نبش قبر مسائل شخصی بشیوه “سوسیالیستی”

نبش قبر مسائل شخصی بشیوه “سوسیالیستی”

بیار آنچه داری زمردی و زور که دشمن به پای خود آمد به گور

بعد از مطلب آیا جنبش کارگری ایران نیاز به کمک مالی دارد؟(۱) دو مطلب از منصور اسانلو ، رضا مقدم و یک مصاحبه با کارگر بازنشسته علی نجاتی بر روی سایت آزادی بیان آمد. جواب کوتاه خودم و حبیب رضا پور( البته بخش مربوط به افشین اسانلو حذف شده است) به منصور اسانلو در زیر آمده است (۲). هر کسی صحبتهای نجاتی را گوش داده باشد می تواند بغهمد که ما با هم هیچگاه صحبتی در رابطه با مسائل فراتر از سندیکا در زمان آزادی اول ایشان که دوستانش به دیدار او رفته بودند نداشتیم و ایشان از صحبت کردن در تلفن پرهیز می کرد و همانطوری که خودش هم می گوید، البته بر اساس صحبت همکارانش که اتحادیه مواد غذایی در رابطه با کمک به آنان در سطح آزادی آنها همکاری می کند ، اما مصاحبه کننده ایشان که سالها است درد عدم شرکت دیگر کارگران هفت تپه در پالتاک سال ۲۰۰۸ را با خود حمل می کند و برایش حیثیتی شده و این درد او را رها نمی کند ، تمام سعی و کوشش خود را گذاشته تا ثابت کند قضیه متفاوت است.البته مصاحبه کننده نمی خواهد اعتراف کند در اساس تمام شروع بحث سالیدریتی سنترمنحرف کردن درگیری حکمتیستها با رضا مقدم بخاطر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و درگیری میان رضا مقدم و عباس فرد بوده.( ۳) در همین دوره اخیرسفر نجاتی  ودر بحبوحه مصاحبه با ایشان حتی با اسانلو نیزصحبت هایی داشته  تا شاید  بتواند از او هم مدرکی علیه ما بگیرد!!! ایشان بخود مفتخر است وبه خود مدال  می دهد که نگذاشته سندیکا هفت تپه فاسد شود! والا شش سال از آن زمان گذشته، در این مدت ایشان چکار کرده است؟ با نفی کسی نمی توان به اثبات خود رسید.

اما در رابطه با مقدم باید گفت، ایشان هنوز مانند ارتشیان بعد از جنگ با مدالهای زمان جنگ به دیگران حمله می کند. هنوز فکر می کند سر دبیر نشریه کارگر امروزی است که حدود دویست نفر اسپانسور داشت. ولی باید به او یاداوری کرد که  ایشان حتی پایه ای ترین اصول پیگرد قانونی و نوشتاری  همان جامعه ای که در آن زندگی می کند را نمی داند. چرا که بدون سند چشمش را می بندد و حرف می زند. از فقر نظری بشدت در رنج است و تمامی نوشته هایش هیچ سرو ته ندارند .

گرچه هیچپگاه به کسانی که با حرف شنوی از او مقاله بر علیه ما می نوشتند نپرداختم ، اما چاره ای نیست بایدبه مطلب ایشان با عنوان”تلاش ناموفق مهدی کوهستانی برای نجات خود” بپردازم. چند سوال داشته که بد نیست سوالات ایشان را بهمراه تاریخ موضوعات آن اشاره کنم و بالطبع هرگز باور ندارم که بتوان با او از دیدگاه طبقاتی برخورد کرد . دراین مطلب به سوالات ایشان جواب می دهم گرچه ایشان  همه اتهاماتی را که به ما زده ، از جمله دادن مدارک همکاری پروژه ای با سالیدریتی سنتر(مانند عراق)، گرفتن کمک مالی از سالیدریتی سنترو کمک ماهانه اتحادیه های کارگری با اسانلو را بدون جواب گذاشت.

ایشان در بخشی از نوشته اش می نویسد :” این دروغ محض است. البته کسی از کوهستانی انتظار صداقت و راستگویی ندارد. کوهستانی می پندارد که اعضای کمیته هماهنگی فراموش کرده اند که تشکلشان کی و چگونه تشکیل شده است. دستگیریها و محاکمات فعالین کارگری در سقز از روز کارگر سال ۸۳ شروع شد و کمیته هماهنگی یک سال بعد و در آستانه روز کارگر سال ۸۴ ایجاد شد که دستگیر شدگان روز کارگر سقز نیز عضو آن شدند”.

تا قبل از سال دو هزارو چهار(۱۳۸۳) من هرگزارتباطی با رصا مقدم نداشتم و اولین بار بعد از ملاقات نمایندگان آی سی اف تی یو و در رابطه با دستگیری کارگران سقز بخاطر ارتباط خانوادگی یکی از یارانش با دستگیرشدگان سقز ، ارتباط با ایشان به من تحمیل شد و کل بحث مربوطه به شرح زیر بود:

اگر سوالی در رابطه با دادگاه دستگیر شدگان داشتیم ایشان خودشان را به عنوان فرد رابط معرفی میکردند. ولی ماجرای که در مقاله قبلی نوشتم این بود که ، بعد از دستگیری وسیع کارگران سقز در اول ماه می ۲۰۰۴ (۱۳۸۳) و بالا بودن مخارج دادگاه و وکیل و هرینه ایاب و ذهاب کارگران و اقامت در سقز هیچ وکیلی حاضر به قبول وکالت نبود لذا یکی از دستگیرشدگان  ازآی سی اف تی یو( ای تی یو سی  فعلی ) درخواست راهنمایی کرده بودو آی سی اف تی یوجواب داده بود مدارک را ارسال کنید تا بررسی و جواب دهیم و بعد از دو سال (۲۰۰۶)که مصادف بود با شکل گیری کمیته هماهنگی و درگیری های داخل آن ، در همان زمان از داخل ایران از ای تی یوسی(که همان آی سی اف تی یو سابق)پرسیده میشد که بالاخره چه کار می خواهید بکنید، ای تی یوسی موضوع را برای اولین بار با من مطرح کرد وگفت چه باید کرد چون هنوز مدارکی به ما ارائه نداده اندوجواب تماسها را نمی دهند ،شما بررسی کنیدو من در حیطه شغلی خود اقدام کردم و با فرید که آن زمان در اتحاد بین الملل مسئول سایت بود، تماس کرفتم و موضوع را با او مطرح کردم و  قرار شد فرید از طریق یکی از بستگان این کارگران که رضا مقدم با او در ارتباط بود تماس بگیرد ، مقدم جواب آورد که کارگران جواب داده اند که دروغ است و وکیلی در کار نیست و از آن برای تسویه حساب شخصی استفاده کرد وسپس من نامه نگاری ها و پرونده را در آی تی یو سی خواندم ( برخلاف ادعای رضا مقدم  این موضوع تا زمان انشعاب کمیته هماهنگی ادامه داشت که در درگیریها و انشعاب کمیته هماهنگی ایشان بسیار نقش داشتند)و برای رضا مقدم یادداشتی مبنی بر حقیقت داشتن موضوع فرستادم و بعد ازاین یادداشت ارتباط خود را با ایشان قطع کردم.( یاداشت و ایمیلها نیز موجود است و مجری تلویزیون به پیش مریم بشارت که در شهر ما زندگی می کنند می توانند بیایند و مشاهده کنند.(۴)

ایشان در بخش دیگری نوشته شاید لازم باشد دوستانی که می توانند نوار صحبت ها و همچنین متن پیاده شده سخنان سیامک موئد زاده را با پست سفارشی برای مهدی کوهستانی بفرستند و امضا بگیرند تا دست از بازی مسخره بردارد.

برای اطلاع همه خوانندگان تمام ای میلهای ما بین من و سیامک مؤید زاده را بعد از نشست سریالهای هویتی پالتاک (مانند جمهوری اسلامی )  برای سیامک مویدزاده فرستادم وبه ایشان نوشتم که مدارک موجود نشان می دهد ارتباط شما با مترجم مطالبتان امری خصوصی وبه درخواست خودتان بوده وربطی به من نداردو این بازی حیثتی با من است که جرم می باشد و قابل پیگرد است . ایشان در جواب نوشتندجواب شما خاموشی است! ایمیل فوق وجود دارد و قابل ارائه می باشد.

رضا مقدم در مطلبی دیگر با نام شعبه خانوادگی حزب حکمتیست نوشت بالاخره مهدی کوهستانی به زبان آمد و در نوشته “نه با نام ما”(می دو هزار و سیزده) به حکمتیستها فراخوان داد که به میدان بیایند و شفاف از سولیداریتی سنتر دفاع کنند. من از این ماجرا بی اطلاع بودم و الحق که مهدی کوهستانی از فعالیت های سولیداریتی سنتر در عراق هم مطلع است.

اولا برای روشن شدن بحث باید بگویم تمام بحث من در آن مطلب به حکمتیستها این بود که شما نباید برای درگیری خودتان با این محفل به مسائل جنبش کارگری بپردازید و حتی نمی خواهد از من دفاع کنید، این نوع دفاع بیشتر مرا زیر سوال می برد،اولا من هرگز هیچگونه کمکی یا پروژه ای با سولیداریتی سنتر یا هرکدام از اتحادیه های کارگری نداشته و ندارم ولی برای کمک به بهبود زندگی وحمایت از  کارگران و بخصوص کارگران ایرانی در صورت درخواست خود کارگران از لبنان تا چین فعالیت می کنم و اگر کمکی از سالیدریتی یا هر نهاد دیگری گرفته باشم شجاعت دارم که آنرا بگویم و اگر درست بوده دفاع کنم و اگردرست  نبوده عذر خواهی کنم.

جریانات عراقی ح ک ک ازسوخت و ساز سالیدریتی سنتر اطلاع داشتند وسالها پروژه های مشترک داشته‌اند و دارند و بسیار هم شجاع هستند و از کارشان دفاع می کنند حالا من چه  کار کنم رضا مقدم یادش رفته در تاریخ دو هزار و هشت در مطلبی که برروی سایتها رفت با نام خطاب به شورای مرکزی نوشت:

http://www.solidaritycenter.org/content.asp?contentid=1829

مرکز همبستگی آمریکایی در اتحاد و به وجود فعالین گرایش راست شکاف ایجاد کرد و در مورد آن من یک زیرنویسی در مقاله جابجایی مدعی و مقصر نوشته بودم و برای اینکه تمرکز از روی حکمتیستها خارج نشود، حذف شد.”

چرا رضا مقدم همیشه خواسته درگیریهای سیاسی خود را از طریق تهمت زدن مالی پیش ببرد و خود را بعنوان معتمد معرفی کند؟ برای روشن شدن سیاستهای ایشان چند نمونه را باز می کنم. در تاریخ اول سپتامبر دو هزار چهار آقای بابک عماد فراخوانی در رادیو صدای زن سوئد دادند مبنی برجمع آوری کمک مالی برای کارگران سقز، هنوز دقایقی از این مسئله نگذشته بود که رضا مقدم با فشارآوردن بر فعالین کارگری از آنها خواست  برای محکوم کردن این عمل بابک عماد اطلاعیه بدهند ، که  محسن حکیمی این کار را از سوی بابک عماد یک عمل شخصی قلمداد کردند. (۵) در اصل این برخورد ایشان نه برای سلامت مالی بلکه داشتن اتوریته در میان جریانات سیاسی خارج بود. ایشان می خواست با جریانات سیاسی خط دو تسویه حساب کند و عملکرد ایشان به پای ما نوشته شده بود .

این نوع برخورد مقدم پای خود یدالله را هم گرفت. یدالله درمقاله ای بنام “نگاهی به یک اطلاعیه نوشت”در تاریخ ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۶ از طرف آقای الف – صادقی و به اسم ” کمیسیون ارتباطات سندیکایی ایران ” یک اطلاعیه مبنی بر جمع آوری کمک مالی برای کارگران شرکت واحد در سایت اخبار روز درج شده بود که شماره حساب بانکی نیز برای ارسال کمکهای مالی در زیر این اطلاعیه آورده شده است همین اطلاعیه در ماه ُاکتبر در سایت ” گُذار” متعلق به ” خانه آزادی”نیز درج شد که اکنون نیز بر روی این سایت موجود است. با توجه به اینکه هیأت مدیره شرکت واحد بارها اعلام کرده اند که کمکهای مالی خود را تنها به حساب بانکی سندیکا ارسال دارید و حساب بانکی را نیز مشخص کرده اند، لذا درج چنین اطلاعیه هایی آنهم روی سایت ” گذار ” نه تنها هیچگونه کمکی به فعالین کارگری نمی کند بلکه خود دستاویزی است جهت اعلام اتهامات واهی و پوچ از طرف مسئولین قوه قضائیه رژیم به فعالین کارگری.

http://www.spiran.com/fa/work/arbeiterfinanze.html

رضا مقدم در مقاله ای بعد از چند روز یدالله را مورد سوال قرار داد و نوشت : “که چنین برداشتی که دریافت این کمک ها و یا درج اطلاعیه کارگران شرکت واحد در سایت آمریکایی “گذار”  آمده است ،اشکالی نداشت؟ نوشته یداله خسروشاهی برای مخالفت با همین ارتباط ها و کمک هاست منتها معلوم نیست که چرا وی دلیل اصلی مخالفت خود را بیان نمی کند از نوشته اش بشود”. بله مقدم همیشه خسروشاهی را راست جنبش و رقیب خودش می دانست  ، فارغ از اینکه خسرو شاهی همیشه نگران برخوردهای نادرست کسانی همانند مقدم که در دهه نود  در رابطه با جنبش همبستگی لهستان و عملکرد کارگر تبعیدی داشت و نمی خواست دوباره مورد حمله قرار بگیرد. و در آن نوشته می خواست یک مرزبندی جدی با سازمان اکثریت  بوجود آورد.

http://www.spiran.com/fa/work/arbeiterfinanze.html

مقدم این شرایط را مهیا دید که دوباره به خسرو شاهی حمله کند  با سر هم کردن مطالبی که بر اساس شنیده هایش بود مقاله خطر فساد در جنبش کارگری ایران را نوشت.

http://www.worker-today.com/reza/rm_xaterfesad.htm

ودر آنجانوشت : “بزرگترین موفقیت دولت آمریکا در این زمینه، فاسد کردن اتحادیه همبستگی لهستان و بکار گیری آن در خدمت سیاستهای امپریالیستی آمریکا علیه اردوگاه شرق بود.” در ادامه نوشت “یک نیاز حیاتی جنبش کارگری ایران در مرحله کنونی حمایت های مالی است. و بویژه دریافت این نوع حمایت بیشتر از هر نوع دیگری می تواند منشا ایجاد فساد در جنبش کارگری و فاسد کردن فعالین جنبش کارگری باشد. جنبش کارگری ایران باید بتواند کمک های مالی لازم را دریافت کند اما نباید هیچگونه کمکی را از موسسات و نهادهایی که استراتژی امپریالیستی آمریکا را در اپوزیسیون پیش می برند را بپذیرد.”  البته طرح این بحث از جانب ایشان را در نوشته قبلی نوشتم ولی ایشان از جانب خودش هم اضافه کرد ” مسئله کمکهای مالی نهادهای بین المللی و اتحادیه های کارگری است. همه این نوع کمکها برای جنبش کارگری ایران یک تعهد طبقاتی ایجاد می کند تا به درجه ای که وضع مالی اش بهبود یابد به جنبش کارگری در بخشهایی که نیاز دارند کمک مالی کند. این تعهد طبقاتی ایجاب می کند تا به مجرد این که طبقه کارگر ایران تشکلهای خود را ایجاد کرد، که این روز دور نیست، کمک مالی به بخشهایی از جنبش کارگری جهانی را که نیاز مالی دارند یکی از مبانی پایه ای سیاستهای همبستگی طبقاتی خود بداند” .

رضا مقدم هر به چند وقت یکجور ما را با سیاست باندباز مابانه اش مشغول میکرد. تمام وقت ما به بحثهای حاشیه ای کشیده شده بود و باید جواب فیل هوا کردنهای ایشان را به بهمراه دو بهم زنی های رایج اش میدادیم ،  و تا مدتها حتی روابط کاری ما در اینجا زیر سوال رفته بود و حاضر به کار نبودیم  که در ۱۰  اکتبر  ۲۰۰۴ یدالله  خسرو  شاهی خطاب به ما نامه ای نوشت و گفت: در ارتباط با مشکلی که بین شما دو عزیز بوجود آمده بدون هیچ گونه تعارفی و پس از صحبت چند ساعته با شما من به این نتیجه رسیدم که حساسیت هردو شما نسبت به هر چه بهتر پیش بردن این کمپین باعث بوجود آمدن سوء تفاهم بین شما دو عزیز شده است که با کمی متانت و صبوری قابل حل بود.”

تئوری فساد ایشان دیگر رنگ باخته و امروز کسی که خودش سالها مرکزی بوده برای  انداختن درگیری در جریانات کارگری و حالا که تئوری اش رنگ باخته به تئوری تفرقه روی آورده و بحثهای تکراری اکبری را مطرح می کند .

چند سال پیش حسین اکبری در مقاله.سندیکاها باید تقویت شوند نوشت ” واقعیت آنست که به رغم همه خطاهای ناگزیری که یک سازمان سندیکایی جوان پس از سال ها دوری از آموزه های سندیکایی و قرار گرفتن در فضای ملتهب و پر فتنه ضد کارگری موجود قابل درک و تا حدودی پذیرفتنی است ولی مادام که معلوم می شود که رفتارهای نادرست و نابهنجار و ضداساسنامه ای که خود کارگران سندیکایی آن را میثاق قرار داده اند می تواند اساس یک تشکیلات کارگری را از هم بپاشد درست آنست که متولیان این ناهنجاری ها به قانونمندی های زندگی سندیکایی تن در دهند و از هر گونه تفرقه و جدایی بپرهیزند. متاسفانه در خارج از سندیکا واحد وحتی در خارج از کشور کسانی و یا جریاناتی هستند که با انگیزه های متفاوت به این تفرقه گرایی دامن می زنند.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=16834

در مقاله ای خوش بود گر محک تجربه آید به میان – رضا شهابی جواب اکبری را چنین داد :

سوال در مورد نامه ی آقای اسانلو خطاب به هیئت مدیره و توصیه هایی در دوری از تفرقه و اتحاد هر چه تمامتر است که به نظر آقای اکبری نگرانی اسانلو در این نامه ها چه مقدار جدی است؟
ممنون هستیم که آقای آکبری این بحث را آغاز کرد. اتفاقا تخم بدبینی و مشکلات سندیکا در چند ماه گذشته را خود نهادی که آقای اکبری بنیانگذار آن است شروع کرد، چرا که اعضای هیئت مدیره فقط با مضمون آگاهی رسانی به رسانه های برون مرزی متوسل شده اند و اگر شرایط مناسب بود هیچ موقع چنین کاری نمی کردند. ولی زمانی که همین نامه ی که آقای اکبری به آن استناد می کند نه از طریق سندیکا بلکه توسط کسانی منتشر شد که حتی حاضر نبودند بگویند که از چه طریقی بدستشان رسیده است. اگر واقعا از اتحاد حرف می زنید حداقل آن را خودتان رعایت کنید. سندیکا حزب مخفی سیاسی نیست و آقای اسالو وشما بهتر از هرکسی می دانید که هیچکس در سندیکا نظرات ایشان را سانسور نمی کند حتی اگر مخالف آن باشند مانند دفاع ایشان در انتخابات مجلس نهم.اما امسال شما با خودشیرینی می خواهید بگویید که او به شما اعتماد دارد نه به سندیکا. آیا بهتر نبود بجای پخش آن مطلب آنرا در اختیار سندیکا قرار می دادید و می گذاشتید در نحوه انتشار آن خود سندیکا تصمیم بگیرد نه شما. اکثر ما بهای آنرا داده ایم که بتوانیم علنا بدون واهمه عقاید و منافع خود را بیان و برای آن مبارزه کنیم. و هنوز هم میدانیم که زمان زیادی باید مبارزه کنیم تا این سندیکا را بسازیم و مثل خود آقای اکبری هم صاحب کارخانه نیستیم که غم نان نداشته باشیم و هر روز هم نگران ریختن اسبابمان در خیابان توسط صاحبخانه هستیم. اما اگر دنبال پاسخ هستید من می گویم اعضای هیئت مدیره سندیکا دیگر آن اعضا سه سال پیش نیستند آنها در این سه سال بسیار رنج و مشقت کشیده اند و تمام زندگی خود را برروی سندیکا گذاشته اند و اجازه نخواهند داد که با آنها بازی شود .من نمی دانم شما با چه فاکتورهایی به این نتیجه رسیدید که یا در خانه کارگر و شوراها حل می شوند یا آنارشیست می شوند. خانه کارگر که دیگر خودشان هم امیدی به آینده اش ندارند ولی موضوع مهم این است که تا بحال مامورین امنیتی سعی کرده اند که ما را به هر جرمی متصل کنند تا دست از این مبارزه برداریم وممنون از شما که یک مدرک جرم جدید در اطلاعات برای ما باز کردید. همین مانده است که برچسب آنارشیست هم داشته باشیم تا این دفعه دنبال اسلحه در خانه های ما باشند و اگر هم نبود یکی بگذارند ومشکل دائمی را درست کنند. “

http://www.ofros.com/maghale/shahabi_khosh.pdf

رضا مقدم خودش می داند که درست دو هفته از تشکیل کمیته پیگیری نگذشته بود که یکی از دستگیر شدگان سقز بخاطر اینکه در جریان مباحث شکل گیری کمیته پیگیری نبود نمی خواست که  کمیته پیگیری را به رسمیت بشناسد. ایرج آذرین و رضا مقدم یک نامه محرمانه دادند، و یک کپی از آن ای میل را برای فرید و من هم فرستادند. رهنمود این بود که اگر نمی توانید در مرکز کمیته پیگیری قرار بگیرید سریعا نهاد خودتان را تشکیل دهید.  آنها سریعا بحث «ایجاد تشکل به نیروی خود و بدون اجازه» تأکید داشتند و گفتند کمیته پیگیری از گرایش راست است و خواهان مماشات است. البته تاریخ خود شاهد بود که بعد از چند سال خود کمیته هماهنگی از درخواست برسمیت شناختن فراتر رفتند و خواهان ثبت در وزارت کار شدند. (۶) بی علت نیست که کاوه صیادی در مقاله مجوز و فعالیت قانونی در فعالیت کارگری و مبارزه ی دو بعدی  می نویسد: ” برای کارگران و فعالین کارگری و تشکل هایشان قوانین موجود راه چاره نیستند، اما باید تلاش کرد در کنار سایر عرصه های مبارزاتی، تا ” حد ممکن”  قوانین موجود را نیز به نفع خود تغییر داد و یا اینکه از هر مقدار از قوانین موجود به نفع خود بهره جست. ماجرا این است که شما و همرزمانتان هستید که می دانید که آیا این تنها تلاش و تنها بُعد از فعالیت است که در برنامه دارید یا خیر؟ برنامه ای که شما برای تلاش و مبارزه ی جمعی تان در نظر دارید اگر تنها به درخواست و التماس از سرمایه داری و قوانینش محدود نمی شود و شما برنامه های دیگری در نظر دارید پس نگران اینکه دیگران ی چند که معمولا بی عملانی به دور از مبارزه هستند چه می گویند نباشید! ” (۷)

اما امروز رضا مقدم از نهادهای خود ساخته اش به ما تهمت می زند که عامل تشت و تفرقه در جنبش کارگری در این دوره هستیم و کم نیستند جریانات سیاسی که پشت این اطلاعته ها قایم می شوند برای ضربه زدن به جنبش کارگری مستقل.

http://rahekaregarnews.com/

مطمئن باشید این نوع اتهامات به ما نمی چسبد. براساس شواهد موجود اکثر نهادهای کارگری در داخل کشور امروز در روند همکاریهای صمیمانه هستند و نشستهای مشترک میگذارند. درگیری جنبش کارگری با گرایشات خانه کارگر موضوعی تازه ای نیست و این درگیری کاملا آگاهانه است . اگر جناحی از جنبش کارگری در خارج از کشورمواضع اش عوض شده و خواهان همکاری با این گرایش است اشکالی ندارد ولی برای توجیه حرکت خودشان نیاز نیست  نقش پدر خوانده جنبش کارگری را بازی کنند. فعالیت ما در خارج همگام با مبارزات مستقل در داخل است و نه ما نادر موسس نشریه تشکل در دهه هفتاد شمسی در سوئد هستیم که با تهمت زدن عقب نشینی کنیم و نه شما حامیان طرفدار خانه کارگرهستید .

تفاوت یاران خانه کارگر با محفل پاپاراتزی – کیهان شریعتمداری در این است که آنهاAnkare فعالیت هم دارد ولی این محفل بقول خودشان فقط یک چپ سوسیالیستی کارگری کاغذی است.

مهدی کوهستانی

خرداد ۱۳۹۳

(۱)http://www.azadi-b.com/J/2014/06/post_205.html

http://www.roshangari.net/1393/03/19/%d8%a2%d9%8a%d8%a7-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d9%83%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%d9%8a-%d8%a7%d9%8a%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d9%8a%d8%a7%d8%b2%d9%8a-%d8%a8%d9%87-%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d9%83/

 (۲)در پاسخ به آقای اسانلو

سالها رنچ بردم و خون دل خوردم بدان امید که وظیفه ای انجام دهم . وتا آنجا که در توان داشتم کوتاهی نکردم ، به امید آنکه روزی همه مسائل رو شن شود و خادم از غیر خادم تشخیص داده شود . شاید امروز یکی از روزهائی باشد که بتوانیم تا حدودی مسائل راروشن کنیم . این مبارزه ادامه دارد تا آنجا که بتوانیم راه صحیح را ازناصحیح تشخیص دهیم و سره از ناسره مشخص شود .آقای اسانلو آنگاه که در جلسه ای در میان فعالان کارگری داخل کشور گفتید ، ما نه تنها با اسرائیل که باهر نهاد دیگری برای کمک گرفتن همکاری میکنیم ،تاریخ فعالیت شما در میان فعالان کارگری در داخل کشور تمام شد . درآن زمان از شرکت برخی از فعالان کارگری داخل کشور در سمینار لیبر استار و بهار عربی در ترکیه دفاع کردید و به سرعت متوجه شدید که دیگر در میان فعالان کارگری در داخل کشور جای ندارید و پس از دو هفته کشور را ترک کردید و…جنبش کارگری ایران ضد سر مایه داری و ضد امپریالیستی است و به راه خود ادامه میدهد . هنگامی که یکی از فعالان داخل کشور در سال ۱۳۸۷ به نمایندگی از گرو ه های داخلی به سازمان جهانی کار آمد بارها از نمایندگان اتحادیه ها شنیدم که برای اولین بار است که یک نماینده از کشوری با نظام دیکتاتوری می آید و با اتحادیه های آمریکائی تماس نمیگیرد .اینها ویژگی جنبش کارگری ایران است . در آخرین اطلاعیه مشترکی که سندیکای شرکت واحد برای اول ماه مه منتشر کرد تنها به این شرط سندیکائیان حاضر شدند نام فلز کار مکانیک را در کنار خود بپذیرند ، که فلز کار مکانیک اطلاعیه بدهد و اعلام کند که سخنگو ئی در خارج کشور ندارد و منظور از سخنگو هم شخص شما بودید . زیرا که شائبه ارتباط شما با این تشکل وجود داشت.

و اما جوابیه شما آقای اسانلو

من سالها به آن متهم بودم که شمارا به سولیداریته سنتر و کارمند آن معرفی کرده ام .و من هم به علت آنکه شما در زندان بودید در این باره اظهار نظری نکردم تا آنکه نکند فشار زندان بر شما بیشترشود و از شما بخواهند که رابط خودتان را معرفی کنید . خوب یا بد …این کار را کردم و آن اتهام ناروارا به جان خریدم ، تا به گمان خودم فشار را بر شما بیشتر نکنم . اکنون شما در بیرون هستید چه کسی شمارا معرفی کرد . شما به قول خودتان از ایران که آمدید مرا نمیشناختید اما ایشان را از داخل ایران میشنا ختید . رابط شما چه کسی بود ؟ رابطه شما با این خانم به عنوان نماینده سو لیداریته سنتر از کجا شکل گرفت . شما حتی در جوا ب فعالان داخلی چجه در زمانی که برگشتید و پس از آزادی از زندان به دروغ گفتید که این خانم را نمیشناسید . در حالیکه فعالان اتحادیه ای در اجلاس لندن شاهد بودند که شما در کنار این خانم نشسته بودید ….

واما در رابطه با پاسخ شما

من مطلب دریافت کمک از سوی آقای امیر جواهری را ابتدا از شایعه و سپس از تایید خود شما شنیدم . حال اکر شما منکر حرف خودتان هستید ، باشد ، من اصراری ندارم تاریخ این را ثابت خواهد کرد. اصلا آن را کنار می گذاریم به قول معروف آن یک رائی که خودم به خودم دادم چه شد ؟آن کمک مالی که در آی تی یو سی از طرف نمایندگان اتحادیه ها جمع کردم وهمه شاهد بودند به شما دادم تا کادو اتحادیه ها باشد تا به اعضای سندیکا برسد به کجا رسید؟

شما مطلب مفصلی در جواب من در باره آقای ترابیان عضو دیگر سندیکا گفته اید که اصلا به من ارتباطی ندارد. و خود ایشان باید جوابتان را آنهم در سندیکا بدهند.اولا این سندیکا بر روی شانه دو نفر نمیچرخید و دبیرش هی و حاضر زنده است و می تواند جوابگو باشد و برخلاف شما من به پروسه اعتقاد دارم و به هرکسی بر اساس وظایف اش ارتباط می گرفتم و تا آنجا که همه می دانیم شما به دلیل رفتار خاص خودتان وشانه خالی کردن از زیر تعهداتتان به نوشته اطلاعیه سندیکا در مورد شما ، دیگر سمتی در سندیکا ندارید . و به دلیل اقامت تان در خارج نمی توانید در جلسات سندیکا شرکت کرده و از خودتان دفاع کنید پس طرح این بحث های یکطرفه هیچ مشکلی را حل نمی کند زیرا اختلاف شما و آقای ترابیان باید در درون سندیکا حل شود و به من ارتباطی ندارد. من هیچ کمک خصوصی به آقای ترابیان نکرده ام وتنها با ایشان به عنوان مسئول روابط عمومی سندیکا با ایشان از طرف اتحادیه ها تماس داشته ام و دروغ نگویید ای میل سندیکا هیچ وقت در دست من نبوده و پرونده سازی نکنید.واما مسئله اصلی که شما از پاسخ به آن فرار کرده اید و اصلا به آن نپرداخته اید و بحث اصلی نوشته من بوده است.و با بهم بافتن آسمان و ریسمان ازان گریخته اید.

چه کسی به شما اجازه داده است که به نام جنبش کارگری ایران اعانه جمع کنید شما از چه کسی نمایندگی دارید . ازسندیکای شرکت واحد ؟ از فلز کار مکانیک / از…در کدام وقت و زمان فعالان داخلی اعلام نیاز کرده اند که شما به عنوان نماینده خود خوانده از نهادهای مشکوک و معلوم الحال در خواست پول میکنید…..پاسخ اصلی را بدهید طفره نروید.

حبیب رضاپور در جواب منصور اسانلو

شما در نوشته یتان مرا متهم به گرفتن پول از سعید ترابیان کردید. مرا به قزاق بودن و فحاشی کردن متهم کردید و جالبتر اینکه همکاری با یک گروه چپ افراطی.

وقتی در اعتصاب اول در ۴ دیماه دستگیر شدم اطلاعی از دیگر دوستان نداشتم تا اینکه ما را روانه دادگاه انقلاب کردن. بیرون بند ٢٠٩ بود که اعضا هیئت مدیره را دیدم و دانستم که تنها نیستم. سعید ترابیان هم در بین آنها بود و از آنجا ما بیشتر آشنا شدیم.سپس اعتصاب دوم ٨ بهمن ٨۴ که موجب اخراج من و دیگر دوستان گردید.

بعد از اخراج شدنم دراکثر تجمعات به همراه دیگر دوستان شرکت داشتم در حالی که می توانستم با یک امضا به سرکار خود برگردم و به زندگی ادامه بدهم مانند خیلی از دوستانی که به دلیل نداشتن امکانات مالی مجبور به این کار شدن. هیچ یادم نمی رود که به آنها دلداری می دادیم و می گفتیم عیبی ندارد ما هستیم و به خاطر احقاق حقوق دیگر دوستانم ۴ سال و ٢ ماه در مقابل خواسته های ناحق کارفرما ایستادگی کردم و آخرین کسی بودم که با حکم اداره کار به کار بازگشتم بدون تعهدی.

اگر بنا به گفته شما من نیاز به پول داشتم خیلی راحت می توانستم آن را بدست بیاورم. زمانی که اولین کارت پستال سندیکا منتشر شد من هنوز اطلاع نداشتم که عکس من بر روی آن کارت است.چندین بار از اداره اطلاعات با من تماس گرفتند. اول تهدید کردن و بعد از در دوستی برآمدند که اگر به دادگاه برم و شکایتی را که خود آنها نوشته اند را امضا کنم, کار , خانه , ماشین و بهترین سمت را در شرکت واحد خواهم داشت.

بله درست است کل این مبالغ کمتر از ١ میلیارد برای دولت هزینه داشت و این پول برای آنها چیزی نبوده و نیست , ولی اینکار من بزرگترین خیانت به جامعه کارگری بود و یک پیروزی استراتژی برای دولت ایران.

تنها کار من یک امضا در زیر شکایت بود مامور اطلاعات پشت تلفن می گفت : پسر خر نشو و با طناب امثال منصور به چاه نرو . برو اونو امضا کن و کاریت نباشه ما تمام کارها را خودمان انجام خواهیم داد و تمام غرامت را میگیریم و به خودت میدهیم. این کارت در تمام جهان بین کارگران سندیکای پخش شده بود که پشت آن برای حمایت از سندیکای واحد بنویسند و از طریق پست به دست رییس قوه قضاییه برسانند و به گفته شما روزی دست کم ۵ هزارتا بدست شاهرودی می رسیده.

اما جواب من به مامور اطلاعات تنها خندۀ تلخی بود که بر لب داشتم که بدتر از هر فحش ناموسی بود.

پس اگر من بدنبال منافع شخصی بودم خیلی زودتر به این منافع میرسیدم مانند شخصی که در منطقه ٣ هنوز هم کار میکند و عضو هیت مدیره هم بود.

در مورد آمدنم به آلمان باید بگویم زمانی که در یک روز به خانه من و سعید ترابیان و رضا شهابی اطلاعات رفته بود , خوشبختانه و یا متاسفانه من خانه نبودم.دوستان دستگیر و روانه زندان شدن. در آن زمان ما هر روز با هم بودیم و کارهای سندیکا را به کمک دیگر دوستان انجام میدادیم. پس از دستگیری این دوستان,دوستان دیگری که نام آنها را نمی آورم به من گفتن که یا میمانی و دستگیر میشوی و یا از کشور خارج شو، من از ایران زمانی خارج شدم که سعید ترابیان و رضا شهابی در زندان بودند و این گفته شما که من از سعید پول گرفتم کاملا خلاف واقع است. خارج شدنم از ایران بر خلاف شما نه از ترس جان بلکه به اصرار خانواده ام بود که دیگر تحمل زندان آمدن و ملاقات گرفتن را نداشتن. تمام هزینه را خانواده ام پرداخت کردند. از ایران به ارمنستان و از آنجا به ترکیه رفتم و در آنجا تقاضای پناهندگی دادم. در همان روز اول یک فعال معلم شماره وهاب محمدی یکی از فعالین سندیکا را به من داد که چندی قبل با خانواده به ترکیه رفته بودند. با وهاب تماس گرفتم و به اصرار او به منزلشان رفتم, جا دارد از صمیم قلب از او و خانوادۀ محترمش تشکر کنم که در آن روز به سمت من دست یاری دراز کردند و به من در خانۀ شان جا دادن چون تنها ۴٠٠ دلار پول داشتم. مدت ۴٠ روز و یا بیشتر در خانۀ آنها همانند یک عضو خانواده زندگی کردم و تا آخر عمر این محبت را فراموش نخواهم کرد.

بعد از ٣ ماه اقامت در ترکیه جواب مثبت از اداره مهاجرت گرفتم و قرار شد به امریکا پرواز کنم در این میان از سفارت آلمان با من تماس گرفتن و مرا به همراه ۵٢ فعال اجتماعی و کارگری به آلمان دعوت کردند که در این کشور زندگی کنم.

در مورد فحاشی که شما به من نسبت دادید. تمام دوستانی که مرا می شناسند بهتر میدانند که بزرگترین فحش من این بود که میگفتم : درود بر شرفت!!!!

شما خود معنی این را خوب میدانی که چه حرف سنگینی در بین سندیکاییهاست. تکیه کلامتان بودکه کم کم به بدترین فحش درآمد.

در مورد قزاق بودنم باید بگویم قزاق نبودم ولی کسی بودم که در تمام جوانب فعال بودم . از کمیته فرهنگی تا کمیته هماهنگی و غیره چون اندک افرادی در سندیکا آن زمان آنقدر خود را وقف کارهای اجتماعی و کارگری میکردند. از کمک رسانی به سندیکای هفت تپه تا شرکت در جلسات اتحاد آزاد کارگری در کرمانشاه, از همکاری با زحمتکشان کار و کودک تا پخش کیف و کفش به خانوادۀ رانندگان اخراجی. در تمام اینها با مردان و زنانی آشنا شدم که بسیار از من و شما به فکر جامعه بودند و هستند بدون هیچ چشم داشتی بدون هیچ غرور و منم گفتنی. من درس زندگی را از آن دوستان آموختم.

در طول ۴ سال و ٢ ماه بیکاری تنها یک میلیون و دویست هزار تومان از سندیکا دریافت کردم که اسناد آن هنوز در سندیکا موجود است. یعنی به عبارتی برای ۵٠ ماه بیکاری هر ماه ٢۴ هزار تومان از سندیکا دریافت کردم و منکر آن نیستم , که بیشتر این دریافتی در همان روزهای نخست اخراجم بود.

در خصوص گفته های رضا شهابی که در نوشته هایتان به آن استناد کردید. باید بگویم که رضا حرفهای دیگری را نیز زده ولی چون به نفع شما نبوده به زبان نیاوردید. خب برای شما بسیار عالی شد چرا که از یک فرد یک فعال سیاسی و فعال کارگری ساختید که این بلیط خوبی برای شما بود که بفروش برسانید. البته من شما را تحسین میکنم که بهر حال از هر چیزی کره می گیرید.

در فانتزی داشتن شما و فرصت طلب بودنتان شکی ندارم.البته من تمام اینها را از دوستان و هم بندی های او در ایران شنیدم.

در مورد سعید ترابیان و مهدی کوهستانی باید بگویم که تا زمانی که من ایران بودم چنین چیزی که شما ادعا میکنید را ندیدم. آقای مهدی کوهستانی جواب درخور شما را داده و سعید ترابیان هم به وقتش جوابتان را خواهد داد. اگر من اینجا از این دوستان دفاع کنم لابد خواهید گفت چقدر پول گرفتم.

شما نمونه بارز یک فرد بی اخلاق و فاسد هستید. شما در جامعه کارگری ایران هیچ جایگاهی ندارید و نخواهید داشت. همان آقای مددی که شما اسمش را بر زبان می آورید از شنیدن نامتان حالت تهوع میگیرد و یا داود رضوی که میگوید این فرد اصلا آنقدر ارزش ندارد که کسی بخواهد راجبش بحث کند.

شما انتقادات همایون جابری و بسیاری دیگر را بی پاسخ گذاشتید. پیش او چقدر خراب کاری کردید که حتی جرات پاسخ دادن را هم ندارید. البته اطمینان دارم که او را هم به یاکوزا یا مافیا و یا گروهک خاصی مرتبط خواهید کرد. در دروغگو بودن شما هیچ شکی نیست.

در رابطه با هلند رفتنم باید بگویم من بجز هلند به فرانسه , سویس , تایلند , کردستان عراق (اربیل) ارمنستان , ترکیه , لهستان هم سفر کردم و اگر فرصتی داشته باشم امسال به اسپانیا هم سفر خواهم کرد. تمام این هزینه ها را برخلاف شما من از پولی که با نیروی کارم در آوردم پرداخت کرده ام و صد البته برخلاف فکر پلید شما این مسافرت ها جنبه تفریحی داشته و دارد.

بر خلاف شما که یک روز زیر پرچم سلطنت طلب و روزی زیر پرچم کارگران و روزی زیر پرچم هر جنبشی میروید من تا بحال به خود اجازه ندادم که با گروه خاصی در ارتباط باشم و خودم را وابسته به جایی احساس کنم. نه به ناموس کسی دست درازی کردم بر خلاف شما و نه به کسی اتهام واهی زدم

تمام گذشته من روشن است و تمام دوستانی که با آنها کار کردم شاهد زحمات من بوده اند.شما یک نمونه شکایت علیه من را در سندیکا نمیتوانید نام ببرید چون کسی بودم که سعی در آرام نگه داشتن دوستان و در جهت اتحاد سندیکا قدم برمیداشتم.

بر خلاف شما من هیچگاه به تفرقه دامن نمیزدم ولی در مقابل افراد سود جو همیشه می ایستادم. هنوز یاد دارم اشکهای یعقوب سلیمی دیگر عضو هیت مدیره را که موقع جمع آوری کمک مالی چه ستمی به او و دیگر دوستان وارد کردید.

هنوز یاد دارم که چطور با عربده کشی و کولی بازی موجب رنجش دوستان در سندیکا میشدید و هر کس که از کارهای خودسرانه شما انتقاد میکرد را به اطلاعاتی بودن متهم میکردید.

ای کاش همان زمان در زندان میمردید حداقل در خاطر بسیاری به عنوان قهرمان باقی بودید. بعد از افتضاحی که در روزهای آخر اقمتتان در ایران به بار آوردید با دزدیدن ناموس دوست و همکارتان آب پاکی را به دست فعالین کارگری در ایران ریختید.

زمان گویای همه چیز است. شما پیشینۀ جالبی نداشتید و این که افراد در خارج از کشور بدون شناخت شما به شما احترام می گذارند چیز عجیبی نیست. چون جامعه ایران یک جامعه بسته بود نه فیس بوکی و نه پالتاکی وجود داشت . اطمینان دارم که هیچ یک از دوستان سابقتان رغبتی به صحبت کردن با شما را ندارند زیرا برای آنها غیر قابل قبول هست که فردی اینقدر خود را به خاطر چول و امیال شخصی کوچک و حقیر کند.

دفتر سندیکا هنوز پا برجاست و امضا اعضا و فعالین در زیر هر برگش جا دارد. تمام تک روی ها تمام شکایات علیه شما در آن دفتر جا دارد.

سخنم را با درود به شرفت به پایان میرسانم !!! چون بیشترین کسی که لایق این سخن است شما هستید.

حبیب رضاپور ۱۸٫۰۶٫۲۰۱۳-

(۳)

http://haftehmagazin.wordpress.com/2013/03/02/%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF%D8%8C-%D9%86%D9%8A%D8%B1%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%90-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%90-%D8%A7%D8%B3

چرا بحث بر سر سولیداریتی سنتر راه افتاده است؟به اعضای شورای مرکزی رضا

۱۵ جولای ۲۰۰۸

بحث زیر به تمام جریانات کارگری داخل فرستاده شد و سپس بروی سایتهای بروسکه و غیره امد. در سایت هفته اخیرا چاپ شد..  در اساس بنیاد تئوری توطئه ای رضا مقدم در این نوشته  برجسته میشود و میتوان دید که چرا عدهای کامپیوتر بدست در هفت تپه دنبال به دام انداختن سالیدریتی سنتر بودن و نمی گویند این تزدر اساس برای سرپوش گذاشتن بحران درونی محفل اتحاد سوسیالیستی بود . جاهای نقطه چین نام افراد است که برداشته شده است. ایشان نوشت:

هم جریان سویالیسم معاصر و هم  حکمتیستها، ما و سوسیالیسم کارگری را مخالف آمریکا می دانند و پایه اتحادشان علیه ما همین است. اگر چپ را از اتحاد جدا کنند و یا بهرحال در اتحاد بین المللی شکاف ایجاد و یا دو اتحاد بین المللی داشته باشیم، آنها با دست باز آن را با مرکز همبستگی آمریکایی معامله می کنند. اینها می دانند که قادر نیستند نهادهای ۱۴ گانه را به طرف مرکز همبستگی ببرند.

اینها در جنبش کارگری شکست خوردند و تنها اتکایشان به سندیکای شرکت واحد بود که اخیر شکاف بین اسانلو و …از یکسو و شهابی و دیگران از سوی دیگر بالا گرفته که بروز آن با اختلاف بر سر تسلط بر سایت شرکت واحد علنی شد. سایت شرکت واحد هم اکنون در دست اسانلو و ….و هوادارنشان است و جناح ….. که اکثریت را در هیات مدیره دارد یک سایت جدید راه انداختند و صریحا با فرزانه از کارمندان مرکز همبستگی امریکایی مرزبندی کردند.

ج: ماجرای آخرین جلسه اتحاد و نامه صدیق جهانی و عباس فرد که شبیه کیفرخواست دادگاهای نظامی دوره شاه است، نوعی دست پیش گرفتن است. اگر ماجرا در جنبش دانشجویی فیصله بیابد و برای همه آشکار شود حکمتیستها از جنبش دانشجویی طرد شده اند و دانشجویان سوسیالیست نیروی اصلی جنبش دانشجویی هستند، بودن راستها در اتحاد بین المللی زیر سئوال میرود چون مستقیما علیه سوسیالیستهای کارگری در ایران وارد عمل شده بودند و آنهم به کثیف ترین شکل ممکن. تا قبل از روشن شدن اوضاع در ایران اینها می خواهند اینجا پیش دستی کنند و البته از دید ما پیش دستی است چون از موقعیت حکمتیستها در ایران خبر داریم. از دید یداله و غیره ما شکست خورده ایم و این اقدامشان را از نتایج پیروزیشان می دانند. اینها از اوضاع نامساعد حکمتیستها در داخل خبر ندارند و به همین دلیل یداله نمی داند که رفتن با حکمتیستها و آنهم در این دوره تعیین کننده برای سرنوشت چپ ایران آخرین پشتک سیاسی است که می زند.

صدیق جهانی یکی دیگر از امضا کنندگان نامه از دشمنان هیستریک اتحاد سوسیالیستی است و ناسالم است. وی عضو حزب کمونیست ایران است و بدلیل بد رفتاری و کتک زدن همسرش که گویا بسیار شدید هم بوده، عضویتش در حزب مدتی به حال تعلیق در می آید  و با پایان این مهلت، مجددا عضو حزب می شود. وی عضو اتحاد بین المللی در استکهلم است که ۳ ماه نیست تشکیل شده و از همان روز اول بنای بند دهنی و فحاشی و توطئه چینی را گذاشتند. شاخه استکهلم را که مجید محمدی درست کرده بجز صدیق جهانی، دو عضو دیگر حزب هم فعال آن هستند که از مواضع آنها بی خبریم و نمی دانیم که ایا این دو هم همین اتهامات را به ما می زنند و اگر نه، آیا مخالف هستند و آیا کلا صدیق از طرف خودش حرف می زند یا از طرف کل تشکلشان در استکهلم. به نظر من هم اتحاد بین المللی بدین شکل ادامه کار نیست. مهدی کوهستانی روابط اتحادیه ای آن نظیر سی ال سی کانادا و کنفدراسیون بین المللی را با خود برد و همکار مرکز همبستگی آمریکایی شد. درست است که اتحاد فرا گرایشی است و از جریانات مختلف در آن حضور دارند. اما این همزیستی در درون اتحاد تا موقعی بود که این گرایشات و جریانات در بیرون هم کما بیش همدیگر را تحمل می کردند. اکنون جریان سوسیالیسم معاصر در مباحث جاری و علیه ما و دانشجویان سوسیالیست به حکمتیستها پیوسته است. کورش مدرسی در سخنرانی خود از بهمن شفیق بخاطر انتقاداتش به کتاب چشم انداز ایرج قدردانی کرده است. در اوج همین مباحثات یداله خسرو شاهی میهمان کنفرانس لندن حکمتیست بود. جالب اینکه در چند ساله گذشته کوهی از فحاشی و تهمتهای انها را بی جواب گذاشتیم. منظورم این است که حتی از نظر تشنج درونی در اتحاد هم این ما نبودیم که با مباحثمان باعث و بانی آن شده باشیم. از آنچه که بهمن شفیق در دفاع از مرکز همبستگی امریکا علیه ما نوشت و غیره.

اما اکنون و هنگامی که در بیرون از اتحاد شکاف بین نیرویهای تشکیل دهند اش چنان فراخ شده است این همزیستی دیگر غیر ممکن است.  به عبارت دیگر مباحثی که کل  چپ ایران را تحت تاثیر قرار داده است، سرنوشت اتحاد و تک تک فعالینش هم چه بخواهند و چه نخواهند توسط تحولات بزرگ تر تعیین خواهد شد. مهم این است که فعالین اتحاد از این تحولات و ماهیت آن مطلع باشند و با چشم باز علیه آن باشند و یا در کنار آن. باید مسائل عمومی را شفاف کرد تا کسی ناآگانه و بدون انکه اطلاع داشته باشد، قربانی نشود و هر کس آگاهانه تصمیم بگیرد که در کجا می ایستد.

تا آنجا به سرنوشت مستقیم اتحاد بر می گردد، نقش فرید حیاتی است. در واقع پرویز و فرید هر طرف به ایستند اعلام یک اتحاد بین المللی دیگر بدون آنها دشوار است.

بدون فرید هر اتحاد بین المللی و هر انشعابی از آن فورا مهر راست خواهد خورد. بدون فرید جریان باقی مانده که سوسیالیسم معاصر ها در مرکز آن باشند عمر زیادی نخواهد کرد و بسرعت از هم میپاشند و اتحاد همان سرنوشتی را پیدا می کند که بنیاد کار.

منتها فرید همواره کوشیده است تا برای حفظ وحدت در اتحاد خط وسط را داشته باشد و موضعی بگیرد که هر دو راضی کند. اینبار فرید چنین کاری نمی تواند بکند طرف مقابل که سوسیالیسم معاصر باشند جنگ آخرشان را شروع کرده اند. این جنگی برای سازش و میانه را گرفتن و طرفین را آشتی دادن نیست.

اینکه فرید چکار می کند، حداقل برای من روشن نیست. اما می دانم کسی که علیه نامه صدیق جهانی و عباس فرد قاطعانه نایستد و واضح است نه در دفاع از ما بلکه به همان دلایلی که در بالا گفتم که روی قاضی مرتضوی و کیهان شریعتمداری را هم رو سفید کرده است، یک لگه در پرونده سیاسیش باقی می گذارد که پاک شدنی نیست. اینکه فرید متوجه این ماجراهای بزرگتری که دارد اتفاق می افتد هست یا نه را نمی دانم

۴

http://www.ashti.se/sept11/11-09-24b.htm

نگاه شود به مقاله بهرام رحمانی “سقوط آزاد گروه موسوم به «اتحاد سوسیالیستی کارگری» در منجلاب هرزگی سیاسی!”

رحمانی در آن نوشته  می نویسد” البته در همین دوره، اتفاقاتی دیگر نیز در جریان است بخش کارگری تلویزیون کومه له، گفتگوهای سریالی با رضا مقدم انجام داده بود که رضا، در این گفتگوها، همواره غلط و درست به فعالین لغو کار مزدی و شخص محسن حکیمی که در کمیته هماهنگی بودند، حمله می کرد. خود این سیاست یکی از نشانه های بارز و آشکار فرقه گرایی و شکاف انداختن در تشکل فعالین سیاسی جنبش کارگری است. در واقع سیاست های محفلیسم، سکتاریسم و فرقه گرایی، برای جنبش های اجتماعی به ویژه جنبش کارگری سم کشنده ای است. سمی که تاکنون از جمله محفل رضا – ایرج، به هر جایی که دست شان رسیده پاشیده اند. در این مورد نیز من همواره در جلسات تشکیلاتی به این مساله معترض بودم و رسما هم بارها در این مورد دوره نوشته و یا در گفتگوهای رسانه ای و سخن رانی هایم نیز بیان کرده ام.

اتفاق دیگری که باز هم در این دوره افتاد، این بود که تعدادی از فعالین دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، توسط وزارت اطلاعات حکومت اسلامی دستگیر شدند. وزارت اطلاعات آن ها را به سازمان ها «برنداز و ضدانقلاب» وصل می کرد تا با آفریدن رعب و وحشت در جنبش دانشجویی و از جمله دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، اعتراضات دانشجویی را در دانشگاه های کشور خاموش سازد. و زهرچشم از فعالین جنبش دانشجویی بگیرد.

بعد از ١٣ آذر ٨۶ و حتی قبل از آن موضوع تعقیب و دستگیری های دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دانشگاه های ایران و به ویژه دانشگاه های تهران، آغاز شده بود. صرف نظر از این که این دانشجویان فعالیت های غلط و درست داشتند و یا به کدام سازمان و حزب سیاسی سمپاتی داشتند، زندانی بودند و در زیر شکنجه قرار داشتند. بنابراین، هر فرد انسان دوست و مخالف حکومت اسلامی، وطیفه خود می دانست از آن ها حمایت کند. هم چنان که ما و بسیاری از افراد و سازمان ها در خارج کشور، با برگزاری تظاهرات و نوشن مقاله و غیره این اقدام حکومت اسلامی شدیدا محکوم کردند و خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی به ویژه این گروه از دانشجویان زندانی شدند. اما در این بحبوحه، مطلبی بی نام و نشان در سایت نوظهوری به نام «وبلاگ مارکسیسم» علیه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب منتشر شد. نوشتن چنین مطلبی علیه آن ها، یک عمل زشت سیاسی – پلیسی بود و محکوم گردید. بنابراین، انتشار مطلب بی نام و نشان وبلاگ «تریبون مارکسیسم» تحت عنوان «وضعیت فعلی و گام های ضروری» که بعدا مچ ایرج آذرین را باز کرد و او نخست انکار نمود اما همین نظر و موضع هم او و هم رضا، به شکل پررنگ تری تکرار کردند. اصولا برای هر فعال سیاسی و آدم منصف مخالف حکومت اسلامی، چنین عملی زشت و شک برانگیز و سئوال برانگیز بوده و هنوز هم این مساله به قوت خود باقی است.” البته آقای خباز در جریان کلیه بحثهای آن دوره کمیته هماهنگی است.

 (۵)

http://www.astafe.eu/2004/0409/0902-f4.pdf

http://www.astafe.eu/2004/0409/0902-f3.pdf

 (۶)

توضیح: یکی از مهم ترین دستاویزهای انتقاد به فعالین سندیکائی و حمله به آنها در سالهای اخیر در تلاش این فعالین برای تثبیت موقعیت قانونی خویش بود. منتقدین این رویکرد تلاش برای کسب رسمیت قانونی را نشانه ای از سازشکاری و تعلق به «راست» معرفی نموده و خود در مقابل بر «ایجاد تشکل به نیروی خود و بدون اجازه» تأکید داشتند. کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری از اصلی ترین مراکز چنین تبلیغاتی بود. سند ضمیمه به اندازه کافی گویاست و نیازی به شرح بیشتر ندارد.

سایت امید

http://omied.de/index.php/workermovement/item/951-یک-سند-از-کمیته-هماهنگی-برای-کمک-به-ایجاد-تشکلهای-کارگری

۷

http://rahekargarnews.wordpress.com/2014/04/29/gile-137

/