آقای میر حسین موسوی شما صحیح میفرمائید!

امروز متن سخنرانی شما را درجمع فرهنگیان خواندم. بسیار دلنشین بود و از اینکه شرایط و اوضاع سیاسی کنونی را بخوبی دریافته اید و رهنمودهای ضروری را یادآور شده اید رضایت خاطری دو چندان پیدا کردم.

 اینکه فرمودید: چرا این قدر مردم را ازار میدهید؟ آزادی کجاست؟برای من تبعیدی بسیار خوشایند است. اگر چه تکراری است و شما بسیار دیر این عبارات را بزبان آورده اید اما کماکان آرامبخش روان تکیده و زخمی من تبعیدی است. باور کنید من هم از قربانیان استبداد هستم و از این عباراتی که بکار بردید بی نهایت شاد شدم. برای یک لحظه فراموش کردم که چند هفته پیش از این گفته بودید که از ساختار شکنان فاصله بگیرید و در صدد حفظ و پاسداری از ساختار جمهوری اسلامی هستید. اینکه دعوای شما خانوادگی است. برای یک لحظه از خاطر بردم که در دهه شصت کجای ستون این نظام و امامتان خمینی را محافظت میکردید.

 آیا آنزمان را بیاد میاورید؟ به خاطر دارید آنزمان را؟ اگر نه من با وجود بالا رفتن سن و سال و خودتان میدانید کم حافظه شدن هنوز میتوانم فرازهائی از آن دوران را روی این کاغذ فلک زده که سه دهه طولانی جز ناهنجاری های اجتماعی / کشتارها / غم و اندوه و خون بر آن نوشته نشده صحنه هائی را برایتان بازسازی کنم. مثنوی هفتاد من خواهد شد و از حوصله مبارکتان بدور است.

باری به هرجهت صحیح فرمودید و گفتید: حاکمان قدرت مردم را درست تخمین نزدند

کاملا درست فرمودید. حاکمان  و همه آنها که استبداد را محافظت میکنند بلحاظ تاریخی کودن هستند. یا نفهم اند و یا خود را برای منافع کوتاه مدت خود که جز غارت و چپاول نیست / به نفهمی میزنند. برای همین در این مقاطع یکه میخورند و دستپاچه میشوند و ناشیانه مثل فرمانده سپاه چند روز پیش میگوید: خطر بزرگ در داخل است. استبداد صدای پای مردم را شنیده است. صدای پای مردم را آنها که دور اندیش اند بسیار زود می شنوند. در اعماق می بینند و می شنوند. ما تبعیدیان که شما عالی مقام فرمودید جنبش سبز از ما فاصله بگیرند از همان روزها که شما در وزرات و صدارت بودید این صدا را شنیدیم. آن زمان – همان دورانها که شما مشغول رتق و فتق امور مملکتی بودید و در مجاورت شما زندانهای کشورمان مملو از آزادیخواهان و فرهنگیان و جوانان بود و قتلگاه آنان شد / این صدا را شنیدیم. اعتراض هم کردیم.

باز هم بدرستی فرمودید که : ما گفتیم شعار مردم در ابتدای انقلاب این بود "در بهار آزادی جای شهدا خالی؟"، حرف ما این است که این آزادی کجاست؟ مگر مردم به خاطر این آزادی به صحنه نیامدند و ۲۲ بهمن ۵۷ راهپیمایی‌های میلیونی در سراسر کشور انجام نشد و شعار آزادی سر ندادند؟ مردم دنبال آزادی بودند، الان این آزادی کجاست؟

باور کنید که از شما بعنوان  یکی از سیاسیون صاحب مقام و منصب در جمهوری اسلامی بعید است که در دوران وزارت و صدارت خود متوجه غیبت این شعار و گفتمان آزادی نشده باشید / حتما مزاح میکنید. قطعا بیاد دارید که کتاب ها را سوزاندند و دهان جوانان و فرهیختگان را بوییدند و زبان سرخ دهها هزار سر سبز را بباد داد. آیا آنزمان هم در پی ایجاد جنبش سبز بودید؟ آیا فاصله انداختن میان ساختارشکنان و شما حافظان ساختار به این دلیل نیست که خاطر مبارکتان میخواهد حساب آندوران را از این زمان جدا کند؟
 

بگذریم سرتان را درد نمیاورم. تنها بلحاظ قدردانی بگویم که شما صحیح فرمودید که در جمع فرهنگیان گفتید:

 آیا ما نظامی را می‌خواستیم که افرادی شبانه بریزند و خانه‌های دانشجویان و مردم را ویران و ماشین‌های آنها را تخریب کنند؟ و بعد همه ارگان‌های موجود از وزارت اطلاعات تا بسیج بگویند این‌ها به ما ربطی ندارند؛ این‌ها از کجا آمده‌اند آیا از کره مریخ آمده‌اند؟ وقتی قتلی رخ می‌دهد، متهم هر کجا باشد آقایان آنقدر قوی هستند که ردش را بگیرند، آن‌وقت ده‌ها و صدها نفری که این جنایت‌ها را مرتکب شده‌اند را نمی‌توانند شناسایی کنند؟ چه کسی این را باور می‌کند؟

انگاری که  زمان را به سه دهه قبل برگردانده باشند. از شما چه پنهان من هم این سوال را بارها از خودم کردم. پاسخ آن را هم پیدا کردم وقتی دیدم که لباس شخصی ها همان اوائل سال ۵۸ و ۵۹ با چوب و چاقو / قمه و پنچه بکس – زنجیر و گزنه بجان کتابفروش ها و نشریه بدست ها می افتادند / میزدند و میکشتند و هیچ نهادی مسئولیت آنرا بعهده نمیگرفت و همه مسئولین مملکتی سکوت وحاشا میکردند. ایا برای شما پیش از این طی سالها وزارت و صدارت خود این سوال مطرح نشده بود؟ آیا حتی گزارشی از حضور لباس شخصی ها در خیابانها به حضورتان تقدیم نشد؟

احساس شعف کردم وقتی این جملات از زبان شما روان شد

حقیقت میگوئید من هم بعنوان قطره ای از جامعه تبعیدی که سالها در دوران صدارت و وزارت شما در زندان سپری کردم و هم اکنون نیز دو دهه جلای وطن کرده ام / باور نکردم. باور نکردم که این افراد از مریخ بجان مردم و فرهیختگان کشورم افتاده اند همانطور که شما با تاخیر سی ساله ناباوری میکنید! این را هم باور نمیکنم که شما از وقایع سه دهه قبل بی خبرید و امروز با امواج حرکت مردم استبداد زده کشورمان به حقایق پی برده اید. آیا صدای ضجه مادرانی که فرزندانشان در زندانهای دولت شما به خاک و خون کشیده شدند نشنیدید؟ سازمانها و احزابی را که لت و پار کردند مشاهده نکردید؟ ایا از خاوران شنیده اید؟ جائی که مزار هزاران ازادیخواهی است که قربانی اندیشه ورزی و دگرخواهی خود شدند؟ مزاح میفرمائید. با تمام این تفاصیل من بسیار خرسند شدم که شما در دیدار با اهل فرهنگ و آموزش اذعان کردید که :

مردم ما چنین چیزی را حتی قبل از انقلاب هم شاهد نبودند. به کسانی که چنین جنایاتی را مرتکب می‌شوند یادآور می‌شوم که مردم، آنهایی را که قبل از انقلاب مرتکب جنایت شدند به یاد داشتند و آنها را به سزای عملشان رساندند؛ مردم از چنین جنایت‌هایی نخواهند گذشت.

کاملا درست میگوئید. مردم این جنایات را بی پاسخ نخواهند گذاشت. ارابه انقلاب سر باز ایستادن ندارد و یقینا عمال و دست اندرکاران جنایات سه دهه اخیر را زیر چرخ های خود خواهد گرفت. اگر دهها بار هم خاک گلزار خاوران را زیر و رو کنند. جنگل بسازند. با  ساختمان هفتاد طبقه تغییر ارایش دهند اما یاد هزاران قربانی دوران شوم جمهوری اسلامی را از یادها زدودن نتوانند. دیر یا زود شما نیز که در مقام و منصب بودید و امروز ساختار شکنان را غیرخودی مینامید / ناگزیر به پاسخگوئی خواهید بود. اینکه شما با سکوت خود چه در آندوران و چه اکنون کدام همیاری را برای ساختن خاوران ها عرضه کرده اید؟  باور کنید که دل و جان من بعنوان یک تبعیدی و قطره ای از جامعه عظیم تبعیدی با مردم کشورم است. با نداها و سهرابهاست و دهها هزار قربانی دیگر و در این موقعیت خطیر بهیچوجه قصد تضعیف شما و جنبش سبز شما را در برابر جانیان حاکم ندارم اما یک سوال همیشه در مخیله سنگ شده ام مطرح میشود که چنانچه شما بریاست جمهوری دست یابید چگونه در برابر تبعیدیان دگر اندیش صف آرائی خواهید کرد؟ آیا امنیت فعالیت مسالمت آمیز برای اندیشه ورزان و نهادهای سیاسی و اجتماعی را تامین خواهید کرد؟ آیا در دولت شما حجاب اجباری از میان خواهد رفت و برابر حقوقی زنان و مردان بواقعیت خواهد پیوست؟ ایا حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی تامین خواهد شد؟ سندیکاها و تشکلهای کارگری چطور؟ آیا نان به سفره زحمتکشان باز خواهد گشت؟ ایا پس از خروج دیو فرشته ای بدر آید؟ و صدها سوال دیگر که از حوصله جنابعالی خارج است. علیرغم تمامی این سوالات و ابهامات از صراحت لهجه و شفافیت گفتار شما احساس خوبی پیدا کردم وقتی گفتید که:

اینها همه کشور را سیاه می‌کنند. اینها دل همه ما را سیاه می‌کنند، اگر ما سکوت کنیم همه ما را ویران می‌کند و همه ما را به جهنم می‌برد.

باور کنید اگر مطمئن بودم که آرزوهایم برآورده میشود حتما درخواست میکردم که این جملات را با آب طلا بنویسند و سر هر چهار راه تهران بزرگ نصب کنند. من از نزدیک و در زندانهای شما در دهه شصت مثل تمامی هزاران اسیر دیگر خصومت نهادینه شده حکومت را با پوست و گوشت خود حس کردم. همه سکوت کردند و ما را ویران کردند. بخشی را کشتند و سایرین را روانه دیار غربت کردند. شاید تصور کنید که تبعیدیان در ناز و نعمت غرب پروار و پروارتر میشوند و از سر سیری نامه پراکنی میکنند. خلاف به عرض شما رسانده اند.

 ما تبعیدیان یک لحظه آرام و قرار نداشته ایم و نخواهیم گرفت. دل و جان ما در کنار جوانانی است که امروزه بنام جنبش سبز به سرخی میگرایند و شما هم ناگزیر خواهید بود با آن یا در برابر آن قرار گیرید. اینجا در تبعید همه چیز رنگ آمیزی و قشنگ هستند. زیبائی تبلور دارد و ظرافت مرز نمیشناسد اما برای ما تبعیدیان همواره خانه همسایه بوده است. جانمان را در کوله پشتی فرسوده مان گذاشتیم و به خانه همسایه پناهنده شدیم هر یک نیز بیش از سهم خود بعنوان یک شهروند تاوان ازادیخواهی خود را داده ایم و امروز با هر موج اعتراضی مردم کشورمان عطش بازگشت به زادگاهمان دو چندان میشود. بخصوص وقتی که این جملات از زبان شما جاری میشود که :

حداقل جوانمردی این است که اگر اینها را کشته‌اید، آنها اذیت شده‌اند و زجرکشیده‌اند، لااقل جنازه‌های آنها را بدهید و به خانواده‌های آنها برسید. آن دسته از افرادی که شناخته شده نیستد چه؟ آنهایی که شهرستانی هستند چه می‌شوند؟ اینها را برگردانید به خانواده‌هایشان. چرا اینقدر مردم را آزار می‌دهید؟ چرا مردم را عصبی می‌کنید؟ چرا مردم را تحقیر می‌کنید؟ مردم حق دارند از قبر فرزندان خود خبر داشته باشند.

برای شما که در مقام و منصب خود بی خبرترین شهروند ایرانی بوده اید عرض میکنم که بسیاری از خانواده هائی که جگرگوشه هایشان را بجرم اعتقاد به ازادی و تحزب بقتل رساندند. برای تحویل اجساد آنها پول فشنگ های نابودکننده خود را نیز طلب کردند. بسیاری را در گورهای جمعی آشکار و نهان مدفون کردند. انبوهی از زندانیان را بدار آویختند و بسیاری که زیر شکنجه زندانبانان و بازجوها جان دادند. شکنجه ای که شما از آن نام نمیبرید و با مفاهیمی همانند اذیت و زجر مترادف میکنید. اما همانطور که در پایان سخنانتان تذکر دادید:

این‌طور نیست که چند ماه بگذرد و مردم همه چیز را فراموش کنند و همه چیز حل شود……..  نمی‌شود سر مردم را شیره مالید

ضمن تشکر از حوصله تان و امید همیشگی به زدودن استبداد بدست توانای مردم کشورمان – باور دارم که حقیقت در پشت انبوه ابرها نیز پنهان نمیماند.

بهروز سورن

۲۸٫۷٫۲۰۰۹