دو یادداشت

دو یادداشت

۱- “بالا” و “پائین”

روز ۲۵ اوت سال جاری، در ناحیه “چومان” واقع در منطقه “باله کا یه تی”، که در تقسیم مناطق نفوذ زیر سلطه جناح اتحادیه میهنی کردستان در “اقلیم” کردستان عراق است، درگیری مسلحانه روی داده است. آنچه که روشن است مردم چومان به تحریک ملای آنجا، ملا کمال ماوتی، که شواهد زیادی هم دال بر همکاری مستقیم او با اداره اطلاعات سپاه پاسداران در رضائیه در دست است، و نیز “کار بدستان” اتحادیه میهنی، به منظور جمع کردن بساط جریانات کردستان “شرقی” که مقر برپا کرده و حضور مسلح داشته اند، به حرکت می افتند. افراد مسلح جریان زحمتکشان جناح مهتدی بروی معترضین آتش میگشایند و دو نفر، از جمله یکی از “کادرها” های اتحادیه میهنی کشته و چند نفر زخمی میشوند. متعاقبا مردم چومان به مقرهای مذکور حمله و پس از به آتش کشیدن آنها، تقریبا تمام افراد مسلح نیروهای “کردستان شرقی” را دستگیر میکنند.

در ادامه، جریان زحمتکشان جناح مهتدی برای نشان دادن “حسن نیت” دو نفر از افراد مسلح خود را که ظن این میرفت که در آن تیراندازی مستقمیا دست داشته اند، تسلیم سازمان امنیت”( آسایش) اتحادیه میهنی کردند. چه، این اقدام نشان اعتقاد این جریان به “قانون” بود!

نکته ای که من میخواهم به آن بپردازم، چگونگی رابطه دیرباز جریان مهتدی ها با اتحادیه میهنی و جلال طالبانی نیست. در همان حال توضیح تناقض این تعهد به “قانون” سازمان امنیت اتحادیه میهنی را با جنایاتی که همین سازمان امنیت اتحادیه میهنی علیه “نیروهای روژ هه لات” طی همه آن سالهای حکوکت “فیفتی- فیفتی” در سلیمانیه و اطراف انجام داده اند، به وقت دیگری موکول میکنم.

خالد علیپناه، توضیحی پیرامون این مساله داده است که محتوای آن و جهتگیری سیاسی مستتر در آن، موضوع این یادداشت است. این موضع البته محدود و منحصر به ایشان نیست. او در رابطه با افراد مسلح زحمتکشان جناح مهتدی چنین نوشته است:

” این افراد جوانانی نا اگاه با شور و شوق دفاع از حقوق برحق مردم کردستان برای مبارزه با فاشیسم اسلامی به صفوف این جریان پیوسته اند و هیچ خطایی نداشتند”

تقسیم کردن اختیاری گرایشات سیاسی به “بالا” و “پائین”، که گویا در میان هر جریان راست، ناسیونالیست و فاشیست، به همان اندازه و چه بسا بیشتر در میان هر جریان انقلابی و آزادیخواه و سوسیالیست، همواره “پائین”، “سرباز”، “پاسدار ایثارگر”، “پیشمرگ ساده”، “اعضاء بی خبر از بالا”  مظلوم اند و صادق و معصوم و قربانی؛ اما “قطعا” “بالا” مسئول است و توطئه گر و ناحساب، یک دیدگاه شناخته شده است که لبه تیز آن منحصرا علیه “بالا” در یک حزب انقلابی و کمونیستی است. این خط حتی بدون اینکه حامیان آن آگاه باشند، از میراث جورج اورول در “قلعه حیوانات” تغذیه میکند که مانیفست ضد کمونیسم در دوره جنگ سرد بود.

این تقسیم بندی به هیچکس نمیگوید که چرا آنانی که “با شور و شوق دفاع از حقوق برحق مردم کردستان” اسلحه برگرفتند، جریان بد سابقه و  ضد کمونیستی زحمتکشان را انتخاب کردند؟ به هیچکس نمیگوید که چرا “امثال جعفر گوشواره ها”، که خیلی هم زحمتکش و در رده “پائین” حزب دمکرات کردستان برای دفاع از خاک “پیروز”(مقدس) کردستان حاضر بود، شهادت را به جان بخرد؛ وقتی تعصب و جهالت و پیش داوریهای ارتجاعی شان توسط “بالا”ی حزب دمکرات تحریک شد، زن کمونیست و پارتیزان کمونیست را سر می بُریدند؟ نمیگوید که ماموران میدان و نگهبانان کوره های آتش سوزی فاشیسم هیتلری نیز در میان “پائینی”ها بودند. نمیگوید که چاقوکشان مکتب قرآن مفتی زاده که علاوه بر مُباح کردن خون کمونیستهای “کُرد”زبان، عصای دست خلخالی جلاد هم بودند، نیز عمدتا “بی سواد” و از صفوف پائین “خلق کرد” بودند.

آنانی که با “شور و شوق دفاع از حقوق مردم کردستان” به صف سازمان زحمتکشان مهتدی پیوسته بودند، اصلا “نا آگاه” نیستند. سازمان زحمتکشان نزدیک به بیست سال است به عنوان حزب نفرت از کمونیسم و شخص منصور حکمت شناخته شده و بد نام است، نزدیک به دو دهه است هر آنچه را که برای ناسیونالیست و قوم پرست تعریف کردن هویت کومه له اولیه و کل تاریخ سوسیالیسم و چپ در چنته داشته است، روی میز گذاشته است. آن افراد با عِلم به این شناسنامه در “پائین” سازمانی باچنین مشخصات فاشیسم کردی قرار داشتند، درست چون افراد “پائین” مکتب قرآن و حزب دمکرات و هیات های اسلامی که با “”شور و شوق” در دفاع از “اسلام” و “عشق به قرآن” جنایاتی مرتکب شدند که جامعه برآمده از یک انقلاب واقعی و یک جامعه متمدن و پیشرفته را به این روز سیاه رساندند.

این “بالا” و “پائین” کردن و وصف اختیاری و بوالهوسانه روندهای تاریخ، البته، در میدان واقعی، آنگاه که چنین افاضاتی از زبان؛ و بر قلم  “قدیم” چپ ها و قدیم “کومه ای” ها و “قدیم” پیشمرگ ساده و قدیم “عضو ساده” ها جاری میشوند و بر صفحه کاغذ و یا صفحات دنیای مجازی و فیس بوک ظاهر میشوند، یک ارزش مصرف واقعی و فعلا پنهان را با خود حمل میکنند: تسّری نقد و حمله به بالای “غیر خودی” ها و هر جریان و گرایش “غیر کُرد” و در اینجا  مشخصا به کمونیسم و جنبش کمونیستی. این چاپلوسی و تملق “پائین” جریانات فاشیست قومی و ناسیونالیسم کُرد، اگر با لکنت زبان و مِن مِن کنان و با هزار حاشیه و ملاحظه و رعایت احتیاط، بالای ناسیونالیسم و قوم پرستی را ملامَت میکند، اما در هر حال چه در بالا و یا پائین؛ به اصالت و تقّدُس جنبش ناسیونالیسم کرد در هر “چهار پارچه” تماما باور دارد و تعلق خاطرش را به جنبش کردایه تی بیان میکند. این موضع در ماهیت و جوهر خویش، در واقع علیه هم بالا و هم پائین همه جنبشهای دیگر، البته از منظر ناسیونالیستهای کرد به استثنای تنها جنبش معتبر تمام تاریخ بشریت، یعنی ناسیونالیسم کرد و کردایه تی، و اساسا، علیه کمونیسم است. این یک هویت “جدید” علیه کمونیسم است که هنوز فضا را برای صراحت دادن به لحن و لهجه واقعی خود مناسب تشخیص نداده است. بی قدرت و بی اهمیت شدن جنبش کمونیستی موجود و احزاب آن، و دورنمای خیالی و سرشار از توهم تبدیل شدن کردستان ایران به حیاط خلوت دیگری در سیطره ناسیونالیسم کرد و تقسیم آن بین سران و خان زاده ها و میلیاردرهای نوپای کرد، محرک کمونیست سابقی ها و “اعضاء صادق”  و “سر عقل آمده” صفوف پیشین کمونیسم برای تمرین و مشق در میدان “بازگشت به ریشه” و ابراز ندامت در محضر رجال و رجله های  ناسیونالیسم و کردایه تی است. جای تامل و تاسف بسیار  است که در اوضاع در بورس نبودن کمونیسم و آزادیخواهی؛ و “کهنه” شدن و از مد افتادن دفاع از هویت جهانشمول انسان، بسیاری از قدیم پیشمرگها که عارشان می آمد آنان را به “تزلزل” در برابر ناسیونالیسم کُرد متهم کنند، اکنون،  زیر عَلَم کردایه تی و هویت قومی و ملی سینه میزنند و خود را در کنار صف “پائین” کردایه تی “بازتعریف” میکنند.

۲ – لوس و نُنُر

 رضا و حشمت مصطفی سلطانی، مزخرفاتی را سر هم بندی کرده اند. عده ای به آن لاطائلات پاسخ داده اند. مرقوم فرموده اند که با ترور صدیق کمانگر ، یک سد محکم در برابر “شوینیست” فارس ها و شخص منصور حکمت، حذف شد.

تکرار حقایق برای این موجودات بی فایده است. سوال این است که چه عواملی انگیزه انفجار چنین اتهامات سخیفی است؟ اینها نه صغیر اند و نه کسی تحریکشان کرده است. بالاتر از ۴۰ سال اند. واقعیت این است که اینها پشت به یک سنت “ولایت” خاندانی و ایلیاتی بسته اند و با آن توهم لجن پراکنی میکنند. پنج برادرشان “شهید” شده است و “فواد” یکی از مهمترین آنان است. خیال کرده اند با احترامی که جامعه برای فواد قائل است اینها میتوانند چشم خود را بسته و به زمین و زمان فحش و ناسزا بگویند. خیال میکنند، اینها به دلیل رابطه خونی و بیولوژیک مجازند که از فواد چنان شهید مُقّدسی برای “کرد و کردستان” تصویر کنند، که برای مرگ او همه یاران قدیم و دوستان و همراهانش را در مسند اتهام قرار بدهند. خیال میکنند، فواد برای آن جان باخت که اهالی خاندان او، بر مرگ او یک “اشرافیت” و اولیگارشی مالی بنا کنند که ابتدا کمپین ضد کمونیستی را در قباله “بازماندگان” ثبت کنند و سپس در شرایطی که “کُرد” را در شرق کردستان  هم به جائی میرسانند، حاصل را با پول پارو کردن و تکیه بر مقام و منصب درو کنند. اینها خیال کرده اند اوضاع کردستان ایران بر همان ریل کردستان عراق حرکت خواهد کرد. خیال کرده اند “شهناز ابراهیم احمد” و “قباد طالبانی” , “مسرور و نچیروان  بارزانی”های آینده “اقلیم” کردستان ایران و بخش تحت سیطره “خانواده مصطفی سلطانی” در مریوان و “آلمانه” اند. فقط خیال کرده اند.

فواد، امین، امجد و ماجد و حسین، برادر بودند و از یک شجره و خاندان و از یک مادر. در میان همان طایفه  بودند عناصر کلیدی که تا آخر عمر هم حاضر نبودند به مردم زحمتکش روستای تحت مالکیت خود، دهقان و “مردم”بگویند، آنان همواره “رعیت” بودند، حتی اگر فئودالیسم و سلطه تعقل شیوخ و سادات هم برچیده و منسوخ شده بود. به این ترتیب و با تحولات دگرگون کننده ای که در کردستان ایران پس از اصلاحات ارضی و پس از تحولات دوره بحران انقلابی سال ۱۳۵۷ روی دادند؛، سیر آتی تحولات کردستان ایران، برخلاف تحولات جامعه شبه ایلیاتی و عشیره ای کردستان عراق، با عرض اندام جریانی که به ستون مُهم و سیاسی تشکیل مهمترین حزب کمونیست مدرن خاورمیانه بر اساس مارکسیسم انقلابی تبدیل شد، در هژمونی دیرین ناسیونالیسم کرد بر مردم کردستان ایران، شکافی عمیق ایجاد شد. علیرغم هر محدویت تاریخی و رسوبات سوسیالیسم دهقانی و خلقی و حتی توهمات به ناسیونالیسم کرد که در ذهنیت فواد هم فعال بود، اما در هر حال چه خود فواد و چه تمامی کسانی که کومه له را در بطن تحولات سال ۵۷ ساختند، به جنبش کمونیستی متعلق بودند. کردستان ایران بطور قطع در سنت تقسیم قدرت “فیفتی- فیفتی” بین سران عشایر و طوایف هضم نخواهد شد. این را به این دو برادر نازنین و تمامی کسانی که در محضر ناسیونالیسم همه “چهار پارچه”، از کمونیسم ابراز ندامت؛ و به کمپ نفرت از منصور حکمت پیوسته اند، تضمین میدهم. فواد یکی از رفقای نزدیک و صمیمی من و بسیاری دیگر از کمونیستهای بر آمده و بار آمده  نه در جنبش ناسیونالیسم کرد و یا جریان مسلحانه حزب دمکرات در سالهای ۴۷ – ۱۳۴۶(جریان موسوم به شریفزاده و ملا آواره) که در بطن تحولات و  انقلاب ۵۷ بودند که نه من و نه او  و نه صدها کمونیست شهری و تحصیلکرده و کارگر کمونیست کُرد زبان برای یکدیگر هیچ تقدس و جایگاه ماوراء طبیعی و شبه مذهبی قائل نبودیم. تصور میکنم برای مردم شهرنشین کردستان ایران هم فواد را با تعلق او به عشیره و” بیگ”ها و “سان”ها نمیشناسند. این خیالات سوپر ارتجاعی و این خواب های خرافاتی و رویای ظهور سحر آمیز “امارت نشین” های آینده خیالی اقلیم کردستان “شرق” که بازماندگان و نوه و نبیره های خاندان فواد و ورثه بیولوژیک او گویا میتواند زیر سایه او و نام او و جان باختن تراژیک او و دیگر برادرانش؛ آنان را “پدر خوانده” و “پیشکسوت” ضدکمونیسم تصویر کنند تا برای موقعیت ممتاز و الیت اشرافی و بادآورده ذخیره کنند، به همین اندازه پوچ و خرافی و هذیان است. این ذهنیت مریض که خیال میکند، اینها به عنوان “ورثه” بلامنازع فواد و “خانواده مصطفی سلطانی” خواهند توانست، خود را به عنوان وارث منحصر بفرد و “بر حق” فواد و با آویزان کردن عکس او در مقرها و دفترهای خیالی در مسند “سان” زاده های نو پا، بخش مریوان و آلمانه “هه ریم” موعود را به حیاط خلوت خود تبدیل کنند، رویاهای تب آلود کسانی است که از درک واقعی تحولات ایران و کردستان و تجارب ذخیره شده در حافظه زنده مردم عاجز و ناتوان اند. نمایش سراسیمه هویت ضدکمونیستی به امید باز شدن بازاری در آینده ای نامعلوم که دورنمای آن در اقلیم موجود آقازاده ها در اربیل و سلیمانیه فی الحال رو به افول و کسادی و تاریکی است، بیشتر به یک نمایش مضحک و عوارض یک ناهنجاری مزمن روانی شبیه است.

خیر جنابان که قدری زیادی هم لوس و نُنُرّ شده اید، فواد و هیچ مبارز کمونیست دیگری “وصیت” نکرده اند که مردم باید درغیاب آنها و با مرگ آنها بخاطر اهداف و آرمانی که آنان داوطلبانه و آگاهانه انتخاب کردند، حکم بردگی و رعیتی خویش را برای مدعیان ورثه خونی و بیولوژیک و خانوادگی آنان امضاء کنند. مردم شهروندان محترم و برخوردار از حقوق مدنی خویش هستند. این مردم اگر به راه مبارزان و انقلابیون و یاد و خاطره آنان احترام میگذارند، از این حس شرافت سوء استفاده نکنید. ما  جان بدر بردگان و مردم نه تنها به شما ورثه طایفه ای “شهدا”، که حتی به خویشتن خویش بخاطر افتخارات زندگیمان و نیز به رفقای جان باخته مان بدهکار نیستیم.

بس کنید! اینقدر مردم و جامعه و تاریخ را چنین ارزان نفروشید. این اراجیف و شام غریبان ناسیونالیستی و اسلام زده و ارتجاعی مدعیان خون بهاء عشیره ای و خاندانی را تمام کنید. حرمت و حیثیت کسانی را که نیستند به صرف رابطه بیولوژیک با برخی از آنان با چرتکه اندازیهای فئودالی و حسابگریهای بقالانه، پایمال نکنید.

اول سپتامبر ۲۰۱۷

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com