شرط اول بحث کردن ، داشتن لااقل مقداری دانش سیاسی است

شرط اول بحث کردن ، داشتن لااقل مقداری دانش سیاسی است .
در جواب نوشتۀ من خدامراد فولادی یادداشتی تحت عنوان :” چند پاسخ کوتاه به بهروز شادیمقدم – (بهروزشادیمقدم مدافع کدام لنین است ؟) را نوشته است .(۱)
با این یادداشت میخواهم جواب سئوالی را که کرده است داده باشم و این بحث وگفتگو را ببندم .
شرط اول بحث کردن ، داشتن لااقل مقداری دانش سیاسی است . بدون دانش سیاسی اولیه نمیشود بحث کرد . از آقای فولادی باید پرسید لنین کجا “تزخلق وامپریالیسم” اختراع کرده و آنرا بکار برده است که برخاسته و در مورد آن نظر میدهد . معادلی که خود ساختۀ پوپولیست های چپ بعد از دوران لنین است و به او هیچ ربطی ندارد . بلشویک ها مقولۀ خلق و پوپولیسم را پیش از اینها به نقد کشیده بودند . یا بکار بردن “روستائیان( خلق)” از طرف ایشان به معنای این است که روستایی یعنی خلق . در صورتی که در فرهنگ لغت چپ پوپولیستی هم روستایی یا دهقانان یک طبقه اند و خلق دامنۀ وسیع تری از طبقه را شامل میشود . به مجموعه ای از اقشار و طبقات تحت ستم گفته میشد .
ایشان که بلشویسم را در یک جا دهقانی و در جای دیگر خلقی نام نهاده و اغتشاش فکری خود را میخواهد به خواننده منتقل میکند ، باید بداند که تاریخ بلشویسم به ناردونیک (سوسیالیسم خلقی) قبل از خود و “حکومت خلقی” بعد از خود هیچ ربطی ندارد . لنین و بلشویک ها از افشاگران ناردونیک ها این دنباله روان دهقانان بودند و مقولۀ “حکومت خلقی” هم به دورۀ پوپولیست های مائوئیست مربوط است .
در مورد نقل قول های آورده شدۀ ایشان و نسبت دادن آن به نظرات لنین ، باید مستدل و مستند تر از اینها عمل کند . ترجمه های پورهرمزان معتبر است .هیچ مترجم حرفه ای دیگری هم حاضر نیست زیر آن دو نقل قول را که بنام لنین آورده است امضاء کند . نظرات لنین به اتکای اسناد روشن است . ناچارا” دوباره این بخش را که در مطلب قبلی آورده بودم میآورم .
اینکه لنین نوشته است :
“برای اینکه قیام موفقیت آَمیز باشد باید به توطئه و یا حزب متکی نگردید . بلکه به طبقۀ پیشرو تکیه نمود . این اولا”. قیام باید به شور انقلابی مردم متکی باشد. این ثانیا” . قیام باید به آنچنان نقطۀ تحولی در تاریخ انقلاب فرازنده متکی باشد که در آن فعالیت دسته های پیشرو مردم بحداکثر خود رسیده باشد و تزلزل صفوف دشمن و صفوف دوستان ضعیف و دو دل ومتزلزل انقلاب ازهر وقت شدید تر باشد . اینهم ثالثا” . این سه شرط لازم طرح مسئلۀ قیام ، مارکسیسم را از بلانکیسم متمایز میسازد . ”
از مقالۀ “مارکسیسم و قیام” صفحۀ ۵۰۶ آثار منتخبۀ لنین (فارسی) انتشارات سازمان انقلابی حزب توده ایران سال ۵۳
را با این دو نقل قول که ایشان بنام لنین آورده اند مقایسه کنی :
“برای اداره کردن جنبش توده ای افرادی لازم اندکه باشکیبائی وسرسختی خودراانقلابیون حرفه ای بارآورده باشند. زمانی که من دریک محفل خرده کار فعالیت می کردم گفتم سازمانی ازانقلابیون حرفه ای دراختیارمن بگذارید تاروسیه رازیرورو کنم. یک چنین سازمانی درکشورما می تواند سازمانی توطئه گر هم باشد .”
“یگانه اصل جدی سازمانی برای کارکنان جنبش ماباید عبارت باشدازپنهان کاری بسیارشدید، گزین کردن بسیاردقیق اعضا وآماده نمودن انفلابیون حرفه ای. ماوقت نداریم که به اشکال مسخره وبازیچه ای دموکراتیسم بیاندیشیم، وبه ماثابت شده که یک چنین سازمانی برای آنکه گریبان خودراازدست یک عضوناشایست خلاص کندازهیچ گونه وسیله ای رویگردان نخواهد بود. ضمن آنکه درکشورماودرشرایط روسیه یک اعتقاد عمومی وجوددارد وآن این است که هرگونه انحرافی ازوظیفه ی رفاقت رابا قساوت و بی رحمی بی امانی باید مجازات نمود. این است دموکراتیسم ونه آن دموکراتیسم بازیچه ای .”
این دو نوشته ایشان بیشتر قلم ونظر گروه های مسلح چریکی را به ذهن میآورد .
آقای فولادی باز در مورد سوسیالیسم به مثابه یک دوران گذارکه ایشان با تعاریف خاص خود آنرا یک نظام نام نهاده بودند ، نوشته است:” سوسیالیسم نظام نیست مرحله است ، مرحله ی گذار”. این هم ازادعاهای توده ای- لنینیست ها برای توجیه فقرتئوریک وخلافگوئی های خودشان وجاانداختن یک میان مرحله ی طولانی به درازای عمرنوح میان دو نظام همپیوسته ی تاریخی سرمایه داری بامالکیت خصوصی، و سوسیالیسم با مالکیت اجتماعی برابزارتولید وگذار کوتاه زمان آن به دوران کمونیسم است.شادیمقدم همچون لنین نمیداند ونمی خواهد بداند این دو نظام اجتماعی را تنها دو نوع مالکیت یکی خصوصی ویکی اجتماعی یاهمگانی ازهم مجزا ومتمایز میسازد ونه دیوار چین طولانی یی که لنینیست هابه دور شان- وبه دور آنها وکمونیسم – کشیده اند تا سرمایه داری دولتی ی انحصاری رانتی خودرا درمیان شان به جامعه ی انسانی وماتریالیسم تاریخی حقنه کنند .”
با این دو نقل قول از مارکس در بارۀ این دوران امیدوارم دیگرکوتاه بیاید :
“بین جامعه سرمایه‌داری و کمونیستی دورانی وجود دارد که دوران تبدیل انقلابی اولی به دومی است. مطابق با این دوران یک دوران گذار سیاسی نیز وجود دارد و دولت این دوران چیزی نمی‌تواند باشد جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا .” کارل مارکس : « انتقاد از برنامه گوتا » آوریل – اوایل مه ۱۸۷۵ .
“این سوسیالیسم، اعلان انقلاب مداوم است، دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا است به مثابه پله‌ای ضروری برای گذار به سوی محو اختلافات طبقاتی به طور کلی، محو کلیه روابط تولیدی که این اختلافات بر روی آنها پایه می‌‌گیرند، محو کلیه روابط اجتماعی متناسب با این روابط تولید و دگرگونی همه افکاری که از این روابط اجتماعی برمی‌خیزند .”.
کارل مارکس : مبارزه طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰
در آخر نوشته اند : “به راستی شادیمقدم مدافع کدام لنین است؟ لنینی که او و لنینیست های دیربه دنیا آمده میگویند،یا لنینی که خود بود ومن در ده ها مقاله اورا به خوانندگان فارسی زبان شناسانده ام؟ شادیمقدم چرا به آن نقدهای مستند ومستدل من پاسخ نمی دهد؟
جناب « یک کم توطئه گر»! که ازشدت درماندگی وتوطئه گری «چرندیات» مشهورتراز کفر ابلیس لنین را حاشا میکنی وبه من نسبت میدهی. بفرما اینهمه سال که من لنین ولنینیسم را بررسی ونقد کرده ام چراخودت راآفتابی نکردی؟ راستی راستی« کجا بودی تا حالا».ِ
تاریخ وهر پدیدۀ دیگری در تاریخ بشریت یک واقعیت است . انقلاب ها و ضد انقلاب ها هم همینطور . بررسی و شناخت این واقعیت ها باید با معیارهای علمی و اتکاء به اصول جامعه شناسی و دانش سیاسی و شناخت و احاطۀ لازم و کافی به پدیدۀ مورد ارزیابی صورت بگیرد . نوشته ای که از موضع نقد یک جریان و پدیده و یا از موضع تائید آن بر این اساس متکی نباشد ، ارزش جواب دادن ندارد . پرسیده اید چرا به آن نقدهای مستند ومستدل من پاسخ نداده ای” ؟ جواب این است که مستند ومستدل بودن آنها با توجه به این نوشتۀ آخرتان جای تردید است و من تا به حال نوشته های شما را ندیده بودم . سئوال کرده ای که : “به راستی شادیمقدم مدافع کدام لنین است؟” جواب روشن است . ما یک لنین داریم . من هم مدافع و طرفدار لنین هستم .
بهروز شادیمقدم
۲۵٫۱۰٫۲۰۱۷
http://hadait.blogfa.com/
(۱)
http://www.azadi-b.com/G/2017/10/post_127.html