مبارزه علیه مجازات اعدام، مبارزه برای زندگی انسانها است!

اعدام  وگرفتن حق حیات _نیست ونابودکردن _درطول حیات انسانی یکی از ابزارهای تاکنونی سرکوبگران از جمله رژیم جمهوری اسلامی  بوده است که پایه و اساس اش بر مبنای  نقش بازدارندگی  بنا نهاده شده است.به عبارتی  دولتهای سرکوبگر( مروجان رسمی خشونت) برای ادامه بقای خود در قدرت و انحصاری کردن قدرت سیاسی و با ساختارهای بسته سیاسی(توتالیتر) مجازاتی چون اعدام  را یعنی  ممنوعیت حق حیات وهمچنین  نفی وپایمال کردن ارزش ومقام انسان را ایجاد واجرا می کنند . در این  عرصه و صورت بندی اجتماعی  نابسامانیها و ناهنجاریها در جامعه رشد وشکل می گیرد که زائده این خشونت وقتل دولتی  است وهمانطور که میدانیم ، عواقب جبران ناپذیری بطور خاص از قبیل  محدود ،ممنوع ومسدود کردن مخالفان در صحنه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و بطور عام نقش بازدارنده‌ ، مرعوب‌کننده‌  و عدم امنیت ورعب ،ترس و وحشتی را در جامعه ایجاد می کند.

در رژیم جمهوری اسلامی سه قوه مقننه، قضائیه و اجرائیه، نیرو های بسیج و سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، وزارت کشور ولباس شخصی هااز جمله نیروهای فالانژ ،حزب الله ثارالله،رسانه ها و مطبوعات وابسته، دادستانی کل کشورو غیره دستگاه سرکوب رژیم  را تشکیل ودربرمی گیرند. در این دستگاه حکومتی برای حفظ اسلام ونظام قرون وسطایی کشتن  به امر بدیهی تبدل شده است وشکنجه وسنگسار( رجم ) وقصاص که با زور سرنیزه وبا توجیه مقابله  با دشمنان اسلام از قبیل منافق، کفار ،اتم وتهاجم استکبار ،عوامل خارجی و… در هر شهر ،خیابانی واداره ائی و مساجدی ،نماز جمعه ائی واماکن عمومی به تبلیغ تماما عوامفرییانه این سیاست پرداخته واین توحش قانونی ورسمی را به مورد اجرا درمیآورند.

 با جا بجایی رژیم سلطنتی با رژیم جمهوری اسلامی،  مجازات ضد انسانی اعدام  تحت لوای اسلام و قانون ادامه یافت و علاوه بر حکم قتل، دار زدن و تیر باران کردن، احکام  قرون  وسطائی ارتجاعی مذهبی، مانند سنگسار، قطع عضو ، قصاص و غیره را به قوانین رسمی کشور اضافه کردند  و حجت الله اسلام ها و آیت الله ها  بانقش مذهبی قاضی و دادستان عنوان حاکم شرع را بهعده گرفتند.این رژیم علاوه بر عناوین مورد استفاده رژیم سلطنتی، از عناوین ایدئولوژیک خود نیز از قبیل مرتد، محارب، منافق، مفسد فی العرض… استفاده می کند.
دراین بین ،خواسته ها و اهداف آزادیخواهانه و برابر طلبانه  قیام توده ای ۵۷ که در نفی نظام سرکوب گر سلطنتی  تبلور داشت، به ثمر نرسید و قیامی که می بایست به انقلاب تبدیل گردد و در نهایت  به دگرگونی اجتماعی انجامد، به دست ضد انقلاب دیگری سرکوب شد. اعدام  یعنی” قتلی آگاهانه ” بطور سیستماتیک در رژیم جمهوری اسلامی برای  حفظ خود مورد استفاده قرارگرفت. یعنی  به زبانی ساده حکومت ها بعنوان مأموران شکنجه زیر لوای قانون قتلی “آگاهانه” را به اجرا می گذارند.

رژیم جمهوری اسلامی ابتدا اعدام ها رادر پشت بام مدرسه علوی ( محل اقامت خمینی بعد از بازگشت به ایران)، و سپس به بیمارستان ها ، خیابان ها و فرودگاه  کردستان انتقال داد. به مدت چند روز بعد از قیام، ترور و اعدام در ترکمن صحرا آغازگردید،ترور فعالین پیشرو و کارگری که از پیش شناسائی شده بودند، صورت گرفت و در سال ۵۹ با بسته شدن دانشگاه ها به بهانه انقلاب فرهنگی، سرکوب  و  مرگ دانشجویان در تهران، تبریز، اهواز…بهمراه داشت. در ادامه ،۳۰خرداد ۶۰ با آن تابستان مرگ و بعد ازآن سالهای۶۷-۶۰با نسل کشی و اعدام هزاران  کمونیست و آزادیخواه و هنرمند چپ پیشرو، جوانان و زنان زندانیان سیاسی وهمچنین قتل های زنجیره ائی و کوی دانشگاه و اعدام دگراندیشان ، آزادیخواهان تحت لوای قاچاقچیان مواد مخدر واین روند جنایتکارانه و ضد انسانی خود را تا به امروز یعنی کشتن وبه قتل رساندن تعداد بیشماری که در تظاهرات های اخیر سال ۸۸ شرکت داشتند،  ادامه داده است.

بحث مجازات اعدام  بسیار مهم و اساسی می باشد و با در نظر گرفتن شرایط حساس زندانیان سیاسى دهه ۸۰ بویژه در شرایط کنونی و درگیر های اخیر و نگرانیهای خانواده های زندانیان سیاسى،که فرزندان شان یا حکم اعدام گرفته یا در شرایط مرگ و زندگی نگه داشته و در بلاتکلیفی قرار دارند. این سازمان دهندگان کشتار که بر مسند قدرتند دوباره موفق نشوند به راحتی نیروهای آزادیخواه ،جوانان ، دانشجویان ،زنان، کارگران،وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران ،اهل قلم و مردم تحت ستم رابه سبک سال۶۰ و۶۷ از بین ببرد و نابود کند!!

اگر کمی به عقب برگردیم در آن شرایط بعد از قیام توده ای ۵۷ می بایست مبارزه علیه دستگاه سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام ، هر چه وسیع تر و گسترده تر در دستور کار توده ها و جنبش های اجتماعی و انقلابی قرار می گرفت .بایستی اساسأ فرهنگ سازی و مبارزه با حکم غیر انسانی اعدام و شکنجه و خشونت که گام نهادن در حرکتی در جهت استقلال و آزادی انسان است، قرار می گرفت. اما طرح و مبارزه برای رسیدن به  چنین خواسته ها ئی با سکوت و با ندانم کاری به فراموشی سپرده شد و همزمان رژیمی روی کار آمد  که خشونت و آدمکشی را تقدیس کرده و البته در جامعه‌ای‌ که‌ خشونت ‌تجویز و تقدیس‌ شود و به‌ صورت‌نرم و هنجاردرآید،  قتل به امری عادی و طبیعی تبدیل می شود. رژیم جمهوری اسلامی  برای بقای خود جنایت را مثل هر چیز دیگر تولید و باز تولید کرده و با توسل و اثبات ضرورت مجازات اعدام در آن شرایط حساس سال های ۶۰- ۵۷ در پی پیشبرد تثبیت سیاست های ضد انسانی برای کل جامعه گردید.
این فرهنگ سازی  وکنش وتلاش آگاهانه بر دوش همه کسانی که با توحش وزدودن بی‌عدالتیهای بیشمار اجتماعی، طبقاتی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و غیره‌ از چهره جامعه‌ مبارزه می کنند ، سنگینی می کند!! بایستی در درجه نخست فرهنگ خشونت‌زدایی رادر عرصه‌های مختلف جامعه‌ مطرح ساخت واعدام ،قتل ،کشتن ، سنگسار ،قصاص وشلاق زنی را محکوم و در ادامه انزجار از این سیاستهای و اعمال رژیم جمهوری اسلامی در بین مردم داخل وخارج بوجود آورد که چگونه در خیابانها ، ملا عام  ودرزندانها* این خشونت دولتی را همچون سیرک وسینما تبلیغ وترویج می نمایند .
*درزیر رمین مخوف بند ۲۰۹ در اوایل دهه ۶۰ مجتبی حلوائی وفروتن ( جنایتکاران زندان ) دختران را روی تخت خوابانده وشلاق می زدند وزندانیان دختر بند زیرزمین ۲۰۹ را با زور جمع  کرده و آنان رامجبور کردند تا نظاره گر شکنجه باشند ،اما زند