تاریخ ، “بعد از فاجعه تروریستی فرانسه”

مقدمه:

مطبوعات و مدیای طبقه حاکمه فاجعه تروریستی فرانسه را با فاجعه ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ مقایسه می کنند و ما را به فکر می اندازند ! این تاکیید مشابهت بین این دو فاجعه ، تصریح اینکه فاجعه فرانسه ، ۱۱ سپتامبر اروپائیهاست” قرار است چه تاکتیکها و استراتژیها را توسط حاکمان سرمایه داری جهانی دامن بزند و چه طرح هائی قرار است از آستین در آید؟

در مقاله قبلی(۱) برخی از ابعاد این فاجعه را بررسی کردم.ابعادی که بیشتر بر اساس زمان اخیر و حال حاضر استوار بود.یعنی معیار بحثها این بود که انچه هست چه معنی می دهد و چه واقعیتهائی درش نهفته است.

نظریه چند جانبه گرا، بر اساس یک فرض استوار است، اینکه “بخشهای پنهان” و ندیده در پدیده ها همیشه وجود دارند و به همین دلیل هم باید مرتب و چند بعدی به واقعیت نزدیک شدتا بتوان اون زوایای پنهان را بیشتر نهان دید.

اما بخشی دیگر از این چند بعدی دیدن، برمی گردد به توسعه حوزه بررسی از گذشته و حال به آینده و در پرتوی پیش بینی به وضغ موجود بازنگری کرد.بواقع در زمان هم چند بعدی به مسائل وارد شد.

در این مقاله کوتاه سعی می کنم با استفاده از مدل ۱۱ سپتامبر به سراغ این “مشابه اروپائی” بروم و مقداری از آنچه ممکنست این حاکمان جهان سرمایه داری در نظر داشته باشند ، صحبت کنم:

 

(۱)تقویت همکاریهای امنیتی و نظامی با حکومت امریکا در اروپا:

 

پیامهای اوباما و همکاریهای وسیع اطلاعاتی حکومت امریکا با حکومت فرانسه (بعنوان پرچمدار اتحادیه اروپا و متحد درجه اول حکومت المان)، در طی عملیات “تروریست بگیری” تشدید شد. تبلیفات روی اهمیت تداوم این همکاریها در مدیای امریکا بشدت ادامه دارد و ظاهرا یک خط مهم آینده این حکومتها همینست. بواقع از توی این “بحران” قرار دارند که ناتو را تقویت کنند و نظام امنیتی مشترک خود را تقویت کنند. هدف چیست؟ طبعا یکیش همین اسلامیهای تروریست هستند و شاید مهمترش قطب بزرگ روسیه-چین که دارد بیشتر و بیشتر خودش را بعنوان رقیب نشان می دهد و در ماجرای اوکرائین بدجوری این ناتو را گذاشت سر کار و ناتوانی ناتو را عیان کرد!

لذا از دید من یک هدف بسیار منطقی برای اینها تقویت ناتوست و محکم کردن دژها برای مقابله با رقبای اصلی بین المللی زیر پوشش “مبارزه با تروریزم”.

 

(۲)تقویت همکاریهای امنیتی و نظامی در سطح جهانی و خصوصا در خاورمیانه:

 

فرانسه از متحدان نزدیک حکومت امریکا درحملات به لیبی و سرنگونی قذافی بود . از نظامی ترین کشورهای اروپائیست و پتانسیل وارد شدن بسیار وسیعتر در خاورمیانه را دارد. عرصه خاورمیانه از جهت بلوک امریکا ، نیاز به تقویت دارد و ماجرای “تروریزم در فرانسه” می تواند زمینه روانشناسی اجتماعی لازم برای درگیر شدن فرانسه و سایر کشورهای عضو ناتو را در خاورمیانه فراهم کند. مقاومت مردم اروپا بر علیه حکومتهاشان در موضوع دخالتهای نظامی را ، این واقعه می تواند در هم بشکند و برنامه ریزی و سرمایه گذاری را برای توسعه ناتو به سراسر جهان با همیاری حکومتهای اروپائی تشدید کند.

حکومت امریکا دیر زمانیست که در تسخیر دنیا ، کم اورده و نیاز به متحدین اروپائی دارد و این بهترین فرصت است.

(۳) دهنه زدن به سیل مهاجرت به اروپا و تشدید فشار به “خارجیها” برای کاهش بیشتر سطح زندگی و دستمزدها:

 

چند دهه اخیر، سیل مهاجر به اروپا روند تصاعدی داشته و روند “جذب مهاجر” دچار معضلات عدیده شده. حاشیه نشینی و رشد اعتراضات حاشیه نشینان، بموازات بحران سرمایه داری باعث دردسرهای جدی برای حکومتهای اروپائی شده. برای دهنه زدن به بحران اجتماعی کنونی ، این فرصت بسیار غنیمت است. بستن مرزها به مهاجرین، تقویت نژاد پرستی و ناسیونالیزم، گسترش جنگ تبلیغاتی برای مفصر جلوه دادن مهاجرین بعنوان عوامل اصلی بحرانهای اجتماعی غرب و تحمیق افکار عمومی، رشد نظامهای پلیسی با ادعای “کنترل امنیت” همه از متدهائی است که متعاقب این واقعه، رشد خواهد کرد.

مهندسی افکار عمومی در اروپا ، امریکا و سطح جهان و ایجاد فضای جنگ سردی و مقابله با “دشمن” که زمینه ساز گربه رقصانیهای بعدیست.

 

(۴)طرح از پیش یا استفاده از موقعیت بوجود آمده؟ دو تئوری قابل ارائه

 

همانطور که فاجعه ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ را هنوز عده ای یک طرح از پیش ساخته می دانند ، این فاجعه را هم یک طرح از پیش تعیین شده معرفی می کنند که توسط حکومتهای غربی با ابزار نیروهای اسلامی انجام شد. عروج داعش را هم همینگونه تفسیر می کنند. این نظریه ، در چهارچوبهای منطقیش ممکنست درست باشد اما عناصر واقعی اثبات کردنی زیادی هست که اثبات نشده. ریز اطلاعاتی که بتواند نشان دهد که حکومتها بطور واقع اینقدر دقیق و منسجم بتوانند طرح هائی اینچنین بسازند و اساسا لازم داشته باشند برای سرکیسه کردن دنیا، مقداری از قدرت منطقی  این ادعاها می گاهد.

این ادعاها شبیه داستانیست که یک بازرگان بخواهد مغازه اش را اتش بزند تا از طریق اتش زدن مغازه به مال و منالی برسد.این کاملا ممکنست اما منطق سرمایه داری در شرایط عادی نیست. اینهمه صحنه گردانی ، اینهمه خرج و بردن غذا از طریق چرخاندن چند باره دست بسوی دهان؟ برای چه؟ اون “مخالف” که نظام سرمایه داری را واردار کرده باشد اینهمه تقلا کند، برای تغییر صحنه ها، کجاست؟ . کجا خودش را نشان داده؟

با این وجود ، تئوری صحنه سازی، همچنان و به رغم نبود منابع و اسناد اثباتی،  همچنان غیر قابل انکار است و بعنوان یک فرضیه غیر قابل رد کردن ، می شود لحاظش کرد.

تئوری دوم اینست که به رغم اینکه کی و کجا طرح اینها را داده، امر استفاده از موقعیت، قابل سنجش است. ابزارهای مادی و تاریخی و شواهدی هست که نشان می دهد حاکمان جهان سرمایه داری مرتب از موقعیتها استفاده کرده اند. روی بستر مادی و زمان و مکان مناسب با شناخت بسیار خوبی که از تاریخ دارند وارد عمل شده اند و تاثیر گذاری کرده اند. این را می شود به عینه دید و سنجید.

از فاجعه ۱۱ سپتامبر تا ورود و خروج و ورود دوباره به خاورمیانه بگیر تا شکستن انقلابهای خاورمیانه در چند سال اخیر توسط خود جناح های ارتجاعی منطقه ای در کانتکس صعف تاریخی جنبش چپ و رادیکال.

حامیان دو تئوری فوق ، این روزها در مقابل هم صف کشیده اند و شاید هیچکدام هم کاملا محق نیستند. واقعیت تاریخی نشان می دهد که حاکمان دنیا همواره برای تسخیر دنیا نقشه داشته اند ، بسیار بهتر از محکومان هم به این شغل مفتخر هستند و متبحر.اما اینکه تا چه اندازه و در چه حد این برنامه ها و نقشه ها از پیش است و در چه حد عمس العملیست؟ جای بحث و تفکر است.

 

(۵) تصویری تاریک یا تصویری روشن از آینده؟

 

فاجعه ۱۱ سپتامبر ، با هر تئوری که بهش نگاه کنیم،موجی از بربریت را به دنیا تحمیل کرد. این “ورژن اروپائی” هم می تواند در سطحی دیگر همینکار را بکند.این پتانسبل را دارد چرا که تکلیف قدرت در جهان کنونی هنوز نامعلومست و قاجعه ۱۱ سپتامبر نتوانست الیگارشی امپریالیزم امریکا را به کرسی بنشاند. زورش را زد اما نشد! بعد از مدتی معضل بزرگتری عروج کرد: اول جنبشهای اعتراضی جهانی بودند و دوم عروج قطب بندی امپریالیستی جدید در مقابل امپریالیزم امریکا یعنی بلوک روسیه و چین! فاجعه تروریستی فرنسنه یا عروج داعش می توانند ابزارهای دیگری باشند برای موج دوم تهاجم حکومتهای غرب برای تسخیر مراکز اصلی انرژی دنیا و یارگیری از اتحادیه اروپا که بدجوری ویلان بود در فاز قبلی! جنگ سردی دیگر درون اروپا باید شعله ورد می شد تا اروپا را دوباره کنار امریکا “متحد کند”.

 

نتیجه:

مقاله قبل و این مقاله را مکمل هم می دانم.در این مقاله بیشتر پرسپکتیو اینده را بررسی کردم و امیدوارم این مقالات بتواند کمک کند به آزادیخوهان که بیشتر ماهیت وقایع را بشناسند و دیالوگهای سازنده و روند تعمیق تفکر ادامه یابد. به امید  روزهائی که اینقدر تاریک نباشند و عروج جنبشهای اجتماعی و اعتراضی که تنها سد این اینده تیره هستند.

 

منبع دیگر:

نگاهی چند جانبه به ماجرای حمله تروریستی “اسلامیها” در فرانسه

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١۴/۷۴۱-نگاهی-چند-جانبه-به-ماجرای-حمله-تروریستی-اسلامیها-در-فرانسه