اتهام پلیسی به افراد و احزاب اپوزیسیون موقوف! ( حامد خاکی و محمود قزوینی )

حامد خاکی و محمود قزوینی

مدتی است که یک روش بسیارمنسوخ، دوباره دارد در میان برخی از افراد و احزاب و سازمانهای سیاسی چپ مخالف  رژیم  باب میشود. افراد و احزاب بی پروا و بدون هیچ گونه مسئولیتی احزاب و افراد دیگری را متهم به همکاری با وزارت اطلاعات و پلیس جمهوری اسلامی میکنند.

اگر این شیوه ادامه پیدا کند سنگ روی سنگ نمیماند و معلوم نیست این وضعیت به کجا ختم شود. شکی نیست که احزاب سیاسی مخالف جمهوری اسلامی و فعالین داخل کشورباید در مقابله با پلیس جمهوری اسلامی هوشیار باشند و فعالیتها و ترفندهای آن را خنتی کنند. اما اگر این امر حیاتی، به مستمسکى براى پرتاب اتهامات بى پایه و اساس به طرف منتقدین تبدیل شود و به این منجر شود که هر جریان و فردی با دستاویز قرار دادن این و یا آن مسئله از طرف فلان و یا بهمان جریان مخالف جمهوری اسلامی که عملش از نظر طرف مقابل  آب به اسیاب وزرات اطلاعات میریزد، شروع به بزرگنمائی کردن مسئله و استفاده از آن برای کوبیدن مارک همکاری پلیسی و امنیتی به طرف مقابل شود دیگر هیچ جایی برای تعادل، حقیقت جوئی و اصل حقوق انسانی و مدنی نمیماند. مبارزه بر علیه رژیم نیز دشوارتر میشود و افراد و بخصوص نسل جوان به مبارزه سیاسی بی اعتماد میگردند. این یکی از اهداف رژیم و وزارت اطلاعات آن نیز میباشد.
در تازه ترین نمونه  فواد عبدالهی یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب حکمتیست در نوشته ای ایرج فرزاد  از زندانیان سیاسی در رژیم سلطنتی، از پایه گذاران و رهبران کومه له و حزب کمونیست ایران، از رهبران حزب کمونیست کارگری ایران و سپس حزب حکمتیست و از رهبران و چهره های شناخته شده جریان کمونیسم کارگری را پروکاتور پلیس خوانده است.
و نشریه اکتبر شماره ١٨، نشریه کمیته کردستان حزب حکمتیست، زیر نام دفاع از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، دانشجویان چپ و سوسیالیست غیر دابی منتقد داب را وزارت اطلاعاتی و جریانات یاری دهنده به وزارت اطلاعات خوانده است. نویسنده و مسئولین این نشریه با کنار هم قرار دادن دانشجویان سوسیالیست و دیگر دانشجویان چپ و سوسیالیست در کنار وزرات اطلاعات و وبلاگش، یعنی وبلاگ " داب تهران" ابتدایى ترین حقوق انسان مدنی را در مبارزه سیاسی زیر پا گذاشته و با این عمل به ضرر فضای باز و آزاد سیاسی که جنبش کمونیستی و کارگری بیش از همه بدان نیاز دارد، عمل کرده اند.
به بخشی از مطلب نشریه اکتبرتوجه کنید:
"ازهمان روزهای آغازین دستگیری رهبران دانشجویی شاهد ظهورانواع واقسام سایتها ووبلاگهای ظاهرا" دانشجویی بنامهای داب تهران ودانشجویان سوسیالیست و… بودیم. درتازه ترین اقدام جبهه اطلاعات – آذرین وپس ازاعلام کناره گیری یکی ازفعالین دانشجویی ازتشکل دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب وبلاگی بنام آزادی  برابری – بخش منشعب از دانشجویان آزادیخواه وبرایری طلب – خط بازسازی با تکرارهمان اتهامات وزارت اطلاعات وتریبون مارکسیسم آذرین تلاش مجددی را درجهت ضربه زدن به جنبش آزادیخواهانه وبرابری طلبانه دانشجویی آغاز کرده است. …." از نشریه اکتبر شماره ١٨

وبلاگ " داب تهران" و یک وبلاگ جدیدا تاسیس شده دیگر به طور روشنی وبلاگ وزارت اطلاعات است. فقط وزارت اطلاعات آنها را اعلام  علنی نکرده است. تمام شعبده بازی آن عیان است. منعکس کننده اطلاعات اطاق بازجوئی و شکنجه دانشجویان و اطلاعات به سرقت رفته از کامپیوترهای افراد و احزاب اپوزیسیون است. بقیه ادا و اطوار آن را هم هر کسی که ذره ای با سیاست سر و کار داشته باشد متوجه میشود. اما قرار دادن دیگر دانشجویان چپ منتقد داب، به این بهانه که داب مورد حمله رژیم و وزرات اطلاعات آن است عملی ضداخلاقی و ضد حداقل نرمهای انسانی و سیاسی است . این عمل به وزارت اطلاعات کمک میکند تا بهتر به فعالیت خود بر علیه همه دانشجویان و بخصوص دابی ها و بقیه اپوزیسیون خارج کشور ادامه دهد. با چنین عملی مرز رژیم و مخالف رژیم به هم میرزد.  وصل کردن دانشجویان سوسیالیست و چپ  و دانشجویان جدا شده منتقد از داب به وزرات اطلاعات ناخواسته مستقیما در خدمت وزارت اطلاعات است.
ما همینجا از همه فعالین دانشجویان ازادیخواه و برابری طلب میخواهیم که اختلافاتشان را در فضایی دوستانه و رفیقانه و با هدف حفظ اتحاد و یکپارچگی داب انجام دهند تا ضمن عبور دادن یک جریان مهم چپ در جامعه در این برهه، اهداف وزارت اطلاعات و رژیم را در ضربه زدن به داب نیز خنثی کنند. هرگونه بی توجهی به این مسئله تیر زدن به پای خود و جریان سوسیالیستی در دانشگاه است.
ما اطلاعیه دانشجویان دابی منتقد حرکت داب را برای مطالعه خوانندگان در زیر میاوریم. هر کسی با مطالعه آن متوجه میشود که ربط دادن این اطلاعیه به وزارت اطلاعات چقدر بی پایه است. یک چیز روشن است و اینکه دانشجویان سوسیالیست و دانشجویان دابی خط بازسازی  طور دیگری فکر میکنند، فکر میکنند داب باید طور دیگری عمل کند. همین! نشریه اکتبر به جای نقد حرکت منتقدین جدا شده از داب، آنها را همسو با وزارت اطلاعات و تکرار کننده حرفهای وزارت اطلاعات  و عمل آنها را کمک به پلیس جمهوری اسلامی معرفی میکند.
 این کار نقض ابتدائی ترین حقوق انسانی و همچنین نقض ابتدائی ترین پرنسیب در مبارزه سیاسی است.
 در تاریخ سیاسی ایران و جهان بارها اتفاق افتاده است که اتحادیه ها و تشکل های کارگری و غیر کارگری به درست و یا نادرست از طریق فعالینشان به انشعاب کشیده شدند. فقط در کشور عراق که امکان آزادی سیاسی بیشتری وجود دارد تاکنون دو بار دو اتحادیه کارگری پر قدرت تحت نفوذ جریان ما، جریان کمونیسم کارگری توسط  بخشی از فعالین کمونیست آن به انشعاب کشیده شدند و هر دو بار هم ضربات سختی به تشکل کارگران وارد شد. در سراسر جهان این مسئله هر روز تکرار میشود و
کمتر مواقعی این چنین حقوق و حرمت افراد و فعالین و احزاب شکسته میشود و زیر سوال میرود.
گردانندگان نشریه اکتبر و حزب حکمتیست میتوانند مانند ما عمل خط بازسازی داب را اشتباه آمیز و ضربه زننده به داب بدانند، اما وصل کردن هر منتقد داب به وزارت اطلاعات و رژیم، شیوه شناخته شده مجاهد و دسته های غیر سیاسی است که به جاى بحث و پلمیک سیاسى هر منتقد خود را به رژیم و وزارت اطلاعات آن وصل میکنند. در این مورد مشخص باید خط دانشجویان خواهان بازسازی داب مورد نقد دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دیگر قرار گیرد. یک حزب مسئول ضمن دخالت در این مبحث ، بادقت و بطور مشخص دخالت وزارت اطلاعات و وبلاگهای آن را به نفع این و یا آن طرف افشاء میکند  و افراد را به هشیاری در مقابل وزارت اطلاعات و خنتی کردن فعالیتهای سرکوبگرانه و جاسوسی و تفرقه افکنانه اش فرا میخواند. نه اینکه خود به عملی دست زند که به هدف وزارت اطلاعات یعنی پلیسی کردن فضای سیاسی و شکست حرمت و حیثیت افراد و سازمانها یاری رساند.

قبلا هم حزب حکمتیست با توسل به بحثی در باره سولیداریتى سنتر به همین شیوه متوسل شد. حزب حکمتیست  زیر عنوان بحث در باره سولیداریتت سنتر، کومه له را متهم به فعالیت پلیسی و ایرج آذرین و رضا مقدم را به عنوان جریان "نئوتوده ایستی" طرفدار رژیم و پلیسی که معلوم نیست به چه جهت و بدنبال چه منافعی دنبال فعالین کارگری از رفرمیست تا کمونیست میگردند تا به وزارت اطلاعات  معرفیشان کنند، متهم کرده است. این متدهاى منسوخ با حداقل احساس مسئولیت سیاسى یک جریان جدى منافات دارد• حزب حکمتیست یک اسکاندال ایرج آذرین و رضا مقدم در مورد داب  را بهانه ای  قرار داد تا این عمل زشت خود را مباح بداند. کمپین حزب حکمتیست جهت رژیمی و پلیسی خواندن رضا مقدم و ایرج آذرین زیر عنوان " نئوتوده ای شدن آنها" و اتهام به کومه له مبنی بر اینکه با نقشه و برنامه بدنبال لو دادن فعالین کارگریند، بی پایه ترین و زشت ترین عمل ممکنی است که میتوان از یک جریان سیاسی سر بزند. در آن جریان اطلاعیه کومه له مبنی بر افشای سولیداریتى سنتر مستقل از به جا و یا نابجا بودن آن به معنای ترغیب کار پلیسی در ایران تعبیر شد!!  
همچنین گروه اتحاد سوسیالیستی کارگری، جریان متعلق به ایرج آذرین و رضا مقدم در اطلاعیه ای سرقت اطلاعاتی رژیم از کامپیوترهایشان را به گروهی در اپوزیسیون مننتسب کردند. آنها به جای اینکه انگشت اتهام را به سوی رزیم بگیرند، آن را به سوی اپوزیسیون چرخاندند.
باید به این وضعیت پایان داد. باید در مبارزه با پلیس و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با دقت مواظب حرمت و حیتیت و حقوق مدنی و انسانی افراد و احزاب در اپوزیسیون بود. پرتاب اتهام پلیسی و اطلاعاتی از طریق نشریات علنی به افراد و احزاب ناقض حقوق مدنی و انسانی است.

ای میل حامد خاکی: khaki.h@gmail.com
ای میل محمود قزوینی: ghazvini.m@gmail.com

١٨ اوریل ٢٠٠٩

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
از همه میخواهیم بخوانند و قضاوت کنند که کجای این اطلاعیه حرفهای وزارت اطلاعات است.

بیانیه ی دانشجویان ازادی خواه و برابری طلب – خط بازسازی

جامعه طبقاتی تصویری آشناست. هر پنجره اتاقکی استیجاری گشوده می شود به صداها و تصاویر بریده بریده و رنگ پریده ی سرکوب، نابرابری، و زنجیرهای مرئی و نامرئی بر جسم ها، جنبش ها و جامعه. جمهوری اسلامی حلقه ی اخیری است از سلسله ی طولانی حاکمیت مرگ و وحشت بر این سرزمین. آمیزه ی جهنمی مذهب و سرمایه داری، جامعه را به یک اردوگاه مرگ پهناور مبدل ساخته است. اقلیتی تبهکار فرمان می رانند و به واسطه رژیم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موجود تولید اجتماعی جامعه را مصادره کرده و برج های سروری خود را فربه تر و مستحکم تر می کنند. سازش اجتماعی و تعاون اسلامی دروغی است که غارت و قتل عام اجتماعی جاری را بزک می کند. تاریخ تمام جوامع کنونی اما، تاریخ ستیز طبقاتی است. رهایی جز با دگرگونی تام ساختارهای سلطه امکان پذیر نیست.

برآمد مجدد حرکت و مبارزه ی کمونیستی و سوسیالیستی در ایران امروز، جستجوی دوباره ای برای بازسازی ستیز جمعی طبقاتی و کوشش مجددی در شناخت و دگرگونی جامعه در کلیت متکثر اما به هم مرتبط و اشتراکی آن است. پس آیند کشتارهای خونین دهه شصت در ایران و حذف سازمانی، فکری و فیزیکی چپ دگرگون خواه از جامعه، عرصه برای تاخت و تاز بلوکی تاریخی متشکل از جناح های بورژوازی مهیا شد. رشته های پیوند ترور دولتی، مصیبت فرهنگی و دغلکاری سیاسی با بهره کشی اقتصادی مستحکم تر شد و مقاومت های سازمان نایافته و پراکنده مردمی سرکوب شد. جامعه از دیدگاه حاکمان دوباره تعریف شده بود: انبانی از منافع فردی خصوصی رقیب که حاملین انسان ‏وار خود را به همدستی بیشتر در این نظام طاعونی تطمیع می کرد. کمونیسم و سوسیالیسم به عنوان مفاهیمی منسوخ تعریف می شد که وظیفه ی نقادی شبه علمی آن را خودفروختگان دانشگاهی و وظیفه ی نقادی پلیسی آن را مأموران امنیتی بر عهده گرفتند. ماشین تبلیغات بورژوازی وظیفه ی تحریف و تخریب تاریخ حماسی و پر افتخار چپ در ایران را به برکت فضای یأس و تسلیم ملی و جهانی تشدید ساخت. روزنامه های دولتی و بورژوایی به عرصه ی رقابت کاسه لیسانی بدل شده بود که برای اثبات خوش خدمتی به اربابان طبقاتی خو