بازخوانى تاریخ معاصرسازمان چریک‏هاى فدایى خلق(فصل ۴ … قسمت دوم)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل چهارم؛زنان چریک

قسمت دوم

تمام روز

از پشت در صداى تکه تکه شدن مى ‏آید

و منفجر شدن

                                                                        فروغ فرخزاد

شهادت حسن نوروزى

حسن نوروزى کارگر راه ‏آهن بود و در محفل بیژن هیرمن‏ پور عضویت داشت.

به دنبال دستگیرى ابراهیم دل ‏افسرده نام او در کنار کاظم سلاحى، جلال فتاحى، فروغ عبدالحسین‏ نژاد و الهیارى براى پلیس شناخته شد.

ساواک از همان ابتدا به شکل جدى در پى دستگیرى او بود در نامه ‏هاى ساواک او را فردى «فوق‏ العاده هوشیار» ارزیابى مى‏ کنند. اما ساواک در ردهایى که از او در حوالى راه ‏آهن و میدان شوش و خیام نو مى‏ یابد، موفق به دستگیرى او نمى‏ شود.

در اوایل شهریور ۵۲ساواک مدعى شد که او به اتفاق ایرج سپهرى از مرز عبور کرده ‏اند و در خسروآباد آبادان با مأمورین به زدوخورد پرداخته ‏اند. سپهرى کشته و حسن نوروزى موفق به فرار مى‏ شود. نام مستعار او بابوشکین بود. و رفقایش او را بابى مى‏ خواندند در تیم او زیبرم (واله) على‏ اکبر جعفرى (یارمحمد) و نسترن آل ‏آقا (جمیله) عضویت داشتند.

حسن نوروزى به اتفاق یک نفر دیگر در ۱۹ دى ۱۳۵۲از تهران عازم الیگودرز مى‏ شود علت این سفر روشن نیست. و معلوم نشد که نوروزى در پى چه مأموریتى به الیگودرز مى ‏رود. در قریه ده نو آن دو از اتوبوس پیاده مى‏ شوند و به طرف عزیزآباد مى ‏روند و نوروزى با سوار شدن به یک مینى ‏بوس به چمن سلطان مى‏ رود که روستایى در ۲۰ کیلومترى الیگودرز است و دیگرى به طرف دوزان مى‏ رود که روستایى در۱۵کیلومترى الیگودرز است.

در قهوه‏ خانه چمن سلطان نوروزى توقف مى‏ کند قهوه ‏چى به رئیس پاسگاه خبر مى دهد که فردى مشکوک در قهوه ‏خانه است. نوروزى در قهوه‏ خانه غافلگیر و دستگیر مى‏ شود و به پاسگاه برده مى‏ شود در پاسگاه نوروزى با خوردن سیانور به زندگى خود پایان مى ‏دهد.

در جیب او شناسنامه ‏اى به نام محمد رویین فرزند على ‏اکبر بیرون مى ‏آورند. جسد او به تهران منتقل شد و در تهران توسط ساواک شناسایى شد.

رفیق نوروزى در تدوین تئورى مبارزه مسلحانه نیز نقش مؤثر داشت. او جزء گروهى بود که مأمور کار در میان کارگران شد. و پس از جمع ‏بندى‏ ها به این نتیجه رسید که «کارگران را دیگر نمى‏ شود با حرف به مبارزه کشید. آن‏ ها باید پشتیبانى یک پیشاهنگ را به ‏طور ملموس حس کنند۱.»

سوگ‏واران

به خاک پشته بر شدند

و خورشید و ماه

به هم

برآمد

شاملو

شهادت یوسف زرکارى

در ۱۷ بهمن ۱۳۵۲ یوسف زرکارى به شهادت رسید. در اصفهان گشت کمیته مشترک مقابل گاراژ مسافربرى گیتى ‏نورد به او مشکوک شد و در تبادل آتش یوسف به شهادت رسید.

زرکارى کارگر راه ‏آهن بود در راه ‏آهن با حسن نوروزى آشنا شد. و تحت تأثیر او گرایشات مارکسیستى پیدا کرد با رفتن نوروزى از راه ‏آهن رابطه او با حسن قطع شد.

 زرکارى در آموزشگاه بزرگمهر با یحیى رحیمى دبیر خود آشنا شد. رحیمى مدتى با او کار تئوریک کرد. و با وقوع حادثه سیاهکل چون تحت نظر بود یوسف را به حمید اشرف وصل کرد اشرف کار تکثیر جزوه ‏هاى گروه را به او سپرد زرکارى در رابطه با جذب عباس هوشمند دستگیر شد.

 از نیمه اول شهریور ۱۳۵۰به مدت یک سال در زندان بود ساواک نتوانست پى به رابطه او با چریک‏ ها ببرد.

بعد از آزادى به سازمان پیوست و «خاطرات یک چریک» را نوشت ساواک دربررسى‏ هایش پى برد که نویسنده این کتاب یوسف زرکارى است. پس نام او درلیست افراد فرارى گذاشته شد. در وسایل کشف شده از او دفترچه کوچکى به رمز پیدا شد.

اینان

دل به دریاافکنان‏ اند

به پاى ‏دارنده آتش‏ ها

زندگانى

دوشادوش مرگ

پیشاپیش مرگ

شاملو

شهادت شیرین معاضد و اسکویى

درپى پخش اعلامیه چریک‏ ها در تبریز، رسول عباس قلى ‏زاده در دانشگاه تبریز دستگیر شد. و این امر باعث افشاى هسته ‏هاى تبلیغى در دانشگاه شد.

در تاریخ ۲۹ فروردین۱۳۵۳ دو اکیپ از مأمورین عملیاتى و تحقیقات کمیته مشترک به تبریز رفتند در این هجوم تیم تدارکاتى شاخه تبریز ضربه خود و

۱- ابراهیم محجوبى نمین،۲-بهجت محجوبى نمین،۳-یوسف کشى ‏زاده و ۴- فرزاد کریمى دستگیر شدند.

 بهجت محجوبى نمین در زیر شکنجه قرار روز۶ اردیبهشت ۱۳۵۳ خود را در تهران با آذر داد و آذر کسى نبود جز شیرین معاضد.

وقتى شیرین معاضد براى اجراى قرار از خانه بیرون رفت حمید اشرف متوجه شد که شیرین در دام مرگ پاى مى‏ گذارد.

گفته مى‏ شود مجاهدین خلق که روى موج بى‏ سیم کمیته مشترک بودند متوجه حرکت ساواک براى عملیات شدند. و این تحرکات را به حمید اشرف اطلاع دادند. چریک ‏ها خود نیز با ساختن رادیویى مدام روى موج گیرنده ‏هاى کمیته مشترک بودند ابوالحسن شایگان از وجود چنین رادیویى از خانه محله شترداران و اعظم ‏السادات روحى آهنگران نیز از قول نزهت‏ السادات خواهرش از وجود چنین رادیویى خبر مى‏ دهند.

اشرف و اسکویى هم ‏تیم بودند با آگاه شدن آن‏ ها، اسکویى به سر قرار شیرین رفت تا او را از آلوده بودن قرار مطلع کند. حمیداشرف نیز خود را به شیرین رساند و لو رفتن قرار را به او اطلاع داد اما این آگاهى زمانى صورت گرفت که شیرین و مرضیه هر دو در تور ساواک بودند.

مرضیه نیز شیرین را در خیابان حافظ دید و لو رفتن قرار را به او گفت: پس تصمیم مى‏ گیرند از تور ساواک خارج شوند.

شیرین در میدان فوزیه دستگیر شد اما با خوردن سیانور خودکشى کرد مرضیه نیز درحوالى محله شترداران درگیر شد و به شهادت رسید.

شیرین معاضد که بود

شیرین توسط گروه سیاهکل عضوگیرى شد در سال ۵۰با نام مستعار افسانه به خانه مجیدیه رفت و با حمید اشرف، عباس مفتاحى و محمدعلى پرتوى هم ‏تیم شد.

او در چند انفجار و عملیات شرکت داشت. از جمله در انفجار انجمن ایران و امریکا و انفجار ماشین مستشارى، در انفجار انجمن ایران و امریکا او همراه محمدعلى پرتوى بود در محل اسلحه و مهمات از جنوب او همراه مهدى سوالونى بود.

در پاییز ۱۳۵۰ به خانه سلیمانیه رفت. و بار دیگر هم ‏تیم حمید اشرف شد. در همانجا بود که با حمید گلوله خورد اما هر دو موفق شدند از محاصره ساواک خارج شدند.

تحولات بعدى

پس از شهادت اسکویى و معاضد خانه محله شترداران که محل زندگى حمید اشرف و اشرف دهقانى بود تخلیه شد. اشرف دهقانى با نام مستعار نگار همراه على ‏اکبر جعفرى به مشهد رفت و هم ‏تیم کیومرث سنجرى و ابوالحسن شایگان و حمید مؤمنى شد.

مؤمنى در این زمان کتاب‏ هاى لنین و مائو را به اشرف دهقانی  آموزش مى ‏داد.

صبا بیژن ‏زاده مسئول تیم شد.

اعدام انقلابى فاتح یزدى۲

ترور انقلابى فاتح یزدى به نام «طرح تارى ‏وردى» نام‏گذارى شد. تارى‏ وردى نام حیدر عمواوغلى بود که از سوسیال دمکرات‏هاى پرآوازه انقلاب مشروطه بود و شهید حسن نوروزى نام تارى‏ وردى را به ‏عنوان نام مستعار خود برگزیده بود در واقع این طرح با نام و خاطره حسن نوروزى اجرا شد.

علت ترور چه بود

در اردیبهشت سال ۱۳۵۰ دوهزار نفر از کارگران جهان چیت به خاطر کمى دستمزد از کرج به سوى تهران حرکت کردند تا از شرایط بد کار به وزارت شکایت کنند. طى توطئه مشترکى کارگران را در کاروانسراى سنگى، بین کرج و تهران ژاندارم‏ ها به گلوله بستند.۲۰کارگر شهید و ده‏ ها تن مجروح شدند این جوابى بود که شاه و فاتح به‌کارگران گرسنه دادند. فاتح یکى از مالکین یزدى بود که با استفاده از نزدیکى با دربار توانسته بود با زور دهقانان حاجى ‏آباد کرج را از زمین‏ هاى‏ شان بیرون کند و زمین‏ هاى غرب کرج را تصاحب کند. او با احداث کارخانجات بزرگ جهان و استثمار وحشیانه کارگران ثروت هنگفتى به دست آورده بود.

 کارخانه جهان چیت، روغن نباتى جهان، آرمه، اینترنول، اینترلوب از آن او بود. او در کرج باغ‏ هاى وسیع میوه و سردخانه ‏اى عظیم براى نگهدارى میوه داشت. در شمال باغ ‏هاى وسیع چاى و کارخانجات چاى و بهترین املاک وسیع و کارخانجات پتوبافى و پشم ‏بافى در مشهد کارخانه کبریت‏ سازى درشهریار املاک وسیع، در هندوستان باغ‏ هاى چاى و در تهران هتلى بسیار بزرگ داشت. او همچنین صاحب یکى از شرکت‏هاى مقاطعه‏ کارى بزرگ بود.

فاتح با دربار رابطه‏ اى ویژه داشت لقب فاتح را رضاشاه به او داده بود و شاه هرچند وقت یک‏بار میهمان او بود.

اجراى عملیات

عملیات شناسایى قبلاً انجام شده بود. و مسیر رفت و آمد فاتح مشخص بود پس شناسایى به تیم عملیات داده شد. و تیم عملیاتى در بررسى ‏هایش جاده فرعى را که از اتوبان ایوبى به طرف آریاشهر منشعب مى‏ شد را براى عملیات برگزید.

در این عملیات سه مرد و یک زن شرکت داشتند که پس از متوقف کردن ماشین فاتح، راننده او را از محل دور کردند و فاتح را کشتند. و اعلامیه ‏ها توسط چریک زن در محل پخش شد.

سازمان اعلامیه ‏اى در این مورد منتشر کرد اعلامیه عملیاتى که در محل پخش شد. که در آن گفته مى‏ شد پس از سه سال انتقام خون کارگران بى‏ گناه جهان چیت گرفته شد. و طى توضیح کوتاهى از ستمى که بر کارگران مى ‏رود و نقش فاتح در کشتار کاروانسرا سنگى پرده برمى‏ داشت و علت ترور او را توضیح مى ‏داد.

اعلامیه دوم، اعلامیه توضیحى بود که خطابش کارگران بود و طى تحلیل مفصلى از وضعیت کارگران سخن مى‏ گفت و پرده از سیاست ‏هاى ضدکارگرى شاه برمى ‏داشت.

شرح ترور

در اواخر دى۱۳۵۲ در محله «مردآباد» کرج تیمى مرکب از اعظم ‏السادات روحى آهنگران، مارتیک قازاریان و نزهت ‏السادات روحى آهنگران تشکیل شد مسئولیت این تیم با نزهت بود. دو هفته بعد نزهت خبر آمدن حمید اشرف را داد که در آن زمان على‏ اکبر نامیده مى‏ شد که قرار بود به تیم برنامه ‏نویسى و طرز کار با سلاح و مواد منفجره را آموزش دهد.

براى دست یافتن به اطلاعات دقیق در مورد فاتح، قرار شد که اعظم ‏السادات روحى آهنگران به استخدام کارخانه جهان چیت درآید. اما کارخانه اعلام کرد که دیگر کارگر زن استخدام نمى‏ کند پس اعظم در کارخانه ‏اى در چهارصد دستگاه کرج مشغول به ‏کار شد. بیشتر کارگران چهارصد دستگاه از کارگران کارخانه جهان چیت بودند. اعظم طى دو ماه کار در کارخانه اطلاعات جامعى در مورد فاتح به دست آورد.

طرح ترور آماده شد. قرار بر این بود که هم‏زمان در پاسگاه کاروانسراى سنگى که عامل کشتار کارگران بود بمبى منفجر شود. شناسایى ‏ها توسط اعظم روحى و مارتیک قازاریان (با نام مستعار ناصر) انجام شد.

اسناد مربوط به عملیات فاتح و پاسگاه ژاندارمرى در خانه تیمى در

دبه‏ اى نهاده شد در کنار آن نیز بنزین تعبیه شد تا در صورت خطر آن ‏را سریعاً آتش بزنند.

در اواخر اسفند ۱۳۵۲، حبیب مؤمنى (برادر حمید مؤمنى) به جمع آنان افزوده شد درشناسایى پاسگاه او نیز شرکت داشت.

حمید مؤمنى مدتى با اعظم ‏السادات روحى آهنگران هم‏ خانه بود اما وقتى حبیب برادرش به آن خانه آمد حمید آنجا را ترک کرد و قرار شد اعظم و حبیب مؤمنى خانه ‏اى پیدا کنند.

اعظم خانه ‏اى در خیابان حسام ‏السلطنه یافت و با نام عصمت کرباسى و مؤمنى با نام رضا همسر او شد اعظم نیز به ‏عنوان کارگر به کارخانه کفش ملى رفت. تا در مورد ایروانى صاحب کارخانه و موقعیت کارگران آنجا اطلاعاتى کسب کنند. حبیب مؤمنى نیز به شناسایى شهرى پرداخت.

پس از مدتى این تیم منحل شد. حبیب مؤمنى براى آمادگى بیشتر براى زندگى تیمى به جایى دیگر منتقل شد و تیم مردآباد دوباره تشکیل شد. مارتیک قازاریان، اعظم ‏السادات روحى و نزهت روحى. نزهت رابط تیم بود.

شناسایى فاتح به عهده تیمى در تهران گذاشته شد. نزهت تلفن پسر فاتح را از طریق دفترچه تلفن یافت و از طریق او شماره پدرش را گرفت و با تماس با منزل فاتح اعلام کرد که آن ‏ها از سوى یک شرکت تبلیغاتى، شماره تلفن آن‏ ها برنده یک تلویزیون شده است و آدرس خانه آن‏ها را گرفت شناسایى ساعت رفت و آمد فاتح توسط نزهت صورت گرفت. با تکمیل شناسایى تیم عملیاتى خود را براى ترور آماده ساخت. اعلامیه مربوطه نیز توسط نزهت نوشته شد.

در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۵۲ فاتح ترور شد. فرمانده عملیات با خشایار سنجرى بود چریک ‏ها در اعلامیه ‏اى که بعد از ترور فاتح منتشر شد چنین نوشتند:

دادگاه انقلابى خلق، فاتح را به خاطر نقش مؤثر که در کشتار کارگران جهان چیت به عهده داشت و به خاطر حق‏ کشى ‏هاى ظالمانه‏ اش در حق کارگران به‌مرگ محکوم کرد. و فاتح خونخوار را به سزاى اعمال ننگینش رساند.

قرار بود هم‏زمان پاسگاه کاروانسرا سنگى منفجر شود اما به علت آماده نبودن امکانات این عملیات منتفى شد.

ترور نیک ‏طبع بازجوى ساواک

فرمانده عملیات ترور نیک ‏طبع با نسترن آل ‏آقا بود و این عملیات به نام «بهروز دهقانى» که در زیر شکنجه به شهادت رسیده بود نام‏گذارى شد.

نیک ‏طبع از عناصر اصلى بازجویى‏ هاى بهروز و خواهرش اشرف بود. همو بود که درجلو چشم بقیه به اشرف تعرض کرده بود اشرف در حماسه مقاومت چنین مى‏ نویسد:

«کاملاً لختم کرده بودند و باتوم برقى را همراه با رکیک ‏ترین فحش ‏ها و متلک ‏ها با نقاط حساس تنم… تماس مى ‏دادند نیک ‏طبع این جانور کثیف و متخصص درامور بى‏ ناموسى در اتاق نبود. وارد اتاق شد. مرا دمر به یک نیمکت بست و بى‏ شرمانه جلو چشم همکارانش شلوارش را پایین کشید و روى من خوابید به‌اصطلاح تجاوز ناقص بود. و به خاطر تحقیر و خرد کردن اعصاب من صورت مى‏ گرفت… هدف پلید این‏که اسرار مرا به این وسیله بیرون بکشد به ‏خاطر پیشبرد آرمان پرشکوهم به خاطر حفظ اسرارى که فاش نکردن آن به سود مبارزه و انقلاب بود این تحقیر و شکنجه براى من گذرا و کوتاه مدت بود.

بعد از آن دوباره مرا به تخت بست و شلاق زدن را از سر گرفتند.۳»

گفته مى‏ شد آدرس نیک ‏طبع از طریق کاظم ذوالانوار (از کادرهاى مجاهدین) به‌بیرون از زندان انتقال یافت و به دست چریک ‏ها رسید.

پس شناسایى‏ هاى لازم انجام شد. در ساعت۷:۳۰ دقیقه روز دوشنبه نهم دى ۱۳۵۳ خیابان متین دفترى منشعب از خیابان پاستور که مسیر هر روز نیک ‏طبع بود بسته شد و اتومبیل او به مسلسل بسته شد. پس چریک ‏ها تیر خلاص او را زدند در اتومبیل او بمبى گذاشتند این بمب به دستور نزهت توسط مارتیک قازاریان ساخته شد. پس از آن‏که مأمورین کمیته مشترک براى بردن ماشین نیک ‏طبع آمدند اتومبیل در ساعت ۷:۴۵دقیقه منفجر شد.

ساواک اعلام کرد نیک ‏طبع به علت انفجار بمب کشته شده است که این گونه نبود.

پرنده ‏اى در رگبار

با جامه تاریک

مى‏ گذرد

و خنجر صاعقه

فرود مى‏ آید

پرندگان در رگبار مى ‏میرند

شاملو

تیم آموزشی در کرج

چریک ‏ها همچنان از کرج به عنوان منطقه ‏اى نسبتا امن براى تیم ‏هاى آموزشى سود مى‏ جستند در نیمه ‏هاى بهمن ۵۳اعظم به دستور خواهرش نزهت در کرج خانه ‏اى اجاره کرد و خشایار سنجرى با او هم‏ خانه شد.

خشایار سنجرى که بود

خشایار در سال‏هاى ۴۸-۱۳۴۷ در دوره شبانه دانش سراى‏ عالى نارمک تحصیل مى‏ کرد. و همواره از رهبران دانشجویى بود. در سال ۱۳۵۰ به همراه برادرش، محمدرضا میرهاشمى حقیقى را که متوارى بود پناه داد همین امر سبب مخفى شدن کیومرث و دستگیرى او شد. هیجدهم اردیبهشت ۵۰ دستگیر شد و مدت یک سال درزندان ماند. در تاریخ سى ‏ویکم فروردین ۱۳۵۱آزاد شد در تاریخ بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۵۱به سربازى رفت و در تاریخ یکم بهمن ۱۳۵۱ براى همیشه پادگان بجنورد را ترک گفت.

در اسفند ۱۳۵۱، توسط جعفر داورى، او و برادرش به همراه مرتضى داورى و رضا بیژنى به چریک ‏ها وصل شد.

خشایار در ترور فاتح و ترور نیک ‏طبع فرمانده عملیات بود.

خشایار پس از وصل به سازمان چریک‏ ها و جذب جلال فتاحى که در سال اول دانشکده هم‏کلاس او بود به اتفاق برادرش به اصفهان رفت و پس از مدتى فتاحى به‌مشهد و او به تهران منتقل شد.

تیم سنجرى

در بهمن ۱۳۵۲ سنجرى با اعظم ‏السادات روحى آهنگران ملاقات کرد تا تیمى آموزشى سازمان دهند. و چند ماه بعد على دبیرى‏ فرد (آرش )و حسین الهیارى ( کاظم) به آنان وصل شدند.

على دبیرى ‏فرد که بود

دبیرى‏ فرد در سال۱۳۲۷ در تهران به دنیا آمد پدر او سرهنگ و دایى‏ اش سرلشگر بود. خواهرش سولماز در سال ۱۳۵۴ کارمند دفتر فرح پهلوى بود.

در سال ۱۳۴۶ به دانشکده فنى رفت. و در سال ۱۳۵۰ (۲۰ اردیبهشت) به خاطر شرکت در اعتصاب دستگیر و هفت ماه بعد آزاد شد. پس به سربازى رفت و در بهبهان با خشایار سنجرى آشنا شد.

 دبیرى در تهران با پرویز نویدى چراغ‏ تپه که هوادار چریک‏ ها بود ارتباط داشت و او کتاب‏ هاى پویان، احمدزاده را براى مطالعه به او داده بود.

در تاریخ یکم مهر ۱۳۵۲ دبیرى دوباره دستگیر شد و یک ماه بعد آزاد شد و پس از آزادى به سربازى رفت و در ۱۱ آذر۱۳۵۳ ترخیص شد اما پس از مدتى به چریک‏ ها پیوست و مخفى شد.

خانه نزدیک کرایه‏ ها

درهمین سال خشایار سنجرى زینب ‏السادات میرهاشمى را به اعظم ‏السادات روحى آهنگران وصل کرد تا تحت آموزش ‏هاى اعظم قرار گیرد.

و اعظم در کرج خانه ‏اى اجاره کرد که به آن «نزدیک کرایه ‏ها» مى‏ گفت و حسین‏على الهیارى و على دبیرى ‏فرد تحت آموزش‏ هاى او قرار گرفتند. آن‏ ها اعظم را با نام عطیه مى‏ شناختند حمید اشرف نیز مسئول آموزش و تنظیم برنامه هفتگى تیم بود. اعظم کار با سلاح، مُهرسازى، سراجى و دیگر امور تکنیکى را به آن‏ها یاد مى ‏داد این تیم مدت یک ماه و نیم آموزش دید حمید اشرف چند بارى به این تیم سر زد و کار با چاشنى و فتیله را به آرش (دبیرى ‏فرد) و کاظم (الهیارى) آموزش داد.

شهادت سعید پایان

در ۲۵بهمن سال ۱۳۵۳ در خانه تیمى در اهواز سعید پایان هنگام کار با نارنجک، ضامن رها شد و او به شدت زخمى شد.

او را به مطب دکتر ملک‏ محمود یاقوت ‏فام رساندند. اما دکتر شرافتمند! و سوگند خورده؟! از درمان سعید پایان سرباز زد. و با داد و فریاد سعى در کشاندن پلیس به‌مطب داشت سعید در مطب دکتر به شهادت مى ‏رسد. بر ما معلوم نیست که سعید چگونه به‌شهادت مى ‏رسد. حمید اشرف در پایگاه جوى مردآباد کرج از انفجار نارنجک و مجروح شدن و شهادت سعید خبر مى ‏دهد. و گزارش ساواک از قتلى خبر مى‏ دهد که در مطب دکتر ملک ‏محمود یاقوت‏ فام رخ مى‏ دهد.

«پیرو نامه شماره ۱۲ (ه ۱ ـ ۲۲۵۳۳/۱۱/۲۶همان‏طورى که قبلاً اعلام گردید. بعد از ظهر روز ۱۳۵۳/۱۱/۲۵در مطب دکتر یاقوت‏ فام در خیابان رضاشاه کبیر اهواز قتلى اتفاق افتاد و قاتلین که سه نفر بودند با استفاده از یک دستگاه اتومبیل سوارى متوارى شدند.»

ادعا مى ‏شود که بعد از خوددارى دکتر یاقوت‏ فام از معالجه سعید، هم ‏تیمى‏ هاى او تیر خلاص او را مى ‏زنند و از منطقه دور مى‏ شوند۴.

واحد آموزشى کرج

واحد آموزشى کرج در اردیبهشت ۱۳۵۴ تشکیل شد. محمود عظیمى بلوریان دانشجوى دانشگاه صنعتى و یدالله زارع کارگر کارخانجات تهران در این واحد زیر نظر مارتیک قازاریان، مشغول فراگیرى سیستماتیک مسائل سیاسى ـ تشکیلاتى و تکنیکى بودند.

محل استقرار این واحد در دولت ‏آباد کرج بود که یکى از مناطق کارگرنشین بود. این واحد یکى از واحدهاى تحت مسئولیت نزهت روحى آهنگران بود.

دلیل لو رفتن این واحد به احتمال قوى مورد شناسایى قرار گرفتن مارتیک قازاریان بود. نیروهاى ضربت کمیته حوالى ظهر ششم تیر ۱۳۵۴ منطقه را محاصره مى‏ کنند. اعظم روحى آهنگران که براى آوردن آب از پایگاه خارج شده بود مورد هجوم قرار مى‏ گیرد و به علت آن‏که سطل آب در دستانش بود فرصت پیدا نمى‏ کند از سلاح و نارنجک خود استفاده کند و دستگیر مى‏ شود نزهت روحى که در حال آمدن به پایگاه بود منطقه را ناامن مى‏ بیند. پس خود را به پایگاه مى‏ رساند تا تیم را از خطر آگاه کند. در صدد دستگیرى او برمى ‏آیند و او با کشیدن نارنجک خود و عده ‏اى از ساواکی ها را از بین مى‏ برد. تیم سعى مى‏ کند با تیراندازى و پرتاب نارنجک از محاصره خارج شوند اما موفق نمى‏ شوند ساواک تقاضاى هلى ‏کوپتر مى‏ کند و هلى‏ کوپتر توسط چریک ‏ها زده مى‏ شود و مجبور به ترک منطقه مى‏ شود. دو نفر موفق مى‏ شوند از حلقه محاصره خارج شوند. اما به علت به پایان رسیدن مهماتشان به شهادت مى ‏رسند. مارتیک قازاریان با آخرین گلوله‏ اش خودکشى مى‏ کند گفته مى‏ شود ۱۶ نفر از نیروهاى ساواک و پلیس دراین درگیرى کشته شدند.

شهادت حسین‏على الهیارى

در مورد شهادت الهیارى دو روایت است یک روایت شهادت او را در تاریخ ۱۷فروردین ۱۳۵۴ مى‏ داند و علت شهادت او شلیک تیرى مى‏ داند که خشایار سنجرى هنگام آموزش ازسلاحش بسوی او شلیک می شود.۵. و روایت دوم شهادت او را بعد از شهادت سنجرى اعلام مى‏ کند۶.

همیشه روبه ‏روى نیزه و فشنگ سینه‏ هایى هست

همیشه پاى منجنیق و بمب سینه ‏هایى هست

محمد مختارى

شهادت خشایار سنجرى

خشایار مسئولیت تیم آموزشى کرج، مسئول تیمى دیگر در قزوین بود این تیم مرکب بود از:

۱-انوشیروان لطفى، ۲-محمود نمازى و ۳- منصور فرشیدى

لطفى در سال ۱۳۵۰ توسط ناصر کریمى از اعضاى آرمان خلق با خشایار آشنا شد. در اوایل اسفند ۱۳۵۳ لطفى توسط على دبیرى‏ فرد به سازمان وصل شد. لطفى چند ملاقات با سنجرى داشت و در ملاقات آخر مخفى شد. لطفى محمود نمازى را که از زندان قزل ‏قلعه مى‏ شناخت به سنجرى معرفى کرد. و نمازى در ملاقات‏ هایش با سنجرى، منصور فرشیدى را به سازمان معرفى کرد قرار بر این شد که تیمى آموزشى درقزوین تشکیل شود و بعد از یک ماه و نیم آموزش این تیم عملیاتى شود۲۳فروردین ۱۳۵۴رشیدى و نمازى به قزوین مى‏ روند و روز بعد لطفى و سنجرى درقزوین به آن ‏ها ملحق مى‏ شوند.

چگونگى لو رفتن تیم قزوین

ساواک در تعقیب مرتضى ماهرویان (هوشنگ) به محمود نمازى رسید. در تعقیب نمازى خانه امن او در ۴۰مترى نواب شناسایى شد و از نمازى به سنجرى رسیدند و در تعقیب آن‏ها خانه تیمى در قزوین لو رفت.

در شب بیست و چهارم فروردین ۱۳۵۴ سنجرى و لطفى به خانه نمازى و فرشیدى رفتند لطفى به خانه تکى خود در قزوین رفت و قرار شد ساعت ۶:۳۰صبح برگردد.

از ساعت ۱۲ شب تا ۵ صبح منصور فرشیدى نگهبانى داد از ساعت ۵صبح به‌بعد نوبت کشیک خشایار سنجرى بود. ۵:۳۰صبح نمازى براى تهیه صبحانه بیرون رفت و برنگشت.

با آمدن لطفى مسئله تأخیر نمازى مطرح شد. لطفى براى پى ‏گیرى مسئله بیرون رفت. او هم در تور ساواک افتاد و دستگیر شد. خشایار متوجه شد براى آن‏ها اتفاقى افتاده است پس با دادن قرار وصل مجدد به فرشیدى به منصور گفت چون او مسلح است بیرون مى ‏رود تا در صورت امکان خود فرار کند اگر موفق نشد، امکان فرار او را فراهم کند.

با بیرون رفتن سنجرى، درگیرى آغاز شد و سنجرى به شهادت رسید به دنبال شهادت سنجرى، فرشیدى نیز دستگیر شد.

صداى گلوله

صداى محاصره

صداى باروت

صداى زنده‏ باد…

آه….

 بردارید

آن پرنده را بردارید

 خون روى خیابان پرپرمى زند

سلطانپور

شهادت فرشیدى و نمازى زیر شکنجه

تیم قزوین یک تیم آموزشى بود و جز مسئول تیم بقیه مسلح نبودند پس لطفى و نمازى و فرشیدى زنده دستگیر شدند اما ساواک اعلام کرد که سنجرى و فرشیدى در درگیرى کشته شده ‏اند.

منصور فرشیدى بیستم اردیبهشت و نمازى چند روز بعد در زیر شکنجه به شهادت رسیدند لطفى هم به شدت شکنجه شد به گونه ‏اى که تهرانى شکنجه ‏گر در بازجویی هایش گفت به او و دیگران دستور دادند هر سه را زیر شکنجه بکشند و او علیرغم شکنجه های سختی که به لطفی داد او را نکشت و در دادگاهش که در سال ۱۳۵۸برگزار شد بخاطر شکنجه هایی که به لطفی داده بود از او تقاضاى بخشش کرد.۷

از نام ها و نشان های مردگان می گذریم

جهان باید

از ترانه های زندگان لبالب باشد

ازثقل فشرده اندوه آدمیان می گذریم

جهان باید

از سرود و عشق لبالب باشد

از تمامی نام ها و نشان ها می گذرم

اما چون به نام تو می رسم

قرار از کف می رود

و گریه های جهان بیکباره

از چشم ستارگان می ریزم

                                                                         محمود طوقی

خط کشتن زیر شکنجه

انوشیروان لطفى در بازجویى‏ هایش به نکته مهمى اشاره مى‏ کند سنجرى به او مى‏ گوید: «جنبش مبارزه مسلحانه از مرحله تثبیت گذشته است و هم ‏اکنون در سطح منطقه پنج سالگى ما را تبریک مى‏ گویند وقتى مخالفان سرسختى چون حزب توده به حقانیت ما اذعان دارند از امروز به بعد براى سازمان مرحله توده ای شدن جنبش مطرح است۸.»

اهداف استراتژیک چریک ‏ها در سه مرحله خلاصه مى‏ شد:

۱- مرحله تدارک

۲-مرحله تثبیت

۳- مرحله توده ‏اى شدن

به شهادت رساندن محمود نمازى و منصور فرشیدى را باید در این نکته جست‏وجو کرد.

تیم قزوین در تاریخ بیست و چهارم فروردین ضربه مى‏ خورد. فرشیدى بیستم اردیبهشت و نمازى چند روز بعد به شهادت مى ‏رسد. ساواک ۲۸ روز فرصت داشت که فرشیدى و نمازى را تخلیه اطلاعاتى کند ببینیم اطلاعات لطفى، نمازى و فرشیدى چه بود؟

تیم قزوین یک تیم آموزشى بود هر سه به تازگى به سازمان وصل شده بودند اطلاعات چندانى از چند و چون کارها نداشتند و هرچه داشتند ساواک همان روزهاى اول بیرون کشیده بود.

اگر سنجرى را زنده گرفته بودند و بعد او را در زیر شکنجه مى‏ کشتند قابل فهم بود. سنجرى در مدت چهار سال فعالیت تشکیلاتى اطلاعات زیادى داشت اما این سه فاقد چنین اطلاعاتى بودند ساواک این را مى‏ دانست اما خط ساواک، خط نابودى فیزیکى چریک ‏ها بود دیگر براى ساواک گرفتن اطلاعات تمامى بازجویى نبود. بخشى از کار بود ساواک به ‏نحوى مى‏ دانست که دیگر نمى‏ شود چریک ‏ها را به طور کامل نابود کند. پس در پى آن بود که چریک‏ ها دیگر به دادگاه نرسند. کشتن در خیابان و یا زیر شکنجه. وگرنه نمازى و فرشیدى اگر به دادگاه مى ‏رسیدند جرمى نداشتند پس رژیم درآخر حد خباثت ‏اش مى‏ توانست به این ‏ها حکم بالایى بدهد. هم چنان‏ که به انوشیروان لطفى داد. زندان ابد لطفى در سال ۱۳۵۷ به سه سال هم نکشید. پس کار ساواک بیشتر به‌انتقام‏ گیرى و ارعاب جنبش قابل توجیه بود.

دست ‏هایم را در باغچه مى‏ کارم

سبز خواهد شد.

                                          فروغ

شهادت حبیب مؤمنى

یک روز پس از شهادت خشایار سنجرى خانه مردآباد کرج تخلیه شد و همگى به خانه على دبیرى‏ فرد در چیدز رفتند.

پنج روز بعد حمید اشرف و نزهت روحى آهنگران به دیدار اعظم روحى آهنگران رفتند و اعظم شرح ماوقع را براى حمید گفت.

با تخلیه خانه مردآباد، ارژنگ شایگان، پوران و حبیب مؤمنى به خانه ‏اى دیگر منتقل شدند و اعظم روحى آهنگران خانه‏ اى در خیابان خیام در کرج گرفت.

در ساعت نُه صبح ۷ اردیبهشت ۱۳۵۴ در خیابان امیرکبیر مأمورین شهربانى مغازه ‏اى را محاصره کردند و درصدد بازرسى افراد برآمدند. بهانه پلیس، یافتن قاچاقچیان حشیش بود پس مؤمنى سلاح خود را کشید و درگیرى آغاز شد. در تبادل آتش مؤمنى تیر خورد و دستگیر شد.

مؤمنى در بیمارستان شهربانى زیر عمل جراحى مثانه قرار گرفت و بلافاصله به‌کمیته مشترک منتقل شد.

مؤمنى با شکم بخیه شده زیر شکنجه رفت. اما نتوانست شکنجه را تاب بیاورد و دو روز بعد از کمیته مشترک به بیمارستان منتقل شد اما معالجه مؤثر واقع نشد و به‌شهادت رسید. خانه تیمى مؤمنى در قلعه حسن‏خان بود که با ارژنگ شایگان و پوران زندگى مى‏ کرد و قبلاً تخلیه شده بود. و وقتى ساواک به آنجا رفت، کسى را در آنجا نیافت.

کشتن مؤمنى در زیر شکنجه همان خط کشتار بود که ساواک در مورد نمازى و فرشیدى به ‏کار بست.

خانه دولت ‏آباد

این خانه توسط اعظم روحى آهنگران و مارتیک قازاریان اجاره شد اما قبل از انتقال به‌این خانه یدالله زارع کاریزى به اعظم وصل شد.

یدالله زارع که بود

یدالله زارع کارگر کارخانه نپتون بود تحت تأثیر برادرش گرایشات چپ پیدا کرد پس از سال ۱۳۵۰ فعال بود. در واسط ۱۳۵۲ دستگیر شد. هیجده ماه زندانى بود و در تاریخ اول بهمن۱۳۵۳ آزاد شد.

در زندان قصر با انوشیروان لطفى آشنا شد. لطفى با او در پیوستن به سازمان صحبت کرد. و هنگامى‏ که آزاد مى‏ شد لطفى نام او را به خشایار سنجرى داد. سنجرى او را به سازمان وصل کرد و حمید اشرف او را به اعظم روحى آهنگران وصل کرد و او با نام مستعار یوسف به عنوان برادر اعظم به خانه دولت ‏آباد رفت.

محمود عظیمى بلوریان

بلوریان نیز مدتى در زندان بود از طریق تشکیلات زندان به سازمان وصل شد و به‌عنوان همسر نزهت ‏السادات روحى آهنگران به خانه دولت‏ آباد رفت.

تیم دولت ‏آباد یک تیم آموزشى بود. وتشکیل می شد از اعظم روحى آهنگران، محمود عظیمى، یدالله زارع کاریزى، مارتیک قازاریان و نزهت‏ السادات روحى آهنگران به ‏عنوان رابط تیم با مرکزیت بود.

زهرا آقانبى قلهکى و علیرضا شهاب ‏رضوى

زمانى‏ که نزهت ‏السادات روحى آهنگران دبیر ریاضى دبیرستان فروردین بود. زهرا آقانبى قلهکى و زهره مدیره شانه‏ چى در کلاس ششم دانش ‏آموز و شیفته رفتار او بودند.

زهرا آقانبى قلهکى در مورد نزهت چنین مى‏ گوید: «فوق‏ العاده او را دوست داشتم او براى من خدا بود هرچه مى‏ گفت حرف او بود. تمامى فکر و حرفم او شده بود. یک روز اگر در مدرسه او را نمى‏ دیدم کسل مى‏ شدم۹.»

زهرا در خانواده‏اى مذهبى به دنیا آمده بود به همین خاطر از کلاس نهم پدرش او را به خیاطى گذاشت و از ادامه تحصیل باز داشت. اما بر اثر اصرار زهرا رضایت داد او دیپلم بگیرد.

زهرا با نزهت روحى ‏آهنگران، اعظم بهمنى، خواهر و برادر نزهت، و زهره مدیره شانه ‏چى رابطه داشت و به کوه مى ‏رفت.

بعد از گرفتن دیپلم در یک کارگاه در بوذرجمهرى کار گرفت. اما بعد از مدتى خانواده‏اش از رفتن او به کار ممانعت کرد.

در این زمان سازمان چریک ‏ها تصمیم گرفت که زهرا را وارد تشکیلات کند. پس علیرضا شهاب ‏رضوى به خواستگارى زهرا رفت و با او ازدواج تشکیلاتى کرد.

علیرضا شهاب ‏رضوى که بود

رضوى در جریان کوهنوردى با حبیب‏ پوردشتى آشنا شد از طریق پوردشتى رضوى با مجتبى لشگرى و از طریق مجتبى با کاظم که نام مستعارى۱۱ بود آشنا شد کاظم او را به نزهت روحى آهنگران وصل کرد نزهت در این رابطه اسم ‏اش مریم بود.

زهرا و شهاب مدتى تحت آموزش‏ هاى حمید مؤمنى (با نام مستعار اسقف) بودند مؤمنى جزوه تضاد مائو را به آن‏ها آموزش مى ‏داد.

نزهت مسئول این تیم بود و کارهاى تکنیکى را او به آن‏ها آموزش مى‏ داد.

زهرا پس از ازدواج به عنوان کارگر به کارخانه کفش بلا رفت.

سه ماه پس از ازدواج زهرا، مرضیه شفیع دوست زهرا مخفى شد پس دیر یا زود ساواک متوجه مى‏ شد و دست به دستگیرى دوستان دور یا نزدیک او مى ‏زد پس زهرا نیز مخفى شد.

زیباترین حرف هایت ‏ را بگو

شکنجه پنهان سکوت‏ ات را آشکار کن

و هراس مدار از آن‏ که بگویند

ترانه ‏یى بى‏ هوده مى‏ خوانید

چرا که ترانه ما

ترانه بى‏ هودگى نیست

چرا که عشق

حرفى بى ‏هوده نیست

فروغ

شهادت شهاب رضوى

در اواخر خرداد ۱۳۵۲ زهرا آقانبى و شهاب رضوى به خانه خیابان حسام‏ السلطنه رفتند بعد از مدتى ارژنگ و ناصر شایگان (با نام مستعار احمد و مرتضى) به آنان ملحق مى‏ شوند کار این تیم پخش اعلامیه ‏هاى سازمان بود.

در تاریخ هیجدهم خرداد ۱۳۵۳ هنگامى‏ که علیرضا شهاب‏ رضوى از خیابان رى کوچه حمام نواب عبور مى‏ کرد، عمه زهرا آقانبى قلهکى او را دید. پس بناى داد و فریاد و گریه گذاشت که آدرس برادرزاده‏ اش را به او بدهد. شهاب با مردم درگیر شد و دستگیر و به کلانترى برده شد. از اینجا به بعد سروکله ساواک پیدا شد که دنبال زهرا و او بود.

شهاب پس از هشت روز شکنجه در تاریخ بیست و ششم خرداد۱۳۵۳ به شهادت رسید.

 به هر وقت این غروب

 به پیر، به پیغمبر

خودم نیایم

مُرده ‏ام برخواهد گشت

سیدعلى صالحى

شهادت عباس کابلى

پس از دستگیرى رضوى، خانه خیابان حسام‏ السلطنه تخلیه شد. ارژنگ شایگان به خانه اعظم روحى آهنگران برده شد و زهرا آقانبى قلهکى و ناصر شایگان به خانه جدیدى رفتند. یک هفته بعد آن‏ها به نسترن آل ‏آقا وصل شدند و نسترن آن‏ها را به خانه ‏اى برد که حسن جان لنگرودى (با نام مستعار فرخ) در آنجا بود.

در اواخر مرداد ۱۳۵۳ نسترن به اتفاق زهرا راهى اهواز شدند. در اهواز زهرا و نسترن به خانه عباس کابلى رفتند.

در اوایل سال ۱۳۵۲ عباس کابلى، حسن جان لنگرودى، غلامعلى خراط‏پور و محمدعلى خسرواردبیلى مخفى شدند.

کابلى در ساعت ۷بعد از ظهر جمعه پانزده شهریور ۱۳۵۳ هنگام کار روى مواد منفجره به شهادت رسید. زهرا آقانبى قلهکى بعد از برداشتن وسایل لازم خانه را تخلیه کرد.

اگر از پاى افتاده ‏اى، برخیز

اگر شکست خورده ‏اى، باز بجنگ!

آن کس که جایگاه خویش را بازشناخت، چگونه مى‏ توان بازش داشت!

چرا که شکست‏ خوردگان امروز، فاتحان فردایند

برشت

شهادت لنگرودى

زهرا آقانبى قلهکى بعد از شهادت کابلى به تهران آمد و در سر قرار ثابت خود حسن جان لنگرودى را دید. بعد با چشمان بسته به خانه او رفت. زهرا با اسم مستعار مهرنوش همسر لنگرودى و ناصر شایگان به ‏عنوان فرزند آن‏ ها شد. مدتى بعد صدیق غروى مادر شهید محمود خرم ‏آبادى به آنان پیوست.

یک هفته بعد در ساعت۱۹:۲۰، بیست و پنج شهریور ۱۳۵۳، گشت کمیته مشترک بین سینما مولن ‏روژ و ریولى، به لنگرودى مشکوک شد. و کار به تیراندازى کشید و لنگرودى به شهادت رسید.

لنگرودى دبیر بود و در حال نوشتن زندگى عباس کابلى بود. اما روزگار فرصت نداد تا او داستان زندگى کابلى را به تمام بنویسد. و او خود به کابلى پیوست. تا کاتبى دیگر بیاید و زندگى هر دوى آن‏ها را به رشته تحریر درآورد نوشتن تاریخ، درروزگارى که آدمى خود جزیى از تاریخ است. حکایتى است.

بهروز ارمغانى

با شهادت لنگرودى، على‏ اکبر جعفرى، زهرا آقانبى قلهکى را به بهروز ارمغانى وصل کرد. و آن دو خانه ‏اى در خیابان کوکاکولا گرفتند.

در این خانه بهروز و زهرا به عنوان زن و شوهر، بهمن روحى آهنگران به عنوان برادر زهرا و فرهاد صدیقى پاشاکى (با نام مستعار اسکندر)، و فردى با نام مستعار احمد۱۱ زندگى می کردند رابط تیم على ‏اکبر جعفرى و مسئول تیم بهمن روحى آهنگران بود.

بهروز ارمغانى توسط ایوب موحدى‏ پور که در سال ۵۳از زندان آزاد شده بود به على‏ اکبر جعفرى وصل شد. جز ارمغانى، محمود ذکى‏ پور، سعید قهرمانى و سعید پایان را نیز ایوب موحدى‏ پور عضوگیرى کرد و به سازمان وصل کرد.

تیم ایوب

در آذر ۱۳۵۳ایوب موحدى‏ پور با سلیمه دخترعمویش ازدواج کرد و خانه و شغلى گرفت بهروز ارمغانى مسئول آن دو شد.

انفجار پاسگاه سلیمانیه

درتاریخ نوزده بهمن ۱۳۵۳ به مناسبت پنجمین سالگرد حماسه سیاهکل بمبى درپاسگاه ژاندارمرى سلیمانیه منفجر شد. در این عملیات بهروز ارمغانى، زهرا آقانبى قلهکى، بهمن روحى آهنگران و فرهاد صدیقى پاشاکى و احمد دخالت داشتند.

چریک ‏ها در اعلامیه‏ شان انتخاب این پاسگاه را به خاطر نقش فعال آن در درگیرى خانه چریک‏ ها در سلیمانیه و میدان نهم آبان ذکر کردند. در درگیرى خانه سلیمانیه صفارى آشتیانى به شهادت رسید.

بزرگداشت ۱۹ بهمن

جز عملیات تیم بهمن روحى آهنگران و انفجار پاسگاه سلیمانیه به مناسبت حماسه سیاهکل چند انفجار دیگر به همین مناسبت توسط چریک ‏ها انجام گرفت:

۱- انفجار مرکز گروهان ژاندارمرى لاهیجان در تاریخ نوزده بهمن

۲- انفجار در شهربانى بابل در تاریخ بیست و دوم بهمن

۳- انفجار در استاندارى خوزستان در تاریخ بیست و یکم بهمن

اعدام انقلابى سروان نوروزى

در روز شنبه دوازده اسفند ساعت ۶:۳۰صبح چریک ‏ها سروان یدالله نوروزى فرمانده گارد دانشگاه صنعتى را ترور کردند.

نوروزى یکى از وحشى‏ ترین و منفورترین افسران گارد شاهنشاهى بود.

گارد شاهنشاهى در سال ۱۳۵۰ در جریان کنفرانس رامسر تصویب شد. و از اول مهر ۱۳۵۰حریم دانشگاه مورد تاخت و تاز افسران گارد قرار گرفت.

هدف از بردن نیروهاى گارد در دانشگاه سرکوب مستقیم اعتراضات دانشجویى بود که با حماسه سیاهکل اوجى بى‏ سابقه گرفته بود.

سروان یدالله نوروزى در سرکوب و به شهادت رساندن دانشجویان نقش مستقیمى داشت او خود پیشاپیش سربازان گارد سپر و کلاه خود برمى ‏داشت و به ضرب و شتم دانشجویان مى‏ پرداخت. از ضرب و شتم و توهین به دانشجویان دختر نیز ابایى نداشت. این عملیات به نام «مجید احمدزاده» شهید سرفراز، اولین دانشجوى تیرباران شده دانشگاه صنعتى نام‏ گذارى شد.

اعدام انقلابى عباسعلى شهریارى

ترور عباسعلى شهریارى به تیم عملیاتى بهمن روحى آهنگران سپرده شد.

شهریارى از دهه ۴۰به خدمت ساواک درآمد و با تشکیل، تشکیلات تهران حزب توده نقش مهمى در شناسایى و دستگیرى هواداران حزب توده داشت. در ضربه خوردن گروه پیشتاز جزنى او در دستگیرى حسن ضیاءظریفى و مشعوف کلانترى و دوستانش در مرز نقش مؤثرى داشت.

حسن ضیاءظریفى در بررسى‏ هایش در زندان به این نتیجه رسید که شهریارى عامل ساواک در حزب توده است و این مسأله را به رفقاى بیرون اطلاع داد.

على‏ اکبر جعفرى رابط تیم «بهمن» عکس شهریارى را در اختیار تیم گذاشت و گفت خانه او در جنوب خیابان پرچم است.

بهروز ارمغانى به منطقه رفت و شهریارى را شناسایى کرد از منزل او ماکتى تهیه کردند و مسیر ترور او کاملاً مشخص شد.

در تاریخ چهاردهم اسفند ۱۳۵۳ عباسعلى شهریارى معروف به مرد هزار چهره ساعت ۷:۴۰صبح در خیابان پرچم ترور شد.

این عملیات به ‏نام «خسرو روزبه» نام‏گذارى شد.

چریک ‏ها در اعلامیه منتشر شده‏ شان پرده از خیانت‏ هاى عباسعلى شهریارى درتشکیلات ساواک ساخته تهران برداشتند. و حضور یک خائن را در رأس تشکیلات حزب نتیجه بى‏ لیاقتى و بى ‏عملى و انحراف رهبرى حزب توده دانستند۱۲

جمع ‏بندى سال ۱۳۵۳

چریک ‏ها سال۱۳۵۳ را با ده عملیات موفق پشت سر گذاشتند هر طرح معنا و مفهوم خاص داشت و سعى شده بود تا با اهداف و تمایلات اقشارى از جامعه رابطه برقرار کند.

ترور فاتح در جهت حمایت از کارگران و تشویق آنان به پیوستن به سازمان بود. ترور نیک ‏طبع در راستاى جلب نظر خانواده‏ هاى زندانیان سیاسى و روشنفکران بود. ترور سروان نوروزى همراهى با دانشجویان و حرکت‏ هاى دانشجویى بود. و ترور شهریارى تلاشى براى اعاده حیثیت سازمان و پاسخ دادن به خیانت بود.

انفجار پاسگاه ‏ها و مراکزى از سازمان امنیت به معناى رویارویى با پلیس و نیروهاى امنیتى بود.

میهمانان را

غلامان

از میناهاى عقیق

زهر در جام مى ‏کنند

                                     شاملو

زیر نویس ها:

۱-اعظم السادات روحی اهنگران؛اسناد ساواک

۲-نبرد خلق شماره ۴

۳-حماسه مقاومت اشرف دهقانی

۴-محمود نادری ؛کتاب چریک ها جلد دوم

۵-اعظم السادات روحی آهنگران؛اسناد ساواک

۶-کار ارگان سراسری چریک ها ؛سال ۱۳۵۸

۷- شکنجه گران سخن می گویند ؛قاسم حسن پور

۸-انوشیروان لطفی ؛اسناد ساواک

۹-زهر آقا نبی قلهکی ؛اسناد ساواک

۱۰-نام مستعار بهروز دهقانی کاظم بود .شاید این کاظم همان بهروز ارمغانی بود

۱۱-معلوم نشد احمد اسم مستعار چه کسی بود

۱۲-اعلامیه چریک های فدایی خلق؛طرح رفیق روزبه