بازخوانى تاریخ معاصر سازمان چریک‏ هاى فدایى خلق ایران(٢)

طلایه داران ؛قسمت دوم

بازخوانى تاریخ معاصر

سازمان چریکهاى فدایى خلق ایران


مبانى تئوریک گروه پیشتاز جزنى

اطلاعات ما در مورد گروه جزنى، اطلاعات محدودى است. و بیشتر در حد شکل‏ گیرى تشکیلاتى و رابطه آدم‏ ها با یکدیگر است. بخشى از خاطرات و بخشى از بازجویى ‏ها تا حدودى ما را با چگونگى شکل‏ گیرى گروه پیشتاز آشنا مى‏ کند. اما این آشنایى پایه ‏هاى تئوریک این شکل‏ گیرى را نشان نمى‏ دهد. علت آن هم روشن است گروه در مراحل نخستین شکل‏ گیرى ضربه خورد و فرصت نیافت مبانى تئوریک خود را در اختیار جنبش قرار دهد.

بعدها جزنى در زندان، از سال ۴۹ به بعد، تلاش کرد این کمبود را جبران کند. و با جمع ‏بندى نظریات گروه به جنبشى که از سال ۴۹ به ‏دنیا آمده بود و در حال برنایى بود کمک کند.

کتاب نبرد با دیکتاتورى در سال۵۳نوشته مى‏ شود. و جزنى در این کتاب دیدگاه تئوریک  گروه را در مورد مبارزه مسلحانه نشان مى ‏دهد.

در ضمن اختلافاتش را با احمدزاده نشان مى‏ دهد و در آخر با جمع ‏بندى کارنامه سه ساله جنبش با انحرافات چپ و راست مرزبندى مى‏ کند.

این کتاب در کنار رد تئورى‏  بقاء پویان، «هم استراتژى و هم تاکتیک» احمدزاده «آنچه یک انقلابى باید بداند» صفایى فراهانى و «انقلاب» مصطفى شعاعیان مبانى نظرى مبارزه مسلحانه را ترسیم مى ‏کند.


سیستم اقتصادى ـ اجتماعى ایران

سیستم حاکم بر ایران سرمایه ‏دارى وابسته است. قبل از رفرم (سال ۴۲) فئودال‏ ها و کمپرادورها با همکارى و حمایت امپریالیست‏ ها حاکمیت سیاسى را در دست داشتند، فئودال ـ کمپرادور که تسامحاً مى ‏توان آن‏را نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره نامید.

کودتاى ۱۲۹۹، کودتاى فئودال‏ ها نبود. حکومت رضاشاه منشأ ظهور و رشد بورژوازى ـ کمپرادور ـ ادارى و نظامى بود. حکومتى که مرکز وحدت سه جریان بود:

۱- امپریالیسم

۲- فئودالیسم

۳- بورژوازى ـ کمپرادور

گرچه رضاشاه بعدها خود به بزرگ‏ترین زمین‏دار تبدیل شد. معذالک رهبرى حکومت با فئودال ‏ها نبود. حکومت به حاکمیت فئودال ‏ها ضربه سنگینى زد.


خصوصیات بورژوازى ـ کمپرادور (وابسته)

با ورود سرمایه ‏دارى به مرحله امپریالیسم، کشورهاى تحت سلطه از سیر تکامل طبیعى در اقتصاد خود باز ماندند. و آن فرماسیون ناقصى بود که آن‏را بورژوازى کمپرادور یا دلال مى‏ نامند. که خصوصیات عمده آن به ‏قرار زیر است:

۱- رشد کمى و کیفى، به حدى که مى ‏توانست حاکمیت را به دست گیرد و تکیه ‏گاه امپریالیسم باشد.

۲- وابستگى به انحصارات خارجى

۳- ایجاد وضعیتى خاص در روستا

۴- رشد نامتناسب بخش خدمات در برابر بخش تولید.

 

وضعیت دهقانان

رفرم ارضى سال ۴۲ که نقطه عطفى در وضیعت بورژوازى کمپرادور بود. و او را درحاکمیت سیاسى بر سکوى اول قرار داد روستا را به وضعیتى خاص کشاند.

بورژوازى و رفرم کلاسیک ‏اش به روستا مى ‏رفت نظام فئودالى را از بین مى‏ برد. و دهقانان را آزاد مى‏ کرد تا بخش عمده آن به کارگران شهرى تبدیل شوند. و بخش دیگر در روستا بمانند و در یک کشاورزى مکانیزه نه ‏تنها کشور را از حیث مواد غذایى تأمین کنند بلکه با صدور بخش اضافه بازارهایى در خارج از مرزهاى خود براى بورژوازى دست و پا کنند، اما در ایران این ‏گونه نشد.

بورژوازى کمپرادور به روستا رفت. براى خود مزارع مکانیزه درست کرد. اما بخش عمده زمین در دست خرده ‏مالکان ماند. خرده مالکانى که تحت استثمار بورژوازى کمپرادور نه مى‏ توانستند به بورژوازى کشاورزى بدل شوند و نه در طبقه کارگر تحلیل یابند. و این بزرگ‏ترین نقطه ضعف بورژوازى کمپرادور است.

روى دیگر قضیه آن بود که بورژوازى در شیوه تولید اثر نگذاشت. اما سیستم مبادله گسترش یافت. بحران‏ هاى اقتصادى شهر به روستا منتقل شد و سیستم خرده ‏مالکى به‌حالت رکود و نابودى کشانده شد. یک میلیون دهقان هم که بى ‏زمین بودند و در واقع جزء پرولتاریاى روستا بودند .

رفرم سطح رفاه روستاییان را نسبت به قبل بالا برد. قید و بندهاى فئودالى را از جلو راه آن‏ها برداشت. اما میزان نیاز و توقع آن‏ها هم بالا برد. نیاز و توقعى که بورژوازى وابسته قادر به پاسخ‏گویى به آن‏ها نبود.


ویژگى خرده بورژوازى ایران

وضعیت خرده ‏بورژوازى در نظام کلاسیک بورژوازى با نظام بورژوا ـ کمپرادور یکى نیست و ویژگى خاص خود را دارد که باید مورد توجه قرار گیرد:

۱- رشد وسیع، به علت پول نفت و عقب ‏ماندگى بورژوازى ملى.

۲- در معرض نابودى قرار گرفتن لایه ‏هایى از آن به موازات رشد بورژوازى کمپرادور؛ مثل کسبه و پیشه‏ وران و قشرهاى پائینى دستگاه مذهبى.

۳- در غیاب بورژوازى ملى، وارث سنت‏ هاى سیاسى، تاریخى، بورژوازى ملى است.

۴- براى اعتراض امکاناتى ویژه دارد.

۵- قشرهاى رو به رشد آن با اولین بحران به ‏سوى جنبش مى ‏آیند، کارمندان دولت، ارتشى‏ ها، فروشندگان بزرگ، صاحبان مشاغل آزاد، وکلا، پزشکان و مهندسان.

۶- در تضاد بین خلق و امپریالیسم، تا پیروزى جنبش رهایى‏ بخش ضدامپریالیستى به ‏طور ثابت در طرف خلق قرار دارد.

۷- خطرى که وجود دارد این است که جریان ‏هاى پیشرو خرده‏ بورژوازى به ‏دنبال اقشار پایین خرده ‏بورژوازى کشیده شوند.


بورژوازى کمپرادور و دیکتاتورى

در بورژوازى کلاسیک:

الف: نیروهاى تولیدى براى دورانى نسبتا طولانى امکان رشد دارند.

ب: بورژوازى به نیازهاى جامعه به کفایت پاسخ مى ‏دهد.

پ: بورژوازى سازمان‏هاى خود را به ‏وجود مى‏ آورد. و خرده ‏بورژوازى را به ‏دنبال خود مى‏ کشاند.

ت: به ‏علت غارت و استثمار دیگر کشورها، استثمار تعدیل شده و سطح زندگى مردم در حد قابل قبولى است.

پس نیازى به سرکوب آشکار و اعمال قهر و دیکتاتورى نیست. اما در بورژوازى کمپرادور:

الف: استثمار داخلى و خارجى با زور و تحقیر وجود دارد.

ب: سطح تولید نسبت به کشورهاى متروپل عقب ‏مانده ‏تر است.

پ: سطح زندگى پایین است.

ت: فساد ادارى، نظامى، سیاسى در حد علاج ‏ناپذیرى وجود دارد.

د: زمینه موافقى براى حکومت نیست و یا اگر هم باشد کم است.

بورژوازى کمپرادور با رفرم خود در روستا باعث رها شدن دهقانان، رشد طبقه کارگر، رشد سریع تحصیل‏ کردگان شد. مطالبات و نیازهاى مردم را افزایش داد. اما نتوانست موانعى را که سد راه رشد سیاسى و اقتصادى مردم بود از سرراه بردارد. پس به ‏تدریج بر غلظت دیکتاتورى خود افزود. انتظار غلطى است که فکر کنیم بالاخره بورژوازى کمپرادور در ایران دمکراسى را برقرار مى‏ کند. و به‏ طور کلى روبناى سیاسى و شکل حاکمیت بورژوازى کمپرادور دیکتاتورى است[۱].

بورژوازى کمپرادور و دیکتاتورى فردى

بورژوازى کمپرادور موافق دیکتاتورى جمعى و اشرافى است. شکلى از حکومت که  مردم از کلیه حقوق خود محرومند. اما جناح ‏هاى مختلف بورژوازى و امپریالیستى مى ‏توانند و امکان آن را دارند که براى منافع فرد تلاش کنند.

اما دیکتاتورى فردى على ‏رغم آن‏که مى‏ خواهد منافع کل سیستم را حفظ کند. این آزادى را خدشه‏ دار مى‏ کند. و نمى ‏تواند تعادل بین جناح ‏ها را حفظ کند. همین امر باعث نارضایتى جناح‏ هایى از بورژوازى و امپریالیسم مى‏ شود. با شروع بحران این تضاد افزایش مى‏ یابد و بورژوازى از خود مى ‏پرسد آیا شیوه ‏اى دیگر براى حفظ نظام نیست[۲].


چرا مرگ بر شاه

دیکتاتورى شاه، اهرم سیاسى حاکمیت بورژوازى کمپرادور و سلطه امپریالیستى است. سه پایه ‏اى که جبهه متحد ضدانقلاب را تشکیل مى ‏دهند. اما در شرایط معین این سه عامل به یک اندازه در سیستم نقش ندارند.

از آن جایى که امپریالیسم در ایران حضور مستقیم ندارد، بلکه با واسطه عمل مى‏ کند. و از آن جایى که تمامى اهرم‏ ها و تریبون‏ ها در دست شاه است. پس مسأله عمده دیکتاتورى شاه خواهد بود. ماهیت سیاسى مبارزات این دوران را «مبارزه برعلیه دیکتاتورى» تعیین مى‏ کند. تقلید شعار جبهه دمکراتیک ویتنام جنوبى «مرگ برامپریالیسم و سگ‏هاى زنجیرى‏ اش» باید تبدیل شود به شعار «مرگ بر شاه و حامیان امپریالیستى‏ اش[۳]».


مرحله انقلاب

از آنجا که بورژوازى کمپرادور به انحصارات امپریالیستى وابستگى دارد. سرمایه خارجى در استثمار و مناسبات تولیدى و ساخت اقتصادى جامعه ما نقش بازى مى‏ کند. پس خلق در مقابل خود امپریالیسم و بورژوازى کمپرادور را مى ‏بیند.

بدین خاطر نه تنها زحمتکشان و کارگران، دهقانان، خرده ‏بورژوازى، بلکه بقایاى بورژوازى ملى نیز در برابر ستم خارجى قرار دارد. پس تضاد اساسى سیستم، تضاد کار با سرمایه نیست تضاد خلق با امپریالیسم و بورژوازى کمپرادور است. هم از اینجاست که انقلاب خصلت رهایى ‏بخش و دمکراتیک ملى دارد که در نهایت مى‏ تواند انقلاب دمکراتیک توده‏ اى بینجامد مرحله انقلاب به ‏طور کلى سوسیالیستى نیست[۴].


مبارزه مسلحانه به چه معنا است

معناى عام مبارزه مسلحانه، اعمال قهر بر علیه دشمن است. اما این تعریف خیلى کلى است. اما در شرایط جامعه ما، مبارزه مسلحانه شکلى از مبارزه است که اساسا متکى براعمال قهر بر ضد دشمن خلق است این مبارزه دو مرحله محتوایى دارد. که فرم آن با تغییر محتوا تغییر مى‏ کند و شامل دو مرحله است:

۱-مرحله مقدماتى

۲- مرحله انقلابى

در مرحله مقدماتی، مقدمات مبارزه مسلحانه آماده مى‏ شود. اما در مرحله انقلابى، مرحله ‏اى است که توده‏ ها بسیج شده ‏اند و انقلاب آغاز گشته است.


چه عواملى شکل مبارزه را تعیین مى کند

۱- ساخت اقتصادى ـ اجتماعى جامعه

۲-موقعیت سیاسى جامعه:

ـ تضاد عمده

ـ شیوه اعمال حاکمیت طبقات

ـ میزان قدرت و سازمان یافتگى رژیم

ـ کمیت و کیفیت جریان‏ هاى مبارز

۳- موقعیت توده ‏ها:

ـ از حیث تحرک و تعرض

ـ تسلیم ‏طلبى و نومیدى

۴- سنت‏ ها و اشکال تاریخى مبارزاتى مردم

۵- موقعیت سیاسى جهانى ـ منطقه ‏اى:

ـ موازنه نیروها (مثبت یا منفى)

ـ اشکالى که دیگر خلق‏ هاى دور یا نزدیک به ‏کار مى‏ گیرند


شرایطى که ضرورت مبارزه مسلحانه از آن بیرون مى آید

ـ سلب امکانات محدوده دوره قبل

ـ سرکوب خونین مردم

ـ شکل خشن و فردى دیکتاتورى

با سرکوب وحشیانه مردم سؤالات چندى مطرح مى‏ شود:

۱- آیا با دست خالى مى‏ توان با قدرت مهیب دیکتاتورى مقابله کرد

۲- آیا در شرایط جدید دست زدن به همان حرکات قبلى امکان‏پذیر است.

۳- آیا کاربرد شیوه ‏هاى محدود سیاسى ـ اقتصادى در برابر این دیکتاتورى ثمرى دارد.

۴- آیا مردم مى ‏توانند به هدف‏ هاى خود از راه مسالمت‏ آمیز برسند.

۵- آیا نیروهاى پیشرو با توسل به شیوه ‏هاى غیرنظامى مى‏ توانند مردم خود را بسیج و رهبرى کنند.


رسالت پیشاهنگ چیست؟

قبل از آن‏ که به رسالت پیشاهنگ انقلابى برسیم، ببینیم احزاب سنتى در برابر رفرم دولت کودتا چه کردند:

۱-جناح راست جبهه ملى (صالح و همکارانش) سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفتند. تا دوباره تضادهاى درونى حاکمیت با خود و با امپریالیسم عمده شود و امریکا آنان را برگزیند.

۲-جناح چپ جبهه ملى عملاً نتوانست مشى انقلابى در پیش بگیرد و به‏ حالت کمون رفت. اما از آن جریانى بیرون زد که در تکوین جنبش مبارزه مسلحانه شرکت کرد.

۳-حزب توده ویران‏ تر از آن بود که کارى بکند. و تنها هنگامى به فکر احیاى شبکه‏ هاى حزبى افتاد که پایان دوران فعالیت‏ هاى علنى بود. پس تشکیلات تهران و جنوب و آذربایجان با همان اسلوب به‏ دست ساواک درست شد تا عباس شهریارى به‌نیابت از کمیته مرکزى حزب توده در ایران انقلاب راه بیندازد.

در چنین وضعیتى پیشاهنگ با چند حقیقت غیرقابل انکار روبه ‏رو بود:

۱-با مبارزه سیاسى صرف امکان حیات در رشد جریان انقلابى نیست.

۲- اختناق فاشیستى امکان رشد و تکامل به پروسه ‏هاى سیاسى ـ مخفى نمى ‏دهد و آن‏ها را به خرده ‏کارى و نابودى سوق مى ‏دهد.

۳- اعمال قهر ضدانقلابى رژیم توده ‏ها را به نومیدى و تسلیم کشانده است.

پس مسأله امکان حیات، امکان رشد و تکامل و غلبه بر نومیدى توده ‏ها باید به‏ گونه ‏اى براى پیشاهنگ حل مى‏ شد. رسالت پیشاهنگ حل این سه معضل بود.

پس پیشاهنگ به این نتیجه رسید که در شکل سیاسى ـ نظامى مى‏ تواند به رسالت خود عمل کند. در پروسه مبارزه از نظر کمى و کیفى رشد کند. توده ‏ها را از نومیدى مطلق برهاند و حرکات توده ‏اى را گسترش دهد.

گام بعد مسأله استفاده از همه تاکتیک ‏ها و اشکال مبارزه بود روشن بود که در هر جنبشى نوع معینى از تاکتیک ‏ها نقش محورى دارد. اما به معناى نفى استفاده از دیگر تاکتیک‏ ها نیست. اهمیت یکسان به همه تاکتیک ‏ها به معناى مبارزه فاقد استراتژى است. تاکتیک‏ هاى محورى نقش ستون فقرات را در مبارزه بازى مى ‏کنند. و امکان بهره‏ بردارى از دیگر تاکتیک ‏ها را در ارتباط با استراتژى به ‏وجود مى ‏آورد.


ویژگى شکل مبارزه مسلحانه

۱-مشى جنبش تلفیقى است از اشکال سیاسى ـ نظامى و اقتصادى

۲- شکل نظامى نقش اساسى و محورى دارد.

۳- تاکتیک‏ هاى مسالمت‏ آمیز نقش مهمى در کنار تاکتیک‏هاى نظامى دارد.

۴- شکل سیاسى ـ اقتصادى مبارزه کمکى یا فرعى نیست. در واقع یکى از دو پایه اصلى مبارزه است.

۵- جنبش در مرحله تدارکاتى ـ مقدماتى است.

۶- شرایط عینى و ذهنى انقلاب آماده نیست.

 ۷- براى شروع حرکت آماده بودن شرایط عینى و ذهنى انقلاب لازم نیست وظیفه پیشاهنگ در این مرحله تسریع و تسهیل رشد شرایط انقلابى است.

۸- مبارزه در این شرایط تنها پیشاهنگ را در برمى ‏گیرد.


شاخه سیاسى

مبارزه مسلحانه با دو بال پرواز مى‏ کند، بال نظامى و بال سیاسى. پیشاهنگ با اعمال قهر انقلابى خود به قدرت مطلق رژیم و ضعف توده پایان مى ‏دهد[۵]. اما این بدان معنا نیست که توده عملاً به پیشاهنگ ملحق شود.


توده در چه زمانى دست به سلاح مى برد

توده در شرایط زیر دست به سلاح مى‏ برد:

۱- ادامه وضع موجود غیرممکن باشد.

۲-قدرت توسل به سلاح را در خود ببیند. که بستگى دارد به نقش پیشاهنگ.

۳- به این درک برسد که از راه‏هاى مسالمت‏ آمیز به خواسته ‏هاى خود نمى ‏رسد.

پس پیشاهنگ باید به اشکال سیاسى ـ اقتصادى مبارزه به مثابه کانال ‏هایى که قادر است توده را به حرکت درآورد اهمیت بدهد. براى این‏کار لازم نیست که یک واحد چریکى در درون خود بخشى صنفى براى سازماندهى و رهبرى حرکت ‏هاى صنفى مردم ایجاد کند. ضرورت دارد یک شاخه مجزا با وظایف معین به ‏وجود آید. جناح سیاسى پاى دوم جنبش مسلحانه خواهد بود. جنبش به دو پاى حرکت خواهد کرد: نظامى و سیاسى.


سرشت عملیات

خصلت دیگر مبارزه مسلحانه سرشت تبلیغى اعمال قهر انقلابى است. پیشاهنگ با وارد ساختن ضربات نظامى در روحیه توده به ‏نفع مبارزه اثر مى‏ گذارد.

دو دیدگاه

دو دیدگاه دیگر سرشتى دیگر براى عملیات نظامى قائل ‏اند:

۱- یک دیدگاه بر این باور است که مى ‏توان با وارد ساختن ضرباتى به رأس رژیم، آن‏را سرنگون ساخت و جانشین آن شد (دیدگاه کودتایى).

۲- دیدگاه دوم انهدامى است. و مى‏ گوید؛ مى‏ توان با انهدام ساختمان اقتصادى دشمن، او را از پاى درآورد و به‏ جاى آن نشست.


نقد دو دیدگاه

۱-دیدگاه نخست که به آنارشیسم و نارودنیسم و آوانتوریسم نزدیک است. به کودتا و توطئه نظر دارد. این دیدگاه به خرده‏ بورژوازى، آن‏هم قشرهاى رو به زوال آن تعلق دارد.

ترور در حد ضربه ‏پذیرى رژیم و برانگیختن احساس تنفر و کینه مردم به رژیم قابل پذیرش است اما ترور رژیم را ساقط نمى ‏کند.

دیدگاه دوم فرق بین ماهیت عملیات نظامى در دوران تدارک و ماهیت نظامى دردوران نبرد توده ‏اى را نمى ‏داند. در نبرد توده ‏اى که پیشاهنگ دیگر تنها نیست. انقلاب آغاز شده است و انهدام نیروى دشمن (نظامى و اقتصادى) مورد نظر است. اما درمرحله مقدماتى که توده هنوز به میدان نیامده است. سرشت عملیات تبلیغى است این ضربات از یک سو متوجه اعمال حاکمیت رژیم است و از سویى دیگر در خدمت مبارزات اقتصادى و سیاسى توده است.

انتخاب اهداف نظامى

۱- انتخاب اهداف نظامى باید به گونه ‏اى باشد که قدرت مطلق رژیم را زیر سؤال ببرد. و به ضعف توده خاتمه دهد.

۲- انتخاب اهداف باید به بیدارى توده و به اعتراض کشاندن مردم مؤثر باشد و تضادهاى داخلى رژیم را تشدید کند.

۳- توده باید آماده پذیرش کمک پیشاهنگ باشد. اگر آماده نباشد موجب رمیده شدن توده مى ‏شود.

۴-چریک باید پیشاپیش از طریق تبلیغات سیاسى و شاخه ‏هاى صنفى ـ سیاسى خود با مردم ارتباط برقرار کند و آنان را با اهداف و شیوه ‏هاى خود آشنا سازد.

۵- پیشاهنگ باید زمانى وارد صحنه شود که توده از ضربات وحشیانه رژیم از درد به‌خود مى ‏پیچد و کینه قلب او را مى ‏فشارد.

۶- مراکز کار جمعى و وسایلى که مورد نیاز و استفاده مردم است نباید آسیب ببیند. اهداف باید با اعمال قدرت دیکتاتورى رابطه داشته باشد و توده انهدام آن‏را قبول کند.

۷-در مراحلى که چریک ‏ها قدرت‏مند شده ‏اند ضربه به مبانى اقتصادى رژیم مجاز است.

۸-مصادره بانک‏ ها نه بدین خاطر که سرمایه آن‏ها وابسته است. بلکه بدین خاطرکه مراکز مالى تحت حفاظت رژیم ‏اند و پول مصادره شده متوجه فرد خاصى نیست. حفاظت از این مراکز هزینه سنگینى براى رژیم دارد.

۹- حمله به سینماها به‏ خاطر فیلم ‏هاى منحط، فروشگاه‏ هاى بزرگ به‏ خاطر رقابت با کسبه جزء، مراکز بازرگانى که سرمایه آن‏ها خارجى است با روح مبارزه مسلحانه انطباق ندارد.


شرایط عینى انقلاب و مبارزه مسلحانه

در این مورد دو دیدگاه بود:

۱- دیدگاه اول شرط شروع مبارزه مسلحانه را فراهم بودن شرایط عینى انقلاب نمى ‏دانست و مى‏ گفت پیشاهنگ خود باید در فراهم شدن شرایط عینى انقلاب فعالانه شرکت کند.

بنابراین آغاز عملیات به ‏منزله آغاز انقلاب نیست بلکه این عملیات آغاز مرحله‌اى نوین در جنبش رهایى ‏بخش خلق است.

۲-دیدگاه دوم شرایط عینى انقلاب را آماده مى‏ بیند محتوى مبارزه را دمکراتیک توده ‏اى مى ‏داند. طبقه کارگر نقش اساسى دارد. این مرحله کوتاه و به سرعت گسترش ‏یابنده است. شعارها باید بیشتر متوجه امپریالیسم باشد و دیگر اشکال مبارزه نقشى کمکى دارند نه اصلى.


اشکال این درک

این درک نادرست از مبارزه مسلحانه وقتى با واقعیات سخت روبه ‏رو مى‏ شود و مى‏ بیند توده‏ ها مسلح نشده‏ اند و از انقلاب هم خبرى نیست به‏ جاى تصحیح خود به دست‏کارى در اصول مارکسیسم مشغول مى‏ شود و یا مشى را یک‏باره نادرست مى ‏داند.

اپورتونیسم چپ یک‏باره به اپورتونیسم راست مى ‏رسد. با همان استدلالى که اپورتونیسم راست از آغاز مى‏ کرد، استدلالى ساده و یک خطى.

اگر شرایط عینى وجود دارد و انقلاب رخ نداده است پس مشى غلط است. و اگر شرایط عینى وجود ندارد. پس ما حق دست بردن به سلاح را نداشته ‏ایم. همان استدلال اپورتونیسم راست. و داستان مرغ و تخم‏ مرغ.

آیا شرایط انقلابى وجود دارد یا ندارد. اگر بگوییم وجود دارد پس مشى غلط است و اگر وجود ندارد. پس در نبود شرایط عینى دست زدن به عملیات مسلحانه، ماجراجویى و محکوم به شکست است[۶]. همان درک مکانیکى از رابطه پیشاهنگ  وشرایط عینى.

دستگیرى و محاکمه

گروه نام مشخصى انتخاب نکرده بود. اما در یکى از بازجویى‏ ها از «سازمان آزادى‏ بخش ملت ایران» صحبت مى‏ شود.

به ‏هرروى در پروسه بحث‏ ها و تدوین برنامه به آن درجه از رشد و اعتلا رسیده بود که بتواند وارد فاز عملیاتى شود.

براى ورود به فاز عملیاتى مصادره بانک در نظر گرفته شد. پس لازم بود سلاح‏ ها از جاسازى ‏ها بیرون کشیده شوند.

سورکى از ناصر آقایان خواست که سلاح‏ ها را از جاسازى بیرون بیاورد. آقایان مدتى تعلل کرد. ساواک توسط ناصر آقایان و منابع دیگرش تا حدودى از کم و کیف فعالیت‏هاى جزنى، ظریفى و سورکى مطلع بود. اما چون هنوز از مرحله تدارکاتى خارج نشده بودند صلاح نمى ‏دید دست به اقدامى عملى بزند.

درخواست سلاح توسط سورکى، باعث هوشیارى ساواک شد. ساواک فهمید که محافل وارد فاز عملیاتى شده‏ اند. پس دستگیرى گروه در دستور کار ساواک قرار گرفت پس ساواک تور خود را پهن کرد تا سورکى و جزنى براى گرفتن سلاح از آقایان وارد تور شوند.

و براى آن‏که دستگیرى را تصادفى نشان دهد. دستگیرى بعد از تحویل سلاح صورت گرفت جزنى و سورکى در ابتدا وانمود کردند که دیدار آن‏ها تصادفى بوده است و جزنى از وجود سلاح در ماشین سورکى اطلاعى ندارد. هر دو به زیر شکنجه برده مى‏ شوند تا حرف بزنند.

اسناد ساواک به ‏خوبى مقاومت جزنى و سورکى را نشان مى ‏دهد.

با دستگیرى جزنى و سورکى گروه مخفى مى‏ شود. اما در ضربات بعد که با خیانت عباس شهریارى ممکن مى‏ شود عده‏ اى دیگر دستگیر مى ‏شوند و این دستگیرى‏ ها به‌چهارده نفر مى‏ رسد.

این افراد در زیر شکنجه‏ هاى ساواک مقاومت‏ هایى بى‏ بدیل مى ‏کنند و بعد آن‏ها را به‌محکمه نظامى مى‏ سپارند در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۴۸ براى این افراد کیفرخواست زیر صادر مى‏ شود:

۱-عضویت در دسته و جمعیتى با مرام و رویه اشتراکى

۲-ضدیت با سلطنت مشروطه

۳- جعل گذرنامه و شناسنامه و استفاده از آن‏ ها

۴- حمل و نگهدارى اسلحه غیرمجاز

متأسفانه ما از چگونگى دفاع آن‏ها در دادگاه مدارکى در دست نداریم. این دفاعیه ‏ها در دست کسانى است که اطلاع همگان از آن را به سود خود نمى‏بینند. پس احکام زیر صادر مى ‏شود:

۱-بیژن جزنى ـ پانزده سال زندان

۲- حسن ضیاءظریفى ـ ده سال زندان

۳-عباس سورکى ـ ده سال زندان

۴- مشعوف کلانتریى ـ ده سال زندان

۵- حشمت ‏اله شهرزادى ـ ده سال زندان

۶- ضرار زاهدیان ـ ده سال زندان

۷- عزیر سرمدى ـ ده سال زندان

۸-احمد جلیل افشار ـ ده سال زندان

۹-محمدمجید کیان‏زاد ـ هشت سال زندان

۱۰- محمد چوپان‏زاد ـ هشت سال زندان

۱۱-فرخ نگهدار ـ پنج سال زندان

۱۲- مجید احسن ـ سه سال زندان

۱۳- قاسم رشیدى ـ سه سال زندان

۱۴- کیومرث ایزدى ـ تبرئه

———————————————————————

-دفاعیه جزنی و حسن ضیا ظریفی به تازه گی توسط ناصر مهاجر و همکارانش به چاپ رسیده است .

[۱]. این پاسخى است به خلیل ملکى جامعه سوسیالیست‏ها و حزب توده که منتظر بودند بالاخره رشد اقتصادى، دمکراسى را با خود مى ‏آورد.

[۲]. نگاه کنیم به دو نامه قوام، قوام در این دو نامه به شاه مى‏ نویسد به قانون اساسى دست نزند و بترسد از روزى که مردم به ‏جاى شعار مرگ بر قوام مرگ بر شاه را بدهند. و کل نظام را منهدم کنند شاه نفهمید او را مورد عتاب قرار داد و لقب «حضرت اشرف» را از او گرفت قوام خواهان دیکتاتورى اشرافى بود و شاه را از حکومت فردى برحذر مى ‏داشت.

[۳]. بیژن در اینجا بدون آن‏که از مسعود احمدزاده نامى ببرد، با او مرزبندى مى‏ کند. مسعود نقش امپریالیسم را عمده مى‏  بیند و براى شاه نقش زیادى قائل نیست. او را درجه دوم مى ‏بیند. پس شعار مرگ بر امپریالیسم و سگ زنجیرى‏ اش را مى ‏دهد اما بیژن شاه و دیکتاتورى‏ اش را عمده مى ‏بیند.

[۴]. در انقلاب دمکراتیک ملى، کارگران، دهقانان، خرده‏ بورژوازى و بورژوازى ملى شرکت دارند. رهبرى در دست بورژوازى و یا خرده‏ بورژوازى است. اما در انقلاب دمکراتیک توده ‏اى رهبرى در دست طبقه کارگر است. و در آن کارگران، دهقانان، خرده ‏بورژوازى و بقایاى بورژوازى ملى شرکت دارند.

[۵]. بیژن در اینجا به کتاب پویان و دو مطلق او اشاره مى ‏کند، قدرت مطلق رژیم و ضعف بى‏ پایان توده

[۶]. بیژن در اینجا یک پیش‏بینى تاریخى مى‏ کند. که بعد از قیام سال ۵۷متحقق می شود.