آنجا که زن ستیزی مدافعان, پرچم ۸ مارس را به ابتذال می کشد!!!

نقطه ی شروع مطالبه ی حقوق زنان ازکجاست؟  پرچمداران این عرصه چه کسانی هستند ؟ پیش شرط های  اعتباربخشی آن در  چیست؟وخطوط قرمزکدامند؟ اینها همه سئوالاتی هستند که در یک مروراجمالی , حتی در جایگاه یک دخالتگر دراین عرصه از ذهن می گذرند.اگر چه  با بررسی روند مبارزات در راستای مطالبه ی حقوق زنان, در خلال حوادث  و درتنگنای پیچ و خمهای تاریخ و کش و قوسهای وارده بر این تحرکات,زنده و واقعی بودن آن ملموس و صریح می باشد اما این که میزان استقبال و حضور مستقیم خود زنان و چگونگی آن وابسته به چه پارامترهایی است و اساساَ ارزیابی آنان از این روند چیست؟سیر صعودی این مبارزات در چه وضعیتی است ؟نقاط ضعف و عوامل واپس زدگی و حتی نقطه رشد و کانال ارتقای آن چیست ؟از مواردی است که پرداختن به آن شاید عبور از خطوط قرمز و نادیده گرفتن تلاشهای جمعی در بهبود وضعیت زنان و یا صراحت تلخ بیان نگارنده تلقی شود,اما هرکدام که باشد جایی برای سانسور ایده  و طفره رفتن از بیان واقعیت ها نیست.

آنچه اخبار و حوادثی که زیرکانه از لابه لای چرخ سانسورهای میدیای ضد زن و بشریت می گذرند وبه علاوه آنچه که روزانه شاهد آن هستیم , می گویند؛متاسفانه در بیشتر موارد با واقعیت های تلخ و مایوس کننده ای روبرو می شویم که سیر مثبت بهبودی وضعیت زنان را بسیار محدود و درمقیاسی وسیع تر نزولی و منفی نشان می دهد و این علاوه بر آن که  عمق و گستردگی توحش و ضد زن بودن قوانین و هنجارهای موجود را دوباره به ما گوشزد می کند ,ما را بر این وامی دارد تا نگاهی به عقب و به مسیر پیموده شده انداخته و آسیب شناسی هر چند اجمالی از وضعیت داشته باشیم تا دلایل لنگ زدن این جنبش را آشکارتر بدانیم.

واضح است که  بی حقوقی زنان فقط محدود به  یک جغرافیای خاص نیست , می دانیم هنوز در جهان موجود هیچ کجا آنچه که به رسمیت شناختن تمام وکامل حقوق زنان در اسناد و در عرصه ی عمل وزندگی روزمره است به عینیت  وجود ندارد اگر چه شدت و وخامت پایمال کردن این نیمه ی فعال جامعه به تبع عرف و قوانین در نقاط مختلف جهان متفاوت است اما از آنجایی که ایران به  جهت قوانین و هنجارهای حاکم به عنوان یکی از ناامن ترین کشورهای جهان در تهدید و حتی نابودی زنان  و جامعه و نیز وسعت ادعای جانبداران  حقوق زنان , هدف مرورماست بد نیست تا مستقیما,روی سخن با فعالین حقوق زنان ایران داشته باشیم.

نمی خواهم به تاریخی دور برگردم  , پس زاویه ی نگاهم را درست از همان زمانی که به عنوان یک زن از رحم معترض به نابرابری و بی حقوقی  متولد شدم ,حرکت می دهم. درست زمانی که هر جا  به دنبال عشق, معنا,احترام و ابرازموجودیت به عنوان یک نفر, یک انسان و یک شخص  سر از ناکجاآباد تحقیر, بایکوت و جنس دم بودن و ابزاری فقط برای تامین نیازی خاص در می آوردم و دقیقا فقط چند متر پارچه ومعصومیت و رضایت و سکوت وگوشه گیری تنها پناهگاه من به عنوان یک زن و یا آنکه می رود تا نقطه چینی خالی را با کلمه ی زن  پر کند ,بود؛چه سخت و چه دردناک از آنهمه نارضایتی متولد شدم و تا به امروز هم عدد سالهای موجودیتم را درست از همین تولد محاسبه می کنم و براین می بالم .اما سئوالم این است امروز بعد از گذشت بیشتر از یک دهه از آن روز چه میزان از فشارهای کشنده ی یک زندگی از شانه های زنان و دخترانی که  به مقیاس ثانیه و هزاران بار کمتر قربانی  جنایت مردسالاری و مذهب و قانون کاپیتالیسم می شوند,کاسته شده است و چه میزان از آمار قربانیان؟؟؟

می دانیم که آنچه امروز بر جامعه ی ایران می رود حکایتی است که قدمت نسل ها و سینه هاست و تلخی  آن  در مذاق تاریخ و بشر به تلخی قرنها ی ناگوارو مکدرماندگار است.راه ناپیداست و مقصد نامعلومترو البته گاه افق ها نامعین و فقط زندانی در حصار واژه ها بی هیچ ضمانتی برای اجرا .  آن روزها اگر در دل جامعه و در تعامل با مردم از هر صنف و دسته با برخوردهایی از جنس سیستم مردسالار و مذهب مواجه می شدیم و دلخوش به این که اینها فقط مردمان عادی و محصولهای شرایط موجودجامعه اند و توقعی بیشتر نباید داشت وتغییر و آموزش گره گشاست و…امید و انرژی ادامه ی راه را در خودمان زنده نگه می داشتیم تا جایی که حتی تهاجم های فیزیکی را هم با همین تعابیر از سر می گذراندیم چرا که می پنداشتیم افقی فراگیر برای دگرگونی و بازسازی دوباره ی وضعیتی که در آن در جایگاه یک شهروند برابر و  مطرح موجودیت بیابیم, داریم وهم این که بحران موجود را دلیل واضح ادامه ی مبارزه  میدانستیم ,پس چاره ای جز پایداری نداشتیم .ما و همگان مسئول در این مسیر تلاشهایمان را کردیم همچنان که امروز هم ,اما از خود گریزی ودر جازدن و حتی پسرفت هایی محسوس,گویای ابتلای جنبشمان به ویروسی کشنده است؟

زمانی که پرچم آزادی خواهی و برابری طلبی را بر دوش گرفتیم و راه را درپیش,زن و مردی نمی شناختیم و به تصور آن که زیر سایه ی این پرچم بودن یعنی برابری کامل هر یک از ما چه درتئوری و چه در عمل اگر چه حتی در مقیاسی محدود . همراهانمان را جزیی از خود می دانستیم و خود را جزیی ازهر یک از آنان و منافع وضررهایمان را هم یکسان.تنها چیزی که در میانمان معنی نداشت تفکیک جنسیتی بود و جنسیت , زیرا گمانمان این بود که آن کس که خود را مدافع این پرچم می داند به طور اتوماتیک همه ی درسها را از بر است و می داند که ما نمی پذیریم که زیردست و بازیچه باشیم همانگونه که از اجتماع و قانون نپذیرفته ایم و حتی آنها را همچون خودمان حافظ و خواستار مصر مطالباتمان می دانستیم و در این جایی برای شک در خود نمی گذاشتیم چرا که مردانی که همراه ما در زیر این پرچم گرد آمدند را آگاه و معتقد به شروط مبارزاتمان می دانستیم.روزها را سپری کرده و سختی ها و فشارهایی که از هر سو بر ما اعمال می شد را یکی پس از دیگری از سر می گذراندیم بدون آن که بخواهیم بپذیریم بیشتر آنچه که  ما واقعی می دانستیم رویایی خودساخته بیش نبود. انگار باید هوشیارانه تر عمل می کردیم و موانع را بیشتر می شناختیم و حتی عوامل خنثی کننده و مخرب داخلی را که  راه  را بر ما سخت تر و پیشرویمان را کندتر می ساخت زیر ذره بین می گرفتیم تا بارمان سنگین ترنمی شد ؛اگر چه  کوره راهها و فراز و نشیب ها در مسیر عمل شناخته می شوندو گودالها و چاله ها نیزاما نمایندگی یک راه و اعتقاد هوشیاری وتیزبینی خاص خود را می طلبد که نادیده انگاشتنش به هر دلیلی از سنگینی عوارض آن  آن نمی کاهد.آنچه که ما را در مسیرمان به اشتباه کشاند اتکا ی زیاده از حد به مردان درون جنبش به زعم قابل اعتماد بودن و کارا بودنشان بود , اگر چه این شاید به دلیل پذیرش اجتماعی و اقتصادی بالاترمردان در جامعه و به تبع آن اعتماد به نفس بیشترآنان واقعی بود و ما به دو دلیل از آن استقبال می کردیم: اول آن که این راه آسانتری بود و دوم آن که : ما برابری طلب بودیم نه فمینیست .غافل ازاین که این دقیقا یعنی توسل به ابزارهای جامعه ی مردسالار برای دفاع از حقوق زنان که جز ایجاد تعارض و به حاشیه راندن بیشتر زنان نیست و گاه تاییدی نامریی برفرهنگ مردسالار.از سوی دیگر به دلیل سابقه ی طولانی رسوخ حسادت,تکروی و خودبزرگ بینی زنان در برخورد با هم جنسان و بسیاری تنگ نظری های تحمیل شده به آنان  که گاه چندان غیر واقعی نبوده و در هر یک جای پای تاریخ و نکبت جنس دوم و چندم نگاه داشته شدن آنان باقی است و البته ناگفته نماند در بیشتر موارد هنوز بسیار کمرنگ تر از خشونت های رایج در دنیای مردان مردسالار است. علاوه بر کم تجربگی ما و تعدد و گاه غیرقابل پیش بینی بودن فشارها و بدتر از همه عدم آگاهی زنان به حقوقشان و دور از تصور به نظر آمدن تحقق مطالبات برای انان ما را در سنگری با معدود همراه مواجه ساخت که باعث نوعی وابستگی کشنده به مردان شد  که در بیشتر موارد ما را با این سئوال از کانالهای مختلف مواجه می ساخت که جای خالی زنان در جنبش حق طلبی زنان در صفوف شما شکاف بزرگی است وتوضیح شما در این باره چیست ؟و ما به همان خیال و رویا به توضیح و دفاع از خود برمی خاستیم که امروزمطمئنم هیچ یک جواب درستی به سئوال نبوده اما نگاه آنروز کجا و واقعیت امروز کجا.

آنچه که امروز شاهدیم نگاه جنسیتی به زنان و ابزار تلقی کردنشان در میان قشرهای روشنفکر وسیاسی و حتی  به اصطلاح مدافع حقوق زنان و مدعیان برابری خواهی زنان نه تنها کمتر از نرم جامعه نیست بلکه به مراتب دردناک تر است و دفاع از زن ستیزی پوشیده در لفاف آزادی های فردی و تلاش در تبیین عجیب و غریب این نگرش غلط وتحقیر زنان از سوی انان با  هزاران تعبیر غیرواقعی و فریبکارانه “همانگونه که ملاهای جمهوری اسلامی و عاملین فرهنگ مردسالار به آن متوسل می شوند”بسیار وقیحتر و تنفربرانگیزتر است و حتی گاهی شدت این ویروس زن ستیزی آنقدر قوی و فراگیر است که  دامن زنان مدافع برابری طلبی را هم می گیرد و ناامید کننده ترآن که آنان نیز داستان محروم مانددگان از سواد و کتاب و تحقیق را پیش گرفته و با ذهنیت های متوهم و نارسا زن ستیزی مردان را نادیده گرفته وگاه تشدید میکنند و به  قانون حمورابی که همیشه ضعیفتر را متهم می دانست متوسل شده و زنان را مسئول کنترل شرایط و مردان می دانند و انگار همه ی ظلم به آنان و بی حقوقی شان را به فراموشی سپرده .چرا که به زعم آنان این زنانند که باید….  واین همان تلقی واهی اسلام و مذهب از زن است و البته این زاویه ی عمومی دید آنان جزدر سخنرانیها و پشت تریبونها که زمان خوبی برای شعار دادن است می باشد واین دقیقا روی دیگر سکه و بیانگر واقعیت آنان!

 قضاوت با شماست آیا هیچ زنی می تواند از این جنبش ,امیدی به تغییر و بهبودی و برابری را چشمداشت کند؟؟؟

خوب است که پوستی دوباره بیندازیم. ما زنان فعال در این عرصه ناگزیریم  که در این مبارزه آگاهانه تر وارد شده  و علاوه بر شناختن همه ی واقعیت های  بیرونی و حاکم ,سموم و آفات داخلی را هم بشناسیم و رسوبات تفکر مرسالارانه را پس بزنیم وبه اصول و پراتیک واقع بینانه ی دور از خیال و رویا در به چالش کشیدن همه ی توحش و بربریت مرسالاری و سرمایه داری و مذهب و قوانین ضد بشری مجهز شده  و از چارچوب زندگی شخصی خود شروع و تا گستره ی وسیع جامعه و قانون پیش برویم  و گرنه باید گوشه گیری اختیار کنیم و بپذیریم که جنس دومیم ومحکوم به تن دادن به این همه ذلت و هم این که نمی توانیم پرچمدار این مبارزه ی فراگیرو سخت باشیم,پس بهتر است سر در لاک خود فرو ببریم تا حداقل این که مخربتر نباشیم.  و اما مردان مدعی برابری طلبی زنان و یا حداقل درگیر این مبارزه.خوب است فراموش نکنیم که در سیستم جاری جامعه ی ایران و جهان آنچه ملموس و مجاز و به وفور اتفاق می افتد فرودستی و انفعال زنان است و هم این که مدل های مرسالار و ضد زن به فراوانی موجود  که نیازی به برشمردن مثال های زنده نیست.آنچه که باید به آن واقف باشید روراست بودن و صداقت در مسیر مبارزه است.تکلیف خود را روشن کنید و این جنبش را به ورطه ی سیکل معیوب مردسالاری افتادن و نابودی نکشانید و مبارزه ی میلیونها انسان بیدار را به رشد نیافتگی موجود آلوده نسازید.این عرصه مسیر مناسبی برای سواستفاده از زنان  نیست .چرا که امید هزاران مرد و زن به ستوه آمده از ستم جنسی به زنان  و نقطه ی اتکای میلیونها انسان برابری طلب و آزادیخواه  به معنای واقعی آن درگوشه گوشه ی جهان است. پس یا خود را از قهقرای بی اندیشگی و بربریت برهانید و یا این که راه دیگری را برای رسیدن به مقاصدتان پیش بگیرید و سایه اتان را از سر این جنبش کم کنید.

 ثریا محمدی                                                                            

                                     ۱ مارس ۲۰۱۳