خاورمیانه پس از داعش و حماس

شکست حماس

رابطه حماس و جمهوری اسلامی در حین و پس از انقلاب مصر رو به سردی گرائید. جمهوری اسلامی پس از اینکه حماس در سال ٢٠١٢ به تابعیت از اخوان المسلمین علیه بشار اسد موضع گرفت، تمام حمایتهای مالی و نظامی خود را از حماس قطع کرد. خالد مشعل و جمعی از رهبران حماس ناچار به ترک دمشق شده و به دوحه پایتخت قطر کوچ کردند. رابطه غزه با تهران تا انتهای اوت امسال زمانی که هیاتی از حماس به رهبری عزت الشرق برای مراسم تحلیف روحانی به ایران رفت، هیچگاه گرم نشد. آنچه نهایتا باعث از سرگیری روابط حماس و ایران شد “بحران قطر” در تابستان امسال بود. عربستان سعودی، رئیس شورای همکاری خلیخ، قطر را زیر فشار گذاشت تا از حمایتش از اخوان المسلمین دست بکشد، رابطه اش را با حماس قطع و خالد مشعل و سایر رهبران حماس را از قطر اخراج کند. اما حماس بخاطر فشارهائی که از طرف مصر، اسرائیل و دولت خودگردان عباس به آن وارد شده بود، حی و حاضر قبول کرده بود که علنا قطع رابطه اش با اخوان المسلمین را اعلام و از پناه دادن به جهادیستها خودداری کند. حماس اینهمه را در مقابل حق ورود کالا از مصر به غزه پذیرفته بود. قطر بنیانگذار بریگاد قسام، شاخه نظامی حماس، را از قطر اخراج کرد. جالب تر اینکه خالد مشعل در سال ٢٠١۵ با ملک سلمان ملاقات کرده بود، برای جلب رضایت سلمان در مقابل بریگاد قسام که خواهان برقراری رابطه مجدد با ایران بود، ایستاده بود. در پرتو این اطلاعات جدید، من نکته ای که در یادداشت قبلیم در مورد فشار قطر به عربستان سعودی برای “متجدد” شدن آورده بودم را تصحیح میکنم. احتمالا عامل فشار روی عربستان برای بدست گرفتن پرچم ناسیونالیسم عرب، رهبری عملی آن بوده است. سلمان در این ظرفیت دست به “اعطای حقوق بشر” زده است.

مردم غزه پس از اینکه حماس در ژوئن ٢٠٠٧ نیروهای مسلح سازمان فتح را از غزه اخراج و حاکمیتش را بر این باریکه تثبیت کرد، دو بار(در دسامبر ٢٠٠٨ تا ژانویه ٢٠٠٩ و ژوئیه ٢٠١۴) مورد تهاجم همه جانبه و وحشیانه ارتش اسرائیل قرار گرفتند که تلفات آن از جمله هزاران کودک بود. آنها دهها بار دیگر باشکال خفیفتری به بهانه انتقام گیری از حماس قربانی تجاوزات ارتش اسرائیل شدند. به اقرار محمد علی جعفری، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران، جمهوری اسلامی تکنولوژی ساخت موشکهای دوربرد فجر- ۵ را به بریگاد قسام یاد داده بود. به این ترتیب کافی بود حماس چند موشک خانه ساز فکسنی به اسرائیل پرتاب کند (که البته تا آنجا که به حمله به جان شهروندان عادی اسرائیل مربوط میشود عملی تروریستی است) تا در مقابل اسرائیل با بمباران هوائی و اعمال شدیدترین ارعاب تروریستی دولت مذهبی و دست راستی اش جان و هستی مردم در غزه را بگروگان بگیرد. این فشارها در تابستان امسال به حدی رسید که مردم جان به لب رسیده غزه تنها دو ساعت برق و آب در شبانه روز داشتند. در یک هماهنگی کامل، دولت خودمختار فلسطین و اسرائیل، با استفاده از سایه ای که اخبار داعش بر روی کشمکش در فلسطین انداخته بود، تهاجم همه جانبه ای به مردم غزه کردند تا حماس را به زانو در آورند. محمود عباس از پرداخت هزینه کامل برق به اسرائیل خود داری کرد و اسرائیل نیز تنها دو ساعت برق در شبانه روز برای ساکنین غزه تامین کرد. علاوه براین محاصره همه جانبه غزه، از چهار سوی زمین و دریا را در نظر بگیرید تا اوج استیصال و نارضایتی مردم غزه از هر چه هست را درک کنید. اگر چه مردم غزه هیچگاه تقابل علنی و گسترده ای علیه حماس نکردند اما حمایت از حماس بشدت افول کرد. به این ترتیب حماس هم از داخل غزه و هم از خارج از آن کاملا منزوی شد. از اواسط ژوئن امسال، حماس نه مردم، نه اخوان المسلمین، نه قطر و کشورهای عربی، نه ترکیه و نه ایران را با خود داشت. حماس به زانو افتاد. اما قیمتی که برای به زانو انداختن حماس پرداخته شد برای مردم غزه بسیار سنگین بود.

سوال یک میلیون دلاری!

در چند ماه گذشته ما شاهد دو واقعه مهم، که شاید بتوان آنها را نقطه عطفهائی در شکست اسلامیون در خاورمیانه نام نهاد، بوده ایم. اول اینکه داعش نفسهای آخر را میکشد. با شکست در موصل، داعش به کنجی در سوریه خزیده است. دوم، شکست حماس در غزه است. البته شکست ایندو بمعنای محو شدن آنها نیست (در مورد حماس که باید پس از نزدیکی مجدد با ایران منتظر دور جدیدی از فعالیتهای تروریستی اش اما اینبار در قالب اپوزیسیون بود) بلکه اهمیت ماجرا شکست دو پروژۀ حکومتی اسلام سیاسی در خاورمیانه است. بنظر من، این دو شکست حی و حاضر تاثیرات خود را بر روی اتفاقات جاری در خاورمیانه گذاشته اند. بدون این دو شکست بعید بود که عربستان سعودی اشتهائی برای نشان دادن انعطاف پذیری در لغو قوانین ضد زن اسلامی میداشت و قطعا ترامپ بدون افول داعش و شکست حماس، دیپلماسی خصمانه و جان فرسائی علیه جمهوری اسلامی را براه نمیانداخت.

لازم است قدری در مورد این دو تجربه مکث کرد و از تجارب آن آموخت. درسهای این دو شکست برای ما و کمپ بورژوای مخالف اسلام سیاسی یکسان نیستند. اگر این دو شکست را در یک جمله خلاصه کنیم عبارتست از شکست دادن داعش در عرصه نظامی و شکست حماس از طریق محاصره همه جانبه غزه. این دو شکست اسلامیون قابل شمارش است و در جلوی چشم همگان اتفاق افتاد (بر خلاف اغلب اعلانهای پوچ “شکست اسلام سیاسی” که هیچ نشان مادی و قابل روئیتی از آن ارائه نمیشد، هوائی و “تحلیلی” اعلام میشد) و باعث تشویق جبهه ضد اسلام سیاسی میشوند. قابل فهم است که درک بورژوازی از این دو تجربه چنین باشد که اسلام سیاسی تنها تحت فشار فزاینده و جانکاه عکس العمل نشان میدهد، باید آنرا به زانو در آورد تا “نرمش قهرمانانه” کند و در این مسیر چه بسا تحریمهائی تا سر حد قحطی مردم در ایران به پیش ببرند. راه حل دوم، حل و فصل نظامی با اسلام سیاسی است، همانطور که در مورد داعش انجام شد. در اینجا باز هم قربانی شدن وسیع مردم، مانند آنچه در موصل اتفاق افتاد، یک فرض این سناریو است. پس اگر غرب و خصوصا آمریکا بدنبال ریشه کن کردن اسلام سیاسی در خاورمیانه باشد، یکی از این دو راه را انتخاب خواهد کرد و ترامپ اولین قدم در این مسیر را برداشت. اما تجربه این دو شکست اسلام سیاسی برای ما کمونیستها چیست؟

ما در عرصه نظامی، تجربه کوبانی را پشت سر داریم اما حد و مرز ما در حمایت یا مخالفت با تحریم اقتصادی چیست؟ باید توجه داشت که اولا این فرض ضد انسانی که مردم زیر فشار را فنری تصور میکند که آماده جهشند، فرض سر تا پا غلطی است. در غزه نشدند، در عراق نشدند، موردهای ونزوئلا و برزیل هم چنین فرمول سر راستی را به ما نشان نمیدهند. کمبود مایحتاج اولیه مردم را قطعا ناراضی خواهد کرد اما سرکش نخواهد کرد. ثانیا، جمهوری اسلامی همین اساعه تحت فشارهای شدید اقتصادیست. صرفنظر از اینکه آمریکا یا ایران، یا همزمان هردوی آنها، از برجام خارج شوند یا خیر، صرف موضع اعلام شدۀ هیئت حاکمه آمریکا از زبان ترامپ ضربات خود را به جمهوری اسلامی وارد کرد. اعلام این موضع موجب تشتت در برقراری روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی شده، ایران را کیش کرده است. خب، ما بعنوان کمونیست چگونه باید با این مجموعه، از جمله فشارهای اقتصادی و احتمال درگیریهای نظامی با ایران روبرو شویم. میدانم که این سوالات جدید نیستند اما متنی که در آن مطرح میشوند جدید است. مهمتر از همه، ما از دل این تحولات باید آلترناتیو خود را سازماندهی کنیم. چگونه؟ سوال این است.

***

مهر ۲۳, ۱۳۹۶

شکست حماس

رابطه حماس و جمهوری اسلامی در حین و پس از انقلاب مصر رو به سردی گرائید. جمهوری اسلامی پس از اینکه حماس در سال ٢٠١٢ به تابعیت از اخوان المسلمین علیه بشار اسد موضع گرفت، تمام حمایتهای مالی و نظامی خود را از حماس قطع کرد. خالد مشعل و جمعی از رهبران حماس ناچار به ترک دمشق شده و به دوحه پایتخت قطر کوچ کردند. رابطه غزه با تهران تا انتهای اوت امسال زمانی که هیاتی از حماس به رهبری عزت الشرق برای مراسم تحلیف روحانی به ایران رفت، هیچگاه گرم نشد. آنچه نهایتا باعث از سرگیری روابط حماس و ایران شد “بحران قطر” در تابستان امسال بود. عربستان سعودی، رئیس شورای همکاری خلیخ، قطر را زیر فشار گذاشت تا از حمایتش از اخوان المسلمین دست بکشد، رابطه اش را با حماس قطع و خالد مشعل و سایر رهبران حماس را از قطر اخراج کند. اما حماس بخاطر فشارهائی که از طرف مصر، اسرائیل و دولت خودگردان عباس به آن وارد شده بود، حی و حاضر قبول کرده بود که علنا قطع رابطه اش با اخوان المسلمین را اعلام و از پناه دادن به جهادیستها خودداری کند. حماس اینهمه را در مقابل حق ورود کالا از مصر به غزه پذیرفته بود. قطر بنیانگذار بریگاد قسام، شاخه نظامی حماس، را از قطر اخراج کرد. جالب تر اینکه خالد مشعل در سال ٢٠١۵ با ملک سلمان ملاقات کرده بود، برای جلب رضایت سلمان در مقابل بریگاد قسام که خواهان برقراری رابطه مجدد با ایران بود، ایستاده بود. در پرتو این اطلاعات جدید، من نکته ای که در یادداشت قبلیم در مورد فشار قطر به عربستان سعودی برای “متجدد” شدن آورده بودم را تصحیح میکنم. احتمالا عامل فشار روی عربستان برای بدست گرفتن پرچم ناسیونالیسم عرب، رهبری عملی آن بوده است. سلمان در این ظرفیت دست به “اعطای حقوق بشر” زده است.

مردم غزه پس از اینکه حماس در ژوئن ٢٠٠٧ نیروهای مسلح سازمان فتح را از غزه اخراج و حاکمیتش را بر این باریکه تثبیت کرد، دو بار(در دسامبر ٢٠٠٨ تا ژانویه ٢٠٠٩ و ژوئیه ٢٠١۴) مورد تهاجم همه جانبه و وحشیانه ارتش اسرائیل قرار گرفتند که تلفات آن از جمله هزاران کودک بود. آنها دهها بار دیگر باشکال خفیفتری به بهانه انتقام گیری از حماس قربانی تجاوزات ارتش اسرائیل شدند. به اقرار محمد علی جعفری، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران، جمهوری اسلامی تکنولوژی ساخت موشکهای دوربرد فجر- ۵ را به بریگاد قسام یاد داده بود. به این ترتیب کافی بود حماس چند موشک خانه ساز فکسنی به اسرائیل پرتاب کند (که البته تا آنجا که به حمله به جان شهروندان عادی اسرائیل مربوط میشود عملی تروریستی است) تا در مقابل اسرائیل با بمباران هوائی و اعمال شدیدترین ارعاب تروریستی دولت مذهبی و دست راستی اش جان و هستی مردم در غزه را بگروگان بگیرد. این فشارها در تابستان امسال به حدی رسید که مردم جان به لب رسیده غزه تنها دو ساعت برق و آب در شبانه روز داشتند. در یک هماهنگی کامل، دولت خودمختار فلسطین و اسرائیل، با استفاده از سایه ای که اخبار داعش بر روی کشمکش در فلسطین انداخته بود، تهاجم همه جانبه ای به مردم غزه کردند تا حماس را به زانو در آورند. محمود عباس از پرداخت هزینه کامل برق به اسرائیل خود داری کرد و اسرائیل نیز تنها دو ساعت برق در شبانه روز برای ساکنین غزه تامین کرد. علاوه براین محاصره همه جانبه غزه، از چهار سوی زمین و دریا را در نظر بگیرید تا اوج استیصال و نارضایتی مردم غزه از هر چه هست را درک کنید. اگر چه مردم غزه هیچگاه تقابل علنی و گسترده ای علیه حماس نکردند اما حمایت از حماس بشدت افول کرد. به این ترتیب حماس هم از داخل غزه و هم از خارج از آن کاملا منزوی شد. از اواسط ژوئن امسال، حماس نه مردم، نه اخوان المسلمین، نه قطر و کشورهای عربی، نه ترکیه و نه ایران را با خود داشت. حماس به زانو افتاد. اما قیمتی که برای به زانو انداختن حماس پرداخته شد برای مردم غزه بسیار سنگین بود.

سوال یک میلیون دلاری!

در چند ماه گذشته ما شاهد دو واقعه مهم، که شاید بتوان آنها را نقطه عطفهائی در شکست اسلامیون در خاورمیانه نام نهاد، بوده ایم. اول اینکه داعش نفسهای آخر را میکشد. با شکست در موصل، داعش به کنجی در سوریه خزیده است. دوم، شکست حماس در غزه است. البته شکست ایندو بمعنای محو شدن آنها نیست (در مورد حماس که باید پس از نزدیکی مجدد با ایران منتظر دور جدیدی از فعالیتهای تروریستی اش اما اینبار در قالب اپوزیسیون بود) بلکه اهمیت ماجرا شکست دو پروژۀ حکومتی اسلام سیاسی در خاورمیانه است. بنظر من، این دو شکست حی و حاضر تاثیرات خود را بر روی اتفاقات جاری در خاورمیانه گذاشته اند. بدون این دو شکست بعید بود که عربستان سعودی اشتهائی برای نشان دادن انعطاف پذیری در لغو قوانین ضد زن اسلامی میداشت و قطعا ترامپ بدون افول داعش و شکست حماس، دیپلماسی خصمانه و جان فرسائی علیه جمهوری اسلامی را براه نمیانداخت.

لازم است قدری در مورد این دو تجربه مکث کرد و از تجارب آن آموخت. درسهای این دو شکست برای ما و کمپ بورژوای مخالف اسلام سیاسی یکسان نیستند. اگر این دو شکست را در یک جمله خلاصه کنیم عبارتست از شکست دادن داعش در عرصه نظامی و شکست حماس از طریق محاصره همه جانبه غزه. این دو شکست اسلامیون قابل شمارش است و در جلوی چشم همگان اتفاق افتاد (بر خلاف اغلب اعلانهای پوچ “شکست اسلام سیاسی” که هیچ نشان مادی و قابل روئیتی از آن ارائه نمیشد، هوائی و “تحلیلی” اعلام میشد) و باعث تشویق جبهه ضد اسلام سیاسی میشوند. قابل فهم است که درک بورژوازی از این دو تجربه چنین باشد که اسلام سیاسی تنها تحت فشار فزاینده و جانکاه عکس العمل نشان میدهد، باید آنرا به زانو در آورد تا “نرمش قهرمانانه” کند و در این مسیر چه بسا تحریمهائی تا سر حد قحطی مردم در ایران به پیش ببرند. راه حل دوم، حل و فصل نظامی با اسلام سیاسی است، همانطور که در مورد داعش انجام شد. در اینجا باز هم قربانی شدن وسیع مردم، مانند آنچه در موصل اتفاق افتاد، یک فرض این سناریو است. پس اگر غرب و خصوصا آمریکا بدنبال ریشه کن کردن اسلام سیاسی در خاورمیانه باشد، یکی از این دو راه را انتخاب خواهد کرد و ترامپ اولین قدم در این مسیر را برداشت. اما تجربه این دو شکست اسلام سیاسی برای ما کمونیستها چیست؟

ما در عرصه نظامی، تجربه کوبانی را پشت سر داریم اما حد و مرز ما در حمایت یا مخالفت با تحریم اقتصادی چیست؟ باید توجه داشت که اولا این فرض ضد انسانی که مردم زیر فشار را فنری تصور میکند که آماده جهشند، فرض سر تا پا غلطی است. در غزه نشدند، در عراق نشدند، موردهای ونزوئلا و برزیل هم چنین فرمول سر راستی را به ما نشان نمیدهند. کمبود مایحتاج اولیه مردم را قطعا ناراضی خواهد کرد اما سرکش نخواهد کرد. ثانیا، جمهوری اسلامی همین اساعه تحت فشارهای شدید اقتصادیست. صرفنظر از اینکه آمریکا یا ایران، یا همزمان هردوی آنها، از برجام خارج شوند یا خیر، صرف موضع اعلام شدۀ هیئت حاکمه آمریکا از زبان ترامپ ضربات خود را به جمهوری اسلامی وارد کرد. اعلام این موضع موجب تشتت در برقراری روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی شده، ایران را کیش کرده است. خب، ما بعنوان کمونیست چگونه باید با این مجموعه، از جمله فشارهای اقتصادی و احتمال درگیریهای نظامی با ایران روبرو شویم. میدانم که این سوالات جدید نیستند اما متنی که در آن مطرح میشوند جدید است. مهمتر از همه، ما از دل این تحولات باید آلترناتیو خود را سازماندهی کنیم. چگونه؟ سوال این است.

***