متن سخنرانی تحت نام آزادی بیان و اخلاق

سخنرانی هما ارجمند تحت نام آزادی بیان و اخلاق
کانادا- ونکور
تاریخ ١۶ دسامبر ٢٠١٢
با تشکر از سازماندهگان و شرکت کنندگان عزیز٬موضوع پانل امروزآزادی بیان بی قید و شرط واخلاق است.-در اینجا لازم است که گفته شود که آزادى بیان فقط به معنى آزادى گفتار نیست.
آزادى بیان به عنوان یکى از حقوق مدنى آدمها، آزادى ابراز وجود است؛ آزادى گفتن، نوشتن، اعتراض کردن، شعاردادن وغیره . اما موضوع بحث من اساسا به مسئله آزادی بیان به عنوان یک مطالبه و به عنوان جزئی از یک خواست عمومی تر، یعنی مسئله آزادیهای سیاسی در یک جامعه علی العموم٬ و در ایران علی الخصوص است. هر چند سازمان دهندگان این میزگرد تاپیک را به گونه ای طرح کرده اند که گویا میخواهند رابطه آزادیهای بی قید و شرط با مسئله اخلاق را روشن کنند.اما وقتی صورت مسئله را بر قاعده درست بگذاریم آن وقت با صد من سریشم هم نمیتوان این دو را به هم مربوط کرد. البته مشغله خیلی ها را میفهمم چرا که تلاشی آگاهانه در سطح جامعه در کار است که این دو مقوله و یا مسئله را به هم مرتبط کنند تا ته قضیه به این برسند که نمیتوان آزادیهای بی قید و شرط داشت البته منظورم دوستانی که زحمت کشیده این برنامه را گذاشتند نیست. اما چرا آزادیهای بی قید و شرط ؟ کجا و تا چه میزانی این حق میتواند محدود گردد؟ البته قبل از این که وارد این بحث بشوم لازم است تاکید کنم تا جایی که به غرب و کشورهای به اصطلاح دموکراسیهای پارلمانی برمی گردد از جنبه حقوقی این یک خواست بدیهی است قوانین اساسی این کشورها این خواست را به رسمیت شناخته و ظاهرا این حقوق یعنی.آزادى بى قید و شرط عقیده، بیان، اجتماعات، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تحزب و تشکل٬ آزادى بى قید و شرط انتقاد و نقد و آزادى انتقاد به کلیه جوانب سیاسى، فرهنگى و اخلاقى وایدئولوژیکى را هم اکنون کم و بیش پراکتیس می کنند. ناگفته نماند که حتی در همین کشورها هر جا که منفعت طبقات دار و دولت ایجاب کرده این حق را با تصویب یک لایحه اضطراری زیرپا میگذارند (نمونه هایی چون رفتار پلیس در تظاهراتهای علیه جی ۲٠ و یا بستن مجلس توسط دولت هارپر٬ و یا طرح و اجرای بیل ١١۵ معلمین انتاریوکه هم اکنون در دستور اجرا است. از این نمونه ها بسیار می توان در همین کانادا و یا در تمام کشورهای اروپائی و یا اسکاندناوی آورد که دولت به نحوی این آزادی را محدود کرده است. ) نکته دیگری که لازم است گفته شود این است که درجه بهره بری از این حق به کلفتی کیف پول افراد بستگی دارد . که هر کس جیبش پر پول تر باشد دسترسی به آن نیز بیشتر است.جدا از غولهای مدیای انحصاری که اساس و شاهرگ رسانه ها را در دست داشته و یا با اتکا به دولت و مجلس و احزاب در قدرت بخش ثروتمند جامعه را به آزادیهای سیاسی و بطور مشخص آزادی بیان را نا محدود کرده و البته همانطور که می دانید بخشهای تهیدست و کارگر جامعه را محدود کرده است.اما تا جایی که به ایران برمیگردد ما با یک رژیم سرکوبگر٬ که در ضدیت با همه آزادیهای سیاسی و اجتماعی است٬ روبرو هستیم از این رو این خواست همچون اکسیژن برای جامعه حیاتی است. تجربه فردای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی نشان داد که دستیابی به این حقوق و تضمین آن جز با سرنگونی این حکومت امکان پذیر نیست. اینها جز بدییهات سیاست در ایران است. خواست آزادیهای بی قید و شرط خواستی بود که از همان بدو روی کار آمدن جمهوری اسلامی عمدتا از جانب کمونیستها و بل اخص جریان مارکسیسم انقلابی که بعدها به کمونیسم کارگری ارتقا یافت طرح شد.این مطالبه در کشوری چون ایران٬ یک خواست مجرد نیست. یک خواست ساده نیست٬ بلکه همچون دیگر خواستهای سیاسی و یا اقتصادی٬ رابطه عمیقی بین خواست آزادی بی قید و شرط بیان با دیگر آزادیهای سیاسی وجود دارد. وقتی از آزادیهای بیان در ایران صحبت میکنیم بلافاصله آزادی تجمع و اجتماعات٬آزادی تشکل و تحزب٬ آزادی اعتراض و اعتصاب به میان میاید. آزادی نقد دولت و مذهب و خرافات مذهبی٬ آزادی نقد زن ستیزی و کودک آزاری به میان می آید. بیهوده نیست که رژیم اسلامی به هیچ وجه نمیتواند با این خواست کنار بیاید.اما یک وجهه مهم دیگر مبارزه برای آزادی بی قید و شرط بیان فراهم کردن شرایط و مساعد کردن امر مبارزه طبقه کارگر برای رفاه اجتماعی و صیانت کل جامعه از جنبه مادی٬ تامین اجتماعی است.این رکن را خیلیها فراموش می کنند.این دیگر از آموزه های سیاسی جا افتاده است که دیکتاتوری هارسرمایه داری٬ از جمله رژیم اسلامی ٬ در کشورهای چون ایران اساسا جهت پایین نگهداشتن سطح معیشت و زندگی طبقه کارگر و اقشار کارکن جامعه است که در صدد نابودی آزادی بیان است. میبینیم این خواست همچون بخشی دیگر از خواسته ها کامپلکس و چند جانبه است.به همین خاطر بلاواسطه مسئله کارگر هم است.اما طرح این خواست در ایران تاریخچه معینی دارد و تا آنجائی که به تاریخ معاصر بر میگردد و حضور ذهن من٬از همان فردای به قدرت رسیدن رژیم اسلامی در میان صفوف چپ نیز جدال نظری در میان بود.بخش زیادی از جریانات چپ بر این عقیده بودند که نباید آزادی بدون قید و شرط داشته باشیم. چرا که خواهان محدود کردن آزادی جریانات سرمایه دار و احزاب لیبرال و مذهبی و غیره بودند. این بخش آزادی را برای انقلابیون و خلق می خواستند و بس. اما بخشی دیگر مصرانه خواهان آزادی بی قید و شرط بودند. استدلال هم بر این بود که غیر از آن٬ حکومت می تواند هر قید و شرط و تبصره ای بر ازادیها بزند و ان را محدود و سرکوب کند. که شاهد بودیم که چنین هم شد. بحث بر سر این بود که خلق و ضد خلق، انقلاب و ضد انقلاب را چه کسی تعریف میکند؟ همان هم میتواند بر آزادیها٬ قید و شرط بگذارد. این بحث که برای آزادی باید قید و شرط قائل شویم بعدها به این شکل مطرح شد که اصلا” جامعه نمیتواند از آزادی بی قید شرط بر خوردار شود٬ چرا که از آن سو استفاده خواهند کرد. جامعه را به هرج و مرج خواهند کشید. اصلا به صلاح مملکت نخواهد بود و به منفعت مملکت خدشه وارد خواهد شد٬امنیت کشور زیر سئوال خواهد رفت. پس اخلاقیات جامعه چه می شود، شرف و ناموس خانواده چه میشود؟ این را هم این آواخر گفتند که مردم ایران اول باید مشق دمکراسی بکنند. ظاهرا هم عاملین کشتار دیروز مردم و بانیان حکومت جنایت اسلامی باید این مشقها را خط بزنند!!واقعیت این است که اگر این استدلالها را کش بدهیم دیگر چیزی از آزادیهای بی قید و شرط باقی نمی ماند. تمام مسئله هم این است که این جریانات یا خود به مشق دمکراسی احتیاج دارند و یا واقعا ریگی به کفش دارند.اما اساس مسئله بر سر چیست؟ اساس مسئله این است که آزادی بیان امری است مربوط به رابطه فرد با دولت، بقول منصور حکمت. قرار نیست این مطالبه پاسخ گویی رابطه فرد با فرد و یا گروهی با گروهی از مردم در سطح جامعه باشد. یک جامعه متعارف حال با هر تعریفی، موارد اینچنینی را در سطح قوانین مدنی و جزایی تعریف میکند. وقتی میگویم آزادی بی قید و شرط معنی اش این نیست که من نوعی هر چه میتوانم به همسایه ام بدو بیرا بگویم و یا صدای موسقی ام باعث بهم زدن آسایش همسایه شود ، بعد هم بگویم من از آزادیهای بی قید و شرط خود دارم بهره میبرم. اینها را میگویند آزار و آذیت ٬ آزار دهنده حتما قانونا تحت پی گرد قرار خواهد گرفت. آزادی بی قید و شرط این نیست که من بروم از هر امکانی که دارم بهره گرفته و تنفر قومی، مذهبی، جنسی و ملی را اشاعه دهم. برای تمام اینها قوانینی مدنی و یا جزائی وضع شده است.اما بحث آزادیهای سیاسی مطالبه ای است در مقابل دولت. جامعه میگوید من باید از آزادی بیان برخوردار باشم که بتوانم از دولت انتقاد کنم، ارکانهای خطا کار دولت را افشا کنم. از هر موسسسه و سازمانی انتفاعی و غیر انتفاعی انتقاد کنم. پته اخاذی و دوزدی از مردم را رو کنم. از دستگاه مذهب بتوانم انتقاد کنم. فرهنگ ارتجاعی را با هر تعبیری که از آن دارم نقد و افشا کنم. بتوانم سازمان بدهم، اعتراض کنم، اعتصاب کنم و بنویسم. البته شاهد بودیم که جریاناتی برای خفه کردن صدای اعتراض اپوزسیون و بطور مشخص اپوزیسیون چپ٬ که در جلسات سخنرانی نمایندگان جمهوری اسلامی شرکت می کردند و شعار مرگ بر جمهوری اسلامی می دادند. برای خفه کردن این صدا٬ گاها به این مطالبه توسل می جستند. آن هم در دفاع از عاملین رژیم در خارج از ایران. وقتی اعتراضی به حضور این جنایتکاران در خارج صورت می گرفت فورا رگ گردن این حضرات قرمز می شد و تماما می شدند ولتر زمانه و طرفداران دو آتشه آزادی بدون قید و شرط!چیزی که در گفتار این دوستان عمدا نا دیده گرفته می شود اینستکه٬ اعتراض مردم و اپوزیسیون به عوامل رژیم٬ پراتیک کردن همان ازادی بی قید و شرط بیان و اکسپرس است. اولا با دادن تریبون به این جانیان و سرکوب گران٬ ازادی بیانشان از طرف سازمان دهندگان و در این مورد مشخص دولتهای غربی تامین شده است. ثانیا من نوعی که قربانی جنایتهای این افراد هستم قرار نیست حافظ ازادی بیان این جنایتکاران باشم. اینها قرار است محاکمه شوند و نه این که آزادانه بچرخند و برای رژیم شان عمر بخرند. وظیفه من نوعی این است که ازحق آزادی بیان خود استفاده کرده نه تنها سران جمهوری اسلامی را افشا بلکه خواستار محاکمه آنان در دادگاههای بین المللی شوم. اما بر گردیم به مسئله رابطه بین بحث آزادیهای سیاسی بی قید و شرط و مسئله اخلاق. همانطور که اشاره کردم اینها دو مسئله کاملا جداگانه است و کسانی که تلاش می کنند بین این دو رابطه بر قرار کنند اساسا در تلاش محدود کردن ان اولی هستند.خواست ازادی بیان یک خواست سیاسی جامعه از دولت است و باید یک جز پایه ای قانون اساسی دولت باشد. دولت قرار است با تامین این ازادی حقوق افراد و احاد جامعه را تامین کند. تامین خود این مطالبه ٬خود اصل پایه ای است که دولت قرار نیست اخلاقیات ویژه ای داشته باشد. قرار نیست از اخلاقیات ویژه ای حمایت کند. اخلاقیت امر فردی آدمها است. و تا زمانی که به حرمت دیگران تعدی نکنم حق من است که از اخلاقیت آنها انتقاد کنم. خواهش می کنم این را با اتهام زدن، توهین کردن شخصی و ترور شخصیت قاطی نکنید. در این رابطه قانون است و فرد تعدی گر میتواند مورد پیگرد قرار گیرد. اما تا جایی که برخودرداری از این حق است هیچ قید و بندی نباید برای آن قایل شد چرا که این سرازیری خواهد بود که به سرکوب و خفه کردن هر صدای آزدیخواهی شتاب نجومی خواهد داد.آنهایی که بین این دو مسئله رابطه میبینند باید بتوانند بطور مشخص صحبت کنند. تا پاسخ مشخص داد شود. از این رو نمیتوان پیشاپیش قضاوت کرد و حکم داد. اما بنا به درکی که من از ازادیهای به قید و شرط بیان دارم٬ اتفاقا باید جامعه از این سلاح برای نقد و افشای همه آن پدیده ها و چیزهائی که مانع تحولات بزرگ اجتماعی٬ مانع سعادت و آزادی فرد و جامعه می شود بهره ببرند. و فکر می کنم یک رکن آن هم نقد اخلاقیات حاکم بر جامعه٬ نقد اخلاقیات دو رو ٬ ارتجاعی و عقب مانده و خفه کننده باید باشد.