مطالبات بر حق و شعارهای عوضی!

مطالبات بر حق و شعارهای عوضی!
کسی هست بداند چرا هر چهارنفری که برای یک اعتراض گرد هم میایند اولین و بدیهی ترین شعار “مرگ بر …” حاضر و آماده است؟ هر چقدر هم که دل مردم مالامال از تحقیر و نفرت باشد، هر چقدر هم طرف حساب مردم یک دولت و دم و دستگاه کثیف و سرکوبگر باشد، این شعارها درست نیست، اتفاقی و از سر احساسات نیست، برای خود اعتراض هم کارساز نیست و چه بسا برای اعتراض بالفعل و روحیه اعتراضی میتواند عواقب منفی بهمراه داشته باشد.
۱ – زمانی که جمع اعتراضی به بیشترین وحدت و روشن بینی احتیاج دارد، شعار “مرگ بر این یا آن مقام” تنها گیج سری و ابهام میطلبد. جمع اعتراض توده ای جای انتقام نیست. بگوییم چه میخواهیم! خواست خود را مستقیما دولت قرار دهیم. عزل و یا محاکمه و حتی چه بسا اعدام مقامات مربوطه شناخته شده ترین ترفند دولت برای خاموش کردن فضای اعتراضی است. این سیاست دولت در همه جای دنیا بوده و این چاله ای است که خود اعتراضات جلوی پای خود حفر میکنند.
۲- گیریم وسط تظاهرات آقای استاندار بدلیلی جان از کف بدهد. این چه کمکی به ادامه اکسیون میکند بجز اینکه بحق باید پای به فرار گذاشت؟
۳- هر جمع اعتراضی به شدت نیاز به جلب حمایت عمومی دارد. پیوستن به جمعی که “مرگ بر …” را فریاد میزند ساده نیست. اعتراض برای پیروزی در بطن شلوغی در وسط خیابان احتیاج به درایت و خونسردی دارد. جمع اعتراض کننده باید در هر لحظه در فکر قدم بعدی باشد، اتفاقا از هیجان و اتفاقات غیر قابل پیش بینی باید پرهیز کرد. خواست روشن تنها راه جلب حمایت مردم است.
۴- اعتراضات در خیابان بنا به تعریف سلبی است. به هیچ وجه نباید به دام بحث و مناقشه در باره چگونگی تحقق خواست اعتراض مردم افتاد. به مردم مربوط نیست توسط چه کسی خواست آنها برآورده میشود و بودجه آن چگونه تامین میگردد.
آیا یک عصیان توده ای میتواند فکر شده و برنامه ریزی شده باشد؟
شورش و عصیان دال بر بنیادهای پاک حق طلبی انسانها و سرشت و وجدانی که در میان همه نشدنی ها انتخاب درست را در مقابل انسانها قرار میدهند، از پدیده های عزیز تاریخ و جوامع بشری هستند. اعتراض توده ای مجالی برای فکر کردن قبلی ندارد. این اجلاس برنامه ریزی شده پارلمان نیست. فرصت پیدا نمیکند و نیروهای جاسوسی و سرکوب به یک چنین جمعی اجازه نمیدهند نیرو جمع کند ، مشورت کند و رای بگیرد. همیشه یک رویداد “روزمره” جرقه شروع یک اعتراض توده ای میشود. اما اعتراض توده ای هر چقدر ناگهانی هم که باشد فاقد یک رهبری و یک ستون فقرات کمابیش سازمان یافته نیست. همیشه کس و کسانی هستند که راه را نشان میدهند. این رهبران گمنام و عمدتا از محافل پرشور و شناخته شده از پاکباختگی سرنوشت یک اعتراض را در دست میگیرند.
۴- یک عصیان توده ای مرکز تلاقی راه حلها و رهبران گوناگون است!
در یک جامعه بشدت سیاسی و قطبی حتی در خودبخودی ترین و ناگهانی ترین اعتراضات توده ای سر و کله انواع راه حلها پیدا میشود. باید با سعه صدر با اختلاف نظرها روبرو شد. کسانی که میگویند “بحث و اختلاف نظر صف اعتراضی را ضعیف میکند” دوستان مردم نیستند. وحدت صف تظاهرات را روشنی شعارها روشن میکند. صف تظاهرات بهترین جای رد و بدل کردن آرا، شناختن همدیگر و ایجاد همبستگی است.
۵- آنچه یک صف اعتراضی نباید تحمل کند!
هیچ کس نباید تردید کند، که یک صف اعتراضی از طرف دلسوزان و طرفداران رژیم از درون مورد هدف قرار خواهد گرفت: کسانی که وسط حرکت اعتراضی فیلشان یاد صلوات و سینه زنی میکند، جدا ساختن زنان و کنترل حجاب انها را امر خود میدانند، علم سیاه از جیب درمیاورند، شعار وفاداری به حکومت اسلامی را هوا میکنند. هیچ کس نباید تردید بخرج دهد اعتراض خود را از این زوائد و موجودات باید پاک کند. هیچ کس نباید تردید کند که این زوائد یک سر سوزن صف اعتراضی را از گزند حمله نیروهای سرکوبگر حفظ نمیکند ولی همزمان گدایی و تفرقه و فریب و شکست را به خون اکسیون اعتراضی تزریق میسازد. اتفاقا شعار “مرگ بر …” تحفه این جماعت است. دقیقا به این خاطر که “مرگ” برایشان ساده ترین امر ممکن است.
عصیان ناگهانی جان بلب رسیده ها میتواند درایت لازم برای پیروزی برای عاشقان زندگی و برای انسانهای زنده را در خود داشته باشد.
مصطفی اسدپور
۱۷ فوریه ۲۰۱۷

مردم اهواز به غیرت نیاز ندارند!
هیچ وقت، هیچ انقلابی بر اساس پیش بینی ها و تدارک و برنامه قبلی هیچ جریانی به پیش نرفته است. انقلابات هر چقدر که رو به گذشته بی رحم ظاهر شده اند همواره رو به آینده سعه صدر بخرج داده، نسبت به ایده های نوین کنجکاو عمل کرده اند. همان توده ای که در خیابانها به چیزی کمتر از خلع ید کامل و محاکمه مقامات و نهادهای کهن رضایت نمیدهند، رو به آینده بطرز اعجاب آوری خوش باورانه ظاهر میشود. امروز فقط هشت روز پس از شروع اعتراضات تعداد رهبران منتظرالخدمت که خود را برای فردای پس از پیروزی آماده کرده اند از شمار خارج است … برای این جریانات از این اعتراض تا اعتراض بعدی یک بخت آزمایی است… امروز با سبز، فردا با محاصره اقتصادی بوش، فردای دیگر با قاطعیت ترامپ… در سنگر فقر کارگر و همزمان در سنگر ناسیونالیستی.

مردم اهواز به غیرت نیاز ندارند، به تشکل و واقع بینی نیاز دارند. مردم اهواز به “مرده باد” نیاز ندارند بلکه به وحدت هر چه عمیق تر حول مطالبات روشن نیاز دارند.
مردم اهواز به سرنگونی خواهی کسی و جریانی بدهی ندارند. امروز وقت ساختن سنگرهای باندازه کافی مطمئن، امروز وقت پیروزی های هر چقدر کوچک است که اعتماد بنفس را در دل تعداد هر چه بیشتری بتون ریزی کند.
مردم اهواز حق دارند بترسند. این ترسی است که با فتح هر محله، هر بیمارستان، با دربهای باز تعداد هر چه بیشتر از خانه های امن هنگام فرار، با فتح کارخانه ها جای خود را به کاردانی و شهامت خواهد داد. اهواز باید داستان پوچ شهیدان را رها سازد.
مردم اهواز به حمایت نیاز ندارند. به همرزمی، به باز شدن جبهه های تازه تر حق طلبی در مقابل هر تک سرمایه دار و هر نهاد دولتی در هر گوشه ایران نیاز دارند.
علیه بیکاری
۲۲ فوریه

Afshin MY
Gilla • Svara • den 22 februari kl. 17:02

Afshin MY
نکات خوبى را بیان نمودى اما اهواز همه خوزستلن نیست مطالبات زیست محیطى اقتصادى وفرهنگى سیاسى شامل همه ساکنان این منطقه میباشد بنابراین اتحاد وهمبستگى سایرمناطق استان راباید مد نظر داشت
Gilla • Svara • ۱ • den 22 februari kl. 17:16

علیه بیکاری
کاملا درست میگویید.
Gilla • Svara • ۱ • den 22 februari kl. 17:20

Skriv ett svar…

Ahmet Hoseeni
اهواز، خوزستان،تهران و…. همه خطه ای از ایران هستند.
زمانی یک خیزش مردمی تبدیل به انقلاب میشود که در فاصله زمانی کمی این خیزش به سایر مناطق تسری پیدا کند چرا که در غیر اینصورت حکومت دیکتاتوری با انتقال نیروهای سرکوبگر و افزایش مامورین امنیتی شرایط را کنترل خواهد کرد.
Gilla • Svara • den 23 februari kl. 22:11

Ghafoor Zarrin
خوزستان جان دراصل به نطر من به استقبال حوادث و اتفاقات و اعتراضات رفتن انقلاب نیست، شاید سوی امیدی باشد برای رهایی ولی حتما خود “انقلاب” نیست چون برای انقلاب واقعی، برنامه و جهت گیری” طبقاتی” با برنامه و سازماندهی کمونیستی کارگری با همان فرمول کمیته کمونیستی کار خانه و محله و یا حتی هر پاتوقی است.برای من دوست دار انقلاب سوسیالیستی اینطور انقلابی انقلاب است در غیر این و با سرنوشت نا معلوم، ممکن است حتی مثل دفعه از دست داده قبلی خطرناک هم باشد.
هرچند امیدوارم چنان که گفتم سوی امیدی باشد برای رهایی از دنیای نابرابر طبقاتی وسرمایه داری!
و باز خوزستان جان راستش شاید فکر کنید نا امید کننده و دور از دست رس بود انقلابی که من میپسندم از زاویه فکر خودم چون این مدتها گاهن یا ابوالفضل و یا علی و حسین والله و اکبر گفتن هم هنوز که هنوز بسیار است در حاشیه اتفاقات و حوادث،و حتی اعتراضات! بخصوص در تهران!.
Gilla • Svara • ۱ • den 24 februari kl. 23:06

طوفان اعتراضی اهواز در یک “فنجان”!
عشق لعنتی به خیابان و تظاهرات در وجود مردم در ایران به چشم اسفندیار مبارزات بر حق توده ای تبدیل شده است. هر بچه کودکستانی میتواند تشخیص بدهد که مردم شهر اهواز کل حکومت را به هماورد طلبیده اند. پیش بینی این واقعیت ابدا سخت نیست که با هر روز که از سرسختی مردم میگذرد تکاپو و توطئه های دولت هم افزونی خواهد گرفت. پر واضح است که مردم پیروزی میخواهند، مردم میدانند که مبارزه تنها چاره آنهاست، مردم مجبورند پیروز بشوند دقیقا به این خاطر که میخواهند زنده بمانند و بچه هایشان جلو چشمشان و در آغوششان تلف نشود. این مبارزه یک مبارزه بزرگ است، فداکاری و شور مردم اهواز دنیا را روی سر خود گذاشته است. اما کسی هست بداند چرا همه چیز در شکل اجتماع و شعار دادن در چند خیابان مرکزی شهر خلاصه شده است؟ آیا واقعا ناپلئون لازم است که مردم را بیدار کند فیل اعتراضی مردم در این فنجان محکوم به شکست است؟
شهر اهواز به یک دریای طوفانی به عمق یک وجب آب شبیه است. صف تظاهراتها به کجا قرار عقب بنشیند؟ انواع کمیته های محلی کجاست؟ گیرم که کشمکش ادامه پیدا کند، کمیته های خودیاری مردمی برای کمک به مردم سالمندان و فقیر کجاست؟ شور جوانی در گوشمالی عوامل رژیم پوچ است، اما شور جوانی برای متحد کردن مردم در انواع تشکل ها چرا غایب است؟ کمیته های پرستاران چرا اعلام موجودیت نمیکند؟ اعتصاب عمومی شهر، به نشانه همبستگی چرا صورت نمیگیرد؟ اعلامیه تهدید کارگران نفت کی قرار است منتشر بشود؟ فریادهای سینه زنی و صلوات برای چیست؟
اعتراض شهر اهواز بزرگترین رویداد در تاریخ سه دهه اخیر است. از خاتون آباد بزرگتر است چرا که یک عصیان صرف نیست. از پدیده سبز بزرگتر است چرا که پیروزی آن پیروزی مردم است و نه به قدرت رسیدن یک ابن الوقت در قافله “هر کس بیاید از اینها بهتر است”!
نبرد اهواز نباید شکست بخورد! نبرد اهواز باید درس پیروزی باشد! پیروزی در اهواز نبرد قسطنطیه جنبش آزادیخواهی ایران خواهد بود.
علیه بیکاری
۱۸ فوریه
Kamal Behrang
رفیق یه ملاحظه و یه سوال دارم. نوشتی که “اعتراض اهواز از پدیده سبز بزرگتر است چرا که پیروزی آن پیروزی مردم است” حالا سوال اینست که چرا پیروزی آن پیروزی مردم است؟ به کدام دلایل سیاسی؟ و از کدام “مردم” حرف میزنی؟ و اما ملاحضه ام: شخصا فکر میکنم در نوشتن این متن و در مورد اعتراضات اهواز عجله شده است. من برعکس شما آنرا هزار برابر کوچکتر از جنبش سبز و اعتراضات ٨٨ میدانم و فکر میکنم از همان قماش است، تازه جنبش سبز سراسری بود و این یکی مربوط به یک شهر. باز دعوا بر سر چیست و برای کدام خواست به خیابان آمده اند و چه میخواهند و کجا را نشانه رفته اند را انگار بعضیها فراموش میکنند. نباید مثل حزب کمونیست کارگری تنها از به خیابان آمدن “مردم” جوگیر شد. درضمن “نبرد اهواز” نیامده شکست خورده است. برای نبرد با رژیم اسلامی باید مکانیزمهای جنگ با وی را داشت. که این اعتراضات فاقد آنست.
Gilla • Svara • ۱ • den 19 februari kl. 22:09
Visa 2 svar till

علیه بیکاری
من هنوز متوجه نیستم، بخش عظیم شهر اهواز کارگر است، در مورد مشکل آب دخالت و نقش طبقه کارگر چه چیزی میتواند باشد غیر از پیروزی بر سر آب؟ سعی من در نوشته ترسیم همین پیروزی بود. من در چند نوشته دیگر به جنبه های مختلف پرداخته ام. در همین نوشته، آن روشهایی که نه برای خرده بورژوا و احراب کاسب کار ضد رژیمی بلکه برای مطالبات و اهداف گسترده تر طبقاتی کارگری از جمله و بخصوص برای آب و هوای پاکیزه شهر اهواز را مورد تاکید قرار داده ام. نوشته ام حتی یک کودک دبستانی میفهمد که روشهای فعلی در دنیای واقعی فارغ از نئشگی احزاب سطحی ناسیونالیستی بجایی نمیرسد.
Gilla • Svara • ۱ • den 19 februari kl. 23:54

Kamal Behrang
انو متوجه هستم. خود خواستها بجا و برحق است. حتی اگر تنها برای آب باشد. یا هوای سالم. اما کارگر، به مثابه یه طبقه، کجاست؟ اهواز یه متروپل است، خوزستان قلب و مرکز طلای سیاه است. علی آباد که نیست. طبقه کارگر صنعتی دارد. پرولتر دارد. اینها اگر کنار و همراه این اعتراضات نباشند بجایی نمیرسد.
Gilla • Svara • den 20 februari kl. 00:00 • Har redigerats

علیه بیکاری
حق با شما است، حتی در علی آباد تا چه برسد به اهواز اگر کارگرها برای ساده ترین رفاهیات مبارزه میکردند اصلا کار به اینجا نمیکشید. در حال حاضر کارگران سوار سرویس میشوند و میروند سر کار. بخش عظیم کارگران که عجالتا بیکار هستند با مابقی جمعیت که عقلشان باندازه کارگران شاغل پارسنگ بر نمیدارد در حال اعتراض برای آب سالم هستند. چرا این حرکت باید بخاطر عافیت طلبی کارگران شاغل محکوم به شکست باشد؟ شما با یک اعتراض حی و حاضر بر سر یک خواست بر حق روبرو هستید. شما اگر مامور اعزامی حزب بلشویک بودید برای اتحاد و اعتبار طبقه کارگر از دریچه آب چه میگردید؟ در مورد سبز حرف من این بود که نباید شرکت کرد. نه به این خاطر که بدون رهبری طبقه کارگر شکست میخورد. بلکه به این خاطر که آن جنبش جعل آزادی بود. سبز با نیروی خودش میتوانست پیروز شود. اما حتی با فعال بودن کارگران ، ازادی بهمراه نمی آورد.
Gilla • Svara • ۱ • den 20 februari kl. 00:30 • Har redigerats

علیه بیکاری
راستی، اسم من مصطفی اسدپور است و نه “علیه بیکاری” از آشنایی و تبادل نظر با شما خوشوقتتم. اگر اجازه بدهید بعدا بحث را ادامه بدهیم.
Gilla • Svara • ۱ • den 20 februari kl. 00:34

Kamal Behrang
رفیق مصطفی، من این حرکت را نه تنها محکوم نمیکنم، بلکه اگر بشکل مادی برام ممکن بود یکی از شرکت کننده گان در آن میشدم و سعی میکردم در اولین فرصت تشکلی یا شورایی یا ظرفی برای مشورت و مبارزه ایجاد کنم. این از این بابت. ببین رفیق یه عده انسان برای آب و هوای سالم، کاملا برحق، اعتراض کرده اند و قابل دفاع و انسانی است. اما شیوه اعتراض ایراد داد. زیرا بدون سازمان و تشکل و رهبری و بشکلی کاملا پراکنده اعتراض میکنند.

مبارزه با بورژوازی، حالا چه برای آب و هوا و برق و چه برای سرنگونی کل آن نیاز به ابزارهای خود دارد. کارگر یا توده های بدون تشکل و ظرف مبارزاتی و شورا و کمیته اگر ٩٠% مردم اهواز هم بیان خیابان آب از آب تکان نخواهد خورد. ٣٨ سال تجربه و تاریخ جلو چشم ما هست ومیتوان به آن برگشت و نگاه کرد. اعتراضات بدون سازمان و رهبر و خواست و پلاتفرم مشخص همچنانکه گفتم ٢ متر برد ندارد. “مردم اهواز” هم متاسفانه با تمام نیت خوبی که دارند از این قائده مستثنا نیستند. منم خوشال شدم.
Gilla • Svara • ۱ • den 20 februari kl. 00:42

علیه بیکاری
من با شما در پاراگراف اول هم عقیده هستم. در پارگراف دوم یک افق درست و در ترخورد بع مثلا اهواز یک نگرانی موجه (و نه به این اندازه دترمینستی و برای هر تغییر و اصلاحات) را میبینم که منرا در پیگیری پاراگراف اول مصرتر میسازد.
Gilla • Svara • ۱ • den 20 februari kl. 00:54

Kamal Behrang
مرسی رفیق مصطفی. برای این دفعه کافیست. بازم سرت رو درد خواهم آورد. 🙂
Gilla • Svara • den 2

اعتراضات در اهواز
لحظات غلیان احساسات، لحظات غرور

لحظه فریاد: هر کس داد خود را میزند. دلها پر خون است. گوشه گوشه همین سنگفرش خیابانها یا آور خاطره های فراموش نشدنی از تحقیر است. جلوی کسی را نمیشود گرفت و نباید گرفت. اما باید به فریادها بدقت گوش داد، در این لحظات کلمات وزن بسیار بزرگی پیدا میکنند. در عین وحدت و دوستی، در میان همان همهمه در دو کلمه هم که شده، در حال فرار از دست پاسداران به بغل دستی تان بگویید چرا با شعار ناسیونالیستی عربی هم سنگرتان مخالفید. باور کنید حرف شما در محل هزار بار کارسازتر است. باور کنید فردا دیر است.
باید درد را گفت، واضح گفت، و دنبال شعارهای بی در و پیکر نرفت. آب و لوله کشی میخواهید همین را بگویید. استعفای فلان مقام دولتی دردی را درمان نمیکند. آزادی را میشود خواست، اما به مراتب بهتر است که روشن تر و مشخص تر گفت، آزادی تشکل و مطبوعات را خواست.
لحظه بیقراری است، اما باید به عقل مراجعه کرد. هر نبردی، نبرد تعیین کننده نیست. دشمن از قبل درسهای خود را مرور کرده است. تن به هر تشجیع سطحی و فکر شده ندهید. باید متحد شد. سرها باید بالا گرفت، دو چشم دیگر قرض کرد، چهره همدیگر را بخاطر سپرد و نطفه های نبردهای مشترک را در جا بست.
آزادی زندانیان سیاسی مهمترین شعار مشترک است. خواست بیمه بیکاری به همه آحاد جامعه دارای قدرت بسیج برای همه آحاد جامعه میتواند باشد.
لحظه های قهرمانی فردی است، اما به اما باید برای حفظ سلامتی همه و هر تک فرد قهرمانی بیشتر بخرج داد!

قانیت کارگری در اعتراضات خیابانی بیهوده!
بهمن ماه حتی اگر فقط به خبرگزاری دولتی ایلنا بسنده کنیم در شهرهای متعدد خیابانها در اختیار حرکات اعتراضی کارگران قرار گرفت. بنا به اخبار منتشر شده و فیلم اجتماعات مربوطه، دو مورد، یکی تجمع اعتراضی کارگران روغی نباتی جهان در زنجان و راه پیمایی خانواده ها بهمراه کارگران، و دیگری تجمع اعتراضی کارگران هپکو به همراه خانواده های خود در میدان باغ ملی شهر اراک، با رنگ اعتراضی قوی، بیشترین توجه را بخود اختصاص دادند.
آیا در مورد حقانیت اعتراضات میتوان سر سوزنی تردید به خود راه داد؟ گفته میشود روزی کارگر از طریق کار و دستمزد او تامین میشود. گفته میشود کارگر باید قدر کارفرما را بداند. صد البته که مزخرف میگویند. نان و روزی و سر پناه کارگر، نه در دست کارفرما، بلکه در دست بقال و نانوایی و کاسب نظر بلند محله است که نان مایحتاج روزمره را نسیه پشت نسیه، از این ماه تا آن ماه متقبل میشود. آبروی کارگر در دست صاحب خانه نظر بلندی است که با وجود اجاره های عقب افتاده جل و پلاس کارگر سر از خیابان در نمی آورد. میگویند روزی دست خداست. صد البته مزخرف میبافند. زندگی گردن کلفت ها را بودجه عمومی تامینی میکند، سفره کارگر را هم یک خواهر یا برادر مهربان، پدر و مادر بازنشسته و از کار افتاده. بعد از آن نوبت کار کودک و گدایی، دست فروشی محقر، دار قالی توی خانه میرسد.
گفته میشود چرخاندن کارخانه تدبیر میخواهد. میگویند انگیزه سود در وجود کارفرما است که کارخانه و تولید را روبراه میکند و کارگر هم به شغل و درآمد میرسد. مزخرف میگویند. نه بخاطر مبحث نبوغ آمیز مارکس در مورد استثمار و بهره کشی نهفته در تار و پود رابطه کار و سرمایه، و در شکل پنهان ارزش اضافی! بلکه بخاطر دزدی و سرگردنه بگیری آشکار و در روز روشن توسط کارفرما. میشود رفت و کتب تاریخی را ورق زد و دید چنگیز خان و مغولها چه بر سر نفوس ایران آوردند. البته هنوز نشانه ای از قانون کار و خط فقر و دستمزدهای سالانه مربوط به ایلغارهای وحشی پیدا نشده است. اما قطعا مردم را اینقدر به مرگ نزدیک نکردند، آنقدر تمدنشان قد میداد که عارشان بیاید دستمزد انسان زحمتکش را بدزدند. هنوز کتیبه ای دال بر وجود مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و قوه قضاییه در رابطه با مغولهای وحشی در دست نیست، اما قطعا روشن است با قانون کار موقت میلیونها نفر را به بردگی بیمزد نکشاندند، صد ها هزار نفر را به کارتن خوابی و گور خوابی نکشاندند! “مغولهای” بازار کار ایران نه غریبه اند، نه عرب و نه اشغالگر. در زیر یک آسمان، با یک زبان، با یک تاریخ دو طبقه با فاصله عظیم و آشتی ناپذیر در روش زندگی، مفاهیم خوشبختی، معانی خدا و بهشت، اخلاق و شرف. از بورژوازی ایران بپرسید حاضر است با گاوهای شیرده خود در مزارع همان رفتاری که با کارگران اجیر شده همان مزارع روا میداند بخرج بدهد؟
مبارزات کارگری همواره با ترس و توهم آنهم با پیچیدگی های شگفتی آور توام بوده است. کسی که با تهییج سراغ نان آور یک خانواده میرود، شجاعت فردی را به مقابله با ترس فرامیخواند، کسی که ترور و سرکوب طبقه بورژوا و دولتش را دست کم میگیرد، کسی که عقل کارگر را آنقدر دست کم میگیرد که در صدد است شورش را بجای تغییر به سمت زندگی بهتر به کارگر بفروشد … را نباید جدی گرفت. اما هنوز جا دارد پرسید این چه توهم و چه امید کوری است که کارگر را قانع میسازد یکسال، دو سال و در مورد کارخانه سیمان سازی، سه سال تمام بدون دستمزد بکار خود ادامه دهند تا کارفرما فربه تر شود و در موقع “مناسب” کرکره دکان استثمار خود را پایین بکشد؟
اعتراضات کارگری بهمن ماه سال جاری تیتر ساز شد. بسیاری از جریانات را به وجد آورد، بخشی از رسانه های دولتی و بورژوایی کک نگرانی به جانشان افتاد، تحرک تازه تری را به جریانات منتسب به کارگر بخشید؛ اما با همه اینها برای کسی که صرف کارگر در خیابان معیار کافی برای شناختن موقعیت طبقاتی و مبارزاتی کارگری وی نیست، کلنجار با چند سوال اجتناب ناپذیر است: چرا صف کارگران سینه میزنند؟ کارگران به سمت نبرد میروند، کارفرما و استاندار را به هماورد میطلبند پس چرا راه عقب نشینی خود را دو دستی تحویل دشمن میدهند؟ استعفای استاندار چه عاید کارگران میسازد؟ یک اختلاس کمتر دیگر چه صیغه ای میتواند باشد؟ چرا زنان را جداگانه و آنهم ته صف بدنبال خود میکشند؟ توقع زیادی نیست و حتما کارگران قبل از حرکت اعتراضی خود در یک مجمع عمومی درباره حرکت خود بحث و تصمیم گیری کرده اند. بالطبع هدف راهپیمایی جلب سمپاتی مردم شهر بوده است، پس چرا صف تظاهرات با مردم قاطی نمیشود؟ باید کارگران با دیدن فیلم تظاهرات خویش متوجه شده باشند کسی که قلبش برای اعتراض کارگری بطپد از بیرقهای سیاه و فریادهای نوحه خوانی جز آزردگی توشه ای به همراه نبرده است. آیا غیر قابل اجتناب نیست که از نمایش زیادی اسلامیزه شده، آپارتاید منشانه زنان کارگر جریحه دار شد؟ حتما کارگران در مجمع عمومی خود به قدم بعدی اعتراض خود اندیشیده اند. این باید نمایش صلابت اعتراض و حق طلبی و قدرت بسیج کارگران باشد. پس چرا در تابلوها در گفتگوی با مردم اینرا نگفتند؟
مصطفی اسدپور
۱۴ فوریه ۲۰۱۷

https://www.youtube.com/watch?v=WyUIy1YNE24

مارکس، بینوایان، مظلومان و حکومت خنده آور اسلامی سرمایه در ایران!

آنچه که امروز در کشمکش میان سرمایه و کارگر در جریان است تا آنجا که به نقش خدا و مذهب مربوط باشد، اولترا فکاهی است. صد سال اخیر انسانها و طبقات و دینامیسم فکری جامعه را دگرگون ساخته است. خدا اولین و بزرگترین قربانی این کشمکش بود. خدا پوچ شد. خدا را سرمایه سر پا نگه میداشت. سرمایه خود آنرا از آسمان بزیر کشید و قدوسیت آنرا به سخره گرفت. سرمایه خود خدا بود، حوصله از کف داد و خود بجای آن جلوس کرد.
*****

“مذهب افیون تودها است”، این از احکام پایه ای مارکسیسم است. اگر امروز مارکس زنده بود در برخورد با پدیده سرمایه و حکومت و نقش مذهب یادداشتهای خود را به کشو میز برگردانده و از خنده روده بر میشد؛ نه به خاطر اینکه پدیده فقر و درماندگی در ایران میتوانست از نظر او پنهان بماند. زمانی بود منطق کور سود سرمایه همانند طاعون بخش بزرگ جامعه به خاک سیاه مینشاند. “محرومان” اسم رمز دولت حاکم برای حواله دادن قربانیان به دنیای دیگر و رها کردن آنها به امید ترحم الهی بود. بخش بزرگ طبقه کارگر قبل از بحران نیز چیز زیادی نداشتند که از دست بدهند. مگر چند درصد آنها و فرزندان آنها از سواد و از امکان آگاهی روزمره از روندهای اقتصادی و سیاسی حامعه خود تا چه رسد به تحولات دنیا برخوردار بودند. سالها زندگی در فقر که کمتر شناختی از دلایل آن داشتند، مقاومت های کور و عصیانهای عموما بخون کشیده شده خود منشاء سیکل معیوبی از رقابت و تباهی اخلاقی عمل میکرد. “بینوای” دویست سال پیش اروپا، “محروم” صد سال پیش ایران، کارگری است که برای حفظ شغل و کسب درآمد ناچیز جز خداوندی در آسمانها قدرت دیگری برای در هم شکستن قدرقدرتی سرمایه روی زمین سراغ نداشت. خداوند تنها ندای امید و بهبودی بنظر میرسید و مذهب یک افیون برای حفظ غرور و شخصیت و شایستگی در مقابل تحقیر موجود عمل میکرد. برای صاحبان جامعه “ژنده پوشی” ارجاع به لباس انسانها نبود، بینوایی یک هویت بود. انسانهایی که در بیغوله ها با سرما و گرسنگی و نادانی دست و پنجه نرم کرده و گویا سرمایه دار ما از سر انسانیت و تمدن با بکارگیری آنها در کارخانه بر سر این کارگران منت میگذاشت.
آنچه که امروز در کشمکش میان سرمایه و کارگر در جریان است تا آنجا که به نقش خدا و مذهب مربوط باشد، اولترا فکاهی است. صد سال اخیر انسانها و طبقات و دینامیسم فکری جامعه را دگرگون ساخته است. خدا اولین و بزرگترین قربانی این کشمکش بود. خدا پوچ شد. خدا را سرمایه سر پا نگه میداشت. سرمایه خود آنرا از آسمان بزیر کشید و قدوسیت آنرا به سخره گرفت. سرمایه خود خدا بود، حوصله از کف داد و خود بجای آن جلوس کرد. قایم باشک طبقه کارگر در ایران با اسلام جدی، واقعی و خونین بوده است ولی جز تکرار مسخره پدیده دو سه قرن پیش نیست. نمی توانست باشد.
امروز کارگر در عمق توهمات مذهبی و کور خود، در جایی که علی القاعده به خدا پناه میبرد، برای اینکه گرسنه نخوابد باید دست بدعای کمیل ببرد “که قیمت نفت بالا برود”، “نرخ رشد و بهره وری سرمایه در سطح منطقه به میزان مطلوب کمپانی های غربی برسد”، “تکلیف جنگ اقتصادی میان چین و امریکا، میان پوتین و ترامپ شاید بادی به بیرق اسلام بیاندازد”! کارگر و مردم زحمتکش در ایران هیچ وقت با این اندازه به پروردگار و عمق عتیق اصیل اسلامی نزدیک نشده اند. خدمات این حکومت برای دین مردم انکار ناپذیر است. اما امروز بهترین نمایندگان الهی هر روز صبح با لگد بهترین بندگان خود را از خواب توهم بیدار میکند. برای یک کارگر نان و سقف بالای سر، طول عمر متوسط، سر افراشته در مقابل بقال محل، قد و نیم قدی که نه گدایی بلکه راه مدرسه را در پیش بگیرد، یک قبر دو متری که بشود با عزت کپه مرگ را در آن گذاشت؛ امروز در گرو اینست که طوق پست ترین نمایندگان سرمایه در دنیای حاضر را به گردن بیاندازند. از مارکس نپرسید، بروید از آیت الله های قم، از متخصصین حکومت اسلامی، از کلید داران بهشت، بروید از کسانی که یک عمر را در تحقیق نزدیکی با رافت الهی از دریچه دین مبین صرف کرده اند بپرسید کجا و چگونه عدالت الهی دود شد و هوا رفت؟ چرا و چه کسانی از رهگذر حکومت عدل علی به آلاف اولوف رسیدند و گردن کلفت کردند؟ چرا کارگری که مومنانه کار کرد و زحمت کشید عمر خود را بر باد داد؟
مذهب امروز در ایران هنوز نقش فعالی را ایفا میکند. خداوند محترم و نمایندگان اسلام باید ببخشند و با این واقعیت کنار بیایند که امت اسلام دست کم آنهایی که با باد هوا و صد من یک غاز نماز جمعه عجالتاٌ نمیتوانند شکم خود را سیر کنند، عقل دارند، روزنامه میخوانند، دست چپ و راست خود را تشخیص میدهند؛ میبینند که این نه آسمان که وزیر کار است که بیکاری را سازمان میدهد. لابد در طویله مجلس شورای اسلامی پس از سی سال کسی هست برای حضرات توضیح دهد که به همین منوال چند سال دیگر قرار است نسل انسان زیر خط فقر دوام بیاورد. آیا حدیثی را اندر رضایت خداوندی در مصرف سنگ بیابان در سبد کالایی کارگران را سراغ دارند؟ سوال اینست که گیریم در این سرزمین بند ناف حکومت را با بورژواهای سودجو و دیکتاتورها و استثمار میلیونها کارگر گره زده باشند؛ چرا یکبار هم شده از آسمان هم جز مشتی کلاش و دزد و کلاه گذار نصیب این مردم نشده است؟ سوال اینست که اگر قرار است بازار ارز و قیمت نفت و تورم و مقتضیات بازار کار تکلیف زندگی مردم را روشن کند؛ اگر معلوم شده است که دانشنامه حضرات در قسط اسلامی دردی را درمان نمیکند؛ چرا حضرات زحمت کم نمیکنند، نمیروند انگلیسی یاد بگیرند، کتاب بخوانند و راه و روش بین الملل در مراودات سفارتخانه ها را بیاموزند تا شاید سبب خیر گردند؟
چه کسی گفته است که کارگر قرن بیستم باید فقیر باشد؟ کجا بود خداوند وقتی طبقه کارگر دستمزد خانواده پنج نفره به اضافه بیمه بیکاری را ضامن رفاه امروز خود نمود؟ میگویند همه چیز خلقت خداست و حکمتی در آن است. هر چه باشد خداوند بیجا کرد تورم را آفرید، خداوند بیجا کرد زندان اوین را آفرید، خداوند بیجا کرد کلید بهشت را در دست این حضرات قرار داد، خداوند بیجا کرد ماموریت دفاع از منافع میلیونها کارگر و شریف را بدست شوراهای اسلامی و خانه کارگر سپرد تا به اندازه یک قرن چرک و خفت و التماس و دریوزگی را بر روی آن جامعه استفراغ کنند. سی سال است از کارگر میخواهند در الگوی کربلا “مظلوم” باشد و بدهکار؛ در عوض در همین الگو کارفرما صاحب حق! راستی کارگر باید چند ماه در سال بر فرق سر بکوبد تا امام سوم او ظهور کند و در موفقیت امت “پای سرمایه های خارجی را در مناطق صنعتی ویژه باز کند”؟
طبقه کارگر هر چه هم که به افیون احتیاج داشته باشد آدرس حکومت اسلامی در ایران عوضی است. کسی هست بپرسد این مجلس مافیایی سر کدام گردنه را گرفته است که هر روز به دستمزد کارگر دستبرد میزند، حق و ذخایر صندوق بیمه اش را میدزدد، مصوبات رسمی آن کار کودکان است، بهره کشی خانگی آخرین سنگهای علایق خانوادگی را به ویرانه کشیده است؟ طبقه کارگر در ایران نمی تواند با هیج خدایی راز و نیاز کند، یا سر خود را با آن گرم کند در حالیکه هست و نیستش را به یغما برده و یه یغما میبرند.
مصطفی اسدپور

را و تا کی کارگران باید طعمه اوباشان سرکوبگر باشند؟ چرا کارگران نباید حق دفاع از خود را برای خود قایل باشند؟ چه کسی گفته تا برقراری حکومت کارگری صف اعتراض کارگری باید تو سری بخورد؟ از این اعتراض کارگری چه کسی میتواند جز با ناامیدی به خانه برگردد؟ چرا کارگر باید فردای این اعتراض دوباره جمع بشود؟ چرا این سربازها نیستند که از دست خشم کارگرها فراری میشوند؟ چرا، چرا و تا کی کارگرها به نظم و قانون سرا پا وحشیانه بورژوازی بدهکار هستند؟
و سوال اینست چرا رهبران این صف کارگران را وسط بیابان اسیر سربازان مسلح ساخته اند؟ آیا نقشه آگاهانه شورای اسلامی برای نمایش شکست مبارزه جویی در میان کارگران است، یا کم تجربگی و عدم اعتماد بنفس رهبران کارگری؟ مگر این شهر مرکز پر رفت و آمد ندارد؟ خیابان شلوغ برای سد ترافیک ندارد؟ کوچه پس کوچه برای فراری دادن گارد ویژه ندارد؟
صغیر و کبیر خانواده بزرگ کارگری باید پنبه مظلومیت کارگر را از گوش خود در بیاورد، کارگر مظلوم در کف کارخانه گرسنه بی دستمزد است؛ و در صف دست بدامن شدن مسئولان جز تحقیر و شیشکی نصیبی نمیبرد: اعتراض کارگری باید دندان در بیاورد، باید گاز بگیرد!
علیه بیکاری

https://www.facebook.com/100014115001491/videos/202463046900861/

رفیق یه ملاحظه و یه سوال دارم. نوشتی که “اعتراض اهواز از پدیده سبز بزرگتر است چرا که پیروزی آن پیروزی مردم است” حالا سوال اینست که چرا پیروزی آن پیروزی مردم است؟ به کدام دلایل سیاسی؟ و از کدام “مردم” حرف میزنی؟ و اما ملاحضه ام: شخصا فکر میکنم در نوشتن این متن و در مورد اعتراضات اهواز عجله شده است. من برعکس شما آنرا هزار برابر کوچکتر از جنبش سبز و اعتراضات ٨٨ میدانم و فکر میکنم از همان قماش است، تازه جنبش سبز سراسری بود و این یکی مربوط به یک شهر. باز دعوا بر سر چیست و برای کدام خواست به خیابان آمده اند و چه میخواهند و کجا را نشانه رفته اند را انگار بعضیها فراموش میکنند. نباید مثل حزب کمونیست کارگری تنها از به خیابان آمدن “مردم” جوگیر شد. درضمن “نبرد اهواز” نیامده شکست خورده است. برای نبرد با رژیم اسلامی باید مکانیزمهای جنگ با وی را داشت. که این اعتراضات فاقد آنست.
Gilla • Svara • ۱ • den 19 februari kl. 22:09

من هنوز متوجه نیستم، بخش عظیم شهر اهواز کارگر است، در مورد مشکل آب دخالت و نقش طبقه کارگر چه چیزی میتواند باشد غیر از پیروزی بر سر آب؟ سعی من در نوشته ترسیم همین پیروزی بود. من در چند نوشته دیگر به جنبه های مختلف پرداخته ام. در همین نوشته، آن روشهایی که نه برای خرده بورژوا و احراب کاسب کار ضد رژیمی بلکه برای مطالبات و اهداف گسترده تر طبقاتی کارگری از جمله و بخصوص برای آب و هوای پاکیزه شهر اهواز را مورد تاکید قرار داده ام. نوشته ام حتی یک کودک دبستانی میفهمد که روشهای فعلی در دنیای واقعی فارغ از نئشگی احزاب سطحی ناسیونالیستی بجایی نمیرسد.
Gilla • Svara • ۱ • den 19 februari kl. 23:54

الو متوجه هستم. خود خواستها بجا و برحق است. حتی اگر تنها برای آب باشد. یا هوای سالم. اما کارگر، به مثابه یه طبقه، کجاست؟ اهواز یه متروپل است، خوزستان قلب و مرکز طلای سیاه است. علی آباد که نیست. طبقه کارگر صنعتی دارد. پرولتر دارد. اینها اگر کنار و همراه این اعتراضات نباشند بجایی نمیرسد.
Gilla • Svara • den 20 februari kl. 00:00 • Har redigerats

حق با شما است، حتی در علی آباد تا چه برسد به اهواز اگر کارگرها برای ساده ترین رفاهیات مبارزه میکردند اصلا کار به اینجا نمیکشید. در حال حاضر کارگران سوار سرویس میشوند و میروند سر کار. بخش عظیم کارگران که عجالتا بیکار هستند با مابقی جمعیت که عقلشان باندازه کارگران شاغل پارسنگ بر نمیدارد در حال اعتراض برای آب سالم هستند. چرا این حرکت باید بخاطر عافیت طلبی کارگران شاغل محکوم به شکست باشد؟ شما با یک اعتراض حی و حاضر بر سر یک خواست بر حق روبرو هستید. شما اگر مامور اعزامی حزب بلشویک بودید برای اتحاد و اعتبار طبقه کارگر از دریچه آب چه میگردید؟ در مورد سبز حرف من این بود که نباید شرکت کرد. نه به این خاطر که بدون رهبری طبقه کارگر شکست میخورد. بلکه به این خاطر که آن جنبش جعل آزادی بود. سبز با نیروی خودش میتوانست پیروز شود. اما حتی با فعال بودن کارگران ، ازادی بهمراه نمی آورد.
Gilla • Svara • ۱ • den 20 februari kl. 00:30 • Har redigerats

من این حرکت را نه تنها محکوم نمیکنم، بلکه اگر بشکل مادی برام ممکن بود یکی از شرکت کننده گان در آن میشدم و سعی میکردم در اولین فرصت تشکلی یا شورایی یا ظرفی برای مشورت و مبارزه ایجاد کنم. این از این بابت. ببین رفیق یه عده انسان برای آب و هوای سالم، کاملا برحق، اعتراض کرده اند و قابل دفاع و انسانی است. اما شیوه اعتراض ایراد داد. زیرا بدون سازمان و تشکل و رهبری و بشکلی کاملا پراکنده اعتراض میکنند.

مبارزه با بورژوازی، حالا چه برای آب و هوا و برق و چه برای سرنگونی کل آن نیاز به ابزارهای خود دارد. کارگر یا توده های بدون تشکل و ظرف مبارزاتی و شورا و کمیته اگر ٩٠% مردم اهواز هم بیان خیابان آب از آب تکان نخواهد خورد. ٣٨ سال تجربه و تاریخ جلو چشم ما هست ومیتوان به آن برگشت و نگاه کرد. اعتراضات بدون سازمان و رهبر و خواست و پلاتفرم مشخص همچنانکه گفتم ٢ متر برد ندارد. “مردم اهواز” هم متاسفانه با تمام نیت خوبی که دارند از این قائده مستثنا نیستند.

من با شما در پاراگراف اول هم عقیده هستم. در پارگراف دوم یک افق درست و در ترخورد بع مثلا اهواز یک نگرانی موجه (و نه به این اندازه دترمینستی و برای هر تغییر و اصلاحات) را میبینم که منرا در پیگیری پاراگراف اول مصرتر میسازد.
Gilla • Svara • ۱ • den 20 februari kl. 00:54