چرا باید مارکسیست بود؟ سخنی با جوانان 

اعتراضات خیابانی میلیونی جوانان معترض به سیاست های قرون وسطی رژیم جمهوری اسلامی، و در محور آن نقش پر اهمیت زنان آزادیخواه علیه حجاب اجباری، از تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ تا به امروز ادامه یافته و فصل نوینی در نقشه سیاسی ایران برای جوانان دلیر و رزمنده و از خودگذشته ایران، ورق می زند. به سخن دیگر مساله سرنگونی نظام حاکم در دستور روز قرار گرفته است. اما، نظام آتی، پس از سرنگونی هنوز شفاف و روشن بیان نشده است.

بدیهی است که امروز در جامعه، ما در یک موقعیت انقلابی قرار گرفته ایم. اما برای رسیدن به یک جامعه نوین دمکراتیک و سوسیالیستی، پاکیزه از ستم و استثمار و سرکوب و ارعاب، جوانان باید با تجارب تاریخی، نظری و عملی انقلابات پیشین آشنا شده و این تجارب غنی (مثبت و منفی) را برای رهایی نهایی از ظلم و ستم بکار گیرند. جوانان برای رهایی کامل از رژیم جمهوری اسلامی باید واقف باشند که این رژیم همانند رژیم شاه، متکی است بر یک نظام سرمایه داری (همراه با بحران ساختاری بنیادین آن). در واقع، اعتراضات خیابانی میلیونی جوانان در بهمن ۱۳۵۷ همراه با اعتصابات سراسری کارگران شریف ایران و در محور آن اعتصابات چند ماهه کارگران شرکت نفت بود که کمر رژیم سلطنتی وابسته به دول امپریالیستی و در محور آن امپریالیسم آمریکا، را شکاند. به سخن دیگر، بحران اقتصادی نظام سرمایه داری بود که منجر به سرنگونی رژیم شاه شد. امروز هم تشدید بحران اقتصادی نظام سرمایه داری دیگری (با رژیمی متکی بر سلسله مراتب شیعه) را در معرض فروپاشی قرار خواهد داد، که می تواند بشرط حضور پررنگ یک رهبری واحد در اردوی کار، منجر به سرنگونی آن شود. اما اینبار بر خلاف دوره پیش جوانان ایران باید هوشیار باشند که اشتباهات دوره سرنگونی رژیم شاه تکرار نشود. به علت غیبت جوانان انقلابی در آن دوره در میان کارگران و نبود یک رهبری واحد انقلابی در رأس مبارزات خیابانی چند میلیون نفری و اعتصابات کارگری مداوم، رهبری خمینی با کمک امپریالیسم با اتکا به نیروی انقلابی موجود کارگری، بر مصدر قدرت نشست و تا به امروز عواقب مخرب و سرکوبگرانه آن مشاهده شد. هدف جوانان اینبار باید سرنگونی به شکل ریشه ای یعنی سرنگونی کل نظام سرمایه داری همراه با رژیم آخوندی باشد. تشکیل جامعه ای نوین متکی بر یک اقتصاد برنامه ریزی شده بر اساس نیازهای واقعی توده های زحمتکش جامعه (جوانان، زنان، ملیت های تحت ستم و غیره) تحت رهبری شوراهای کارگری باید در حاکمیت قرار گیرد. باید این حقیقت را پذیرفت که تنها گسست از سرمایه داری و امپریالیسم است که جامعه ما به صلح و رفاه سیاسی و شکوفایی اقتصادی و دمکراسی واقعی در جامعه ایران خواهد رسید.
برای رسیدن به این چشم انداز انقلابی و شفاف، جوانان و کارگران ایران باید از هم اکنون با تجارب نظری و تاریخی و عملی جنبش های کارگری و زحمتکشان بین المللی آشنایی اولیه پیدا کرده و این تجارب را در تمام ابعاد آن بکار گیرند. در مرکز این تجارب نظری و عملی شناخت و بکار گیری «مارکسیسم» به مثابه یک علم است. از اینرو آشنایی اولیه و بکارگیری مارکسیسم به مثابه عمل شناخت و تغییر جامعه برای تمام جوانان و کارگران پیشتاز و انقلابی ضروری است. به این منظور در زیر به بررسی اجمالی مؤلفه های مارکسیسم می پردازیم تا جوانان رادیکال و انقلابی ایران آگاه شوند که: برای سرنگونی نظام حاکم! برای یک جامعه نوین! برای دمکراسی واقعی! چرا باید مارکسیست باشند؟
مؤلفه های مارکسیسم به چهار دسته تقسیم می شوند:
مؤلفۀ اول:
مارکسیسم (یا سوسیالیسم مارکسیستی)، یک علم است. نه یک آرمان، نه یک مدل، نه یک ایدئولوژی جامد یا الگوی پیش ساخته برای تحمیل به یک جامعه از بالا. سوسیالیسم مارکسیستی مانند هر علم دیگری از تحلیل مشخص از واقعیت موجود حرکت می کند و پویا است. سوسیالیسم مارکسیستی متکی بر برنامه ای برای تغییر و دگرگونی جامعۀ سرمایه داری است. سوسیالیسم مارکسیستی، از پراتیک زنده و نقد انتقادی ـ انقلابی توده های تحت ستم به جامعه شان آغاز و برنامه ای برای تغییر جامعۀ موجود و استقرار جامعه نوین، تدوین می کند. سوسیالیسم مارکسیستی در واقع علم شناخت و تغییر جامعۀ سرمایه داری است. علمی است که برای از میان برداشتن وجه تولید سرمایه داری و جایگزینی آن با وجه تولید نوین سوسیالیستی در راستای به وجود آوردن رفاه اجتماعی برای تمام مردم جهان. در جامعه سوسیالیستی، طبقۀ اجتماعی و در نتیجه دولت از میان رفته، با محو قانون ارزش، کالا جای خود را به ارزش مصرف و فراورده های کار می دهد، مالکیت بر ابزار تولید جامعه خصلت اجتماعی و جمعی یافته، نظارت بر امور جامعه دمکراتیک و از سوی مردم است.
سوسیالیسم مارکسیستی علمی و معقول است. از نا کجا آباد آغاز نمی کند. قالبی برای نجات بشریت ندارد. مارکس می گوید: ما امروز می بینیم که مبارزات کارگران به خاطر منطق مبارزاتش دارد به نتیجه سوسیالیستی می رسد. سوسیالیسم از دل جنبش کارگری به وجود می آید. پرولتاریا در نبردهای پی در پی طبقاتی، خودش را تغییر می دهد. این پرولتاریا که امروز می بینیم و به زعم برخی نخبه گرایان، «بی سواد» و «بی رمق» اند، به قول مارکس کارگران خود «در نبردهای پی در پی» طبقاتی شان به آگاهی رسیده و خود را «شایسته سلطه سیاسی» خواهند کرد.
مارکس نشان می دهد که چگونه با حرکت از واقعیت های تلخ موجود جامعه سرمایه داری، باید تشخیص داد که در درون جامعه چه گرایشاتی انقلابی موجود هستند. و این گرایشات به چه سمت و سویی می روند، و به مثابه عناصر آگاه مارکسیست در جامعه، آن گرایشاتی را فراتر از وضعیت موجود کنونی فراتر هدایت کرده تا گام به گام از جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی عبور صورت گیرد. این عبور نیاز به عناصر آگاه در جامعه دارد که در «اردوی کار» نقش تعیین کار نقش تعیین کننده هدایت دهنده دارند. این نیروی هدایت کننده آگاه به مثابه در یک حزب پیشتاز کارگری متشکل شده و اردوی کار و در مرکز آن طبقه کارگر را در نبردهای پی در پی شایسته سلطه طبقاتی خود کند.
مولفۀ دوم:
سوسیالیسم مارکسیستی مرتبط به جنبش کارگری است و از پایین صورت می گیرد. «نخبگان» و «تئورسین» های پر مدعای روشنفکر و بی ارتباط به جنبش کارگری را به رسمیت نمی شناسد. نخبه گرایی را به شدت محکوم می کند. روشنفکرانی که گمان می کنند می توانند به جای توده های زحمتکش تصمیم بگیرند و نقش آموزگار را ایفا کنند، بدون آن که خود آموزش دیده باشند، مردود می شمارد (تز سوم تزهای فئورباخ)*. مارکسیسم اصیل اعتقاد بنیادین به اصل خود ـ رهایی کارگران دارد. مارکس به درستی می گوید «رهایی طبقۀ کارگر، باید به دست خود کارگران تحقق یابد». مارکسیسم به خلاقیت فردی کارگران و تمام جامعه احترام می گذارد. سوسیالیسم مارکسیستی، اساس تمایز را جایگاه طبقاتی می داند، نه اختلاف در ملیت، زبان، نژاد، باور دینی و غیره. مارکسیسم واقعی، اعتقاد به ورود آگاهی سوسیالیستی از خارج جنبش کارگری، از سوی عده ای روشنفکر به درون طبقۀ کارگر، ندارد. درست بر خلاف این برداشت رایج در درون چپ سنتی، مارکسیسم اعتقاد دارد که آگاهی سوسیالیستی در درون خود طبقۀ کارگر به وجود می آید و رهبران عملی خود کارگران، رهبران واقعی آن ها هستند و نه ناجیان پر مدعایی که کوچکترین ارتباطی با جنبش کارگری ندارند و صرفاً خود را قیم کارگران می دانند.
مارکسیسم بر اساس نقد سوسیالیسمی از پائین است. مارکسیسم نخبه گرا نیست. ایجاد رهبری اردوی کار که مورد نظر مارکس است، به مفهوم جایگزین کردن عده ای از بیرون از طبقه به درون جنبش کارگری و کسب قدرت سیاسی، مطلقا نیست.
مارکس استدلال می کند که باید از پراتیک انتقادی ـ انقلابی انسان های واقعی و فعال به ساختن جامعه سوسیالیستی مبادرت کرد. سوسیالیسم مارکسیستی از پائین است و ربطی به دیکتاتوری افراد خیرخواه و از بالا ندارد. مارکسیسم به انسانی یک دست و ایدئولوژیک اعتقاد ندارد. مارکس بر این اعتقاد است که تنها راه رسیدن به سوسیالیسم اینست که انسان ها در تمام حوزه ها سرنوشت خود را بدست بگیرند، از جمله حوزه اقتصادی. سوسیالیسم همه ابعاد جامعه مدنی را در بر می گیرد. بدیهی است که حامل تاریخی آن مبارزات طبقه کارگر است، اما چشم اندازی نهایی که مارکس از جامعه سوسیالیستی ارائه می دهد اینست: الغای کل طبقات (از جمله خود پرولتاریا) و دولت (از جمله دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا). به سخن دیگر، ارتقا آحاد مردم به انسان های سوسیالیستی، که با رشد اعلا و در سطح بین المللی نیروهای مولده، در رفاه و برای همیشه زندگی انسانی خواهند داشت و شعار: «از هرکس به اندازه توانایی‌اش، به هرکس به اندازه نیازش» تحقق می یابد. **
مؤلفۀ سوم:
سوسیالیسم مارکسیستی کاملاً دمکراتیک است. به تشکل های مستقل کارگری و حقوق دمکراتیک برای همه مردم اعتقاد دارد. به حق گرایش و حق ابراز نظر برای تمام مردم جامعه پایبند است. مارکسیسم اصیل معتقد است که امر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، بدون رعایت و اجرای دمکراسی ای به مراتب عالی تر از دمکراسی صوری بورژوایی، عملی نیست. یعنی دمکراسی سیاسی، ادغام با دمکراسی اقتصادی (دست یافتن به برابری سیاسی و اقتصادی برای کل جامعه). آزادی بیان و مطبوعات و حقوق دمکراتیک شامل حال همۀ مردم خواهد بود و نه صرفاً حزب، عده ای معدود و یا طبقه ای خاص. سوسیالیسم مارکسیستی خواهان هیچ گونه برخورد از بالا و تبعیض با توسل به زور و «دیکتاتوری» بر جامعه نیست. مفهوم «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» نزد مارکس، از سوی بورژوازی و خرده بورژوازی، و به ویژه استالینیست ها دستخوش تحریف شده است. مقصود مارکس از دولت «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا»، اعمال «دیکتاتوری» (به مفهوم تحریف شدۀ کنونی آن، یعنی استبداد) بر کل جامعه نیست، منظور او داشتن «حق وتو» یا حق نظارت در جامعه است، نه اعمال استبداد. به سخن دیگر، این واژه به مفهوم اعمال عالی ترین دمکراسی است که تاریخ به خود دیده، هست. بر خلاف دمکراسی بورژوایی که همانا دیکتاتوری و اعمال ارادۀ اقلیتی است بر اکثریت مردم زحمتکش، اعمال دمکراسی کارگری (دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا) تنها شکلی از دولت است که می تواند حقوق همۀ مردم حتی مخالفان خود را تحقق بخشد. اما، پس از سرنگونی نظام سرمایه داری و دورۀ انتقال از سرمایه داری به سوسیالیسم، دولت کارگری نوین (حکومت شورایی)، در مقابل تدارک و قصد بازگشت نظام سرمایه داری توسط یک اقلیت کوچک از جامعه و دستگاه سرکوبش (مانند پلیس و شبکه اطلاعاتی آن)، ایستادگی و مقابله می کند و قاطعانه از حقوق به دست آمده از سوی اکثریت جامعه دفاع می کند و اجازه بازگشت سرمایه داری و دستگاه سرکوبگر را نخواهد داد.
سوسیالیسم مارکسیستی، سوسیالیستی است دمکراتیک. زیرا سوسیالیسم هرگز به زور سر نیزه ساخته نمی شود. سوسیالیسمی است که به تشکیلات مستقل کارگری اعتقاد دارد. مارکس از اولین سوسیالیست هاست که از تشکلات مستقل کارگری دفاع می کند یعنی از اتحادیه کارگری. هر چند این تشکلات برای بهبود وضعیت موجود تلاش می کنند اما اینها تنها سازمان هایی است که طبقه کارگر از وضعیت کنونی می تواند یک گام به آگاهی فراتر سوق دهند. مارکسیسم اعتقاد به مداخلات آگاهانه دارد. مفهوم پیشگام از دید کارل مارکس این نیست که عده ای «لیدر»، «استاد» و «نخبه» باید در راس جنبش کارگری قرار گرفته و به بقیه آموزش دهند، بلکه نظر مارکس این بود که با شناخت از واقعیت موجود و گرایشات موجود بر اساس تحلیل علمی و شناخت علمی است که پیشروان کمونیستی با مداخلات آگاهانه در این وضعیت موجود کار می کند و آنرا گام به گام به سوی انقلاب سوسیالیستی سوق می دهند. این نقش پیشگام از دیدگاه مارکس بود. یعنی مداخله در وضعیت موجود و بر محور مطالبات خود کارگران، گام بعدی را نشان دادن است. کمونیست های پیشرو در صف مقدم جبهه سرمایه داری قرار گرفته و عزم و جزم کرده ترین عناصر هستند و مزیتشان به سایرین است که چشم انداز و هدف نهایی را درک می کنند. مارکس می گوید کمونیست ها جنبشی جدا از جبنش طبقه کارگر ایجاد نمی کنند. در آن جنبش همانطور که هست مداخله می کنند. اعتقاد به حق گرایش و انتقال دمکراتیک دارد
در بین المللی اول حق گرایش به رسمیت شده است. طرفداران پرودن و باکونین و حتی سوسیالیست ها بودند که مخالف مارکس بودند. حق همه برسمیت شناخته.
همه انسان ها باید مداخله کنند و نه صرفا طبقه کارگر. انقلاب سیاسی یعنی تسخیر قدرت توسط پرولتاریا و شورای کارگری صورت می گیرد،‌اما انقلاب اجتماعی در راستای ساختن سوسیالیسم توسط تمام آحاد جامعه باید انجام گیرد. و این شدنی نیست مگر درگیر کردن همه جامعه در تصمیم گیری و پخش قدرت سیاسی در تمام سطوح جامعه در میان تمام اقشار زحمتکش جامعه.
مؤلفۀ چهارم:
سوسیالیسم مارکسیستی رادیکال و انقلابی است. خود ـ رهایی کارگران را از چارچوب قانونی فراتر می برد. اعتقاد به درهم شکستن ماشین دولت سرمایه داری دارد. مبارزۀ سیاسی را در خیابان ها، اعتصابات و انقلابات جستجو می کند و نه در اتاق های در بسته تجمعات روشنفکری بی ارتباط به جنبش های زندۀ ضدّ سرمایه داری. مارکسیست ها برای سازمان دهی اعتصاب عمومی و مسلح کردن توده ها برای قیام توده ای و سرنگونی دولت سرمایه داری، و استقرار دولت کارگری تدارک می بیند.
مارکسیسم، انقلابی است، و به حرکت دادن توده ها اعتقاد دارد.مارکسیسم اعتقاد به فراتر رفتن از نهادهای قانونی موجود، دارد. مارکسیسم به در هم شکاندن ماشین دولتی،‌ اعتقاد دارد. مارکس از کمون پاریس ۱۸۷۱ چنین درس می گیرد که توده ها با استفاده از دستگاه دولتی موجود نمی توانند به سوسیالیسم برسند. پرولتاریا باید دستگاه دولت بورژوایی باید درهم شکند. مارکسیسم اعتقاد به یکی شدن قوه مقننه و قوه مجری و قوه قضایی دارد. قانون گذاران باید قوانین را اجرا کنند و نه عده ای بوراکرات اداری، استاد دانشگاه و متفکر! یعنی بوروکراسی دولتی باید از میان رود. مارکس می گفت که انجمن های آزاد توده های تولید کنندگان مستقل باید جامعه را سازمان دهند. انقلاب روسیه ۱۹۱۷ این شکل قدرت را در سازماندهی شوراهای کارگری پیدا کرد.
مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
۲۰ آبان ۱۴۰۱
یادداشت ها:

*تزهای فئورباخ با پیشگفتار مازیار رازی
https://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1845/tezhaye-feuerbach.pdf

**کارل مارکس در نقد برنامه گوتا با پیشگفتار مازیار رازی
https://militaant.com/wp-content/uploads/2021/09/نقد-برنامه-گوتا.pdf

Print Friendly, PDF & Email

Google Translate