جمشید هادیان حزب کمونیست کارگری را خائن ، راست و پوپولیست می داند!

جمشید هادیان حزب کمونیست کارگری را خائن ، راست و پوپولیست می داند!

 

نگاهی به “توضیح مقدماتی” جمشید هادیان عضو سابق جمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری

از: سعید صالحی نیا

salehinia@aol.com

۱۵ ژوئن ۲۰۱۸

مقدمه:

خوشحالم جمشید هادیان عضو سابق  مادام العمر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ، “سنت ” دیگرانی را که بعد از خروج از اون حزب “تقیه عارفانه”  پیشه کرده اند را دنبال نکرده و حتی قول داده بیشتر هم نظرات انتقادیش را در مورد حزبی که سالها درونش فعالیت داشته و بقول خودش این فعالیت باعث “سرخوردگی شدید روحی شده” ، با جامعه در میان بگذارد! این خودش آغاز خوبیست.

جمشید هادیان در آغاز این نقد رو به جامعه (۱) مورد حملات قابل پیش بینی هم حزبیهای سابق قرار گرفت که مرتب به او می گویند که “دشمن را شاد کردی” یا اینکه در احزاب خواهر کمونیست کارگری به او توصیه می کنند که “دوران فردیت نیست بچسب به یک حزب” که این عکس العملهای سخیف هم کاملا طبیعی است و باز خوشحالم جمشید هادیان خودش دارد  پاسخهائی در مقابل این لاطائلات می دهد.

در این مقاله کوتاه من هم مثل بقیه فعالین کمونیست و دقیقا از زاویه سوسیالیسم خواهی و گرایش کمونیزم کارگری که سالهاست در حال نقد این نسل  اخیر کمونیزم کارگری و ارائه الترناتیو بوده ام تلاش خواهم کرد نگاهی بیندازم و انتقادات خودم را به فرمولبندی جمشید هادیان ارائه دهم. انتظار هم ندارم ایشان پاسخی بدهد. ایشان و روانشناسی  ایشان را هم خوب می شناسم. نقد من به ایشان هدفش رشد افکار عمومی است و خصوصا انها که در این چرخه کمونیزم غقب مانده ایرانی گیر نکرده اند و متوجه شده اند که تحولی کیفی نیاز است و نه این سطح از انتقادات ابکی!

(۱)جمشید هادیان نقدهایش در این “توضیح مقدماتی” چیست؟

جمشید هادیان می گوید که حزب کمونیست کارگری پوپولیست است دست راستی است . می گوید “شعار حکومت انسانی” را بجای حکومت سوسیالیستی و جمهوری سوسیالیستی گذاشته . می گوید که این خط ، پوپولیزم راست است و شعار همه با هم خمینی است و می گوید این خط خیانت است!

او می گوید “مشخصا از زمان خیزش سال ۸۸” دوران این پوپولیزم دستی راستی و این “خیانت” اغاز شده.

همه اینها را در همان “توضیح مقدماتی” که در سایت فیسبوک ایشان منتشر شده می توانید بخوانید(۱) بله اینها دقیقا زبان ایشان است بدون دستبرد بدون اینکه “برداشت ” من باشد!

او  می گوید که این سالها که در حزب کمونیست کارگری فعالیت می کرده باعث شده که او از کار روی کاپیتال عقب بیفتد و تئوریهای ارزش اضافه  همینطور رودستش مانده اند و منتظر هستند که شکوفا شوند و از اینجهت حالا که از سر عضویت در اون حزب خائن و پوپولیست و دست راستی راحت شده وقت دارد که با خیالت راحت مرتب روی کاپیتال کار کند! اینها را هم نوشته!

جمشید هادیان جائی دیگر می گوید که راه حلی نمی بیند فقط می داند که این احزاب موجود کمونیست کارگری راه نیستند.  این احزاب موجود کمونیست راه حل نیستند لذا  ترجیح می دهد کنار بایستد وارد حزبی دیگر نشود.

اما این سطح نقد دچار چه تناقضاتی است؟ چه برداشتی را جمشید هادیان نمایندگی می کند؟ چه سنتی است؟ ایا حمشید هادیان و نقدش نقدی رو به جلوست یا اینکه یک بن بست دیگر در چرخه کمونیزم ایرانی است؟

(۲)نقدهای جمشید هادیان چه تفاوتی با نقدهای گرایش کوروش مدرسی و حکمتیست دارد؟

طبیعتا کسی که حتی کمی با تاریخ جدائیهای احزاب خواهر کمونیست کارگری اشناست از خودش سوال می کند که ایا این سطح از نقدهای جمشید هادیان متعلق به گرایش دیگری نیست؟ ایا اینها تکرار دیر هنگام همانها نیست که جریان جکمتیست سااست دارد می گوید؟ خیلی زودتر از جمشید هادیان گرایش حکمتیست گفت که خط حمید تقوائی پوپولیست است دست راستی است ، شعار حکومت انسانی را در مقابل شعار سوسیالیزم گذاشته!

لذا جمشید هادیان صاحب هیچ نظریه ای نیست بلکه تازه رسیده به ایستگاه جکمتیستها! دقیقا همان ایستگاه!

اگر جمشید هادیان به ایستگاه حکمتیستها نرسیده لطف کند دقیقا توضیح دهد که فرق نقد او با اون گرایش دقیقا چیست؟! صادقانه بگوید!

(۳)مقطع خرداد ۸۸ یک چرخش کیفی؟

اول:جمشید هادیان مدعی است که این سال ۸۸ بود که حزب او را به فاز پوپولیزم دست راستی پرتاب کرد! خوب این نوع تحلیلها باید توضیح دهند که چرا؟ ایا خود زمان خود واقعیت ادمها را به پوپولیزم و دست راستی بودن می کشاند یا بر عکس است؟ غیر اینست که این پوپولیزم و دست راستی بودن در بستر تحول درونی خیلی وقت قبلش باید توضیح داده شود؟ غیر اینست که واقعه قیام سال ۸۸ تنها باعث بروز سیاسی انچه بود که گرایش تقوائی سالها بود درون خود می پروراند؟

اجازه بدهید به ایشان همان بگویم که به حامیان لنین و مخالفان استالین گفتم! همانطور که استالین از اسمان به زمین نیفتاد همانطور خط راست حزب تقوائی در سال ۸۸ از اسمان به زمین نیفتاد!

نقد جمشید هادیان ناتوانست از توضیح تحولی که ریشه در زمان منصور حکمت داشت و بعد از منصور حکمت قطبی تر شد.اونجا و شاید قبلترها باید دنبال ریشه های این پوپولیزم رفت.

دوم: فرض بگیریم از مقطع سال ۸۸ حزب جمشید هادیان دچار پوپولیزم و راست گرائی بوده. الان یعنی ۹ سال بعد از اون ماجرا چه شد که جمشید هادیان از خواب برخواست؟ ایا شعار حکومت انسانی دیروز جای شعار سوسیالیزم نشسته؟ کدام قرار حزبی اخیرا باعث شده که جمشید هادیان رگ کارگر خواهیش رگ سوسیالیزم خواهیش برجسته شده یادش بیفتد که کاپیتال مارکس منتظر اوست و یادش افتاده که ۹ سال تمام در یک حزب خائن دست راستی در رهبریش جا خوش کرده؟

نشان دهد کجا قلم او در نقد حزبش  بکار گرفته شده؟ ایا او نمی توانست بطور علنی همین نقدهایش را بنویسد؟ اجازه نداشت؟ خائین نگذاشتند؟

همانطور که خواننده می بیند جمشید هادیان با پرتاب قیام سال ۸۸ نه تنها سوالی را پاسخ نمی دهد بلکه سوالات بیشتری را در برابر خودش قرار می دهد که من مطمئن نیستم توان پاسخش را داشته باشد!

 

(۳)جمشید هادیان راه حلی ندارد! خودش می گوید! لذا می نشیند روی کاپیتال کار کند!

گرایشی در تاریخ کمونیزم ایرانی همیشه بعد از سرخوردن از احزاب به مارکس پناه برده و خودش را با اثار مارکس مشفول کرده.مثل امثال فرشید فریدونیها یا مرتضی محیط ها! این یک نوع عرفان مارکسیستی ناب است.

از دید من این گرایشات به عقب فرار می کنند.چون توان تحلیل مستقل دوران خود را ندارند. به کرم کتاب تبدیل می شوند. به خودشان دروغ می گویند.بله می شود از واقعیت براحتی به نوشته های مارکس فراری شد! انسان پدیده عجیبی است!

جمشید هادیان اینقدر برای خودش احساس مسئولیت قائل نیست یا در خودش کالیبر این را نمی بیند که مثل منصور حکمت یا مارکس یا لنین بنشیند و ببیند که درد زمان چیست و چه شد که کمونیزم ایرانی دچار چرخه شد و او در حزبی فعالیت کرد که خائن شد و پوپولیست و راست؟

او کاپیتال مارکس را می جورد لایش گم می شود در تئوریهای ارزش اضافه می چزخد اما ناتوانست از دیدن چرخه کمونیزم ایرانی و خائن شدنهای مداوم! اینست که او بواقع دارد ناتوانیش را اعلام می کند.

 

(۴)راه حلی که جمشید هادیان نمی شناسد به دلیل نداشتن سوالهای درست است!

متد علمی وسواس انسان را در ارائه مداوم سوالها می خواهد. انسان عالم انسان صاحب همه پاسخها نیست بلکه انسانی است که دائم سوال می سازد دائم به انچه دیگران پاسخ می دانند ، می تازد .

علم از طریق ساختن سوالها به چالش کشیدن باورها به چالش کشیدن فرضیه های حاکم و ارائه فرضیه های الترناتیو ، توان انسان را برای درک بهتر توسعه می دهد.

ادم منصف در خواندن مارکس و کاپیتال اگر این کنجکاوی دائم این هوشیاری دائم را نبیند و یافته های مارکس را با متد مارکس تمایز ندهد  فرقی با اخوندهای سر قبر اقا که قران را می جورند و “حاشیه می نویسند” ندارد!

علاوه بر بررسی بحران کمونیزم ایرانی، علاوه بر بازنگری به برنامه دنیای بهتر علاوه بر نقد لنین و لنینیزم چرا یک حامی سوسیالیزم نباید به نقد مارکس بنشیند و ضعفهای نظریه او را در انطباق با دانش قرن ۲۱ ارائه ندهد؟ ایا اگر مارکس الان بود همین نمی کرد؟

جمشید هادیان و امثال او که سالها بخشی از ساختار فرقه کمونیست کارگری بودند و تقوائیزم را روی شانه هایشان قدرت بخشیدند ، فرض و وظیفه است که شجاعانه به نقد رادیکال تاریخ کمونیزم کارگری تاریخ کمونیزم ایرانی بنشینند و به نسل جدید برای بازسازی کمونیزم کارگری  کمک باشند.

جمشید هادیان  نقاد تقوائیزم و حزبش نیست او سالها و سالها ابزار رشد همین حزبی بوده که حالا خائنش می نامد!

این بحث را فعلا خاتمه می دهم.فکر می کنم به اندازه کافی روشن و ساده و شفاف انچه چمشید هادیان گفت و نگفت را نقد کردم! بله نقد  واقعی فقط انچه نیست که کسی گفته بلکه نشان دادن انچه هست که  نخواسته بگوید!

امیدوارم خواننده بتواند قضاوتی بهتر بیابد از این تلاشها!

به امید سازمانیابی نسل چهارم کمونیزم مدرن کارگری و سوسیالیستی که بتواند رهبری جنبش ازادیخواهی ایران و جهان باشد.

منابع بیشتر:

(۱)توضیح مقدماتی استعفا از حزب کمونیست کارگری ایران  (جمشید هادیان)

https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=441471292992652&id=100013893544697

توضیح مقدماتی استعفا از حزب کمونیست کارگری ایران  (جمشید هادیان)

قبل از هر چیز باید از لطف همه رفقائی که هر یک بشکلی و از زاویه ای در مورد استعفای من از حککا اظهار نظر کرده اند تشکر کنم، و شاید از همه بیشتر از محمد فتاحی که همه زوایای مختلف این قضیه را در یادداشتش آورده، و از همه رفقا بقول معروف فرموله تر این اقدام ظاهرا بی توضیح من را، همراه با نظر لطف سخاوتمندانه ای که صادقانه بگویم خود را لایق آن نمی دانم، نقد کرده است. اولا، چرا اعلام عمومی استعفا، یا به اطلاع عموم رساندن استعفا؟ جواب: برای اینکه دوازده سال پیش در مقدمه مترجم کاپیتال، ضمن تقدیر از رهبری حزب بصراحت خطاب «مردم، کارگران، اسیران در بند بردگی مزدی» نوشته بودم «به حزب کمونیست کارگری ایران بپیوندید!». بخصوص با توجه به دانلود دست کم صد هزار نسخه کاپیتال (بیش از ۷۶ هزار و پانصد بار فقط از یک سایت) که همچنان ادامه دارد، فکر میکنم روشن است که امروز لازم بود دعوت خود را پس بگیرم. ثانیا، محمد فتاحی نوشته است: «حالا دوره دوره استعفا نیست، دوره دوره چسپیدن به تحزب و سازمان است. این یکی را قبول نداری، کسی مانع پیوستن تان به دیگری نشده است، کسی مانع سازماندهی حزب سیاسی نشده، استعفا میدهم و خدا حافظ در ملا عام و انتشار آن برای اطلاع عموم، اگر راه بهتری برای نشان دادن به بقیه به نظرتان نمیرسد، باید با مخالفت هر کمونیستی، با هر برنامه و تشکلاتی، روبرو شود». جواب: حزب کمونیست کارگری ایران، با توجه به بحث های اخیر با رهبری حککا در خصوص شعار «حکومت انسانی» (بجای حکومت کارگری) یا «جمهوری انسانی» (بجای جمهوری سوسیالیستی) در همین فیس بوک، که از صرف نشاندن کلمه انسانی بجای سوسیالیستی یا کارگری بسیار فراتر می رود، و من فعالانه در آنها شرکت داشتم، به من نشان داد – ممکن بود به کس دیگری نشان ندهد – که اصلاح مسیر در این حزب غیرممکن شده، یا بقول معروف و بی تعارف آب از سر رهبری این حزب گذشته است. (من بزودی مجموعه نوشته هایم در این زمینه، شامل نوشته های داخلی که به نظر عموم نرسیده است، را منتشر خواهم کرد). پس برای من جای ماندن در این حزب نبود. حزب دیگری تشکیل بدهم​، یا بدهیم؟ این نه از من برمی آید، نه کسی را سراغ دارم که این ازش بربیاید، و نه در شرایط حاضر سیاسی در ایران و با توجه به چند انشعاب حزبی در کمونیزم کارگری اساسا ممکن بنظر میرسد. سوال: باید به تشکل کمونیستی دیگری پیوست؟ جواب: من تشکلی که بتوانم به آن بپیوندم نمی بینم. «راه بهتری برای نشان دادن به بقیه به نظر[م] نمیرسد»؟ بله، همین طور است، راه بهتری برای دیگران بنظرم نمی رسد. آیا اگر کمونیستی نمی توانست در تشکل فعلی خود بماند، تشکل دیگری که قابل پیوستن باشد هم در دسترسش نبود، قادر به ایجاد تشکل جدیدی هم نبود، آیا استعفای او از تشکل فعلیش بقول رفیق فتاخی «باید با مخالفت هر کمونیستی، با هر برنامه و تشکلاتی، روبرو شود؟». من نمی فهمم چرا «باید» این طور باشد! محمد فتاحی هم توضیح نداده است که چرا! این «استعفا و خداحافظ» است؟ جواب: نه. واقعا اگر کار دیگری از نوع ماندن یا پیوستن به تشکل دیگری بنظرم نمی رسید شاید جبرا یکی از همین دو راه را انتخاب میکردم، یعنی بقول معروف می سوختم و می ساختم؛ کما اینکه بنظر من بسیاری از رفقا در بسیاری احزاب و سازمان های مدعی کمونیزم دارند همین کار را می کنند: خون دل میخورند و به امید روزی نشسته اند که فرجی حاصل شود! شاید من هم همین کار را میکردم؛ دندان سر جگر می گذاشتم تا ببینم چطور میشود! اما تا آنجا که به شخص من مربوط میشود – و یادمان نرود که بحث در اینجا مشخصا بر سر من و استعفای من است –
من «کار دیگر» یا «راه دیگر»ی *دارم*: به اتمام رساندن ترجمه دو جلد دیگر از کاپیتال، باضافه جلد چهارم، سه بخش «تئوری های ارزش اضافه». تا همین جا هم اگر چنین وقفه طولانی میان قسمت اول کار و قسمت های باقی مانده افتاده است دلیلش عمدتا، و متاسفانه، تلاش های متعدد برای کار سیاسی بمعنی فعالیت حزبی با حزبی بوده است که در هر قدم من، و به شهادت آمار و ارقام، بسیاری دیگر از کمونیست ها را از فعالیت با خود نه تنها ناامید کرده بلکه، مثلا در مورد خود من، هر بار به سرخوردگی های شدید روحی دچار کرده است! جمعبندی کنم: این توضیح همانطور که در عنوان این یادداشت مشخص کرده ام توضیحی صرفا مقدماتی و عمدتا جوابی است به سوال «چرا باید این استعفا به اطلاع عموم می رسید؟». توضیح کامل این قضیه فقط با نقد مفصل نظرات و عملکرد حزب کمونیست کارگری ایران در سال های اخیر، و مشخصا از خیزش ۸۸ ببعد، ممکن است. اما برای آنکه تصویر موجز و کلی یی از اختلافات نظریم در دوره اخیر در اختیار کسانی که مباحث مربوط به نشاندن «انسانیت» بجای «سوسیالیزم» از جانب رهبری حککا را در جزئیات دنبال نکرده اند قرار داده باشم، نقد کوتاهی که اخیرا، بعد از استعفا، در صفحه «آزادی، برابری» مرتبط با حککا نوشته ام را با اضافه کردن دو جمله در آخر آن، در زیر می آورم. نابود باد استثمار! برقرار باد حکومت کارگری (جمهوری سوسیالیستی)!

در نقد شعار «ازادی، برابری، رفاه» در صفحه «آزادی، برابری» حککا در فیس بوک

«آزادی، برابری، رفاه»، «آزادی، برابری، انسانیت»، و هر چیز دیگری که میل مبارک جار زنند گان این شعار است در صورتی یک شعار سوسیالیستی است و مطرح کردنش از جانب یک فرد یا یک حزب کمونیست وقتی خیانت محسوب نمی شود که در لیست شعارهایش شعارهای دیگری هم وجود داشته باشد که نشان دهد مردمی که برای آزادی و برابری و غیره مطرح شده در این شعار بپاخاسته اند در ماهیت امر علیه سرمایه و استثمار بپاخاسته اند. شما وقتی مثل جن که از بسم الله می ترسد از مطرح کردن شعارهای ضد سرمایه و سرمایه داری و استثمار بمنزله *پایه و اساس* نارضایتی طبقات کارگر و علت اصلی وارد شدن آنها به صحنه انقلاب می ترسید، پوپولیست های راستی هستید که شعار «همه با هم» یعنی خمینی ایزم را جانشین پوپولیزم چپ ۵۷ کرده اید، و بنابراین قطار کردن «رفاه و انسانیت» و غیره بدنبال «آزادی، برابری» از جانب شما صرفا با هدف مطرح نکردن سرمایه و استثمار کاپیتالیستی بعنوان ریشه بدبختی های طبقات کارگر صورت میگیرد. در قدم بعد شما از مطرح کردن «جمهوری سوسیالیستی» بمنزله هدف نهائی طبقه کارگر ابا دارید، و بنابراین بقول لنین که میگوید کسی که سوسیالیزم را از طبقه کارگر دریغ میکند خائن است، خائنید. واضح است که منظور ذکر بیجای اسم سوسیالیزم و اسم جمهوری سوسیالیستی نیست، بلکه «جمهوری سوسیالیستی» باید در جای خود مکررا بمنزله هدف نهائی طبقه کارگر *از همین حالا* مطرح شود، از همین ابتدای کار مطرح شود، **از همین قدم اول در راه «انقلاب بیوقفه» از سرنگونی رژیم تا برقراری جمهوری سوسیالیستی** مطرح شود، و ***نه فقط طی «مرحله سوسیالیستی» آنچنان که مائوئیست های دو مرحله ای کن انقلاب که امروز در رهبری حزب کمونیست کارگری ایران سربلند کرده اند میگویند***. بطور مشخص، رهبری حزب کمونیست کارگری ایران تا اینجا بدون مطرح کردن هیچ دلیل واقعی و صادقانه از پذیرش لزوم دادن شعارهای کارگری – کمونیستی علیه سرمایه و سرمایه دار و سرمایه داری و استثمار و نابرابری و استبداد ناشی از آن، از پذیرش لزوم مطرح کردن شعارهای کارگری – کمونیستی در بقول معروف همان مایه هایی که من در لیست صد و یک شعار کارگری – کمونیستی خود مطرح و منتشر کرده ام، سر باز می زنند. ایشان در جواب این سوال ساده که شعارهائی از قبیل شعارهای زیر را نمیدهید: «کارگر بیا با حزبت؛ رفاه بیار و شادی، آزادی و تساوی»؛ «کارخونه ها مال ماست، حاصل دسترنج ماست» (شعاری که هم اکنون از جانب بخشی از رهبری جنبش کارگری مطرح شده است)؛ «کارگران اتحاد، اتحاد؛ کارگران اعتصاب اعتصاب!»؛ «زندگی نابرابر / نمیخوایم، نمیخوایم!»؛ «ملت نابرابر نمی خوایم، نمی خوایم!»؛ «استثمار نابود است، فقر و ستم نابود است»؛ نه نوکریم نه ارباب / برابریم و انسان! (شعار به طرفداری از انسانیت خودشان را هم حاضر نیستند پای اعلامیه شان بنویسند!!)؛ «سرمایه‌دار از کار من پروار شده، حالا سرم حاکم شده!»؛ «رژیم سرمایه‌دار / نمیخوایم، نمیخوایم»؛ «فقر، ستم، دشمنی، حاصل سرمایه است/ مرگ بر سرمایه ! / مرگ بر سرمایه!»؛ «کارگر نفت ما / رهبر سرسخت ما / اعتصاب! اعتصاب!»؛ و الی آخر، در جواب این سوال که چرا این نوع شعارها با این محتوای ضدسرمایه را نمی دهید تا همان بلای ۵۷ سرمان نیاید و باز صرف سرنگونی رژیم معادل پیروزی در اذهان توده ها حک نشود، میگویند «مگر حزب کارخانه شعارسازی است؟!» و یا «شعار باید از کف خیابان بیاید». بسیار خوب، تا اینجا و در عمل این رهبری کدام شعار از خیابان آمده را پسندیده است و خیال داشته آنها را بر پوستر اول ماه مه خود حک کند، اما بر اثر اعتراض شدید اعضا از این کار منصرف شده؟ جواب: این دو شعار را، که گویا بازنشستگان و گروه دیگری از معترضین «در کف خیابان» مطرح کرده بودند: «ما زندگی زیر خط فقر را نمی پذیریم» و «ما میخواهیم از خط مرگ به خط فقر برسیم»!! سوال: چرا از این شعارها خوششان آمده است؟ جواب: نه برای اینکه «از کف خیابان» آمده، بلکه برای اینکه این شعارها محتوای طبقاتی ندارد، همین! خطاب پوپولیزم به این خط مشی توهین به پوپولیزم چپ ۵۷ است، که وجود طبقات را لاپوشانی نمیکرد؛ قصدش فقط این بود که طبقه کارگر را سیاهی لشکر بورژوازی کند. اما این پوپولیزم راست سر برآورده در حزب کمونیست کارگری ایران پرچم «همه با هم» خمینی را در دست دارد؛ خمینی‌ایزم است، و لاغیر.

(۲) استعفای جمشید هادیان و اخراج سرور کاردار از حزب کمونیست کارگری ایران , ادامه چرخه سقوط و سوالها

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=68335