زنده باد انتفاضه کارگری در ایران!معدنچیان آزادشهر راه را نشان میدهند

زنده باد انتفاضه کارگری در ایران!معدنچیان آزادشهر راه را نشان میدهند.
با وعده های رئیس جمهور سقف انتظارات کارگران در ایران به پس گرفتن لایحه اصلاحیه قانون کار رقم خورده است. خرده فرمایشات این مردک میبایست با هجوم توده ای به کاخ رئیس جمهوری پاسخ بگیرد. اگر از دیوانگانی که همینرا نشانه پیشرفت اعتراض کارگری میدانند بگذریم، سوال اینستکه چند سال دیگر کارگر به امید اجرای قانون کار اصلاح نشده بنشیند؟ مگر این قانون چه آش دهن سوزی است؟ چند وزیر کار دیگر در هنگام آروق زدن پس از عصرانه با همپالکی های مجلس با “پس فرستادم” تفرج خاطر داشته باشند که بلاخره در طویله قانون در مملکت بتوان حق را از ناحق تشخیص داد؟ بلاخره رئیس جمهور سواد دارند یا نه؟ روزنامه میخوانند یا نه؟
همزمان با فرمایشات کارگر پناهانه رئیس جمهور در تمام روزنامه ها و جراید برای اطلاع ایشان درج گردید که نه فقط قراردادهای موقت، بلکه قراردادهای شفاهی بمنظور بکارگیری کارگران حتی بمدت کمتر از یکماه مطابق دستور العمل مستقیم وزارت کار ایشان معمول ترین روش کندن پوست کارگر در ایران است. آیا بهتر نیست بجای مبارزه در راه عدم تغییر قانون کار اول، بجای امید خرید عینک و آبونمان یک روزنامه کثیر الانتشار هوادار رفرم توسط ریاست جمهوری، یکبار دیگر ایشان را مثل معدنچیان آزاد شهر به باد لگد و ناسزا گرفت؟
دولت تصمیم دارد لبه تیز تیغ بیکاری را تا کجا بر روی گردن کارگران فرو ببرد؟ نود و پنج درصد مشاغل در ایران در چهارچوب قراردادهها موقت جا میگیرد. هیولای بیکاری اکنون به ابعادی رسیده است که بخش اصلی طبقه عملا جزو لشکر کارگران بیکار است. در متن یک بحران اقتصادی عمیق و آوار ورشکستگی بخش اصلی صنایع از یک طرف و با کنار زدن قانون کار و همان حفاظت ناچیز پیش بینی شده، و با همه گیر شدن کارهای قراردی از طرف دیگر؛ امروز مرز روشنی میان اشتغال و بیکاری باقی نمانده است. هیچ کارگری حتی در بهترین حالت با یک قرارداد کار در جیب، نمیتواند مطمئن باشد درب کارخانه تا پایان موعد مقرر بر روی وی باز خواهد شد.

با هر قرارداد موقت دست کارگر از دستمزد کافی، از شرایط انسانی کار، از بیمه بیکاری، از بازنشستگی و همه حقوق پایه ای او کوتاه میشود. محرومیت از بیمه ها یکی از منابع مهم بودجه سالانه دولت را تشکیل میدهد. با قراردادهای موقت کار، برای کارگر مساوی با دلهره، جان کندن، تسلیم و تحقیر است. ناامنی کار نتیجه ای بجز کار شدیدتر و در عوض فرسودگی و فقر بهمراه نداشته است. در ایران نفس کار برای کارگر به یک سیکل معیوب تبدیل شده است که هر چه کار میکند بیشتر به قعر تباهی فرو میرود. کارخانه به عرصه ای شده است که از ترس جایگزینی و برای حفظ شغل هر روز بر روی اصول پایه ای وحدت طبقاتی با همسرنوشتان خود خاک بپاشد.

همه میدانند که راه چاره در اتحاد مشترک کارگران شاغل و بیکار درمراکز تولیدی است که در مقابله با اخراجها و برای پرداخت بیمه بیکاری سنگر میسازد و در عین حال محلات مسکونی باید بعنوان ظرف تازه تری برای اتحاد کارگران شاغل و بیکار و با هدف تحمیل بیمه بیکاری به دولت عمل کند. این اتحاد را باید ساخت، باید خشتهای این اتحاد را با خنثی کردن مخاطرات پلیسی روی هم چید. اما همگام با آن و برای تسهیل ساختن اتحاد کارگری ما میتوانیم و باید یک جنبش همگانی حق طلبانه را، یک انتفاضه کارگری را بر پا داریم و کل جامعه را با خواست “کار مناسب یا بیمه بیکاری فوری” روی سر بگذاریم. جنبش ما باید از هر گوشه جامعه و از زبان صغیر و کبیر فریاد بزند که: قراردادههای اشتغال موقت و کوتاه مدت از هیج اعتباری برخوردار نیست! این پدیده حاصل زورگویی محض، روشهای مافیایی و شیادی است و با هزار لایحه مصوب در هزار مجلس و هیئت دولت مورد قبول کارگران نیست، نباید باشد. این بردگی آشکار و بی در و پیکر و دون شان انسان متمدن است. این رفتار با گاوها و گوسفندان هم جایز شمارده نمیشود. وقت آنستکه ورق را برگرداند.

طبقه دهها میلیونی ما میتواند با سنگ و کلوخ، با شعار روی در و دیوار، با حمل سمبلها؛ با تجمعات کوچک و بزرگ، همه جا، از مدارس تا میدان میوه فروشی همه جا را به مجالی برای اعتراض به دولت تبدیل کند. طبقه ما میتواند از هر فرصتی برای ابراز انزجار از نابرابری موجود بهره ببرد، در مقابل اراجیف مسئولان حکومتی از زبان خود سخن بگوید. بگذار همه بشنوند که سی سال به بهانه رکود اقتصادی از قبل کار و بیحقوقی او خیل ثروتمندان بر پول و مکنت چنگ انداخته اند؛ اما امروز دیگر اجازه نخواهد داد سی سال دیگر را به بهانه شکوفایی اقتصادی بر دوش کار و بیحقوقی بیشتر وی بسازند.

در کارخانه ها نباید گذاشت پایان مهلت قرارداد، پایان عملی اشتغال کارگر بشود. کارفرما باید خود را زیر ضرب اعتراض کارگری، همه کارگران واحد تولیدی و برای تمدید اتوماتیک قرارداد ببیند. آیا نشدنی است با وقوع هر مورد از اخراج، همه کارگران حلقه زده و بهانه های کارفرما را خنثی کنند؟ آیا نشدنی است هر مورد اخراج را با مقاومت و اعتراض همراه کرد؟ آیا نشدنی است با تجمعات خانواده های کارگران هر مورد و هر کارخانه را به صحنه عدم مشروعیت قراردادهای موقت تبدیل نمود؟ آیا نشدنی است از قرطاس بازی شوراها و انجمنهای اسلامی در مراسمهای خیابانی التماس برای دستمزدهای عقب افتاده یکبار برای همیشه دست شست، متحد شد، و تا کسب آخرین ریال زندگی را به کارفرما و دولت حرام کرد؟
خیابانها مملو از اعضای طبقه ماست، بیکار، دست فروش، زنان تن فروش، فقرا و بینوایان؛ میلیونها نفر در پی لقمه نان، در پی سرپناه، در پی غرور و احترام؛ در کنار آنها و در یکقدمی چشمان حسرت بار این شریف ترین انسانهای جامعه دریایی از ثروت و نعمت؛ چرا باید یک لحظه از این تحقیر و نکبت را تحمل کرد؟ این طبقه چگونه دریایی از حسرت را فرو میبلعد؟ اعضای این طبقه با کدام امید هر شب فرزاندانش را تا خواب همراهی میکند؟

مساله ساده است، میپرسیم چرا پنج میلیون کارگر باید برای تامین خود دو و یا سه شغل داشته باشند در حالیکه پنج میلیون کارگر بیکار در همسایگی همان مراکز تولیدی جویای شغل هستند؟ چرا دستمزدها آنقدر پایین که کفاف زندگی را نمیدهد؟ چرا و تا کی باید مزد کارگر را باید سود سرمایه رقم بزند؟ تا کی دولت و کل حکومت میخواهد به ساز سرمایه داران برقصد؟
آن جامعه از نارضایتی و خشم اشباع است. مساله اینستکه مشتی که بدیوار کوبیده بشود، خشمی که در گلو خفه بشود ره بجایی نمیبرد. باید هم پشتی خودمان را روی زمین سفت مادیت ببخشیم و خمیرمایه تشکلهای کارگری را در مبارزات خود شکل دهیم.
علیه بیکاری – مصطفی اسدپور
۱۲ مه ۲۰۱۷