حسام سلامت و بی بی سی
٠ ماه پیش یعنی آوریل ٢٠١٣، بی بی سی اعلام کرد که جامعه بریتانیا شامل هفت طبقه اجتماعی است و دوره تفکیک جامعه به دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا به سر رسیده است. حسام سلامت هم چند روز پیش با تاخیری ده ماهه در ادامه خوراک تحمیق بی بی سی، در یک حساب سر انگشتی گفت:
“به نظرم میرسد برای بازسازی مفهوم طبقه پیشکشیدن بحث از «شرایط کار» راهگشا باشد. وقتی از شرایط کار حرف میزنیم در واقع قصد داریم پای عواملی را به میان بکشیم که محیطها و مکانهای کاری، مناصب شغلی و نهایتاً ماهیت خودِ کار را تعریف میکنند. این عوامل در واقع آنچه در قاموس مارکسیسم کلاسیک به طور کلی «طبقهی کارگر» نامیده شده است را به اتکای تفاوتهای درونی اجزایش به طبقاتی دیگر تقسیم خواهند کرد. این تقسیمبندی جدید از حیث تحلیلی به ما امکان میدهد تفاوتهای نیروی کار را نشان دهیم. عومل پیشنهادیِ برسازندهی «شرایط کار» به این شرحاند: الف) مهارتها و تخصصها ب) میزان آزادی عمل و کنترل بر کار خود و دیگران ج) نوع کار برحسب مادیبودن یا غیرمادیبودن د) سلسلهمراتب شغلی در محیط کار ه) نظام پاداشها و تنبیهها و) درجهی دشواری فیزیکی فرآیند کار. اگر عوامل مذکور را که جملگی ترسیمکنندهی «شرایط کار» هستند به تحلیل طبقاتیمان اضافه کنیم آنوقت میشود از کلیگویی دربارهی طبقه کارگر فاصله گرفت و تمایزات تعیینکننده و سرنوشتساز اقشار تشکیلدهندهی آن را ترسیم کرد. به عنوان نمونه میتوان نشان داد که چه تفاوتی و با توجه به چه عواملی میان یک استاد دانشگاه و یک کارگر ساختمانی وجود دارد. با این اوصاف شدنی است که بخشی از نیروی کار را از آنچه سنتاً طبقهی کارگر خوانده میشود جدا کرد و در زمرهی طبقهی متوسط قرار داد… با توجه به عواملی که در بحث از «شرایط کار» پیش کشیدم میتوان گفت آن اقشار یا مشاغل مزدبگیری که ماهر و متخصص به شمار میروند، از آزادی عمل قابل توجهی در فرایند کار برخوردارند، عموماً در کارهای غیرمادی مثل آموزش و مدیریت و امور خدماتی و پردازش اطلاعات مشغول هستند، از حیث سلسلهمراتب شغلی جایگاه نسبتاً بالایی را اشغال کردهاند و بر مجموعه نسبتاً وسیعی از دیگر مزدبگیران کنترل دارند، مزد «مناسب» میگیرند و از امکانات مالی «مناسبی» برخوردارند، همهی اینها در شمار طبقهی متوسط قرار میگیرند. با این تفاصیل اقشار یا مشاغلی چون مدیران، دانشگاهیان، معلمان، یقهسفیدها، متخصصان فنی یا اداری، کارکنان و «چهره»های فرهنگی و کارمندان و فروشندگان شرکتها و فروشگاههای بزرگ خصوصی ذیل طبقهی متوسط میگنجند. با اینکه آنها نیز کار مزدی میکنند امّا شرایط کاریشان به گونهای است که آنها را از بسیاری جهات از «طبقهی کارگر» متمایز میکند…”و ” این چیزی نیست که یک مارکسیست دوآتشه بتواند با آن کنار بیاید. همینجاست که میبایست به انواع شعبدهبازیها متوسل شد تا هرجور شده این مفروض بنیادین، این دوقطبی حیاتبخش را از دودشدن و به هوارفتن نجات داد.”
انصافا چه کسی این توبره تفرقه در صفوف کارگران و تعریف و تمجید از طبقه متوسط و تلاش جهت بازخریدن آبروی آن و استنتاج و تفسیر سطحی از طبقات و مبارزه طبقاتی را برایتان دوخته است؟! این دسته بندی کذایی، چیزی نیست جز عداوت با کارگری که چه در بریتانیا و چه در ایران دمار از روزگارش در آورده اند و زندگی اش را به تباهی کشانده اند. تنها یک ضد مارکسیست دو آتشه می تواند چنین احکام غیر علمی و نپخته ای صادر کند. لنین در اثر خود تحت عنوان “ابتکار بزرگ” می نویسد: “طبقه به توده وسیعی از انسانها گفته می شود که در هر دوره مشخص بر اساس جایگاه شان در نظام تولید اجتماعی، بر پایه مناسبات شان با ابزار تولید، بر اساس نقش شان در سازمان اجتماعی کار و به تبع آنها، بر اساس شیوه های دریافت و میزان سهم شان از ثروت جامعه موجود، از یکدیگر متمایز می شوند”. از نظر سلامت و بی بی سی، کارگر یعنی انسان بی سوادی که منحصرا به کار یدی در قرن ۱۸ و ۱۹ مشغول بود و امروز موجودیت ندارد. نزد وی، قابل قبول نیست که بورژوازی در طی تکامل نیروهای مولده و برای کسب ارزش اضافه بیشتر از گرده طبقه کارگر، ناچار به آمورش پرولتر و ارتقای آن تا سطح متخصصین عرصه های مختلف بود و هست. حقیقت اینست که بورژوازی با ارتقا و تغییر شکل ماشین تولید خود، ناچارا پرولتاریا را نیز به سطحی از آموزش و دانش کشاند. انگلس در اصول کمونیسم تعریف جامعی از “پرولتر” بدست می دهد: “پرولتر به آن طبقه اجتماعی اطلاق می شود که صرفا از راه فروش نیروی کار خود و نه به حساب سود سرمایه امرار معاش می کند… خوشبختی و بدبختی، زندگی و مرگ و به طور کلی تمام هستی اش به تقاضا برای کار بستگی دارد… .” بدین ترتیب ماهیت طبقاتی انسانها را نه موقعیت شغلی آنها و امکانات شان بلکه شیوه دریافت سهم شان از ثروت تعیین میکند. در نتیجه ملاک اصلی تقسیم طبقات به جامعه بر خلاف ادعای جناب سلامت و بی بی سی، “فروشنده نیروی کار و خریدار نیروی کار” است.
فهم این نکته برای سلامت و بی بی سی “دشوار” است که کارگر هرچه قدر هم مرفه باشد و دستمزد بالا بگیرد بنا به موقعیت اش باز هم کارگر است و ماهیت کارگری اش را از دست نمی دهد. تعریف شما از کارگر همانی است که آخوند و خاخام محله موعظه میکنند: عمله!!! بی سواد!!! بی سر وپا و پینه بدست!!! و با بیشرمی تمام این تعریف از کارگر را به مارکس هم نسبت میدهید. “زوال” پرولتاریا را پیشکسوتان شما جار زدند. خیلی ها “تلاش” کردند مارکسیسم را از جنبش کارگری بیرون کشند و ارابه فلسفه، جامعه شناسی، اقتصاد، و روانشناسی در دانشگاه ها کنند. نتوانستند!
کارل مارکس ١۶٠ سال پیش هم سرنوشتی و هم طبقه بودن کارگر فکری و یدی را به نحوی عمیق و همه جانبه بررسی و مستدل کرده است. مطابق تحلیل مارکس، کارگر بودن یا کارگر شناخته شدن معلم و نقاش و روزنامه نگار ربطی به درجه رشد تکنولوژی نداشته و ندارد. همان زمان هم که از ربات و کامپیوتر خبری نبود، پرستاران و کارگران دفتری بخشی لاینفک از مزدبگیران و طبقه کارگر را تشکیل می دادند. اینکه پرستاران و معلمان و روزنامه نگاران بخشی تفکیک ناپذیر از طبقه کارگر هستند، امری بدیهی و غیر قابل تردید در اغلب جوامع سرمایه داری جهان است. مارکس از جمله در اثر معروف خود “تئوری ارزش اضافه” بخش “درباره کار مولد و غیر مولد” مفصلا به توضیح تئوریک و پایه ای این مسله پرداخته است. او حتی هنرمندانی را که نیروی کار هنری شان را در قبال مزد به سرمایه داران می فروشند، جزو کارگران مولد به حساب آورده و از جمله چنین می نویسد: “وضع در بنگاه هایی نظیر تائتر ها و نمایش خانه ها و غیره نیز به همین صورت است. در چنین مواردی رابطه هنرپیشه با تماشاگران رابطه یک هنرمند است. اما در قبال کارفرمای خود، او یک کارگر مولد است.” (صفحه ٢۵۵ – ٢۵۶ ترجمه فارسی از منصور حکمت)
اما پرداختن به این مساله برای مارکس و یا کارگران کمونیست بعد از او به هیچ وجه یک دلمشغولی صرفا تئوریک نبوده و نیست. یک شگرد شناخته شده، قدیمی و هنوز هم بسیار موثر بورژوازی در تلاش برای تحت انقیاد نگه داشتن کارگران، ایجاد تفرقه در صفوف این طبقه و تکه تکه کردن مبارزات و تشکل های آنان است. چه این مبارزات علیه اساس نظام سرمایه داری باشند و چه برای بهبود شرایط کار و زندگی در چهارچوب سیستم کار مزدوری. ایجاد تفرقه بر اساس جنسیت، زبان، رنگ پوست، ملیت، شاغل یا بیکار، با جدا کردن مزدبگیران موسوم به “فکری” یا “یقه سفید” از بقیه کارگران تکمیل می شود. این حربه بورژوازی برای فعالان کارگری در اغلب جوامع سرمایه داری شناخته شده است. اینکه معلم و پرستار و روزنامه نگار جزو طبقه کارگر هستند، حتی برای جناح راست و رفرمیست جنبش کارگری در اروپا و بسیاری دیگر از جوامع سرمایه داری هم امری بدیهی به حساب می آید. حتی در کنفدراسیون سندیکاهای کارگری راست مانند “TUC” در بریتانیا، اتحادیه معلمان و روزنامه نگاران و غیره بخشی جدا ناپذیر از کل این تشکلها می باشند و در سطوح مختلف رهبری این تشکل ها نماینده و حضور دارند.
کسی که الوین تافلر، کنت جرگن و بی بی سی را بلغور کند نیازی به بازخوانی مارکس ندارد. چرا که حقیقت نه بازتاب واقعیت مادی در سطح ایده بلکه برای او واقعیت خود محصول و نتیجه تصاویر، فیگورها، و اطلاعاتی میشود که روزانه به فرد داده می شود.
جناب سلامت! تقصیر ما نیست که قافله بوردیارها، این نمایندگان فکری شما بر حمله راست به جنبش ها و دستاوردهای انسانی در دل نظم فوق ارتجاعی نوین جهانی، در دل میدان دار شدن گرایشات سنت گرا و مذهبی و ناسیونالیستی و عقبمانده، بر متن افزایش گرسنگی و بیکاری و جنگ و تاریکی موقت دنیای امروز گل کرده و بار داده اند. کسی که در ایران دیروز در رکاب جنبش سبز و امروز زیر شنل اعتدال آسید روحانی و جبهه لیبرالیسم شمشیرش را علیه طبقه و پرولتاریا از رو بسته است “سه نه نه” به مارکس؟
————————–
http://fuaad.net/?p=337