کمونیسم سیاسی یا بورژوایی؟ پراتیک یا پراگماتیست؟ یک طرح بحث

رفیق حمید تقوایی در سمیناری تحت عنوان “حزب و انقلاب و تامین رهبری کمونیستی…” مواضع خویش را در قبال آنچه او “انقلاب جاری” می نامد طرح کرده است و حزبش را به اتخاذ سیاستهای مطروحه برای اعمال رهبری بر “انقلاب” و تامین هژمونی تئوریک در میان چپ فرا خوانده است. این نوشته طرح بحثی است در نقد این مباحث.

سمینار با طرح دو سوال آغاز می شود: “منظورمان چه کمونیسمی است؟” و “با چه درکی از انقلاب؟” این دو سوال اساسی است. پاسخ سمینار دهنده چنین است: “کمونیسم سیاسی” در مقابل “کمونیسم تئوریک” و “کمونیسم ایدئولوژیک.” این دسته بندی و نامگذاری البته بدعت رفیق تقوایی است؛ نه مارکس و انگلس و لنین و نه منصور حکمت که تئوریسین، ایدئولوگ و رهبر فکری- سیاسی و حزبی “کمونیسم کارگری” بوده است، چنین تفکیکی را میان کمونیسم های متفاوت طرح کرده اند. مارکس و انگس در مانیفست کمونیست جنبش خود را از سوسیالیسم های غیر کارگری تفکیک کرده اند و در تمایز با آنها نام کمونیسم را بر جنبش خود و مانیفست آن نهادند. و منصور حکمت در قبال تعابیر بورژوایی – اردوگاهی از کمونیسم، کمونیسم کارگری را عنوان کرد. لذا ما با کمونیسم های طبقات متفاوت روبرو هستیم، خرده بورژوایی، فئودالی و بالاخره بورژوایی. کمونیسمی که در این سمینار از آن یاد می شود مقولۀ دیگری است.

“کمونیسم سیاسی، ایدئولوژیک و تئوریک”
حمید تقوایی سه نوع کمونیسم را طرح می کند: سیاسی، تئوریک و ایدئولوژیک و اولی را در مقابل دو نوع دیگر قرار می دهد. مارکس و انگس در مانیفست کمونیست از سوسیالیسم غیر کارگری سخن می گویند و خود را بعنوان سوسیالیسم کارگری از سوسیالیسم طبقات دیگر متمایز می کنند. و نام کمونیسم را که یک رگه از جنش کارگری فی الحال موجود بر خود داشت را برمیگزینند. منصور حکمت در مقابل کمونیسم اردوگاهی و غیر کارگری پس از انقلاب اکتبر نام کمونیسم کارگری را انتخاب می کند. روشن است که یک حزب کمونیستی باید یک حزب سیاسی و دخیل در جامعه و مبارزات طبقه کارگر باشد. اما تقابل این حزب سیاسی با مقوله تئوری و ایدئولوژی مشکل ساز و بحث برانگیز است. زمانیکه در مقابل تئوری و ایدئولوژی مرزبندی می شود، این سوال پیش می آید: این حزب سیاسی متعلق به چه طبقه ای و آن تئوریک و ایدئولوژیک متعلق به کدام طبقه است؟ این مقولات از نظر متدولوژیک و تئوریک ربطی به مارکسیسم و کمونیسم کارگری ندارد. شاید تعجب هم نداشته باشد؛ زیرا خود رفیق تقوایی دارد به شکلی زمخت با تئوری و ایدئولوژی مرزبندی می کند.

این تحقیر تئوری و ایدئولوژی به چه دلیل است؟ کمونیسم کارگری یک گنجینه عظیم از ادبیات تئوریک مارکسیستی دارد. تاریخا تئوری نزد این جنبش دارای اهمیت و ارج و قرب بسیار بوده است. حمید تقوایی، اما، تا آنجا پیش می رود که کمونیستی را که قصد دارد به تئوری وفادار بماند، تمسخر و تحقیر می کند: تئوری و ایدئولوژی تحقیر و بی ارزش می شوند تا “انقلاب همه با هم بورژوایی ضد مذهبی و برای مدرنیسم و لائیسته” تسهیل و قابل پذیرش شود. از همین رو است که مقولات مهم و پایه ای چون سوسیالیسم، حکومت کارگری و انقلاب اجتماعی که هویت جنبشی، تئوریک و کمونیستی ما را بیان می کند تا حد “جارگن” (jargon) تنزل پیدا می کنند. اگر چنین بحثی را می شد به بسیاری که از تاریخ جنبش “ما”، مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری، بی اطلاعند، “بخشید؛” حمید تقوایی که خوب از این تاریخ مطلع است. حتما بیاد دارد که خصلت “ضد رژیمی” در حزب کمونیست ایران و در میان جنبش وقت ما چگونه مورد نقد منصور حکمت قرار گرفت و قطعنامه “آزادی، برابری و حکومت کارگری” بمنظور مقابله با این گرایش و تحکیم خصلت طبقاتی، کارگری و کمونیستی درون جنبش تدوین و تصویب شد. و از آن مقطع به شعار پایه ای جنبش ما بدل شد. یک جدل تئوریک، سیاسی و ایدئولوژیک برای جا انداختن این شعار عمدتا از جانب منصور حکمت سازمان یافت.

چه منافع طبقاتی حکم می کند که اکنون این مفاهیم و احکام پایه ای کمونیسم کارگری تا سطح جارگن تنزل یابند و کمونیست کارگری ای که عزم جزم کرده است به این اصول و احکام و به تتوری مارکسیسم پایبند بماند به سخره گرفته می شود؟ می گوییم منافع طبقاتی، زیرا ما از مارکسیسم حرکت می کنیم. نقطه عزیمت ما منافع طبقاتی طبقه کارگر و انقلاب کارگری است. ما مقوله رویزیونیسم را نقد کردیم، زیرا خود این مقوله غیر مارکسیستی است. مارکسیسم مذهب نیست، منافع طبقاتی را در ورای مقولات و مفاهیم، استراتژی ها و تاکتیک های سیاسی جستجو می کند.

“متوجه شدن به اینکه یک کمونیست در احکام مارکسیستی تجدید نظر میکند (چون) به آن تجدید نظر احتیاج دارد. و در نتیجه به خاطر اینکه منفعت اجتماعی ای را دنبال میکند که آن حکم مزاحمت برایش ایجاد میکند، با آن حکم سازگار نیست، این به نظر من برای ما گام بلندی بود. برای اینکه ما را تازه برد به یک سطحی از مانیفست. مانیفست را که میخوانید، میبینید مارکس و انگلس آخرش میرسند به سوسیالیسم های غیرکارگری.” (منصور حکمت، “سمینار مبانی کمونیسم کارگری اول” انجمن مارکس لندن)

پس از این تمسخر و تحقیر تئوری و احکام پایه ای مارکسیستی، شاهد از غیب می رسد. منافع اجتماعی پشت این بحث روشن و صریح بیرون می زند. در پایان این سمینار “جبهه های اصلی مبارزه طبقاتی”، “مبارزه علیه مذهب و برای آزادی زن” تعریف می شود. لازم نیست تا یک مارکسیست، لنینیست یا کمونیست دو آتشۀ کارگری و حکمتیست باشید تا با شنیدن این حکم شوکه شوید. نزدیک به چهار دهه است که فقر جامعه را به قهقرا برده است. اکثریت جامعه زیر خط فقر زندگی می کند؛ کارگران، معلمان، پرستاران و بهیاران بین ۶ تا ١٠ ماه است حقوق دریافت نکرده اند؛ صندوق بازنشستگی را خالی کرده اند. چند سال است که مبارزات و اعتصابات کارگری در سراسر کشور گسترش یافته است؛ مقدمات خیزش انقلابی اخیر اعتصابات و اعتراضات وسیع کارگری در سراسر کشور بوده است؛ رهبر کارگری از کنترل کارگری سخن می گوید و کارگران رهبر سازشکار رژیمی را اخراج می کنند؛ شعار: “آخوند سرمایه دار پول مرا پس بیار” بارها و بارها در اعتراضات فریاد زده شده است؛ آنگاه یک “لیدری” که هدفش گرفتن هژمونی تئوریک در جنبش چپ ایران است، جبهه های اصلی مبارزه طبقاتی در شرایط حاضر و در “انقلاب جاری” را مبارزه علیه مذهب و برای آزادی زن می نامد! در پس این حکم نیز باید منافع اجتماعی راویش را جستجو کرد و تشخیص داد. شکی نیست که مبارزۀ ضد مذهبی و جنبش آزادی زن در ایران بسیار قوی و از جبهه های اصلی مبارزه است. اما فقط بورژوازی می تواند نسبت به مسالۀ فقر عظیم و استثمار خشن در جامعه چنین برخوردی داشته باشد.

در اینجاست که وجه تسمیۀ مقولۀ “حزب سیاسی” در تقابل با تئوریک و ایدئولوژیک روشن می شود. اگر تئوری و ایدئولوژی را از حزب منفک کنی و فقط سیاسی را باقی بگذاری، ماهیت و اهداف طبقاتی حزب مبهم و پا در هوا می شود. سنتا و تاریخا در جنبش های طبقات غیر کارگری “سیاست” بمعنای دیپلماسی، پولتیک زدن، سازش کردن، دروغ را راست جلوه دادن و قس علیهذا تعبیر و تعریف شده است. کسی که خود را از تئوری و ایدئولوژی کمونیستی و مارکسیستی رها می کند و وفاداران به آنرا ریشخند می کند، معنای حزب سیاسیش نمی تواند مفهومی بجز معنای عام و سنتی سیاست باشد. حزب سیاسی فارغ از تئوری و ایدئولوژی را برای چه “هدف اجتماعی” لازم داریم؟ برای سازش با بورژوازی، برای وارد شدن در یک انقلاب “همه با هم” و دست بگردن با طبقات دیگر!

از مزایای عَلم کردن یک حزب سیاسی در مقابل یک “حزب تئوریک و ایدئولوژیک” اینست که اگر این تز را به شنونده تان قبولاندید، آنگاه می توانید راه سازش با بورژوازی را هموار کنید. حتی لازم نیست خیلی زحمت بکشید با همان شیوۀ سنتی هم می شود. بطور نمونه ابتدا چپی که شعار “دیکتاتوری پرولتاریا” می دهد مسخره می شود (معلوم نیست کدام چپی در خیابان این شعار را داده است؟!) سپس اعلام می شود که باید طوری حرف زد که “مساله برای توده مردم قابل فهم باشد.” و آنگاه شعار “حکومت انسانی و انقلاب انسانی” طرح می شود. پس معلوم شد که سوسیالیسم، جمهوری سوسیالیستی و انقلاب کارگری برای مردم قابل فهم نیست یا بخوان “توده ها را رَم می دهد!” و باین علت شعار “انقلاب انسانی و حکومت انسانی” طرح شده است. بدنبال آن گفته می شود “جلوی بورژوازی وقتی بایستید که چوب لای چرخ انقلاب می گذارد!” این تزها را کنار هم بگذارید، تحلیل بسیار زیادی لازم نیست تا به استراتژی انقلاب همه با هم و دست به گردن بورژوازی برای سرنگونی رژیم اسلامی برسید.

یکی از مغلطه های قابل توجه برعکس کردن فرمولبندی هاست. گفته می شود مگر ما نگفته ایم که “اساس سوسیالیسم انسان است؟” پس حکومت انسانی همان سوسیالیسم است!” جل الخالق! حتی یک نوجوان کلاس دهم هم می فهمد که فرمولبندی ها را نمی توانید اینطوری چپکی کنید. “حکومت انسانی” ابداع شده است تا بتوان با طبقات دیگر دست بگردن وارد انقلاب شد. به کمونیست ها و طبقه کارگر گفته می شود این همان “سوسیالیسم و حکومت کارگری است.” شیوۀ تولیدش هم رفاه است! به مردم هم گفته می شود ببینید ما “فرقه ای” نیستیم! ما حکومت انسانی می خواهیم. این متد سر هیچکس را جز خود شما کلاه نمی گذارد. این متد و تاکتیک زدن ها بارها و بارها در تاریخ توسط احزاب چپ و “کمونیست” غیر کارگری مورد استفاده قرار گرفته است و به نتایج تراژیکی رسیده است. سرهای کمونیست های بسیاری باین شکل بالای دار رفته است.

البته طی بحث مفصلی که ارائه می شود بارها و بارها به مفاهیم مارکسیستی اشاره می شود، اما فقط برای مغشوش کردن و مشوب کردن فضا تا این نقب زدن به دست دوستی دادن با بورژوازی بزک شود. به کارگری که انقلاب می کند تا تمام تمام جامعه را بهمراه خود آزاد کند، چندین بار اشاره می شود؛ حتی تا آنجا پیش رفته می شود که لخت و عور گفته می شود: کارگر خودش می داند که قرار است تمام جامعه را آزاد کند! این “کمونیست تئوریک و ایدئولوژیک” است که از واقعیت بی اطلاع است. این حکم در میان صدها کلمۀ تمسخر و تحقیری که نثار “کمونیست تئوریک و ایدئولوژیک” “بجرم” “تقدس کارگر” می شود، کمی زمخت بنظر می رسد. خود این حکم “خط پنجی” خط پنجی است! کارگر این را می داند؟ کارگر ذاتا تئوری مارکسیسم را فوت آب است؟ تناقض در این یک ساعت سمینار آنچنان زیاد است که انسان از حد وفور در مضیقه می افتد.

یک وجه اصلی این بحث جنگ با یک کمونیسم موهوم است. بیک معنا جنگ با اشباح است. در اینجا یک “کمونیسم” مفلوک و چلیده مطرح می شود، بزرگسازی می شود و بعد به زمین کوبیده می شود. اما نه توسط کمونیسم کارگری، بلکه یک کمونیسم بورژوایی که التقاطی است از کمونیسم رنگین کمانی با پوپولیسم. در دوران انقلاب ۵٧ سوسیالیسم خرده بورژوایی در جنبش چپ و کمونیستی ایران دست بالا داشت. این سوسیالیسم خرده بورژوایی یا پوپولیسم توسط نقد تئوریک منصور حکمت و مارکسیسسم انقلابی و جنبش واقعی انقلابی سریعا خلع سلاح شد. رگه هایی از آن در چپ ایران موجود است، اما بهیچوجه در قامت سوسیالیسم خرده بورژوای “ضد امپریالیست”، بخوان ضد غرب و غرب زدگی، که آزادی زن برایش فقط بشکل کلیشه ای در کتاب های مارکسیستی مطرح بود و خمینی و جمهوری اسلامی را ضد امپریالیست می خواند، نیست. آن پوپولیسم از منصور حکمت و مارکسیسم انقلابی پاسخ درخور تئوریک خود را گرفت. سه منبع و سه جزء سوسیالیسم خلقی و اسطوره بورژوازی ملی و مترقی کلاسیک های مارکسیستی هستند که این رگه سوسیالیسم غیر کارگری در جامعه ایران را کاملا نقد و کم لم یکن کردند.

رهبری که می خواهد در جنبش چپ هژومونی تئوریک پیدا کند، نمی تواند بیاید با پوپولیسم شکست خورده پنجاه و هفتی کشتی بگیرد و با جوک و متلک آنرا بزمین بزند و بگوید خوب ما برنده شدیم و دارای هژمونی. معضلات و پروبلماتیک کنونی چیز دیگری است. نمی توان جنبش ١ درصد و ٩٩ درصد و “جنبش اشغال” که دو سه سالی در غرب برو بیا پیدا کرد را انقلاب خواند و بعنوان برگ برنده در مقابل کمونیسم باصطلاح فرقه ای قرار داد. حتی یک جوان تازه مارکسیست شده نیز از شما نمی پذیرد که جنبش اشغال یک انقلاب بود. التقاط و مغلطه از لابلای بحث بیرون می ریزد.

این سمینار متاسفانه روشن و صریح راه دست دادن با بورژوازی در این دوره انقلابی را هموار و تسهیل می کند. بقول منصور حکمت “این چپ … بخشی از جنبش رفرمیستی بورژوائی ایران است که میخواهد یک جامعه بهتر را بیاورد، همان سوسیالیسم کنسرواتیو بورژوائی ایران است. برای اینکه میخواهد به کمک سوسیالیسم یک جامعه بورژوائی درخور زندگی، شبیه فرانسه اگر بتواند و اگر نه شبیه ترکیه، را درست کند. به کمک سوسیالیسم صنعت را در جائی رشد بدهد و به کمک سوسیالیسم پزشکی را بهبود بدهد که همه اینها کارهای خوبی است، ولی با خواست زیر و رو کردن جامعه، آن خواستی که کارگران زمخت و خام کارگران آلمانی میخواستند، یعنی بازسازی رادیکال جامعه، خیلی فاصله دارد. (همانجا)

٢٢ فوریه ٢٠١٨