بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏هاى فدایى خلق(فصل ٢)

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریک‏هاى فدایى خلق

فصل دوم

پلنگان دیلمان و طبرستان

قسمت دوم

دور دوم مذاکرات در گروه

دور اول مذاکرات بین فراهانى و مفتاحى بود که به نتیجه مشخص نرسید. سفر فراهانى براى شناسایى جنگل هاى شمال مذاکرات را بى ‏نتیجه گذاشت. دور دوم مذاکرات توسط حمید اشرف و مسعود احمدزاده دنبال شد. و در سراسر پاییز ۱۳۴۹ ادامه یافت. بحث بر سر دو مسأله بود:

۱- مبارزه چریکى در شهر

۲- زندگى مخفى

فراهانى بهاى زیادى به این دو مسأله نمى ‏داد. و بالاخره بعد از بحث‏ هاى زیاد به‌این نتایج رسیدند:

۱-با توجه به شرایط اجتماعى و سیاسى و روستاهاى کشور

۲-با توجه به شرایط جغرافیایى و استراتژیک جنگل‏ هاى شمال

۳- با توجه به آمادگى بدنى و انطباق گروه رفقاى کوه با شرایط سخت

۴- با توجه به شناسایى و آماده کردن انبارهاى مواد غذایى

یک هسته چریکى با تحرک قابل ملاحظه، بقاى نسبى تضمین شده ‏اى دارد. که وظیفه آن نه تبلیغ و تشجیع روستاییان که عهده‏ دار تبلیغ و تأثیرگذارى بر سراسر ایران و کل جنبش انقلابى است.

از همین جا تقدم تاکتیکى چریک شهرى به عنوان مبلغ چریک کوه و گسترش اثر تبلیغى وجود و فعالیت چریک کوه بر سراسر کشور آشکار شد.

بنا به تحلیل گروه احمدزاده، مبارزه چریکى آن‏گاه در کوه شروع باید بشود که شهر فعالیت خود را آغاز کرده باشد. و بقاى نسبى خود را نیز به‏ دست آورده باشد.

ضربه خوردن گروه شهر

همان‏ گونه که پویان در «رد تئورى بقا» به طرفداران تعرض نکنیم تا باقى بمانیم مى ‏گوید: باقى ماندن به معناى تعرض نکردن نیست. نشان داد که در یک حکومت پلیسى هر جریان و هر محفلى دیر یا زود ضربه مى‏ خورد. علت آن هم روشن، ساده و خیلى خیلى پیش افتاده است. درک آن نیز نیاز به ذهنى پیچیده ندارد. دستگیر کن. شکنجه کن. آدم‏ ها، کم یا زیاد حرف مى ‏زنند. باز هم دستگیر کن. شکنجه کن. و در این گرفتن‏ ها و شکنجه کردن ‏ها سرنخ‏ هایى به ‏دست مى‏ آید که ساواک را به‏ جایى مى‏ رساند.

در سال ۱۳۴۸، ایرج محمودى، فراکتى و عبدالرضا نواب دستگیر مى‏ شوند. به چه علت و چرا روشن نیست باید به‏ خاطر فعالیت‏ هاى محفلى باشد.

در زیر شکنجه حرف مى ‏زنند و نام شش تن دیگر را مى ‏گویند که فعالیت محفلى دارند. دراین رابطه مهدى سامع و ابراهیم نوشیروان‏ پور دستگیر مى‏ شوند. اما غفور حسن‏ پور که از او به ‏نام ایرج حسن‏ پور و ایرج محمدى نام برده بودند شناخته نمى ‏شود.

در واقع دو نفر از کسانى که به نوعى با «گروه احیاء» رابطه دارند از سوى محفلى که هیچ ارتباطى با گروه ندارد، دستگیر مى‏ شوند. حسن‏ پور دستگیر نمى‏ شود. کسى‏ که بیشترین اطلاعات را در جریان احیاى گروه جزنى دارد. چرا که بیشترین عضوگیرى‏ ها توسط او انجام شده است.

در سال ۱۳۴۹، سه نفر دیگر دستگیر مى‏ شوند، ابوالحسن خطیب، مهدى فردوسى و محمود نوابخش. باز هم زمان دقیق دستگیرى و علت دستگیرى بر ما روشن نیست[۱].باید درجریان فعالیت محفلی دستگیر شده باشند. در واقع دهه ۴۰ دهه شکل‏ گیرى محافل است. و ساواک با نفوذ و تعقیب و مراقبت مدام اقدام به دستگیرى این محافل مى‏ کند.

در بازجویى از این سه نفر بار دیگر نام مهدى سامع و غفور حسن ‏پور مطرح مى‏ شود که «فعالیت کمونیستى» دارند.

نوزده آذر ۱۳۴۹ مهدى سامع چهار روز بعد، بیست و سوم آذر ۱۳۴۹غفور حسن‏ پور دستگیر مى‏ شود[۲] و در بازرسى ساواک در خانه غفور و خانه پدرى او در لاهیجان مدارکی به ‏دست ساواک مى ‏افتد:

۱-نقشه‏ اى از شهرستان رودسر و شناسایى ژاندارمرى شهر

۲- یک نامه از مسعود بطحایى، که دریافت‏ کننده آن رضوان و کسانى بود که درعراق فعال بودند.

این نامه توسط مهدى سامع از زندان بیرون آورده شده بود. و او به محمود نوابخش داده بود تا به غفور بدهد تا توسط عبدالعلى رحیم ‏خانى به عراق برده شود. اما چون رحیم ‏خانى زودتر از نامه به عراق رفته بود نامه نزد غفور مانده بود.

۳- نوشته‏ هایى در مورد انقلاب قهرآمیز، به ‏عنوان تنها راه رهایى خلق ایران

یک نکته: ساواک سازمانى جهنمى

قبل از آن‏که دستگیرى‏ ها را پى‏ گیرى کنیم لازم است بدانیم مهدى سامع و غفور حسن‏ پور در دست چه کسانى گرفتار شده بودند.

ساواک سازمانى بود برآمده از آدمکشان فرماندارى نظامى تهران، بعد از کودتاى ۲۸مرداد کسانى که در زندان زرهى تسمه از پشت افسران توده ‏اى کشیده بودند. و سازمان نظامى حزب را به چنگ آورده بودند. اینان از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۹ نزدیک به‎هفده سال، فرصت داشتند تا تحت تعالیم سازمان سیا، موساد، انتلیجنت سرویس به سازمانى مخوف تبدیل شوند. و توانایى آن‏را بیابند که با انواع و اقسام شکنجه‏ ها، زندانى را به‌حرف بیاورند.

یک اشتباه تاکتیکى

گروه جنگل و گروه شهر فکر مى‏ کرد که چون دستگیرى حسن ‏پور و سامع در رابطه‏ اى بى ‏ارتباط با آن‏ها است پس نه غفور و نه سامع حرفى از گروه نمى ‏زنند. اما آن‏ها از یافته‏ هاى ساواک در خانه غفور و سامع و اعترافات محفلى محمود نوابخش و شدت شکنجه ‏هاى ساواک اطلاع دقیقى نداشتند. پس سامع و غفور حرف زدند. و تیم شهر درحالى‏ که دو هفته فرصت داشت مخفى شود و ارتباطات سامع و غفور را کور کند. مخفى نشد و ضربه را خورد.

معینى عراقى، محمد هادى فاضلى، شعاع ‏اله مشیدى در یازده بهمن ۱۳۴۹دستگیر شدند. سیف‏ دلیل صفایى دوازده بهمن دستگیر شد. و احمد خرم‏ آبادى، بیست بهمن دستگیر شد. و چهارده بهمن ساواک به اطلاعات زیر دست یافته بود:

۱- گروه کوه از مازندران به گیلان رفته است.

۲- قرار ملاقات با رابط شهر بیست سوم بهمن است.

۳- رابط شهر عباس (حمید اشرف) در ده بهمن،۲/۵کیلو تى.ان.تى به جنگل برده است.

۴- ایرج نیرى رابط کوه است.

۵- رحمت پیرونذیرى از اعضاى گروه است که باید دستگیر شود.

در تاریخ پانزده بهمن ۴۹ هویت صفایى فراهانى و صفارى آشتیانى براى ساواک روشن شد. و ساواک طى اطلاعیه ‏اى دستور دستگیرى آن‏ها را صادر کرد.

روزشمار حماسه سیاهکل

۱۳۴۹/۱۱/۱۶

ـ ملاقات اشرف با فراهانى. اشرف خبر ضربه به گروه شهر را به فراهانى داد. فراهانى از اشرف خواست، آشتیانى به عراق برود تا خط اتصال گروه با منوچهر کلانترى که درانگلستان بود برقرار شود.

ـ فرهودى به گروه جنگل پیوست.

ـ ورود نخستین تیم ساواک به لاهیجان

۱۳۴۹/۱۱/۱۷

ـ اعلام آماده‏ باش هنگ ژاندارمرى لاهیجان

ـ آمدن گروه از ارتفاعات به دامنه

ـ چون امکان دستگیرى ایرج نیرى بود. هادى لنگرودى به روستایى که نیرى معلم بود رفت اما او را نیافت.

۱۳۴۹/۱۱/۱۹

ـ رفتن مجدد لنگرودى به روستاى ایرج نیرى و دستگیرى لنگرودى توسط مأمورین ژاندارمرى که با لباس مردم عادى در کمین او نشسته بودند.

ـ حمله گروه به پاسگاه سیاهکل براى آزادى لنگرودى. لنگرودى چند دقیقه قبل از حمله توسط رئیس پاسگاه به لاهیجان برده شده بود.

ـ هشت نفر در این حمله شرکت داشتند، فرمانده فراهانى، عباس دانش بهزادى، محمدعلى محدث قندچى، احمد فرهودى، رحیم سماعى، مهدى اسحاقى، هوشنگ نیرى، جلیل انفرادى (این نام ‏ها را به ‏خاطر بسپارید).

ـ نخستین اعلامیه جنبش مسلحانه انقلابى ایران

۱۳۴۹/۱۱/۲۰

ـ دستور مستقیم شاه به تیمسار اویسى، فرمانده ژاندارمرى کل کشور، براى سرکوب گروه

ـ تعیین سرلشگر محققى به ‏عنوان فرمانده عملیات

ـ رفتن سرلشگر پاسدار، رئیس رکن سوم ستاد ژاندارمرى، به سیاهکل

۱۳۴۹/۱۱/۲۱

ـ تشکیل کمیسیون جنگى، سرلشگر پاسدار، سرهنگ ستار بابایى، سرهنگ دو ابراهیمى (این نام ‏ها را هم به ‏خاطر بسپارید).

ـ اعزام سه هلى ‏کوپتر و هشتاد کوماندو به سیاهکل

ـ حرکت ستون عملیات تعقیب در سیاهکل

۱۳۴۹/۱۱/۲۲

ـ گرفتن تعهد کتبى ژاندارمرى از کدخدایان، دهبانان، اعضاى انجمن دهات، و خانه ‏هاى اصناف جهت همکارى و دادن خبر و کمک به دستگیرى گروه

ـ رفتن گروه به جنگل و حرکت به سمت ارتفاعات در زیر بارش شدید برف

ـ برخورد گروه در جواهردشت و کاکاکوه با هلى‏ کوپترهاى ارتش

ـ کشف انبارهاى مواد غذایى توسط ژاندارمرى

ـ رسیدن گروه از کاکاکوه به «دره لیل».

ـ صفایى و انفرادى، ایرج نیرى را براى درمان به شهر مى ‏برند. نیرى در درگیرى پاسگاه گلوله مى‏ خورد.

۱۳۴۹/۱۱/۲۹

ـ دستگیرى فراهانى، انفرادى، نیرى در روستاى چهل ستون

ژاندارمرى پیشاپیش روستائیان را بر علیه گروه تهدید و تطمیع و بسیج کرده بود.

ـ درگیرى گروه با گردان تعقیب به فرماندهى سروان اصلاحى و سروان آتشى

ـ زخمى شدن رحیم سماعى

ـ تقاضاى ژاندارمرى از تهران و درخواست مهمات و سلاح‏ هاى تهاجمى سنگین

ـ رسیدن نارنجک ‏اندازها، نارنجک ‏هاى اشک‏ آور، مسلسل ‏هاى کالیبر ۵۰و توپ‏ هاى سبک به منطقه

۱۳۴۹/۱۱/۳۰

ـ تلفن‏گرام سرلشگر پاسدار به سرهنگ بابایى

«چنانچه عوامل خرابکار در اسرع وقت دستگیر یا قلع و قمع نشوند اهمال‏ کنندگان تسلیم دادگاه زمان جنگ خواهند شد.»

ـ پیشنهاد فرهودى به بازگشت به شهر و مخالفت رحیم سماعى براى ماندن و جنگیدن

ـ شکستن محاصره ژاندارمرى توسط گروه

ـ تلفن‏گرام سرلشگر پاسدار به سرهنگ بابایى:

«سند بى ‏لیاقتى خود را امضا کردید»

ـ برخورد گروه با هلى ‏کوپترهاى ژاندارمرى

ـ تمام شدن آذوقه گروه

ـ رسیدن گروه به توسکا

ـ پیرمردى گروه را به خانه مى‏ برد و نان و شیر و پنیر مى ‏دهد.

ـ سپاهى دانش روستا خبردار مى‏ شود و آمدن گروه را به ژاندارمرى اطلاع مى‏ دهد.

ـ درگیرى گروه با ژاندارمرى

ـ محاصره گروه توسط هلى ‏کوپترها و پیاده شدن کماندوها

ـ زخمى شدن رحیم سماعى و کشته و مجروح شدن تعدادى از کماندوها

ـ گروه به رحیم سماعى پیشنهاد مى‏ کند که او تسلیم شود اما نمى ‏پذیرد.

ـ جنگ تا غروب ادامه مى‏ یابد.

ـ کشته شدن یحیى بشردوست یک مزدور محلى و زخمى شدن گروهبان على کمان‏کش و ستار غلامى از مزدوران محلى

۱۳۴۹/۱۲/۱

ـ سرنگون کردن یکى از هلى‏ کوپترهاى ارتش توسط گروه

ـ درگیرى در منطقه «شرم لنگه»

ـ زخمى شدن ستوان یکم محسن ‏زاده و یک درجه ‏دار

ـ درگیرى در منطقه ذاکله ‏بر

ـ مجروح شدن یک ژاندارم و یک مزدور محلى

ـ شلیک مداوم گلوله‏ هاى منور و روشن کردن منطقه از ترس حمله چریک ‏ها

۱۳۴۹/۱۲/۲

ـ رسیدن گروه به خط ‏الرأس و محاصره گروه

ـ شهادت رحیم سماعى و

ـ زخمى شدن فرهودى و بازگشت به مناطق جنگلى دانش بهزادى و فرهودى

۱۳۴۹/۱۲/۴

ـ دستگیرى دانش بهزادى و فرهودى

۱۳۴۹/۱۲/۸

ـ دستگیرى محدث قندچى

از بزرگى این عملیات همین بس که هنگامى‏ که اویسى، فرمانده کل ژاندارمرى، به‌شاه گزارش این درگیرى‏ ها را مى ‏داد شاه از تعداد زیاد تلفات متعجب شد و گفت: «چگونه این عده کم، این‏ همه تلفات به ما وارد کردند».

این نام ‏ها را هم به خاطر بسپارید

قهرمانان را که قبلاً برشمردیم. و اما خائنین

۱- شاه، ۲- تیمسار اویسى، فرمانده کل ژاندارمرى،۳-سرلشگر محققى، فرمانده عملیات، ۴- سرلشگر پاسدار، ۵-سرهنگ ستاد بابایى،۶-سرهنگ دو ابراهیمى، ۷- سروان اصلاحى،۸- سروان آتشى،۹- شیخ ‏الاسلامى ـ مأمور ساواک، ۱۰- ناصرى، بازجو،۱۱- سرگرد قشقایى، بازجو، ۱۲- از برشمردن نام مزدوران محلى و عمله و اکره ظلم درروستا که کشته و زخمى شدند مى‏ گذریم. ارزش نام بردن ندارند، لاى و لجن‏ هاى تاریخ.

رستاخیز سیاهکل[۳]

بیژن جزنى حرکت سیاهکل را نقطه عطفى در سیر تکامل جنبش انقلابى ایران مى ‏دانست که از دوران جدید در مبارزه خبر مى ‏داد به همین خاطر آن‏ را رستاخیز سیاهکل اعلام کرد. رستاخیزى که رژیم را افشا کرد، نیروهاى بسیارى را به میدان کشاند توده را از بى ‏اعتنایى خارج کرد و آن‏را به میدان کشاند و تیر خلاصى به شقیقه اپورتونیسم سخنور وارد کرد.

این حرکت از بهمن۱۳۴۹ تا به امروز مورد ارزیابى ‏هاى متفاوتى قرار گرفته است دشمنان این حرکت از راست ارتجاعى گرفته تا چپ بریده و اپورتونیست نتوانستند و نمى ‏توانند آن‏را نادیده بگیرند. شاه تلاش کرد با بسیج تمامى نیروهایش حرکت را در نطفه خفه کند. و بعد با شکنجه وحشیانه اسراء و اعدام آن ‏ها که با سراسیمگى همراه بود تلاش کرد از جاذبه ‏هاى این حرکت بکاهد.

عمله و اکره‏ هاى استبداد هم آن روز و هم این روز تلاش بسیار کردند و مى‏ کنند تا آن‏را از حافظه تاریخى این مردم پاک کنند.

شاه آن‏را حرکتى براى باز گردانیدن فئودال‏ها اعلام کرد. عده ای دیگر آن‏را توطئه استعمار مى ‏دانستند. اپورتونیست‏هاى حزب توده آن‏را ماجراجویى مشتى جوان احساساتى دانستند و چپ‏ هاى بریده آن‏را «نابالغى خود خواسته» اعلام کردند سایه ‏نشین‏ هاى سخنور و بى ‏عمل هم آن‏را تقلید کورکورانه از کوبا و آوانتوریسم خرده ‏بورژوازى آن‏را به‌حساب آوردند.

همه اینان باورشان نبود هشت نفر فدایى محشرى به این بزرگى برپا کرده ‏اند.

حقیقت ماجرا به‏ راستى چه بود. چرا شاه و تمامى مشاوران و آدم‏کشان زیردستش در آن روز و اپورتونیست‏ هاى رنگارنگ روزگاران بعدى نفهمیدند چه عاملى باعث شد که هشت آدم یک لاقبا با کمترین امکانات دست به کارى بزرگ بزنند. در مدت پنج ماه زیر باد و باران، خستگى و گرسنگى و تنهایى را تحمل کنند و کارى چند ساله را به ‏پایان برسانند. تمامى مناطق مهم جنگل و کوهستان ‏هاى مازندران و گیلان را شناسایى کنند و بعد درگیر جنگى تمام عیار شانزده روزه با ارتشى سرپا مسلح که خود را بزرگ‏ترین ارتش خاور میانه مى ‏دانست بشوند.

و بعد در سرخ گاهى در چیتگر به تیرک تیرباران بسته شوند.

به ‏راستى راز این‏ کار چه بود کنش و واکنش توده و طبقه چه بود.

چرا جزنى از این حرکت به ‏عنوان رستاخیز سیاهکل یاد کرد. و چرا صداى گلوله ‏هاى سیاهکل خط محاصره ارتش و ژاندارمرى را شکافت و در سراسر ایران بال گشود و شاه دیگر فرصت نیافت در آرامش بر سر خوان یغماى خود بنشیند و خاصه خرجى کند.

آیا این اتفاقى است که رژیم تا بن دندان مسلح که خود را ژاندارم خلیج فارس و امپریالیسم منطقه مى ‏دانست در سراشیب سقوط بیفتد.

شاه و حامیان غارت‏گر او اگر گوش و هوشى به کفایت داشتند باید به این راز پى مى‏ بردند که چرا تعدادى کمتر از انگشتان دست، سلاح برمى ‏گیرند و در جنگى به‌غایت نابرابر رژیم را به مبارزه مى‏ خوانند و اعلام مى‏ کنند: سرنگون باد رژیم سلطه و ستم.

دهانه آتش ‏فشان خشم ملت گدازه ‏هاى نخستین‏ اش را در سیاهکل بیرون داد. نه رژیم و نه اپورتونیست‏هاى سخنور به راز این انفجار پى نبردند. تاریخ مبارزات مردم ایران ورق خورده بود. این را جزنى به ‏درستى مى ‏دید که آن‏را نقطه عطفى مى ‏دانست.

جنبش انقلابى وارد فاز سرنگونى شده بود. پیشاهنگان توده و طبقه دست به سلاح برده بودند و مادر میهن نشان داده بود چه شیران شرزه ‏اى را در زهدان خود مى ‏پروراند. نجات‏ دهنده در راه بود. و پلنگان دیلمان و طبرستان در سیاهکل فریاد مى ‏زدند راه را باز کنید که نجات ‏دهنده مى‏ آید.

این حق تاریخى و حق مسلم هر ملتى است که از تمامى وسایل براى رسیدن به‌آزادى و عدالت سود جوید این حق پیشاهنگان انقلابى مردم است که براى استیفاى حقوق مردم خود را در زمانى‏ که تمامى راه ‏ها بسته شده است، سلاح بردارند.

شاه و اپورتونیست‏ها طلایه ‏داران را دیدند، اما سپاه را ندیدند. پیشاهنگان سپاه را تمامى سپاه گرفتند و با تیرباران آن‏ها نفس راحتى کشیدند که جنگ به ‏پایان رسید که گلوله ‏هاى شیران شهر بر شقیقه فرسیو، دادستان جنایتکار ارتش خواب را از چشمان آن‏ها پراند جنگ آغاز شده بود. باش تا صبح دولت‏تان در بهمن ۵۷ بدمد.

سیزده گل روى سپیده

سیزده برادر روى چیتگر

نودویک سرباز

سیزده دهان سرخ سرودخوان

صدوهشتادو دو گلوله

سیزده دیوار خمیده گل

سعید سلطانپور

پایان کار

در بهمن ۱۳۴۹، معینى عراقى، محمدهادى فاضلى، شعاع‏ اله مشیدى، سیف ‏دلیل صفایى، احمد خرم ‏آبادى دستگیر شدند. که همگى جزء گروه شهر بودند.

در سیاهکل ایرج نیرى که رابط کوه و شهر بود و کمى بعد لنگرودى دستگیر شد. عملیات سیاهکل با هشت نفر شروع شد. در روستاى چهل‏ستون فراهانى، هوشنگ نیرى و انفرادى دستگیر شدند. درگیرى‏ ها را بازمانده گروه ادامه دادند. عباس دانش بهزادى، محمدعلى محدث، قندچى، احمد فرهودى، رحیم سماعى و مهدى اسحاقى.

رحیم سماعى و مهدى اسحاقى در درگیرى‏ ها به شهادت رسیدند. فرهودى و دانش بهزادى، فرهودى و قندچى دستگیر شدند.

از یازده بهمن دستگیرشدگان به زیر شکنجه‏ هاى وحشیانه ساواک رفتند. اطلاعات به ‏دست آمده به سادگى ممکن نبود باید کلمات از دریاى خون و درد مى‏ گذشت و به‌زبان جارى مى‏ شد. شدت شکنجه به حدى بود که رفیق على‏ اکبر صفایى ‏فراهانى زیر شکنجه به شهادت رسید.

بعد از خاتمه عملیات به دستور شاه پرونده گروه به دادرسى ارتش سپرده شد. تا دست ساواک براى قلع و قمع گروه باز باشد.

در تاریخ نوزده اسفند ۱۳۴۹، صبح چهارشنبه دادگاه گروه شروع شد. دادستان کیفرخواست گروه را به شرح زیر اعلام کرد:

۱- توطئه به منظور برهم زدن اساس حکومت

۲-تشکیل دادن دسته اشرار مسلح و شرکت در قتل عمد

۳- سرقت مسلحانه از بانک

۴- عضویت در دسته و جمعیتى با مرام اشتراکى

۵-حمل و نگهدارى اسلحه غیرمجاز

پس از ختم محاکمه پرونده جهت صدور رأى به دادگاه شماره یک تهران ارجاع شد و برابر رأى شماره ۲۷۹ به تاریخ نوزده اسفند همگى به اعدام محکوم شدند.

با اعتراض متهمین پرونده، به دادگاه تجدیدنظر استان رفت.

دادگاه تجدیدنظر شماره یک تهران به ریاست سرلشگر احمد بهروان در تاریخ بیست و چهار اسفند ۱۳۴۹ همه را محکوم به اعدام کرد.

حکم اعدام سیزده نفر را سپهبد حسین فردوست به شاه داد. «امر و مقرر فرمودند حکم اجرا شود».

فرجام‏ خواهى رد شد و همگى به تاریخ بیست و شش اسفند ۱۳۴۹اعدام شدند[۴].

تنها احمد خرم‏ آبادى در تاریخ چهارده تیر۵۰ اعدام شد. علت آن بود که احمد نوه دخترى حاج سیدمحمد غروى از علماى درجه اول بروجرد بود. و آیت‏ اله شریعتمدارى با ارسال نامه ‏اى به سناتور احمد بهادرى از شاه خواست با یک درجه تخفیف از اعدام او صرف‏نظر کند که شاه نپذیرفت.

زنده ‏باد صداى زمستان چهل و نه

پوینده باد آن دست

که تفنگ روى کتاب نهاد

سلطانپور

درس‏ هاى سیاهکل

۱- دستگیرى غفور حسن ‏پور و مهدى سامع به ‏دنبال دستگیرى یک محفل مطالعاتى نشان داد که در نظام‏ هاى دیکتاتورى اصل پنهان‏کارى مطلق و دور ماندن از خطر مبناى درستى ندارد. و همان‏طور که پویان در «ردّ بقا» مى‏ گوید: با هر شدت و حدت پنهان‏کارى هر گروه ضربه ‏پذیر است. و دیر یا زود در نظامى که آدم ‏ها مدام تحت پیگرد هستند ضربه مى‏ خورد.

۲- دستگیرى محفل مطالعاتى و تسرى این ضربه به گروه شهر نشان داد که مسئله تشکیل حزب بیشتر به شوخى شبیه است تا مسئله‏ اى که قابل تحقق باشد. وقتى یک محفل روشنفکرى در نخستین گام‏ ها با ضربه ‏اى مرگبار متلاشى مى‏ شود. تکلیف نهادهاى صنفى ـ کارگرى و حرکت ‏هاى خودبه ‏خودى کارگرى و اعتصابات اقتصادى ـ سیاسى کارگران جاى خود دارد.

۳-دستگیرى و شکنجه محفل مطالعاتى و دستگیرى و شکنجه غفور حسن‏ پور و مهدى سامع نشان داد که آستانه تحمل یک رژیم دیکتاتورى کجاست. و این‏که اگر جنبش انقلابى دست به سلاح برده است راه دیگرى برای او جز رودررویى نمانده است.

۴-به میدان آمدن شاه، شاهپور علیرضا، سپهبد اویسى فرمانده کل ژاندارمرى کشور براى مقابله با یک گروه هشت نفره نشان داد که نیروهاى دیکتاتورى در برخورد با هر حرکت، کوچک و بزرگ تام و تمام به میدان مى ‏آیند. تا حرکت را در نطفه خفه کنند. انقلاب باید با در نظر گرفتن چنین  هجمه ای به میدان بیاید.

[۱]. ابوالحسن خطیب دانشجوى فنى بود. در تظاهرات دانشجویى دستگیر شد. پلیس به خانه آن‏ها رفت. و پوتین ‏هاى کوه حسن ‏پور را پیدا کردند. در پوتین‏ ها یادداشتى مربوط به فرمول‏ هاى شیمیایى ساخت مواد منفجره بود. پس پاى حسن ‏پور و سامع به میان کشیده شد.

 جمشید طاهرى ‏پور ـ خاطران ایران گلوبال ۹۰/۱۱/۲۸

[۲]. پاى چپ حسن ‏پور که بر اثر شلاق عفونى شده بود و خطر مرگ او را در پى داشت بریدند بر اثر پایدارى در شکنجه لاهیجان و شمارى از امکانات و رابطه ‏ها از دایره شناسایى و سرکوب ساواک بیرون ماند. که درادامه کار چریک‏ها سخت به‏ کار آمد.

جمشید طاهرى ‏پور ـ خاطرات ـ همان

[۳]. فراهانى به حسینى رئیس زندان اوین گفت: «شما اشتباه مى ‏کنید. ما شکست نخورده ‏ایم. در فرداى تیرباران ما پژواک پیروزى سیاهکل در فضاى ایران طنین ‏انداز خواهد شد.»

 مصطفى مدنى ـ نشریه عصر نو ـ ۱۳۸۹/۱۱/۲۱

[۴]. ایران در بعد از ظهر ۲۶ اسفند سراسر تب کرد. «عیدى شاه به مردم نقره ‏داغ بود.»

 مصطفى مدنى ـ نشریه عصر نو ـ ۱۳۸۹/۱۱/۲۱