نقدی بربحث بیاد ماندنی منصور حکمت در مورد تبدیل گروه فشار به حزب سیاسی

نقدی بربحث  بیاد ماندنی منصور حکمت در مورد تبدیل گروه فشار به حزب سیاسی

. مشغله ما بسته بندى مجدد و باز هم مجدد آنچه پیشینیان ما گفته اند نیست، بلکه پاسخ دادن به مسائل جامعه معاصر است… در این حاشیه ما و امثال ما یاد میگیریم که حزب کمونیستى را از ابزارى براى مبارزه تبدیل کنیم به دالانى براى بیتوته کردن و زندگى، ظرفى براى بودن. براى زیستن، که باید در آن سنت زندگى کرد، این سنت سمبل ها و الهه ها و فرشتگان خودش را دارد، مجسمه ها و تشریفات خودش را دارد، تاریخ و سنت و حدیث و زبان و الفاظ خود را دارد..” (منصور حکمت)

مقدمه:

بحث منصور حکمت در موضوع معضل تبدیل گروه فشار به حزب سیاسی از دید من یکی از شاهکارهای اوست. این اثر در تاریخ کمونیزم ایران و منطقه خاورمیانه خواهد ماند. در این بحث(۱) منصور حکمت بدرستی معضل مهمی را که چپ و کمونیزم ایرانی دچارش بوده مورد بررسی قرار می دهد و تلاش می کند راه حلهائی را در برابر آن ارائه دهد.

یاد آور می شوم که بحث متدهای سیاسی شدن تحزب کمونیزم کارگری در زمانی مطرح شد که تازه این حزب شکل گرفته بود. زمانی که به اصلاح داشت مومنتومی می گرفت و در دوران کودکیش بود.

اهمیت این بحث اینست که منصور حکمت  از خود واقعیت اغاز می کند . تلاش نمی کند پاسخ معضل امروز را لای کاغذ های دیروز بیابد. واقعیت اینست که چپ ایرانی در اکثر تاریخش بنا به علل مختلف به حاشیه کشیده شده و بقول منصور حکمت هویت خود را با نشستن و تکرار باورهایش بازیافته دانسته.

من در این مقاله مروری می کنم به مشاهده او به راه حلهائی که ارائه داده و بعد به این سوال می رسم که چرا حزبی که او ساخت به رغم تلاشهایش به همان سرنوشتی دچار شد که او نمی خواست؟ چه سطوحی از واقعیت را او ندید و در بحثش ارائه نداد؟ با تاکیید بر این نکته که بهترین نظریه پردازی هم شاید نمی توانست روند عینی که حزب کمونیست کارگری بهش دچار شد ، جلو بگیرد:

(۱)فرمولبندی منصور حکمت در طرح مسئله و ارائه راه حل:

منصور حکمت در سخنرانیش در پلنوم حزب کمونیست کارگری در سال ۱۹۹۸(۱) به مسئله مهمی می پردازد. او توضیح می دهد که چگونه  اتحاد مبارزان کمونیست ، تمرکزش را روی تبیین “مارکسیزم واقعی (؟) و  انقلابی ” گذاشت و در مرحله بعد برای او سوال این بود که چگونه می شود این گروه فشار را به یک حزب موثر و مداخله گر در جامعه تبدیل کرد؟

منصور حکمت توضیح می دهد که حزب کمونیست کارگری باید اون ظرف باشد که بتواند به حزب سیاسی تبدیل شود. برای اینکار باید به این سوال عملی پاسخ دهد که چگونه می شود با جامعه ارتباط ارگانیک گرفت و از گروه در خود و برای خود به الترناتیو سیاسی تبدیل گشت؟

همینکه منصور حکمت این سوال را مطرح می کند  بسیار اهمیت دارد. اما پاسخهائی که او ارائه می دهد هم نشانه هوشیاری اوست. او این راه ها را توصیه می کند که بواقع بخش از “مکانیزمهای احتماعی شدن” حزب هستند :

اول: حزب باید یک طرف دعواهای اجتماعی و سیاسی باشد. باید ارتباط بین مبارزات جامعه با قدرت سیاسی را را تامین کند و نماینده سیاسی خواستهای جامعه بشود

دوم: هویت حزب باید از مداخله گریش در جامعه تامین شود. مشغله حزب نباید تکرار حرفهای قدیمی بلکه ارائه راه حلها به مسائل جامعه معاصر باشد”

سوم:حزب باید روی دوش هزاران هزار فعال علنی اجتماعی استوار باشد.” مردم بطور عادى علنى اند و این مردمند و طبقات اجتماعى اند که بر سر قدرت مبارزه میکنند. سعى میکنند بگیرند و ندهندش. مبارزه سیاسى در جامعه، بعنوان مبارزه اى میان انسانها در جامعه، مکانیسم هایى علنى دارد. با گفتن، حرف زدن، نوشتن، فریاد زدن، صدا کردن، توجه جلب کردن، نیرو جمع کردن، از اینجا به آنجا بردن، مقاومت کردن، سنگربندى کردن و غیره همراه است. مبارزه سیاسى مخفى چیزى است که به جنبش ما تحمیل شده است و هنوز میشود. و ما به این واقعیت تحمیلى خو گرفته ایم.”(۱)

چهار: حزب باید رابطه محلی و اجتماعی با طبقه کارگر داشته باشد.مرئی باشد و قابل ارتباط و لمس.

پنج: حزب باید نماینده رادیکالیزم باشد و نه محل سازش برای “متحد کردن” بین راست و چپ

شش: جهانی شدن تحزب کمونیزم کارگری ابزار مهم احتماعی شدن بیشتر آنست.

(۲)آیا راه حلهائی که منصور حکمت ارائه داد توانست حزب کمونیست کارگری را به تحزب اجتماعی و سیاسی الترناتیو تبدیل کند؟

نزدیک به ۱۸ سال از اون سخنرانی منصور حکمت گذشته . منصور حکمت هم نزدیک به ۱۴ سالست فوت کرده.تکلیف اون حزبی که قرار بود اجتماعی بشود و جامعه و طبقه کارگر دنبالش بروند چه شد؟ خود منصور حکمت در روزهای آخر زندگیش نمی پذیرفت که این حزب مسیر دلخواه او را رفته و ابزار نگرانی می کرد که حتی “خط او دنبال نمی شود”!

زمان کوتاهی از مرگ منصور حکمت نگذشت که حزب کمونیست کارگری دچار انشعابات متعدد شد. الانهم به اصلاح “سران” این احزاب حتی توان برگشت به یک حزب واحد را ندارند از این بگذریم که اتحادشان هم موثر نیست! خانه از پایه ویرانست و درمان این احزاب متحد شدنشان هم نیست!

این واقعیات را نمی شود پوشاند و نادیده گرفت.صداقت حداقل اگر باشد این تصویر واقعی را انکار نمی توان کرد. اگر منصور حکمت زنده بود چه می کرد؟ چرا زنده ها نتوانستند منصور حکمت زمانه خود باشند و از خود واقعیت آغاز نکردند؟ چرا بلد نشدند که معضلات روز را به چالش بکشند؟

ادعای اول من اینست که تحزب کمونیست کارگری مسیری را منصور حکمت خواست دنبال نکرده . ادعای دومم البته اینست که حاشیه نشینی امروزه این احزاب تابع قوانین مشخصی است که عامل حاشیه نشینی دیگر سازمانهای چپ هم بوده. اون قوانین را باید شناخت . اگر این حکم درست است سوال اینست که در تحلیل منصور حکمت چه نکاتی غائب بود و دیده نشد؟

 

(۳) چه زوایائی در بررسی منصور حکمت غائب بود؟

اولا: منصور حکمت در بحثش توضیح نداد که دلایل  تبدیل گروههای سیاسی قبلی به فرقه های سیاسی چیست؟ طبعا دیکتاتوری و اثرات روانیش را دید اما به دلایل ایدئولوژیک بازتولید فرقه ای شدن نپرداخت! نمی شود “مارکسیست” و “لنینیست” حتی یکجوری دیگر بود و بعد فراخوان به انالیز علمی مسائل امروز پرداخت! یک معضل تحزب کمونیزم کارگری بلاتکلیفیش با سنت ایدئولوژیک بوده و هست.حتی وقتی در نظریه مقداری جلو امدند بدور حرفهای منصور حکمت خیمه زدند! نتوانستند قدمهای منصور حکمت را جلو ببرند و شهامت نقد  منصور حکمت را نشان ندادند.

دوما: منصور حکمت نتوانست نقش فرهنگ ایرانی و شرق زده و سنتهای قومی و قبیله ای و تاثیر منفی رهبران مدام العمر را در بازتولید روابط فرقه ای حزبی بشناسد و بشناساند. نتوانست سازمان حزبی را پایه بگذارد که رهبریش مرتب تغییر کند و رهبران قدیمیش بازنشسته شوند(۲) لذا دستگاه رهبری حزب کمونیست کارگری تبدیل شد به همان معبدهای مقدسی که او ازشان هشدار می داد! بدور امام زاده منصور حکمت چند فراش امام زاده گمارده شدند تا مثل همه تاریخ به بهانه مقدس بودن امام متوفی مخالف را به حاشیه بکشند و سرکوب کنند و کلاه بوقی سرش بگذارند!

سوما: منصور حکمت نتوانست با بزرگ شدن خودش تسویه حساب کند.نتوانست در پراتیک واقعی به حزبش تمرین دهد که حزب بر روی رهبرها استوار نیست.بلکه حزب سیاسی محل امدن و رفتن رهبران است چرا که حزب باید زنده بماند و اجتماعی شود. او باید برای اموزش حزب هم که شده فضا می ساخت و حمید تقوائی و کروش مدرسی را هم به کناره گیری از “نشستن در بالا” دعوت می کرد.  تجارب گذشته کمونیزم منجمله تجربه شکست لنینیزم و بلشویزم هم همین حکم را ثابت کرد که احزاب از خودشان و از ساختار بوروکراتیک خودشان ابتدا شکست می خورند! روانشناسی سرکوب مخالف مهمترین ابزار بستن افکار جدید می شود و طبیعتا فکر رهبر توان مقابله با واقعیات را ندارد.

چهارما: حتی در مورد برنامه حزبی هم منصور حکمت نتوانست فرمولبندی ارائه دهد که امر بازنگری به برنامه حزبی را امری طبیعی و مداوم تبدیل کند. لذا برنامه ای که او نوشت هنوز بطور مقدس بهش نگاه می شود!

 

 

(۴)چه دلایل دیگری برای چرخه فرقه ای شدن حزب کمونیست کارگری وجود دارد؟

از دیدگاهی فرقه ای شدن نتیجه حاشیه زدگی و ناتوانی حزب در تاثیر گذاری بر جامعه است. از دیدگاه دیگر، این فرقه ای شدن می تواند به حاشیه زدگی تبدیل شود. یعنی اینجا چرخه ای هست بین ناتوانی حزب در تاثیر گذاری در جامعه و اجتماعی شدن و گرایش به فرقه ای شدن برای حفظ هویت! هر قدر انسانها در مقابل واقعیت سرخورده و ناتوان شوند به انکار واقعیت گرایش می یابند و بدور مقدسات خود دنیای خیالی می سازند! هر کس از نزدیکتر به ادبیات و سخنرانیهای رهبران احزاب موجود دقت کند این دنیاهای خیالی خود ساخته را می تواند تشخیص دهد.

همین چرخه شکست در اجتماعی شدن و گرایش به فرقه شدن را بعنوان یک عامل بعنوان یک موتور منفی بازتولید شکست تجرب کمونیستی باید شناسائی کرد. اینکه چه دینامیزهای روابطی درون حزبی می تواند هوشیاری دائم حزب به تحولات اجتماعی را بالا ببرد . اینکه ازادی بیان و فعالیت گرایشات اقلیت در حزب چگونه می تواند تضمین شود . اینکه دوران شکست ، تکلیف حزب چیست؟ و بسیاری سوالات دیگر که دقیقا بخاطر سوال بودنشان اهمیت دارند. چرا که حزبی و انسانی که بدون سوال بماند حتما از واقعیت  شکست خواهد خورد.

خلاصه کنم:

از دید من تلاشی که منصور حکمت آغاز کرد ادامه نیافت. کالیبر “جانشینان او” امکان تداوم منصور حکمت را نداد. اما منصور حکمت هم چون دچار ضعفهای کمونیزم لنینی بود ، نتواست به اندازه کافی عوامل بازتولید فرقه ایزم را تشخیص دهد و نتوانست در زمان کوتاه حیات سیاسیش بستر  تداوم تحزبی که می ساخت فراهم آورد.

فقط کافی نیست که در غم از دست رفتن او بمانیم بلکه باید همان متد مارکس و متد او را دنبال کنیم و پیگیرانه به نقد او و مارکس و لنین بنشینیم اگر بخواهیم زمینه نظری و پراتیک کمونیزمی را بسازیم که توان تغییر دنیا را داشته باشد.

بحث سیاسی شدن و اجتماعی شدن تحزب کمونیزم کارگری را منصور حکمت اغاز کرد. با همه ضعفهای دیدی که او داشت با ارزش است و باید ادامه یابد.این وظیغه همه فعالین کمونیزم کارگریست!

منابع بیشتر:

۱)حزب و جامعه از گروه فشار تا حزب سیاسى (منصور حکمت)

http://hekmat.public-archive.net/fa/1900fa.html

(۲)آرشیو نقد برنامه دنیای بهتر(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/در-نقد-برنامه-دنیای-بهتر

۳)توضیحی بیشتر در نقد فرمول بندی منصور حکمت در تعریف انسان (سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/مقالات-پزشکی/۵۴۵-توضیحی-بیشتر-در-نقد-فرمول-بندی-منصور-حکمت-در-تعریف-انسان

(۴)داستان من و حزب کمونیست کارگری ایران

http://monazere-siasi.com/زندگینامه/۴۹۱-داستان-من-و-حزب-کمونیست-کارگری-ایراناز-سعید-صالحی-نیا