پروژه های همکاری بمثابه سامانه حرکت

 مقاله زیر در سال ۷۳وبدنبال ارائه طرح همگرایی از سوی هسته اقلیت منتشر شد . دوران تجزیه های بی امان وزیر سوال بردن سوسیالیزم واعلام« پایان تاریخ» بود . امروزه شرایط تغییرات به سزایی کرده است .درسایه بحرانهای عظیم اقتصادی وفلاکت روز افزون توده های کارگر وزحمتکش درجهان ودرپی جنگ های بربر منشانه وقتل عام مردم بیدفاع ،افزایش شدت استثماردرتحمیل ریاضت اقتصادی ونئولیبرالیسم  ، نفرت از سیستم سرمایه داری عالمگیرتر شده است وسوسیالیزم به اشکال مختلف ضرورت خودرا فریاد میکند. اما کماکان تشکل برعلیه سرمایه درسطحی نازل قرار دارد .پراکندگی دربین نیروهای کمونیست درجنبش کارگری به پایان نیامده . علیرغم شورش های گرسنگان و نفرت آشکار از سرمایه داری نیروهای ضد سرمایه قادر به همکاریهای وسیع نیستند واز این حس ونیاز عمومی عقب مانده اند. گفتمان غالب را دراختیار ندارند . عروج جنبش کارگری برعلیه سرمایه وبا افق سوسیالیزم ودولتی کارگری شورایی هدف واحد وعام وعاجل جنبش های انقلابی در دیدرس نیست. ومعلوم نیست از نفرت کور برعلیه سرمایه داری جهانی وتقلای مردم برای رهایی ، مهندسی چه موجودات ناقص الخلقه ای در راه است . سرنوشت انقلاب ایران وشورش ها در خاورمیانه وآفریقا گواه نگرانیها از غیاب این جنبش است. از آن سالها تا امروز علیرغم سرعت تحولات  در دنیای سرمایه وآرایش هرچه خونینتر جهان ، تحولات در صف مقابل کند  بوده است. تشکل یابی بعنوان میزان آگاهی کارگران رشد چشم گیری نداشته است . تمرکز بر هدف نمود آشکاری ندارد. پراکندگی ناشی از این مولفه ها همچنان بقوت خود باقی است . روند تجزیه اگرچه دیگر غالب نیست اما روند همگرایی رشد آشکاری نداشته است . بالطبع درحال حاضر توازن قوا وانسجام صف انقلاب درحدیست که دربرآیند های توده ای ، جنبش های انقلابی در عمومیت صوری خفه میشوند . روند همگرایی نیروهای انقلابی اگر آگاهانه آغاز نشود دربرآیند های محتمل در خطرشکست وآسیب ها خواهد بود. مبارزه ناگزیر علیه سرمایه نیازمند انسجام نیروهای ضد سرمایه داری واساسا جنبش انقلابی کارگران علیه سرمایه داری است . طرح این انسجام میتواند آگاهانه یا خودبخودی وبا خسارات عظیم وناتوانی های بسیار صورت گیرد . کمونیستها باید بتوانند روند این انسجام وقطب بندی را آگاهانه طی کنند . همکاری وعمل مشترک مبارزاتی نخستین جلوه های این انسجام درپراکندگی موجود است. در واقع همکاری آغازگاه آگاهانه همگرایی است.

 اگر بخواهیم پیشرفت همگرایی را با همان حرکت کند وبطئی وخود بخودی ارزیابی کنیم باید به چند محور نگاهی کلی بیاندازیم . اول تمرکز روی هدف است . درایران مقوله سرنگونی انقلابی آغاز هرگونه تحولی است . آلترناتیو چنین سرنگونی برای آنکه تحولی در جامعه ایجاد کند باید راه حلی سرمایه دارانه را کنار زده باشد وبه راه حلی کارگری روی آورد .راه حل کارگری را باید کارگران بتوانند پیش ببرند وطبقه کارگر جز از طریق کمون و شورا ها در پیکره ای وسیع نمی تواند ظاهر شود .از این رو راه حل کارگری شورایی است که همه را در سرنوشت خود دخالت میدهد.به میزان تمرکز روی این هدف ها وسازمان یافتن برای این هدف ها مبانی  انسجام در جنبش انقلابی کارگران ایجاد شده است. احزاب و نهاد ها وافراد مستقل میتوانند از این فراتر روند و می روند. اما شکل فراگیر همگرایی در صف انقلاب به عمومیت این حداقل که از ملزومات انقلاب در ایران ناشی میشود بستگی دارد. نشست کلن سوسیالیزم وسرنگونی انقلابی وراه حل کارگری شورایی را تایید کرد . هنر بعدیش آنست که سامانه مناسب همکاری حول این هدفها را بنا نهد.

 سامانه های همکاری تاکنون مدلهای مختلفی را تجربه کرده اند .مدل هایی که مناسب شرایط کنونی و موفق نبوده اند.آلترناتیو های بسیاری با پافشاری تمام پی گیری شده اند تا بر پراکندگی وبی سازمانی موجود فایق آیند اما نتیجه ای درخشان نگرفته اند. حزب علیرغم ضرورتش در طی پروسه انقلاب درعمل ودراین برحه ظرف پاسخ گویی به این پراکندگی نبوده است وخود مشروط بر گسترش همگرایی است .

در اتحاد عمل ها علیرغم وسعت اشتراک درخواسته ها سطحی ناچیز از همکاری بروز میکند وفعالین اجتماعی را از فیلتر اشتراکات نظری به شکلی قطره چکانی طرح میکند . هستی اعتراضات علیه نظم موجود را از فعالیت کمونیستی درعرصه زندگی خالی میکند تا فعالین درحرکت های تک مضمونی گم شوند ودراین حالت است که فعال کمونیست رابطه مبارزه روزمره با اهداف بزرگش را برای تغییر وضعیت موجود تنها درشکلی فلسفی وتحلیلی پیدا میکند. آشکارا شاهدیم که بورژوا واصلاح طلب ورفورمیست همه هستی خودرا متحقق میکند . آنچه میگوید همه آنچیزیست که میخواهد . ولی کمونیست را نمی توان ناچارکرد تا با شتاب آنها خودراتنظیم کند . بسیاری از اتحاد عمل ها از این محدوده خارج نمیشوند . سخن گفتن از آلترناتیو به دبیرخانه احزاب احاله میشود . ازکارگر جز به منزله صنف نمی توان حرفی زد اگر بگویی در اتحاد عمل نمی گنجی . از شورا نباید حرفی زد زیرا مربوط به دوره های انقلابی است. سرنگونی انقلابی را نباید به میان آورد زیرا سخن گفتن از آلترناتیو است واین دراتحاد عمل مجاز نیست. یا اتحاد عمل یا حزب !. یقینا نمی توان هیچیک از اینها را حذف کرد اما نمی توان ضرورت اجتماع سوسیالیستها وسخن گفتن از سوسیالیزم و نقش کارگران درانقلاب را نیز به شکل گیری احزاب بزرگ محول کرد. به اعتباری شکل گیری احزاب بزرگ به گسترش همگرایی در این عرصه ها منوط است . آنچه ضروریست سامانه ایست که بتوان درآن از این مسائل سخن گفت وبرایشان مبارزه کرد. ایجاد چنین سامانه ای که با حداقل ها آغاز میکند وعمل ونظر را درپروسه همگرایی قرار میدهد دردستور روز ما است . درشرایط کنونی از هزوقت دیگری برای بدیل سوسیالیستی باید بیشترکوشید ونقشه های امپریالیستی وسرمایه داران را  برای سرنوشت جوامع انسانی افشا ومنزوی کرد.

. تجربه اتحاد چپ و اتحاد انقلابی و شورای استکهلم که من از نزدیک دنبال کرده ام وکمیته های کارگری در داخل ایران وتشکل های دیگر همبستگی وهمکاری در مناطق مختلف نشان میدهد که میتوان همکاری را آغازکرد اما همکاری وسطح آن اگر ایستا باشد وهمراه با تکامل خود پروسه همگرایی بیشتر را طی نکند ضعیف خواهد شد و در سطح اتحاد عمل ها متوقف میماند.پاره ای از ما عادت نداریم اهداف بزرگ را در عمل روزانه خرد کنیم . وقتی به عمل روز میپردازیم هدف ها غایب میشوند ووقتی به اهداف میپردازیم عمل روزانه غیب میشود. یا رادیکالیسم منفعل یا رفورمیسم ناب . درهدف عمل روزانه نمیبینیم ودرعمل روزانه هدف را گم می کنیم .ازجمله به این خاطر است که پاره ای رنگ می بازند ،سبز وصورتی میشوند . جمعیت های بزرگ مثل گرداب آنهارا درخود میکشد . مترسک های طبقه حاکم  دراین حالت قادر میشوند از « چپ» دلبری کنند . مصوبات کلن این تمایل وفقط تمایل دگرگون کردن این فضا را منعکس میکند . تا فائق آمدن بر این فضا راه زیادی در پیش است. ما تازه این امکان را یافته ایم تا روی ریل همکاری قرار گیریم .در این راه دشوار وپا نخورده به صبوری نیاز است. کاری آگاهانه وبزرگ که آرزوی همه ما است. خوشبختانه اوضاع به سوی فراهم شدن هرچه بیشتر فضا برای همکاری پیش میرود. تحلیل از اوضاع وشرایط مشخص هر چه بیشتربه جای کلیشه برداری به کار گرفته میشود. اما همه این اقدامات درگرو سامانه مناسب این همکاری قرار دارد. سامانه ایکه محدودیت همکاریهای حزبی یا اتحاد عمل را نداشته باشد .توافق وآزادی را هردو میسر کند . هرقطره از همکاری را درمحدوده حداقل ها از آن خود بداند ودخیل در سازمانیابی وشفافیت اندیشه های انقلابی وعمل مشترک . ازتنوع نهراسد بلکه امکان همکاری هرچه وسیعتر اعضا خودرا دررابطه با مسائل اجتماعی فراهم سازد . فقط همکاری عمومی را ارج نگذارد بلکه همکاری هر تعداد از نیروهایش را مثبت تلقی کند ومتعلق به روند تکاملی همکاریها ارزیابی نماید . ونقد رفیقانه را میان پروژه ها عادی وطبیعی فرض کند.  سامان دادن اجتماعی از پروژه ها ویاری دادن به هر قطره از همکاری ، از پایین ترین تا بالاترین سطح همکاری می تواند آغاز ممکن سامانیابی باشد .تنوعات را نه مانع همکاری بلکه موجب رشد همکاریها باید  قرار داد. استقلال تشکل های موجود را باید به رسمیت شناخت ودرچهارچوب مبارزه برای سوسیالیسم و دولتی کارگری وشورایی همکاری را میسر ساخت. ایجاد سامانه ای از پروژه های همکاری نافی انواع دیگر تشکل یابی نیست و….

 کافیست شیوه مناسب همکاری را بیابیم تا نیروی وسیعی آزاد شود و نیروهای پراکنده از حداقل انسجام برخوردار شوند. غلبه فضایی با اتمسفر ضد سرمایه برای هر نیروی جدی خود به تنهایی بخشی از هدفی بزرگ است . دراین فضاست که میتوان کارحزبی و فعالیت انقلابی را بهتر به پیش برد. در این فضاست که جنبش انقلابی کارگران مرکز همه فعالیت ها قرارگرفته است.

مطلب زیر تلاشی دردخالت گری در گسترش این فضا وراهیابی در این رابطه بوده است . که کماکان به نظر من در اساسی ترین محور یعنی سازماندهی پروژه ها ی خاص وعام معتبر است. وشاید طرحی خام باشد برای دستیابی به روش های مناسب همکاری در اوضاع کنونی ما در خارج ازکشور. روشی که محدودیت های مدل های دیگر همکاری را تا آنجا که مناسب حرکتش نیست بر نمی تابد . تناسب میان سطح همگرایی وتنظیم روابط را اصل قرار میدهد.در این روش ملزومات انقلابی در نظر وعمل اهرم های تشکیلاتی را مشروط میکنند نه بالعکس.

پروژه های همکاری

بمثابه سامانه حرکت

 

برگرفته از سوسیالیسم ارگان هسته اقلیت شماره ۴ سال ۱۳۷۳

نوشته:سعید سهرابی

 بحرانی که مدتهاست جنبش کمونیستی را در بر گرفته است نمودی از ضرورت تحولات بنیادی در سطحی عظیم و تطابق با عرصه مبارزه در رابطه با این تحولات در سطح جهانی است. به این تحولات که در بعد تخریب نهادهای نا متناسب با خود به روشنی ضرورت خود را اعلام داشته است اما هنوز پاسخ اثباتی روشنی داده نشده است. این ضرورتها نه تنها جنبش اعتراضی علیه سرمایه را به بازبینی و بازسازی و بازنگری در موضوع کار خود کشانده است بلکه بورژوازی را با شیوه کار تا کنونی اش به زیر سوال برده است و مستعمل شدن روش های قدیمی را اعلام نموده است . دولت رفاه ، مدل سوئدی ، مدل اردوگاهی و… همه از اعتبار و حرکت افتاده است . اگر چه در این میانه آلترناتیو های قدیمی تر امثال بازار آزاد و لیبرالیسم نو و امثال آن از گورستان سر برآورده تا بخت خود را یک بار دیگر آزمایش کنند . در این آشفتگی عمومی تنها پاسخی مبتنی بر نقد سرمایه کنونی میتواند گره بحران را بگشاید. بورژوازی همانطور که در فرصتهای مناصب نشان داده است سود آور ترین روشها را در حل بحران خویش بر میگزیند حتی اگر خونین ترین روش ها باشد . زیرا که خود بر غیر انسانی ترین بنیاد ها یعنی استثمار انسان از انسان استوار است . تنها تناسب قوا در مبارزه  طبقاتی میتواند این مسئله را تغییر دهد . اما آنجا که به وضعیت جنبش کمونیستی مربوط میشود پراکندگی و تشتت ایدئولوژیک ناشی از عدم تطابق با ملزومات عرصه مبارزه کار علیه سرمایه به مشخصه آن تبدیل شده است. این جنبش در مقابل هرچه جهانی تر گسترش سرمایه ، محلی و محدود باقی مانده است. هرچه مسائل پاسخی بین المللی تر طلب می کنند بحرانی تر می شود . زیرا با نقد مداوم سرمایه حرکت نمی کند ودر لحظه ها منجمد شده است .واز رهبری جنبش اعتراضی علیه سر مایه عقب مانده است و با ملزومات مبارزات روزانه منطبق نیست. در این عدم تطابق صف بندی های درونی آن درهم شکسته و در پروسه تحولی نوین قرار گرفته است . پروسه ای که از بازنگری آغاز می شود . هم اکنون در مقابل تهاجم سرمایه علیرغم نیاز به اتحاد و تشکل و مبارزه یکپارچه ، اعتراضات از نازلترین سطح تشکل و انسجام و وحدت نظر برخوردارند. این مشخصات در بعد جهانی و محلی وجود دارد. در جنبش کمونیستی ایران پراکندگی وتشتت ایدئولوژیک علاوه بر سرکوب خونین بعلت بحران موجود است.تجزیه در خطوط مختلف همچنان ادامه دارد و تلاشهای مکرر برای وحدت از آنجا که مبتنی بر درک بحران نیست با ناکامی مواجه میشود.در چنین مجموعه شرایطی و با درک معینی از بحران طرح همگرایی بعنوان یک پیشنهاد برای تکمیل و مبارزه ایدئولوژیک ارائه شد . این طرح برای اتحاد بلاواسطه سوسیالیستها و یا تشکیل حزب یا جبهه نبود و نیست بلکه پیشنهاد ایجاد سامانه ایست  برای همکاری آن دسته از سوسیالیستها که می خواهند از طریق حرکت عملی و مبارزه ایدئولوژیک سازمانیافته واز طریق نقد سرمایه فی الحال و پاسخگویی به بحران نیرو های همگرای خودرا بیابند و ابتدا بساکن اتحاد آنها تلقی نمیشود. این طرح پاسخی است به آن نیروهای پراکنده ای که بعلت تشتت ایدئولوژیک موجود از کار مشترک به ناگزیر فاصله گرفته اند. در واقع تمرکز نیرو حول معضلات اساسی و امکان حرکت مشترک است بی آنکه ابتدا بساکن قصد ادغام یا وحدت مکانیکی این نیرو ها را داشته باشد……

از آنجا که ضرورت وحدت بخصوص در لحظه فعلی اکیدا احساس میشود بسیاری از نیرو ها حول این مسئله فعالیت می کنند . و در عمل و نظر انحرافات معینی در این عرصه خودرا آشکار نموده است . پاره ای علیرغم اذعان به وجود بحران و مشخصات آن یعنی پراکندگی و تشتت ایدئولوژیک در بین نیرو ها آنها را به وحدت فرا می خوانند . از آن نوع وحدت طلبی که بیشتر به موعظه ای اخلاقی شبیه است تا یک طرح عملی . توافق بر سر سرفصل ها برایشان کافیست . چنین اتحادی با نخستین گامهای عملی اختلافات درونیش آشکار و چنان حاد میشود که حرکت مشترک را غیر ممکن می کند.

چنین وحدتهایی تنها جمع فیزیکی افراد است . پاره ای حزب ، جبهه ، اتحاد بزرگ سوسیالیستها ، هسته های سوسیالیستی کارگری و…. را به این نیروی پراکنده پیشنهاد می کنند و آشکارا علت پراکندگی آنها را از نظر دور می دارند.

پاره ای با درک تجربی خود از فراخوان های اتحاد که تا کنون داده شده نه حزب نه جبهه را مطرح می کنند و به میانگینی از این دو رسیده اند . . این درکها از آنجا که مشخصات سامانه خودرا از مدلها و اصول خاص تشکیلاتی و نه از وضعیت کنونی و مشخصات نیروهای مورد خطاب می گیرند عدم درک خودرا از وضعیت موجود و بحران نشان میدهند. این آلترناتیو ها همانقدر ناکام خواهد ماند که طالبین وحدتهای مکانیکی بی دستاورد مانده اند . پاره ای تنها کار تئوریک را پیش می کشند و از هرگونه شرکت عملی در مبارزات روزمره پرهیز می کنند. پاره ای اتحاد عمل های موردی را در عرصه های دموکراتیک تنها کار مشترک ممکن می شناسند زیرا تنها به وحدت حزبی و آنهم از طریق عضو گیری به بزرگتر شدن خود می اندیشند. پاره ای علت پراکندگی را سخت گیری های تئوریک می دانند و از این رو مرز های خود را می گشایند و دیگران را به پلاتفرمهای ملایم تر دعوت می کنند. گاه کار را از پایانش آغاز می کنند مثلا حزب که باید حاصل همگرایی در عرصه های عملی نظری باشد  خود ظرف تدارک خود میشود و پراکندگی و علتهایش از قلم می افتد و……

چکونه سامانه ای مناسب است

اما چگونه سامانه ای در لحظه کنونی میتواند پاسخگوی وضعیت فعلی ما تا آنجا که به نیرو های خارج از ایران مربوط است باشد.

به اعتقاد ما همکاری سوسیالیستها حول مبانی سوسیالیسم عام است که در سامانه ای متناسب گرد آیند . سامانه ای متشکل از نیروهای منفرد یا متشکل با حفظ استقلال نظری و عملی و با هدف اتحاد های آتی از کانال پاسخگویی به بحران در عرصه های نظری و عملی .

در حال حاضر و شرایط کنونی آنچه که می تواند حرکت عملی سامانه را در ابعاد مختلف متحقق کند همکاریهای پروژه ایست . بعبارتی دیگر ظرف تحقق و سامانه حرکت با در نظر گرفتن استقلال عملی و نظری نیرو ها شکل دادن پروژه ها است. زیرا از اجتماع عام سوسیالیستهایی که قرار است سوسیالیسم و رادیکالیسم کارگری را نمایندگی کنند و هنوز موازین این ادعا راطی یک مبارزه ایدئولوژیک و حرکت عملی روشن ننموده اند نمیتوان انتظار داشت که پاسخ عملی ـ نظری واحدی به همه عرصه های مبارزه یا اساسی ترین آنها بدهند.اگر چنین بود تلاشهای تا کنونی که برای وحدت صورت گرفته است مکانیکی از آب در نمی آمدند و وحدت بسادگی متحقق می شد. اما تجربه عملی و بر رسی وضعیت کنونی بر تشتت ایدئولوژیک و پراکندگی طبعی آن در اثر بحران دلالت دارد. لذا سامانه ای باید بنا نمود که هم حرکت در جهت پاسخ به بحران کنونی باشد بلحاظ نظری و هم امکان حرکت حتی الامکان منسجم باشد در عرصه جنبش کارگری و هم آنکه اجتماع این نیروهای مختلف را تاب بیاورد. به این دلایل پذیرفتن فراکسیونها و استقلال عملی نظری در این تشکل امری ضروری است . اگر این امور را پذیرفته باشیم نمیتوان سانترالیزم را بمعنای حزبی در این سامانه معمول داشت . و هیچ فراکسیونی را نمیتوان به رای اکثریت ملزم نمود . گرایشی که می خواهد استقلال عملی نظری اش حفظ شود اگر اصولا مایل نباشد در نوع معینی از حرکت شرکت نماید نمیتوان آنرا با رای اکثریت ملزم نمود. زیرا وجود اختلافات را پذیرفته ایم و استقلال گرایشات را به رسمیت شناخته ایم و تجمع خودرا نه با عنوان حزب یا جبهه معین کرده ایم . پس باید به نوعی از مکانیسم دست یابیم که این محتوا را نمایندگی کند.همچنین مارا از حرکت عملی بخاطر اختلافات باز ندارد و به فصل مشترک گیری از نظرات که در اساس تقلیل گرایی است نکشاند . در این حالت سامانه باید عملکرد های متفاوت را از جانب نیرو هایش تاب بیاورد و امکان تشکیلاتی چنین تنوعی  در پروسه تدارک باشد. برای تحقق این مشخصات می توان پروژه های همکاری را پیشنهاد نمود. بر این اساس علاوه بر موضوعاتی برای حرکت که مورد توافق عمومی است هر بخش از نیرو ها می توانند بر اساس اعتقادات خود پروژه های مورد نظر خود را سازمان دهند . هر پروژه مستقل از تجمع عام روابط درونی خودرا بر اساس موضوع و سطح کار و میزان همگرایی اش تنظیم می نماید بدینگونه آن استقلال فرضی میسر میشود .از سوی دیگر می تواند کسانی را خارج از تجمع عام با خود همراه کند که با پروژه همخوانی داشته باشند و از این طریق حلقه واسطی باشد میان فعالین عرصه معین و کسانی که از سامانه بهر دلیل خارج اما در پروسه همگرایی نیروهای از یک جوهر سهیمند. چنین تشکل متحرکی با انعطاف لازم می تواند انعکاس پروسه همگرایی باشد  زیرا خود مکانیسمی در پروسه است و چهارچوب ثابت و غیر متحرکی نیست . سامانه تجمع سوسیالیستها مسئولیت جمعی در قبال پروژه ها ندارد و تنها امکان تحقق آنهاست . در واقع خود اجتماع پروژه های متفاوت است یا پروژه ها چرخهای حرکت سامانه اند بسوی صف بندی. مدافعین سانترالیزم بمعنای حزبیش باید بدانند که هر نیرویی با هر سطح از همگرایی انکشاف یافته در میان خود نمی تواند به این اصل در عمل وفادار بماند . سانترالیزم مولود وحدت اراده جمعی است وتا آنجا موضوعیت دارد که سطح معینی از وحدت واقعی در عرصه عملی ـ نظری موجود است .  این بدان معناست که هر گونه نظمی در این سامانه تابع اصل استقلال نظری و عملی افراد و گروههای تشکیل دهنده سامانه است . و هر نیرو می تواند در هر مورد معین تصمیم جداگانه بگیرد . بعنوان مثال در حرکتی شرکت و در حرکت دیگر شرکت ننماید  یا با همنظرا ن خود نوع دیگری از حرکت را پیش گیرد بی آنکه لزوما انشعابی ضروری شود . با این وجود اما موضوعات عامی وجود دارد که همه پروژه ها می توانند خودرا در آن سهیم دانسته و در آن عرصه همکاری مشترک داشته باشند . از جمله بولتن مبارزات ایدئولوژیک که یکی دیگر از ابزارها و حلقه های اصلی درتکامل سامانه بسوی همگرایی و قطب بندی است. بدیهی است بر سر موضوعات مورد توافق عمومی نوعی سانترالیزم دموکراتیک می تواند اعمال شود  اما تنها با حفظ حق اقلیت در استقلال عملی و نظری که بمعنای حق حرکت عملی بر موازین نظری اش در هر مورد معین خواهد بود. با تعاریفی که داده شد اکنون باید بتوان پروژه ها را به دو نوع تقسیم نمود. پروژه های خاص و پروژه های عام. پروژه های عام حول موضوعات نظری و عملی عام یعنی مورد توافق عمومی شکل می گیرد و پروزه های خاص حول موضوعات پیشنهادی از سوی نیرو های تشکیل دهنده سامانه که لزوما همه را در بر نمی گیرد یا همه با آن موافقت ندارند یا موازین و پلاتفرم آن نیرو هایش را در محدوده معینی فرض می گیرد و…. بهر دلیل موضوع کار عمومی نیست . مثلا کسانی که معتقد به نوعی ارتباط گیری معین با طبقه کارگر ایران هستند می توانند یک پروژه همکاری را در این رابطه تشکیل دهند که بر اساس موضوع کارشان شکل معینی از ارتباط را میان آنها رسمیت دهد و بتوانند پاسخ گوی این روابط باشند. سامانه عام نمی تواند با تشکل باز و منعطف خود چنین رسالتی را راسا بعهده بگیرد . و مسائل ومشکلات عملی آنرا حل کند ، اما می تواند این امکان را برای یک پروژه و نیرو هایش مهیا سازد تا همدیگر را بیابند  و پلاتفرم و ضوابط این پروزه را تنظیم نمایند .  بی آنکه تعهد یا وظیفه ای بر آنها تحمیل یا در روابط درونی آن دخالت داشته باشد. بدیهی است که مبارزه ایدئولوژیک بین پروژه ها تاثیر گذاری متقابل را هموار می کند. در پروژه های خاص آنچه بنام سانترالیزم در کل سامانه رقیق است می تواند به جدی ترین شکل بسته به توافق و موضوع کار رعایت شود. یا در پروسه پروژه هایی طی مبارزه ایدئولوژیک و انکشاف همگرایی در هم ادغام شوند. سرنوشت چنین سامانه ای و جهت حرکت آن صف بندی های درونی و بعبارتی تحقق همگرایی نیرو های از یک جوهر است .ضرورت سازماندهی پروژه ها از آنرو است که سامانه را نباید در چهارچوب فعالیت عمومی خفه کرد .فعالیت عمومی ممکن در لحظه فعلی  و بطور خود بخودی چیزی فراتر از اتحاد عمل های موردی و مرسوم نیست .نه بخاطر ضرورت فرارویی از اتحاد عملهای موردی بلکه بخاطر وظیفه معین لحظه فعلی ،یعنی پروسه تدارک اتحاد و همگرایی نیروهای از یک جوهر در عرصه عملی و نظری . آنچه این سامانه را از حزب یا جبهه یا هر شکل دیگری از همکاری متمایز می کند نه تنها شکل پروسه ای آن بلکه وظیفه و موضوع کار آنست.