متن پیاده شده سخنرانی صالح سرداری در مراسم بزرگداشت منصور حکمت در شهر کلن آلمان

دوستان گرامی ضمن خوشامدگویی به همه شما برای شرکت در جلسه امروز در هفته بزرگداشت رهبر عزیزمان منصور حکمت، تیتری را که من برای امروز انتخاب کرده ام نقش منصور حکمت در مبارزه طبقاتی در کردستان و سیاستهای وی برای دخالت در کومله و حزب کمونیست ایران در جامعه کردستان می باشد. 
مقدمتا باید بگویم مسائلی که من اینجا طرح میکنم ادعا‌های من نیست بحثهایی که اینجا میشود تماما فاکت و منتشر شده اند، تمام این مباحثات توسط رفیق منصور در طی‌ سالهایی که در کردستان و حزب کمونیستی فعالیت میکرد در مجموعه آثارش هست. تمام پیشبینی هایی که کرد نه از روی فال گویی یا غیب گویی از روی بررسی مارکسیستی جهان معاصر و اوضاع احوال جامعه و روندهایی که در جامعه جریان داشت متاسفانه خیلی‌ از آنها اتفاق افتاد و اینها را قبلا پیشبینی‌ کرده بود. جایش در میان ما خالیست و من به عنوان یکی‌ از رهروان منصور حکمت می گویم کمونیستها و حکمتیست های امروز و همه کسانی‌ که میخواهند این دنیارا به نفع انسانیت به نفع کارگر و زحمت کش به نفع انسان درد مند در هر جای این دنیا تغییر بدهند لازم و ضروریست و باید به منصور حکمت مراجعه کرد از سیاست هایش از تجربه اش و ازنظریاتش آموخت. من اینجا نمیخواهم وارد بحث های تئوری یا نظری منصور حکمت که به وفور هست بشوم اینجا هست نوشته شده با تاریخ اما من می‌خواهم از لحاظ سیاسی و نقش و دوری که منصور حکمت در یک دهه در جامعه ایران و بخصوص بحث امروز من در مورد کردستان و نقش و تاثیر و دخالتش در آن جامعه اشاره کنم.
منصور حکمت وقتی‌ پا به عرصه فعالیت سیاسی گذاشت وضعیت کمونیزم در ایران چگونه بود. من فقط یکی‌ دو مورد اشاره کنم، همه کمونیزم را از نوع کمونیسم حزب توده یا چریک‌های فدائی و مائوئیست ها می‌شناختند که ربطی‌ واقعا به کمونیزم نداشت. خسرو گلسرخی که به عنوان کمونیست و چپ از وی اسم می برند آدم مبارزو خوش نامی‌ بود منتهی از مولا علی‌ سرمشق و الهام میگرفت و آخرین دفاعیاتش در بیدادگاه شاه در همان رابطه است یا تمام نقد حزب توده و چریک‌های فدائی بر عکس او چپ ضد رژیمی آن دوران این بود که سرمایه در ایران مال خودمان نیست از خارج دارند سرمایه وارد می‌کنند شاه سگ زنجیری آمریکا است از نظر این چپ سرمایه دار داخلی خودی است و قابل دفاع است. مائو قبله گاه بسیاری از چپ های آن دوران بود . به هر حال من وارد این قسمت‌ها نمیشوم، چون نمونه هایش به وفور هست می‌خواهم بگویم این تلقی تلقی رایج در چپ ایران بود. در این دوره‌ منصور حکمت که رفیق محمدِ چوری به آن اشاره کرد در انگلیس درس میخواند، برای ایفای نقش در انقلاب به ایران برمیگردد، جو و فضای انقلابی در ایران داشت بساط رژیم شاه رو در هم میپیچید اما بر عکس چپها و کمونیستهای آن دوران ایران با این کمونیسم بیگانه بود وی مستقیماً از مارکس کمونیزم را یاد میگیرد و مارکسیست می‌شود نه مثل همه چپ‌های آن دوران از مائو، انور خوجه و فیدل کاسترو خورشچف و دیگران،‌ مستقیماً کاپیتال مارکس را میخواند وقتی‌ متوجه اوضاع چپ ایران می شود به نقد این چپ نقد می‌پردازد و از مارکسیسم و کمونیست دفاع می‌کند، داستانهایش هست کتابهایش هست و همه اینها را نوشته که همراه با تعدادی از رفقایش در سهند و سازمان اتحاد مبارزان کمونیست کل این چپ را زیرورو می‌کند. این دوره‌ای است که کل چپ ایران مشغول این بود که پایگاه طبقاتی خمینی رو بشناسد آیا ضد امپریالیست و قابل دفاع است یا نه، منصور حکمت این تفکر را نقد می‌کند، خمینی را ضد انقلاب و کل سیستمی ر ا که روی کار آمده ارتجاعی و بر عکس کل چپ علیه کل سیستم تازه به قدرت رسیده جمهوری اسلامی می ایستد و از کارگر و طبقه کارگر آن جامعه به دفاع بر میخیزد و سعی‌ می‌کند مارکسیستها و چپ ها را متوجه کند که این کمونیسم نیست ظرف شاید چند ماه کل این چپ را زیر و رو می‌کند که با دشمنی‌ها و خصومت بسیاری از طرف چپ های آن دوران رو به رو می‌شود ولی‌ به‌هرحال کمونیسم را از زیر آوار پوپولیسم بیرون میکشد .
در این دوره در کردستان هم کومله‌ای هست که بعد از قیام ۵۷ به سازمانی تودهِ ای و چپ تبدیل شده است که در یک مسئله مهم با منصور حکمت اشتراک نظر دارند آن هم ضدانقلابی شناختن حاکمیت تازه بقدرت رسیده است و یک ذره توهم به ماهیت جمهوری اسلامی نداشتند.
بیاد دارم وقتی که خمینی هنوز در پاریس بود رفیق فواد مصطفی سلطانی در بحثی که در میان جمعی از رفقا ارائه داد برعکس همه چپها گفت که خمینی مرتجع و ضد انقلاب است بعدا همین نظر را در مورد جمهوری اسلامی به قدرت رسیده داشت و معتقد بود که باید علیه اش ایستاد، نباید یک ذره به این رژیم توهم داشت و باید خودمان را برای مقابله آماده کنیم، می گفت که این رژیم نمیتواند آزادی های سیاسی ای که الان در کردستان و ایران هست تحمل کند دیر یا زود به کردستان حمله خواهد کرد به این آزادیها حمله خواهد کرد ‌‌و بهمین دلیل بود که اتحادیه های دهقانانِ آن دوران و نیروی پیشمرگ را سازمان داد و گرنه کومله از لحاظ نظری و سیاسی تحت تاثیر تئوری های مائو بود، کومه له در مورد ساختار اقتصادی جامعه ایران طرفدار تز نیمه مستعمر ه / نیمه فئودالی بود، در میان بخش‌هایی از چپ ایران این تئوری رایج بود منتهی منصور حکمت و کومله در یک چیز مشترک بودند و آن هم این بود که توهمی به جمهوری اسلامی نداشتند هردو نظرشان این بود که باید علیه ضد انقلاب تازه به قدرت رسیده ایستاد.
بعد ها در کومله بر سر ساختار اقتصادی اختلاف بوجود آمد. تعدادی از رهبران آن دوران کومله نظرشان این بود که جامعه ایران جامعه سرمایه داری و تضاد اصلی بین کارگر و سرمایه است و تعدادی شاید بیشترین کادرهایش معتقد بودند که نه، هنوز بافت جامعه نیمه مستعمره، نیمه فئودالی است، بعدا می گفتند سرمایه داری با بقایای فئودالیسم است در نتیجه بر پایه این تئوری است که غیر از آنهایی که عرض کردم بخش اول میروند و دهقان را علیه فئودال سازمان میدهند چون فکر میکردیم آن دوران طبقه اصلی هنوز در جامعهِ ایران آنقدر رشد نکرده که طبقه کارگر و طبقه سرمایه‌دار دو طبقه متخاصم و متضاد باهم باشند، در نتیجه این بحث در کومله هم هست و وقتی‌ که بعد از سال ۶۰ این اختلافات در کومله بالا میگیرد و دو دیدگاه پیش میاید که در نشریه داخلی کومله منعکس می‌شود به نام دیدگاه یک و دیدگاه دو، که طرفداران دیدگاه یک نظرشان این بود که در بافت جامعه هنوز بقایای فئودالی هست در نتیجه باید رفت دهقان و اقشار تهی دست جامعه را سازمان داد و بخشی در کمیته مرکزی یا رهبری کومله نظرشان این بود که نه جامعه سرمایه داری و تضاد بین کارگر و سرمایه است و باید کارگر را سازمان داد این تحول در چپ ایران و این مباحثات در کردستان بود که کومله و سهند را به یکدیگر میرساند.
بخش بسیاری از رهبران کوموله تحت تاثیر بحث های منصور حکمت قرار گرفته و از آن الهام میگیرند وقتی‌ کنگره دوم کومله در سال ۶۰ برگزار می‌شود کنگره این نظریه را که جامعه ایران جامعه ای سرمایه‌داری و تضاد بین کارو سرمایست را تصویب میکند که باعث رنجش و جدائی تعداد ی از کومله می شود ولی‌ قبل از کنگره این اختلاف به حدی بالا میگیرد که یکی‌ از رهبرانِ موثر آن دوران عبداله مهتدی که طرفدار این نظریه بود که جامعهِ ایران سرمایه داری است به حاشیه رانده می شود.‌ عبداله مهتدی فدرالیستچی امروز آن دوره کسی‌ بود که نظراتش درست بود و تحت تاثیر بحث‌های منصور حکمت و اتحاد مبارزان قرار گرفت و بعدا در ادامه مباحثاتی که انجام گرفت بالاخره کومله و سهند به هم می‌رسند و کنگره دوم برگزار می‌شود و دیدگاه طرفدار تز جامعه ایران سرمایه داری است دست بالا پیدا می کند.
کومله که به درست بعد از قیام سر این مساله که در کردستان ستم ملی‌ هست و مردم کردستان سالهای سال است که تحت ستم ملی‌ قرار گرفته اند برنامه دارد و از آن خواست دفاع می‌کند و میگوید ستم ملی‌ باید برطرف بشود، منتها کنگره دوم کومله به این امر لاقیدی نشان می دهد و بنوعی از این طفره میرود این را کنار میگذارد و فقط میگوید تضاد کارو سرمایه است در نتیجه برای آن برنامه ای ندارد که فوری منصور حکمت که هنوز در تهران بسر می برد نامه‌ا‌ی به کمیته مرکزی و کادر‌های کومله نوشت و از این لاقیدی انتقاد کرد و یاد آور ی کرد و گفت نباید این امر را به دست حزب دمکرات کردستان سپرد و باید کمونیستها برای حل این مسئله برنامه داشته باشند کمونیست ها نمی توانند از کنار واقعیت جامعه‌ کردستان بی تفاوت بگذرند.
کمیته مرکزی کومله متوجه این کمبود می‌شود، چهار ماه بعد از کنگره دوم کنفرانس پنجم کومله را در پاییز سال شصت فراخوان داده و این کمبود را رفع کرده و برای جوابگویی به آن برنامه می دهند برعکس خصومت ها، بر عکس ریا و جعلیاتی که ناسیونالیست ها و مخالفان منصور حکمت میگویند که گویا به این مسائل بی‌ توجه بود اتفاقا بر عکس اگر در کنگره دوم کومله این مساله کمبود کومله بود منصور حکمت هشدار داد و آن نقص را رفع کرد و کمیته مرکزی و کادرهای کومله را قانع کرد و برایش برنامه داشت، حتی در نوشتن برنامه کومله برای خود مختاری نقش اصلی را داشت، اکنون وقتی‌ آن را مرور می کنی ایرادها و اشکالها و کمبود‌های زیادی دارد اما‌ متد منصور حکمت همیشه این بود آدم ایستایی نبود متدولوژی اش این نبود که مارکسیسم را مثل آیه قرآن بداند مانند هر رهبر مارکسیست بنا به اوضاعی که پیش می آمد همیشه راه چاره داشت بعد از آن روی برنامه کومله برای خودمختاری ذره ا‌ی تعصب نشان نداد و بعدا” حق ملل در تعیین سرنوشت و سپس راه حل را در این دانست که برای حل مسئله کرد باید طی رفراندومی به آرای مردم جامعه کردستان مراجعه کرد. می‌خواهم بگویم که به جزئی‌ ترین مساله در کردستان توجه داشت از زاویه یک رهبر کمونیست که مخالف هر نوع ستم و زوری بود که بر هر ملتی بر هر قومی بر هر دسته ای بر هر قشری از جامعه روا شود، می گفت اگر کسی‌ بخواهد کارگر آن جامعه رو متحد و متشکل کند مجبور است ، موظف است تمام ستم ها، تمام اجحافات، تمام تبعیض هایی که در آن جامعه هست برطرف بکند تا کارگر کرد کارگر ایرانی‌ تا هر کارگری بتواند برای متشکل شدنش این مسایل‌‌ را جواب بدهد.
منصور حکمت در کومله سر مسائل مهمی‌ در جامعه کردستان تاثیر میگذارد، خودش در تاریخ شفاهی‌ چپ چند سال قبل از مرگش در انجمن مارکس لندن میگوید وقتی‌ وارد کومله شدم آن را سازمانی نه مثل چپ های دیگر عبوس سیاسی آدم های خیلی‌ عادی، خیلی‌ اجتماعی که باهم شوخی‌ می‌کنند، سر به سر هم میگذارند، آواز میخوانند، می رقصند، بهم فحش میدهند، کومله را یک سازمان اجتماعی می بیند و به رفقایش میگوید این آن سازمانی است که ما دنبالش میگردیم این آن سازمانی است که باید رویش ساخت.
منصور حکمت قبل از این که به کردستان بیاید در اوج سرکوب های ضد انقلاب بقدرت رسیده وقتی‌ در مورد اوضاع سیاسی ایران و ادامه انقلاب در ایران می نویسد، ادامه انقلاب را در دو عرصه تقویت مبارزات کارگری و تقویت جنبش کردستان می بیند و نظراتش را تدوین و در کتابی منتشر می کند نام کتاب یادم نیست سال ۵۹ یا شصت این کتاب را می‌نویسد و میگوید یکی‌ از عرصه‌های ادامه انقلاب ادامه مبارزه انقلابی در کردستان است غیر از عرصه جنبش کارگری که به آن توجه می‌کند و به آن حساس می‌شود.
بالاخره در آن رابطه که عرض کردم با توجه به اشتراک نظری که در مورد ماهیت جمهوری اسلامی و مبارزه قاطع علیه جمهوری اسلامی داشتند، منصور حکمت و کومله را به هم می رساند و بالاخره بعد از مدتی‌ که رژیم به احزاب و جریانات سیاسی و به همه آزادیها حمله می کند منصور حکمت مجبور می‌شود ایران را ترک کند و به مناطق آزاد در کردستان می آید و در کردستان بیشتر با کومله با آشنا می‌شود و نقش ایفا می‌کند.
در مدتی که در کردستان بود نقش جدی در فعالیت های کومله ایفا می کند، من سر چند نکته با توجه به وقت کمی‌ که دارم صحبت می‌کنم .
منصور حکمت یک بیانیه می‌نویسد به اسم بیانیه حقوق ابتدایی مردم زحمتکش در کردستان و اکنون هم در اسناد حزب کمونیست ایران هست گاها هم کومله و حزب کمونیست ایران از آن اسم می برند در این بیانیه به روشنی همه حقوق سیاسی و اجتماعی و و مطالبات زحمتکشان تدوین شده است و تفاوت کمونیست ها با ناسیونالیست ها بر سر منافع کارگر و زحمتکش به روشنی بیان شده است. این بیانیه مبنایی شد برای هر حزب و جریانی که بخواهد با کومله همکاریهای مشترکی داشته باشد. علیرغم گذشت بیش از ۲۵ سال بنظرم هنوز هم سندی معتبر می باشد. این بیانیه از حقوق انسان از حقوق مردم محروم از حقوق کارگر و مردم زحمتکش آن جامعه دفاع می‌کند، برابری زن و مرد جدایی دین از دولت و آموزش و پرورش، حق کار برای همه، مسکن برای همه، بیمه بیکاری برای همه و راه حل عملی برای از بین بردن ستم ملی و …
این یکی از اسناد پایه ایی است که در آن دوران توسط منصور حکمت نوشته شده و هنوز هم در آثار حزب کمونیست ایران موجود است و جرات ندارند که بگویند چه کسی این را نوشته، بیانیه (مافه سه ره تاییه کانی خه لکی زه حمه تکیش) این غیر از “یک دنیای بهتر” ی است که بعدا می نویسد، به آنها نمی پردازم چون بحثهای زیادی در مورد آثارش هست. یکی دیگه از مسائلی که باهاش روبرو میشود این است که در کردستان حزب دمکرات کردستان با توجه به سابقه اش، با توجه به جمهوری مهابادش، با توجه به قاضی محمدش مدعی است که کردستان مال آنهاست و همه باید از آنها اطاعت کنند و هرکسی هم که اطاعت نکند، خوب دیگر با حزب دمکرات طرف است کما اینکه یک دوره رفت چریکهای فدایی را زد، یک دوره ایی به مقر سازمان پیکار در بوکان حمله کرد و ۷ نفر از پیشمرگهای این حزب را کشت و چند مورد به مقرهای کومه له هم تعرض کرد، اولین تعرضش سال ۵۷ به مقر کومه له در روستای (بیتوش) در ناحیه سردشت بود که مقر ما را در آنجا خلع سلاح کرد .
این حزب حاضر نشد تغییر و تحولات جامعه کردستان را قبول کند، نمی پذیرفت کردستان، کردستان چند سال قبل نیست، در کردستان شهرها بزرگ شده اند و طبقه نوینی شکل گرفته و نیروهای چپ و آزادیخواهان در میان آنها هستند غیر از حزب دمکرات سنتی با۵۰ سال سابقه، بلاخره یک قشر روشنفکر چپ امروزی عدالتخواه، آزادیخواه و برابری طلب بوجود آمده و حزب دمکرات نمیخواست این را قبول کند که این طیف در سازمانی به نام کومه له در آن دوران با تمام کمبودهایش متشکل شده بودند. در نتیجه از هر سازمانی که یک ذره ازش انتقاد می کرد زهر چشم می گرفت، کومه له هم یک نیروی قدرتمند اجتماعی بود که اکثریت کمونیستها و چپها و مبارزان آن دوران در صفوفش متشکل شده بودند و حاضر نبودند زیر بار اجحافات و دست درازیهای حزب دمکرات بروند، حاضر نبودند هیچ فشار و اجحافی را از طرف حزب دمکرات قبول کنند، نمی توانستند قبول کنند سرمایه داران و صاحبان کوره خانه های بوکان و مهاباد و سایر شهرهای کردستان دستمزد کارگرها را نپردازند و به آنها ظلم کرده و سرکوبشان کنند و حزب دمکرات هم به جای اینکه صاحب کوره را به زندان بیندازد، کارگر معترض و شورای کارگری را به زندان بندازد.
این کشمکش و اختلافات منجر به تحمیل جنگ از سوی حزب دمکرات علیه کومه له شد، حزب دمکرات در آن دوران مدعی بود که شما باید ما را به عنوان رئیس کردستان، به عنوان حزب انقلابی و حزب اصلی در جنبش کردستان به رسمیت بشناسید، تمام جنگ و دعوا بر سر این بود کومه له آن دوران، کومله کمونیست حاضر نبود زیر بار این زورگویی برود و در مقابلش ایستاد ( که متاسفانه کومه له بعد ازجدایی ما آن را قبول کرد)،.کومله سعی کرد این مسائل به جنگ کشیده نشود، بارها و بارها به مقرها، نیروها و واحدهای ما حمله کردند که بلاخره منجر به یک جنگی شد که چند سال طول کشید. این یک جنگ تحمیلی بود. من سال هاست با کومه له نیستم ولی از مقابله و جواب دادن کومله به جنگ افروزی حزب دمکرات دفاع می کنم، کومه له در این جنگ یک ذره هم مقصر نبود. جنگی تحمیلی از جانب حزب دمکرات و بورژوازی مرتجع کرد بود که مدام میخواست بالادست باشد جنگی که متاسفانه سالها ادامه داشت. الان چه آنهایی که در آن کومه له ها با شاخه های مختلفش مانده اند و چه آنهایی که ضد منصور حکمت و ضد کارگر و زحمتکش آن جامعه هستند میگویند جنگ حزب دمکرات و کومه له تقصیر منصور حکمت بود، یک ” فارسی ” آمد و جنگ برادرکشی راه انداخت، این ادعا جعلی و دروغ محض است . اولا منصور حکمت هنوز به کردستان نیامده بود که حزب دمکرات سال ۱۳۵۹ به مقر ما در بیتوش سردشت حمله کرد، “خدره سوور” و چند نفر دیگر را خلع سلاح کردند، “خدره سوور” مسئول مقر کومه له بود که بعدها به حزب دمکرات پیوست و فرمانده نیروی پیشوای این حزب و بعدا هم کشته شد. سال ۱۳۶۰ در محور جاده بوکان مهاباد به سلیمان رحیمی و پنج نفر دیگر از پیشمرگان کومه له حمله کردند و آنها را کشتند، در این دوران منصور حکمت اصلا با کومه له ارتباط نداشت. در چندین مورد به کومه له تعرض کردند، در نتیجه از نظر فاکتی این که گویا منصور حکمت باعث جنگ شد دروغ است. این جنگ جنگ بین دو طبقه بود، بین دو سازمانی که متعلق به طبقات مختلف اجتماعی بودند و از جانب حزب دمکرات تحمیل شد و کومه له ایستاد و افتخار کومه له بود که در مقابل بورژواها و زورگویی آن دوران ایستاد. کسانی که الان پشیمان شده اند خودشان می دانند . میخواهم به نقش منصور حکمت در این جنگ اشاره بکنم. عبدالها مهتدی در نشریه کمونیست اشاره می کند که این جنگ بر سر قدرت میان مثلث کومه له، دمکرات و جمهوری اسلامی می باشد، ما باید این جنگ را تا به آخر علیه حزب دمکرات ادامه دهیم و شعار جنگ جنگ تا پیروزی را سر می دهند در همان مقطع منصور حکمت مخالف این سیاست بود وی اعلام کرد: نه، این نادرست است، حزب دمکرات یک واقعیت اجتماعی است، گرایش ناسیونالیسم کرد در کردستان یک واقعیت اجتماعی است و نمیشود از بینش برد، نمیشود شعار جنگ جنگ تا پیروزی سر داد، باید این جنگ را حاشیه ایی کرد و اتفاقا برعکس دروغپردازی ها، برعکس تبلیغات خصومت آمیز و ضد انسانی که برعلیه منصور حکمت میشود، منصور حکمت طرفدار اتمام این جنگ و حاشیه ایی کردن آن بود. نوشت و گفت باید کاری کرد که حزب دمکرات سرش به کار خودش گرم باشد و ما هم مشغول کار خود باشیم. رفقای عزیز، دوستانی گرامی و ای کسانی که این تبلیغات را در گوشه و کنار این دنیا میشنوید، قطعنامه آتش بس یکجانبه با حزب دمکرات را منصور حکمت نوشته است که در کنگره شیشم کومه له به تصویب رسید، هنوز هم موجود است و یک پلنوم قبل از کنگره ششم این قطعنامه نوشته شد، برعکس دروغ ها، برعکس ریاکاری ها. انسان واقعا متاسف میشود که چقدر ناعادلانه است، چقدر دروغ و ریا به جای واقعیت و حقیقت به خورد مردم میدهند، نه تنها در این مورد در خیلی از موارد. میروند مردم را توی بغداد می کشند و اسمش را میگزارند دفاع از حقوق بشر، میروند با عملیات انتحاری بچه ی مردم را در مدرسه ها میکشند و با گذاشتن یک اسم آن را توجیه می کنند. این قضیه هم از آن ادعاهای دروغین است، منصور حکمت در حاشیه ای کردن این جنگ نقش داشت و وقتی ما توانستیم از لحاظ نظامی در جنگ با حزب دمکرات برتری پیدا کنیم و از نظر اجتماعی و سیاسی در همه کردستان و حتی در میان احزاب سیاسی موجود کاری کردیم که حزب دمکرات بعد از سالها مجبور شد پای آتش بس حاضر بشود و این جنگ حاشیه ای شد، وگرنه اگر مطابق تئوریهای عبدالله مهتدی یعنی جنگ جنگ تا پیروزی می بود، یا باید کومه له از بین می رفت یا حزب دمکرات و این جنگ الان هم ادامه داشت. تنها کسی که طرفدار حاشیه ای کردن جنگ تحمیلی حزب دمکرات بر علیه کومه له به شیوه ای درست بود، شیوه ای که کومه له و کمونیسم و کارگر در آن قدرتمند بیرون آمدند.
مسئله دیگری که به آن اشاره می کنم این است که میگویند منصور حکمت باعث انشعاب در کومه له شد، این هم دروغ است. من شخصا شهادت می دهم، آن کتابها شهادت می دهند و خیلی از آن کادرها شهادت میدهند، به نظر من اگر سال ۶۰ منصور حکمت و اتحاد مبارزان نبودند کومه له در همان دوران چند شقه شده بود. کسانی از رهبری کومه له به منطقه ای که من فعالیت می کردم فرم می آوردند و به ما می گفتند بروید به فلان آبادی و ببینید چند نفر کشاورز و چند راس دام و مرغ هست و میخواستند از این طریق ثابت کنند که آن جامعه نیمه مستعمره، نیمه فئودالی است و قسمتی از رهبری کومه له در آن دوران با هم حرف نمی زدند، دعوا بود سر این قضیه. میخواهم بگویم این هم یکی از آن دروغهاست، اتفاقا اگر حزب کمونیست تشکیل نمی شد، اگر منصور حکمت نمی آمد، کومه له سال ۱۳۶۰ چند شقه شده بود. ادعا می کنند که یک بابایی از تهران آمد کومه له را به هم زد، فرض کنیم انشعاب سال ۱۹۹۱ تقصیر منصور حکمت بود، کسی از اینها نمی پرسد بلاخره ما بیست سال است از کومه له بیرون آمده ایم شماها مانده اید و قرار بود کومه له باشید، چند شقه شدید؟ چند دسته شدید؟ انواع و اقسام شاخه اش هست، اینها همه اش دروغ و نشاندن جعل به جای حقیقت است، اینها حقیقت ندارد، حقیقت این است که در انسجام و قدرتمند شدن کومه له، در قوی شدن کارگر در کردستان منصور حکمت نقش غیر قابل انکاری داشته و اتفاقا نسلی از کمونیستها را تربیت کرد که راحت به هیچ چیزی تمکین نمی کنند، در مقابل بورژوازی میایستند و تسلیم هیچ نوع اجحاف و زورگویی چه از جانب جمهوری اسلامی و چه از طرف احزاب بورژوایی در اپوزسیون و پوزسیون نمیشوند. این به نظر من یکی دیگر از دستاوردهای منصور حکمت و نقش وی در کومه له است. مسئله دیگری که مهم است به آن اشاره کنم مسئله برخورد به مذهب است، تا زمانی که این رفقا آمدند کومله کمونیست بود و واقعا مذهبی نبود، منتها چون پوپولیست بود، چون تحت تاثیر تئوریهای مائو بود، چون خلق گرا بود و خلق هرچه میگفت ما هم قبول می کردیم ما درک درست و صریحی از مذهب و مقابله با مذهب نداشتیم، به مذهب توده ها احترام می گذاشتیم، چند مورد یادم است وقتی رفیقمان در جنگ با رژیم جمهوری اسلامی یا در جنگ تحمیلی حزب دمکرات با کومه له با شعار زنده باد سوسیالیزم کشته می شد ما به هنگام خاک سپاری با توجیه احترام به آرا و عقاید توده ها از سنن و فرهنگ ارتجاعی حاکم تبعیت میکردیم، می رفتیم آخوندی می آوردیم و ماهم به جای فاتحه از یک تا بیست می شمردیم . همه رهبران کومه له سال ۱۳۶۰ وقتی ازدواج کردند برای ازدواج همه آنها ملا آمد و ازدواجشان را از طریق آخوند ثبت کردند.
منصور حکمت و کمونیسم منصور حکمت در مقابل همه ی اینها ایستاد. اتفاقا توده ها هیچوقت در این موارد از ما نرنجیدند که چرا مثلا فاتحه نمی خوانید، چرا ملا نمی آورید. کارگر و زحمتکش و مردم منفعتش را میخواهد، شما اگر بروید و از منافعش دفاع کنید، از کارگر کوره در مقابل صاحب کوره، از دهقان و آدم زحمتکش در مقابل ارباب، از مظلوم در مقابل ظالم دفاع کنید هر مذهبی داشته باشید براش مهم نیست، برایش مهم است که شما دارید از آنها دفاع می کنید و کما اینکه خیلی راحت مردم پذیرفتند. نقش منصور حکمت در برخورد به مذهب این بود که کومه له با سر افراشته بگوید کمونیستم، خاک به چشم مردم نمی پاشم، مذهب بد است، افیون توده هاست، باعث عقب افتادگی است و نباید به آن تمکین کرد و باید در مقابل آن ایستاد. باید گفت این وارونه است شما اگر این را قبول کنید تا ابد زیر دست خواهید بود، تا ابد مطابق آیه آسمانی خدا و قرآن و امام باید ذکات بدهید و شکر گذار ارباب و صاحب کارت باشید. منصور حکمت و کمونیزمش با این هم در افتاد و کل کومه له را روی این قضیه قانع و بسیج کرد، البته خود کومه له از اول تا آخر این جوهر انقلابی را در خود داشت منتهی یکی را لازم داشت که آن پرچم انقلابی را افراشته کند و منصور حکمت این پرچم را بلند کرد. کومه له جوهر انقلابی داشت و در مقابل جمهوری اسلامی قاطع بود، کومه له از روز اول از کارگر و زحمتکش در مقابل ظلم و ستم دفاع می کرد، منتها روی این مسائل و این پدیده های اجتماعی به نظر من توهم داشت و منصور حکمت در این مورد هم ایفای نقش کرد.
مسئله دیگری که باید به آن اشاره کنم برخورد منصور حکمت به مسئله نظامی بود. میگویند منصور حکمت مبارزه مسلحانه را قبول نداشت، این هم از آن دروغهای شاخدار است. به شهادت نشریه کمونیست شماره شصت در هنگامی که ما از حزب کمونیست ایران جدا میشویم و حتی به شهادت تاریخ حزب کمونیست کارگری طرح رهبران کمونیست در میان مردم که مسلح بودند را منصور حکمت سازمان داد. گارد آزادی پایه هایش را منصور حکمت طرح ریزی کرد، منتها منصور حکمت با یک پدیده مخالف بود. ما وقتی قبلا فعالیت مسلحانه می کردیم دو مسئله خیلی برایمان مهم بود: اول اینکه در این روشن بودیم که باید در مقابل جمهوری اسلامی جنگید و هیچ توهم سازشی نباید داشت. اگر پیشمرگ کومه له شجاع بود، تعرضی بود و پایگاه می گرفت، کمین می گذاشت و جمهوری اسلامی را به تنگ آورده بود یکی از دلایلش این بود که به حقانیت راه و هدفش ایمان داشت و دوما به شجاعت نیروها و تجارب خیلی کمی که داشت وگرنه کومه له از لحاظ نظامی تجربه ای نداشت. وقتی به آن دوران نگاه می کنید تمامی کسانی که در آن موقعیت فرمانده شدند هیچکدامشان دوره ای ندیدند غیر از یک دوره بیست روزه، که در سال ۵۸ در “گوره مه ر” منطقه سردشت که رفیقی به اسم “ابو شاهین” معروف به “فواد عرب” از اعضای سازمان وحدت کمونیستی که همان دوران از جنگهای مقاومت فلسطین و لبنان بر علیه اسرائیل به ایران برگشته بود و همراه چند نفر دیگر از اعضای وحدت کمونیستی با کومه له همکاری می کردند و در جنگهای چریکی خیلی وارد بود آموزش تعدادی از رفقای کومه له را به عهده گرفت، قبل از اینکه جنگ سال ۱۳۵۸ شروع بشود حدود ۲۰ نفر از ما را به آنجا فرستاند و ابو شاهین به ما آموزش نظامی داد، در میان این جمع فقط چند نفرمان سربازی رفته بودند و اکثرا فاقد کوچکترین تجربه نظامی بودیم. کومه له وقتی جنگ مقاومت در برابر تهاجم رژیم را شروع کرد مانند یک فن یا علم به جنگ نگاه نمی کرد، همه بر اساس رشادت ها و عقیده و آرمانی که داشتند می جنگیدند و این مسئله باعث شد که ما تلفات بسیاری بدهیم. وقتی الان نگاه می کنیم، میشد این تلفات رو کمتر از آنی کرد که الان هست، وقتی الان لیست رفقای جانباخته را نگاه می کنید متوجه میشوید، میشد کسانی الان مثل من و شما زنده می بودند اگر مبارزه مسلحانه مثل یک علم و فن مانند هر ارتشی که دارد آموزش می بیند نگاه می کردیم. شاید یک بخش از این مسئله این بود که یورش جمهوری اسلامی به کردستان اینقدر سریع و وسیع بود که این امکان رو به ما نداد. بخشی هم این بود که هر شهر و منطقه و ناحیه ای فرماندهان خود را داشت و آنها در مورد فعالیت نظامی در منطقه تصمیم می گرفتند. خیلی اتفاق می افتاد که از کنار پایگاهی رد می شدند و فرمانده می گفت حمله بکنید، حمله می کردند و یا پایگاه گرفته می شد و یا کشته می دادیم و حتی عملیات پایه ریزی میشد می گفتیم در این عملیت مثلا چهار شهید می دهیم و به رفیق می گفتند شما سنگر اولی و غیر مستقیم به او گفته میشد که تو کشته می شوی، آن اوایل اینجور بود. نبرد مسلحانه و مبارزه نظامی قانون خودش را دارد و منصور حکمت اتفاقا در این دخالت کرد و حتی آن سرودی را که در آن دوران پخش می شد (پیشمرگ کومه له همچون پولاد است) را نقد کرد و گفت: این درست نیست، پیشمرگ کومه له هم آدم است و از گوشت و خون و اگر تیر بخورد می میرد، کشته میشود. ما باید به خاطر این که تلفاتمان را کم کنیم باید آموزش بدهیم، باید قوانین جنگ را بدانیم، باید طرف را بشناسیم باید نیروی خودمان را بشناسیم و باید با نقشه عمل کرد. تنها سالی که در آن اواخر مطابق این نقشه پیش رفتیم و کومه له افتاد دست چپ، و طرفداران منصور حکمت بر راست در کومه له پیروز شدند و رهبری دست ما افتاد، تنها سالی که ما حتی یک کشته ندادیم آن سال بود که بر طبق این نقشه عمل کردیم و ۲۲ کمین موفقیت آمیز و ۸ پایگاه نظامی گرفته شد و صدها نفر از نیروی رژیم کشته و زخمی شدند و آمار موجود است، در آن سال ما یک رفیق جانباخته داریم و آن هم حادثه چپ شدن تراکتور ما در اردوگاه شوان بود در این رابطه منصور حکمت نقش داشت که تلفات انسانی ما باید به حداقل برسد، می گفت هر عملیاتی بر عکس سابق اگر فکر می کنید رفیقی در آن کشته می شود باید جلویش را گرفت، باید به تعویق انداخت، باید راهی پیدا کرد که هم عملیات انجام بشود و آن چند رفیقی هم که مثل سابق قرار است کشته بشوند دیگه کشته نشوند. وقتی در این عرصه هم دخالت کرد، دخالت انسانی کرد. می گفت مبارزه مسلحانه یک پای مبارزه ماست، نقدی که در این اواخر به کومه له داشت و حتی جداییهایی که اتفاق افتاد این بود کل کومه له از آن رهبریش تا پایینش مشغول این بود که کار نظامی و نیروی نظامی و اردوگاههایش را سازمان بدهد، منصور می گفت بابا جان کومه له توی شهرهاست، این بخش علنی و نظامی فقط نوک قله ی آن کوه یخ است و این کومه له باید برود آن بخش از تشکیلات را سازمان بدهد که در شهرهاست. برعکس بود شما رهبر کارگری و فعال کارگری از اتحادیه صنعتگر، نساجی سنندج و کارخانه شاهو را برای این میخواستید که اگر تیم پیشمرگه رفت توی شهر این تیم را مخفی کند و نان و غذایش را تامین کند و اگر زخمی شد به بیمارستان ببرد. منصور حکمت می گفت باید برعکس باشد و نیروی نظامی کومه له در خدمت جنبش کارگری در کردستان باشد. این یکی از اختلافات اصلی بود و این بود که گفتند مبارزه مسلحانه را قبول ندارید. منصور حکمت گفت اتفاقا اگر این کار را بکنیم، اگر آن کسی که میاید به نیروی مسلح می پیوندد فکر کند که ممکن است از بین نرود، چون هرکسی می آمد فکر می کرد بعد از شش ماه از بین میرود، به قول منصور حکمت این یک تونل بی انتها بود که در آن می افتادی یا کشته می شدی تا آن اواخر، خوب اگر شما یک ریتمی داشته باشید مثل سربازخانه یا هر نیروی نظامی این هم بیاید چند سالی اینجا فعالیت نظامی بکند بعد احساس کند میتواند استراحت بکند و زن و بچه هم داشته باشد و سینما هم برود، تفریح هم داشته باشد ، خیلی ها می آیند و به این نیرو می پیوندند. ولی اگر کسی احساس کند که حتما کشته میشود نمیاید و این نیرو محدود میشود و محدود شد، خیلی از جوانها در شهرهای کردستان می گفتند هر روز چند نفر کشته میشوند. ولی اگر این جوان احساس کند میاید چند سالی فعالیت مسلحانه می کند و بعد به عرصه دیگری منتقل میشود خیلی ها میایند. منصور حکمت می گفت نه تنها من مخالف مبارزه مسلحانه نیستم اتفاقا این تئوری که من میگویم و کومه له انجامش بدهد یه گوشه ای میتواند ارتش بزرگی هم داشته باشد و به نظرم حق داشت. انسان برای او مثل انسان ارزش داشت، صرفا یک ابزار نبود، که یک روزی به کارش می گیرید و یک پایگاه باهاش می گیرید، زنده ماندن وی برایش مهم بود ، احترامش و آینده اش و در مقابل اینها ایستاد و به همین خاطر مورد غضب بخشی از رهبران کومه له آن دوران قرار گرفت.
در مورد مسئله زنان، با اسم می توانم بگویم در میان اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران که الان هم هستند، در سمینار شمال که در این رابطع برگزارشد می گفت برابری زن و مرد را قبول ندارم. این پدیده وجود داشت و زنان تحقیر می شدند، متاسفانه تعدادی از زنان، تحت فشارهای موجودخودشان را در آن زمان کشتند. در کومه له بعضی ها را مجبور کردند که روسری سر کنند به خاطر اینکه میرود توی دهات و روستاها و باید به به عقاید توده ها احترام گذاشت. منصور حکمت، کمونیزم منصور حکمت و کادرهای کمونیست کومه له با این هم در افتادند. و این یک تئوری ساده نبود، سالها مبارزه خواست، انواع سمینارها گرفته شد، انواع بحثها درگرفت و بالاخره جماعتی قانع شدند که برابری زن و مرد ممکن است، در این کومه له و در روستاها و در هر گوشه و کنار این دنیا ممکن است و باید از این دفاع کرد. چه نیروی کمونیستی هستی ولی برابری زن و مرد را قبول نداری، چون عقاید توده ها اینچنین نیست. به نظر من مسائلی که منصور حکمت و کمونیزمش در آنها نقش داشت مسئله مذهب، مسئله زنان، مسئله مبارزه مسلحانه، حاکمیت مردم، شورا و مجمع عمومی و دخالت مردم در سرنوشت خودشان و … بود. اینها بحثهای خیلی وسیعی هستند کتابها نوشته شده، سمینارها گرفته شده، در کنگره ها و پلنومها در موردش بحث کردند. منصور حکمت وقتی دیگر نخواست با حزب کمونیست ایران بماند به شهادت دوست و دشمن خیلی متمدنانه جدا شد. گفت شما حزب کمونیست ایرانید و من با قلمم میروم و رفت، ما هم که طرفدار خط و نظرش بودیم در کومه له هم بودیم رفتیم و آن حزب قدرتمند که در تاریخ چپ ایران بی سابقه بود، حزب کمونیست کارگری دوران منصور حکمت را ساخت.
دوره ای که ما از کومله جدا شدیم کومله سازمانی تا دندان مسلح بود بحث های تند، اختلافات تند وتیزی وجود داشت اما در این جدایی در اوج اختلافات هیچ کسی یک سیلی به دیگری نزد، متمدنانه بود. بعد از ما اتفاقاتی که توی آن اردوگاهها افتاد چاقو کشیدند، همدیگر را لت و پار کردند و پاره آجر به طرف هم پرتاب کردند، تمدن و جدایی منصور حکمت را نگاه کنید و بعد از منصور حکمت همان سازمانی که منصور حکمت به جا گذاشت و تعدادی از رهبران آن دوران حزب کمونیست ایران تعهد کردند که آن حزب را نگاه می دارند نگاه کنید و بعد قضاوت کنید در موردش و چه جدایی متمدنانه و آموزنده ایست برای هر کسی که میخواهد مبارزه کند، برای هر کسی که میخواهد عادل باشد و برای هر کسی که میخواهد کمونیست بماند و از کارگر و زحمتکش دفاع کند به نظر من در همه ی عرصه ها میشود به منصور حکمت تکیه کرد و به وی مراجعه کرد. جایش در میان ما خالیست و متاسفانه حزب منصور حکمت که ما هم بخشی از آن باشیم نتوانستیم آن حزب را بعد از منصور حکمت نگاه داریم و الان اینجا جایی که باید صدها نفر می نشستند و یادش را گرامی میداشتیم، امروز تا فردا در همین ساختمانی که هستیم سه تا حزب جداگانه در مورد وی دارند صحبت می کنند، از این نظر جای تاسف است ، به نظر من باید فکر کرد باید مراجعه کرد باید راهی را پیدا کرد برای غلبه بر این اوضاعی که پیش آمده، من فکر می کنم راهی نیست جز این که یک بار دیگر در همه عرصه های زندگی و مبارزه به منصور حکمت برگشت. یادش گرامی باد.َ