دو مطلب … معنای واقعی خارج وداخل … سفر رضا شهابی ورفقای کارگر به خارج

دو مطلب

 

معنای واقعی خارج وداخل

 

سفر رضا شهابی ورفقای کارگر به خارج

علیرغم اینکه سالهاست در بین ایرانیان مفاهیم خارج وداخل بمناسبت های مختلف مبنای بحث وتحلیل وقضاوت قرار میگیرد اما کمتربه معنای واقعی خودبکار میروند. از این مفهوم چنان صحبت میشود که گویا اظهر من الشمس است. این کلمات ونوع تحلیل های مبتنی بر آن بعنوان امری بدیهی تکرار میشوند. با کمی تعمق در اظهارات بکاربرندگان این اصطلاحات متوجه میشویم که از اینطریق چه دریچه معجزه آسایی بر افشای سیستم فکری و مجموعه بینش هایشان باز میشود . کم نیستند کسانی که معتقدند باید آنها که خارجند بروند وایران را آزاد کنند وخشمگین اند که چرا اینکار را نکرده ونمی کنند. این توهم نزد بعضی از خارج نشین ها هم وجود دارد. مثل «هخا» (مردی که میخواست در روز معینی به ایران برود ومردم را آزاد کند) . چه آنها که در ایران دچار این توهم اند وچه خارج نشینانی که اینطور فکر میکنند همه پیروان روش «هخا» هستند. هخا را پشت اظهاراتشان بروشنی میتوان دید. گروه دیگر کسانی هستند که برعکس ترا بخاطر خارج بودن دارای هیچ حق ووظیفه ای نمی دانند. حق قضاوت، حتی آرزو برای آنچه پشت سرگذاشته ای را از تو سلب میکنند . حتی از رژیم جلوتر میزنند و اگر آنها در سازمان امنیتشان هم که شده نقش مخربی برای خارجه نشین ها قائلاند .اینها هرگونه اظهار وجود ترا بی ربط و اضافی میدانند. توخارجه نشین هستی تو  به «آبجو خنک ومبل راحت » دسترسی داری پس خفه !. تعلق خاطر اینها بیشتر به مردمان دهکوره های قرون وسطا ودرکشان از خارج میماند. مثل کور رنگها کور رابطه اند واز درک رابطه حی وحاضر در جوامع انسانی عاجزند. اگر تا صد سال پیش مشکل میشد خود را درمان کنند. امروزه کافیست نگاهی به سراپای خود بیاندازند وحرارت دستهای مردمان دور دستترین جای جهان را در پوشش و تغذیه وافکارو آرزوهای خویش حس کنند ، هرچه رابطه گسترده تر شده است جهان کوچکتر می شود .این تویی که درب شبستان تاریکت را بروی جهان بسته ای وگرنه دیریست که دهان فراخ رابطه ترا بلعیده است. اگر گروه اول یا «هخا» بدنبال ناجی است وناجی او فرد یا گروه معینی است که باید بیاید وبقیه را آزادکند برای گروه دوم آنجا که دیرک های مرزی کاشته میشود پایان رابطه است . هخا اگر درون مرز ظهور کند اشکالی ندارد .مسئله نه رابطه بلکه خاک ونشانه های مرزی است. اگر هخا داخلی باشد اشکالی ندارد. یک دیکتاتور ایرانی ، یک رضا خان میرپنج یا آخوند قدر قدرت اما هم شهری ایرادی ندارد. مسئله خارج وداخل است والسلام. این چهره با همه کراهتش میتواند پشت مقوله خارج و داخل خانه کرده باشد. البته همه به این وضوح خود را لو نمیدهند. ممکن است با گذشت وبزرگواری انگشت شستشان را به اشاره نزدیک کنند وبگویند یه کمی پرتند. با همان سعه صدری که میهمانان افطاری رئیس جمهور را توجیه میکنند جمعیت خارج را از هفتاد میلیون کسر کرده وبقیه را تحمل میکنند، کاری که رژیم در عمل کماکان بدان مشغول است. برای کسانی که با خودشان قرارگذاشته اند اگر خاتمی نشد به ترامپ دخیل ببندند واز انقلاب درکی بیش از ظهور یک ناجی ندارند تعمقی بیش از این در مسئله سخت دست وپا گیرو غیر لازم است. فقط کافیست صندلی را برداری وبگویی قرار نیست کسی بیاید،  نجات بخشی از مادر نزاده است . تو خود ناجی خویشی.تنها در اینصورت است که توجه از دیرک های مرزی به درد مشترک و رابطه وآرزو ونیازهای واقعی و…. برمی گردد وآغازگاه تعریف از خارج وداخل وبسیاری جدل های دیگر کاملا تغییر میکند. برای آزمایش می توان به جای دیوار های مرز پرگهر از درد مشترک آغاز کرد . صف ها همه بهم میریزند . آنها که به سبب زندگی روی خاک مشترک دوست به حساب می آمدند بی کم و کاست در صف درد اوران جای میگیرند وبرویت اسلحه میکشند. چوبه دارت را مهیا میکنند وبرای شکنجه شلاق از گیسوان خواهرت می بافند . اعلیحضرت ایرانی وداخلی زندان اوین وسلول انفرادی برایت تدارک می بیند وامام جمعه همشهری حکم قتلت را امضا میکند. مسیر کاملا عوض میشود ویک کارگر بنگلادشی که نامش را نمیدانی روی مدار درد مشترک هم سرنوشت تو میشود. معنای داخل وخارج دگرگون وطناب پوسیده این تحلیل ها پاره میشود . با این همه آیا چیزی از معنا در خارج وداخل باقی میماند ؟ این را نخستین بار پیرمرد بلوچی در مرز چابهار به من آموخت . وقتی پس از دوروز شتر سواری همراه با همسرو کودکان هفت ماهه و دوساله ام از مرز خارج میشدیم . در تمام مسیربه ما هشدار داده بود که بچه نباید گریه کند شب است وصدا در کویر می پیچد وبارها مجبور شدم دهان اورا محکم بگیرم .پیر مرد پَر عمامه اش را به جلوی دهان کشید وگفت :«این بچه همه مارا خانه خراب میکند» . درست یک ساعت بعد که دیرک های مرزی را پشت سرگذاشتیم پیرمرد گفت حالا هرچه دلت میخواهد گریه کن وبه خمینی فحش بده ! من هنوز هم عذاب وجدان فشاری را که به کودک هفت ماهه ام آوردم حس میکنم .بله!  فرق فاحشی است میان داخل وخارج اما نباید فرق هاومشترکات دیگر را بپوشاند. این فرق میتواند در کازرون ومهاباد هم باشد ووظایف وشرایط مخصوصی بپروراند. فرق ها مانع از سازمانیابی حول درد مشترک نیستند .تنها تحلیل های کیلویی همه را در یک گونی مثل  سیب زمینی تلنبار میکنند. هیچ جنبش واقعی بی نیاز از ارتباط با همدردان خویش در اقصا نقاط جهان نیست . جنبش کارگری وانقلابی ایران این شانس را دارد که هزاران سفیر بر مدار درد مشترک در اقصا نقاط عالم داشته باشد . بشرطی که همین نقطه مثبت را با قانون گونی سیب زمینی توضیح ندهیم وهمانقدر دایره مسئله را جدی بگیریم که ارتباط واقعی با همدردان فراهم شده است . مابقی توریست اند مشکلشان این نیست که خارج اند ربطشان با جنبش شاید در مراحل بعدی وهرکجا اسکان یافتند به تناسب آن درد مشترک همراه یا مقابل آن برقرار شود. تا اطلاع ثانوی از سیستم اند ودر هوای سیستم موجود نفس میکشند  گشت وگدارشان درون سیستمی است.حالا که این گروه را شناسایی کردیم کافیست بپذیریم هر گردی گردو نیست وخارج و داخلی بودن باید بر اساس معیار معینی ارزیابی شود و قبول کنیم که تنوعات عرصه مبارزه تا مادامکه بر محور درد مشترک و پاسخ به آن می چرخد یک جریان واحد است وتحولات اجتماعی چون قیام و قعودی حج وار وهمسان اتفاق نمی افتد .هرکس بر اساس شرایط پیرامونی اش شکل معینی از مقابله را کشف یا انتخاب میکند . خارج و داخل تنها به این شکل از هم تمیز داده میشود، در شکل وظایف وامکانات متفاوت برای دخالتگری در پاسخ به دردی مشترک. هیچ جنبش واقعی خودرا از ارتباط با همدردان خویش در اقصا نقاط جهان بی نیاز نمی داند . در تاریک و دشوارترین ایام هم جنبش انقلابی ایران سعی در ارتباط با جنبش ها د رسطح جهان داشته است. اگر امروز فعالین سیاسی داخل در عرصه خارج حتی بدون معرفی شناخته شده اند وگوش شنوایی می یابند علاوه برجانفشانی  های خودشان در مبارزه  وامدارنگاه و تلاش هایی از این دست است .

سفر رضا شهابی ورفقای کارگر به خارج

مباحثی که حول سخنان رضا شهابی انجام گرفت به تنهایی نمایشگرنقاط تاریک متعدد افکارعمومی در سطح جنبش وبالاخص  پر از کج فهمی وارزیابی نادرست در مقوله خارج وداخل بود.گفتار رضا نیز به این اغتشاش آلوده بود و استفاده ای عامیانه از این مفاهیم ارائه داد . طوریکه گویا طرح وبرنامه در خارج شکل میگیرد وچپ ها بخاطر نداشتن آن مورد سرزنش هستند.  رضا حق داشت و دارد که چپ را تا عمیقترین سطح ممکن نقد کند وکسانی که اظهار نظر اورا در رابطه با چپ بفرموده تلقی میکنند، اصل آزادی ووظیفه را قلم میگیرند .بالاخص در دورانی که شریانهای حیاتی چپ تشنه نقدهای بنیادی وسازنده است. لازم نیست به کسی چک سفید داد هیچکس با روغن مقدس آغشته نیست اما بی پروایی در اتهام زدن قبل از وقوع جرم با احتمال وقوع آن توجیه نمی شود. مسلم است که همه طرف های در گیر نقشه های خودرا دنبال میکنند از رژیم مستاصل ایران تا سرمایه داری جهانی تا رفورمیسم ، اما هیچیک از این نقشه ها مانع از حضور فعال کارگری تا مادامکه از طبقه اش دفاع میکند نیستند .به هیئت کارگران مبارزو مستقل ایران تا مادامکه از منافع کارگران و بسود مبارزه طبقاتی سخن میگویند باید خوش آمد گفت ودر این راستا از هر کمکی دریغ نکرد.  رضا حق داشت چپ را نقد کند واین تابو نیست . اما رضا علاوه بر ارائه تبیینی سطحی از خارج و داخل که توهم برانگیز وغیر واقعی است متاسفانه نقدی راه گشا نکرد . او تصویری غیر واقعی وتحقیر آمیز از چپ ارائه داد که گویا عده ای مشغول خالی کردن زیر پای همدیگرند والسلام .این تصویر از چپ با نقد چپ فرق دارد. چنین تصاویر دلبخواهی میتوان از داخل هم ارائه داد ومیدهند. تحلیل های غیر مسولانه میتواند پراکندگی کنونی را ناشی از خصلت افراد تلقی کند وبه بد جنسی های فردی حواله دهد ولی کیست که نداند پراکندگی پیش از آنکه اتفاق بیافتد در بینش ها و تحولات چند دهه اخیر وعقب ماندن از حرکت سرمایه رخ داده است. سایه سنگین این بحران داخل وخارج حتی جهانی مبری از بحران نمی شناسد. مسلم است که این بحران با آرزوی وحدت پاسخ نمی گیرد وقبل از هر چیز باید آنرا شناخت .نقدی که مبتنی بر این شناخت ازبحران نباشد در خدمت هرچه قرار گیرد اما به حل بحران کمکی نمی کند.

 همکاری در عمل ونظر مدتهاست بعنوان یک ضرورت ، آغازگاه هر انسجامی است. بخشی ازچپ این ضرورت را در عمل فهمیده است اما در همان حد که فقیری ضرورت پول داشتن را می فهمد و توصیه میکند . با این سطح از پاسخ به بحران و پراکندگی  هیچ گرهی گشوده نمی شود بهمین خاطر چپ بدون اشراف به ملزومات همکاری که مستلزم رها کردن بخشی از عادات کهن است( واین خود محتاج شناسایی است)مدام وارد همکاری میشود وناکام برمیگردد .یکی از این عادات کهن اندرز های وحدت بدون شناخت علل پراکندگی است.  از اینرو چپ نتوانسته است به شرایط چیزی بیاموزد وبخشی از چپ خودرا به حوادث سپرده است تا مگر حوادث چیزی به او بیاموزند.با این همه اگرچه بطئی وکند امروز دیگر در قدم اول نیستیم ، گیجی ودچار تاخیر شدن زیر عظیم ترین بحرانهای چپ در ابعاد جهانی ، خوش خیال ترین ها را هم که خیال میکردند حزبشان را هم ساخته اند در ابعاد جهانی به صرافت چاره جویی انداخته است. در سپهر عمومی چپ دارد صف بندی ها تعُّین می یابد .دموکراسی از طراز کمون وشورا ها یعنی مقوله دولت وانقلاب از جانب چپ عمومی رادیکال بعنوان سرفصل یک صف بندی دارد جای خود را باز میکند وموضوع تمرکز قرارگرفته است . برخورد طبقاتی با آلترناتیو راست یا دموکراسی بورژوایی گسترش یافته است و برای اولین بار بخش بزرگی از چپ در شورای همکاری زیر آن امضاء گذاشته اند ( قبلا همکاریهایی با این وسعت بر این محوروتاکید بر دخالتگری از پایین نبود). حمل عادات کهن ونگاه به همکاری بعنوان امری کناری و غیر استراتژیک سطوح نازل از مطالبه وخودغرضی در همکاری با این پیشروی ها هنوز سازگار نیست وهمکاری ها را به محاق میبرد. قدرت وتوانایی هنوز با خود محوری فهمیده میشود. تا قدرت از آن جامعه وطبقه فهمیده شود راه طولانی شاید نیست . حوادث اخیر نشان داد که فعلا تا رفع بحران چپ سپهر وقدرت دیگری در جامعه در حال گسترش است وهر تحولی از فیلتر آن می گذرد . سپهری که در اوج آرا اصلاح طلبی با یک تلنگر بساط همه را بهم ریخت وگفت «اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» اعلام عینیت این فضا وسپهرکه نه نام کسی را دارد ونه نام هیچ حزبی را در حالیکه هم ترا در برمیگیرد هم احزاب وگروهها وافراد رادیکال را،  همزمان که جدل با کل فعالیت های اجتماعی از جمله حکومت وحکومتی هاو… رامنعکس میکند قابل چشم پوشی نیست. سپهر ارعاب انگیزی که کوچکترین غفلت را چون سیل برتو خواهد بارید.سپهری که اهرم های تاثیر گذارش عمدتا متعلق به سرمایه وقدرتهای حاکم است . سپهری که جوهرش را همان امکانی تشکیل میدهد که درسال ۵۷ اگرچه ابعاد نقش و امکاناتش با حال حاضر قابل مقایسه نبود اما با دخالت قدرتهای حاکم وامپریالیستی توانست مسیر یک قیام توده ای را تغییر دهد وباران مذهب را بر سر مردم سیل آسا روان کند.   متقاعد کردن این فاکتورقدرت به ضرورت سازمانیابی بدون ساختن الگوهای عملی نظری ممکن نیست . اینک نقاط اشتراک چپ رادیکال به این سپهر وارد شده همزمان که موانع همکاری به سپهر تجربه جمعی سپرده شده است. همانگونه که نقد اصلاح طلبی به این سپهر وارد شد وسالها در فقدان مابه ازائ اجتماعی مناسب وتشکل متناسب  در این سپهرجدل کرد و صیقل خورد تاسرانجام به خیابان سرازیر شود. اماهمیشه این شانس وجود ندارد این سپهر میتواند شعارهای مغایر با منفعت توده ای ومنطبق با خواسته های طبقه حاکم یا حتی شورش های کور وانفجاری را نیزبپرورد. اگرپیشتازان طبقه متشکل بودند قادر بودند تا هژمونی خودرا براین فاکتور قدرت اعمال کنند وطبقه حاکم را در عرصه افکارعمومی واین سپهری که در عدم حضورمتشکل این نیروی انقلابی و نفوذ طبقه حاکم خودرا از جنبش های واقعی مستقل نشان می دهد به سیطره هژمونی خویش در آورند . این یکی از مصادیق عقب ماندن جنبش کارگری نسبت به حرکت سرمایه در دوران کنونی و نمودی از بحران حاکم است .در ابتدای قرن گذشته این سپهر تحت سیطره آرمانگرایان و کمونیستها بود وبورژوازی ناچار بود با محصولات این سپهر پنجه در افکند وبدنبال آنها برای چاره جویی بدود . گسترش آرمانهای انقلابی در سطح جهان نمایش این هژمونی بود .اکنون اوضاع تغییر کرده است وکسب دوباره این موقعیت مستلزم پیروزیهای جدید است. بخشی ازنشانه های بحران فروپاشی تشکل هائیست که متناسب با مبارزه علیه سرمایه نبودند. پس ملاحظه میشود که پراکندگی کنونی در صف نیروهای انقلابی صرفا تشکیلاتی نیست تا اندرز های وحدت طلبی کارساز افتند .پروسه ای از همکاری عملی ونظری پیش در آمد همگرایی و تشکل یابی وایجاد قطب های قدرتمند کارگری است . در یک کلام عمل ونظرتوامان پروسه خودرا طی میکنند ودر صورتیکه زندگی ومنفعت کارگری ومبارزه طبقاتی آغازگاهشان باشد به سطوح عالیتر تکامل می یابند. مسئله را نباید در«خالی کردن زیر پای همدیگر» توضیح داد . با این اندرز یک هفته هم کارجمعی دوام نمی آورد وبا آن نمی توان حتی یک کمیته دفاع از زندانی سیاسی تشکیل داد چه رسد به تشکلی متناسب با مبارزه طبقاتی. کافیست صندوق انتخابات را وسط میدان قرار دهند تا کمیته دو شقه شود و…..

وقتی فدایی ها بعنوان اولین نیروی جدی و نزدیک به عمل دچار انشعابات پی در پی شدند باران این نصیحت ها باریدن گرفت اما دیری نپایید تا اندرز گویان نیازمند اندرز های خود شوند. از اینرو نقد با ارائه عکسی بی گذشته وآینده از یک پدیده اجتماعی فرق دارد واصولا عکس گرفتن یعنی انجماد یک حالت از ازل تا ابد.بطور خلاصه آنجا که فقدان عمل مشترک را یاد آوری میکنید به بخشی از یک کمبود بزرگ اشاره میکنید اما وقتی علت های آنرا خالی کردن زیر پای یکدیگر می دانید ازنقد کاملا دور می شوید حتی اگر مواردی از این سبک کار مستند کنید و هست . از اینرو حرف رضا در این رابطه و همین محدوده معین یعنی اوضاع چپ «خارج از کشور» نه نقد است ونه راهگشا ونه واقعی . برای رضا ورفقایش در وظایفی که برای خود انتخاب کرده  اند آرزوی موفقیت میکنم وبه آنها یکبار دیگر خوش آمد و خسته نباشید میگویم.

۱۸۰۶۰۷ سعید سهرابی