سخنی دربیستمین سالگرد ترور غلام کشاورز توسط جمهوری اسلامی

farideh_arman@yahoo.com
4 شهریور ۱۳۸۸ برابر با  ۲۶ اوت ۲۰۰۹ 
 
 درست امروز در همین ساعت  نه و نیم شب بیست سال پیش غلام را در مقابل چشمان مادرش ، برادرش و من که همسرش بودم  به گلوله بستند. بیست سال پیش من در  یکی از خیابانهای شهر لارناکا در کشور قبرس بعد از اینکه صدای شلیک چند گلوله را شنیدم و یکباره دیدم که غلام به زمین افتاد، و خون آلود شده است، دنیا برایم سیاه شد. می دانستم چه اتفاقی افتاده . می دانستم که دیگر تمام است ، می دانستم که این جانیان غلام را ترور کردند. می دانستم که دیگر هرگز او را نخواهم دید.
نمی دانم  با چه قدرتی فریاد می کشیدم و آمبولانس می خواستم . می گفتم کمک کنید آمبولانس خبر کنید. غلام را کشتند. فریاد می زدم "این بی شرفها ، غلام را کشتند" وقتی چند نفر غلام را در ماشینی گذاشتند و  به طرف  بیمارستان راه افتادند  من خود را به  ماشین دیگری که آنجا بود رساندم تا سوارآن  شوم و به دنبال آنها بروم که در این ماشین برادر بزرگترم را دیدم که او نیز گلوله خورده و خون الود است. او را هم مردم در این ماشین گذاشته بودند تا به بیمارستان برسانند.  اصلا نفهمیدم که او چطور تیر خورده  و چرا . همه چیز سریع اتفاق افتاد. در بیمارستان مرکزی شهر فقط دقایقی غلام را دیدم بی هوش بود. پلیس زیادی به آن جا آمده بود.  با وجود اینکه  حال خیلی بدی داشتم پلیس ها  دائم سوال می کردند که چرا می خواستند او را بکشند و او کیست؟ فریاد می زدم بروید کنسول گری جمهوری اسلامی ، قاتلین آنجا هستند. جمهوری اسلامی همسرم را ترور کرده . جمهوری اسلامی غلام را کشته، این یک ترور سیاسی است.
می دانید چقدر سخت است ؟ میدانید چه خاطره و تجربه تلخ و دردناکی است؟
 تصورش را بکنید که مادری برای دیدن فرزندش برای اولین بار از کشور خارج میشود وبعد از سالها می خواهد پسرش را ببیند. جلوی چشمش، جگر گوشه اش را می کشند. من آن لحظه آنقدر شوکه بودم که مادرغلام را فراموش کرده بودم. او هم به همراه برادر غلام دقایقی بعد به بیمارستان رسید.
غلام مورد اصابت ۳ گلوله قرار گرفته بود که یکی از ناحیه سر بود.او را به بیمارستان نیکوزیا منتقل کردند و  ساعاتی بعد بر اثر خون ریزی سر جان باخت.
برادرم  فعال سیاسی نبود ولی تروریستها جمهوری اسلامی از ترس اینکه فکر می کردند که برادرم که همراه غلام راه می رفت مبادا آنها را شناسائی کند او را نیز به گلوله می بندند. او از ناحیه شکم زخمی می شود، و بعد از عمل جراحی مشکلی که روی او انجام شد جان سالم بدر برد.
 
وقتی فیلم تیر خوردن ندا را دیدم و فریاد دوست همراهش را که می گفت " ندا نرو، ندا بمون ".  تماما تصویر  قتل همسرم توسط این جنایتکاران برایم زنده  شد. دقیقا شبیه هم بود . نمی دانم چند بار این صحنه مرگ ندای عزیزمان را دیدم و اشک ریختم٬ چقدر خوب که تکنیک اینقدر پیشرفت کرده که تیری که این جنایت کاران  شلیک می کنند و یک نفر را میکشند٬ میلیونها نفر در سراسر دنیا چند ساعت بعد آن را می بینند و جایی برای انکار کردن برای آنها باقی نمی ماند . آنها غلام راکشتند و به روی خودشان هم نیاوردند.
 
 غلام چهره شناخته شده ای بود، زندانی سیاسی  زمان شاه و به سبب فعالیت های زیادی که بر علیه جمهوری اسلامی داشت در واقع خاری به چشم سران رژیم بود. او در واقع برای رسیدن به یک جامعه انسانی مبارزه می کرد، و همین برای صدورحکم  ترورش کافی  بود. خبر ترور غلام در سراسر دنیا منعکس شد.
 این ترور یکی از دهها ترور سازمان یافته در خارج کشور بود.  این ترورها زیر نظر  وزارت اطلاعات کشور به سرپرستی علی فلاحیان و با نظارت و دستور مستقیم رفسنجانی صورت می گرفت. فلاحیان درتابستان ۱۳۶۹ زمانی که وزیر اطلاعات بود در یک مصاحبه تلویزیونی  اعلام کرد:  "مامورین اطلاعاتی جمهوری اسلامی فعالانه مراقب مخالفین جمهوری اسلامی در خارج از کشور بوده وبه گروهک های ضد انقلاب (بخوان ضد جمهوری اسلامی)ضربات موثری وارد کرده اند".
 
ترورهای خارج کشور هم یک سلسله از قتلهای این جانیان است. قتل های سال ۱۳۶۰ تا ۶۳ و طبق آماری حدود ۲۰۰۰۰ نفر در عرض ۱۴ ماه  در زندانهای رژیم اعدام میشوند. کشتار مردم کردستان، قتل و ترور مخالفین در داخل کشور در دوره خاتمی، کشتار نزدیک به ۵۰۰۰  زندانی  سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ زمانی که موسوی نخست وزیر بود، وصد نفر کشته شده در درگیرهای اخیر٬  اینها فقط گوشه کوچکی از کل تصویر و فیلم سیاهی به اسم جمهوری اسلامی است. اینها همه سر تا پای یک کرباسند و باید بروند.

ما فریاد غلامها و نداها و هزاران هزار جانباخته راه آزادی و برابری هستیم، و  تا سرنگونی  این جنایت کاران از مبارزمان کوتاه نخواهیم آمد.

خاطره آنها در قلب ما همیشه زنده خواهد ماند.
زنده باد آزادی، برابری ، حکومت انسانی