بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق (فصل سوم , قسمت پنجم)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

محمود طوقی

فصل سوم؛تولدى مبارک

قسمت پنجم

اکنون

از قله ‏هاى خون

مى‏ خوانم

آیا گروه ستاره ‏هاى دنباله‏ دار خون را

بر خنجر شکسته‏ ى منقارم مى ‏بینى

سلطانپور

شهادت مهرنوش و منوچهر

خانه خیابان ابطحى توسط حسن سرکارى اجاره شد. پس جمشیدى رودبارى، مهرنوش ابراهیمى و منوچهر بهایى ‏پور به آنجا منتقل شدند.

کار این تیم شناسایى کلانترى‏ ها، پاسگاه‏ ها و مسیر تردد و سفرا و عبداله ریاضى رئیس مجلس شورا بود. بیشتر این شناسایى‏ ها توسط مهرنوش ابراهیمى انجام مى‏ شد.

بعد از مدتى احمدرضا شعاعى نائینى (با نام مستعار فریبرز) به آنان ملحق شد. نائینى دانشجوى سال چهارم راه و ساختمان بود. على آرشى که هم‏ کلاسى او بود او را عضوگیرى کرد. به حمید اشرف وصل شد و حمید او را به حسن سرکارى وصل کرد.

با دستگیرى حسن سرکارى خانه لو رفت. با دیر آمدن او مهرنوش ابراهیمى (با نام مستعار مهین) و منوچهر بهایى ‏پور با کلیه مدارک و اسلحه‏ هاى موجود در خانه، خانه را ترک کردند. اما با ساواک که خانه و منطقه را محاصره کرده بودند درگیر شدند و هر دو به شهادت رسیدند. ساواک به طرف خانه گازهاى خفه ‏کننده پرتاب مى ‏کرد. کل مهمات خانه هفده فشنگ بود. مهمات از خانه قبلاً خارج شده بود۱. نائینى نیز هنوز مسلح نشده بود. و سلاح شخصى نداشت رودبارى از محاصره گریخت اما نائینى در یازده مهر ۱۳۵۰دستگیر شد.

این شب سنگى

در هزاران قاب تصویر است

پاسدار شط نفت و نبض تقدیر است

ما به امید مسلسل‏ هاى وحشى زنده مى ‏مانیم

سلطانپور

شهادت عبدالحسین براتى

روز سه ‏شنبه سیزده مهر۱۳۵۰، سه تن با کرایه کردن یک اتومبیل پیکان براى شناسایى چند بانک راهى غرب تهران مى‏ شوند. حوالى ظهر به جاده قدیم کرج مى‏ روند تا نهار بخورند. در راه بازگشت به گشت پلیس برمى‏ خورند که به آن‏ها مشکوک شده است. در همین حین در تقاطع باباییان امیرى تصادفى روى مى‏ دهد. چریک‏ها پایین مى‏ آیند و با تیراندازى به سوى گشت‏ی هاى ساواک از محل مى‏ گریزند.

ساواک براى پوشاندن این شکست عبدالحسین براتى را که در همین روز در خیابان خزانه به شهادت رسیده بود. به این ماجرا مربوط مى ‏کند.

فضاى پلیسى

بعد از رستاخیز سیاهکل، فضاى شهرهاى بزرگ پلیسى شد. گشت‏ هاى ساواک و اطلاعات شهربانى در پوشش‏ هاى نامحسوس، وانت، تاکسى و اتومبیل‏ هاى شخصى، پیکان و ولوو، در سطح شهر گشت مى ‏زدند. و افراد مشکوک را دستگیر و بازجویى مى‏ کردند. این دستگیرى‏ ها مبتنى بود بر:

۱- دفترچه افراد تحت تعقیب که در اکیپ‏ ها بود با نام و مشخصات و عکس.

۲- مشخصات ظاهرى از نظر نوع پوشش و نوع آرایش مو و سبیل که تا حدودى گرایشات چپ و مجاهدین در آن هویدا بود.

۳- پرسه زدن در خیابان‏ ها در ساعات کار و ادارى که على‏ القاعده هر جوانى باید یا در دانشگاه باشد یا در اداره و کارخانه.

۴- حضور در شمال شهر و یا اطراف اماکن و مناطقى که ادارات مهم ساواک و دولت یا خانه مقامات بود.

به‏ هرروى براى پلیس امنیتى هر دختر و پسر جوانى مى‏ توانست یک چریک باشد مگر آن‏که عکس آن ثابت مى‏ شد.

چریک ‏ها نیز براى این فضا شیوه‏ هایى پیدا کرده بودند که در جزوه «تجربیات چریک شهرى» بدان اشاره شده است.

امیرپرویز پویان از آنجا که عکس او را در معابرزده بودند با لباس آخوندى رفت‌وآمد مى ‏کرد. چریک ‏ها در ساعات ادارى در مرکز شهر و یا چهارراه ‏ها و خیابان‏هاى اصلى قرار نمى‏ گذاشتند از نظر ظاهر عادى‏ سازى مى‏ کردند و براى حضور خود در هر محل محمل‏ هایى پیشاپیش آماده مى‏ کردند. تا در صورت برخورد با گشت پلیس دچار تناقض ‏گویى نشوند.

شکار در شهر

کار اکیپ‏ هاى ساواک و اطلاعات شهربانى شکار در شهر بود. در جنگل شهر مى‏ گشتند و با دیدن طعمه تور خود را پهن مى‏ کردند. و با قرار گرفتن در چهارسوى شکار او را ناگهان دستگیر مى‏ کردند تا در صورت مسلح بودن نتواند دست به سلاح ببرد و یا سیانور خود را بخورد. از جلو و عقب و پهلوها او را مى‏ گرفتند.

اگر چریک ‏ها فرصت مى‏ یافتند تا در زیر این فشار جهنمى نفس بکشند. بدل گشت‏ هاى سطح شهر ساواک، تیم‏ هاى عملیاتى چریکى در سطح شهر بود.

چریک‏ ها نیز باید با فرستادن تیم‏ هاى عملیاتى‏ شان اکیپ‏ ها را شکار مى‏ کردند. آن‏وقت ایجاد فضاى پلیسى براى رژیم با هزینه ‏هاى سنگین مواجه بود. کافى بود چند اکیپ گشت پلیس به رگبار بسته مى‏ شد، آن‏وقت معلوم بود سوراخ موش چه قیمتى داشت.

دستگیرى حسن سرکارى

بعد از شهادت قبادى حسن سرکارى در سر قرار نازى‏ آباد دستگیر شد. علت دستگیرى او روشن نیست.

آخر

به چه کار من مى‏ آیند

آفتاب و ماه

وقتى تو نباشى

شمس لنگرودى

شهادت شاهرخ هدایتى

پس از دستگیرى احمدرضا شعاعى نائینى، على‏ نقى آرشى که شعاعى را عضوگیرى کرده بود براى این‏که مطلع شوند نزد ساواک شناخته شده است یا نه. در تاریخ بیست و هفت مهر ۱۳۵۰ براى ثبت ‏نام به دانشگاه رفت. در اتاق آموزش دانشکده با ساواک روبه ‏رو شد. پس به ‏سرعت از دانشگاه خارج شد. اما در میدان ۲۴اسفند دستگیر شد.

ساواک از طریق آرشى به خانه درکه رسید. این خانه محل زندگى حمید اشرف، عباس جمشیدى رودبارى و هدایتى بود. ساواک در ساعت۲۱همراه بایگان ژاندارمرى درکه به خانه حمله کرد و هدایتى به شهادت رسید.

طرح ترور امام جمعه تهران

امام جمعه تهران در دانشگاه پایگاهى براى ساواک درست کرده بود و این پایگاه را رهبرى مى‏ کرد. تیم حمید اشرف که در این زمان در خانه سلیمانیه مستقر بود طرح ترور او را آماده کرد.

خانه سلیمانیه توسط صفارى آشتیانى (با نام مستعار على) گرفته شد و شیرین معاضد (با نام پرى) همسر او و حمید اشرف (با نام هرمز) برادر پرى بود. جمشیدى رودبارى نیز جزء همین تیم بود شناسایى توسط آشتیانى و رودبارى انجام شد. اما شیرین معاضد مخالف این ترور بود و به تأثیر منفى آن در افکار عمومى باور داشت. پس با مجاهدین که به تازگى با هم ارتباط برقرار کرده بودند. مشورت شد. آن‏ها نیز تأثیر مثبت این ترور را رد کردند. پس این طرح عملى نشد و از دستور کار تیم خارج شد۲

عملیات بانک‏ ها

زندگى یک انقلابى حرفه‏ اى، آن هم از نوع مخفى و چریکى ‏اش، مستلزم هزینه هاىی بود. که در حد توان یک حزب فراگیر بود. تهیه خانه و وسایل حمل و نقل، تهیه سلاح و موادى که بتوان با آن کُوکتل مولوتف و بمب‏ هاى آتش‏زا ساخت. و ضربه خوردن مداوم امکانات و رها ساختن و گریختن به خانه بعدى مستلزم یک پایگاه قوى مالى بود.

دیگر گروه ‏ها در خارج از ایران این مسأله را به شکل حل کرده بودند:

۱-حمایت خارجى

۲-حمایت داخلى

۳- خودکفایى گروه

حمایت خارجى براى چریک ‏ها ممکن نبود. نخست آن‏که اینان خود از منتقدین وابستگى حزب توده به شوروى بودند. و اثرات مرگبار این وابستگى را دیده بودند. شوروى نیز به ‏دنبال آدم ها و جریانی از جنس و سنخ حزب توده بود. و با جریانات چریکى موافقتى نداشت. و خواهان به ‏هم خوردن رابطه خود با رژیم شاه هم نبود.

مى‏ ماند دولت‏ هایى مثل لیبى و گروه‏ هایى مثل سازمان آزادى‏ بخش فلسطین که کمک آن‏ ها نیز مستلزم تثبیت پایگاه داخلى و جهانى بود. و چریک‏ها هنوز فاقد این پایگاه بودند چیزى حدود هفت ماه از عمر آن‏ها نگذشته بود.

حمایت داخلى مستلزم پایگاه گسترده مردمى بود. و این مستلزم زمان بود که چریک ‏ها کانال‏ هایى براى گرفتن کمک مالى در مردم ایجاد کنند. مجاهدین به شکل طبیعى از این کانال‏ ها برخوردار بود. بازار و روحانیت و کانال‏ هاى سنتى در اختیار آن ‏ها بود. اما براى چریک‏ ها چنین کانال‏ هایى وجود خارجى نداشت. حزب توده به ‏عنوان جریان چپ ایران در عمر سى ساله اش تمامى چشمه‏ هاى حمایتى را درمردم خشکانده بود. مى ‏ماند خودکفایى گروه و آن راهى نداشت جز مصادره بانک ‏ها؛ اموال خلق در دست ضدخلق بود.

وضعیت مالى گروه در روزهایى به حدى بد بود که به قول عباس جمشیدى رودبارى «گروه براى دادن کرایه اتوبوس و تهیه غذاى روزمره۳» پولى در جیب نداشت.

پس به بانک صادرات سمنگان حمله شد. در این عملیات حسن نوروزى به احمد زیبرم، فرخ سپهرى، جمشیدى رودبارى و على‏ اکبر جعفرى شرکت داشتند. کل موجودى بانک۴۷۰۰۰ ریال بود. (بخشکى شانس)

بانک بعدى بانک ملى شعبه صفویه بود که در جنب زندان قزل‏ قلعه بود که در واقع نوعى دهن ‏کجى به رژیم به حساب مى‏ آمد.

تیم عملیاتى این بانک عبارت بود از نوروزى، آشتیانى، سپهرى، جمشیدى، حمید اشرف و على‏ اکبر جعفرى.

در این عملیات رئیس بانک و یک نگهبان کشته شدند.

ساواک براى آن‏که در برابر عملیات چریک ‏ها خودى نشان بدهد. سیروس سپهرى را که در زیر شکنجه کشته بود. و شاهرخ هدایتى که در عملیات درکه به شهادت رسیده بود. در حادثه‏ اى ساختگى در کوى کن اعلام کرد که در تاریخ بیست و هشت دى ۱۳۵۰، سپهرى و هدایتى کشته شده‏ اند.

تهرانى شکنجه‏ گر ساواک در بازجویى‏ هایى که بعد از بهمن ۵۷ از او گرفته شده است این طرح را از آن عطارپور، یکى از بازجوهاى ساواک مى‏ داند.

عملیات چریک ‏ها در آستانه جشن‏ هاى ۲۵۰۰ ساله

رژیم از مدت‏ ها قبل جشن‏ هاى ۲۵۰۰ساله شاهنشاهى ایران را تدارک دیده بود تا با جمع کردن رهبران دیگر کشورها، در یک نمایش دروغین از رژیمى آدمکش، چهره ‏اى مدرن و دمکرات ارائه دهد. چریک‏ ها در صدد برآمدند تا با عملیاتى توجه رهبران حاضر در ایران را متوجه عمق نارضایتى مردم کنند.

۱-شناسایى سرویس‏ هاى ساواک توسط شاهرخ هدایتى انجام مى ‏شد. از هفده مهر هدایتى و حمید اشرف مسیر تردد ساواکى‏ ها را از سه راه ضرابخانه دنبال مى ‏کردند قرار بود عملیاتى در بیست و دوم مهر برعلیه مأمورین ساواک انجام شود. تیم اشرف مسئول پوشش تبلیغاتى عملیات بود. اما از روز بیست و یکم مهر قرار سرویس‏ ها نامرتب شد. پس عملیات به تعویق افتاد.

۲- شناسایى هتل‏ ها که خبرنگاران خارجى ساکن بودند براى بمب ‏گذارى انجام شد، اما تدابیر شدید پلیس اجازه عملیات را نداد.

۳-بیست و چهار مهر ۵۰ که میهمانان خارجى از شیراز وارد تهران شدند دو دکل برق را چریک‏ ها منفجر کردند هدف خاموشى مطلق تهران بود.

یکى از این دکل‏ ها در مدخل دره کن بود. که خط انتقال نیروى برق کرج ـ تهران بود.

به‏ همین منظور اشرف و هدایتى به منطقه رفتند شب را در آنجا خوابیدند و صبح دینامیت ‏ها را به پایه دکل‏ ها بستند. دکل‏ ها منفجر شد. اما به‏ خاطر اشتباه محاسبه درمیزان مدار منفجره، نتیجه صددرصد نبود.

تیم دیگر راهى جنوب تهران شد به دکل‏ هاى جاده هاشم ‏آباد مدارات انفجارى وصل کرد و زمان انفجار را براى ساعت هشت گذاشتند. ساعت شش به‏ طرف دکل دیگر رفتند و دینامیت‏ ها را بستند. به لوله‏ هاى گازى که سوخت سنگین کارخانه تولید برق را تأمین مى‏ کرد نیز مدار انفجارى بستند انفجار نیز در این مناطق انجام شد. اما نتیجه صددرصد نبود.

بیانیه بهمن ۱۳۵۰

هم‏زمان با سالگرد حماسه سیاهکل در بهمن سال ۵۰چریک‏ ها طى بیانیه ‏اى به شرح مواضع خود پرداختند. نخست آن‏ که مبارزه مسلحانه را ضرورتى اجتناب‏ ناپذیر از سوى پیشاهنگ دانستند و اعلام کردند مبارزه ضرورتاً سیاسى ـ نظامى است که این دو وجه رابطه ‏اى ارگانیک و جدایى‏ ناپذیر دارند.

طرح مبارزه صرفاً سیاسى و یا جدا کردن مبارزه سیاسى از نظامى در زمانى‏ که رژیم هرحرکتى را قهرآمیز سرکوب می کند. حاکى از اپورتونیسم بیکران و بى‏ عملى صرف است. تنها با ضربات نظامى و نشان دادن ضربه ‏پذیرى دشمن است که مى‏ توان توده را به انقلاب کشاند.

 و اما جمع ‏بندى مبارزه یک ساله:

۱-اعتصاب قهرمانانه کارگران جهان چیت تحت تأثیر مبارزات مسلحانه. که بالاخره رژیم مجبور به سرکوب خونین آن‏ ها شد.

۲- اوج‏ گیرى بى ‏سابقه مبارزات دانشجویى

۳- شروع عملیات قهرآمیز توسط دیگر گروه ‏ها

۴- کسب هرچه بیشتر تجربه به ‏عنوان چریک شهرى

۵-به ‏هم زدن ثبات سیاسى رژیم

۶- ضربه زدن به سیستم مالى رژیم با مصادره بانک ‏ها

۷-ترس سرمایه ‏داران خارجى از سرمایه‏ گذارى در ایران

۸-تشدید تضادهاى داخل ارتش و بوروکراسى

در این زمان مبرم‏ ترین وظیفه همه آغاز کردن مبارزه مسلحانه در همه جبهه ‏ها است. اما شروع باید با هوشیارى توأم باشد. هرچند اپورتونیست‏ ها شکست‏ هاى تاکتیکى ما را که لازمه یک عمل انقلابى است. جاروجنجال راه مى‏ اندازند و آن‏را شکست استراتژیک ما اعلام مى‏ کنند. انقلاب آغاز شده است و خون بهاى ما بیدارى خلق خواهد بود. بیانیه با مرگ بر امپریالیسم، مرگ بر حکومت خائن، شاه خودفروخته، زنده باد خلق قهرمان ایران و برقرار و ناگسسته باد اتحاد تاریخى خلق و پیشاهنگان انقلابى‏ اش پایان مى ‏یابد.

جمع‏ بندى سال ۱۳۵۰

سال۱۳۵۰ به پایان رسید. سالى سنگین و سخت. آن‏ هم براى جنبش بسیار جوان و نوپا. اهمیت و عظمت کار چریک ‏ها آن‏گاه آشکار مى‏ شود که بدانیم در اوج قدرت رژیم پهلوى، از نظر سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، و سرکوب همه جریانات و از صحنه بیرون راندن تمامى احزاب و در زمانى‏ که ساواک مدعى بود در هر خانه او یک مأمور دارد. عده‏ اى جوان باتجربه ‏اى کم و امکاناتى ناچیز، رژیم را به مبارزه بخوانند. و رژیم على ‏رغم تمامى سبوعیت‏ ها و درنده ‏خویى‏ هایش، على ‏رغم بسیج تمامى امکانات مالى، نظامى و امنیتى ‏اش، على ‏رغم به ‏کار گرفتن تمامى امکانات تبلیغاتى سمعى و بصرى ‏اش نتوانست این جریان نوپا را ریشه‏ کن کند. به ‏راستى راز این سخت جانى این جنبش چه بود؟

منتقدین مشى چریکى و اپورتونیست‏ هاى سخنور و طراحان بى ‏عمل و لمیدگان و خفتگان در پیاده ‏روهاى سیاست که هر سال اول ماه مه را با ودکاهاى روسى جشن مى‏ گرفتند از کنار این راز مى‏ گذرند.

جریانى که بنا به اعتراف جمشیدى رودبارى، کرایه اتوبوس و حتى امکان تهیه یک وعده غذاى روزانه را نداشتند. در برابر رژیمى سراپا مسلح و پشت گرم به دلارهاى نفتى و حمایت ‏هاى سیاسى ـ اطلاعاتى، امنیتى و نظامى امپریالیسم جهانى یک سال تاب مى‏ آورند.

سالى که لحظه به لحظه آن با خون و فدا آبیارى مى‏ شود. بهروز دهقانى در زیر شکنجه سلاخى مى‏ شود. نابدل خود را از طبقه سوم بیمارستان شهربانى به زیرمى‏ اندازد تا اسرار جنبش را حفظ کند سپهرى دو هفته زیر شکنجه تکه تکه مى‏  شود.

این راز را شاه نفهمید. ساواک و کارشناسان امنیتى نفهمیدند. اپورتونیست هاى هزار چهره نفهمیدند و نخواهند فهمید که چرا پیشاهنگان یک خلق مبارزه مى‏ کنند و راز ماندگارى‏ شان چیست. شاه اگر مى‏ فهمید سرنوشت دیگرى داشت. اما نباید فراموش کرد که کورفهمى طبقاتى یک بیمارى علاج ‏ناپذیر است.

بازخوانى جمع ‏بندى یک‏ساله

گروه جنگل در شرایطى به ‏وجود آمد که به ‏علت فشار پلیس گروه‏ هاى سیاسى از حرکت باز داشته شده بودند و ترس و خفت بر توده و روشنفکران سنگینى مى‏ کرد.

هدف از تشکیل گروه ضربه زدن به دشمن براى درهم شکستن آتمسفر خفقان بود. گروه جنگل بر مبناى فعالیت سه تن از کادرهاى سابق جزنى تشکیل گردید۴. دو تن براى کسب تجربه نظامى به فلسطین رفتند۵.

با فعالیت آن سه نفر، بیست و دو نفر سازماندهى مى‏ شوند و شروع به عملیات تدارکاتى کردند پاییز ۱۳۴۷ گروه جنگل با هشت کادر سازمان یافت و تا زمستان ۱۳۴۸ به‌بیست و چهار کادر افزایش یافت.

فعالیت‏ هاى تدارکاتى گروه

۱-خرید سلاح، چهارده قبضه

۲- تهیه نقشه مناطق شمال ایران

۳-اجراى برنامه‏ هاى شناسایى سیستماتیک مناطق کوهستانى

۴-ایجاد بایگانى اطلاعاتى

در سال ۱۳۴۸ فراهانى بازگشت تا یک جنبش روستایى را سازماندهى کند و با کمال تعجب بسیارى از عوامل را آماده دید.

در بهار ۱۳۴۹ فراهانى که براى تهیه سلاح به فلسطین رفته بود همراه با صفارى آشتیانى به ایران بازگشت. آمدن این دو ضمن مسلح کردن گروه، امید تازه ‏اى به گروه داد.

براى حل مسائل مالى بانک ملى شعبه وزرا با ۱۶۰ هزارتومان پول مصادره شد. درضمن گروه توانست توسط رفقاى شمالى یک سیستم آذوقه ‏رسانى و ارتباطى را سازمان بدهد.

در شهریور ۱۳۴۹ همه چیز براى حرکت آمده بود:

۱-نقشه

۲- سلاح

۳- تجهیزات انفرادى ـ جمعى

۴-سیستم ارتباطى

پانزده شهریور، دسته شش نفرى پیشگامان کوهستان از دره مکار در نزدیکى چالوس به سمت غرب حرکت کردند. قرارهاى ارتباطى در کوهپایه ‏هایى بود که رفقاى بومى سکنى داشتند.

برنامه گروه

۱-شناسایى مناطق جنگلى گیلان و مازندران

۲- حمله به یک پاسگاه

۳-وارد کردن ضربه بعدى در منطقه دیگر

هدف

۱-تغییر دادن آتمسفر سیاسى

۲- طرح عملى مبارزه مسلحانه

مسائل تکنیکى فاز اول

۱-آشنایى و خو گرفتن با زندگى دشوار در کوه و جنگل

۲- آشنایى با معابر جنگلى و کوهستان

۳-تهیه آذوقه

۴- تهیه ملزومات انفرادى و جمعى

تماس با گروه احمدزاده

گروه هم‏زمان با عملیات در کوهستان به عملیات در شهرهاى شمالى و مرکزى مى ‏اندیشید و حتى گفت ‏وگو از تقدم عملیات شهر بر کوه بود. ولى امکانات گروه محدود بود. و کادرهاى شهر جز دو نفر بقیه حرفه ‏اى نبودند، پس لزوم تماس با گروه احمدزاده احساس مى‏ شد.

گروه احمدزاده به چریک شهرى مبتنى بر تجارب و تئورى انقلاب برزیل باور داشت و معتقد بود جنبش باید اول در شهر دور بگیرد و سپس کار در روستا متکى برمبارزه دور گرفته شده در شهر آغاز شود.

گروه جنگل به شروع هم‏زمان معتقد بود. و اگر به تقدم عملیات در شهر هم نظر داشت این تقدم یک تقدم تاکتیکى بود و بیشتر آماده کردن افکار عمومى براى جذب و تأییدپذیرى بیشتر از عمل کوه بود. اما گروه احمدزاده این تقدم را استراتژیک مى ‏دانست.

گروه احمدزاده از آنجایى که از امکانات گروه مطلع نبود، توافق بیش از دو ماه زمان تعیین شده طول کشید.

در اوایل زمستان۱۳۴۹ به توافق رسیدند که کار در کوه را باید سازمان داد. ولى شروع عملیات در کوه را وابسته به شروع عملیات در شهر مى‏ کرد.

اما ادامه این شرایط دو خطر داشت:

۱-طولانى شدن مدت شناسایى مى‏ توانست منجر به برخورد با قواى ژاندارم شود.

۲-انتظار نامحدود روحیه کادرهاى کوه را پایین مى ‏آورد.

شناسایى منطقه شرقى مازندران خارج از برنامه گروه بود. و براى رسیدن به توافق با گروه احمدزاده بود. در این زمان یا باید عملیات شروع مى‏ شد و یا به شهر بازمى‏ گشتند. دو برنامه شناسایى ۳/۵ماه طول کشید گروه جنگل در نیمه دوم بهمن ماه آماده عملیات بود. اما گروه شهر آماده نبود.

در نیمه دوم غفور حسن‏ پور دستگیر شد. بعد از بیست روز اعتراف کرد و گروه جنگل افشا شد. اشتباه بزرگ حرف زدن غفور در رابطه با گروه جنگل بود. چون او دررابطه ‏اى دیگر دستگیر شده بود. پس باید از افراد مرتبط خود را مخفى مى‏ کردند.

سیزده بهمن ساواک ضربه خود را زد. سه نفر از گیلان، پنج نفر در تهران دستگیر شدند. در روزهاى بعد دو نفر دیگر دستگیر شدند. کلاً کادرهاى شهر از گروه جنگل به‏ جز پنج نفر بقیه دستگیر شدند. شبکه شهرى از هم پاشید.

در این زمان دسته کوهستان که با احمد فرهودى از گروه احمدزاده به نُه نفر رسیده بودند از منطقه شرقى مازندران به سیاهکل رسیدند.

در تاریخ شانزده بهمن در جنگل‏ هاى جنوبى سیاهکل با رفقاى کوه تماس گرفته شد. و ضربه شهر اطلاع داده شد اما هنوز از دستگیرى ایرج نیرى که در کوهپایه ‏هاى سیاهکل معلم بود، اطلاعى نداشتند. نیرى زیر شکنجه انبارک غذایى سیاهکل را افشا کرد.

نوزده بهمن هادى بنده‏خدا از کوه پایین آمد تا در دهکده (شاغوزلات) نیرى را از خطر دستگیرى آگاه کند. نیرى قبلاً دستگیر شده بود و خانه در محاصره بود. پس هادى نیز دستگیر شد.

در نوزده بهمن گروه براى نجات جان هادى به پاسگاه سیاهکل حمله کرد. هدف پاسگاه و پست جنگل‏دارى بود.

معاون پاسگاه و فرد دیگرى در این حمله کشته شدند. و نُه قبضه تفنگ و یک برنو و مسلسل به ‏دست گروه افتاد. اما هادى همراه رئیس پاسگاه قبلاً به رشت برده شده بود.

از شانزده بهمن تا هشت اسفند گروه مورد حمله متمرکز نیروهاى دشمن قرار گرفت. و بیش از شش افسر و درجه ‏دار و سرباز دشمن از پاى درآمدند.

چرا گروه به این سرعت متلاشى شد

تدارکات خوب نیازمند زمان طولانى بود. و این‏کار براى عملیات لازم بود، اما ادامه زمان به پلیس امکان ردیابى را مى ‏داد. این تضاد را گروه مى ‏دانست اما قادر به حل آن نبود. پس تمایل به شروع عملیات با امکانات کافى گروه را از دست زدن در زمان تعیین شده باز داشت. و این امر به سود دشمن و به ضرر گروه تمام شد.

علل تاکتیکى شکست

۱- تأخیر در شروع عملیات

 ۲- نبود یک سازمان زیرزمینى با کادرهاى مخفى در شهر

۳-نبود یک سیستم ضداطلاعاتى دقیق و حساب شده

۴-نبود هماهنگى گروه ‏هاى دیگر از لحاظ عملى و نظرى با گروه جنگل

۵- عدم قاطعیت افراد کوه در برخورد با حوادث.

ناآگاهى روستائیان

چهار نفر توسط روستائیان ناآگاه دستگیر شدند. آن‏ ها غافل شدند که در مرحله ابتدایى جنگ چریکى نیات سیاسى چریک بر روستاییان روشن نیست و آن‏ ها برطبق روابط جارى عمل مى‏ کنند.

ضامن بقاى چریک قاطعیت و قدرت است نه ملایمت و ملاطفت. ملایمت به‌حساب ضعف گذاشته مى ‏شود. چریک باید با قدرت تمام و خشونت کامل موجودیت خویش را اثبات کند و در مرحله بعد با استفاده از این قدرت و استفاده از آن دربرنامه‏ هایى به سود دهقانان، پى مى‏ برند که چریک چه مى‏ خواهد.

علت استراتژیک شکست

در هفته‏ هاى آخر برنامه شناسایى گروه به این نتیجه رسید که عملیات باید طورى تنظیم شود که بر منطقه تحت عمل تأثیر بگذارد. بدین ترتیب تئورى تأثیرات منطقه‏ اى عملیات جاى تئورى تأثیرات سراسرى عملیات را گرفت. تأثیر این تغییر استراتژیک برحرکات تاکتیکى این بود که پس از ضربه آن‏ ها نمى‏ بایست به سرعت منطقه را ترک کنند. بلکه باید مى ‏ماندند تا بتوانند ضربات بعدى را در همان منطقه وارد سازند تا تداوم ضربات خلق منطقه را به مبارزه بکشاند. پس قرار شد سى روز در منطقه بمانند. و بعد منطقه را به سمت شرق ترک کنند. با استفاده از انبارهاى آذوقه بدون گذاشتن ردپا از منطقه دور شوند. و پس از پیوستن نفرات جدید از شهر دوباره به سیاهکل بیایند.

با اتکا به شناسایى تاکتیکى بیست روز، یک سرى عملیات به ‏منظور تأثیر بخشى درمنطقه لاهیجان انجام دهند. البته منطقه لاهیجان به ‏علت درگیرى بین چاى‏ کاران ودام‏داران با منابع طبیعى و بین بوروکراسى و متنفذین و مردم مناسب‏تر از دیگر مناطق بود.

مسئله دیگر ارزیابى فرمانده گروه از نحوه برخورد حاکمیت بود. که نهایت گروهان ژاندارمرى لاهیجان به مقابله مى ‏آید. و هرگز تصور نمى‏ کردند هنگ ژاندارمرى گیلان، تمام نیروى پلیس و ارتش در منطقه بسیج شوند و با استفاده از هلى‏ کوپتر، شخص اویسى فرمانده عملیات را به عهده بگیرد. و یک گردان ارتش از پادگان منجیل به طرف منطقه حرکت کند.

بعد از عقب‏ نشینى گروه به ارتفاعات جنوبى، آذوقه بیست روزه گروه در انبار کاکوه توسط نیرى لو رفته بود.

به‏ هرروى استفاده از هلى‏ کوپتر، لو رفتن انبارهاى آذوقه، نبود پوشش طبیعى براى استتار به‏ خاطر زمستان، محاصره پیشاپیش منطقه باعث شکست گروه شد.

نتایج

۱-گروه ‏هاى کوچک مى ‏توانند مبارزه مسلحانه را آغاز کنند.

۲- باید در لحظه مناسب وارد عمل شد.

۳-در آغاز گروه باید متکى به خود باشد.

۴- سازماندهى شهر باید با قواعد فنى و کادرهاى حرفه‏ اى و مخفى پى ‏ریزى ‏شود.

۵- عناصر با اطلاعات زیاد از تیررس پلیس دور شوند.

۶-باید از رمانتی سیسم انقلابى پرهیز کرد. باید توده ناآگاه را به گلوله بست.

۷- باید روى عکس ‏العمل نظامى تمرکز یافته دشمن حساب کرد. و با رعایت اصل تحرک مطلق اقدامات دشمن را بى‏ ثمر گذاشت.

۸- سه اصل طلایى چریک باید رعایت شود:

ـ تحرک مطلق

ـ عدم اطمینان مطلق

ـ هوشیارى مطلق

دستگیرى عباس جمشیدى رودبارى

چریک ‏ها سال ۱۳۵۱ را با به جریان انداختن طرح حمله به اتومبیل ‏هاى ساواک شروع کردند این طرح در مهر ۱۳۵۰ توسط حمید اشرف و شاهرخ هدایتى شروع شد که نیمه‌تمام ماند.

در اواخر سال ۱۳۵۰ با فرمان شاه کمیته مشترک ضدخرابکارى درست شد. هدف آن هماهنگى شهربانى، ژاندارمرى و ساواک بود.

در سال ۱۳۵۰ عدم هماهنگى نیروهاى سرکوب رژیم را هم در بسیارى از مواقع به‌نفع چریک ‏ها تمام شده بود یا در حالى‏ که یک چریک در اسارت اطلاعات شهربانى بود ساواک نیروى بسیارى براى دستگیرى او بسیج کرده بود.

پس شناسایى گشتى‏ هاى کمیته مشترک در دستور کار چریک ‏ها قرار گرفت. این طرح تا تابستان۱۳۵۱طول کشید.

در بیست و چهارم تیر ۱۳۵۱ جمشیدى رودبارى با یک موتورسیکلت در تعقیب یکى از گشتى‏ هاى کمیته مشترک بود شناسایى شد و طى یک درگیرى در خیابان لاله ‏زار پنج گلوله خورد ساواک اعلام کرد او مرده است اما او نمرده بود.

یک شگرد ساواک

یکى از شگردهاى ساواک اعلام کشته شدن چریک در درگیرى بود. این‏کار دو فایده براى رژیم داشت:

۱- نخست آن‏که هم ‏تیمى‏ هاى او مطمئن مى‏ شدند که اطلاعاتى از تیم آن‏ها درز پیدا نکرده است پس سرجاى خود مى‏ نشستند تا ساواک مى ‏رسید و خانه را محاصره کرد. آن‏وقت شست‏ شان خبردار مى‏ شد. رفیق‏شان زنده است و در زیر شکنجه به حساب این‏که خانه تخلیه شده است آدرس خانه تیمى را داده است.

۲-دوم آن‏ که دست ساواک براى شکنجه تا حد مرگ باز بود. و مى‏ توانست با خیال راحت چریک را شکنجه کند و در صورت مرگ زیر شکنجه خیالش از حیث سازمان‏ هاى حقوق بشرى راحت بود. چون نمى‏ توانستند مدعى شوند ساواک زیر شکنجه چریک را کشته است.

مجروح شدن حمید اشرف

با دستگیر شدن جمشیدى، حمید اشرف خانه تیمى مشترک با جمشیدى را تخلیه کرد بیست و پنج تیرماه حمید بعد از انتقال نارنجک‏ ها، مقدارى مواد منفجره در خورجین موتورش گذاشت و حرکت کرد. در کوى نهم آبان مواد خودبه ‏خود منفجر شد. و حمید از ناحیه پا آسیب دید حمید با کمک یک موتورسوار از مهلکه گریخت و مدارک زیر به‌دست ساواک افتاد:

۱-شناخت بیشتر ساواک (جزوه)

۲-بحران در نهضت انقلابى امریکاى لاتین

۳- شرایط و پیدایش و رشد جنبش نوین کمونیستى

۴- روستاهاى سارى

۵- اشتباهات گروهى (جزوه‏اى از رضا رضایى از مجاهدین خلق)

۶-تجربیات گرانبار، و خونین جنگ شهرى یک ساله اخیر، از رضا رضایى

۷- دو صفحه یادداشت به رمز به خط حمید اشرف

۸- یک نوشته از حسن نوروزى درباره مبارزه مسلحانه

دو نکته

۱-وجود دو جزوه از مجاهدین در نزد حمید اشرف نشانه رابطه تنگاتنگ چریک ‏ها با مجاهدین بود.

۲-نوشتن یادداشت به رمز نشان مى ‏دهد که نامه ‏نگارى ‏ها و ردوبدل کردن اطلاعات به رمز بوده است.

زیر نویس ها

۱-کتاب پاره ای از تجربیات جنگ های چریکی

۲-جمشید رودباری :اسناد ساواک

۳-جمشید رودباری ؛همان اسناد

۴-غفور حسن پور،مهدی سامع،حمید اشرف

۵-علی اکبر صفائی فراهانی و صفاری آشتیانی