در اهمیت نقدهای خدامراد فولادی به لنینیزم و چند نکته , بحث شماره ۴۳ از سری نقدهای لنینیزم

در اهمیت نقدهای خدامراد فولادی به لنینیزم و چند نکته

بحث شماره ۴۳ از سری نقدهای لنینیزم

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۱۷ اکتبر ۲۰۱۳

مقدمه:

چهاردهمین مقاله و بخش آخر مقالات خدامراد فولادی(۱) در نقد لنینیزم منتشر شد. من به خدا مراد  فولادی بخاطر زحماتی که کشیده و بطور مستند بسیاری از گلکاریهای لنین را برای نسل جوان و کمونیستهای ایران با زبانی بسیار ساده و شفاف و شجاعانه ارائه داده تبریک می گویم. او بخوبی می داند که نقد لنین و لنینیزم خودش شجاعت زیادی می خواهد.چپ و کمونیستی که مرتکب این عمل بشود هنوز که هنوز است باید منتظر باران اتهام زنی و فحاشی از سوی “عاشقان” و ذوب شدگان لنین باشد! خدامراد فولادی کار بزرگتری هم کرده: ایشان با اینکار از خودش و افکار قدیمیش فاصله گرفته و این جدائی از گذشته را نه از موضع عقب نشینی به کمپ سرمایه بلکه از موضع کمونیزم و آزادیخواهی و برابری طلبی پیگیر انجام داده. اینها همه ستودنی استو چقدر بجاست که راه او را سایر کمونیستها و چپهای ایران با همه تابوهاشان انچام دهند و یاد بگیرند که هدف چپ و کمونیزم بدور ادمها و تابوها چرخیدن نباید باشد بلکه خود تحقق ازادیخواهی و برابری و اجتماعی شدن سوسیالیزم خواهی انسانگرا را باید هدف قرار داد و در این راه همه یافته ها و اسطوره ها را باید فدا نمود.

اهمیت کار خدامراد فولادی از جهت ارائه تعداد بسیاری اسناد کتبی است از نوشته ها و سخنرانیهای لنین که زبان موکلین پرسر و صدای لنین را کاملا می بندد و معضل دفاع از لنین انهم در دوران افول نظامها و متدهای دیکتاتوری را بسیار بیشتر و گرانتر می کند.از این جهت چپ ایران باید از ایشان بسیار متشکر باشد.

منهم از دیدگاه کمونیزم کارگری نزدیک به ۳ سالی هست به نقد لنینیزم پرداختم.در نقدهایم وجوه مختلفی از متدهای نادرست لنین بعد از بقدرت رسیدنش را مورد بررسی قرار دادم و نشان دادم که لنین یک سر هم بندی تئوریک برای توجیه ساختن یک دولت دیکتاتوری بنام پرولتاریا انجام داد(۲) که نه فقط شکست انقلاب اکتبر را درپی داشت بلکه عروج استالینیزم را کاملا زمینه سازی کرد. همینطور تاثیر لنینیزم در افول و سقوط چپ خصوصا چپ جهان پیرامونی و منجمله چپ ایران را اشاره داشتم و توضیح دادم که توده ایزم بواقع تداوم لنینیزم “ضد امپریالیستی” بیشتر نبود و از همین رو بود که توده ایزم اینقدر به ترویج لنینیزم در آمیخته است.

در مقالاتم همینطور اشاره داشتم که کمونیزم کارگری بمثابه تحول کیفی کمونیزم که بخواهد اجتماعی بشود نمی تواند از لنین و لنینیزم به سمت جلو عبور نکند و تمامی مبانی انرا موشکافی نکند. سوسیالیزم خواهی آزادیخواهی و برابری طلبی یکبار برای همیشه باید روی کمونیزم اجتماعی و انسان محور استوار شود و چسباندن ایزمها به اسامی رهبران را بنفع جلو بردن مداوم تئوری آزادیخواهی به کنار بگذارد.

لذا از جهاتی کارهای خدامراد فولادی را مکمل بحثهای خودم می دانم و فکر می کنم این دو فعالیت می تواند با کارهای دوستان دیگری تکمیلتر شود .راه درست همین مسیر است. در این مقاله سعی می کنم از نزدیکتر نکاتی را در مورد نتیجه گیریهای خدامراد فولادی ارائه دهم و امید دارم هم برای ایشان و هم همه عاشفان راه آزادی و سوسیالیزم مفید باشد:

(۱)فرمولبندی  خدامراد فولادی از ضعفهای لنینیزم، آنطور که من فهمیدم:

خدامراد فولادی در مقاله هایش ضعفهای عمده لنینیزم را برمی شمرد.او اعلام می کند که لنین دیکتاتوری فردی را بجای دیکتاتوری پرولتاریا جا زده. بلانکیست است نه مارکسیست، در کشوری دهقانی تلاش کرده سوسیالیزم بسازد، ساختمان سوسیالیزم را بطور اراده گرائی توسط “یک حزب قدرتمند” و بالای سر طبقه کارگر میسر می دانسته، مخالفش را مستحق اعدام دانسته و رویزیونیست بوده نسبت به افکار مارکس و انگلس.

ایشان در مقاله آخرش سیر تغییر فکر خودش را از یک حامی لنین به یک مخالف لنین توضیح می دهد و توضیح می دهد که با افزایش دسترسی ایشان و جامعه به آثار مارکس و انگلس و آثار لنین خصوصا از دهه ۷۰ (شمسی) زمینه درک عمیقتری از آزادیخواهی مارکس جلو کشیده شده و ایشان را کمک کرده تا لنین را نه آنطور که توده ایزم معرفی می کرده بلکه بطور مستقل بشناسد. و در آخر مقاله پایانیش آرزو می کند که آزادیخواهی و برابری طلبی از این رویزیونیزم که اسمش لنین است فاصله بگیرد.

اینها بطور خلاصه تیترهای نتیجه گیریهای خدامراد فولادی بود آنطور که من فهمیدم.

(۲) چه ایراداتی می شود به نتایج خدامراد فولادی وارد دانست؟

من با بسیاری از واقعیات و فاکتهائی که خدامراد فولادی ارائه می دهد موافقم.حساسیتهای او در موضوعاتی مثل عدم درک آزادی، تک حزبی کردن و پلیسی کردن جامعه و اسمش را دیکتاتوری پرولتاریا دانستن و سر هم بندی یک سیاست اقتصادی سرمایه داری را بجای سوسیالیزم فرموله کردن. اینها همه نکات درستی است که خدامراد فولادی با اسناد و نوشته های خود لنین ارائه داده و قادر تقدیر است.

اما من چند ایراد به متد خدامراد فولادی دارم با دکر اینکه ممکنست نکات دیگری را از قلم انداخته باشم:

اولا: اینکه دلیل این ایرادات لنین “انحراف از مارکس و انگلس است” از دید من نادرست است و اصل ماجرا را نشانه نمی گیرد.مارکس و انگلس اولا طرح عملی سوسیالیزم را ننوشتند و دوما هرگز در مقام اجرای آن ظاهر نشدند که امتحانی پس دهند! نمی شود آنها را میزان سنجش لنین قرار داد چرا که در عصری دیگر و در موضع کاملا متفاوتی از سوسیالیزم بطور تئوریک حرف زده اند!

دوما: در ادامه بحث بالا، خدامراد فولادی به بحث “رویزیونیزم” و “ایراد انقلاب در کشور دهقانی” می رسد که از بحثهای قدیمی سوسیال دموکراسی و انترناسیاونل دوم است. اگر اون متد را دنبال کنیم اولا کمونیزم را در حد یک درک مکتبی تقلیل داده ایم که مرتب باید آیت الله هایش بنشینند “لغزشها” از مارکس و انگلس را کشف کنند! و دوما همه کمونیستهای دنیا را منتظر نگه دارند تا یک “حد پیشرفت سرمایه داری” که معلوم هم نیست دقیقا چیست به نتیجه برسد تا بشود “سوسیالیزم” را سازمان داد! بواقع درک چبری تاریخی که مارکس و انگلس دچارش شده بودند به میزان و سنجش برای نقد لنین تبدیل می شود!

سوما: خداداد مرادی اتفاقا مهمترین وجه قدرت لنین یعنی عملگرائی او و شجاعتش در شکستن فضای جبری “تئوری ماتریالیزم تاریخی” را بعنوان ضعف اصلی او معرفی می کند! اگر لنین را باید بزرگ داشت اتفاقا سر همین نگاه انقلابی اوست و تقیدش به خود واقعیت حتی وقتی در تقابل با فرمولبندیهای مارکس و انگلس است! اصل تلاش لنین را باید همین امروز هم پاس داشت!

چهارما: خدامراد فولادی لنینیزم را با خود پراتیک خود واقعیت سنجش نمی کند علاقه او اینست که به واسطه مارکس و انگلس به سرغ لنین برود.ایشان اصلا خواننده را وادار نمی کند . بین مفهوم آزادی و اقتصاد سوسیالیزم ارتباطی قائل نیست و این دو را مثل بسیاری از کمونیستها بطور مستقل بحث می کند.

(۳)علت یابی آنچه لنینیزم است با چه متدی به رادیکالیزم کمونیزم کمک می کند؟

از دید من متد نقد خدامراد فولادی متدی از موضع انترناسیونال دوم است.او نکات درستی را دیده اما ریشه یابی وقتی می کند بیشتر یا برخوردش ایدئولوژیک است که به فراخوان به مارکس عقب می نشیند یا به کمونیستها هشدار می دهد که می بایست بیشتر منتظر “رشد سرمایه داری” باشند!

آلترناتیو من ، اینها نیست.من امکان مبارزه برای سوسیالیزم را با سطح معینی از “نیروهای مولده” مشروط نمی بینم. این را که لنین این “شرط” را نپذیرفت کاملا درست می دانم. دوما: بین مفهوم آزادی و خصوصا آزادی بیان و تشکل مخالف با سوسیالیزم تباین قائل نیستم و انرا لازم و ملزوم می دانم.حاکمیت شوراها را شرط اصلی و پایه ای تعریف هر نظام سوسیالیستی می دانم.

اصلا ایرادی نمی بینم که کسی از مارکس و انگلس عبور کند وقتی واقعیت جلوی چشم در تقابل مارکس و انگلس است یا اساسا اینها بخاطر شرایط زمانی و مکانی اساسا بسیاری واقعیتها را نمی توانستند ببینند!

“رویزیونیزم” را کلمه ای در فضای ایدئولوژیک می دانم که اشاره به کفر بودن تغییر نظریات و تلاش مداوم به ایستادن روی احکام صادر شده است.فراخوان به دوری از “رویزیونیزم” را شایسته کمونیزم اجتماعی قرن ۲۱ نمی دانم! برعکس تشویق می کنم همه فعالین کمونیست را برای اینکه بگردندند و ببینند کجاها ایراد هست کجاها باید تغییر کند و هر جا لازم بود نتیجه گیریها را هر که کرده باشد، زیر سوال برند.اینرا عادت نجات بخش هر جنبش رو به جلو می دانم. این جنبش و نظریه را کمونیزم کارگری می دانم که شانس پیروز شدن دارد.

(۴) تلاش برای نقد رادیکال لنینیزم و تمام ایزمها تلاشی ادامه دار است:

من مطمئن هستم خدامراد فولادی همه حرفهایش را نزده همانطور که قبلا هم در زمان اعتقاد به لنینیزم نایستاد و جلو آمد.همه ما اینطور هستیم. راه نقد لنینیزم از موضع کمونیزم اجتماعی که بخواهد نبرد نهائی با سرمایه داری را رهبری کند تازه شروع شده.این نبرد را باید بعنوان بخش مهمی از تعمیق تئوری کمونیزم دانست.بدون نقد جدی ، دائم  و رادیکال به لنینیزم و ایزمهای موجود محال است بتوان پرچم تغییر جهان وارونه موجود شد.تلاش خدامراد فولادی را ارج می گذارم و به همه عاشقان راه آزادی و سوسیالیزم فراخوان می دهم که به این راه ادامه دهند و کار را گسترده تر کنند.

به امید پیروزی نهائی جنبش آزاد سازی نهائی انسان از زنجیرهای برده داری سرمایه داری و تولد نهائی انسانیت!

منابع دیگر:

(۱)خدامراد فولادی: لنین و لنینیزم (بخش آخر)

http://www.azadi-b.com/G/2013/10/post_36.html

(۲)آرشیو نقد لنینیزم(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/در-نقد-لنینیزم