ملاحظاتی روی ” خطوط عمده ی سیاست کومه له در مورد همکاری و تنظیم مناسبات با احزاب سیاسی کردستان “( قسمت اول )

ملاحظاتی روی ” خطوط عمده ی سیاست کومه له در مورد همکاری و تنظیم مناسبات با احزاب سیاسی کردستان “

(( قسمت اول ))

فرشید شکری

« مارکسیسم سر آشتی با ناسیونالیسم ندارد حتی با عادلانه ترین، صادقانه ترین، شفاف ترین، و متمدنانه ترین نوع آن. مارکسیسم به جای تمام انواع ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم را پیش کشیده و آن را ترویج میکند. » لنین

مقدمه:

محتملاً برای بسیاری این سئوال پیش آید که لزوم نقد اسناد و مصوبات یک جریان سیاسی ( کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران ) در این دوره چیست؟ و یا اینکه با وجود مسائل گوناگون در مقابل کمونیستها، و کوشش برای پاسخگویی بدانها، این قبیل نقدها چه ضرورتی در اوضاع و احوال کنونی دارند؟

در یک پیکار طبقاتی – سیاسی پردامنه، بهیچوجه نمیتوان از نقد سیاستهای نادرست جریاناتی که در جنبش کارگری – کمونیستی جامعه جای گرفته اند یا خود را متعلق به این جنبش میدانند، رویگردان شد. به چالش کشیدن سمتگیریهای سیاسی ایی که به جنبش کارگری – کمونیستی لطمه میزنند، و یا موانع صعب العبوری در برابر پروسه ی ترقی و تکامل مبارزه ی طبقه ی کارگر علیه سرمایه داری تعبیه میکنند، اساساً ستیز با آن گرایشات غیر مارکسیستی و انحرافی ایی است که مستقیماً مدد رسان طبقه ی بالادست ( بورژوا ) و بدین سان استمرار بقای حاکمیت آنند. بنابر این، یکی از وظایف خطیر کارگران کمونیست و مارکسیستهای انقلابی، ستیز مداوم با این گرایشات در هر شرایطی است. با این مقدمه ی کوتاه وارد مبحث حاضر میشوم.

همانگونه همگان استحضار دارند، کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، سالهاست با سازمانها و احزاب بورژوایی در کردستانِ ایران همکاریهای معینی حول و حوش مسائل امنیتی و اطلاعاتی، و گویا همیاری به منظور جلب پشتیبانی مردم آزادیخواه و برابری طلب، و احزاب چپ و کارگری جهان از مبارزات انقلابی مردم کردستان، داشته است. قدر مسلم، هر تشکیلات و حزبی مخیر است با سایر احزاب روابط دیپلماتیک برقرار نماید و با آنان وارد همکاریهایی شود. در دوره ی اخیر اما، رهبری کومه له بطرق متنوعی سعی کرده تا تعاملات و نشست و برخاستهای همیشگی اش با جریانات یاده شده را وارد فاز جدیدی کند.

در کنگره ی هفدهم کومه له – سازمان کردستان حزب کمونیست ایران که در تیرماه ۱۳۹۶ خورشیدی برگزار گردید، قطعنامه ایی با عنوان ” خطوط عمده ی سیاست کومه له در مورد همکاری و تنظیم مناسبات با احزاب سیاسی کردستان ” به تصویب نمایندگان، و ناظرین این کنگره رسید. لازم به ذکر است، قطعنامه ی مورد بحث که اینک جزو اسناد رسمی این تشکیلات است و رهبری کومه له بر مبنای آن عمل میکند، قبلاً در کنگره ی پانزدهم کومه له به تصویب رسیده بود که پس از تدقیق و بازبینی آن جهت صحه گذاری و تصدیق به کنگره ی هفدهم تقدیم گردید.

در بخشی از این قطعنامه آمده است: « بر بستر این اوضاع دولت مرکزی همواره ابزارهای مختلفی را برای سرکوب و به انحراف کشاندن مقاومت و مبارزه ی مردم کردستان به طور همزمان به کار گرفته است. اگر از یک طرف به سرکوب مستقیم از طریق لشکرکشی، اعمال خشونت و قهر عریان، بازداشت، شکنجه، زندان و اعدام، گسترش اعتیاد به مواد مخدر، ایجاد اختلافات مذهبی و دامن زدن به سلفی گری وایجاد دستجات مسلح سلفی روی آورده، از طرف دیگر با بهره برداری از شکافها و اختلافات موجود در بین احزاب سیاسی فعال در کردستان، دامن زدن به روحیه ی انتظار در میان مردم کردستان و بهره برداری ازجریانات لیبرال و اصلاح طلبان حکومتی کرد، با یاری گرفتن از حربه ی مذاکرات یکجانبه با برخی از احزاب و جریانهای سیاسی و همچنین تلاش برای از محتوی خالی کردن خواستها و مطالبات مردم کردستان، و محدود کردن این خواستها در چهارچوب تنگ مطالبات فرهنگی از هیچ تلاشی برای به شکست کشاندن جنبش حق طلبانه و انقلابی مردم کردستان دریغ نکرده است. »

وقتی با دقت به این عبارات بنگریم، می بینیم این قطعنامه در مقام ناصح و اندرزگو، سوای یادآوری سیاستهای سرکوبگرانه ی رژیم بورژوا – اسلامی برای تحمیل شکست به جنبش، حربه های گوناگون حاکمیت را بازگو کرده تا شاید مخاطبین عالیقدر ( احزاب سیاسی ) به خود آیند و هم به پر کردن شکافها و رفع اختلافات اشان همت گمارند، و هم زین پس به ترفند مذاکرات یکجانبه ی رژیم تن نسپارند چون صلاح جنبش در این است!

هر کارگر کمونیست، هر مارکسیست انقلابی، و هر آنکس دل در گرو آزادی و برابری و رفع تبعیضات در جامعه دارد با خواندن این سطور از قطعنامه فی الفور با خود خواهد گفت که، نه فقط رژیم سرمایه داری حاکم کمر به انهدام جنبش انقلابی در کردستان بسته، بل احزاب بورژوا – ناسیونالیست کرد نیز در تقابل با این جنبش اند و دهه هاست در پی تضعیف و نابودی اش هستند. مع الوصف، قطعنامه تنها رژیم را دشمن جنبش مذکور معرفی کرده است. همین گویای آنست که این قطعنامه [ در قالبِ مصلحت اندیشی ] در تعقیب فراروی از همکاریهای تاکنونی و برقراری روابط بسیار حسنه، و مستحکمتر و پایدارتر با جریانات راست و ضد کمونیست در کردستان است. در نتیجه لازمه ی دستیابی به این مقصود، عنوان نکردن واقعیات است.

در پایان پاراگراف، قطعنامه از جنبش حق طلبانه و انقلابی مردم کردستان نام میبرد! جا دارد پرسید که، نیروهای تشکیل دهنده ی این جنبش که با واژه های حق طلبانه و انقلابی مزین شده، کیانند؟ کارگران له و لورده شده زیر چرخهای مناسبات و شیوه ی تولیدی حاکم، زنان ستمدیده، جوانان محروم و بیکار، و کمونیستها نیروهای بالقوه و بالفعل این جنبش اند، یا همه ی لایه های جامعه یعنی توده های تحت ستم و استثمار، خرده بورژوازی و سرمایه دارانِ ناراضی کرد در کنار احزاب سیاسی اشان؟

باید گفت، از آنجایی که در سه دهه ی گذشته تحبیب، همکاری و تنظیم مناسبات با جریانات متعلق به جنبش بورژوایی کرد از جایگاه ویژه ایی نزد رهبری کومه له برخوردار بوده، لهذا مدتهاست که هیچ صحبتی در خصوص اینکه، در کردستان دو جنبش کاملاً متفاوت و متمایز از همدیگر، یکی جنبش سوسیالیستی به رهبری کمونیستها، و دیگری جنبش ملی به رهبری جریانات ناسیونالیست، وجود دارند که در مقابل هم صف آرایی کرده اند و در کشمکش با یکدیگرند، نمیشود.

اسم نبردن از دو جنبش ناهمگون، و ترسیم یک جنبش واحد بدون شناساندنِ نیروهای تشکیل دهنده اش، مشعر داد و ستد با دشمنان طبقه ی کارگر، و پشت کردن به امر مبارزه ی طبقاتی در این نقطه از جغرافیای ایران به دلیل دلبستگی به جنبش ناسیونالیسم کرد است. خط مشی سیاسی کاملاً راستی که به بهانه ی جدیت در راستای متحد کردن توده های زجر دیده و بدین سان تقویت پیکارهای ایشان علیه ستمگری ملی، و ایضاً جلوگیری از جنگ و خونریزی میان احزاب سیاسی در فردای تحولات کشور، از دیدِ کارگران و توده های فرودست پنهان شده است.

در قسمتی دیگر از این قطعنامه، میخوانیم: « کومه له که پرچم مطالبات کارگران و مردم زحمتکش و زنان ستمدیده و جنبش سوسیالیستی را برافراشته است، بنا به مسئولیتی که در قبال جنبش انقلابی مردم کردستان بر عهده دارد و در پاسخ اصولی به تمایلات وحدت طلبانه ی مردم کردستان و به منظور بکار گرفتن همه ظرفیتهای اعتراضی موجود در جامعه بر علیه دولت مرکزی، به منظور هموار نمودن راه رفع ستم ملی بر مردم کردستان، کاهش ابعاد مصیبتهای ناشی از مبارزه بر علیه این ستمگری، محدود کردن امکان توطئه گریهای رژیم جمهوری اسلامی در میان احزاب و جریانهای سیاسی مسلح در کردستان، تأمین همکاری نیروهای سیاسی کردستان در برابر رژیم جمهوری اسلامی، و در سطحی دیگر گسترش همکاری میان فعالین جنبشهای اجتماعی در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی، سیاستهای زیر را در دستور کار خود قرار میدهد. » ( خطوط تأکید از من است )

با نادیده گرفتن اینکه کومه له پرچمدار چیست و چه جریانی است که تماماً مصرف داخلی دارد، و با عبور از اهداف برشمرده شده، با دو نکته ی قابل توجه و مرتبط با هم مواجه میشویم. ” عهده دار بودن مسئولیت ، و ” تمایلات وحدت طلبانه “!

خواننده در اثنای روبرو شدن با موضوع تمایلات وحدت طلبانه ی مردم کردستان سریع درمییابد که منظور قطعنامه، وحدت میان احزاب چپ و راست فی المثل متحد شدن دو حزب دموکرات، وحدت کومه له با روند سوسیالیستی و جریاناتی که با نام کومه له فعالیت دارند، و یا اتحاد و ائتلاف همه ی سازمانها و احزاب سیاسی ( تشکیل جبهه ) میباشد.

پیداست عهده دار بودن مسئولیت در قبال جنبش در این قطعنامه برجسته شده تا رهبری کومه له بر پایه ی آن به تمایلات وحدت طلبانه ی مردم کردستان، و تحقیقاً تمایل درونی خود این رهبری، پاسخ ” اصولی ” بدهد! ردیف کردن آن سخنان پر زرق و برق ( اهداف اشاره شده ) در پاراگراف فوق الذکر، در حقیقت دعوت از فعالین و اعضای این تشکیلات به دست برداشتن از مجادله با جریانات بورژوا – ناسیونالیست، و فوکوس روی مبارزه ی ” همه با هم ” به امید تحقق اتحاد یا ائتلاف کومه له با احزاب ناسیونالیست است.

اینک روی سیاستهای تدوین شده تمرکز میکنیم. شش بند بعنوان سیاستهایی که گویا پیشروی مبارزه علیه ستمگری ملی را تأمین میکنند، در قطعنامه گنجانده شده اند.

« اول، ایجاد فضای دیالوگ و گفتگو؛ تقویت روحیه نقد و روشنگری در میان احزاب سیاسی و در جامعه به منظور پیشبرد مبارزه سیاسی مسالمت آمیز مابین نیروهای فعال در کردستان. دوم، اجتناب از رویاروئی های مسلحانه؛ لازم و ضروری است که همه نیروهای سیاست فعال در کردستان به روشنی و بطور اکید به سیاست عدم استفاده ‌از اسلحه در پیشبرد اختلافات سیاسی متعهد شوند و پایبندی بدون چون و چرای خود به این امر را به جامعه کردستان اعلام نمایند. سوم، احترام به حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم؛ احزاب و نیروهای سیاسی پایبندی خود را به اصل آزادی بدون قید و شرط فعالیت سیاسی در کردستان بعنوان یکی از ارکان مبارزه مسالمت آمیز سیاسی اعلام کنند؛ چهارم، اجتناب از هرگونه ارتباط جداگانە با رژیم؛ مذاکره با حکومت مرکزی در ارتباط با حقوق و خواستهای مردم کردستان، امری منحصر به هیچ حزب و یا سازمانی نیست. لازم است هرگونه ارتباط جداگانه با دولت مرکزی منع گردد. چنانچه در شرایط خاص و معینی مذاکره و گفتگو با دولت ضرورت سیاسی پیدا کرد، اصل توافق همگانی در مورد قبول و یا رد مذاکره به رسمیت شناخته شود و در صورت انجام چنین مذاکره ای، مکانیسم و روش کلی پیشبرد آن مورد توافق عمومی باشد. »

صرف نظر از حرفهای عامه پسند همچون ” ایجاد فضای دیالوگ و گفتگو و تقویت روحیه نقد و روشنگری در میان احزاب سیاسی ” ، ” مبارزه ی سیاسی مسالمت آمیز” ، ” اجتناب از رویاروئی های مسلحانه ” ، و ” احترام به حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم ” توسط احزاب و نیروهای سیاسی، قطعنامه نخست به سازمانها و احزاب بورژوا – ناسیونالیست فراخوان اجتناب ورزیدن از هرگونه ارتباط جداگانه با رژیم را میدهد و دوباره چند خط پائین تر، این جریانات را از هرگونه ارتباط جداگانه با ” دولت مرکزی ” منع میکند و در انتها، قبول یا رد مذاکره و گفتگو با دولت در ” شرایط خاص ” را به توافق همه ی احزاب سیاسی فعال در کردستان گره میزند. طبقِ فرمولِ توافق همگانی در مورد قبول یا رد مذاکره و گفتگو با دولت، این سازمانها و احزاب سیاسی اند که در این فقره، و احیاناً مابقی مقولات، تصمیم گیرنده اند، و نه توده های مردم تحت ستم!

بند پنجم اینچنین تنظیم شده است: « پنجم، برسمیت شناختن اصل حاکمیت مردم؛ حاکمیت و اداره جامعه در کردستان امر بدون چون و چرای مردم از طریق ارگانهای منتخب آنان است و احزاب سیاسی مجاز نیستند مستقل از رأی و اراده ی مستقیم مردم، حاکمیت را در هیچ سطحی مابین خود تقسیم کنند. »

با گذشتن از واژه ی ” مردم ” که دال بر خلق گرایی یا پوپولیسمِ عیان و آشکار است، این پرسش مطرح میشود که، اگر اعتقاد بر این است مردم بایستی شوراهای خود را برپا کنند و حکومت و اداره ی جامعه امر آنها است، چرا خود ایشان حول موضوعات گوناگون از قبیل ” مذاکره ” با رژیم جنایتکار بورژوا – اسلامی، تصمیم گیرنده نباشند؟ آیا توده های کارگر و مردم زجر دیده ایی که چهار دهه ی متوالی در راستای بزیر کشیدن نظام اقتصادی – سیاسی مسلط و پایان دادن به کلیه ی اشکال ستم مبارزه کرده اند، حماسه آفریده اند، هزینه داده اند، و آزموده شده اند، به ولی و وصی نیاز دارند؟ چرا قبول یا رد مذاکره با ” دولت مرکزی ” به توافق مابین کومه له و سازمانها و احزاب ناسیونالیست و مرتجع منوط گردیده، ولیکن در سطور بعدی روی برسمیت شناختن حاکمیت مردم پافشاری شده است؟ به این تناقض چگونه پاسخ داده میشود؟ ضمناً اگر بناست تا کارگران و توده های ستمدیده حاکمیت خود را برپا دارند، این جمله که میگوید، ” احزاب سیاسی مجاز نیستند مستقل از رأی و اراده ی مستقیم مردم، حاکمیت را در هیچ سطحی مابین خود تقسیم کنند” ، چه مفهومی دارد؟ غیر از این است ” برسمیت شناختن اصل حاکمیت مردم ” به شعاری توخالی تبدیل گردیده چراکه بحث حاکمیت احزاب سیاسی با رأی و اراده ی مستقیم مردم به میان آمده است.

واقعیت این است، در خط مشی رهبری کومه له، حاکمیت شوراهای کارگری و مردمی به حاکمیت احزاب تغییر یافته است. برخی از رهبران کومه له به صراحت آنرا عنوان کرده اند. بزعم آنان، توده های کارگر و مردم زیردست قادر به اداره ی جامعه نیستند. آنها معتقدند، لازم است سازمانها و احزاب بورژوایی کرد همراه با کومه له برای مدتی مشترکاً بر جامعه حکمرانی کنند تا زمان مناسبِ برای ” حاکمیت مردم ” فرا رسد!

بند ششم اینگونه فرموله شده است : « ششم، همکاری نیروهای سیاسی در هر سطحی که انجام بگیرد، لازم است در راستای منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده در سطح ایران و منطقه ‌بوده ‌و در جهت تقویت مبارزات جمعی و مستقیم آنها علیه جمهوری اسلامی و حکومتهای سرکوبگر مردم کشورهای منطقه انجام بگیرد. »

تو گویی، واقعاً سازمانها و احزابِ ناسیونالیست در همکاریهای خود با کومه له به منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده در سطح ایران و منطقه عنایت خواهند داشت؟! هر کس اندک شناختی از ماهیتِ این جریانات داشته باشد، با شنیدن چنین سخنی فی الفور شگفت زده خواهد شد. چطور امکان دارد این جریانات بورژوایی که سرنوشت توده های کارگر و ستمدیده نزد آنان پشیزی ارزش ندارد و برای کسب اهداف سیاسی و طبقاتی خود از هیچ خیانتی فروگذاری نمیکنند، به فرامین مندرج در قطعنامه ی کنگره ی هفدهم گوش فرا دهند و در امتدادِ منافع عمومی کارگران و مردم ستمدیده ی ایران و منطقه، و نیرومند ساختن مبارزات ایشان علیه رژیم مستبد و سرمایه داری جمهوری اسلامی و سایر حکومتهای استبدادی – سرمایه داری، به همکاری با کومه له مبادرت ورزند؟!

ادامه دارد…