چرا لنینستها برنامه آلترناتیو انقلاب در ایران نیستند؟

چرا لنینستها برنامه آلترناتیو انقلاب در ایران نیستند؟

salehinia@aol.com

۳ نوامبر ۲۰۱۸

بخش ۵۶ ازآرشیو نقد لنینیزم

مقدمه:

با رشد جنبش اعتراضی و امواج قیامهای ضد رژیم اسلامی و نظام موجود طبیعتا گرایشات سیاسی راست و چپ جلو می ایند برای ارائه برنامه الترناتیو.همه این گرایشات وظیفه دارند نه فقط از موضع “سلبی” بلکه از موضع “اثباتی” به جامعه برنامه مشخص الترناتیو خود را اعلام کنند .همینطور وظیفه دارند در مناظره های اجتماعی شرکت کنند و با منطق از مواضع خود دفاع کنند.

تا همین امروز اکثر مطلق احزاب و سازمانهای چپ و راست بجای ارائه برنامه الترناتیو و پذیرش امر مناظره اجتماعی خود را در غالب “مخالفان سرنگونی طلب” رژیم اسلامی ارائه داده اند به این فکر که “مردم ایران دنبال یک مخالف جدی هستند”. توهمی که ناشی از برداشتهای غلط از قیام ۵۷ بود.

این گرایشات می گویند “باید به فریاد نه ” مردم ایران بر علیه رژیم اسلامی تبدیل شد! یعنی از موضع یک سرنگونی طلبی رادیکال(چه چپ یا راست)روی امواج اعتراضات مردم به هژمونی سیاسی رسید. حتی جلوتر می روند و مدعی می شوند که “همانطور که خمینی  اینجور جلو آمد ما هم می توانیم”!

متد تاکیید بر بعد “سلبی” منجمله در میان فرقه های کمونیست کارگری موجود که پیامبرشان منصور حکمت است شایع است چرا که این را “منصور حکمت گفته”!

این متد باعث توسعه توهم در میان مردم است از انجا که اساسا جداسازی وجه سلبی از وجه اثباتی نه منطقی است و نه علمی.هیچ سلبی نمی شود بدون وجه اثباتی سلب باشد. انطور اثبات می کنیم که سلب می کنیم.

اما ادامه این بحث برسیم به این سوال که ایا لنینیزم و حامیانش می تواند برنامه الترناتیو انقلاب اینده ایران باشد؟

 

(۱)۳ نسل لنینیزم ایرانی

همانطور که در مقالاتم توضیح دادم(*) تاریخ لنینیزم ایرانی ۳ نسل را گذرانده.نسل لول و دومش (توده ایزم و قدائیزم) رسما و تماما خود را به سنت لنینیستی وابسته اعلام کردند و نسل سوم(حزب کمونیست ایران، احزاب کمونیست کارگری) در عین اعلام لنینیست بودن، در برنامه سیاسیشان تغییرات جدی در مقابل لنینیزم دارند که این خود تناقضی است که بهش اشاراتی داشته ام.

این ۳ نسل به رغم تفاوتهای فاحش در تاکتیکها و حتی استراتژی سیاسی خود، به رغم تفاوت در برخورد به حاکمیت طبقاتی جامعه به رغم ایستادن در کنار حکومت “خودی” یا ایستادن در مقابل اون حکومت همه مدعی بوده اند که “مارکسیست” هستند و “لنینیست”!

فکر نمی کنم تا اینجا هیچکدام از فعالین این جریانات یا یک ناظر بتواند این واقعیتها را نفی کند!

چرا این ممکنست؟ چون گرایشات سیاسی “برداشتهای متضاد” از لنینیزم” داشته اند.یکیشان دنبال نظریه “ضد امپریالیستی” لنین سر از حمایت از خمینی و مصدث در آورد دیگری با تاکیید بر “خط مستقل طبقه کارگر” به اعلام سیاست سوسیالیستی رسید.

در سایر ایدئولوژیها هم این برداشتهای متضاد عامل گرایشات  سیاسی متفاوت شده. در میان مسلمانها هم تضاد “برداشتها” یکی را بن لادن و القاعده و داعش می کند، یکی را طالبانی و خمینیستی و یکی را “نهضت آزادی” و فرقه رجویستی! لذا “برداشتهای مختلف” همواره درون ایدئولوژیها عامل گرایشهای سیاسی متضاد بوده اند و این مختص به لنینیستها نبوده و نیست.

(۲) برنامه “آلترناتیو لنینیستی ” چیست؟

طبیعتا ابتدا باید دید آیا چیزی بنام “آلترناتیو لنینیستی” با وجود تضادهای سیاسی ۳ نسل کمونیزم لنینیستی می تواند وجود داشته باشد؟یعنی به رغم اختلافات عمیق سیاسی این ۳ نسل کمونیزم می شود از “وجه مشترکی ایدئولوژیک” مایه گرفته اند که نامش لنینیزم است.

ایا می توان “این وجه مشترک را مشخص کرد و نشان داد”؟ بله! کاملا!

لنینیزم دو محور اساسی دارد یکی “متدها و استراتژیهای بقدرت رسیدن” و دیگری “متدها و استراتژیهای حفظ قدرت” . این دو محور بر اساس تاریخ واقعی لنین و “برداشتها” از اون تاریخ شکل گرفته. مثل هر ایدئولوژی ، هرگز نمی شود تاریخ واقعی را از “برداشتهای اون تاریخ” جدا کرد. لذا در حین مشخص بودن اون “وجوه مشترک لنینیزم” ما شاهد برداشتهای متضاد جنبشهای متضاد از اون تاریخ بوده ایم تا حدی که اثبا می شود تاریخ بواقع سابجکتیو است و بطور واقعی هرگز نمی شود آنرا از برداشتهای تاریخی جنبشها جدا دانست.

آنچه می تواند برنامه آلترناتیو سیاسی لنینیزم را بسازد، آنچه هست که لنین و دولتش در روسیه انجام داده بعد بقدرت رسیدن.

بواقع لنینیزم در مقطع ساختن حکومت در تاریخ واقعی یک آلترناتیو یک الگو ساخته و مدعیان لنینیزم هر هر ۳ شاخه کمونیزم مجبورند پشت این الگو و برنامه آلترناتیو بایستند.

نسل اول و دوم  لنینیستی یعنی توده ایزم و فدیزم  این “آلترناتیو ” را بصورت “انقلاب دو مرحله ای” ارائه داد.یعنی “اول انقلاب دموکراتیک” بعدها اگر خدا بخواهد “انقلاب سوسیالیستی”! نسل سوم اما با رد نظریه دو مرحله ای انقلاب ، شعار سوسیالیزم آلترناتیو امروز را مطرح کرد و دقیقا برداشتی متضاد از لنینیزم ارائه داد.

تا اینجا بحثها کلی است و پاسخ شفاف به مسائل واقعی و بی شمار جامعه نیست.حرفهائی در سطح “فلسفی” اما وقتی پای عمل و تاکتیکهای مشخص می رسد لنینیزم مجبور است به سوال محوری جامعه امروز ایران پاسخ دهد، آنزمانست که تضادها و تناقض های لنینیستها آشکارتر می شود چه نسل اول و دوم چه نسل سومیها!

 

(۳)تقابل برنامه آلترناتیو لنینیستی با نیازهای انقلاب آتی  در جامعه ایران

اگر برنامه لنینیستی در روسیه باعث شکست انقلاب اکتبر بود، امروز دهها برابر ناکارا و بی پاسخ است.هم از آنرو که در حل مسئله آزادی و برابری و تداخل آنها ناتوان بود بلکه در برخورد به مخالف و امر مخالفت در برخورد به شیوه رهبری جامعه ، برخورد به دشمن طبقاتی ، سیاست خارجی ، متدهای عبور از نظام سرمایه داری به سوسیالیزم بسیار ناکارا و ناتوان بود و الان این ناتوانیها اینقدر شدید است که بواقع نمی شود و عملی نیست که اون الترناتیو را حتی الترناتیو بنامیم.همانطور که پهلویزم بواقع الترناتیو وضع موجود نیست بلکه تداوم آنست در شکل دیگر!

پاسخ لنین به مسئله مخالفت بعد از بدست گیری قدرت چه بود؟ ابتدا سرکوب بنام مبارزه با بورژوازی بعد سرکوب بنام “نقوذ بورژوازی در صفوف طبقه کارگر”! اول بستن احزاب “غیر پرولتری” بعد زدن هر حزبی بجز حزب خودش! اول زدن شخصی مخالف در حزب و بعد نفی فراکسیونیزم (کنگره دهم) و چسباندن هر مخالفت حزبی به “ضد انقلاب”!

پاسخ لنین به متدهای تحول اقتصاد سرمایه داری به سوسیالیزم چه بود؟ اول کمونیزم جنگی(اقتصاد سرکوبگر دولتی) بعد نپ(پذیرش همسازی اقتصاد سرمایه داری با “رقابت سوسیالیستی” از طریق تعاونی کردن و نهایتا اعلام اینکه برنامه او واقعا به سوسیالیزم نیجامیده !

مهمترین ضعف لنینیزم در طراحی اقتصادی عدم درک او از اصل مشارکت مستقیم مردم در برنامه ریزی و عملکرد اقتصاد و جایگزینی این نظام مدیریتی بدست دستگاه بوروکراسی دولتی که صاحبش “حزب ظراز نوین” و منتخبین حزبی بود.

وجه دیگر و مهم الترناتیو لنینیستی زدن نهادهای طبقاتی خود طبقه کارگر یعنی اتحادیه ها و شوراها بود بنام اینکه “مستقل هستند” و نمی خواهند به زائده حزب تبدیل شوند و چپاندن نمایندگان حزبی بدرون این نهادها و تخلیه این نهادها که باید امر مشارکت جامعه را نمایندگی کنند از درون و حزبی پلیسی کردن کلیت جامعه بود.

(۴)انقلاب آتی در ایران و تضاد نیازهایش با “آلترناتیو لنینیستی”

اگر انچه در بالا نوشتم مختصات واقعی و عینی الترناتیو لنینیستی است(بدور از اینکه چرائیش را بخواهم توجیه شرعی کنم!) سوال اینست که ایا نیازهای کنونی جامعه ایران که باید توسط آلترناتیو پاسخ بگیرد ، با آلترناتیو لنینیستی جور در می آید؟

اتفاقا از دیدگاه من اون “برداشت لنینیستی” دست راستی که توده ایزم و فدائیزم داشتند یعنی “دو مرحله ای دیدن روند انقلاب، بیشتر می تواند به شکل یک برنامه سوسیال دموکراتیک و نه سوسیالیستی مدعی الترناتیو شود!

همینست که توده ایزم و فدائیزم بعنوان جنبشهای غیر سوسیالیستی در کنار “بورژوازی خودی و مترقی و ضد امپریالیست” حاضر هستند با بخشهائی از بورژوازی “متحد شوند” و دولت مشترک تشکیل دهند!

و دقیقا این تناقض است که منصور حکمت را وا می دارد در برنامه دنیای بهترش، عملا یک برنامه سوسیال دموکراتیک بنویسد و در عین حال مدعی سوسیالیزم بماند! نقدم را در مقابل این متد در آرشیو برنامه دنیای بهتر ثبت کرده ام(۲)

انقلاب آتی ایران اگر بخواهد سوسیالیزم را هدف بگیرد نمی تواند زیر پرچم الترناتیو لنینیستی جلو برود.چرا که اون برنامه یا تعینش یک برنامه سوسیال دموکرات است یا یک برنامه دیکتاتوری تک حزبی !

(۵)راه کمونیزم سوسیالیست خواه و آزادیخواه چیست؟

کمونیزم در ایران  یک دوراهی بزرگ است. لنینیزم در ارائه آلترناتیو وضع موجود دچار بحرانست. یا چرخش به راست و سوسیال دموکرات شدن یا پولپوتیزم و سرکوب و دیکتاتوری تک حزبی را جلوی جامعه گذاشتن.

اینست که نسل سوم کمونیزم ایرانی یکجوری دولا دولا و شترمرغی و ناصادقانه به این تناقضات برخورد می کند!هم جدائی خودش را از لنینیزم اعلام نمی کند و می ترسد از “هواداران” و هم در برنامه سیاسیش مجبور است عملا از لنینیزم فاصله بگیرد مثلا اعدام را مخالفت کند یا تعدد احزاب و رقابت احزاب را بپذیرد.

مشکل کمونیزم لنینیستی اما نه تنها در تناقض لنینیزم با نیاز امرزوز جامعه است بلکه در تناقضی است که تاریخ لنینیزم را از “وعده دادنهای قبل پیروزی” به سرکوبهای “بعد بقدرت رسیدن” هدایت کرد! و مدعی شد که “چون شرایط اونجور بود لذا ما سرکوب کردیم”!

جامعه دیکتاتور زده اما با هوشیاری می پرسد که اگر “شرایط همانجور باشد” حتما شما هم “همانجور” می کنید چون لنینیست هستید! و اینجاست که لنینیستهای مسل سوم به نسل اولی و دومی پیوسته یک ثدا مخالف هوشیار را با باران فحاشی و لیچار و اتهام زنی و بایکوت بدرقه می کنند!

کمونیزم سوسیالیست خواه و ضد سرمایه داری در قرن ۲۱ باید رسما از لنینیزم و سنتهاش فاصله بگیرد و از اینکه مارکسیزم لنینیزم را بعنوان مذهب خود اعلام کند سر باز بزند.برنامه کمونیزم نسل چهارم برنامه ای باید باشدبا عبور منطقی و هوشیارانه از لنینیزم نه به سمت سوسیال دموکراسی الکن و نیم بند بلکه به سمت سوسیالیزم ازادیخواه مدرن که اهمیت مبارزه برای ازادی و مشارکت مستقیم مردم را در سازماندهی سوسیالیزم و پایان دادن سرمایه داری بفهمد و در برنامه خود بازتاب دهد .

معضلات فکری و نظری پیرامون سازماندهی این کمونیزم نسل چهارم کم نیستند.راه ساده ای نیست.مناظره های وسیع اجتماعی هم با کمونیزم لنینیستی هم با سوسیال دموکراسی مدعی لنینیزم هم با راستهای سابقا کمونیست لازمست.

نسل نو و جوان ما اون پتانسیلی است که می تواند بهتر و عمیقتر این نکات را بفهمد و رویش کار کند.من به نسل قدیم که هویتش را در مذهبی بنام مارکسیزم لنینیزم ساخته و در پایان راهست امیدی نداشته ام و ندارم!

منابع دیگر:

(۱)آرشیو نقد لنینیزم(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%84%D9%86%D9%8A%D9%86%D9%8A%D8%B2%D9%85

(۲)آرشیو نقد برنامه دنیای بهتر(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1

(۳)کمونیزم نسل چهارم(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%84%D9%86%D9%8A%D9%86%D9%8A%D8%B2%D9%85/1022-%DA%A9%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D9%86%D8%B3%D9%84-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85%D8%8C-%D9%88-%D9%84%D8%B2%D9%88%D9%85-%D8%AF%D8%B1%DA%A9-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%AA%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C