ابتدایى و متوسطه را گذرانده بود.

عملیات رودسر

در شامگاه چهارم بهمن ۱۳۵۴ ساختمان فرماندارى رودسر توسط یک واحد از رزمندگان سازمان مورد بمب‏ گذارى قرار گرفت و این بمب در ساعت ۲۰:۴۵منفجر شد و به ساختمان فرماندارى آسیب سختى وارد شد این عملیات در حمایت از مبارزات دهقانان رودسر و همچنین بزرگداشت حماسه سیاهکل انجام شد.

این عملیات به گونه ‏اى انجام شد که به مردم شهر آسیب نرسید. و همچنین براى حفظ جان خانواده فرماندار که در طبقه بالاى فرماندارى زندگى مى‏ کردند به آن‏ها اطلاع داده شد.

انتخاب فرماندارى رودسر

این انفجار در پى عملیات نمونه ‏اى ـ خلقى سازمان بود که اهداف انتخاب شده ارتباط مستقیم با مبارزات مردم و رودررویى ‏ها مردم با رژیم داشت.

هفتم مرداد ۱۳۵۴ اهالى روستاهاى کل کاسرا، گواسرا، لیسه، جاث‏ جیر، جیته ‏جان درجلوى ژاندارمرى رودسر اجتماع کردند.

علت این اجتماع بستن آب به مزارع چاى‏ شان توسط زمین‏دار بزرگى به نام یوسف خان صوفى املشى بود. کار در فرماندارى به زدوخورد با مأمورین شهربانى کشید و فرماندارى عقب‏ نشینى کرد و آب به روستا باز شد. اما مدتى بعد دستگیرى و شکنجه دهقانان معترض شروع شد.

به همین خاطر سازمان جهت حمایت و پیوند با مردم زحمت‏کش روستاى رودسر فرماندارى رودسر را براى عملیات برگزید.

می خواستم جهان را

چون قویی زیبا به خانه شما بیاورم

نشد

شهادت فتحعلى پناهیان

فتحعلى پناهیان در حال عضوگیرى یک منبع ساواک لو مى ‏رود معلوم نیست که این منبع ساواک چه کسى بوده است. اما باید از کسانى باشد که در رابطه با محافل انقلابى درون و بیرون زندان باشد. روال عضوگیرى در این سال‏ ها از چند حالت خارج نبود. یا فرد درون زندان توسط تشکیلات درون زندان شناسایى و عضوگیرى مى‏ شد و بعد از آزادى به تشکیلات بیرون از زندان معرفى مى‏ شد. و یا از فعالین دانشجویى و یا تشکیلات کارگرى و یا محافل روشنفکرى بود. ساواک در این سال‏ ها براى نفوذ درتشکیلات چریک‏ ها تلاش مى‏ کرد با خریدن زندانیان آزاد شده و یا فعالین دانشجویى و روشنفکرى راه نفوذ را به سازمان باز کند. اما فرم تشکیلات به گونه ‏اى بود که امکان نفوذ به لایه ‏هاى بالایى نبود. نهایت این نفوذ مى‏ توانست به یک تیم برسد. در رابطه با پناهیان نیز این منبع ساواک گزارش مى‏ دهد که پناهیان فرد ورزیده ‏اى است و امکان تعقیب او وجود ندارد. پس ساواک تصمیم مى‏ گیرد او را دستگیر کند تا زیر شکنجه از او اطلاعات به دست بیاورند.

پناهیان در تاریخ سه بهمن ۱۳۵۴ با مخبر ساواک قرار مى‏ گذارد در یکى از کوچه‏ هاى فرعى خیابان فرح‏ آباد ژاله دو اکیپ عملیاتى ساواک منطقه را پوشش مى‏ دهند و هنگامى‏ که اقدام به دستگیرى او مى‏ کنند پناهیان یک ساواکى به نام پرویز خدایارى را مى‏ کشد و دو ساواکى دیگر را مجروح مى‏ کند و خود نیز به شهادت مى ‏رسد۵.

از دم تیغ های آخته گذشتیم

تا جهان به عدالت باشد

و نام مان را

به باد ها سپردیم

ضربه خوردن تیم رضا یثربى در تبریز

خانه تیمى رضا یثربى مورد شناسایى یکى از مأمورین اطلاعاتى ساواک قرار مى‏ گیرد۶. خانه تحت مراقبت قرار مى‏ گیرد و ساواک مى‏ فهمد خانه متعلق به چریک ‏هاى فدایى است.

شش تیم عملیاتى کمیته مشترک به همراه تیم تعقیب و مراقبت راهى تبریز مى‏ شوند در تاریخ ششم بهمن ۱۳۵۴ ساعت دوازده و نیم  شب به خانه حمله مى‏ کنند. عملیات تا ساعت ده صبح طول مى‏ کشد. و افراد زیر به شهادت مى‏ رسند:

۱-مصطفی دقیق همدانی۷

۲-مسعود پرورش

۳- عبدالمجید پیرزاده

۴-جعفر محتشمى

۵- فاطمه افدارنیا

و از این تیم مقدارى سلاح و مهمات به دست ساواک مى ‏افتد:

یک قبضه مسلسل، سه دستگاه بمب آماده انفجار، پنج قبضه سلاح کمرى،  ۱۴۵ تیر فشنگ، بیست عدد بطرى آتش‏زا، پنج نارنجک جنگى و دست‏ ساز، هفتاد کیلو مواد منفجره و شیمیایى، یک دستگاه ماشین چاپ، بیست عدد ضامن نارنجک، وسایل ساختن پلاک جعلى اتومبیل، مقادیر زیادى مدارک جعلى و نشریات گروهى.

رضا یثربى

رضا یثربى در سال ۱۳۲۵ در ملایر به دنیا آمد. وى دانشجوى دانشسراى‏ عالى نارمک بود. در جریان آتش ‏سوزى هواپیمایى ال ـ آل محمدرضا میرهاشمى تحت تعقیب قرار گرفت. و توسط برادران سنجرى مخفى شدند. در این رابطه رضا یثربى نیز دستگیر شد. اما در بازجویى منکر ارتباط با آتش ‏سوزى دفتر هواپیمایى اسرائیل شد. و آزاد شد. درسال ۱۳۵۰ به خاطر شرکت در تظاهرات دانشجویى مدت یک سال از درس محروم شد. پس مخفى شد و به سازمان چریک‏ ها پیوست.

مسعود پرورش

در سال ۱۳۳۲ در قزوین به دنیا آمد دانشجوى دانشگاه صنعتى بود که در شش شهریور۱۳۵۲ دستگیر شد جرم او اقدام برعلیه امنیت کشور بود پس از یک ماه به‎علت آن‏که مدرکى نداشتند آزاد شد. در سال ۱۳۵۳ مخفى شد و به سازمان پیوست.

عبدالمجید پیرزاده جهرمى

در سال ۱۳۳۳ در آبادان به دنیا آمد. بعد از آمدن به دانشگاه صنعتى به عضویت سازمان درآمد از سال۱۳۵۳ همراه محمد معصوم‏ خانى، فرزاد دادگر و تورج حیدرى بیگوند تحت مسئولیت رضا یثربى فعالیت داشت. از سوى ساواک شناسایى شد پس به تبریز انتقال یافت.

جعفر محتشمى

در سال ۱۳۳۱ در تهران به دنیا آمد در سال ۱۳۵۱ دانشجوى دانشگاه صنعتى بود درتظاهرات برعلیه سفر رئیس جمهور امریکا شناسایى و متوارى شد. در دوازده آبان ۱۳۵۱ دستگیر شد. و شش ماه در زندان ماند. پس از آن به سازمان پیوست و مخفى شد.

فاطمه افدارنیا

افدارنیا لیسانسه و کارمند کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان بود.

به انسان وفا دار بودیم

جهان را به پلشتی نیالودیم

نه بدان امید

که از ما به نیکی یاد کنند

درگیرى در تهران

بعد از ظهر پنج‏شنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۵۴ هنگامى‏ که در خیابان گرگان رفیق پرى (اسم مستعار) به همراه رفیق دیگر قصد سوار شدن به ماشین پارک شده‏ اى که شناسایى شده بود را داشتند با آتش نیروهاى ساواک روبه ‏رو مى ‏شوند آنان با فولکس واگن خود از منطقه مى‏ گریزند در حین فرار راننده یکى از اتومبیل‏ هاى ساواک توسط رفیق پرى کشته مى‏ شود آن‏ ها از طریق خیابان شفا و آریا وارد نظام‏ آباد مى‏ شوند با اتومبیلى تصادف مى‏ کنند و مجبور مى‏ شوند اتومبیل را رها کنند. آن‏ ها وارد خیابان اشرفى شده و با یک وانت از محل دور مى‏ شوند اما رفیق پرى تا آخرین گلوله مى‏ جنگد و در لحظه آخر با انفجار نارنجک به زندگى خود خاتمه مى‏ دهد.

اعلام آماده ‏باش کمیته مشترک۸

به دنبال دستگیرى چریک‏ ها در شاخه مازندران، ساواک با به دست آوردن نقشه‏ هاى تهیه شده از محل ساواک، ژاندارمرى به شهربانى و دفاتر حزب رستاخیر درشهرستان‏ هاى آمل، بابل، سارى، گرگان و بهشهر متوجه شد سازمان تصمیم داشته است به مناسبت حادثه سیاهکل در ادارات مذکور اقدام به بمب‏ گذارى نماید. پس از آن جایى که حدس مى ‏زد چریک‏ ها در استان‏ هاى خراسان، گیلان، اصفهان، خوزستان، فارس، آذربایجان شرقى، لرستان و تهران عملیاتى انجام دهند کمیته مشترک در تاریخ بیست و نهم دى ماه ۱۳۵۴ به تمامى مراکز ساواک، شهربانى و ژاندارمرى اعلام آماده ‏باش مى‏ کند.

رهنمودهاى کمیته مشترک

به دنبال دستگیرى بهمن روحى آهنگران و برخورد مأمورین شهربانى رشت با دو موتور سوار و کشف مواد منفجره از ساک دستى به جاى مانده آن‏ ها کمیته مشترک درتاریخ نهم بهمن ۱۳۵۴ به مراکز ساواک در رشت، لاهیجان، لنگرود، رودسر و فومن دستورات زیر را صادر مى‏ کند:

۱- مراقبت دائم از خانواده شهدا

۲-مراقبت دائم از زندانیان آزاد شده

۳-کنترل افراد غیربومى از طریق بنگاه ‏هاى معاملات املاک

آنالیز یک گزارش۹

  بهتر آن است که سر دلبران

 گفته آید در حدیث دیگران

در روزشمار سازمان چریک‏ ها ما به اختصار از شهادت‏ ها یاد مى‏ کنیم و مى‏ گذریم. به چند دلیل نخست آن‏ که بازیگران این حماسه ‏ها زنده نیستند و دو دیگر روایت تاریخ به درازا مى‏ کشد و سه دیگر اسناد و مدارک کافى در اختیار ما نیست. پس به اختصار از حوادث مى‏ گذریم. اما این اختصار ممکن است ایجاد شبه کند که ساواکى‏ ها رستم دستان بودند و چریک ‏ها، مردمانى دست بسته. آن‏ها مى ‏زدند و این‏ها هم شهید مى‏ شدند. که این گونه نیست.

برویم برسر گزارش. این گزارش در تاریخ بیست و پنجم دى ۱۳۵۴از ساواک مازندران است به مدیریت کل اداره سوم و موضوع درگیرى‏ هاى سارى، آمل و گرگان است. رئیس ساواک مازندران طبق دستور سپهبد نصیرى رئیس کل ساواک گزارش مى ‏دهد:

۱۸ دی ۱۳۵۴ کمیته مشترک ضدخرابکارى طى تلگرافى دستور دستگیرى چهار چریک را در سارى مى ‏دهد.

شبانه منطقه محاصره مى ‏شود و در ساعت هشت صبح کمیسیونى در ساواک سارى تشکیل مى‏ شود:

۱- ریاست شهربانى

۲-معاون اطلاعاتى شهربانى

۳- رئیس ساواک

در ضمن دو اکیپ عملیاتى هم از تهران حرکت مى‏ کنند.

پس تور پهن مى‏ شود

۱- یک پایگاه مراقبت ثابت مرکب از یکى از رهبران عملیات با یکى از افسران شهربانى مجهز به بى‏ سیم

۲- دو اکیپ مسلح مجهز به بى‏ سیم در محل

۳- یک اکیپ عملیاتى در کلانترى محل مرکب از (رئیس امنیت داخلى، معاون اطلاعاتى شهربانى و رئیس کلانترى)

در این تله ‏گذارى فاطمه آقانبى قلهکى دستگیر مى‏ شود.

پس از دستگیرى قلهکى یک تیم چهار نفره در خانه مستقر مى ‏شود یک اکیپ هم متشکل از سه پاسبان و یک افسر در اطراف خانه مستقر مى‏ شوند.

در ساعت ۲۰ یکى از چریک‏ ها به خانه تله ‏گذارى شده با یک اکیپ داخل خانه و یک اکیپ در بیرون خانه مراجعه مى‏ کند اما آنان (منظور دو اکیپ است) مرعوب او مى‏ شوند موفق به فرار مى‏ شود.

تله ‏گذارى سه روز ادامه مى‏ یابد. اکیپ ‏هاى عملیاتى تهران نیز از راه مى‏ رسد اما چیزى گیرشان نمى ‏آید.

همزمان با عملیات سارى طى تلگرافى به ساواک آمل دستور دستگیرى ساکنین یک خانه داده مى‏ شود پس به رئیس امنیت داخلى و فرمانده منطقه ژاندارمرى مازندران دستور داده مى ‏شود سریعاً به آمل بروند دو اکیپ عملیاتى تهران هم به آنجا اعزام مى‏ شوند و ستاد عملیاتى در ساعت هفت و نیم  تشکیل مى‏ شود:

۱- رئیس شهربانى آمل

۲- فرمانده منطقه ژاندارمرى مازندران

۳- رئیس امنیت داخلى

۴-سرپرست اکیپ‏ هاى اعزامى

امکانات یک استان براى دستگیرى ۴-۳ چریک بسیج مى‏ شوند.

پس خانه با شصت نفر از افسران و مأمورین شهربانى‏ هاى آمل و بابل و گروه‏ هاى ژاندارمرى آمل محاصره مى‏ شود ستاد عملیاتى مى‏ ترسد شب حمله کند و از کمیته مشترک مى‏ خواهد فردا صبح حمله کنند اما موافقت نمى‏ شود و در ساعت یک ونیم  بامداد به خانه حمله مى‏ شود.

چریک‏ ها مقاومت مى‏ کنند و چند فقره انفجار مهیب در خانه صورت مى‏ گیرد. دراین عملیات یک چریک زن شهید و یک چریک مرد فرار مى‏ کند.

بعد رئیس ساواک مازندران براى توجیه عدم موفقیت این لشگر عظیم در مصاف با دو چریک چنین مى ‏نویسد:

«با توجه به مراتب فوق و با بازدیدى که شخصاً از خانه و باغ اطراف آن نمودم، ساواک مازندران در این عملیات نه تنها کسى را مقصر نمى‏ داند بلکه معتقد است که اکیپ‏ هاى اعزامى از کمیته، مأمورین شهربانى و ژاندارمرى در انجام مأموریت محوله نهایت تلاش و جانفشانى نموده ‏اند البته این حقیقت را نمى‏ توان نادیده گرفت که ایجاد انفجارهاى مهیب و بى‏سابقه در خانه مزبور و سرایت آتش به‌درختان باغ و گسترش شعله‏ هاى آتش ‏سوزى در تضعیف روحیه مأمورین محلى که شاید براى اولین بار چنین انفجار و آتش ‏سوزى مواجه شده ‏اند بى‏ تأثیر نبوده است.»

هم‏زمان به ساواک گرگان تلگرام مى‏ شود به خانه ‏اى در خیابان میرکریم حمله شود پس به دو اکیپ عملیاتى کمیته مشترک دستور داده شد به اتفاق رئیس داخلى امنیت به‌گرگان حرکت کنند.

پس شهربانى و ژاندارمرى دستور داده مى‏ شود تا خانه محاصره شود و سه اکیپ عملیاتى هم از تهران حرکت مى‏ کنند اما در بررسى مشخص مى‏ شود که خانه یک هفته قبل تخلیه شده است.

در این فاصله خانه‏ اى دیگرى در گرگان لو مى ‏رود به همین خاطر تیمسار ذوالفقارى فرمانده ناحیه ژاندارمرى شمالى به منطقه ژاندارمرى گرگان دستور همکارى مى ‏دهد پس نیروهاى زیر وارد عملیات مى‏ شوند:

۱-ژاندارمرى گرگان

۲- شهربانى گرگان

۳-پنج اکیپ اعزامى از تهران

۴-ساواک گرگان

ساکنین این خانه سه نفر بودند. دو مرد و یک زن، ضمن پرتاب نارنجک و با گشودن آتش از در شرقى خانه خارج مى‏ شوند دیگران در پناه یکى از چریک ‏ها ورزیده ‏تر از بقیه بود موفق به فرار مى‏ شوند اما آن چریک به شهادت مى ‏رسد.

رئیس ساواک علت شکست عملیات را این گونه توضیح مى ‏دهد حلقه محاصره اول نیروهاى شهربانى بودند و حلقه محاصره دوم نیروى ژاندارم. با شروع عملیات نیروهاى ژاندارم به کمک نیروهاى شهربانى و اکیپ‏ هاى اعزامى مى ‏روند از پادگان گرگان هم کمک مى‏ گیرند اما چریک ‏ها از بین این همه نیرو خارج مى‏ شوند.

رئیس ساواک علت شکست را گوش ندادن اکیپ‏ هاى عملیاتى کمیته مشترک به‌توصیه‏ هاى رئیس شهربانى گرگان مى‏ داند. اکیپ‏ هاى عملیاتى بر این نظر بودند که همه نیروها باید زیرفرمان آن‏ ها عمل کنند و آن‏ ها آگاهى لازم از منطقه را نداشتند. درصورتى که این اکیپ‏ ها باید زیر نظر ساواک محل و مراجع انتظامى عمل مى‏ کردند. به هرروى علت شکست عدم هماهنگى لازم این مراجع انتظامى و اکیپ‏ هاى اعزامى بوده است.»

این گزارش نیاز به شرح ندارد عمق وحشت رژیم و بسیج دیوانه ‏وار تمامى حکومت در برابر یک خانه تیمى بزرگى کار چریک ‏ها از روایت دشمنان آن به خوبى هویدا است.

اعدام ابراهیم نوشیروان ‏پور

در اسفند۱۳۴۶ در دانشگاه شیراز یک شبکه کمونیستى طرفدار چین کشف شد و عبدالحسین آذرنگ اعتراف کرد که نوشیران‏ پور اعلامیه ‏هاى دانشجویان پلى‏ تکنیک را براى او فرستاده است۱۰.»

در گزارش دیگرى از اسناد ساواک دوازده اسفند۱۳۴۶، نوشیروان ‏پور دانشجوى سال سوم شیمى از اعانه ‏هاى جمع شده براى چهلمین روز مرگ تختى، نشریه «مرگ درمرداب» را براى یکمین سال فروغ فرخزاد منتشر کرده است.

نوشیروان ‏پور بالاخره در تاریخ اول اردیبهشت۱۳۴۷ دستگیر شد اما بعد از دو ماه و نیم آزاد شد بار دیگر در سیزدهم اسفند ۱۳۴۸ دستگیر شد اتهام او ارتباط با گروهى کمونیستى در تهران بود. در همین رابطه داود صلح ‏دوست، ایرج محمدى و مهدى سامع نیز دستگیر شدند.

بعد از ضربه خوردن گروه پیشتاز جزنى در سال ۱۳۴۶، غفور حسن‏ پور یکى از بازماندگان گروه درصدد احیاى گروه برآمد. به همین خاطر با نوشیروان‏ پور که در سال ۱۳۴۶ دانشجوى پلى‏ تکنیک بود تماس گرفته شد. در آن روزگار، گروه در حال احیاء و تدارک مبارزه مسلحانه بود. اما نوشیروان‏ پور بى‏ حوصله و شتابزده بود و طرح‏ هاى چپ‏روانه مى ‏داد. در سال ۱۳۴۸ على ‏رغم توصیه ‏هاى گروه با یک دختر غیرسیاسى ازدواج کرد و این منافات داشت با مبارزه سختى که در پیش بود.

نوشیروان ‏پور بعد از آزادى در شهریور ۱۳۴۹ با غفور حسن‏ پور  ملاقات مى ‏کند اما روشن نمى‏ کند بین او و حسن‏ پور چه مى‏ گذرد. بازجویى‏ هاى نوشیروان‏ پور در این زمینه در ابهام مى ‏گذرد.

در سال ۱۳۴۹صفایى فراهانى به ایران آمد و گروه جنگل شکل گرفت و کار شناسایى جنگل‏ هاى مازندران آغاز شد.

هم‏زمان با این حرکت مرکزیت گروه به افراد خود آماده ‏باش داد. این فرمان شامل نوشیروان‏ پور و چند نفر از دوستانش که در ساواک پرونده داشتند هم بود. چرا که هر حادثه ‏اى توانست به حرکت گروه آسیبى جدى برساند. نوشیروان‏ پور اعلام کرد حاضر به ‏همکارى با گروه نیست. پیوستن دوستان او به گروه نیز دچار اشکال شد. چرا که درصورت مخفى شدن ساواک به زودى متوجه مى‏ شد و با دستگیرى او به اسرار گروه پى مى‏ برد.

و بالاخره ضربه از یک محفل دانشجویى وارد شد. و حسن‏ پور دستگیر شد. هم‏زمان با او نوشیروان‏ پور و عده ‏اى دیگر دستگیر شدند. ساواک با مدارکى که از حسن‏ پور به‌دست آورده بود او را زیر شکنجه برد تا اطلاعاتى جدى به دست بیاورد درچنین لحظاتى که حسن‏ پور زیر شکنجه بود با موج اطلاعاتى مواجه شد که نوشیروان‏ پور دراختیار ساواک قرار داد گروه شهر لو رفت و گروه جنگل قبل از حمله نیز براى پلیس شناخته شد. پس گروه جنگل به ناچار دست به حمله زد و حماسه سیاهکل اتفاق افتاد. نوشیروان ‏پور در زندان بود که سیاهکل اتفاق افتاد. و قهرمانان آن به تیرک تیرباران سپرده شدند.

در اردیبهشت ۱۳۵۱ نوشیروان‏ پور با همراه سه نفر دیگر از جمله دکتر هوشنگ دامغانى در مصاحبه‏ اى با رد مارکسیسم و مبارزه مسلحانه  چون نادمى برعلیه انقلاب لجن‏ پراکنى کرد. پس آزاد شد و به‌توصیه ساواک در جزیره خارک در تأسیسات نفتى مشغول به کار شد.

اما خیانت او بى‏ جواب نماندو در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۳ در عملیاتی بنام شهید غفور حسن پور  عدالت انقلابى به زندگى او خاتمه داد.

در تاریخ معاصر ایران خائنین به قانونى رسیده بودند که مى ‏توانند به خلق خود پشت کنند و با خیانت براى خود جایگاهى کسب کنند. این قانون باید شکسته مى‏ شد. و سنت نوینى به وجود مى ‏آمد تا خائنین بدانند خیانت بدون مجازات نخواهد بود.

پس از ترور نوشیروان‏ پور همسر او کارمند شرکت مخابرات بود با توسل به ساواک توانست امتیازات مادى کسب نماید۱۲»

دلایل و براهین

چریک ‏ها در اعلامیه توضیحى ‏شان ترور نوشیروان‏ پور را دادن اطلاعات و همکارى با پلیس مى‏ دانند که به گروه شهر جنگل ضربه ‏اى جدى زد. پرواضح روشن است که مصاحبه بعدى نوشیروان‏ پور و اظهار ندامت و آزادى او مزید بر علت شد.

اما محمود نادرى در کتاب «چریک‏هایش» که با استناد به اسناد ساواک نوشته شده مدعى است که نوشیروان‏ پور در تاریخ بیستم بهمن ۱۳۴۹ دستگیر شده است و اولین بازجویى‏ اش در تاریخ بیست و یکم بهمن ۱۳۴۹ یعنى دو روز پس از واقعه سیاهکل است. پس اطلاعات در مورد حسن ‏پور را باید مهدى سامع داده باشد که در تاریخ بیست و سوم آذر۱۳۴۹ دستگیر شده است. پس تنها علت ترور نوشیروان‏ پور مصاحبه او برعلیه چریک‏ ها بوده است.

حالا ببینیم دلایل و مدارک محمود نادرى چیست. نادرى مى‏ گوید :

در تاریخ شانزدهم آذر ۱۳۴۹ حسن‏ پور و مهدى سامع از سوى ساواک به خاطر فعالیت ‏هاى کمونیستى شناخته شدند این شناسایى به خاطر دستگیرى و اعتراف ابوالحسن خطیب، مهدى فردوسى و محمود نوابخش بوده است پس بیست و یکم آذر غفور و بیست و سوم آذر مهدى سامع دستگیر مى‏ شوند.

نادرى با استناد به بازجویى هشت بهمن مهدى سامع مدعى است که سامع مبارزه مسلحانه را قبول نداشته است. و طى نامه‏ اى نظریات خود را به گروه اعلام داشته است که نامه به دلایلى به دست گروه نمى ‏رسد. اما با توجه به بازجویى سال ۱۳۵۲ مهدى سامع، سامع اطلاعاتى مى ‏دهد که زمینه فشار بیشتر بر حسن‏ پور و اعترافات حسن‏ پور مى‏ شود. نادرى تردید سامع را نسبت به کار گروه دلیل افشاى اطلاعات مى ‏داند.

اما اگر بپذیریم که چنین باشد چرا او چون نوشیروان ‏پور مصاحبه نمى‏ کند تا آزاد شود چرا سامع در زندان موضع چپ ‏روانه اتخاذ مى‏ کند۱۳»

و باز نادرى با ارائه اسنادى از ساواک نشان مى‏ دهد که نوشیروان‏ پور ساواکى نبوده است و ساواک او را تحت نظر داشته است۱۴. اگر چنین است چرا بعد از ترور او، همسرش با توسل به ساواک امتیازات مادى کسب مى‏ کند۱۵.

مشکل کار در این است که اسناد ساواک در اختیار همگان نیست تا صحت ادعاهاى نادرى ثابت شود نادرى همچنین مدعى است که مهدى سامع در زندان براى ساواک خبرچینى مى‏ کرده است اما سندى ارائه نمى کند.

به هرروى آنچه روشن است، ساواک از اعترافات خطیب، فردوسى، نوابخش درفعال بودن غفور شکى نداشت. اسناد و مدارکى هم که در خانه غفور یافته بود براى ساواک روشن بود که غفور با تشکیلات درون زندان و تشکیلات مستقر در عراق رابطه دارد. همچنین ساواک از اسناد به دست آمده مطمئن بود که غفور و گروه مرتبط با او به‌اقدامات رادیکال باور دارد. مى ‏ماند سرنخ‏ هایى که ساواک را به تشکیلات شهر گروه جنگل برساند.

 چریک ‏ها مدعى ‏اند نوشیروان‏ پور این کار را کرده است. و نادرى مدعى است که با توجه به اسناد ساواک مهدى سامع این کار را کرده است.

راه پژوهش در اینجا بسته است یا باید مهدى سامع خود این گره را باز کند. و یا آن‏ که منتظر باشیم روایت نادرى «تواتر روایت» شود. یعنى اسناد و راویان دیگرى ادعاى او را ثابت کنند به خاطر آن‏که نادرى انحصار سند دارد و تنها اوست که اسناد بازجویى را در اختیار دارد صحت ادعاهاى او بر ما روشن نیست.

اما سیر زندگى نوشیروان‏ پور و مهدى سامع بیشتر به نفع خیانت نوشیروان ‏پور بود.

زیر نویس ها

۱-ثابتی مقام امنیتی معروف

 ۲-نبرد خلق شماره ۷

۳-عباس هاشمی ،نشریه آرش،مقاله دستور تشکیلاتی

۴-عباس جمشیدی ؛اسناد ساواک

۵-کتاب چپ در ایران -ص۷۷

۶-کتاب چپ در ایران-ص۷۸

۷-ساواک در ابتدا تصور می کرد که رضا یثربی به شهادت رسیده است که اشتباه می کرد

۸- کتاب چپ در ایران

۹- کتاب چپ در ایران

۱۰-ابراهیم نوشیروان پور ؛اسناد ساواک

۱۱-نبرد خلق ارگان چریک ها ؛شماره ۷خرداد ۱۳۵۵ ص۶-۱۰۵

۱۲-محمود نادری ؛کتاب چریک های فدایی خلق

۱۳-محمود نادری همان کتاب

۱۴-محمود نادری ؛همان کتاب

۱۵-محمود نادری همان کتاب

پى‏ نوشت‏ هاى فصل چهارم

۱- على ‏اکبر جعفرى، لباس‏ هایش را از دست‏فروش ‏هاى گمرک مى‏ خرید، ۱۰-۸ تومان. اما ظاهرى بس آراسته و خوشایند داشت. اندام ورزیده، حرکات موزون، رفتارى متین و صلابت در گفتار و کردار به او شکل و شمایلى ویژه مى ‏داد.

مسلسل کمرى‏ اش اشتایر بود همان مسلسلى که حمید اشرف به کمر داشت. و درعملیات بسیارى گل کاشته بود. بعد از حمید نفر دوم سازمان بود.

در سفر آخرش همراه رفیق حق‏ نواز (منصور) بود. و همو بود که بعد از تصادف تیر خلاص او را زد.

عباس هاشمى، نشریه آرش

۲-حرمتى ‏پور در سال۱۳۵۲ و اشرف دهقانى در سال ۱۳۵۳ براى تماس با جنبش‏ هاى آزادى‏ بخش در منطقه خاور میانه، تهیه سلاح، و تبلیغات براى سازمان، از ایران خارج شدند. رادیو میهن‏ پرستان در این دوران فعال شد. و نقش مؤثرى در معرفى فدایى‏ ها و مجاهدین داشت.

۳- جعفرى توسط چنگیز قبادى عضوگیرى شد. پس از ضربات ۵۰، به همراه حمید اشرف و حسین حق ‏نواز نقش مهمى در حفظ سازمان داشت.

۴-رهبرى سازمان در سال۱۳۵۳ افراد زیر بودند:

حمید اشرف، على ‏اکبر جعفرى، بهمن روحى آهنگران، نزهت روحى آهنگران، محمدحسین حق‏ نواز، محمدرضا بیژنى، نسترن آل ‏آقا و بهروز ارمغانى

۵- در فاصله سال‏هاى۵۳-۱۳۵۰ گرایشات مائوئیستى در سازمان وجود داشت اما گرایش غالب نبود در سال۱۳۵۳ بهروز ارمغانى دستور داد عکس‏ هاى مائو را از خانه ‏هاى تیمى جمع کنند.

از سال۱۳۵۳ مائوئیسم گرایش ضعیفى در سازمان بود حمید اشرف گرایش مائویستى نداشت.

۶- در سال ۱۳۵۴ شوراى عالى سازمان ایجاد یک پشت جبهه قوى و متکى به امکانات خود سازمان را تصویب کرد. و تدوین و اجراى آن را به کمیته مرکزى محول کرد. طرح عمومى آن توسط حمید اشرف داده شد. به همین خاطر حیدر (محمد دبیرى ‏فرد) به خارج فرستاده شد.

در سوریه و لیبى امکاناتى ایجاد شد در اروپا و امریکا از طریق گروه ۱۹ بهمن، گروه واشنگتن گروه شیکاگو و «محافلى از کادرها» پشت جبهه سازمان احیا شد.

در سال ۱۳۵۶ رفیق قاسم (رضا غبرایى) به خارج فرستاده شد. با دستگیرى و شهادت حسن فرجودى مسئول این ارتباط، رابطه داخل و خارج مدتى قطع شد.

۷- ترور نوشیروان‏ پور دلایل سیاسى  داشت نه ایدئولوژیک . نوشیروان‏ پور غفور حسن‏ پور را مى‏ شناخت و با گروه جنگل ارتباط داشت. وقتى گروه جنگل ضربه خورد او نیز دستگیر شد تمام اطلاعات خود را داد و با ساواک همکارى کرد. میزان اطلاعات او باعث فشار بیشترى به حسن‏ پور و دستگیرى‏ هاى بعدى شد که همه اعدام شدند.

و بعد مصاحبه تلویزیونى کرد و به خدمت تام و تمام ساواک درآمد.

۸- سازمان در دى ۱۳۵۰ به بانک انصاریه حمله کرد و طى آن دو نفر کشته شدند. رژیم عکس شاهرخ هدایتى را به عنوان عامل این درگیرى پخش کرد در حالى‏ که هدایتى قبلاً دستگیر و در زیر شکنجه به شهادت رسیده بود.

براى ساواک ضربه ‏اى حیثیتى بود که چریک‏ ها عملیات کنند و قسر دربروند. پس حمله ساختگى به کوى کن توسط ساواک طرح‏ریزى شد و اعلام کردند که سپهرى کشته و هدایتى دستگیر شده است.

در حالى‏ که سپهرى در هیجده شهریور در جریان حمله به خانه تیمى در شهر شاپور دستگیر شده بود و در زیر شکنجه شهید شده بود.

هدایتى در زیر شکنجه چهره جدیدى از چریک فدایى نشان داده بود بازجو برگ بازجویى ‏اش را نشانش داده بود و گفته بود: این هم شد بازجویى :«من چریک فدایى خلق و شاهرخ هدایتى هستم. همین.»