کالبد زنانه، ذهنیت مردانه!!

در حاشیه جشنواره فیلم فجر در خبرها آمده بود که” بازیگران و هنرپیشه های زن سینما و تلویزیون، به فرهنگ جامعه حمله کرده اند.” پی خبر را گرفتم و تصاویر را با دقت دیدم. حمله مسلحانه بود، اما نه با آرپیجی و نارنجک، که با بد حجابی و نمایش موهاشان، با لختی های دست و صورت و کش و قوس های بدن شان، که این روزها از هر سلاحی، کارسازتر است برای نابودی و ترکاندن فرهنگ جامعه مردسالار، فرهنگی که قرار بود از مرد محافظت کند در مقابل زن ، در مقابل نابرابری که به ناحق بر زن تحمیل شد. سلاحی برای نابودی مردِ فرهنگِ نابرابر ساز، مردی که حتی به ماده خرها هم نظر دارد!!.
در فرهنگ نابرابر ساز مردانه، بدنِ زن آلت جرم است و آلت مرد هم جرم دارد اما مرد گویا خوش شانس بود که در مسیر تکامل بیولوژیکی، آلت جرمش میان لاپاش، زیر خشتکش، پنهان ماند. اما زن، این پتیاره ی همه دوران ها،کالبدی سراسر مجرمانه دارد.زن بالقوه مجرم است و جرمش در نگاه هیز مرد فعلیت می یابد. مردِ فرهنگِ هیز ساز، مرد بی همه چیز ساز. مگر نه اینکه تا کنون همه جرائم بشری به نوعی جرائم جنسی بوده اند و پای زن در میان؟ و یا از موتیو های جنسی برخاسته اند یا از همان جرم نخستین؛ که بهشت هم نتوانست تحملش کند؟!. زن مجرم است از آن رو که مجرم بود، از آن رو که زن بود و مجرم را نشاید بی مهار و لگام، به حال خود وا گذاشت . مهارش باید زد. در پستوی خانه می بایدش بست.تحقیرش باید کرد. حتی بٰردن نامش میان انظار، دلهره آور است. خیلی هاشان حتی اسم نداشتند و هنوز هم بعضی ها ندارند و بیشترشان ننه قلی و ننه حشمت الله بودند.یعنی بواسطه مردی که خود زاییده بودند،شناخته می شدند نه بواسطه هویت خودشان. انگار وجود نداشتند ولی بودند. در بستر، و در مطبخ و پستو.می زاییدند و می پختند و می شستند و می نالیدند اما دیده نمی شدند. جسم شان بود اما هویت نداشت. هویت که نباشد، جسم صغیر می شود و در تملک مرد قرار می گیرد.ناقص العقلانی که کفالت شان بر عهده مرد بود. وسیله ای برای تشفی غرائز جنسی مردانه. مادامیکه، مرد از زاویه ی آلت رجولیت، همه چیز را بنگرد نتیجه اش این خواهد بود که مخ اش به اندازه بیضه هایش رشد کند.دنیایش، جنسی می شود و اندام زن جلوتر از هویت زنانه،در مقابل مرد قد علم می کند.تمرکز که روی کالبد زن باشد، نقش کالبد زن در ذهنیت مرد، متورم می شود و باد می کند و مرد را به هراس می اندازد. بداقبالی زنان، نقطه عطف هویت یابی شان شد. مادامیکه مرد سرگرم تصویر کالبدی از زن بود که در ذهن خود پرورش می داد، زن فرصت یافت، هویت اش را بازیابد و از درون کالبدش، دگردیسی کند.کالبد مردانه، زن را به هراس نمی اندازد چون زن، خود را با اندیشه مرد درگیر ساخته است. زن از پستو بیرون آمده و مالکیت بی چون و چرای کالبدش را به رخ می کشد. کالبدی که رعشه بر ناموس مرد می اندازد. کالبد زن تبدیل به جلیقه انتحاری شده که همه ساخت های مردانه جامعه را می ترکاند. چاشنی اش بی نم و رطوبت است. در کوره های احساس سوز مردانه، حرارت گرفته است. به نقطه انفجار رسیده است. چه می توان کرد با این مجرم مادرزاد همه دوران ها؟! هیچ. زنگ های خطر به صدا در آمده اند، شپشک های هراس در تمبان مردان فرهنگ ساز وارونه ساز، افتاده است. جان پناهی نیست وقتی آغوش زن، جلیقه انتحار باشد!!