بررسی کوتاهی از وضعیت موجود مبارزه ی طبقاتی درآلمان وبخشی از اروپا

بررسی کوتاهی از وضعیت موجود مبارزه ی طبقاتی درآلمان وبخشی از اروپا

 سرمایه جهانی با کمک رفرمیست ها توانسته است سیستم پارلمانتاریستی ودولت را که حاظ حقوق سیاسی واقتصادی سرمایه داران است چنان درافکاراکثر کارگران ومزد بگیران جا بیندازد، در شرایط کنونی در اروپا، بخش زیادی از طبقه ی کارگر به مجلس ویا پارلمان وفا دار و باور دارند، هرچند بیش از ۴۵ درصد ازمردم اروپا در انتخابات پارلمانی شرکت نمی کنند. بیش ازصدوپنجاسال است، که پارلمان یا مجلس ودولت وجود دارد وکماکان ازمنافع سرمایه داران دفاع وحفاظت می کند، از سویی  توده های مزدبگیرهم درانتخابات مجلس شرکت کرده وبا “انتخاب نمایندگان خود”راه نابودی سیستم پارلمانتاریستی را با نا آگاهی خود دشوار تروعمراین سیستم را طولانی تر کرده اند. اما سوای این باورهای توهمزا، طبقه ی کارگربا مبارزاتش برای بدست آوردن مطالبات وبهبودی شرایط کار، توانسته سرمایه داری جهانی را در روره های مختلف دچار بحرانهای کوتاه وبلند مدت کند. هرچند دربحرانهای سیاسی واقتصادی سرمایه داری فشار بیشتری به طبقه ی کارگرو مزد بگیران وارد می شود. باید اشاره کنم که سهمی از فشارها از طریق نمایندگانی که خود طبقه ی کارگر ومزد بگیران انتخاب کرده وبه مجلس فرستاده اند بر ضد کارگران به عهده گرفته اند، این نمایندگان در لباسهای مختلف( راست وچپ رفرمیست) قوانینی را برای نجات سرمایه دارن وبرضد کارگران وتوده ی مزد بگیر تصویب می کنند، که اجرای این قوانین به پایین آوردن سطح استاندارد زندگی و معیشت کارگران ومزد بگیران، ایجاد نا امنی شغلی، گسترش بیکاری، از بین بردن تامین زندگی اجتماعی ( نمونه یونان، اسپانیا، پرتغال، ایرلند، ایتالیا، قبرس و….) و دامن زدن به جنگ های ارتجاعی ناسیونالیستی ومذهبی(خاور میانه و آفریقا و….) . با وجود این همه قوانین ضد کارگری از سوی این “نمایندگان”، بازهم اکثریت مزدبگیران متوهم به عملکرد نمایندگان مجلس  وباور به سیستم موجودمانده است. می دانیم که کارگران ومزدبگیران یونان، اسپانیا، پرتغال، ایتالیا، فرانسه و.. ده ها اعتصاب عمومی راه انداختند، اما بر اساس توهم به سیستم سرمایه داری نتوانستند دست به ریشه ببرند وسیستم سرمایه داری را نابود کنند. ازجهت دیگر کم بود وجهت گیری نازل کارگران به شوراهای کارگری و باور به حاکمیت انقلابی شوراها درجامع مختلف، همه وهمه گوشه ای از مشخصه ها ومعضلات موجود امروزین ما را رقم می زند. اما فاکتوردیگری  که برمبارزات طبقه ی کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه در آلمان ودیگر کشورهای اروپا  تاثیر گذارخواهد بود، مسئله ی پناهندگان وجنگ زدگانی است که   کشورشان بوسیله ی  بورژوازی غرب بمب باران شده و بی خانه وبی سرپناه شده اند، بخشی از آنها وارد کشورهای اروپایی وبخشی پشت در های بسته ی اروپا انتظار می کشند.

 با بررسی از مسائلی که هم اکنون پشت دیوارهای اروپا اتفاق می افتد، می توان در یافت که نمایندگان بورژوا امپریالیستی مثل دولت های  آلمان، اتریش ودیگر کشورهای غربی که تا دیروز بوق و کرنای “انسان دوستانه ای” راه انداخته بودند، امروزهم زمان وبه موازات این بوق و کرنا، قوانین داخلی را بر ضد پناه جویان محدود تر نموده و ورود پناه جویان جنگ زده ای که بوسیله ی بمب های مدرن غربی ها بی خانمان شده اند مشکل تر کرده است. اما حقیقت این است که بلند گوهای سرمایه داران آلمانی ورئیس دولت آن خانم مرکل   Merkelدر تامین نیروی کار ارزان برای صنایع آلمان با چهره ای انسان دوستانه وارد میدان شد و او توانست  سیاست های تامین نیروی کار ارزان برای سرمایه  را با نام انساندوستی  برای اکثرمردم آلمان جا بیاندازد. برای روشن شدن این موضوع که چرا خانم مرکل با صدای بلند گفت که ما پناه جویان را می پذیریم و آقای شویبله   Schäuble وزیر مالیات در تا یید وحمایت خانم مرکل گفت،  آلمان در شرایط کنونی وضعیت مالی خوبی دارد و می تواند بدون اینکه مقروض شود پناهندگان یک میلیون سوری وسایر کشورها ی جنگ زده را بپذیرد. نا گفته نماند که درآن شرایط، آلمان تقریبا ۶۰۰ هزار کارآموز نیاز داشت. (دوره های کارآموزی در آلمان بین دو تا سه سال ونیم طول می کشد) وتا سال ۲۰۲۰ حدودآًّ به شش میلییون نیروی کارنیازمبرم دارد. این نیاز با وضعیت  زاد و ولد موجو تامین نمی شود. در نتیجه با ورود تعداد عظیم نیروی کارجوان، که بیش از۳۰ درصد از آنهارتحصیل کرده ومتخصص می باشند، می تواند نیازدو دهه صنایع آلمان را تامین می کنند. سرمایه داران آلمان امیدوارند، که  نیروی کار ارزان در مدت کوتاهی وارد بازارکارشود، که بتواند این شرایط دررقابت با کارگران آلمانی کارآیی خود را نشان دهد..شرایط ایجاد شده ی کنونی بوسیله ی خانم مرکل برای سرمایه داران آلمان بهترین موقعیتیت را بوجود آورده است. واما گرایش انسان دوستانه ی خانم مرکل گرایشی سرمایه دارانه است، گرایشی است که در صدد تامین نیروی کارارزان کارکارخانه ها وموئسسات آلمان کارآیی بیشر دار، زیرا چرا گرایش انسان دوستانه خانم مرکل وشرکا زمانی که زرادخانه ی دولت بوش ودولت تونی بلیراز زمین و آسمان مردم عراق را گلوله باران می کردند وبر سرمردم بمب می ریختند ازاحساسات انسا ندوستی اینها خبری نبود!!. به هرروسرمایه داری آلمان ودولت حامی آن، سال هاست که به مروربرای رفع کم بود نیروی کار مقدار پول حق اولادرا بالا می برد، اما تغیرقابل ملاحظه ای در تولید مثل و زاد و ولد برای تامین ورفع نیروی کار ایجاد نشده است. حد متوسط  زاد ولد در آلمان ۵،۱ نفر درسال نسبت به تعداد هر زن می باشد. ازدیاد کنترل شده ی جمعیت در سیستم سرمایه داری درروند وبارآوری تولید واستثمار نیروی کار مسئله ی بسیار مهمی است.

در شرایط کنونی مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر دچار سردر گمی است.

  هرچند که چهره ی بورژوازی در به کاربردن سیاست های ضد کارگری اینجا و آنجا برای طبقه ی کارگر روشن ترمی شود اما متاسفانه باید اعتراف نمود، که مبارزی طبقاتی دچارسردرگمی وناروشنی های زیادی میباشد. بعنوان مثال کارگران ومزدبگیران یونان در فاصله ی سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۵ با ۲۵ اعتصاب عمومی واسپانیا، پرتغال  با اعتصابات عمومی مشابهی به انقلاب فکر نکردند، بلکه در انتظاررفرم مانند وردپایی ازخواست نابودی سیستم سرمایه داری از سوی کارگران اروپا پیدا نشد. طبقه ی کارگرکشورهای نامبره با کمک وخوشبینی رفرمیست های چپ به رفرمیست های راست دل خوش کردند. رفرمیست های راست توانستند با کمک تبلیغاتی رفرمیست های چپ توانستند، اکثر کارگران متوهم را به احزاب راست سوسیال دموکرات مثل حزب الکسیس سیپراس در یونان، رهبر حزب پود موسpodemos  در اسپانیا و سایر کشورهای اروپایی متوهم تر کنند. طبقه ی کارگر اروپا در واقع می توانست از وضعیت بحران سرمایه داری به سود خود استفاده کند، اماچنین نشد و بنظرمن از جانب کارگران یک عقب نشینی وسازش طبقاتی بسیاربدی  بود. با این عقب نشینی بورژوازی توانست به نحوه ای ضد انقلابی از این ضعف استفاده کند وبه اکثر دست آوردهایی  که این طبقه در قبل و بعد از جنگ جهانی دوم با مبارزات خود بدست آورده بود بتازد واز کارگران پس بگیرد. درواقع شیوه وروند مبارزه از سوی رفرمیست های چپ وراست  مخدوش ومختل شده وجای آنرا عریضه نویسی، جمع آوری امضائ  وآشتی طلبی گرفته است. طبقه ی کارگر یونانان، اسپانیا، پرتغال وایتالیا از منظر مبارزات سیاسی واقتصادی چند گام به عقب رفته است. درواقع طبقه ی گارگرکشورهای نام برده از موقعیت مناسبی که در فاصله ی سالهای ۲۰۱۰ تا۲۰۱۵  داشت، نتوانستند برای نابودی سیستم سرمایه داری وطرد گرایشات رفرمیستی چپ و راست  برای انقلاب اجتماعی استفاده کنند واز سویی طبقه کارگرفرانسه وبخصوص طبقه کارگر آلمان نه اینکه با مشت گره کرده  به خیابا ن ها نیامدند، بلکه با اعتراضات ناچیزبه خیانت احزاب حاکم سوسیال دموکرات ها و سبزها تن دادند. بنا براین طبقه کارگردر حال دفاعی وگاها درحال عقب نشینی است. اگر حقیقت را گفته باشم  طبقه ی کارگردرمناطقی از جهان حتی قدرت دفاع از خود راهم ندارد. البته به باور من نباید ازاین موضوع غافل شد، که با وجود حالت دفاعی وعقب نشینی  بخشی ازکارگران، باید اشاره کنم، که گرایشی را می توان دید که گویای روند گذارجدا شدن این طبقه را از احزاب رفرمیست چپ وراست وهمچنین سندیکاها واتحادیه های به اصطلاح کارگری را طی می کند ( ریزش پایه ها واعضای احزاب وسازمان های چپ و راست سنتی وهمچنین ریزش اعضای اتحادی های کارگری در اروپا و بخصوص در آلمان تاییدی بر این گذار است). بعنوان مثال اتحادیه سراسری آلمان DGB  درسال ۱۹۵۰  ۶٫۱۰۵۰۰۰ شش  میلیون و صدوپنجاهزارعضو داشت وتا سال ۱۹۸۹ سیر سعودی را طی کرد و به ۷٫۸۶۱۰۰۰ هفت میلیون وهشتصدو شصت و یک هزار نفر رسید. با ادقام شدن دو کشور آلمان وپیوستن کارگران شرق آلمان به این اتحادیه DGB تعداد اعضای این اتحادیه  به  ۱۱٫۰۱۵۶۰۰ نفررسید که ازاین تاریخ به بعد به بدلیل سازش طبقاتی بیشتر با کارفرمایان و سرمایه داران، این اتحادیه بمرور اعضای خود را از دست  داد، چنانکه  تا سال ۲۰۱۶ تعداد اعضاع آن به ۶٫۰۴۷۵۰۰۰  عضو نزول کرد که این ریزش کماکان ادامه دارد، لازم به اشاره است که این آمار از سوی اتحادیه کارگری آلمان  DGB  www.dgb.de متشر شده است. بربستراین تحولات باید به انحراف فکری برخی از فعالان کارگری اشاره کنم، که با توجه و با وجود مسائل یادشده ی فوق، فعالین کارگری هنوزشعاررفرمیستی ایجاد تشکل های رفرمیستی را به کارگران پیشنهاد می دهند وآگاهانه ویا نا آگاهانه آشتی طلبی ومماشات با بورژوازی را جلوی پای طبقه ی کارگرمی گذارند. کارگران اروپا ودرکل کارگران کشورهای صنعتی، بیش از یک قرن است که با وجود اعتصابات کسترده از طریق واسطه های خود یعنی اتحادیه های چانه زن ورفرمیست با اتحادیه کارفرمایان سرمیزمذاکرات نشسته، تعین حد اقل دستمزد نموده، طبقه بند مشاغل را تعین کرده، شروط کار ودیگر مطالبات خودرا از طریق این مذاکره پیش برده است و بخش بسیار مهم مبارزه ی اساسی طبقه ی کارگر را به احزاب سپرده است، در صورتیک مبارزه ی اقتصادی ومبارزه ی سیاسی طبقه ی کارگر مبارزه ای جدایی نا پذیر می باشد که ازتوان نهادهایی مثل حزب، سندیکا واتحادیه های به اصطلاح کارگری خارج است وتنها در توان شوراهای انقلابی کارگران می باشد. اما نتیجه شیوه ی کارنهادهای یاد شده همیین شده است که می بینیم. یعنی دارای واسطه های که می خواهد مطالبات آنها را بگوش کارفرمایان برسانند واحزاب رفرمیست چپ وراست هم بعنوان واسطه ی سیاسی، ازحقوق سیاسی آنها دفاع کند. درواقع بیش از یک قرن واندی است، این دوتشکیلات که درواقع از آن خود طبقه نبوده اند، طبقه ی کارگر را با بورژوازی آشتی داده و خوشبین کرده اند وخوشبین می کنند. جنبش کارگری فقط یک تشکیلات دارد و این تشکیلات شورای انقلابی ضد سرمایه داری و ضد کارمزدی می باشد. به هررو اگر با نگاهی عمیق وعینی  به بحران موجود جهان سرمایه داری بپردازیم، واضح  می شود که سکان راه بردی سرمایه داری جهانی از دستش رها شده و با یک درهم ریختگی که با قوانین آرام  رقابت آزاد سرمایه داری شبا هتی ندارد روبرو ست، از سوی دیگر ما با مبارزه ی طبقاتی که بتواند کلک بورژوازی را بکند مواجه نیستیم، اکثریت طبقه ی کارگردرسطح جهان مشغول زندگی درمحدوده ی جامعه ی سرمایه داری است ورفرمیست چپ وراست این وضعیت را بیشتر دامن می زند. اگر ما به مبارزات طبقه ی کارگرکشورهای صنعتی جهان مثل: آلمان، فرانسه، آمریکا، ژاپن، ایتالیا، روسیه و…..ودیگر کشورهای نیمه صنعتی نظری کوتاهی بیندازیم، روشن می شود که در چند سال گذشته تا کنون، ما از مبارزه ی تعرضی ضد سرمایه داری که سرمایه را با نابودی تهدید کند مواجه نشده ایم. مبارزات کنونی با وضعیت موجود عموما یک مبارزه ی دفاعی است وهنوز سرمایه را تهدید نمی کند. یعنی با وجود درهم ریختگی وبی بر نامگی سرمایه، طبقه ی کارگرهم از نظر کلی به برنامه ی براندازی سرمایه داری به دلیل وضعیت نا بسامان موجود خودش نرسیده است. بنا بر این من بر این باورم، که ما مبارزه ی طبقاتی را باید  دوباره و بروشنی تعریف کنیم. بنظرمی آید که تعریف تا کنونی ازمبارزه ی طبقاتی نارسا باشد. اگرما به تعریفی که رفرمیست های چپ وراست از مبارزه ی طبقاتی ارائه داده اند توجه کنیم، می بینیم که هراعتراض ویا اعتصابی که برای تعادل بخشیدن به شرایط نا بسامان سرمایه داری ازسوی طبقه ی کارگرانجام شده به اسم مبارزه ی طبقاتی به خورد طبقه داده اند. از سوی دیگرابراز ومطرح نمودن مطالبات وضعیت بد اقتصادی وسیاسی کارگران ( تورم ویا گرانی) را از طرف اتحادیه ها و احزاب رفرمیست را بعنوان مبارزه ی طبقاتی به خورد طبقه ی کارگرداده اند وکما کان این نگرش برسطح جنبش حاکم است. حقیقت این است که خود من مدت زیادی است که به این موضوع به دید نقد نگاه می کنم ولازم به یک دگراندیشی وروش شناخت درعرصه ی گونه گون مطالبات سیاسی تئوری که بوسیله ی چپ سنتی مطرح شده است بپردازیم. این نوع تعریف از مبارزه ی طبقاتی به گمراه کردن طبقه ی کارگردامن زده ومبارزه ی طبقاتی را بگور می سپارد. مبارزه ای که دولت سرمایه داری آنرا برسمیت بشناسد واجازه ی فعالیت دهد، مبارزه ی طبقاتی نیست، نهادهایی که برای فعالیت ومبارزات خود از اداره ی پلیس اجازه بگیرند، مبارزه ی ضد سرمایه داری نیست وبه مبارزه ی طبقاتی ربطی ندارد، اعتصابات کارگری که روز وساعات اعتصابات را برای سرمایه داران وکارفرمایان اعلام می کنند، به مبارزه ی طبقاتی ربط کمتری دارد و درآخر مبارزه ای که کارمزدی را بزیر نمی کشد، سیستم پارلمانتاریستی را ترد وافشا نمی کند وفقط بر سرقیمت بالا ویا پایین بودن دست مزد ها  حرف می زند و خواهان تخفیف استثمارو یا شروط کاروازاین قبیل معامله وچونه زدنها است، مبارزه ی طبقاتی نیست، مبارزه ای که سرمایه وسرمایه داری را زیرسوال نبرد وبرای نابودی اش مبارزه نکند مبارزه ی طبقاتی نیست.  ما با کمون پاریس (۱۸۷۱) شروع مبارزه ی طبقاتی را در فرانسه احتمالا بررسی کرده ویا آشنا هستیم، بعد ازاین واقعه، با شکست طبقه ی کارگران روسیه در انقلاب ۱۹۰۵ ما تا جنگ اول جهانی خبری از مبارزه ی طبقاتی نیست، اما بعد از جنگ اول ما شاهد مبارزات طبقاتی شوراهای کارگری در کشورهای آلمان، ایتالیا وروسیه هستیم که طبقه ی کارگردست به ریشه می برد ومی خواهد با حاکمیت شوراهای خود در این کشورها کار مزدی را نابود کنند وخود اداره ی جامعه را بدست بگیرند، که البته با ترفندهای رفرمیست های چپ و راست این مبارزه شکست می خورد.  امید وارم که رفقایی که در این زمینه نظری دارند بتوانند به گسترش وروشن نمودن این موضوع مهم سهیم باشند.

علی برومند

 ۱۵٫۱۲۲۰۱۷