توضیجی بیشتر در مورد مقوله برابری طلبی(بخش دوم)

مقدمه:

در مقاله قبلی توضیح دادم که به جهت علمی و منطقی برابری طلبی نمی تواند زیر پوست میمون پیدا شود(۱). قبلا هم در مقاله ای دیگر(۲) توضیج دادم که ایضا کمونیزم هم “زیر پوست همه انسانها” نیست. دو سال و نیم  پیش در مقاله ای دیگر(۳) مدعی شدم که مبنای کمونیزم کارگری، خواستها و آرزوهای بلافصل برآورده نشده است.شاید بد نباشد در این مقاله مقداری بیشتر در موضوع برابری طلبی از دید خودم بنویسم. شاید تصویر کاملتری از ارتباط این مقولات یعنی کمونیزم کارگری و برابری طلبی ارائه دهم. طبعا بازهم تکرار می کنم که اینها نتیجه افکار منست و فقط بهانه ای است شاید تا خواننده بهش فکر کند و اگر خواست نظرش را بدهد.

همانطور که بارها گفتم، کمونیزم کارگری و تئوریهایش را روندی فکری و پراتیک می دانم که دائم باید نو شوند و در برخورد به واقعیات و برای تغییر واقعیات ، نقد شوند و درشان بازنگری شود. اگر تئوری تغییر دنیا به نفع انسانیت را علم بدانیم موظفیم اینگونه بیندیشیم و بازنگری در افکر و اندیشه هامان را امری کاملا طبیعی.

(۱)برابری طلبی و رابطه اش با تعریفی که از انسان داریم

از دید من تعریفی که از انسان داده می شود، تگلیف نظریه های سیاسی را روشن می کند. هر نظریه سیاسی از همینجا از هم جدا می شود. نظریه های سیاسی که به انقیاد انسان و سرکوب انسان انجامیده اند از همینجا پایه را کج گذاشته اند. انسان را وقتی بردی بالا در عالم قدسی، طبعا انتظاراتت از او با واقعیت نمی خواند و ملیاردها انسانرا دون انسان خواهی نامید. این داستان خلاصه شده مذاهب است و ایدئولوژیهای ما به ازایشان. مذاهب انسان را “خدائی” می دانند و در عمل آدمهای دو رو بر را فریب خردگانی که دائم در معرض “سقوط” هستند و باید توسط منتخبین خداوند یا راهنمائی شوند یا سقوط خواهند کرد.

ایدئولوژیها هم انسانرا به شکل و شمایل غیر واقعی و کارتونی تبدیل کرده اند. کمونیزم روسی انسان را به پرولتاریا و دیگران تقسیم کرد و برای اون دیگران مجازات گذاشت. بتدریج البته اون پرولتاریا هم تنه اش خورد به دیگران و “بورژوائی” شد و سزاوار تبعید و سرکول و “اعدام انقلابی”! لیبرالیزم هم در آنسو، همین بود. انسان در این مکتب هم بالاخره موضوع “مصرف” و تولید سرمایه داری است و “ازادیش” برای اینست که نیروی کارش آزاد شود و تا آنجا که این نیروی کار ، آزاد باشد تا خودش را بفروشد و بازتولید شود، تا آنجا که بتواند چند سال یکباری برود پای صندوقهای رای و به منتخبین بورژوازی رای دهد، وظیفه اش تمام است!

دیدگاه علم در مورد تعریف انسان(۲)، اینست که انسان پدیده ای در حال شدن است.سیری است که دارد بتدریج از حیوانات جدا می شود و قد می کشد.بسیاری از خصلتهاش نشانه دوران قبل از انسان بودنش هست. هنوز رفتارهایش بوی رقابت و تنازع بقای بدوی را می دهد. هنوز خودخواهی ها و جنگ برای انحصار قرار دادن در وجودش در ژنهایش هست. هنوز هر جا بتواند سر دیگری را بکند زیر اب برای رشد خودش، “آمارا” اینکار را می کند. همین پدیده در حال شدن که از ملیونها سال تنازع بقا ، بتدریج پا به عرصه گذاشت و گذار دردناکی که دارد تسریع می شود برای زاده شدن.

هنوز انسان رفتارهایش تابع منحنی عمومی ریست مندان است. هنوز از چنبره قوانین طبیعی و رقابت و تنازع بقا آزاد نشده. قوانین اجتماعی حاکم بر انسان، تنها انعکاس همان قوانین جنگل هستند. انسان هنوز قوانین جنگل را در روابط اجتماعیش بازتولید می کند. قوانین بهره کشی که پایه جامعه طبقاتی است، جنگلی را درون جامعه انسانی بازتولید کرده و بیرون شدن از این جنگل انسانی نیاز به تلاشی بسیار تاریخی دارد که هدفش نه تنها تغییر محیط بلکه تغییری بسیار کیفی در خود است.خود انسانی که دیگر تابع گرایشات رفتاری زیست مندان دیگر نباشد.

اینست که تعریف انسان کنونی، بطور عینی تعریفی است که همان موجود” خودخواه مشروط”، اکثریت جمعیتی اش را تشکیل می دهد و دو گروه آلتریستیک و خودخواه غیر مشروط، دو بخش اقلیت جمعیتیش هستند. اینرا متاسفانه باید پایه همه فرضیه های تعریف انسان گرفت و دید که چگونه این انسان مخاطب را می شود از بند زندگی اینگونه که ساخته نجات داد؟

(۲)برابری طلبی بر پایه تعریف علمی از انسان:

اگر بپذیریم که تعریفی که از انسان می دهیم ، همان باشد که گفتیم، یعنی انسان عبارتست از موجودی “خودخواه و مشروط” یعنی اول خوبیها را برای خودش می خواهد و اگر به اندازه کافی داشت دیگران را هم شامل خواستش می کند. اگر اکثریت انسانها این باشند که هستند،آنوقت تئوری تغییر دنیای ما روی این تعریف باید استوار شود. باید بفهمیم که مخاطب واقعی ما همین انسانست. نه انسانی که مذهبیون یا معتقدین به ایدئولوژیهای “چپ و راست” از انسان ساخته اند. اگر ارتباط نمی شود با انسان واقعی گرفت و نتوانستند با انسان واقعی ارتباط بگیرند و به او زور گفتند که چیزی که نیست بشود، ایرادش همین بود و هست که خواستند از انسان چیزی بسازند که نیست و لذا به آنچیزی که هست قهر می ورزند و نا امیدانه به زندانش می افکنند، شکنجه اش می کنند و اعدامش می کنند چون “انسان” نیست! انسانی که آنها انتظار دارند نیست!

در مقاله قبلیم(۳) ادعا کردم که سه شرط برای تعریف برابری طلبی باید حادث شود:

اولا برابری طلبی باید هدفش رسیدن به خواست خود انسان باشد

دوما: برابری طلبی باید معطوف باشد به خواست “دیگری”. از سوی آنکه دارد به سوی آنکه ندارد

سوما: برابری طلبی باید عمق بیابد و از زمان و مکان عبور کند و خواستی شود برای همه آنها که ناظر بی عدالتی هستند اعم از اینکه درگیر آن بی عدالتی هستند یا نیستند.

این سه وجه اعلام شده در واقع بر اساس تعریف علمی موجود از انسان استوار است. بخشی از آن هدفش خود انسان بی بهره است. این فردیتی که خودخواهیش نه امری بد بلکه امری کاملا پذیرفته است. خودخواهی کاملا مورد حمایت ما. بخش مقابلش بواقع دگرخواهی است. خواست برای دیگری. لذا فرمولی که من ارائه می دهم بواقع انسانرا با همین تعریفی که هست و در حد زمینی که هست دربر می گیرد و فرمول برابری طلبی را بر پایه این تعریف، منطقی می کند و قابل توجیه.

(۳)مثال عملی برای تعریف ما از برابری طلبی

در ادبیات کمونیزم کارگری ما بارها اعلام کرده ایم که کمونیزم ما و برابری خواهی ما هدفش حل شدن در جمع و ندیدن فردیت ادمها نیست. کمونیزم کارگری مرزش با کمونیزمهای ایدئولوژیک تا کنونی اینست که تناقض ظاهری بین فرد گرائی و خودخواهی انسانرا با جمع گرائی نمی پذیرد و در هم می شکند. از فرد شروع می شود و به جمع می رسد تا فردیت انسانرا متحقق بکند. فردیت انسان ، آزادی و سعادت فرد فرد انسانها و احساس شادی و سعادتشان، مورد هدف کمونیزم کارگریست. نمی پذیریم که فرد نفله جامعه و اهداف “جامعه” شود.اقلیت را نمی پذیریم که نفله اکثریت شود. نشانه آزادی جامعه را آزادی اقلیت می دانیم وگرنه بنام اکثریت همیشه دیکتاتوریها روئیده و خواهند روئید!

در موضوع برابری طلبی هم همینطور است. روی تعریف ما از انسان، گفتیم و می گوئیم که جنبشهای مطالباتی وقتی در عرصه مطالبات خودشان بمانند شکست می خورند. وقتی کارگر شرکت واحد فقط از خواستهای خودش بگوید، براحتی خودش را ایزوله خواهد کرد. وقتی جنبش کارگری ، “صنفی” بماند و مطالباتش را با مطالبات سایر جنبشهای اجتماعی گره نزند، محکوم به شکست است. این فرمولها را ما روی همین تعریف ساده و شفاف از انسان و مفهوم برابری طلبی ساختیم وقتی حتی چنین فرمولی روی کاغذ ارائه نشده بود! عمل اجتماعی اینرا بما یاد داد و ما آنرا پراتیک کردیم و از جامعه خواستیم اینرا تمرین کند. راز موفقیت هر جنبش برابری طلبانه در دنیای معاصر همینست که اگر از “خود ” شروع می شود به دیگری تداوم یابد تا بتواند حتی خواستهای “خودش” را متحقق ببیند.

در مرحله بالاتر توضیح داده ایم که جنبشهای مطالباتی حتی وقتی صحنه اجتماعی را در می نوردند. وقتی خواستهای کارگر با خواستهای جوان و دانشجو و زن جامعه تنیده می شود ، بازهم کافی نیست! باید فرا روید به عرصه سیاست و قدرت سیاسی را نشانه بگیرد . تا قدرت سیاسی تسخیر نشود، جنبشهای مطالباتی کم نتیجه و موقت هستند و نا کار آرا!

از سوی دیگر، کمونیزم ما، بر خلاف کمونیزم چپ سنتی از جامعه شروع نمی شود. از فرد شروع می شود و هدفش را فرد می گذارد. این “خود” را ما هرگز “شیطانی” ندیدیم! هدف دیدیم. این فردیت را مثل لیبرالیزم هدف قرار دادیم اما درش نایستادیم. لیبرالیزم ، فردیت را مرکز قرار می دهد و آنرا مفهومی از خود بیگانه و جدا شده از جامعه می بیند. در شناخت دینامیزم فرد و جامعه، یکسویه می رود. ما اینطور نگاه نکردیم و این دید تلفیقی شروع از فرد و مطالباتش به جمع و برگشت به فرد ، ما را و تفکرمان را منطبقتر می کند به همان تعریف واقعی از انسان.

لذا به جهت تئوریک خداقل ما نزدیکتر به انسان واقعی قدم می گذاریم. بسیار نزدیکتر و عملی تر. کاری ندارم که براحتی این پیشروی ما به سمت انسان واقعی می تواند توسط موج جدید “قشریت کمونیستی – ایدئولوژیک” دوباره تخریب شود. این است که باید هوشیار بود و تئوری را مرتب بازنگری کرد و از دستبرد خشک مغزان و صاحبان معابد مقدس نجات داد!

خلاصه اینکه: برابری طلبی کمونیزم کارگری را ما باید با تعریف واقعی انسان منطبق بکنیم. همه فرمولهای تئوریک و سیاسیمان را هم همینطور تا کمونیزم ما بتواند با انسان واقعی و توی خیابان در ارتباط قرار گیرد. توسط اون انسان فهمیده شود تا بشود سلاح تغییر. تئوری وقتی در خدمت تغییر جهان، آنهم توسط ملیونها انسان قرار گیرند حتما جهانی را دگرگون خواهد کرد.

منابع دیگر:

(۱)سعید صالحی نیا: آیا درک نابرابری و اعتراض بر علیه نابرابری در حیوانات هم هست؟

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/11291-b.html

(۲)سعید صالحی نیا: توضیحی بیشتر در نقد فرمول بندی منصور حکمت در تعریف انسان

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/11291-b.html

(۳)سعید صالحی نیا:” من اسباب بازی ندارم!”بحثی در پایه های کمونیزم کارگری

http://rowzane.com/index.php/articles-archiev/80-saeed-salehi/2085-saeed-s.html