کمونیسم تنها راه نجات بشریت است! در سالروز انقلاب اکتبر

رجوع به تاریخ و مرور رویدادهاى مهم و دورانساز، اگر هدفى در امروز و تغییر وضعیت انسان امروز نداشته باشد، به یک یادواره شبه مذهبى و بى مصرف تبدیل میشود. مشقات نسل اندر نسل طبقه کارگر ادامه دارد. نیروى شگرف بشریت کارگر در تولید ثروت ابعاد غول آسا یافته است. به هر محاسبه اى بشر همین امروز میتواند خوشبخت و مرفه و آزاد زندگى کند. اما قوه قهریه سرمایه نمیگذارد. خداى زمینى و ساخت بشر به او حکومت میکند. این جهان، این قدرت، سرمایه، این کار انباشته کارگر، هرچه قوى تر میشود کارگر ضعیف تر میشود. کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعى و جهانى زیر فشار مخلوق خویش، قدرت سرمایه، دارد له میشود. اگر سوالى در ذهن آحاد و توده کارگر در سالروز اکتبر سرخ باید مطرح باشد اینست؛ آیا تغییر ممکن است؟ آیا میتوان این قدرت را بزیر کشید؟ آیا بشر میتواند بر مقدرات زندگى اجتماعى خویش حاکم شود؟ یا نه، وضعیت همین است! سرمایه و سرمایه دارى “اذلى و ابدى” است! باید رقابت در باغ وحش بازار را چسپید! باید گلیم خود را از آب بیرون کشید! باید تسلیم شد!

انقلاب بلشویکى اکتبر، علیرغم تمام محدودیتهایش، براى بشریت کارگر امروز یک پیام و یک درس ساده دارد: این وضعیت قابل تغییر است. این وضعیت میتواند و باید تغییر کند. این وضعیت همیشه نبوده است و همیشه نمیتواند بماند؛ اگر بشر اراده کند. زیر و رو کردن این دنیاى  مملو از بیرحمى، بى عاطفگى، زن ستیز، کودک آزار، ضد کارگر، ضد بشر، خونریز، مفتخر به قتل و جنگ و جنایت “مدرن”، ممکن است! امر تغییر مبرم و ضرورى و ممکن است! هر زمانى امر تغییر محتاج هر پیشرطى بوده است، امروز به هیچ شرط تاریخى، اقتصادى و فرهنگى گره نخورده است. تنها اراده متشکل طبقه اى را طلب میکند که میتواند این تغییر را عملى سازد! باید علیه سرمایه و قدرتش انقلاب کرد. باید این نظام را با تمام جوارح و ارکانهائى که بقایش را تداوم میدهند بزیر کشید. خوشبختى از طریق بازى در زمین بورژواها و دمکراسى و اصلاحات تدریجى در چهارچوب این نظام حاصل نمیشود. کارگر هر روز در صف مقدم اصلاحات اجتماعى و گرفتن هر ذره از حق خویش از سرمایه است. اما حاکمیت و مناسبات اقتصادى مبتنى بر بردگى مزدى و نابرابرى بنیادى در این نظام، تنها و تنها با انقلاب علیه کل بنیادهاى این نظام جهنمى ممکن است.

پیام اکتبر ساده است؛ کارگران میتوانند دنیائى را فتح کنند! آنها بجز زنجیرهایشان چیزى براى از دست دادن ندارند! اما این جهان با صفى وسیعى از مخالفین آرمان و افق آزادى جامعه مقاومت میکند. علیه اهداف شریف انسانى کارگر و کمونیسم به ناشریف ترین روشها دست میزند. از قتل و جنایت و ترور تا تبلیغات کشنده و “علمى” و انزواى هر فرد در کنج خانه خویش، از غیر ممکن بودن تغییر تا سرکوب و جنگ، از جاانداختن ارزشهاى وارونه و حیوانى رقابت تا ایجاد شکاف و تفرقه در صفوف کارگر و کمونیسم و اردوى آزادیخواهى و برابرى طلبى، از تئورى بافى براى غیر ممکن بودن تغییر تا اعلام شکست کارگر، از عربده هاى منفعت جویانه علیه انقلاب و تلاش کارگر تا شلیک گلوله و خفه کردن صداى اعتراض و اعتصاب، این نظام با چنگ و دندان از موجودیت خود دفاع میکند. سرمایه از آنجا که سرشتش ضدیت با کارگر و آرمان رهائى بشر است، به هر شیوه اى تلاش میکند در مقابل حرکت براى تغییر بایستد. یک رکن این تلاش تبلیغات ایدئولوژیک علیه انقلاب کارگرى براى آزادى جامعه است.

اما انقلاب یک اسطوره نیست، یک فتیش نیست، یک حرکت عظیم اجتماعى است، یک زلزله سیاسى است، سطح معینى از جدال طبقات در دوره انقلابى است. انقلاب یک مکانیزم اجتماعى برون رفت از بحران است وقتى که تمام راه حلهاى مهار بحران تست شدند و شکست خوردند. انقلاب یک انتخاب “ایدئولوژیک” عده اى انقلابى “تند مزاج” نیست، برآیند تقابل و نقد رادیکال و اجتماعى طبقه اى است که نفعى در حفظ وضع موجود ندارد. انقلاب امرى دستورى نیست، امرى عقیدتى نیست، یک “ده فرمان” مذهبى نیست، تنها وقتى رخ میدهد که قدرت فائقه دیگر نمیتواند به روشهاى سابق حکومت کند و اکثریت عظیم توده کارکن و مردم محروم دیگر نمیتوانند قبول کنند و دیگر گردن نمیگذارد. انقلاب نقد است، آنتى است، علیه وضع موجود است هر آنطور که هست. انقلاب نه میگوید، شرایط موجود را نمیخواهد، نفى میکند، سازش نمیکند، سلبى است، رادیکال است، مهر خواست و تمایلات محورى و عمومى طبقات اجتماعى معینى را برخود دارد. هویت هر انقلاب را تنها میتوان با افقش، با رهبرى اش، و با حزب انقلابى اش معنى کرد نه با جدولهاى ریاضى و کمیتهاى علم اقتصاد بورژوائى. سرنوشت هر انقلاب را رهبران انقلاب و موقعیت و پراتیک اجتماعى نیروى انقلابى تعیین میکند.

اگرچه تاریخ بشر انقلابات زیادى را تجربه کرده است اما انقلاب پدیده اى جدید است، هیچ انقلابى مشابه دیگرى نیست، هر انقلابى خود ویژه است، چون مجموعه شرایط و اوضاع و احوال و کشمکش اجتماعى که به یک تحول انقلابى منجر میشوند٬ و انقلاب خود یک محصول آنست، متفاوت است. چون نیروهاى درگیر و متخاصم در هر انقلاب متفاوتند. پرولتاریا و بورژوازى بعنوان دو طبقه متخاصم برسر افق جامعه و سرنوشت جامعه وارد جدال میشوند، جامعه قطبى میشود، از هر منفذ جامعه تلاش براى تغییر و تلاش براى دفاع از وضع موجود در اشکال حاد بروز میکند، اما در هر انقلاب موقعیت و ویژگى و شرایط نبرد این نیروهاى متخاصم ضرورتا یکى نیستند. حتى هیچ انقلابى را صرفا و به تنهائى با شعارهایش نمیتوان تشخیص داد، چون شعارها ضرورتا بیان اهداف نهائى حزب و طبقه انقلابى نیستند. نه شعار “نان و صلح” اهدافى سوسیالیستى اند و نه بلشویکها بدون طرح این شعارها میتوانستند براى کسب قدرت سیاسى خیز بردارند. هر انقلابى خود را با پاسخ به سوالات محورى قلمرو سیاست در هر دوره معنى میکند. تردیدى نیست که انقلاب بورژوائى علیه نظام قرون وسطى اى کلیسا و سلطنت نمیتواند پرولتاریا را مستقر سازد اما انقلاب در عصر سرمایه دارى تنها میتواند انقلابى کارگرى و کمونیستى باشد. انقلابى علیه بنیادهاى نظام نابرابر موجود، علیه بردگى مزدى و مالکیت خصوصى، علیه تنزل انسان به راى در قلمرو سیاست و علیه تنزل انسان به کالا در قلمرو اقتصاد، انقلابى علیه  بنیادهاى تبعیض و نابرابرى در زندگى اجتماعى، علیه وارونگى بنیادى دنیاى امروز، انقلابى علیه سرمایه و هر آنچه که کهنه است، انقلابى براى پایان دادن به دوران تحجر بشر، براى احیاى انسانیت و بازگشت انسان به انسانیت خویش.

بگذار بورژواها و سخنگویان مغرض و ناقص العقل شان روزى صد من کاغذ علیه انقلاب و تلاش کارگر و کمونیسم براى تغییر این نظام سیاه کنند، این بخشى از تلاش براى کنترل جنبش کمونیستى طبقه کارگر براى زیر و رو کردن رادیکال وضع موجود است. علیه انقلاب سخن میگویند تا پایه هاى ارتجاع را مرمت کنند، علیه انقلاب پروپاگاند میکنند تا نفس تلاش انسان امروز براى تغییر را منتفى و بى حاصل اعلام کنند. انقلاب را تحریف میکنند تا استثمار و فقر و بردگى را تثبیت کنند. رجزخوانى بورژواها علیه تلاش انسانى بشریت کارگر و انقلابیون کمونیست براى تغییر پشیزى ارزش ندارد. ادعاهاى اینها پوچ و بیمایه و بیمارگونه است، تبلیغات زهرآگین علیه انقلاب تنها بازتاب جوهر طبقاتى و ضد انقلابى آنها، و نشان سطحى نگرى و وارونگى جامعه اى است که؛ خود را بر دروغ و ریا و اخلاقیات دلبخواهى و منافع و امتیازات اقتصادى و سیاسى اقلیتى مفتخور بنا کرده است.

مارکس در قله تمدن بشر!

جامعه بورژوائى بدون حمله به کمونیسم و مارکس قابل تصور نیست. ضد مارکس بودن، ضد تئورى تغییر بودن، مارکس و پراتیک انقلابى را تحریف کردن، هر جنایت و ناحقى را به کمونیسم چسپاندن، و در یک کلام از کمونیسم و جنبش آزادى انسان شیطان ساختن، یک حرفه روشنفکران بورژوازى است. صحنه سیاست جهان را در دو دهه گذشته مرور کنید! به روند رویدادها از دهه هشتاد و تعرض راست افراطى و بویژه با پایان جنگ سرد نگاه کنید! به الفاظ و ادبیات سیاسى و مکاتب “نو” و چهره ها و سخنورانش نگاه کنید! کوهى از کلمات قصار و ژست هاى توخالى، صفى از سیاستمداران مبتذل و مکاتب پفکى، رژه وعده هاى کشیمنى، انحطاط انسانى، جنگها و نفرتهاى بى پایان، کشتارهاى مخوف، عروج نیروهاى دست راستى فاشیست، فقر و فاقه چند صد میلیونى، ناتوانى در حل مسائل ساده و هزار درد بى درمان میبینید! وعده دادند که دنیا به سمت “عدالت و رفاه و دمکراسى” و نفى “توتالیتریسم” میرود! نتیجه وعده “رفاه و امنیت و دمکراسى” چیزى شبیه کشک شد! گفتند دوران “پایان دیکتاتوریها”؟ است! “پایان تاریخ” است! “پایان کمونیسم” است! کسى میداند کجا رفتند آن شبه حزب اللهى هاى متعصب و ضد کمونیست طرفدار دمکراسى ریگان و تاچر؟ کسى میداند طرفداران “جامعه اطلاعاتى” و پیروان الوین تافلر کدام سوراخ قایم شدند؟ کجایند خیل شبه تئوریسین هائى که پیشرفت تکنیک و بارآورى کار را نابودى کارگر و آرمان کارگرى معنى کردند؟ کجایند خیل پست مدرنیستهاى عقب مانده اى که تاریخ و جهت رو به پیش تاریخ و حقوق جهانشمول و دستاوردهاى یک قرن جامعه بشرى را انکار کردند؟ کجایند کاریریست هاى تازه به دوران رسیده اى که از هر تریبونى علیه کمونیسم و آرمان آزادى و برابرى بشر در خدمت ارتجاع نظم نوینى خودشیرینى کردند؟ دو دهه در یک مقیاس جهانى علیه بشریت حرف زدند! لیچار گفتند! جنگ سازمان دادند! میلیون میلیون کشتار کردند! جوامع را تکه پاره کردند! به نیروهاى گورستانى قومى و ناسیونالیست و نژاد پرست تا متعصبین مذهبى و آدمکشان حرفه اى میدان دادند! کثیف ترین جنایات را در تاریخ جوامع ثبت کردند! فقر و فاقه و فحشا و اعتیاد و بى مسکنى و بیکارى و بیمارى را به جز لاینفک زندگى صدها میلیون انسان تبدیل کردند! زیر پرچم بازار و دمکراسى و “پایان دیکتاتوریها” و “پایان ایدئولوژى” شنیع ترین جنایات و افسارگسیخته ترین دیکتاتورها را با ارتجاعى ترین ایدئولوژیها رسمیت دادند تا یک مشت حکم پادر هوا را اثبات کنند؛ سرمایه دارى “اذلى و ابدى” است! “کمونیسم مرده است”! انقلاب “خشونت” است! طبقه کارگر باید تن دهد! زنده باد سود! زنده باد بربریت مدرن سرمایه!

سرمایه دارى مفلوک دولتى و به بن بست رسیده روسیه مدتها بود که از نفس افتاده بود. هیچ تحلیل گر جدى در غرب و نهادهاى آکادمیک غربى به این بلوک “سوسیالیسم” اطلاق نمیکرد. جامعه اى که براساس مزد و روابط کالائى و مبادله میچرخد نمیتواند سوسیالیسم نام بگیرد. اینها براى هر ناظر بورژوا هم مسجل بود. اما تلاش اینها در جنگ بازار و دولتگرائى اقتصادى، به جنگ علیه آرمان کارگرى در خود این جوامع و جنگ علیه تلاش براى تغییر بطور کلى ارتقا یافت. در این جنگ قرار بود مارکس و نقد مارکسیستى کارگر به این نظام منکوب و منزوى شود. قرار بود آرمان کمونیستى و مارکسیستى تغییر جهان همراه با ویرانه هاى شوروى دفن شود. نتوانستند. دنیا متوجه شد که این وعده هاى پوچ و منادیان پوچتر و مرتجع آن راهى ندارند. نه فقط راهى ندارند بلکه همین وضع موجود را هم نمیتوانند نگه دارند. میخواهند بشر را به قهقراى تاریخ، به دوره قرون وسطى، به بربریت بازگردانند. معلوم شد که حق با مارکس است و جاى او کماکان در قله تاریخ تمدن بشرى محفوظ است. علیرغم تمام جست و خیزهاى روشنفکران بورژوازى و رسانه هاى نوکر و تلاش ارتجاعى پسا مارکسیست ها٬ پست مدرنیست ها٬ نان به نرخ روز خورهاى تازه دمکرات نظم نوینى، هنوز یک نقد و یک بحث معتبر نتوانستند علیه تئوریهاى جامع مارکس و انتقاد مارکسیستى به نظام سرمایه دارى تدوین کنند. هنوز مارکس در هر رفراندومى در صدر مینشیند. هنوز مانیفست کمونیست کتاب پرفروش است. نه فقط آثار مارکس بیش از پیش مورد رجوع هر انسان منصف و حتى هر محقق بیطرفى است٬ بلکه متخصصین بازار بورس وال استریت اعتراف میکنند که هیچ کسى مانند مارکس مکانیزمهاى سرمایه دارى را تشریح نکرده است! بورژوازى در آلمان در انتخابات قلابى اش از اعتبار مارکس و لنین مایه میگذارد تا بى اعتبارى خود را بپوشاند. مسلمان شکنجه گر و تازه تئوریسین در رژیم اسلامى وقتى میخواهد قمپز بدهد از هیجدهم برومر مارکس وام میگیرد. آخوند در ایران مجبور است راه را براى مارکسیسم قانونى باز کند تا به زعم خود جلو رشد کمونیسم مارکسیستى را سد کند. مارکس در حرکت و اعتراض کارگر کمونیست علیه سرمایه زنده است. مارکس مانند اکسیژن و هواى تازه در فضاى خفه و گنداب سرمایه دارى براى انسانى در جستجوى تغییر است. معلوم شد تئورى تغییر مارکس، تئورى تغییر جهان در مقابل فلاسفه تفسیرگر دنیا، تئورى ماتریالیسم پراتیک، تئورى کمونیسم کارگرى، هر زمان بدست گرفته شود انفجار مى آفریند. مارکس هنوز در اوج نفرت حرفه اى بورژوازى از کمونیسم پیروز است و پیروزى واقعى و در مقیاس وسیع ممکن است اگر طبقه کارگر و حزب انقلابى و کمونیستى اش نقد مارکس را به تغییر زیر و رو کننده نظم سرمایه عملى کند. و در سالروز انقلاب اکتبر این اساسى ترین امر ماست.

حق با لنین بود!

لنین تجسم اراده انقلابى و تئورى تغییر مارکسى است. لنین و انقلاب اکتبر علیرغم محدودیتهاى تاریخى اش، این واقعیت را اثبات کرد که تغییر ممکن است. لنین امکانپذیرى سوسیالیسم را در مقابل تفکر رایج عرفانى و دترمینیستى حاکم به احزاب انترناسیونال دوم اثبات نمود. محدودیتهاى انقلاب اکتبر را باید شناخت. از درسها و تجارب این حرکت عظیم باید آموخت. وظایف امروز و سوالات امروز را باید شناخت. انقلاب اکتبر علیه وضع موجود را باید تکرار کرد. اما لنینیسم وچهارچوب تاریخى انقلاب روسیه قابل تعمیم به شرایط امروز نیست. این مکان انقلاب اکتبر براى کمونیسم کارگرى امروز است. مستقل از تبلیغات ضد کمونیستى بورژواها و تئورى بافیهاى روشنفکران شان، لنین براى کارگر کمونیست درس ممکن بودن، ضرورى بودن، و مبرم بودن کمونیسم را دارد. براى طبقه کارگر روسیه و دنیا تبلیغات ضد لنینى بى ارزش است. در این سالها کارگر فهمید با زدن لنین بیمه بیکارى و شغل و امنیت شغلى و آینده اش را گرو میگیرند، کارگر فهمید که برخوردارى از مسکن و سلامتى و آموزش و حرمت، رابطه مستقیمى با حضور سوسیالیسم و جنبش طبقاتى اش دارد. لنین براى کسانى که در تله مافیا و فقر و فحشا اسیرند، نشان انسانیت و تمدن شد. همانروز که محرومان و مردم بى خانمان شده روسیه با پرچمهاى سرخ و عکسهاى لنین در مقابل دوربینهاى سى. ان. ان. فریاد میزدند؛ لنین یعنى مسکن، لنین یعنى امنیت و آموزش، بورژوازى در عین سرمستى و عربده هاى ناهنجارش باخته بود. حرکت کارگران و بشریت متمدن علیه تروریسم و میلیتاریسم، علیه فقر و یکه تازى سرمایه، علیه دولتهاى سرمایه دارى ازجوامع غربى تا آسیا و آمریکاى لاتین، عروج انواع جنبشهائى که علیرغم محدویتها به وضع موجود معترض بود، به میدان آمدن طبقه کارگر در آلمان و فرانسه و ایتالیا و ایران، موج برگشت در کشورهاى آمریکاى لاتین، عوض شدن مسیر تفکر و تعقل و عروج جنبش انتقادى – پراتیکى کمونیستى کارگرى نشان داد احکام بورژوازى پوچ بوده است. همان روز که بورژوازى پیروزیش را بر “کمونیسم” اعلام میکرد، جنبش ما، کمونیسم کارگرى منصور حکمت٬ اعلام کرد که این هیاهو ضد کارگرى و ضد کمونیستى است. اعلام کرد باید ایستاد و به جنگش رفت و به جنگش رفتیم. اعلام کردیم که این هیاهو برسر پیروزى جناح بازار بر جناح سرمایه دولتى نیست، جنگى برسر عقب راندن بشریت کارگر و آرمان و انتقاد کارگرى و انقلاب کارگرى است. همان زمان که مجسمه هاى لنین را بعنوان سمبل جسارت انقلابى کارگر کمونیست به ساحت “مقدس” سرمایه بزیر میکشیدند، داشتند اعلام میکردند که نباید اجازه داد لنین دیگر و اکتبرى دیگر عروج کند. ما اعلام کردیم که دنیا بدون فراخوان سوسیالیسم، بدون امید سوسیالیسم و بدون “خطر” سوسیالیسم به یک منجلاب تبدیل میشود و بورژوازى در این سالها دنیا را به لجن کشید. حکومت کارگرى لنین با تمام محدودیتهاى تحمیلى ناشى از جنگ و محاصره اقتصادى تنها هشت سال طول کشید. انقلاب اکتبر، همان سالهاى دهه بیست در متن سازماندهى اقتصادى جامعه شوروى از ناسیونالیسم شکست خورد٬ اما بورژوازى با تمام قدرت هشتاد سال علیه کمونیسم و انقلاب کارگرى جنگید. بورژوازى جناح بازار موفق شد بر جناح رقیب دولتگرا در بلوک شرق پیروز شود اما نتوانست اعتراض کارگرى و آرمان انقلاب کارگرى و کمونیستى را شکست دهد.

حق با لنین بود! اگر جسارت انقلابى لنین و حزب لنینى و تزهاى آوریل نبود، سرنوشت دنیا در قرن بیستم طور دیگرى رقم میخورد. بمراتب سیاهتر از این بود که نسلهاى متمادى تجربه کردند. حق با لنین بود، چون او نمونه و سمبل نقد و اعتراض سوسیالیستى طبقه اى بود که تنها نیروى اعاده حرمت و خوشبختى بشر امروز است. انقلابات بوقوع میپیوندند و شکست میخورند. دامنه عمل انقلابى در هر دوره مشروط به چهارچوبها ومقدورات تاریخى و اجتماعى است که نمیتوان از آن انتزاع کرد. نکته اساسى اینست که در جدال جهانى امروز باید جائى ضربه کارى را وارد کرد. باید جائى پیروز شد و راه نشان داد. جهان امروز به لنین و اکتبر دیگرى نیازمند است. جهان امروز به نسل احزاب کمونیست کارگرى که آلترناتیو سوسیالیسم را در مقابل کل جامعه قرار میدهند محتاج است. یک انفجار عظیم دیگر لازم است تا کلیه لایه هاى ارتجاع را در کره خاکى بلرزاند و به عقب نشینى در مقابل جنبش کارگرى و سوسیالیستى وادار کند. بار دیگر ضرورى است که در متن جهان خون و جنگ و لجن سرمایه٬ غول انقلاب قد علم کند و پرچم آزادى و برابرى و اعاده حرمت انسانى را برافرازد. سالروز انقلاب اکتبر روز دفاع از حقانیت اکتبر، روز دفاع از حقانیت عمل انقلابى و کمونیستى، روز فراخوان انقلاب کارگرى و سوسیالیستى، روز اعلام این عزم و این هدف والاى انسانى و فورى و ضرورى و امکانپذیر است.

در سالروز انقلاب اکتبر

قرن بیستم اگر یک واقعه انسانى داشته باشد، بدون شک انقلاب کارگرى اکتبر است. در ایران کمونیسم کارگرى نماینده اکتبر قرن بیست و یکمى است. ما حزب پرچمدار اکتبر هستیم، ما حزب تکرار اکتبر هستیم، ما حزب سوسیالیسم فورا هستیم، ما میخواهیم نشان دهیم که کمونیسم رادیکال میتواند روى رادیکالیسمش توده اى و پیروز شود. ما میگوئیم تغییرات میلیمترى و شعارهاى خاکسترى راه چاره نیست، میخواهیم اثبات کنیم راه حل تغییرات انقلابى و بنیادى است. ما نماینده تمام آزادى و اعاده تمام آزادى هستیم. ما میخواهیم لنین را در ایران تکرار کنیم و کره خاکى را متوجه رادیکالترین و پیشروترین حزب سیاسى مارکسیستى در قلب خاورمیانه کنیم. ما مدعى هستیم که مسائل خاورمیانه را ما میتوانیم حل کنیم. ما میتوانیم به معضل اسلام سیاسى در خاورمیانه و حتى در کشورهاى غربى پایان دهیم. ما عمیقا اعتقاد داریم اگر طبقه  کارگر و حزبش در تحولات سیاسى ایران نتواند پیروز شود، ایران به پرتگاهى خواهد رفت که نمونه آن تاکنون تجربه نشده است و میخواهیم مانع این کابوس شویم. ما عمیقا اعتقاد داریم که کمونیسم کارگرى میتواند و باید به اسطوره “اذلى و ابدى” بودن نظام سرمایه دارى و حاکمیت احزاب طبقات دارا خط بطلان بکشد.

گرامیداشت انقلاب اکتبر براى ما کارگران و کمونیستها و انسانهاى تشنه تغییر، نه تجلیلى عرفانى از رویدادى متعلق به گذشته، نه چشم پوشى از کمبودهاى انقلاب اکتبر و بلشویسم، نه شانه بالا انداختن در مقابل مسائل و موانع مبارزه کمونیستى امروز٬ بلکه جزئى از تلاش روزمره ما و طبقه ما در سطح جهانى براى تکرار آن است! حتى اگر دنیاى بورژوازى دنیائى نسبتا مرفه بود ما کمونیستها براى احقاق آزادى و رهائى بشر پرچمدار انقلاب کمونیستى بودیم. حال که بورژوازى اوج استیصال و بى آلترناتیوى اش را عریان کرده است، امروز که دنیا در ناامنى سیاسى و اقتصادى مزمن بسر میبرد، امروز که جهان دستخوش تروریسم و میلیتاریسم و ارعاب و مجازات جمعى است، باید پرچم اکتبر را برافراشته تر نگهداشت. چون دنیاى امروز علیرغم تمام بدبختى هایش هنوز مدیون لنین و انقلاب اکتبر، و مهمتر، نیازمند اکتبر دیگرى است! باید با صداى رسا اعلام کرد که بشریت کارگر براى آزادى خود و کل جامعه راهى جز انقلاب علیه سرمایه ندارد! باید از تریبون اکتبر جهان را به تغییر و امر انقلاب کارگرى فراخوان داد! باید از تریبون اکتبر دعوت به صف حزب اکتبر کرد! باید دور حزب متشکل شد و از تریبون آن دنیا را به انقلاب کارگرى و سوسیالیسم و کمونیسم و تغییر فورى در زندگى انسان امروز فراخوان داد! کمونیسم تنها راه نجات بشریت است!*

اولین بار در شماره ١۴ یک دنیاى بهتر٬ مورخه ٧ نوامبر ١٩٩٧ برابر با ١۶ آبان ١٣٨۶ منتشر شد.