اپوزیسیون واحد

اپوزیسیون واحد
ما … همگی از شیفته گان عدالت بودیم
امانمان می برید … رنج نابرابری ها
و وقوع هر ظلمی…
تیغی بود که شیار می انداخت و خون می کرد
صفحۀ صیقل دلهامان را

این ما نبودیم که انتخاب می کردیم
کدامین روز و کجا
کدامین عنصر آگاه … از کدامین سازمان یا حزب
بگیرد دست ما را
وبه سوی جادۀ نور… رهنمون گردد

من هیچ چیز تازه ای برای گفتن نداشتم
و امروز نیز … حرف تازه ای ندارم
بجز از نبض تپندۀ زندگی …
از عشق
که در من … می تپد و مرا بی خستگی
تا فراسوی تمامی آه ها … می کشاند

نه یکنفر … یا که دو…
گروه و یا یک جمع
تمام فرصت طلبانشهر … از من روی میگرداندند
چون کارم…
حک تصویر قاتلان فلسطینیان …
بر دیوارها شده بود
همه می دانستند هر آنچه را که فریاد می کنم
عین واقعیهاست
لیک… انکارحقیقت و حاشا
و تلاش در گم کردن راه …
در دالان های سفسطه
جنگی بود برای حفظ فرصت های امروز
و فرداهاشان

من… تنها بودم
لیک…تماس با ریشه ها
درد تنهایی را از جانم دور می کرد
و روستن در نور…
پا گذاشتن بود به وادی کمال …
که لبریزم می کرد از خوشبختی

یخ های آن دوران هنوز آب نشده
لیک آن نگاه های طلبکارانه و غضب آلوده
کم کم … به نگاه های گریزان و شرم آلوده
بدل شده
اگر چه من … هنوز تنهایم
و معنای زندگیم … ادامۀ راه
و همواره … محک فلسطین است

لازمۀ هر عشق بزرگ
خلوص بی خدشه وبی تزلزل و عصیان
لازمۀ هر عشق بزرگ
عزمایجاد زلزله… زیرو رویی و تغییر

تکرار حرف های گذشته …
نه تلاشی ست برای تغییر
که میخ شدن در یک جاست
و تکرار واژه های کهنه
فرمان ایست …در جدایی ها
و چه دردناک است عبور بی تغییر

عشق آتشی ست که از سینه ای
به سینۀ دیگرزبانه می کشد
می گیرد ومی خیزاند
و مشعلی می گردد … پرتو افشان جهان

هر نسل … سرود عشق خود را
با واژه ها و آهنگویژۀ خود …
با شور عاشقانه می خواند
نباید از عشق گریخت
و نباید بست در را … بروی عشق

تکرار مدام نواهای گذشته
و غفلت از تحولات
نیافتن راهی برای نجات انسان
که ذوبدر مصیبت های کلان
حراست از حصار سکت خود است
که فضا را… با بوی کپک می آلاید
و تنها اثرش … فوران دقاست و بس

عشق …
در کلام تازه… با رنگ و آهنگ نوین
می روید و جان می گیرد
و بار کدورت زبان
رنج آور و
در نهایت تحمیل انفعال

ما زنان طبقۀ کارگر …
اگر صد سال هم در جوامع مصرفی … زندگی کنیم
باز … از حیف و میل بی زاریم
ساختن چیزی از هیچ
در جان ما رخنه کرده است

برای ما … نگاه به گذشته ها
فقط … بار رنج دارد و بس
ما برای ساختن اسکلتی محکمتر
از تخریب نمی ترسیم
و استواریو قدرت ما …
از نگاه امید ما ن است به آینده

هر دسته و حزب و هر گروه
عده ای را دور خود بی حاصل …
منفعل کرده و مانع هر تغییر است
ما زنان طبقۀ کارگر
از این درجازدن ها بی زاریم
و این انفعال پوچ را با تمامی قدرت…
مردود می دانیم

ما برای یک لقمۀ نان…
برای کودکانمان بی امروز … و بی لطف شما بی فردا
در این ملاویرانه … که نامش ایران است
در تجربۀ مرگ در هر گام

در عرصۀ بیکاریو بی نانی …
خرد گشته… حرمت انسانی امان
همین دیروز … پسر دوم هشت سالۀ من می پرسید
مادرتا به کی … بچه ها به مدرسه روند
و ما همچنان درپی کارهای خیابانی ؟

در این دوران حقیر
که خباثت ملا می بارد از درو دیوار همه جا
چند قرن دیگر انتظار …
تا ایجاد یک واحد؟
دیروز … ما همه پراکنده
امروز … نقش انقلابیما
در ایجاد یک واحد… مستتر می گردد

ما فرزندان عرصۀ کار
ما معتقد به… یکرنگی امان در وادی کار

یا ما … در یک اپوزیسیون واحد
و اهراز رهبری
یا دیگران متشکل
بر ما … با مهر اجنبی
فرح نوتاش
وین ۱۲ .۴٫ ۲۰۱۷
کتا ب ۷
www.farah-notash.com