مبارزه طبقاتی “آگاهانه”

مبارزه طبقاتی “آگاهانه”

مصطفی اسد پور در پاسخ به نقد نسان نودینیان و ناصر اصغری مواضعی را به جلو صحنه پرتاب کرده است که،  بسیار آشنا هستند. دو نفر اول در رابطه با اعتراضات خیابانی کارگران، و با تمرکز ویژه بر اعتراض کارگران “هپکو”، از موضع بایکوت اعتراض خیابانی کارگران، توسط اسد پور در تعجب؛ و این سوال را طرح کرده بودند: “مصطفی اسد پور(رشیدی) را چه شده است؟

من به این سوال میپردازم.

صاف و ساده از نظر اسد پور مبارزه طبقاتی، مصاف بین “آگاهی” و “نا آگاهی” است. این جملات از نوشته های ایشان در بایکوت اعتراض خیابانی کارگران، شاخص اند:

“برای کسی که صرف کارگر در خیابان معیار کافی برای شناختن موقعیت طبقاتی و مبارزاتی کارگری وی نیست، کلنجار با چند سوال اجتناب ناپذیر است: چرا صف کارگران سینه میزنند؟ کارگران به سمت نبرد میروند، کارفرما و استاندار را به هماورد میطلبند پس چرا راه عقب نشینی خود را دو دستی تحویل دشمن میدهند؟ استعفای استاندار چه عاید کارگران میسازد؟ یک اختلاس کمتر دیگر چه صیغه ای میتواند باشد؟ چرا زنان را جداگانه و آنهم ته صف بدنبال خود میکشند؟”  (مصطفی اسد پور، حقانیت کارگری در اعتراضات خیابانی بیهوده!)

 این “نا آگاهی” کارگران، یعنی: رسوبات “تفکر” مردسالاری و “عقاید” عقب مانده کارگران، سینه زنی آنها، است که آماج حمله است. انگار اخراج از کار و وضعیت بلاتکلیف و نا امن خانواده کارگران “هپکو” و اینکه آنان تلاش کردند که در تظاهرات خیابانی مانع ” امنیتی” کردن فضا بشوند، و در آن راستا هم باندرول در  حمایت از “رهبر ” و عکس او را حمل کنند، نشان از سطح پائین آگاهی کارگران است، انگار کارگران هپکو درد گرسنگی، نا امنی شغلی و آینده تاریک پس از تعطیل کردن کارخانه را نداشتند، گویا از قرار بدون آنکه خود بدانند، یک مرشد که دور گود نشسته است برایشان خط راهنما کشیده که بهتر است گرسنه بمانید و کارخانه تعطیل شود، اما نشان بدهید که ” آگاه” هستید، به امر برابری زن و مرد وفادارید، ضد مذهبید و قول بدهید دیگر سینه نزنید، آنوقت کارفرما و دولت و نظام در برابر عظمت”فکر” و سطح دانش کارگر آگاه جا میزنند. این همان تاکتیک خورده بورژوا است که وقتی در پارلمان قرار است نطق کند، تاکتیک باریکاد و سنگر بندی خیابانی روی میز میگذارد و وقتی هم به باریکاد و سنگر خیابان میرسد، به تاکتیک سخنوری و افشاگری و ترویج و تبلیغ پر حرارت چنگ میزند. بطور خلاصه خیابان و تظاهرات و راهپیمایی و پیکت و بستن باریکاد جایش با جلسه تبلیغ و ترویج در باره اهمیت مبارزه با مذهب و روشنگری علیه رسوبات مردسالاری در میان کارگران مرد نسبت به زنان کارگر، عوض میشود، نگفته پیداست کسی که خود را کلید دار بالابردن آگاهی کارگران میداند، و آنها را سرکوفت میزند و تحقیر،  درد مشترکی با کارگر در خیابان ندارد. کارگر، در میدان تلاش و مبازره زندگی برای حق حیات و جلوگیری از تباهی و فروپاشی خانواده اش به خیابان میرود، با فرماندار جر و بحث میکند، مروج ما، اما، بی تفاوت به سیر جدال زندگی، دارد ابهامات تئوریک خود را به معرض آزمایش و خطا میگذارد، دو دنیای تماما مجزا از یکدیگر. این موضع که “مبارزه طبقاتی” آنگاه مبارزه طبقاتی است که باید “آگاهانه” باشد و یا “آگاهی” بر آن حاکم باشد، خیلی قدیمی است. ریشه اش به “هگل” و انواع سوسیالیست های “غیر کمونیست” برمیگردد که تاریخ را با سیر تکامل فلسفه و “آگاهی” به سوی کمال مطلق؛ توضیح میدادند و سوسیالیسم شان در بهترین و انتقادی ترین و گاه انقلابی ترین حالت، “تخیلی” بود.

آن هنگام که کارگران معادن ذغال سنگ انگلیس برای مدتی بیش از یک سال به جنگی سرنوشت ساز و “خیابانی” با حکومت خانم تاچر و واحدهای پلیس ضد شورش و اسب و سگهایشان و حکومت سرمایه روی آوردند، امثال همین سوسیالیست های منزه طلب نیز فعال بودند: کارگران معدن انگلیس به ظرفیت و قابلیت “سازشکارانه” اتحادیه کارگری، “نا آگاه” بودند. پس از جنگ بین انگلیس و آرژانتین بر سر جزایر “فالکلند”، بخاطر فقدان “آگاهی”، ناسیونالیستی زدند و به دفاع از دولت خودی روی آوردند. “نمیدانستند” که صنعت ذغال سنگ در حال انقراض بود و مطالبه کنترل آنها توسط کارگران و اتحادیه، “توهم”.

 آن وقتها هم امثال اسدپورها و مدافعان همین نگرش سوسیالیسم انزوا گفتند و نوشتند که مبارزات کارگران معدن انگلیس طی سالهای ۸۵  ̵ ۱۹۸۴، “بیهوده” بود.

در مورد اعتراض خیابانی کارگران “هپکو”، اسد پور همان موضع را دارد، عکس چاپ کرده است که ببینید چقدر “نا آگاه” اند که پلاکارد “ما مطیع رهبریم” را بلند کرده اند؟ ببینید چقدر آگاهی شان در باره برابری حقوق زن و مرد پائین است که زنان کارگر را به ته صف برده اند؟ نوشته است چه فایده از حضور در خیابان، وقتی کمتر از نصف کارگران “شاغل” خواهان جلوگیری از تعطیلی کارخانه و یا علیه خصوصی سازی آن اند؟

کمونیسم اسد پور در تعابیر و روایات و تاریخ این جنبش، جائی دارد:  در حاشیه جامعه و نگهبان “خلوص عقیده و موضع”  که در سیر  مبارزه واقعی طبقاتی، بسیار هم از خود راضی و از خود متشکر  برای خود نقش ” ترویج” آگاهی در صفوف کارگران را قائل؛ و مبارزه ای را کارگری میداند که در قالب معیارهای سکتی و آماتور، در خانه “کارگر آگاه” ثبت شده باشد. از نظر این سوسیالیسم حاشیه ای، کارگران هپکو  میبایست قبل از اعتراض به بیکاری و گرسنگی و مبارزه برای معاش و حق حیات، “فیلسوف” باشند.

اما این نوع  کمونیسم بیرون از متن مبارزه و زندگی کارگران و جامعه، قبل از آنکه بتواند منشا و الهام بخش رهائی باشد، باید مقدمتا خود را از قید این انزوا از متن مادی مبارزه طبقاتی رها سازد. اگر اسد پور را “چیزی” شده باشد، اسارت در “تز”های انزوای مربوطه و تعلق سیاسی و عقیدتی به جریان مهجور و بی تاثیری است که او قلم زن “کارگری” اش است.

۲۴ آوریل ۲۰۱۷

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com