نامه هایی برای فصل های نیامده

نامه هایی برای فصل های نیامده

نامه:یازدهم

۱

مسئله اصلی بهره برداری نیروی کار در سطح جهان است.

سرمایه فرامرزی است.اما نیروی کار در تله مرزها زندانی است.

جمعیت عظیم در هند و چین و جنوب شرقی آسیا از پائین ترین دستمزد برخوردار است .در همین کشور ها صدها میلیون بیکار نیروی ذخیره کارند.

بخش اعظم ارزش افزوده  اما به کشور های متروپل می رود.

نسخه نئو لیبرال اقتصاد جهانی که از دوران ریگان وتاچر آغاز شده جا برای گسترش داشته و دارد.

از همان زمان مسیر اقتصاد در سطح جهان چرخش را کامل تر کرد و اقتصاد با مختصات ملی بیشتر و بیشتر به مدلی جهانی تبدیل شد.

این نسخه و نسخه هایی از این دست که بانک جهانی برای کشور های جنوب می پیچد مریض را شفا نمی دهد دچار قانقریا می کند . به همین خاطر است که راهی جز انقلاب و بدیلی جز سوسیالیسم نیست .

حالا تو می گویی بیا برویم و ببینیم عجم  اوغلو چه می گوید .

 

۲

انتقادات وارد شده به کتاب عجم اوغلو

من بعادت در« مانیفستی برای بورژازی لیبرال» خلاصه کتاب«چرا ملت ها شکست می خورند» را آوردم و کمی های آن را نشان دادم .در تهران هم سمیناری بر گزار شده بود و نقد هایی براین کتاب وارد کردند که بد نیست ببینی و ملتفت شوی که نقد من پر بیراه نبوده است :

«۱-مطلق گرایی

در مواردی ما با مطلق گرایی روبروئیم مثلاًوقتی گفته می شود حاکمانی هستند  که از تشکیل  نهاد های فراگیر بخاطر منافع شان جلوگیری می کنند. می تواند لزوماً این گونه نباشد وحاکمانی هستند که نهاد های فراگیر را بوجود نمی آورند و در این کار منافع فردی و جناحی هم  ندارند .

۲-اینان مسیر توسعه یافتگی اروپا را تنها مسیر درست به سوی توسعه می دانند که چنین نیست می تواند مسیر های دیگری هم باشد .

۳-از کنار تفاوت های فرهنگی و رد پای استعمار در نرفتن به راه توسعه در کشورهای توسعه نیافته می گذرند .

۴-در نقد راه توسعه در چین و کشورها ی سوسیالیستی بی طرفانه نیستند و واز واژه هایی استفاده می کنند که مناسب یک متن علمی نیست .»۱

«۵-تز کلی کتاب سیاسی است نه اقتصادی

۶-به عامل فرهنگ در توسعه توجه چندانی نمی کند

۷-عنوان کتاب غلط است باید این باشد«چرا رژیم های دیکتاتوری شکست می خورند»  . رژیم های دیکتاتور رژیم های شکست اند . باید این کتاب توضیح می داد که وضعیت شکست چگونه وضعیتی است .

۸- بین اقتصاد و سیاست در این کتاب پیوندی نیست

۹- دموکراسی در رابطه با جامعه بررسی نمی شود دموکراسی باید با زندگی اجتماعی مردم بررسی شود»۲

«۱۰-نظریه در موارد بسیاری بر واقعیت ها تحمیل می شود

۱۱-در الویت ها وزن عامل ها  چندان به عامل جغرافیا و فرهنگ توجه  نمی شود ووزن اساسی را به توسعه نهاد ها می دهد .

۱۲- در رابطه با تجربه چین و کره وویتنام یک جانبه بر خورد می کند

۱۳-خوش بینانه آدم هایی را که در الگوی خودش قرار می گیرد بزک می کند

۱۴-ماهیت کتاب تقلیدی است از  نظریات  داگلاس نورث.

۱۵- متن علیرغم آن که سهل و ممتنع است خسته کننده است وآن قدر جاذبه ندارد تا خواننده کتاب را به آخر برساند .

۱۶-در بحث مفهومی ابهاماتی دارد . مثلاًروشن نیست که این نهاد ها مکلف و مسئولند یا هماهنگ کننده اند یا ماهیت شرکت های سهامی را دارند.

۱۷-کاربستی در مورد ایران ندارد چرا که ایران  مسائل حل ناشدنی بسیاری دارد تا به مرحله نهاد سازی برسد »۳

——————————————

۱-دکتر حسن سبحانی :سخنرانی در مرکز پژوهشی آفرینش

۲-دکتر مصطفی مهر آئین؛همان سخنرانی

۳- دکتر جواد صالحی همان سخنرانی

 

۳

در این جا ما و کتاب ها مهجور نیستیم ،انسانیت  هم مهجور است.

در دهه هفتاد که اعتیاد جرم محسوب می شد یکی از دوستان روانپزشگ کار ترک اعتیاد انجام می دادگفت بیا از این داروهای دست ساز ترک اعتیاد من بگیر برو تو کار ترک اعتیاد.پرسیدم داروها را بچه قیمتی بدهم گفت:به قیافه مریض ها نگاه کن .و قیمت بگذار.  ولی ما استعداد این کار را نداشتیم.

بعد دوست دیگری آمد و دستگاه های لیزر و زیبایی را برای فروش پیشنهاد دادگفت:رگه های طلا توی این معدن است  تاکی دنبال مس می گردی.

این کاره هم نبودیم .

حالا وارد دهه پایانی کار خود شده ایم . آن دوستان در امریکا و کانادا هستند و ما این جا .و آن ها به آدم هایی از جنس من وتو به عنوان فسیل های بر جا مانده از عهد عتیق می نگرند.

عهدی که در آن پول همه چیز نبود و انسان یک موجود اقتصادی نبود و همه مراجع در سپهر فکری جامعه به جای تقویت خود خواهی و خوشبختی فردی، حس دیگر خواهی و آرزوی بهروزی همه را تبلیغ می کردند.

امروز اما دیگر این داستان ها خریدار ندارد، بقول تو دیگر کسی دلش برای سینمای فردین تنگ نمی شود و خستگی هایش را با آواز بنان نمی شوید .

این داستان مختص ما هم نبود . از دهه هفتاد در سطح جهان و متاثر از آن ایران  پس از جنگ این روایت بر اذهان قالب شد که انسان یک ارگانیسم اقتصادی است که کسب سود هدف نهایی او باید باشد و ارزش ها هنگامی ارزش هستند که به کسب و کار رونق ببخشند.

این باد بی مروت هر چه را بود روبید و با خود برد.

وحالا این پرسش مطرح هست که در این جهان بی آرمان ،این ارگانیسم اقتصادی تا کجا جا دارد که برود؟

کانون کار ارزان جهان در هند و چین و جنوب شرقی آسیا ثروتی عظیم برای آن ها تولید می کند و ارتشی عظیم از بیکاران در همه جا پشت در ها هستند .

کانون ثروت های افسانه ای در شمال جهان رو بروز بزرگتر می شود و مثل یک پمپ مکنده ثروت و دانش را از جنوب جهان به سمت خود می کشد ودر جنوب هم هیچ خبری نیست .»

چه خوب است رئیس ؛ آنجا که همه دنیا به راست می پیچند کسانی هم هستند که نمی پیچند و چراغ رستگاری انسان را روشن نگاه می دارند. بگذار دل ما هم به همین چراغ ها خوش باشد .

۴

می گویی بهتر بود شهر نوش پارسی پور بجای تقاضای کمک، کتاب هایش را در معرض فروش می گذاشت .نهایت یک ذکر مصیبتی هم از بدی روزگار می کرد .

کدام کتاب رئیس.؟یک نویسنده ای که تمامی هست و نیستش را می ریزد پای یک کتاب و در آخر توسط ناشر بی مروت غارت می شود دُم خری دستش نیست نه کتابی ونه حق التألیفی برای بعد .

وحالا بلند شوی راه بیفتی بدلایلی که تو ومن می دانیم بروی دیار فرنگ ، نه پولی ونه تخصصی. و سرپرستی پسرت هم بیفتد گردن تو. و بعد نگاه کنی و ببینی مستاجری و اجبار می کنند که پسرت حق زندگی با تو را ندارد و می بینی تمکنی  هم نداری که دو جا اجاره بدهی وباز  می بینی خرید یک آپارتمان ۴۰۰ هزار دلار می خواهد پولی که خیلی از ایرانی ها  در لاس و گاس دریک شب قمار می کنند  و می بازند و کک شان هم نمی گزد.اما برای توی نویسنده داشتن آن یک رویاست و از بن بستی که در آن گرفتاری مخت هنگ می کند و می نشینی جلو دوربین و از رویایت با اصحاب بی مروت دنیا حرف می زنی و می گویی من ۴۰۰ نفر فالور دارم اگر نفری ۱۰۰۰ دلار بدهند می توانم یک آپارتمان بخرم و این تتمه عمر باقی مانده را با پسرم زیر یک سقف زندگی کنم. حقی که حق همه است و چیز زیادی نیست . اما برا یک نویسند ه ای در کالیبر جهانی که آثارش به چند زبان ترجمه شده است حکم یک رویا را دارد.ومی دانی کسی کمک نمی کند  اما باز می گویی.

حضرت!

درد ما که یکی دوتا نیست . در مقاله افسانه بد هلدینگ فرهنگی که گویا در سال ۹۶

در مد ومه نوشتم به کارگر فرهنگی اشاره کردم که نویسنده باشد . از قبل ارزش اضافی تولید شده او خیلی ها متنعم می شوند .نمی شود گفت استثمار مضاعف باید نام دیگری پیدا کرد .

یک کتاب با حداقل یکی دو سال عرق ریزان روح نوشته می شود .به پای چاپ که می رسد همه تن می زنند به بهانه بدی بازار نشرکه بخشی از حقیقت است اما تمامی حقیقت نیست . همه در دهان هم تف کرده اند تا حق نویسنده داده نشود .

کتاب را امانی می گیرند و هیچ زمانی پولی به نویسنده بینوا داده نمی شود .کتاب را با هزار منت برای پخش می گیرند و هیچ زمانی آمار کتاب  پخش شده داده نمی شود تا پولی به نویسنده  ندهند .آن هایی هم که از این سد ها و حقه ها می گذرند و برای خود نامی پیدا می کنند . ناشر ده هزار جلد چاپ می کند آمار می دهد ۲ هزار جلد برای این که حق التالیف ندهد . و اگر هم داد همان نوبت اول است و دیگر تاپایان بده نیستند که نیستند و کتاب را تا ابد از آن خود می کنند.

یک سری هم که پسر خاله های همین دارو دسته اند بازاراُفست را می چرخانند و در حالی که کتاب اصلی نویسنده دارد در کتاب فروشی ها  خاک می خورد چاپ افست را ارزانتر توی بازار می ریزند و کمر نویسنده وناشر  را می شکنند .

این ها تمامی منهای بی مهری مسئولین اصلی چاپ و پخش کتابند .که رسانه مسلط را در دست دارند وبا تبعید نویسنده مستقل تمامی راه های ارتباط او با خوانندگانش را می بندند .

اشرافیت ما هم که اشرافیت نیست .یک مشت بی بُته وبی پدر و مادر که تنها غارت مردم و منابع را می فهمند و آنقدر حس وطن دوستی و هم نوع پروری ندارند که به روزگار نامراد ،فرهیخته گان خودرا پناه دهند کاری که کُنت ها و کُنتس های اروپایی با ولتر و دیگران می کردند .

دریغا آن جایی که پول هست شعور نیست و آنجایی که شعور هست و دل دردمند هست پول نیست .

شهر نوش پارسی پور

در بهمن سال ۱۳۲۴ در تهران بدنیا آمد .علوم اجتماعی خوانده است و در سال ۱۳۴۶ با ناصر تقوایی سینماگر خلاق از دواج کرد اما این ازدواج پایان خوشی نداشت و در سال ۵۲ به جدایی کشید .

در تلویزیون کار می کرد و در سال ۵۴ بعد از اعدام گلسرخی و دانشیان و دستگیری ساعدی و گلشیری از تلویزیون بعنوان اعتراض استعفا داد . و در همین زمان رمان سگ و زمستان بلند را نوشت.

دستگیر شد و بعد از آزادی به فرانسه رفت و درآنجا کتاب ماجراهای کوچک و ساده روح درخت را نوشت .

در سال ۵۸ به ایران بازگشت .در سال ۶۰ هنگام ملاقات با خواهرش در زندان اوین با پیدا شدن روزنامه های همان سال ها در ماشینش دستگیر و ۴ سال در اوین ماند.

بعد از آزادی کتاب زنان بدون مردان را نوشت .کتاب توقیف و خود نیز ستگیر و زندانی شد . بعد از آزادی به امریکا رفت. طوبا بمعنای شب یکی دیگر از آثار بحث برانگیز اوست .

۵

می گویی در فصل اول کتا ب شعاعیان ذیل سه معذرت خواهی تاریخی فراموش کرده ای که افتخاری و ملکی وشعاعیان چه اشتباهاتی داشته اند . ملکی در حالی که گماشتگان تیمور بختیار در حمام زندان لشگر زرهی پوست از تن تو دهای ها می کندند با تیمور بختیار تماس تلفنی داشت .

حضرت!

من در سه مورد و سه اتهام صحبت کرده ام نه تمامی کرده ها و ناکرده های آنها .اتهام تروتسکیست بودن افتخاری و شعاعیان و جاسوس بودن ملکی اتهام نادرستی بود .

اما این که افتخاری بعد از زندان وانحلال سندیکایش با شانتاژ حزب توده به سمت حکومت کشیده شد و یا این که ملکی برای مبارزه با حزب توده با تیمور بختیار مغازله می کرد از خطا های ملکی و افتخاری است . شعاعیان هم در کتاب جنگلش در مورد حزب عدالت بی انصافی می کند . وباقی قضایا.

آدم ها با همین خبط و خطا های شان محاسبه می شوند. گل بی خار کجاست .

۶

«  در سال های اخیر با گزاره هایی این چنینی روبروئیم:

۱-نفی سیاست ورزی و دخالت در امور سیاسی

۲- تاکید بر ضرورت کار فرهنگی دراز مدت در جامعه

۳-  نفی هر نوع ایدئولوژی؛ زیرا ایدئولوژی انسان را غالبی و اسیر دامنه محدود یک تفکر خاص می کند.

این گزاره ها از جانب شیفتگان لیبرال دموکراسی و بخصوص از جانب روشنفکران چپ ستیز هم در داخل و هم در خارج از کشور طرح و به شدت ترویج می شود ، و انگار نه انگار که مروجان نفی ایدئولوژی خود۲۴ ساعته با استفاده از تمام ابزار های نوین ارتباطی مشغول انتشار دیدگاه های ایدئولوژیک طبقاتی یا جناحی خویش هستند .»

 

باید دید پایه های این گزاره ها  کجا قرار دارند .

سیاست زدگی بیماری دوران شکست است . در پس هر فرازی یک فرودی هست و اگر این فرود چرایی اش درک نشود یاس وسرخوردگی و گریز از هر نوع سیاست ورزی  از تبعات آن خواهد بود .اما ممکن است این ایده از کمپ رندان روزگار باشد که خوب می توان غرض و مرض این شعار را فهمید .

اما کار فرهنگی از مقوله ای دیگر است . آدمی مثل گرامشی بر این باور است که جنبش کارگری پیش از انقلاب سیاسی باید با بر پا کردن یک نهضت فرهنگی جامعه را به کمپ خود بیاورد . وطبقه کارگر به هژمونی نخواهد رسید تا زمانی که رو شنفکران ارگانیک اش اکثریت جامعه را به شعار های خود متقاعد کنند و این کار شدنی نیست مگر در یک پروسه طولانی کار فرهنگی .

اما باید دانست که کار سیاسی و کار فرهنگی رابطه ای دیالکتیکی دارند. ایندو امری جدا از هم نیستند یکی در ادامه دیگری است .پیشاهنگ ضمن بر افراشتن پرچم خود بعنوان آلترناتیو جنبش در همه عرصه ها

با کار فرهنگی تلاش می کند اکثریت جامعه را متقاعد کند که خواسته های او با خواسته های آنان در یک  راستاست .

اما در مورد نفی ایدئولوژی باید دید در پشت آن چه کسانی ایستاده اند .

ایدئولوژی ترمی است یونانی بمعنای شناخت دانایی و منظور روشن کردن قلمرو علمی تازه بود که به کشف سرچشمه های اندیشه نائل  می آمد .

برای اولین بار فیلسوف فرانسوی دستوس دوتراسی آن رابعنوان «علم عقاید» بکار برد.اما همه گیر نشد . مارکس در سال های ۱۸۵۰،در ایدئولوژی آلمانی نخست آنرا بمعنای آگاهی دروغین بکار برد .امری کاذب و باژگونه را بجای واقعیت گرفتن.اما در جلد نخست سرمایه آنر بعنوان نظام اندیشه ها و باورها وعقاید کم و بیش منسجم هر طبقه بکار برد .

بار منفی وتحقیر آمیز ایدئولوژی زمانی است که به عقایدی ایمان داشت که با واقعیات همخوانی ندارد . این امر از قرن ۱۹ مطرح بوده است و امر جدیدی نیست .اما امروز از جانب لیبرالیسم دامن زده می شود در نقد و نفی ایدئولوژی مارکسیستی در حالی که لیبرالیسم خود نیز یک ایدئولوژ ی است.

۷

جریان اصلاح طلبی  با انگیزه هایی  گوناگون ومتفاوت از  اصلاح طلبان وسران آن ها حداقل تا دوره دوم ریاست جمهوری روحانی غالب بر اذهان اکثریت مردم ما  بوده است   وعلت این امر پشتیبانی طبقه متوسط ویا  خرده بورژوازی از اصلاحات بوده است نگاهی به تاریخ چهل سال گذشته  نشان می دهد که رشد مشاغل خدماتی و واسطه گری وپیمانکاری وبرون سپاری کارها به دست افراد واسط از طرف دولت وکارفرمایان خردو کوچک در شهر وروستا منجر به ایجاد یک خرده بورژوازی وطبقه متوسط وسیع در جامعه ما شده است ودر عوض طبقه کارگرصنعتی  منقبض و پاره پاره شده است کارهای  کشاورزی وساختمانی نیز در بسیاری از جاها به کارگران افغان سپرده شده است که تحت نظر یک خرده بورژوا بوده اند .

اما بر خلاف روال کشورهای دیگر رشد این طبقه ناشی از رشد تولید نبوده است وبه نحوی از انحا ازرانت نفت ومنابع طبیعی  بهره مند شده است وآن هنگام که جریان این رانت کاهش ویا پایان یابد ریزش این طبقه به سمت پایین آغاز می شود  ماه عسل خرده بوروژوازی ونظام به فرجام خود نزدیک خواهد شد .

۸

«در فصل دوم بازخوانی تاریخ معاصر؛مصطفی شعاعیان »همان طور که بخوبی نشان داده ای ذهن شعاعیان تحت تاثیر  تبلیغات گوناگون ضدچپ از مسیر انصاف خارج می شود .

چاپ این کتاب(نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل» که تحت تاثیر شرایط شتاب زده  زمان خود نوشته شده است در ابتدای شروع انقلاب در سطح وسیع هم بی منظور نبود و با واقعه سال ۵۴ در مجاهدین شبیه سازی شد .

سلاح اصلی مبارزه با چپ ها همیشه ضد مذهب نشان دادن آن ها وبرانگیختن احساسات مذهبی مردم معتقد علیه آن ها بوده است مسلم است که در ابتدای رسوخ این اندیشه هااین سلاح اولی ترین سلاح بوده است .

هنوز هم اشتباهات را سعی می کنند خیانت و جاسوسی و سرسپردگی بخوانند که خوب از جانب دشمن طبیعی است  اما وقتی از جانب خودی ها باشد تا بن استخوان جان آدمی رابه درد می آورد.

۹

 

«با همین فرمان اگر برویم تازه می رسیم به سر خط همان جایی که باید باشیم  یعنی به قول ابن  سینا آنجا که چه نمی دانیم  فقط نمی فهمم آن ها که  هی اصطلاحات قدیم را پشت هم بلغور می کنند و با ساطور همه را پخش وپلا می کنند چه می دانند که ما نمی دانیم .

این ها را گفتم تا  مقاله فرشید شکری؛انحراف و تاثیرات آن را برای من ترجمه کنی»

این هم ترجمه مقاله ای را که گفته بودی؛

کلیه گرایشات  درون کمپ چپ به دو دسته تقسیم می شوند:

-کارگری

-نا کارگری

خط کارگری از سلطان زاده در حزب کمونیست ایران شروع می شود تامی رسد  به اتحادمبارزان کمونیست منصور حکمت  در سال ۵۷  وکمی هم در حزب کمونیست ایران .یعنی در مقطعی که اتحاد مبارزان با کومله حزب کمونیست ایران را درست می کند .و دیگر نام و نشانی از آن نیست .

مابقی جریانات سوسیالیسم بورژایی و خرده بورژایی بودند .از ۵۳ نفربگیرتا  حزب توده و گروه های رنجبر و تروتسکیست ها و خط ۳ .

در مورد چریک ها اما  به ابهام می گذرد وعلیرغم آن که حرکت سیاهکل را حرکتی پیشرو می داند . ولی روشن نمی کند که چریک ها جزء بخش کارگری بودند یا نا کارگری .اما در توضیحاتی که می دهد بیشتردر کمپ  نا کارگری قرار می گیرند .بقول عوام در آخر علی می ماند و حوضش.

و بعد سه نشانه از سوسیال رفرمیست ها می دهد :

-تنها سوژه تغییر ندانستن طبقه کارکر

-دموکراسی خواهی و

-دنبال کردن و حمایت از حرکت های مدنی

این بحث ها مربوط است به بحث های سال های ۵۸ ببعد که منصور حکمت به شکل جامعتری می کرد .

در کلیات قضیه حرف درستی می زند . جنبش های بورژایی و خرد بورژایی با گرفتن بخش هایی از جنبش سوسیالیستی می توانند خودرا در کمپ جنبش کارگری جابزنند . و کالبد گشایی این جریانات برای پالایش جنبش کارگری همیشه درست است . می ماند مصادیق آن که جای بحث بسیار دارد .

اما جایی که باید روی آن مکث کرد نشانه هایی است که از سوسیال -رفرمیسم می دهد.

این بحث ها اگر در سال های ۵۸ ببعد بود بلااشکال بود .بقول معروف بسیار زمان باید تا پخته شود خامی . اما با گذراندن آن داستان ها دیگر امروز این بحث که دموکراسی بورژایی بد است و دنبال کردن دموکراسی خواست جنبش کارگری نیست نشان از ماندن در دوران های قدیم دارد .

امروز ما این را اگر نیاموخته باشیم که دموکراسی پیش شرط همه چیز است باید خودمان را به اولین روانپزشک نشان دهیم .

نکته دوم تنها سوژه تاریخ نبودن طبقه کارگر با مختصات کنونی دنیا ،این که دیگر اظهر المن الشمس است . کافی است کمی در خیابان های جهان قدم بزنیم . راز نا پیدایی نیست . نقش طبقه متوسط و خواسته هایش چیزی نیست که جنبش کارگری بتواند بدون شرکت فعال در آن راه بجایی ببرد .

طبقه کارگر و پرولتاریا بعنوان کارگران صنعتی آن طور که مارکس در نظر داشت در عصر انقلابات انفورماتیک و ماشین های حسابگر و روبات ها بکل دچار تغییر شده است باید تعریف جدیدی  از طبقه کارگر داد و معیار های جدیدی را لحاظ کرد .

می ماند دنبال کردن و تعمیق بخشیدن به خواسته های مدنی  مثل جنبش های دانشجویی ،فمنیستی ،مذهبی و اقلیت ها امری نیست که بتوان از آن گذشت . جنبش کارگری تنها یک راه برای اعمال هژمونی خود دارد پیوند خوردن منافع اش با منافع جنبش های مدنی.

اعمال هژمونی و بدست گرفتن هژمونی ارث پدری کسی نیست . آسیاب به نوبت هم نیست . امری اخلاقی هم نیست . طبقه کارگر سه راه برای اعمال هژمونی خود دارد :

۱- متشکل شدن در حزب خود

۲- کار فرهنگی و متقاعد کردن اکثریت جامعه به این امر که منافع آنها همان چیزیست که طبقه کارگر می خواهد و برای آن مبارزه می کند

۳-ائتلاف گسترده با دیگر جنبش ها

۱۰

 

بسیاری از دوستان با حسرت می گویند که اگر انقلاب نشده بود ما الان مثل کره جنوبی ویا حداقل ترکیه بودیم . هردوکشور به علت نداشتن منابع معدنی ورانت منابع طبیعی مجبور به پیشرفت در مسیر طی شده بودندو قشر برخوردار درآن کشورها راهی برای دزدی نداشتند.  اما در کشور ما رانت منابع طبیعی بیشتر تقصیرات واشتباهات را می پوشاند،  به غیر از دستبردهای پنهان وآشکار  حتی در  بودجه بندی پروژه های عمرانی هم چون منبع تامین مالی آن هارا رانت تشکیل می دهد حسابرسی دقیقی در کارنیست واین پروژه ها بهانه ای برای خوردن وبردن است.

بنا بر آمار ۷۵۰۰۰ پروژه عمرانی ناتمام در کشور وجود دارد که به موقع خود پایان نیافته اند وآخوری  هستند که پیمانکاران ومدیران از آن روزی می خورند در حالیکه منطقاً در هرجای دنیاکه بود تامین کنندگان مالی این پروژه ها برای شکایت به دادگاه می رفتندواین مدیران را محاکمه می کردند  .

درست است که کشور ما همزمان با این دوکشور شروع به ساخت زیر بناهای توسعه کرد اما همین زیر بناها هم برخلاف آن دوکشور به جای ایجاد ارزش افزوده بهانه ای برای ریخت وپاش و استفاده سوء از رانت نفت شد وبه جایی نرسید .

در زمان رژیم گذشته بعضی از مدیران سازمان برنامه و وابستگان به دربار وجود داشتند که طبق قانونی نانوشته درصدی از هر پروژه عمرانی ویا شرکت ها باید قبل از همه به نام آن ها ثبت می شد وبعد از انقلاب نیز این نقش را مقامات دیگر وبعض نهادها به عهده گرفتند  وروند سوء استفاده از همان ابتدای پروژه ها با پشت گرمی به مقامات همچنان ادامه دارد .

رئیس! فریب ویترین ها وادعاهای افراد دست اندر کار را نباید خورد.

آن که می خورد ومی برد با هر اعتقاد ظاهری دزد است.

 

۱۱

 

در این دوران همه به یک نحو  در سلول انفرادی هستندو  هرجا که برویم این سلول را هم با خودمان می بریم

دوست ما به مسافرت پر خرجی در اروپا رفته بود ودر بازگشت که اورا دیدم گفتم خوب بود، خوش گذشت؟

گفت :همه چیز خوب بود اما حیف که خودم را هم با خودم برده بودم.

حکایت، حکایت تنهایی انسان است .

دیگر معنا ی زندگی از بیرون واز آسمان نمی آید معنا از درون ما برمی خیزد وجهان را از نظر ما معنا می بخشد واین خرده معنی ها جمع می شوند و در تعامل با هم سپهری معنوی را برای گروه های آدمی شکل می دهند در بهترین شرایط همرنگ این سپهر معنوی می شویم ولی باز تنهائیم.

راه خلق معنا برای خویشتن پایان ندارد.

ولی در این مسیر بت  برای فریب بسیار است  اذهان کوته بین اسیر آن ها می شوند معنای زندگی را در آن ها می جویند.

وامروز بت اعظم پول وکسب سود  است  اکسیری که هر حقارتی را به نقطه قوتی وهر رذیلتی را به شرافت تبدیل می کند.

اگر در قدیم ستایش بت ها سبب هم گرایی وایجاد روحیه جمعی می شد ،امروزه ستایشگران این بت  طبق قانون جنگل به پاره پاره کردن و غارت همدیگر مشغولند و  به تنهایی عظیم انسان ها در جامعه دامن می زنند.

درجهان پول، همه تنهایند .

این جهان زندان وما زندانیان

حُفره کن  زندان وخود را وارهان

 

آب در کشتی هلاک کشتی است

آب اندر زیر کشتی پشتی است

۱۲

 

حضرت!

آن تقسیم بندی ها تحت تاثیر آن قطب شکست خورده یک عینک کژ وکوژ است.

باید با عزیمت از واقعیت خودی به تئوری درست برای جامعه خودمان برسیم  با چند کتاب و نیت خوب نمی توان راه به جایی برد  بدون داشتن نهادهای دیر پای اجتماعی وفعالیت انسان ها درآن و تجمع تجارب انسانی  راه به جایی نمی بریم  فعلا فقط در فضای مجازی ما جمعیم ودر اجتماع جهان پراکنده و  پَر کنده.

۱۳

 

در دنیای امروز نقش فرد دارد کمرنگ وکمرنگ تر می شود.

افراد به عنوان اجزای سازنده یک شبکه جهانی عظیم دارند به کار گرفته می شوند.

یک شبکه جهانی عظیم وجود دارد که جهان را در دستان خود گرفته است .این شبکه تحت کنترل شرکت های عظیم بین المللی است و مفاهیم بین الاذهانی مورد اعتماد  جهانیان را اینان به روز می کنند ؛تویوتا ،نایک ، مانگو  و سونی و ……

بازار بین المللی غول های فناوری اطلاعات  با ماشین های پردازنده وکاوشگر و معادن اطلاعاتی  در خدمت آن هاست .

برندهای تجارتی به اعتبار نامشان دانش ونیروی کار همه جهان را به کار می گیرند و تنها با مدیران

حرفه ای استخدام شده در مراکز تولیدو پراکنده در همه جا،جهان را به نفع خود سامان می دهند.

در صنعت روبات ها جای افراد را می گیرند.

تکنولوژی های الگوریتمی دیداری ،شنیداری ،تعاملی، اینترنتی جای معلمان  و کارگزاران شرکت های مسافرتی و حمل ونقل و فروشندگان ودلالان وکارگزاران بورس و …را می گیرند .

در همه جا این امکانات نوین در خدمت وانحصار طبقه برگزیده ای است که تنها ۶۳ نفر از آنها نیمی از ثروت دنیا را در اختیاردارند .

زمانی هیلفردینگ با نوشتن یکی از اولین کتاب ها در باره امپریالیسم نوشت که با کنترل پنج بانک بزرگ دنیا در آن زمان می توان سنگ بنای سوسیالیسم را در جهان بنیاد نهاد  و مورد حمله قرار گرفت و حالا سمیر امین پیشنهاد می کند که این انحصارات ومراکز اطلاعاتی نوین را باید در کل جهان ملی کرد ؟!

 

۱۴

اقتصاد دانش بنیان با نوآوری تکنولوژیک به ویژه تکنولوژی اطلاعات وابزارهای کامپیوتری در واقع توانست بهره وری نیروی کار درغرب را ارتقاء دهد و موجب غلبه آن بر اقتصاد شرق شد.

اکنون بیوتکنولوژی ،نانو تکنولوژی وهوش مصنوعی عرصه رقابت در اقتصاد است وجهان را به دو بخش دارای دانش ودارای نیروی کار ارزان تبدیل کرده است ارگانیسمی که مغزش یک جاست وبازوانش جای دیگر است.

 

۱۵

در دوران مدرن  بر خلاف اقتصاد ایستای هزاران ساله فئودالی کشف عمده  بورژوازی با انگیزه کسب سود این بود که رشد بی پایان  امکان پذیر است ابتدا سرزمین های تازه و منابع معدنی آن را تسخیر کرد. جنگ راه انداخت  وآن جا را غارت کرد .

در همه جا آن گروه هایی که رشد اقتصاد را بیشتر امکان پذیر می کردند به قدرت می رسیدند .شوروی با ادعای راهی نو وبا شیوه برنامه ریزی متمرکز در راه این رشد شکست خورد.

اماهند وترکیه وچین وسنگاپور و کره وبرزیل وحتی شیلی با دستیابی به نرخ رشد قابل قبول با ایدئولوژی های گوناگون موفق شدند.

کیک اقتصاد را بزرگتر کردند وهمه کم یابیش از آن بهره مند شدند .

و در همه جا شکلی از سرمایه داری مبتنی بر بازار عملا بر برنامه ریزی بوروکراتیک پیروز شد وآن ها

موفق تربودند که سود افراد را علی رغم تقسیم غیر عادلانه آن به سمت تولید بردند  ظاهرا این چرخه رشد قرار است الی غیرالنهایه ادامه یابد ؟!

اما منابع زمین ،مواد خام وانرژی آن محدود است و ظاهراً رشد نامحدود میسر نیست  ولیکن اکنون دانش به شکل منبعی بی پایان در خدمت رشد قرار گرفته است ویکی از بنیان های اساسی رشد شده است .

رشد به کمک دانش ظاهراً بی مرز است اما دانش در خدمت نفع شخصی وطمع ورزی سرمایه  زیست بوم مارا در همه جا دارد نابود می کند به فرض ادامه موفقیت ورشد اقتصادی چین وهند و فرض اینکه  بیش از دومیلیارد جمعیت فقیر چین وهند بتوانند  مثل غربی ها به همین منوال صاحب اتومبیل شخصی وسایر وسایل رفاهی باشند همه مردم ،جهان خفه خواهند شد .

از سوی دیگر به قول سمیر امین را ه رشد سرمایه داری در همه کشورهای جهان به شیوه ای که غرب پیمود امکان عملی شدن ندارد سه میلیارد دهقان فقیر در دنیای ما باید از زمین خود کنده شوند وبه شکلی به استخدام سرمایه در آیند.

اکتشاف استرالیا وامریکا  به سرمایه داری غرب این امکان را داد که بسیاری از همین رها شدگان از زمین را به شکل مهاجر به دنیای تازه کشف شده بفرستد تا با بی رحمی بومی های آن مناطق را با سلاح های پیشرفته خود نابود کنند و زمین های آنهارا غصب کنند.

اما این خیل عظیم باید به کجا بروند؟

راه حل نه  در دست پنهان بازار که در دست اقتصاد دانش بنیان است نه صرفا  دانشی فنی در خدمت مجتمع های نظامی، صنعتی، نفتی که دانشی همه جانبه ومبتنی بر علوم انسانی که دانش فنی وتکنولوژی را در خدمت رفاه کل بشر وبه ویژه محرومین جهان ونه یک طبقه برگزیده به کار می گیرد .

ضرورتی تاریخ است که دانش از قید اسارت سرمایه ورشد بی پایان انگیزه سود در آید و در خدمت کل بشریت در آید.

می بینی رئیس از هر کجا که شروع می کنیم می رسیم به واژه ممنوع سوسیالیسم.

 

۱۶

 

 

رابطه زیر بنا وروبنا در دوران ما با عمده شدن نقش دانش در اقتصاد و مطرح شدن بحث اقتصادهای دانش بنیان دارد به سمت غلبه عوامل روبنایی می رود و اقتصاد ایران نیز بدون ارتباط با خارج امکان پیشرفت ندارد بدون شرکت در بازار جهانی واصلاح روابط خارجی وپذیرش ناگزیر الزامات این بازار جهانی هیچ اقتصادی امکان بقاء ندارد .

اقتصاد درداخل دربن بست دگم های ایدئولوژیک دارد خفه می شود ومعاش روزمره مردم مختل شده است

وهمین باعث شده است که بسیاری برای رژیم گذشته کف بزنند.

آن انتخاب اجباری نسل ما به نحوی دیگر دارد به اجبار شرایط تکرار می شود واین بار صحنه تراژدی به صحنه ای کمیک تبدیل می شود.

۱۷

کتاب انسان خردمند نوشته یوال نوح هراری  را خواندم .

اطلاعات جالب بسیاری  در آن وجود دارد که به خواندن ووقت  گذاشتن برای آن می ارزد، اما نویسنده از نظر من در بررسی تاریخ به عمق نمی رود و در سطح مبانی باقی می ماند.

به گذار از جوامع اشتراکی اولیه در اثر انقلاب کشاورزی اشاره می کند اما به پیشرفت ابزار تولید در آن دوران اشاره لازم را نمی کند که این امکان را به وجود آورد که یک نفر بتواند بیش از احتیاج خود خوراک تولید کند وهمین باعث شد که نظام برده داری و فئودالی امکان وجود پیدا کنند .

پیشرفت کشورها را در دوران نوین ناشی از تلاش انسان ها در تاسیس نهادهای اجتماعی جدید  و تنظیم مناسبات بین افراد،اقشار و طبقات در اجتماع  بر اساس حاکمیت قانون می داند که البته درست است اما به عامل  عمده این تغییرات که تغییر شیوه تولید بر اساس پیشرفت  ابزار تولید در نظام سرمایه داری است  کمتر بهاء  می دهد ونقش عوامل ذهنی را برجسته تر می کند واین شیوه تولید را که اکنون به صورت یک امپراطوری جهانی بر جهان حکمروایی می کند  رامورد نقد قرار می دهد اما این نقد نیز در سطح  باقی می ماند وبه عمق نمی رسد.

مجتمع های نظامی وصنعتی در غرب را به عنوان یک عامل پیش ران در اکتشافات علمی و تکنولوژیک  ذکر می کند که همه بشریت از ثمرات آن بهره مند شده اند اما  به نقش منفی ومخرب  آن ها که هنوز  کشورهایی همچون کشور مارا  تحت تاثیر خود دارد کمتر می پردازد وخوش بین است که این نظام با اصلاح وترمیم خود خوشبختی وآسایش  را برای همه بشریت به ارمغان آورد.

ای کاش  که این طور باشد.

۱۸

بگذریم.جایی خوانده بودم آدم ها در آخرهای راه یکی از این  سه رویکرد را پیدا می کنند:

-انکار وتلاش برای معنا دادن (مولانا)

-افسردگی (صادق هدایت)

-و لذت از فرصت باقیمانده(خیام)

امامن  فکر می کنم  گاهی  رویکرد چهارمی هم وجود دارد .حیرت زده گی و وضعیتی معلق  بین سه رویکرد قبلی.درست همین جایی که امروز ما ایستاده ایم.

 

۱۹

رباعی زیبایت را خواندم.

ابر   شک  من اگر پُر از امید است

باران یقین من پُر از تردید است

 

زیبایی قوس و قزح و “قصه منشوری نور”

از  شک  ویقین  ” بارش  و خورشید”است

بیشتر بنویس و این قدر وسواس و خساست بخرج نده.

۲۰

پدر بزرگ وقتی از کار باغ کوچک اش فارغ می شد کنار خانه باغ به دیوار گلی تکیه می داد وبا دست های زمخت وپینه بسته قاچ قاچ چپق گلی دست سازش را چاق می کرد و می گفت:  اول قول بدهید به مادر بزرگ نگوئید من چپق کشیدم ودوم اینکه مبادا نان حرام بخورید.

قول اول را که با وعده آب نبات مادر بزرگ می شکستیم و  قول دومی هم با منظره دست های او در ذهن ما هنوز پرسه می زند .

در اقتصادی که مبنایش حرام خواری است کدام دست پاک می ماند؟

بعضی با خود گفتند :نه بر سر این سفره آلوده نمی نشینیم می رویم سر سفره علم وآموزش .

اما آنجا نیز بساط خودی وغیر خودی برقرار بود . حرام خواری، بورس و حامی پروری و  پارتی بازی  تا  تن به نفاق دهی والبته  درخت علم در خاک نفاق ریشه نمی گرفت.

لاجرم بعضی دیگر به هنر پرداختند  اما هنر نیز جایی روی این زمین نداشت وهنرمندان نیز در کنج خانه ها وزیرزمین ها پیر شدند .

جوانی ام در این امید پیر شد.

نیامدی

دیر شد.