بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق (فصل سوم … قسمت ششم)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل سوم؛تولدى مبارک

قسمت ششم

نه!

شهامت این در من نیست

که از زندگی شما بگویم

تنها از مرگ شما می گویم

از کدام خاک شمارا سرشته اند

که مرگ چنین حقیر و سرافکنده از کنارتان می گذرد

از کدام چشمه سیراب شده اید

که چنین جاودانه به زندگی نشستید

                                          محمود طوقی

شهادت صفارى آشتیانى

عباس جمشیدى رودبارى بیست و چهارم تیر دستگیر شد. اما ساواک اعلام کرد کشته شده است. و همین امر باعث شد که خانه سلیمانیه تخلیه نشود.

پس خانه در تاریخ یک مرداد ۱۳۵۱ یعنى نُه روز بعد شناسایى شد و چهار اکیپ ساواک به منطقه رفت .

آشتیانى در ساعت ۱۳:۴۵از خانه خارج شد و احساس مى‏ کرد در تور ساواک قرار دارد. پس درگیر شد و به شهادت رسید.

از سوى دیگر خانه زیر آتش ساواک قرار گرفت. شیرین معاضد و حمید اشرف که درخانه بودند هر دو مجروح شدند پس هر دو در حالى‏ که از ناحیه پا مجروح بودند از محاصره ساواک گریختند معاضد فرار خود و حمید را از حلقه محاصره ساواک درجزوه «پاره‏ اى از تجربیات جنگ شهرى در ایران» بازگفته است.

اسناد خانه سلیمانیه

درمیان اسناد و مدارکى که به دست ساواک افتاد مى‏ توان به وسعت کار چریک ‏ها پى برد نگاه کنیم به گزارش ساواک از اسناد به دست آورده از خانه سلیمانیه:

۱- شناسایى کامل در زمینه محل تردد محمدرضا پهلوى و محل ‏هاى مورد بازدید وى

۲-محل تردد اکثر کارمندان وزارت دربار با آدرس منزل و شماره تلفن آن‏ها

۳- شناسایى اکثر سفراى خارجى و محل تردد آن‏ ها

۴- شناسایى وابستگان مطبوعاتى خارجى در تهران

۵-تهیه عکس و مشخصات افسران و کارمندان ساواک

۶- شناسایى محل سفارت‏خانه‏ هاى موجود در تهران

۷- شماره خودروهاى اکیپ‏ هاى شناسایى و تحقیق کمیته مشترک

۸-تهیه نمونه مهرها و کارت ‏هاى پایان خدمت

۹- تهیه آدرس و مشخصات و شماره خودروهاى افسران دادرسى نیروهاى مسلح

۱۰- شناسایى محل کلیه روزنامه ‏هاى سیاسى

۱۱- تهیه نقشه کامل فرودگاه لوشان تپه، منازل افسران، اسلحه ‏خانه، دفتر ضداطلاعات محل ‏هاى پارکینگ هواپیماها، و محل‏ هاى استقرار ستاد به ‏طور کامل

۱۲-شناسایى فرودگاه مهرآباد به طور کامل

۱۳-شناسایى مؤسسات صنعتى شهر رى

۱۴- شناسایى سیستم مخابرات کشور

سیستم بایگانى چریک ‏ها۱

چریک‏ ها اسناد و امکانات خود را در پایگاه ‏ها (خانه ‏هاى تیمى) خود به چهار کلاسه تقسیم ‏بندى کرده بودند. و در تقسیم کارى که انجام شده بود یک نفر مسئول از بین بردن این اسناد بود.

در صورت حمله به پایگاه ظرف بنزین و کبریت در کنار جاسازى‏ ها آماده بود. و درکوتاه ‏ترین زمان اسناد طبقه‏ بندى شده از بین مى ‏رفت. و اما سیستم بایگانى به این شکل بود:

۱- اسناد دو صفر

این اسناد شامل کلیه امکانات و قرارهاى زنده مى‏ شد که با لو رفتن آن‏ ها، جان افراد و یا امکانات مهمى به خطر مى ‏افتاد.

۲-اسناد صفر

امکانات بالقوه و منابع مالى و تدارکاتى سازمان بود با لو رفتن آن‏ ها امکانات سازمان ضربه مى‏ خورد.

۳- اسناد یک

شامل کلیه آئین‏ نامه ‏ها، یادداشت‏ ها، نامه ‏ها، مقالات، کتاب‏ ها و تحلیل‏ هاى درونى و فرمول‏ هاى مواد منفجره و وسایل موجود در پایگاه شامل اسلحه، پول و… مى‏ شد. که باید با خود برده مى‏ شد.

۴- اسناد دو

کلیه امکانات در پایگاه بود. تایپ، چاپ و صحافى، استنسیل و فیلم ‏ها و نظایر آن.

در برابر تُندر مى ‏ایستند

خانه را روشن مى‏ کنند

و مى ‏میرند

شاملو

شهادت تیم فضیلت کلام

در مرداد ۱۳۵۱درگیرى خیابان فرح‏ آباد ژاله پیش آمد. و طى آن فرخ سپهرى، فرامرز شریفى و مهدى فضیلت‏ کلام، برادر ناتنى شیرین معاضد به شهادت رسیدند.

شیرین در سال ۱۳۴۹ توسط حمید اشرف عضوگیرى شد مهدى نیز باید در همین زمان‏ ها به چریک‏ ها وصل شده باشد.

تیم فضیلت کلام، شناسایى رئیس مستشارى امریکا و پرویز ثابتى معاون ساواک را برعهده داشت. کلوبى در شمیران نیز که محل خوش‏گذارانى سران حکومت بود توسط این تیم شناسایى شده بود. بمبى نیز توسط این تیم در حیاط شرکت نفت منفجر شده بود.

بیست و پنجم خرداد مستخدم «گروه مهندسین مشاور هنر» در اصفهان اعلامیه ‏هاى چریک ‏ها و مجاهدین را در کشو میز عباس فضیلت کلام مى‏ جوید. پس موضوع را با دوستش که کارمند بازنشسته بانک ملى اصفهان بود در میان مى‏ گذارد. آن دو به نزد سرهنگ ادیب شیرانى رئیس اداره اطلاعات شهربانى مى‏ روند. و عباس فضیلت کلام دربازگشت از تهران در تاریخ بیست و هشت خرداد دستگیر مى‏ شود.

عباس فضیلت کلام دهه ۲۰عضو شوراى متحد کارگرى وابسته به حزب توده بود. در سال ۱۳۳۱ بازداشت و مدت چهار ماه در زندان بود. پس از پیوستن مهدى پسرش به چریک ‏ها او نیز به چریک‏ ها پیوست.

ساواک نسرین معاضد، شمسى منصف (همسر عباس فضیلت کلام) و مهرداد فضیلت‏ کلام را دستگیر کرد.

ساواک براى رسیدن به مهدى در تاریخ ده تیر، خواهر و برادر مهدى را آزاد کرد. نسرین در ملاقاتى در ۲۴ اسفند به مهدى اطلاع داد که او تحت تعقیب است. و مهدى توانست بگریزد پس نسرین مجددا دستگیر شد.

نگاه کن

چه بزرگ وارانه در پای تو سر نهاد

آن که مرگ اش میلاد پر هیاهای هزار شه زاده بود

                                                               شاملو

شهادت زیبرم

در مردادماه چریک ‏ها تصمیم داشتند سالگرد کودتاى بیست و هشت مرداد را با بمب‏ گذارى به ‏هم بزنند. گشت‏ هاى کمیته مشترک نیز براى مقابله فعال بود. پس درتاریخ بیست و سه مرداد آماده ‏باش دادند. در ساعت پنج صبح بیست و هشت مرداد یکى از پاسبان‏ هاى کلانترى هفده در چارراه خانى‏ آباد سرپل راه‏ آهن به احمد زیبرم که سوار بر موتور بود دستور توقف داد. زیبرم پاسبان را گلوله زد و گریخت گشت‏ی هاى کمیته مشترک محل را محاصره کردند و در تبادل آتش زیبرم به شهادت رسید. همراه او بمبى براى ساعت ۸:۳۰ صبح بود.

شهادت اسداله بشردوست

به‏ دنبال دستگیرى محمدحسن حجت انصارى دانشجوى سال آخر دانشکده پزشکى دانشگاه تهران ساواک پى برد که اسداله بشردوست با اکبر دوستدار صنایع، مهدى زارعیان و شاهرخ هدایتى در بروجرد، اهواز و بوشهر ارتباط دارد.

بشردوست، هم‏شهرى و دوست دوران کودکى حمید ارض‏ پیما بود. و از طریق حمید به ابراهیم سروآزاد وصل شده بود. سروآزاد بعد از آشنایى با بشردوست فهمید که او مسئولیت یک محفل را به عهده دارد پس مذاکره براى وصل آن به محفل به‌چریک ‏ها آغاز شد. و در این زمان ارض‏ پیما دستگیر و بشردوست مخفى شد.

بشردوست به اتفاق یکى از دوستانش اتاقى در خیابان غیاثى اجاره کرد.

در تاریخ یازده مهر ۱۳۵۱ بین نوه صاحب‏خانه و یکى دیگر از اهالى محل درگیرى پیش آمد. و گروهبان سوم حسین مصطفى‏ پور از اسداله بشردوست خواست که به ‏عنوان شاهد با آن‏ها به پاسگاه برود در بین راه بشردوست گروهبان و شاکى و محمدباقر مشایخى را مضروب کرد و گریخت. پس ساواک وارد صحنه شد و هویت بشردوست لو رفت.

ساواک در تاریخ پنج آذر ۱۳۵۱ در اهواز مهندس زارعیان را دستگیر کرد و او آدرس اکبر دوستدار صنایع و رضا توفیقى و اسداله بشردوست را داد.

در ساعت۱۴همان روز رضا توفیقى در اهواز بازداشت شد. ساواک از آنجا راهى اصفهان شد و با تله ‏گذارى در خانه بشردوست در تاریخ هفت آذر ۵۱ بشردوست طى یک درگیرى به شهادت رسید.

آرم سازمان

شکلى کلى آرم عبارت بود از یک دایره که نماد کره زمین بود و نشان‏دهنده آن بود که مرام سازمان انترناسیونالیستى است. بعد نقشه ایران بود که نماد ایران بودن و محل فعالیت سازمان بود، چکش نشان‏دهنده افکار کارگرى سازمان بود، داس سمبل دهقانان به‏ عنوان تنها حامیان کارگران بود. دستى که مسلسل را بالا گرفته بود نماد باور سازمان به مبارزه مسلحانه بود. و این‏که کارگران و دهقانان باید مسلحانه حق خود را بگیرند. و ستاره سرخ نماد خون سرخ انقلابیون بود و زیر همه این نمادها نام سازمان چریک ‏هاى فدایى خلق ایران بود. رنگ آرم کاملاً سرخ بود که نماد انقلابى بودن سازمان بود. آرم سازمان اولین بار از طریق کتاب «حماسه مقاومت» پخش شد. فرامرز شریفى طراح آرم سازمان بود. در طرح شریفى دستى که مسلسلى دارد در داخل نقشه ایران رسم شده بود بعدها این دست توسط کیومرث سنجرى و فریدون جعفرى از دل ایران بیرون آمد و آرم کمى تغییر یافت داس و چکش در هر دو طرح اولیه آرم وجود نداشت. در سال ۱۳۵۴ داس و چکش به آن اضافه شد.

آموزش‏ هایى براى جنگ چریکى در شهر

این جزوه شامل شش فصل است:

۱- مسأله حفاظت امنیتى چریک شهرى

۲-شهرشناسى

۳-اصول ابتدایى شناسایى و کسب خبر

۴- تهیه نقشه

۵- تعقیب و درگیرى

۶- طراحى عملیات و اجراى آن

فصل اول: حفاظت و امنیت

چریک براى امنیت خود باید به موارد زیر دقت کند:

۱- کنترل کادرها

لازم است روى تمام ارتباطات و حرکات تک تک افراد یک سیستم کنترل باشد، و براى هر حرکتى پیشاپیش روى آن بررسى کافى شود.

تیم‏ هایى که در یک بخش کار مى‏ کنند باید روزانه از وضعیت سلامت هم باخبر شوند.

۲-ارتباط‏ گیرى

قبل از هر ارتباط باید از سلامت فرد موردنظر مطمئن شد. براى این‏ کار باید یک سیستم حضور غیاب بیست و چهار ساعته داشت در صورتى‏ که رفیقى به سر قرار نیامد و یا علامت سلامت خود را به ‏جاى نگذاشت باید او را دستگیر شده تلقى کرد.

در قرارهاى مشکوک باید ابتدا از سلامت فرد در منطقه مطمئن شد. قرار سلامت باید زده شده باشد. مکان قرار هم باید مناسب باشد. سر چارراه ‏هاى مهم و جلو سینماها نباید باشد.

در صورت مشکوک بودن وضع با دادن علامت باید محل قرار را ترک کرد.

کادرهاى فدایى هرگز محل قرار رفیق خود را زیرشکنجه افشا نمى ‏کنند۲.

۳- امکان زیستى

یک چریک باید علاوه بر خانه تیمى یک خانه مستقل داشته باشد. تا در صورت خطر خود و یا دیگران را به آنجا ببرد.

۴- حرکت در شهر

از نقاط تمرکز پلیس، در ساعات خلوت شب و روز، در خیابان‏ هایى که مورد مراقبت پلیس است نباید عبورومرور کرد.

براى کنترل پشت سر نباید به سرعت برگشت. رانندگى با موتور باید با احتیاط باشد لازم است مناطق شهرى را به‏ خوبى بشناسیم.

۵- تغییر قیافه و تیپ

براى شناخته نشدن باید تغییر قیافه داد و با اصول گریم نیز آشنا بود.

۶-تحرک

یک چریک نباید وابسته به یک مکان شود. باید در هر لحظه آماده باشد که یک مکان را ترک کند و به خانه دیگرى که پیشاپیش آماده شده است برود. واقعه نیروى هوایى، سه راه آذرى، خیابان ابطحى، شهر شاپور، خانى‏ آباد نو، کوى مهرآباد به ‏خاطر فراموش کردن اصل تحرک مطلق، یکى از سه اصل طلایى چریکى بود.

۷- آمادگى‏ هاى فردى

یک چریک باید از آمادگى لازم فیزیکى براى فرار و درگیرى برخوردار باشد. فنون دفاعى و کشیدن سریع سلاح جزء همین آمادگى‏ هاى فردى است.

۸- مقدمات ضداطلاعات

از نوشتن بى ‏رویه یادداشت باید اجتناب کرد. مدارک باید به‏ گونه ‏اى باشد که بتوان آن‏را به سرعت از بین برد. اطلاعات هر فرد باید در حد ضرورت باشد. از حرف زدن ‏هایى که اطلاعاتى را بروز مى ‏دهد باید اجتناب کرد.

۹-زنده دستگیر نشدن

زنده نباید دستگیر شد. در آخرین لحظه باید با آخرین گلوله یا نارنجک و یا سیانور خودکشى کرد۳.

فصل دوم: شهرشناسى

هدف از شهرشناسى آشنایى با مسیرها و خیابان‏ ها و کوچه پس کوچه ‏ها است. و مشخص کردن محل استقرار نیروهاى دشمن. این شناسایى کمک مى‏ کند تا در موقع خطر و با آشنایى قبلى از شناخت، از منطقه خطر دور شویم. و در صورت برقرارى ایست‏ هاى کنترل پلیس از مسیرهاى فرعى این ایست‏ ها را دور بزنیم.

ابزار کار عبارتند از: ۱- نقشه شهر۲-وسیله نقلیه، ۳- کتاب راهنماى شهر و نقشه مخصوص.

 شهرشناسى ابتدا با شناسایى منطقه زندگى خود شروع مى ‏شود.

براى شناسایى تهران، ما تهران اصلى را به بیست و یک منطقه تقسیم کرده ‏ایم و محلات و اطراف تهران را به بیست منطقه.

پس از شناسایى تهران با دوچرخه، حومه تهران با موتور باید شناسایى شود.

فصل سوم: اصول ابتدایى شناسایى و کسب خبر

منظور از شناسایى مشخص ساختن جمیع عوامل و شرایطى است که یک هدف نظامى را به ‏وجود مى‏ آورد.

نخستین گام تماس با سوژه است. تماس باید به تدریج باشد تا موجب هوشیارى سوژه نشود.

در تماس ابتدایى ما باید تمامى مشخصات را یادداشت کنیم. به ترتیب و با ذکر زمان و با ذکر منبع ،یادداشت ‏ها باید به‏ صورت رمز باشد که به دست دشمن نیفتد.

پس از جمع‏ آورى اطلاعات، مرحله بررسى و یافتن صحت و سقم اطلاعات است. پس با جمع‏ بندى اطلاعات متوجه نقض اطلاعات خود مى‏ شویم.

مرحله بعد تهیه نقشه است.

این‏ کار باید در نهایت دقت انجام شود. براى رسم نقشه باید زاویه خیابان‏ ها و کوچه ‏ها و فواصل دقیقا اندازه‏ گیرى شود. باید تمام عوامل صحنه از قبیل مغازه ‏ها، باجه ‏هاى تلفن، یک‏طرفه بودن خیابان وضعیت منازل روشن شود.

فصل چهارم: تعقیب و ردّگیرى

بهترین متد تعقیب، مدل فرانسوى است. با قرار گرفتن سه نفر در جلو و عقب و پهلو فرد موردنظر را در داخل مثلثى قرار مى‏ دهیم که امکان گم کردن آن نیست. از موتور و ماشین براى تعقیب سوژه‏ ای استفاده مى‏ کنیم که سواره است. همواره باید در سمت راست سوژه باشیم که در دید آیینه نباشیم.

طراحى عملیات و اجرا

انتخاب هر هدف نظامى نباید از قدرت و توان تیم چریکى خارج باشد، هدف باید کمتر از قدرت ما باشد تا ضریب اطمینان براى حوادث غیرمترقبه حفظ شود. پس از انتخاب هدف شناسایى شروع مى‏ شود که در مرحله شناسایى پنج فاکتور را باید در نظر گرفت:

۱- شناسایى مکان

۲- شناسایى زمان اجرا

۳- شناسایى نقاط ضعف دشمن

۴- شناسایى عوامل بازدارنده

۵- شناسایى راه ‏هاى گریز

بعد از مرحله شناسایى مرحله طراحى عملیات است. با توجه به قابلیت‏ ها و تجارب افراد وظایف تقسیم مى‏ شود.

فرمانده تیم مسئولیت مستقیم طرح را برعهده دارد. در موارد اختلافات جزیى فرمانده تصمیم مى‏ گیرد اما اگر اختلاف کلى بود. باید شناسایى تکرار شود. تا با کسب اطلاع بیشتر اختلاف حل شود.

در هر عملیات باید احتمالات مختلف بررسى و وظایف بعد از عملیات نیز مشخص شود.

بعد از طراحى مرحله نوشتن صورت عملیات است. وظایف هر فرد باید مکتوب شود. نقشه محل عملیات کشیده شود. و روى نقشه محل و وظایف روشن شود.

پس از این مرحله بازخوانى کل عملیات است تا در صورت نظرات اصلاحى، اصلاحات صورت گیرد. پس از این مرحله، مرحله تدارک عمل است. سلاح، وسایل نقلیه، و پوشش مناسب.

لباس‏ ها باید از هر نوع مدرک و آثار شناسایى پاک شده باشد.

در صحنه عملیات، حرف اول و آخر را فرمانده مى ‏زند. و پس از اجراى عملیات، جلسه نقد و بررسى شروع مى ‏شود. و تمام خطاهاى جمعى و فردى بررسى مى‏ شود و تجارب کار جمع ‏بندى مى‏ شود. تا عملیات بعدى بهتر اجرا شود۴.

خانه تیمى

واحد پایه یک سازمان چریکى تیم بود. همان‏طور که واحد پایه یک حزب سیاسى حوزه است. تیم مرکب بود از۵-۳نفر. البته بسته به شرایط این مقدار مى‏ توانست کم یا زیاد شود.

تیم به ‏عنوان واحد پایه عملکردها و کارکردهاى مختلفى داشت. و با توجه به‌کارکردهایش نام مخصوص به خود داشت:

۱-تیم آموزشى

۲-تیم تبلیغى

۳- تیم ترویجى

۴- تیم عملیاتى

تیم آموزشى کسانى بودند که مراحل سمپاتیزانى را گذرانده بودند. و عضوگیرى شده بودند اما لازم بود چند ماهى (حدود ۲-۱/۵ماه) آموزش‏ هایى ببینند و بعد وارد تیم ‏هاى عملیاتى شوند.

تیم تبلیغى در پخش و نوشتن اعلامیه‏ هاى سازمان نقش داشت.

تیم ترویجى کارهاى تئوریک سازمان را انجام مى ‏داد. و مسئول نوشتن نشریه ‏هاى درون و بیرون سازمان بود.

تیم عملیاتى هم که طرح‏ ها و برنامه‏ هاى نظامى سازمان را اجرا مى‏ کردند.

به ‏هرروى خانه تیمى، پایگاه نظامى ـ سیاسى ـ تبلیغى و ترویجى چریک بود. و چون یک حوزه حزبى وظایف و عملکردهایى داشت.

مطالعه در تیم ‏ها

در درون خانه ‏هاى تیمى برنامه ثابت مطالعه جمعى وجود داشت۵. این برنامه توسط مسئول سیاسى تیم تعیین مى‏ شد. رئوس برنامه مطالعاتى به قرار زیر بود:

۱-نوشته‏ ها و تحلیل ‏هاى رهبران سازمان، احمدزاده، پویان، حمید مؤمنى

۲- تحلیل ‏ها و تجربیات جریانات چریکى، مثل ماریگلا، تئوریسین‏ هاى توپومارو و نوشته ‏هاى ژرى دبره

۳- نوشته‏ ها و تجربیات ویتنامى‏ ها مثل جیاب

۴- آثار مارکسیستى ـ از مائو، لنین و استالین

۵-نوشته‏ هاى بیژن جزنى در سال‏ هاى بعد

۶- مطالعه نشریات سازمان (نبرد خلق، نشریه داخلى، نشریه تئوریک درونى)

فرم سازمانى

سازمان از تیم ‏هاى چریکى تشکیل مى‏ شد. چند تیم یک شاخه را درست مى‏ کردند. شاخه ‏ها معمولاً منطقه ‏اى بودند. شاخه ‏هاى آذربایجان از تیم‏ هاى مقیم آذربایجان شکل مى‏ گرفت همین‏طور شاخه خراسان، مازندران و گیلان.

رهبران سازمان ۵-۳ نفر بودند. که معمولاً هر کدام مسئول یک شاخه بودند.

رهبرى شاخه توسط مرکزیت تعیین مى‏ شد. که معمولاً از بین مسئولین تیم ‏ها انتخاب مى‏ شد. انتخاب مسئولین کلاً از بالا و توسط رهبرى سازمان بود. در مواردى هم تیم ‏ها خود مسئول‏شان را انتخاب مى‏ کردند.

در جلسات تصمیمات به بحث گذاشته مى ‏شد تا همه قانع شوند و در بحث شرکت کنند. ولى نظر مسئول تعیین‏ کننده بود.

معیار عضوگیرى

معیارها به ترتیب اهمیت به قرار زیر بود:

۱- فداکارى

۲- شهامت

۳- آمادگى پذیرش شرایط دشوار زندگى چریکى

۴- پذیرش آمادگى براى مردن

۵- تجربه کار سیاسى

این معیارها با توجه به شرایط تغییر مى‏ کرد. از سال ۵۳ به بعد تجربه کار سیاسى مطرح بود. چرا که سازمان در حال ورود به فاز توده‏ اى شدن بود. در سال۱۳۵۷ رتبه سیاسى‏ کار بودن به مرحله بالاترى آمد. چون رهبرى نیازمند تقویت از نظر کیفیت سیاسى بود.

برنامه‏ هایى هم براى شناخت ورود آمادگى او براى زندگى چریکى قبل از مخفى شدن بود. مثل سفر به شهرهاى مختلف با پول کم و یا کار در شهر به ‏عنوان کارگر ساختمانى.

برنامه روزانه

هر چریک موظف بود هر شب برنامه فردایش را تنظیم کند. که به آن برنامه ‏نویسى مى‏ گفتند که عبارت بود از:

۱- مطالعه جمعى ـ حدود دو ساعت

۲- ورزش ـ جمعى و فردى

۳-کار با اسلحه و کشیدن کلت که سرعت آن در نجات زندگى چریک اهمیت داشت.

۴- نگهبانى

۵- تمرین برنامه فردا. در صورت لو رفتن خانه تیمى هر فرد وظیفه مشخصى داشت که باید تمرین مى‏ شد. اسناد مهم در محفظه‏ اى قرار داشت که در آن کوکتل پیچیده شده باشد و یک نفر مسئول منفجر کردن آن بود.

۶-این تمامى وظایف درونى بود. چریک وظایف بیرونى دیگرى نیز داشت.

۷- اجراى قرار

۸-تنظیم اطلاعیه

۹- شناسایى

۱۰- تکثیر نشریات

۱۱- کارهاى تدارکاتى

انضباط و مجازات

چریک یک حزب است. به معناى آن بود که عنصر آگاهى و فرد نقش ویژه ‏اى درسازمان دارد. درست بود که یک خانه تیمى یک پایگاه و یک واحد نظامى بود. و واحد نظامى بدون انضباط معنایى ندارد. اما انضباط چریک یک انضباط آگاهانه بود برخلاف واحدهاى نظامى در ارتش‏ هاى ضدخلقى که انضباطى کورکورانه عمل مى‏ کرد یک چریک از بد روزگار و از گرسنگى به ارتش نیامده بود تا براى گذران زندگى هرچه فرمانده بگوید اطاعت کند. او براى نجات مردم خود به واحدى نظامى آمده بود تا با نثار جان خود توده وطبقه را به انقلاب بکشاند و این شدنى نبود الا با مؤلفه آگاهى و اختیار.

در خانه ‏هاى تیمى یکى از کارها انتقاد و انتقاد از خود بود. مقوله‏ اى که ریشه ‏اى درباورهاى مارکسیستى داشت. نوعى پالایش فردى و گروهى. و در همین انتقاد و انتقاد از خود خطاهاى امنیتى و یا ضعف‏ هاى فردى و ایدئولوژیک شکافته مى‏ شد.

یک بخش کار با توجیه تئوریک و مطالعه بیشتر قابل حل بود اما در زمینه ولنگارى‏ هاى امنیتى که جان تیم را به خطر مى ‏انداخت برخوردها سخت و پادگانى بود. و تنبیهات زیر اعمال مى‏ شد:

۱- اخراج موقت از خانه تیمى و زندگى موقت فردى

۲- ضبط موقت اسلحه که به‏ معناى حبس در خانه بود. چریک بدون سلاح حق حرکت نداشت.

۳- محرومیت از ورزش جمعى

۴- محرومیت از مطالعه جمعى

۵- محرومیت از نوشیدن آب و خوردن غذا

نقش زن در خانه ‏هاى تیمى

چریک شهرى نیازمند زندگى در شهر بود. و زندگى در شهر نیاز به خانه داشت و تهیه خانه با خرید یا اجاره ممکن بود خرید خانه از دو زاویه در دستور کار سازمان نبود:

۱-مسئله مالى، که سازمان آن‏قدر قدرت مالى نداشت که براى هر تیم

خانه‏ اى بخرد.

۲-نبود ضرورت این‏ کار، خانه تیمى مدام در معرض لو رفتن و گذاشت و رفتن به‌مکانى دیگر بود. مگر در مواردى خاص که سازمان مى‏ خواست در آن خانه کارى لجستیک انجام بدهد. پس اجاره خانه در دستور کار بود. و سازمان با دو مشکل روبه ‏رو بود:

۱-بافت سنتى جامعه اجازه نمى ‏داد و یا کمتر اجازه مى‏ داد که خانه به یک جوان مجرد اجاره داده شود، مسأله ناموسى در جوامع سنتى مطرح بوده است. ضمن آن‏که مردم در یک محلات سنتى به یک جوان مرد با نگاهى مثبت نگاه نمى‏ کنند.

۲- مشکل دوم بسیج ساواک و استفاده از بنگاه ‏هاى معاملات ملکى بود که به محض مراجعه افراد مشکوک ساواک را مطلع کنند.

پس نقش زنان در وهله نخست پوشش امنیتى براى خانه‏ هاى تیمى بود. زن چریک موظف بود براى عادى‏ سازى با همسایه ‏ها ارتباط بگیرد. و نشان دهد که به‏ عنوان یک همسر جوان در حال گذران زندگى عادى است. اما وظیفه یک چریک زن در همین محدوده نبود. او نیز چون مردان یک چریک بود. با مسئولیت‏ هاى خاص خودش.

تیم ‏ها اغلب در جابه ‏جایى سلاح از زنان چریک استفاده مى‏ کردند، چادر محمل مناسبى براى حمل سلاح و مشکوک نشدن گشتى‏ هاى پلیس بود.

در خانه تیمى در تقسیم مسئولیت‏ ها زنان با مردان برابر بودند. کار پخت و پز و نظافت به تساوى، جدا از مسأله جنسیت تقسیم مى‏ شد. یک زن همان‏ قدر ظرف‏ها را مى‏ شست و غذا مى‏ پخت که یک مرد.

جز این ‏ها قابلیت‏ هاى فردى مطرح مى‏ شد. از سه خاطره مهم چریک‏ها دو تاى آن‏را زنان نوشته ‏اند. اشرف دهقانى، حماسه مقاومت را نوشت، مرضیه احمدى‏ اسکویى خاطرات یک چریک را نوشت و یوسف زرگارى، نیز خاطرات خود را. در عملیات نیز باز همین قابلیت‏ ها نقش داشت در تیم ‏هاى عملیاتى زنان نقش ویژه ‏اى داشتند.

در سازماندهى و رهبرى نیز به همین گونه بود. نسترن آل ‏آقا، صبا بیژن ‏زاده به‌مرکزیت سازمان راه یافتند. مرضیه احمدى‏ اسکویى، زهرا آقانبى قلهکى و اشرف دهقانى از کادرهاى کیفى و برجسته سازمان بودند.

عشق در خانه ‏هاى تیمى۶

چریک ‏ها مرتاض نبودند قدیس هم نبودند دچار مازوخیسم و سادیسم هم نبودند آدمى بودند با مؤلفه ‏هاى همه آدم‏ ها، تنها فرق آن‏ ها با دیگر زنان و مردان هم‏سن و سال خود، که همگى در محدوده ۳۰-۲۵ سال بودند، عنصر آگاهى در آن‏ ها بود.

پس عشق چه روحانى و چه جسمانى، چه جنسى و چه افلاطونى براى آن‏ ها چون دیگر آدم‏ ها مطرح بود. اما عنصر فدا که ضرورت مبارزه بود از آن‏ ها مى‏ خواست به این میل انسانى مهار بزنند. «اما شرایط سخت مبارزه چریکى با عُلقه عاطفى بین یک دختر و پسر چریک در خانه تیمى در تعارض بود».

«چریک هر لحظه در خطر درگیرى و مرگ بود». پس زنده ماندن، نه عاشق شدن و عشق ورزیدن، اولین و مبرم ‏ترین مسأله ‏اى بود که یک چریک، چه زن و چه مرد، باید به آن پاسخ مى‏ داد.

«هر عاملى که با حفظ جان چریک در تضاد قرار مى‏ گرفت» مردود بود. و عشق یکى از این عوامل بود.

یک خانه تیمى مرکب از ۵-۳نفر بود و خانه چریکى یا خانه تیمى لفظ نامناسبى بود. اداى معنا نمى‏ کرد به ‏همین خاطر از سال‏ هاى بعد محل تجمع‏ هاى تیم را پایگاه نامیدند که بیشتر اداى معنا مى‏ کرد. چرا که خانه محل رزم و نبرد نیست. محل آرامش و آسایش است. پناه آدمى است از کار روزانه. تا کمى به آرامش برسیم و خستگى کار را چون لباس ‏هاى‏ مان از خود دور کنیم. اما یک خانه تیمى، محلى بود براى آماده ‏سازى جسم و روح براى نبرد. محل طراحى عملیات و ساخت بمب و نارنجک بود. محل نوشتن شب‏نامه و بیانیه بود. محل روغن زدن به سلاح و آموزش جنگ‏ هاى تن به تن بود. پس یک ستاد جنگ و یک پایگاه نبرد بود. آدم‏ هایش با لباس آماده مى‏ خوابیدند و به نوبت نگهبانى مى‏ دادند و هر لحظه آماده شبیخون دشمن بودند. خانه تیمى مرز بین نیکى و بدى بود.

امروز

امروز …. اما امروز

مى‏ دانى پایگاه کجاست؟

امروز از کدامین سنگر آتش مى‏ شود

ماشه‏ هاى این صمیمى ‏ترین پیکار؟

گلسرخى

پس وقتى مى‏ گویم یا مى‏ گویند خانه ‏هاى تیمى باید بدانیم که مراد چیست. رابطه درچنین مکانى، رابطه ‏اى است نظامى، نظامى و حتى امنیتى. اما در یک رابطه عاشقانه آدم ‏ها به هم با اغماض مى‏ نگرند. «میان آن دو نفر و دیگر افراد تیم فاصله مى ‏افتد» و مشکلات پیچیده ‏اى در زندگى و کار تیمى ایجاد مى‏ کرد مشکلاتى که با زندگى آن‏ ها و دیگران بازى مى‏ کرد.

ضرورت مبارزه، ضربه خوردن مداوم تیم و آدم‏ ها، باعث مى ‏شد که جابه ‏جایى مدام صورت بگیرد، عشق باعث مى‏ شد که «افراد در برابر جدایى مقاومت کنند». «این مقاومت آگاهانه یا ناآگاهانه به شکل بهانه‏ جویى یا کم‏ بها دادن به خطر منعکس مى ‏شد». عاشق و معشوق براى حفظ رابطه و فقط خانه تیمى به عوامل مشکوک کم ‏بها مى ‏دادند و از واکنشى سریع غافل و عاجز بودند. و این به ‏معناى مرگ خود و دیگران بود.

زندگى چریکى مستلزم قاطعیت و تصمیم‏ هاى بزرگ در شرایط خطر بود. هر لحظه امکان درگیرى بود و هر آن لازم بود که رفیقى زخمى را رها کرد و گریخت و حتى لازم بود براى آن‏که اطلاعاتش حفظ شود او را که زخمى و نیمه ‏جان بود کشت و از مهلکه گریخت. درست مثل زخمى شدن على‏ اکبر جعفرى در تصادف اتومبیل در جاده مشهد. که او خود به رفیق منصور دستور تیر خلاص خود را مى ‏دهد. یا آن‏که قرار مشکوک بود. «و ضرور بود که سر قرار مشکوک نرفت». اما این تصمیمات خطیر با عشق دو آدم به یکدیگر سازگار نبود. جان خود و دیگران را به خطر مى‏ انداخت.

تمامى این‏ها یک سوى داستان بود. سوى دیگر بهره ‏بردارى ساواک بود و آن‏هم دریک جامعه سنتى.

پى‏ نوشت‏ هاى فصل سوم

۱- رهبرى سازمان در اواخر سال۵۰ عبارت بودند از:

۱- حمید اشرف

۲-حسن نوروزى

۳-چنگیز قبادى

بعداً مهدى فضیلت‏ کلام، على‏ اکبر جعفرى، بهروز دهقانى به مرکزیت اضافه شدند. در اواخر سال ۱۳۵۳ با تدوین اساسنامه سازمان، مرکزى و شوراى‏ عالى به ‏وجود آمد.

۲- عباس جمشیدى در تعقیب گشتى‏ هاى ساواک شناسایى شد. و در یک درگیرى با خوردن گلوله به سر و بدنش بیهوش شد. و دستگیر شد. پس مستقیماً به زیر شکنجه رفت. تا دو سال زیر شکنجه بود و بالاخره در زیر شکنجه به شهادت رسید. ساواک پیشاپیش اعلام کرده بود. در درگیرى به شهادت رسیده است. جمشیدى مى‏ گفت: اگر خون بهاى ما آگاهى خلق است. بگذار از خون ما رودخانه‏ اى خروشان جارى شود.

۳- جمع ‏بندى علت دستگیرى‏ هاى سال ۱۳۵۰

ـ گذار از شکل مبارزه سیاسى علنى به تشکیلاتى مخفى ـ نظامى

ـ بى ‏تجربگى

ـ مخفى نشدن بیشتر نیروها

ـ جا نیفتادن سیستم قرارهاى تشکیلاتى و گذاشتن قرارهاى طولانى مدت،

ـ زود تخلیه نکردن خانه‏ هاى تیمى

ـ احتیاط نکردن بر سرقرارهاى مشکوک

ـ نداشتن درک روشن از شکنجه

ـ نداشتن درک عینى از مقاومت.

 در ابتدا درک از مقاومت مطلق بود و رفته رفته به‌مقاوت شش ساعته کشیده شد. دیگر گفتن خانه تیمى بلااشکال بود. (شدت شکنجه را از ساعت مقاومت مى‏ توان فهمید).

چریک ‏ها علاوه بر تصویب زمان مقاومت، مسأله خودکشى را نیز تصویب کردند. اپورتونیسم سخنور از آنجا که در کنار گود نشسته بود. مسئله خودکشى را با عشق به مرگ یکى گرفت و مدعى شد این مسأله ریشه در سنت شیعى جامعه دارد. و چریک‏ ها یک پا در سنت و یک پا در مدرنیته مبارزه مى‏ کنند. و این در حالى بود که چریک دستگیر شده در کمتر از هفت روز سلاخى مى ‏شد. بهروز دهقانى و بهمن روحى به معناى درست کلمه در مدت یک هفته مُثله شدند.

۴- در جریان مصادره بانک ونک، بعد از مصادره بانک، کاظم سلاحى مى‏ خواست چخماق اسلحه‏ اش را بخواباند تا سلاح از حالت مسلح خارج شود. به علت فرسوده بودن از اسلحه تیرى خارج شد و سر زیبرم را مجروح کرد. اما خوشبختانه به او آسیب نرساند.

۵- ساواک بعد از اعدام افراد گروه جنگل عکس نُه نفر را به ‏عنوان مرتبطین جنگل چاپ کرد و براى سر هر کدام آن‏ها جایزه‏ اى صد هزار تومانى تعیین کرد. و اما آن نُه سر بى‏ بدیل و پربها:

امیرپرویز پویان، عباس مفتاحى، محمد صفارى آشتیانى، جواد سلاحى، اسکندر صادقى ‏نژاد، منوچهر بقایى‏ پور، حمید اشرف، احمد زیبرم و رحمت ‏الله پیرونذیرى

۶-دادگاه رهبران سازمان در زمستان ۵۰ برگزار شد. در اولین جلسه ۲۳نفر سرود «من چریک فدایى خلقم، جان من فداى خلقم» را خواندند.

۷-محفل آذربایجانى‏ هاى دانشگاه صنعتى حدود سى نفر بودند. که همگى آن‏ها به‌سازمان پیوستند. بهروز عبدى، ابراهیم پوررضاى خلیق، فریدون شافعى (دانشجوى صنعتى نبود بلکه پسرخاله نریمان رحیمى بود) مهدى دبیرى‏ فرد (برادر حیدر) شهید شدند. اسماعیل خاکپور، و نریمان رحیمى دستگیر شدند. بقیه مثل محمود دبیرى ‏فرد (حیدر) یا به بخش خارج از کشور سازمان ملحق شدند و یا در داخل فعال بودند.

۸-حیدر (محمود دبیرى‏ فرد) در سال ۱۳۴۷ وارد دانشکده صنعتى شد. از کانال پرویز نویدى که با محفل کارگرى که از حزب توده جدا شده بودند ارتباط گرفت. دراواسط ۱۳۵۰، پرویز نویدى حیدر را به فضیلت‏ کلام وصل کرد.

بعدها ملکى برید و خود را به ساواک معرفى کرد. و پرویز نویدى دستگیر شد. حیدر اواسط ۱۳۵۴ به خارج رفت.

۹- بعد از شهادت صفارى آشتیانى، ایرج سپهرى و حرمتى ‏پور کانال تهیه سلاح براى سازمان بودند.

۱۰- در عراق سپهرى و حرمتى ‏پور با بخش خاور میانه جبهه ملى تماس گرفتند. رفقاى جبهه آمادگى خود را براى پیوستن به سازمان اعلام کردند. هسته اصلى جبهه ملى خاور میانه و اروپا گروهى مارکسیستى بود به نام ستاره. که خواهان پیوستن به‌سازمان بود. سازمان پذیرفت و وحدت را منوط به پروسه تجانس کرد. و بحث‏ ها شروع شد.

منوچهر حامدى از جبهه ملى به ایران آمد که شهید شد. در پروسه بحث ‏ها فاصله ‏ها بیشتر شد. حمید مؤمنى خواهان توقف پروسه بود. اما حمید اشرف نظر معتدل‏ترى داشت. و معتقد بود باید بخشى از گروه را جذب کنند. تا امکانات بیشترى پشت جبهه سازمان که نتیجه این همکارى بود آسیب نبیند.

۱۱- در اوین مدت کوتاهى چریک‏ هاى دستگیر شده را به یک سلول جمعى فرستادند. مسعود احمدزاده پیشنهاد کرد همه بازجویى ‏هاى‏شان را بى ‏کم و کاست بازگو کنند. تا به یک ارزیابى جمعى برسند. و خود قبل از همه بازجویى‏ هایش را براى همه شرح داد.

شهرت احمدزاده فقط به خاطر نقش برجسته‏ اش در پرداختن به تئورى مسلحانه نبود. مقاومت درخشان او در زیر شکنجه از او چهره‏ اى حماسى ساخت.

محمدرضا شالگونى ـ آرش

۱۲-عباس مفتاحى در دادگاهش گفت:

«مرگ و نابودى امرى دلپذیر نیست که مبارزان از روى میل و به ‏طور اختیارى به‌استقبال آن بروند.

ما در مقام پیشرو توده شروع به تحلیل جامعه و انتخاب راه مبارزه نمودیم دیدیم در کشور ما هیچ‏گونه امکانات دمکراتیک براى این‏که حرف ‏هاى ‏مان را به توده بزنیم وجود ندارد مطبوعات در زیر سانسور شدید قرار دارند.

کارخانه ‏ها به صورت پادگان نظامى درآمده ‏اند. و امکان تشکیل سندیکا و گروهاى صنفى و حرفه ‏اى آزاد وجود ندارد. و هر جنبشى که صورت پذیرد به شدت سرکوب مى‏ شود تشکیل اجتماعات غیرممکن است.

ما عمدتاً سلاح را به دو منظور به خدمت گرفته ‏ایم. اول به منظور دفاع از خود به‌شکل مسلحانه و دوم جهت تبلیغ مسلحانه.

ما آن‏قدر کم ‏خرد نبوده‏ ایم که فکر کنیم با تعدادى اندک بتوانیم اساس حکومتى را واژگون کنیم انقلاب کار توده ‏ها است. این توده ‏ها هستند که حکومت دلخواه خود را به روى کار مى ‏آورند. ما تنها مى ‏خواستیم آژیتاتور مبارزه توده‏ ها باشیم.»

نقى حمیدیان ـ بر بال‏هاى آرزو

۱۳- شهین توکلى با داشتن یک کودک شیرخوار فعال بود. در مهر ۱۳۵۰ هنگام تعویض یک خانه تیمى دستگیر شد.

۱۴- مسعود احمدزاده و برادرش مجید به ‏همراه سه نفر دیگر در زمستان ۱۳۵۰، تیرباران شدند محمد تقى ‏زاده نیز در همین زمان اعدام شد.

اصغر عرب ‏هریسى نیز که در خرداد۵۰ دستگیر شده بود. در زمستان تیرباران شد.

رقیه دانشگرى که در تابستان دستگیر شده بود، به ده سال زندان محکوم شد. حبیب فرزاد، ده سال حبس گرفت.

کاظم سلاحى در دى ۱۳۴۹ دستگیر شد و در اردیبهشت ۵۰ تیرباران شد.

۱۵-گروه آرمان خلق در سال۱۳۵۰ تیرباران شدند. همایون کتیرایى، هوشنگ ترگل، بهرام طاهرزاده، ناصر کریمى و ناصر مؤمنى.

۱۶- مهندس محمدرضا حدادپور در سال۱۳۵۳ دستگیر شد. او در سال ۱۳۵۱ به‌اتفاق همسرش مهرى معمار حسینى به عضویت سازمان درآمد. جزء نیروهاى پشتیبان سازمان بود.

کار این نیروها اجاره خانه و اتومبیل، آموزش افراد جدید، تهیه مواد منفجره بود.

حدادپور حبس ابد گرفت.

احمد زیبرم

در سال ۱۳۲۳در خانواده ‏اى فقیر ماهیگیر در بندر انزلى به دنیا آمد. براى تکمیل هزینه تحصیل و کمک به خانواده خود در کار باربرى مشغول بود. و به دلیل ممنوعیت صید ماهى براى صیادان فقیر به استخدام اداره شیلات بندر انزلى درآمد.

پس از پایان تحصیلات و سربازى با شغل کتابدارى در کتابخانه پارک شهر فیشرآباد تهران مشغول به ‏کار شد.

زیبرم مدتى بعد به بینان‏گذاران سازمان پیوست و در اواخر سال ۱۳۴۹به ‏همراه احمد فرهودزاده کاظم سلاحى و حمید توکلى در عملیات مصادره بانک ملى میدان ونک شرکت کرد.

در ۳خرداد ۱۳۵۰ پس از محاصره خانه تیمى سازمان در خیابان طاووسى که توسط یک بنگاه‏دار که افسر بازنشسته بود لو رفته بود با کمک پوشش آتش اسکندر صادقى‏ نژاد به ‏همراه عباس جمشیدى و سه رفیق دیگر از حلقه محاصره ساواک گریخت.

در زمستان ۱۳۵۰ به‏ همراه حسن نوروزى به سفارت امریکا حمله کرد و پس از انجام موفقیت ‏آمیز عملیات به پایگاه خود بازگشت.

در حمله به کلانترى قلهک و ترور سرتیپ فرسیو دادستان جنایتکار شاه شرکت داشت. پس از پایان این عملیات عکس او به همراه هشت نفر دیگر با تعیین جایزه۱۰۰ هزارتومانى به طور گسترده در سراسر کشور پخش شد.

در روز ۲۸ مرداد۱۳۵۱در سر پل سیمان مورد محاصره قرار گرفت و زخمى شد. و به خانه پیرزنى پناه برد و با چادر پیرزن زخم ‏هاى خود را بست در حالى‏ که پول چادر را به زن داد. و خود به طبقه بالا رفت و شهید شد.

مأمورین ساواک تا ساعت‏ ها از نزدیک شدن به جسدش هراس داشتند.

او در قطعه ۳۳ بهشت زهرا دفن است.

ساواک بلافاصله برادر کوچک احمد را که سرباز بود دستگیر و زندانى شد در زندان قصر او هم‏بند احمد خرم ‏آبادى بود. خواهران او از پذیرش در دانشگاه منع شدند. برادر۱۳ ساله او توسط ساواک ربوده شد به تهران برده شد تا خانه احمد را شناسایى کند و حتى برادر۱۱ ساله او را مدتى براى بازجویى بردند.

شهادت زیبرم برای نخستین بار توسط دو خبرنگار حرفه ای از لحظه بر خورد با پلیس و محاصره و پناه بردن زیبرم به خانه آن پیرزن و گرفتن چادر برای بستن زخمش و دادن پول چادر و فرستادن اهل خانه به زیر زمین برای صدمه ندیدن هنگام درگیری در رزونامه های عصر منعکس شد و بازتاب خوبی داشت . برای ساواک که چریک ها را در بایکوت خبری داشت این انعکاس قابل تحمل نبود و دستور باز داشت آن دو خبرنگارداده شد  و آن دو مجبور شدند تا مدتی مخفی شوند .

تحت تاثیر همین انعکاس شاملو «میلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد» را نوشت . که یکی از زیباترین شعر های اوست .نگاه کنیم

۱

نگاه کن

چه فرو تنانه برخاک می گسترد

آن که نهال نازک دستانش

از عشق

خداست

وپیش عصیانش

بالای جهنم پست است

آن کو که به یکی آری می میرد

نه به زخم صد خنجر

و مرگش در نمی رسد

مگرآن که از تب وهن دق کند

قلعی یی عظیم

که طلسم دروازه اش

کلام کوچک دوستی است

۲

انکار عشق را

چنین که به سرسختی پا سفت کرده ای

دشنه یی مگر

به آستین اندر

نهان کرده باشی

که عاشق

اعتراف را چنان به فریاد آمد

که وجوش همه

 بانگی شد

۳

نگاه کن

چه فروتنانه بر درگاه نجابت به خاک می نشیند

رخساره یی که توفان اش

مسخ نیارست کرد

چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک می افتد

آن که در کمر گاه دریا

دست حلقه توانست کرد

نگاه کن

چه بزرگوارانه در پای تو سرنهاد

آن که مرگ اش میلاد پر هیاهای هزار شه زاده بود .

نگاه کن!

زیر نویس ها:

۱-نقی حمیدیان؛نشریه عصر نو

۲-این جزوه در سال ۱۳۵۱ نوشته شده است و چریک ها هنوز از میزان سبوعیت ساواک و حد و مرز شکنجه اطلاع درستی نداشتند.

۳- سرنوشت چریک دستگیر شده مسئله مبهمی نبود .کار از همان لحظه نخست با شکنجه شروع می شد .اگر مقاومت می شد مثل بهروز دهقانی مرگ زیر شکنجه حتمی بود .البته بعد از روزهای بسیار و عذاب هایی مافوق تصور انسان.اگر مقاومت نمی شد یا کم می شد تبعات آن دستگیری ،شکنجه و شهادت دیگران بود و در پایان دادگاه و اعدام فرجام آخرین بود . پس راهی جز مرگ با افتخار نبود.

۴-این جزوه توسط انتشارات ساز مان های جبهه ملی -خارج از کشور بخش خاور میانه در فروردین ۱۳۵۳ چاپ شد .

۵- مصاحبه مهدی فتاح پور با سهیل وحدتی؛حزب مشروطه ایران

۶-مریم سطوت عشق را در خانه های تیمی مولفه چهار عامل می داند:

۱-تماس مداوم آد م ها در شرایطی که هر لحظه با خطر مرگ روبرو بودندامکان شکل گیری رابطه عاطفی را تشدید می کرد

۲-تماس آدم ها گه از گذشته هم چیزی نمی دانستندبعلت نبود پیش داوری شکل گیری رابطه عاطفی را تشدید می کرد

۳-بازی کردن نقش زن و شوهر این رابطه را در ذهن تداعی می کرد

۴-عشق بعنوان دفاع از فردیت در محیطی که همه چیز مُهرجمع خورده بود یک واکنش خود‌آگاه و نا خودآگاه زندگی چریکی بود.