ستم بر زنان “عادی” یا “طبیعی” نیست: جزلایتجزیی و لاینفک از تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمارشونده است،

ستم بر زنان “عادی” یا “طبیعی” نیست: جزلایتجزیی و لاینفک از تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمارشونده است، در نظام سرمایه داری-امپریالیسم کنونی تنیده، دائمی و “جاودانه” شده و ادامه پیداکرده است.

در هر جامعه‌ای که پرورش می‌یابیم، بسیار آسان است فکر کنیم روش زندگی ما، پندارهایی که توسط آن روابط روزمره را انجام  می‌دهیم و روابط روزمره‌ای که ما طبق عادت و “سنت” انجام می‌دهیم “طبیعی” هستند. و یا حتی به خاطر آنچه اغلب به ما گفته‌شده است که تقدیر و فرجام عالم هستی و موجودات زنده ازجمله بشریت وابسته به اراده خدا یا موجود و نیروی ماورالطبعه هست. به زبان ساده‌تر اغلب به ما گفته‌شده است که خدا خودش پیشرفت امور را هر چه صلاح داند مقدر و مهندسی می‌کند. چنین افکار و پندارهای مرسومی (افکار سنتی) در میان مردم در هیچ جا بیش ازآنچه مردم درباره خانواده می‌اندیشند و تجربه می‌کنند و همچنین روابط بین مردان و زنان اعمال نمی‌شود.

اما هیچ‌چیز تغییرناپذیر و غیرقابل تغییر و نظم طبیعی خداداد یا مرتبط با راه زیستن وجود ندارد. تاریخ خانواده مانند “طبیعت بشر” خود تحت دگرگونی مداوم بوده است.

در اکثر جوامعِ اولیه در دوران مادر تباریِ بشر اصل و نسب کودکان از طریق مادران تعیین می‌شد. در آن زمان در این جوامع باوجوداینکه تقسیم‌کار بین زنان و مردان (تقسیم‌کار بر مبنای ضرورت جنسی)که تا حد زیادی بر اساس نقش زنان در هنگام زایمان و ضرورت پرستاری طولانی‌مدت نوزاد که وجود داشت، اما روابط ظالمانه و ستمگرانه و یا سلطه مردان برزنان نهادینه نشده بود. تنها با توسعه توانایی جامعه برای تولید مازاد محصول بیشتر ازآنچه برای زنده ماندن بشریت اولیه لازم بود و پیدایش مالکیت خصوصی بر پایه و اساس چنان روابطی بود که مردم به استثمارگر و استثمارشونده تقسیم شدند و دولت برای به اجرا درآوردن سلطه یک طبقه بر دیگری به وجود آمد. در ارتباط با چنان توسعه و تکاملی بود که دگرگونی(تحول) بیشتری در بخش اصلی تقسیم‌کار جنسی به یک رابطه ستمگرانه و ظالمانه چیرگی و غلبه مردان برزنان نهادینه شد.

 ظهور اولیه خانواده و نهاد ازدواج بر اساس یک رابطه رمانتیک عاشقانه همکاری و مشارکت بین مرد و زن و یک کانون گرم پرورش و مراقبت از کودکان به وجود نیامد، بلکه به‌عنوان یک واحد اتحاد اقتصادی و اجتماعی(خانواده) که روابط قدرت و ثروت در یک جامعه را پیوند می‌داد و همچنین به‌عنوان ریسمان‌های مرتبط با ارث که از طریق آن ثروت و قدرت انباشته‌شده ادامه و حفظ می‌شود و یا عدم آن( نبود ثروت و قدرت در خانواده‌ای فقیر و فرودست) از یک نسل به نسل بعدی است منتقل می‌شود.

ریشه کلمه “فامیلی” (که در زبان فارسی معادل آن “خانواده” است) اطلاعات زیادی در مورد عملکرد اصلی آن را نشان می‌دهد. کلمه لاتین “فامیلیا”( “familia” به معنی “یک واحد از مردم برده”) در رم باستان مورداستفاده قرار می‌گرفت و به مفهوم خانه‌ای که توسط مردانی( از طبقه برده‌دار) سرپرستی می‌شد که در آن نه‌تنها بردگان و خدمتکاران بلکه همسران و فرزندان آنان به‌عنوان اموال و مالکیت خصوصی مرد شمرده و به شمار می‌آمدند، مالکیتی که زندگی و مرگ همه‌ی آن‌ها بخشی از قدرت او است.

از زمانی که مالکیت خصوصی بر ثروت اجتماعی تولیدشده پدید آمده است و همراه با آن تقسیمات  و اختلافات طبقاتی در میان مردم که بر اساس نقش متفاوت افراد مختلف در تولید آن ثروت و سهم بزرگ‌تر و یا کوچک‌تر مربوط به آن ثروت که به آن‌ها می‌رسد، از زنان انتظار می‌رود که قبل ازدواج از بکارت خود محافظت نمایند و پس‌ازآن مادر شوند. ازدواجی که بی‌بروبرگرد و بدون هیچ حرف و سؤالی از سوی زن امیدها و رؤیاهایش باید به تابعی از جلب رضایت شوهر و تربیت کودکان شوهران، کانالیزه شود، به‌ وقوع بپیوندد. زنانی که چنین ازدواج‌های تحمیلی را نپذیرفتند و حاضر به اطاعت کورکورانه و انجام  این امر نشدند به‌عنوان “فاحشه” در نظر گرفته شدند، مطرود خواند می‌شوند، مورد طرد اطرافیان و جامعه قرار می‌گیرند و یا از راه‌های دیگر به‌تحقیر و آزار و اذیتشان پرداخته می‌شود، مورد تمسخر و ریشخند قرارگرفته و اغلب با خشونت به آنان برخورد می‌شود. زن طلاق گرفته نیز در چنین فرایندی سرکوب و تحت وحشیانه‌ترین ستم و استهزا  اطرافیان و جامعه قرار می‌گیرد. زن در دنیای پدرسالار(پاتریارکی) حاکم برجهان تنها و فقط به‌عنوان شیء و مفعول لذت جنسیِ مفید تلقی می‌شود و مورد غارت و چپاول مرد قرار می‌گیرد و یا به‌طورکلی به حاشیه پرتاب می‌شود و نفی می‌گردد. از طریق انواع فرهنگ‌های مختلف بشریت در کشورهای مختلف، در دوره‌های مختلف و ساختن اسطوره‌های مذهبی همچون چهره‌های کتاب مقدس مریم باکره و ایزابل۱ تا “چهره‌های موسیقی پاپ آمریکا” مانند بریتنی اسپیرز و عکس‌های روی جلد مجلات که ابتدا از او دختری معصوم و بی‌گناه می‌سازند تا دگرگونی‌اش به زن دل‌فریب و اغواکننده تنفر برانگیز نشان دهند که این دو مدل “زن” به اصلاح مقبول  و “زن پاک‌دامن” و زن غیر مقبول “‌فاحشه ” که در کنار هم در جامعه مورد تحمل و مقبولیت نشان می‌دهند( هم این خوب است و هم آن! را برای دو قشر زن و مرد در جامعه تحت حاکمیت سرمایه‌داری مقبول نشان می‌دهند!) . نکته‌ی یک بام و دوهوای فرهنگ‌سازی سرمایه‌داری اینجاست که درعین‌حال تصویری از ” باکره فاحشه “(مانند بریتنی اسپیرز) که یک “زن اغواگر” است و توسط رسانه‌های “تولیدکنندگان فرهنگ توده‌ای فراگیر” موازی با حاکمیت در کشورهایی مانند ایالات‌متحده آمریکا و اروپایی ، تولید می‌شود و در ادامه به کشورهای عقب مانده “صادر” میشود، اما از طرف دیگر امروزه حملاتی از سوی مراکز مذهبی(کلیسا) به سقط‌جنین و کنترل بارداری زنان تا شبکه جهانی سراسری از بردگی جنسی و فحشا(تن‌فروشی) آن‌چنان به‌پیش می‌رود که این دو مدل زندگی میلیاردها نفر در این سیاره را دستخوش دگرگونی‌هایی قرار داده است که یک آتسمفر و جو زهرآگین برای مرد و زن به وجود آورده است.

به‌این‌ترتیب برای هزاران سال نسل بعد از نسل زنان و دختران که نیمی از بشریت‌اند، حس عقلانی انسانیت بالقوه و اتکاه به نفس در آنان را خفه کرده و احساس و زندگی‌شان را مثله نموده است؛ و زنان به چیزی مگر توانایی‌ بیولوژیکی‌‌‌شان در زائیدن نوزاد و سودمند و مفید بودن برای مردان کاهش و تقلیل نیافته اند.

این ریشه واقعی خانواده است که مهم‌ترین بلوک‌های ساختمانی جامعه را تشکیل می‌دهد. برای بسیاری از زنان واقعیت زندگی خانواده چنین است: عشق، شفقت و حمایتی که از ابتدا به دنبالش بودند تبدیل به زندانی پر از استهزاء بی‌رحمانه می‌شود. به همین دلیل است، حتی افرادی که بر اساس عشق و تمایل واقعی برابری و احترام متقابل وارد زندگی مشترک می‌شوند، به خاطر طریق  خانواده و ساختار جامعه به‌عنوان بخشی از روابط کلی سلطه‌گرانه، استثمار و ستم که در جای جای جهان امروز غالب است،  هرگز نمی‌توانند قول‌ها و نقشی که قبل از ازدواج وعده‌اش را با نیت خیر داده بودند اجرا و ایفا کنند. همه این‌ها دلایلی است که چرا خانواده برای بسیاری از زنان و همچنین کودکان، یک کانون و مکان خورد کننده و تحقیر وحشت‌انگیز است.

بروز این وحشی‌گری‌ها و محدودیت‌های خانواده، خیانت به یک‌نهاد رمانتیک عاشقانه، دوست‌داشتنی و محترمانه نیست. ریشه  واقعی آن است که در جوامع کنونی اعم از “عقب‌مانده” و یا “مدرن” ادامه دارد و دائماً نهاد خانواده را قالب‌بندی و شکل می‌دهد (به دلیل  خانواده و ساختار جامعه به‌عنوان بخشی از روابط کلی سلطه‌گرانه، استثمار و ستم که در جای جای جهان امروز جهان تحت حاکمیت سرمایه داری غالب است) علیرغم آنکه حتی مردم بهترین نیات را برای تشکیل کانون خانواده داشته باشند.

کلید اولین تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمارشونده که برخی از افراد توسط دیگران اسیر گشته و به بردگی گرفته شدند با ظهور روابط ستمگرانه بین زنان و مردان ارتباط جدانشدنی دارد، زده شد. زنان به‌عنوان “پاداش و غنائم جنگی” و به‌عنوان متعه(صیغه  و نکاح موقتی)و بردگان جنسی نقش مهمی در پیدایش روابط ارباب-برده بازی کردند. زنان اولین انسان‌ها بودند که مورد ستم قرار گرفتند . این ستم چیزی مگر ستم جنسی نیست. چنین ستمی جنسی بر زنان در “متون مقدس” ادیان بزرگ مانند یهودی و مسیحی و همچنین متون مقدس و قرآن اسلام مقدس و مورد تقدیس و تائید قرارگرفته و به یک مفهوم واقعی از آن تجلیل شده است. همه‌ی ادیان اسماعیلی(یهودی، مسیحی و اسلامی)  ستم بر زن را به‌عنوان یک آیین مقدس جشن گرفته‌اند. از زمان جوامع برده‌داری باستان که در آن اقتصاد کشاورزی و یا پرورش گله رایج بود، داشتن تعداد زیادی از فرزند برای زمین‌داران و صاحبان اموال به‌عنوان یک منبع از کارگران شخم‌زن زمین و یا رسیدگی به گله مهم بود؛ و فرزندان مذکر(مرد) یک منبع بسیار مهم در تشکیل ارتش از رزمندگان و جنگجویان برای پیشبرد حملات و جنگ در برابر قبایل و روستاهای رقیب و یا جنگ با رقیب امپراتوری نقاط دیگر بود. نقش اساسی خانواده و به‌ویژه زنان(همسر و مادر) در خانواده با توجه به تقسیم‌کار در جامعه ارائه خدمات مشخص به مرد که رئیس خانواده است عبارت از تربیت فرزندان به‌عنوان افرادی که نقش “مناسب” خویش را باید به‌طور کامل انجام دهند، بود. کلیت چنان وظایف و نقش زنان در چنان تقسیم‌کاری بین زنان و مردان حفظ و تداوم روابط مالکیت موجود که در آن کودکان یک مرد و همچنین همسر زن او ملک خصوصی مردان محسوب می‌شدند توسط قانون یا حداقل توسط سنت‌های غالب، آداب‌ورسوم و یک سری از کدهای مرسوم،  به اجر درمی‌آمد.  بنابراین خانواده به‌عنوان یک “سلول” اساسی از جامعه بزرگ‌تر نه‌تنها در بازتولید جمعیت بلکه همچنین در تحکیم روابط اجتماعی غالب (ازجمله مالکیت خصوصی دارایی و ملک) و روابط نابرابری و استثمارگرانه آن جامعه نقش ایفا می‌کند.

هم‌اکنون که صنایع و سرمایه‌داری جایگزین کشاورزی و گله‌داری بدوی به‌عنوان پایه اصلی اقتصاد گشته است، خانواده همچنان به‌عنوان یک “سلول” کلیدی جامعه به‌عنوان یک بخش ضروری در حفظ و بازتولید روابط استثمار و ستم که مشخصه سرمایه‌داری هست، نقش ایفا می‌کند. سرمایه‌داری شکلی است از جامعه که در آن مایحتاج زندگی(غذا، مسکن و پوشاک و غیره) و تولیدات و خدماتی که به‌طورکلی تولید و مبادله و همه‌چیز به‌عنوان کالا  خریدوفروش می‌شوند، هست.  در این جامعه، خودِ تواناییِ انجام کار(نیروی کار) یک کالا هست، به این مفهوم که: این توانایی برای انجام کار  به یک کارفرما (سرمایه‌دار) فروخته می‌شود و نیروی کار هر فرد در ازای دستمزد یا حقوق به فروش می‌رسد.

سرمایه‌داران در فرایند نظام سرمایه‌داری توسط منطق و ضرورت غالب بر آن در یک رقابت خونین دائمی بریده شدن شاهرگ گردنشان توسط سرمایه‌داران دیگر که یا باید گسترش یابند و یا بمیرند گیرکرده‌اند که راه گریزی ازآن  نیست و نمی‌توانند از آن فرار کنند (ضرورت گسترش یاب و یا بمیر) قرار دارند. سرمایه‌داران به‌طور مداوم در تلاش برای افزایش ذخیره‌ی سرمایه‌‌شان از طریق فرایند به‌کارگیری و استخدام نیروی کار دیگران(که از خود هیچ سرمایه‌ای ندارند) هستند. و درحالی‌که سرمایه‌داری نیاز دارد که برای اقشار مختلف بشریت که به‌نظام اقتصادی و نظام سیاسی‌اش خدمات ارائه می‌دهند و کسانی که نقش ضروری و لازمی را برای حفظ و نگهداری کلی و تداوم جامعه سرمایه‌داری ایفا می‌کنند( در مرکز و اطراف قدرت سیاسی، همچون رئیس‌جمهور و سناتورها و نمایندگان کنگره و فرماندار و شهردار و سرمایه‌داران کلان امپریالیست، مدیران و رئیسان شرکته ای سرمایه داری و غیره) به برخی‌شان(به نسبتی که برای آن سودآور باشند) در قبال خدمتشان مزد خوب و قابل‌توجهی پرداخت می‌شود. اما در پایین‌ترین سطح نظام سرمایه‌داری کارگران (پرولتاریا) قرار دارند که پروسه واقعی تولید را انجام می‌دهند و به گسترده‌ترین و شدید‌ترین وجه  به‌طور بی‌رحمانه استثمار ‌ می‌شوند. سرمایه‌داران به‌طور مداوم انبارِ سرمایه‌شان را از استثمار نیروی کار طبقه‌ی پرولتاریا افزایش می‌دهند(ذخیره سازی یا انباشت سرمایه مالی) و اگر این کار را در مقیاس لازم و ضروری انجام ندهند خطر  نابودی، مردنشان و حذفشان حتمی است. در عوض آنان(پرولتاریا) که بدین طریق استثمار می‌شوند یک دستمزد بخورونمیر کافی برای زنده ماندن و بقا دریافت می‌کنند، آن‌ها را در یک وضعیتی که طبق آن بتوانند کار کنند و به معنی واقعی استثمار شوند و نسل جدیدی (فرزند) را پرورش دهند که در همان موقعیت والدین پرولتاریای خویش قرار داشته باشند، قرار می دهند. این حرکت اساسی و منطق سرمایه‌داری است. در زمان‌هایی مطابق با الزامات انباشت سرمایه که توسط دینامیک‌ها و سوخت‌وساز دیکته شده فرایند سرمایه‌داری حرکت می‌کند، سرمایه‌داران بخشی از نیروی کار خود را اخراج می‌کنند درحالی‌که به‌شدت بیشتری به استثمار کارگران که بیکار نشده‌اند و باقی می‌مانند، می‌پردازند. و یا آن‌ها کل یک کارخانه را به خاطر سودآور نبودن تعطیل می‌کنند و سرمایه‌شان را به حوزه‌های اقتصادی و یا مناطق جغرافیایی دیگر و بخش‌هایی از جهان که در آن مردمی که قابل استثمار پذیری بیشتری هستند و چشم‌انداز “سرمایه‌گذاری سودآور” بهتر است، انتقال می‌دهند.

امروز بیش از هر زمان دیگری، کلیه این فرایند در مقیاس جهانی انجام می‌شود. قربانیان سرمایه‌داری در کشورهای آمریکا لاتین، آفریقا، آسیا و خاورمیانه‌ی جهانِ سوم که به‌شدت فقیرتر و محتاج‌ترند به‌طور بی‌رحمانه‌ای مورد استثمار قرار می‌گیرند، می‌باشند. اما حتی در کشوری مانند ایالات‌متحده آمریکا و همچنین در کشورهای امپریالیست اروپا ( مهاجرین!) شمار توده‌های مردم فقیر که به تلخی مورد استثمار و سرکوب قرار می‌گیرند به ده‌ها میلیون نفر می‌رسد، وجود دارد.

در روابط اساسی سرمایه‌داری، دستمزد یا حقوق و دستمزد کارکنان به‌شدت از طریق نهاد خانواده “سرازیر” و کانالیزه می‌شود. به این معنی که: از طریق خانواده است که الزامات و مقتضیات زندگی برآورده می‌شود(به درجه و میزانی که توانایی دارند) و نسل جدید پرورش می‌یابد، و بدین‌وسیله یک‌بار دیگر نه‌تنها جمعیت بلکه مناسبات مسلط، نابرابری و استثمار در جامعه به‌عنوان یک کل بازتولید می‌شود. و در چارچوب کارکرد سرمایه‌داری حتی آنجایی که بسیاری از زنان ممکن است شاغل باشند، درآمد یا حقوق و دستمزدشان در سطح توده‌ای بی‌شمارشان هنوز هم تابعی از تقسیمات کلانتر جامعه ازجمله تقسیم ظالمانه کار بین مردان و زنان که در آن زنان مسئولیت اصلی برای پرورش کودکان(و به‌عنوان کسی که پرستار اعضای خانواده در تمام سنین مختلف همچون پدر و مادر سالخورده خویش، شوهد و یا خواهر و برادر ناتوان، بیمار و یا مریض) و اساساً ازنظر مفید بودن و سودمندی‌شان به مردان به‌عنوان مادران، همسران و شیء و مفعول لذت جنسی، مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. این روابط از هزاران سال جامعه مردسالارانه (سلطه مرد بر زن) به ارث رسیده است و نه‌تنها توسط سنت قدرتمند بلکه همچنین با عملکرد و اثرات سرمایه‌داری که در آن‌همه چیز حتی روابط زناشویی و روابط جنسی اساساً یک رابطه‌ی مالکیت و مبادله کالایی است که به‌طورکلی رابطه‌ای یک‌سویه و یک‌طرفه مردانه تحکیم شده است و همچنان تسلط مرد را بازتولید و نهادینه می‌کند. حتی اگر از عبارات خام همچون “توافقنامه پیش از ازدواج،” و یا “ازدواج سفید” صرف‌نظر کنیم باز بسیاری از ازدواج‌ها و یا دیگر روابط صمیمی بین مردان و زنان در جامعه دائماً با تقاضای سکس و ارتباط جنسی از طرف مرد (و همچنین نگهداری از خانواده و پرورش فرزندان  مرد) به خاطر اینکه او ” ارائه‌دهنده نیاز مالی” و ” منبع اصلی معاش” خانواده است(و شاید هر از چند گاهی “کمکی برای تمیزی  خانه انجام دهد”) روبروست و از طرف زن تسلیم جنسی (و ارائه‌دهنده‌ی دیگر “خدمات” برای مرد) درازای امنیت مالی (و یا به‌سادگی بقا) روبرو هستیم.

چرا تن‌فروشی و روسپی‌گری که از ویژگی‌های مشترک هر جامعه در جای‌جای جهان است ریشه در استثمار دارد و بخش مهمی از آن با روابط و سنت‌های مردسالاری و سلطه مرد ارتباط دارد؟ چرا پورنوگرافی همراه با فحشا و تخریب زنان در کشوری مانند ایالات‌متحده آمریکا، کشورهای قدرتمند سرمایه‌داری اروپا و ازجمله کشورهای جهان سوم چنان گسترده است؟ چرا  در کلیه  جوامع “استاندارد دوگانه” وجود دارد که طبق آن زنی که رابطه جنسی با افراد مختلف دارد به‌عنوان یک “شلخته” بدنام و “فاحشه” معرفی می‌شود درحالی‌که مردی که همان کند به‌عنوان یک “خوش‌نام” و یا “تک‌خال” شکارچی زن مورد مقبولیت و لطف قرار می‌گیرد؟ این گسترش روابط اصلی و پایه‌ای تملک‌گرایی (مالکیت) بین زنان و مردان است. به‌ویژه این روند در روابط ازدواج (زناشویی) که از طریق آن مردان به‌طور‌کلی به دنبال کنترل فعالیت جنسی همسران خود ‌می‌باشند، اما درعین‌حال زماینکه به این نتیجه برسند که رابطه جنسی با همسرانشان دیگر رضایت‌بخش نیست خود را در مقامی می‌بینند به خاطر ارضاء احساس جنسی‌شان با زن دیگر ارتباط برقرار کنند. مردان اغلب برای یک رابطه عاشقانه‌تر و صمیمی‌تر با همسران خود تلاش نمی‌کنند اما در عوض به‌عنوان یک فرد مقتدر(!)  برای ارضاء لذت جنسی‌شان به زنان دیگر، به فحشا و زنان تن‌فروش و یا به پورنوگرافی پناه می‌برند. و یا مردان مجردی که در کشاکش دست  پنجه نرم کردن با مسائل تئوریک و نظری نظیر “عوارض” و “محدودیت” و “تعهدات” ازدواج تک‌همسری(موناگومی) که از سوی فرهنگ غالب نظام سرمایه‌داری به آنان تحمیل می‌شود از ازدواج پرهیز می‌کنند و یا آن را به تأخیر می‌اندازند و حداقل برای مدتی تلاش می‌کنند که برای پیدا کردن لذت و ارضاء جنسی خوش بدون هیچ‌گونه تعهدی به پورنوگرافی و یا فحشا پناه برند.

 بنابراین سؤال اساسی این است که چرا زنانی برای سوءاستفاده جنسی و مورد آزار قرار گرفتن از طریق فحشا( تن‌فروشی) و پورنوگرافی وجود دارند؟ زیرا به خاطر ماهیت اساسی، و عملکرد ضروری نظامی که سرمایه‌داران به‌طور مداوم برای جمع‌آوری (ذخیره) و انباشتِ سرمایه‌ی بیشتر از طریقِ استثمارِ توده رنجدیده بشریت که هیچ سرمایه‌ای از خود ندارند و با تمام روابط ستمگرانه‌ای که با خود تولید و بازتولید می‌کند، به‌ویژه ساختار و تأثیرات ایدئولوژیک پدرسالاری و سلطه‌جویانه مرد که وجود دارد، تعداد زیادی از زنان فقیر، ناامید، ناتوان و آسیب‌پذیر هستند، که می‌تواند به دام افتاده، فریب‌خورده، به‌اجبار ربوده شوند، مورد ضرب و شتم قرار گیرند، آن‌ها را با تزریق دارو‌های بیهوشی و گیج‌کننده و از راه‌های مختلف مجبور به فروش بدن خود ‌گردانند.  و ازآنجاکه فرهنگ غالب در کشورهای سرمایه‌داری و همچنین کشورهای عقب نگه‌داشته شده جهان سوم ایده‌ی اینکه بدن زنان کالا است دائماً ترویج می‌دهد و طبق چنین شرایطی و فرهنگ غالب سرمایه‌داری نه‌تنها مردان بلکه همچنین زنان را تشویق می‌کند بدن زن را به‌عنوان کالایی که می‌تواند خریده شده و یا به فروش برسد مشاهده کنند و آن را به همان طریق مورداستفاده و سود اندوزی برای انباشت سرمایه بیشتر قرار دهند.  در جهان امروز، این پدیده‌ای است که در سراسر جهان وجود دارد که میلیون‌ها زن و دختر حتی دختران نوجوان به طرز وحشیانه‌ای در تجارت بین‌المللی جنسی و “صنعت سکس” گرفتارشده‌اند و این‌یک منبع از میلیاردها دلار از سود و سرمایه است.

همراه با این فرایند حوادث بیش‌ازحد معمول، در کشوری مانند ایالات‌متحده آمریکا که در آن یک زن تلاش می‌کند چرخه سوءاستفاده، فحاشی، و خشونت شوهر یا دوست‌پسرش بشکند و خود را از چنان روابط خشونت‌آمیز و ستمگرانه نجات دهد، اما با خشونت بیشتر مواجه می‌شود و یا حتی به قتل می‌رسد، و درگاهی مواقع فرزندانش همراه با او به قتل می‌رسند. این نیز بیانی دیگر و شکل افراطی دیگری از روابط و سنتی است که در آن زن و کودک از اموال مرد هستند. و حاصل چنین عملکردی رشد فزاینده ذهنیت از مرد است که اگر او دیگر نمی‌تواند مالک این ملک باشد پس هیچ‌کس دیگری هم نمی‌تواند و نباید مالکش باشد! این همان ذهنیت اصلی است و منعکس‌کننده همان نوع از روابط ستمگرانه ایست که در فرهنگ جوامع دیگر همچون کشورهای عقب افتاده شده که هیئت حاکمه شان تحت حاکمیت نظام سرمایه داری امپریالیستی است یک زن مجرد یا نوجوان دختری اغلب توسط مردان خانواده‌اش به قتل می‌رسد، چراکه او “بکارت خود را ازدست‌داده است” حتی اگر از دست دادن بکارتش به خاطر تجاوز به عنف(تجاوز جنسی)  باشد او پیشاپیش محکوم است و باید برای “حفظ نام و ارزش‌های” خانواده در یک قتل ناموسی به قتل برسد. چراکه قیمت او به‌عنوان اموال خانواده‌اش و به‌طور خاص پدرش برای ازدواج سنتی که پدر و مادر از حق تعیین تملک مرد برای دخترشان برخوردارند تنزل یافته و بی‌ارزش است.

نکته اساسی در مورد آنچه تاکنون نوشته‌شده است این نیست که اساساً این مردان هستند که مقصرند و یا  “مردان دشمن” زنان هستند. این چنین فرضیه ای که مردان را دشمن زنان فرض کردن یکی از عقب مانده ترین و ناصحیح ترین نظریاتی است که می تواند از سوی برخی زنان فمینست بیان شود( و در تحقیقات میدانی بالا نیز یکی از زنان تن فروش به چنین نظری معتقد بود.)، این نظر جای دشمن و قربانی را عوض می کند. مردان در تمام جوامع خود قربانی نظام ستم جنسی مردسالارانه اند، نظامی که در آن نیمی از شهرواندن جهان(زنان) توسط بازتولید ستم مردسالاری( پاتریاریکی) در اسارت و برده کاملند و تا زماانیکه زنان در اسرتند مردان نیز در اسارتند و به برده‌گان خدمتگذار نظام مردسالار تبدیل گشته اند. در عوض این نکات مطرح شده در مورد تاریخ ستم جنسی بطور شفاف نشان می‌دهد روابط میان انسان‌ها که طی هزاران سال از زمانی که مالکیت خصوصی بر زمین (و دیگر ابزارهای تولید) و تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمارشونده ظهور و تکامل‌یافته است ریشه در ظلم و ستم دارد و به همین صورت باقی‌مانده است. و این روابط ستمگرانه در سرمایه‌داری به‌عنوان یک نظام بسیار توسعه‌یافته تجسم‌یافته است و درآن تنیده شده است. ستم بر زن جزیی از ساختار چنین نظام “مدرن” است و سرنگونی سرمایه‌داری و واژگونی، ریشه‌کن کردن و به‌طور کامل محو چنین روابطی در جای‌جای این جهان در جهت منافع اکثریت قریب به‌اتفاق بشریت، مردان و همچنین زنان هست. و رهایی کامل زنان به‌عنوان یک هدف مهم نقش تعیین‌کننده‌ای در مبارزه نهایی (به وجود آوردن جهان کمونیستی فارغ از طبقات، اختلافات طبقاتی، فارغ از ستم و استثمار و محو دولت) برای محو همه روابط ستمگرانه دارد.

سرمایه‌داری به‌خصوص که به‌طور فزاینده به‌عنوان یک سیستم در سراسر جهان به سرمایه‌داری امپریالیسم تکامل‌یافته و در فرآیند کلی انباشت ثروت و سرمایه‌اش بسیاری از روابط استثمار و ستم که قبل از سرمایه‌داری(نظام برده‌داری و فئودالی) و همچنین در سرمایه‌داری وجود داشته است در آن گنجانده و تنیده گشته است. به‌خصوص در کشورهای جهان سوم، این شامل سرکوب زنان که قبلاً در اشکال مختلف با صدای بلند توسط مدافعان “مدرن”، “روشنفکر” و “دموکراتیک” سرمایه‌داری در همان زمان برای برقراری نظمش علیه فئودالیسم محکوم کرد اما نمی‌تواند بدون این اشکال ظلم و ستم به هستی‌اش ادامه دهد و برای حفظ سلطه‌اش در نقاط “عقب‌مانده” جهان ستم و استثمار را حفظ و توسعه می‌دهد(از طریق حمایت از حاکمیت دیکتاتور‌ترین رژیم‌های وابسته به نظامش) ازجمله سرکوب مداوم زنان که عمیقاً در جنس کَنَفِ زنجیری که بر دست و پای زنان این کشورهای تحت حاکمیت نظام جهانی سرمایه‌داری-امپریالیستی  بافته‌شده است. فقر شدید و تخریب توده‌های مردم در سراسر محله‌های فقیرنشین وسیع، زاغه‌نشینان حومه گسترده‌ای از جهان سوم یک نیروی حیاتی برای سیستم خون‌آشامی است که سرمایه‌داری امپریالیسم است. این توده‌ها که به نظر امپریالیست‌ها یک منبع بی‌پایان بی‌چاره و ناامید که به‌راحتی استثمار می‌شوند و در چشم استثمارگران همچون انسان‌های “یک‌بارمصرف”ی هستند که تا زمانی که سودآورند باید مورداستفاده قرار گیرند و موقعیکه منابع دیگر استثمار به نظرشان بیشتر سودآورتر هستند، تاریخ مصرف‌‌شان منقضی و به سر رسیده است و به حاشیه پرتاب می‌شوند. و در خلال همه‌ی این‌ها استثمار و ستم زنان برای سرمایه‌ی امپریالیستی یک منبع “نیروی کار ارزان” و صرفاً یک ماشین تولید بچه‌ و حامله شدن و پرورش نسل جدیدی از “نیروی کار ارزان” هستند. این در عمیق‌ترین کارکرد سرمایه‌داری امپریالیسم به‌طور دائم در حال تولید و بازتولید شدن است و به همین دلیل است که سرمایه‌داری امپریالیسم “دموکراتیک” و “روشنگر” نه‌تنها در فکر از بین بردن اشکال “مدرن” ستم و سرکوب زنان نیست بلکه در کنار آن شکل “قرون‌وسطی” آن را  به مرحله اجرا می‌گذارد.

درمجموع: در جامعه”مدرن” سرمایه‌داری و یا درواقع سیستم جهانی سرمایه‌داری امپریالیسم سرکوب زنان از جوامع گذشته را به ارث برده است که سرمایه‌داری از درون آن سربلند نموده است.  و درحالی‌که برخی از اشکال که در آن این ظلم و ستم صورت می‌گیرد تغییریافته است، اما حذف نشده، و این ستم و سرکوب زنان نمی‌تواند تحت این نظام “مدن” از بین برود. در این نظام امپریالیسمی اشکال پیشا سرمایه‌داری این ظلم و ستم گنجانیده و ادغام‌شده است، در بخش‌های مختلف جهان به‌ویژه جهان سوم توسط سیستم امپریالیسمی در سراسر جهان استثمار و ستم خود را گسترانده است. و آن را از طریق روابط اساسی، ادامه روند انباشت و عملکرد کلی این نظام سرمایه‌داری امپریالیستی تداوم می‌بخشد.

سرکوب زنان کاملاً غیرضروری است:

انقلاب یگانه راه برون‌رفت از وضعیت کنونی و مسیر پیش روی است

ما به یک انقلاب نیاز داریم! یک انقلاب واقعی، رادیکال‌ترین و رهایی‌بخش‌ترین انقلاب در تاریخ!

سیر و سیاحتی در جهان ضد زن تحت حاکمیت  نظام سرمایه داری-امپریالیستی
ستم بر زن در جای‌جای جهان.

به هر نقطه‌ای از جهان که نگاه کنیم زنان در پایین‌ترین سطح جامعه قرار دارند، دائماً سرکوب‌شده و به عقب رانده‌شده‌اند.

از چین شروع کنیم…

که در آن تولد پسربچه‌ها با تجمعات آکنده از جشن و شادی استقبال می‌شود. اما تولد نوزادان دختر تسلیت را به همراه دارد و معمولاً در زباله‌دان در میان انبوهی از زباله متعفن دفن می‌شوند.

به السالوادور برویم…

که در آن زنان زمانی که به اتاق‌های اورژانس بیمارستان وارد می‌شوند اگر کوچک‌ترین شکی در مورد اینکه سقط‌جنین داشتند بلافاصله دستگیر می‌شوند و پرونده سوابق پزشکی آنان توسط دولت مصادره شده است و حتی رحمشان را به‌عنوان مدرک برای به زندان فرستادن در دادگاه مورداستفاده قرار می‌گیرد.

ما به یک انقلاب نیاز داریم!

از بانکوک تایلند و بنگلور هند به مولداوی واقع در اروپای شرقی برویم

که در آن به معنای واقعی کلمه میلیون‌ها زن جوان یا ربوده می‌شوند یا توسط خانواده گرسنه خود به فروش می‌رسند و یا اغوا شده و با وعده اشتغال به کار در آن‌سوی مرز به‌عنوان برده جنسی تن‌فروش به یک تاجر سرمایه‌داری فروخته می‌شوند چیزی که به این مقیاس هرگز در تاریخ بشریت هرگز دیده نشده است …

به چین، ویتنام و دره سیلیکون ایالات‌متحده آمریکا می‌رویم…

که در آن کار زنان در شبکه‌ای از کارگاه‌های جهانی مشقت عرق‌ریزان ظرف دو دهه گذشته از گسترش سرمایه‌داری … و جایی که همین زنان در حال حاضر به خاطر بحران سرمایه‌داری دست‌خالی و مورد استثمار و ستم واقع‌شده به خانه‌شان بازمی‌گردند و یا به ضرب اداره مهاجرت مجبور به ترک آنجا می‌شوند.

ما به یک انقلاب نیاز داریم!

به خیابان‌های درون شهر ایران برویم …

که در آن زنان در حجاب اجباری مانند مرده‌های متحرک دفن گردیده و تحت مراقبت دائم نیروهای انتظامی امربه‌معروف و نهی از منکر می‌باشند. زنان ایران تحت حاکمیت رژیم تئوکراتیکی قرار دارند که ستم جنسی و طبقاتی طبق فرهنگ مردسالاری ضد زن در تمام عرصه‌های اقتصادی، سیاسی  و فرهنگی در آن نهادینه گشته است.

برای رهایی زنان ایران و جهان ما به یک انقلاب نیاز داریم!

از سرزمین‌های جنگ‌زده که جنگ بین بنیادگرایان مذهبی و قدرت‌های امپریالیستی در پیش است، دیدن کنیم…

در کنگو و نیجریه و سومالی، عراق، سوریه و لیبی تجاوز به زنان بخشی سیستماتیک از یک جنگ داخلی است که در آن ده‌ها هزاران نفر از زنان و دختران جوان به طرز وحشیانه مورد تجاوز قرارگرفته که سیستم بدنی‌شان آن‌چنان ازهم‌پاشیده شده که دیگر نمی‌تواند ادرار را در مثانه و خوراک در  روده خود را نگه‌دارند.

برای رهایی کامل زنان ما به یک انقلاب نیاز داریم!

به آمریکا و آفریقا و دیگر نقاط جهان سری بزنیم…

در آمریکا هر ۱۵ ثانیه یک زن توسط شریک زندگی خود مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد و در هرروز سه زن توسط دوست‌پسر و شوهران خویش کشته می‌شوند… یا در بخش‌هایی از آفریقا که در آن طبق سنت حاکم خانواده اندام تناسلی دختران نابالغ را برای کشتن احساس جنسی و “آماده نمودن ” در مراسم ختنه کردن دختران قطع می‌کنند تا آن‌ها برای اینکه یک “همسر مناسب و وفادار” برای مرد باشند و “هرگز وسوسه منحرف شدن از فرمان شوهرانشان نداشته باشند” یک عملکرد ستمگرانه روزمره برزنان است. و یا در هند، که در آن صدها و شاید هزاران از زنان همسر هرسال پس‌ازآن که جهیزیه پرداخت‌شده است توسط شوهرانشان در آتش به قتل برسند. و یا در سراسر جهان، که در آن تحت سلطه بنیادگرایی مذهبی و روابط اجتماعی عقب‌مانده، زنان به‌وسیله برادران و پدرانشان اگر آن‌ها موجبات   “شرم ناموسی ” خانواده قرار بگیرند به قتل می‌رسند.

برای رهایی کامل زنان ما به یک انقلاب نیاز داریم!

زن در “متون مقدس مذهبی”…

طبق تمامی مذاهب عمده جهان مسیحیت، یهود و اسلام انقیاد زنان از طریق اسطوره «حوا-زن- باعث “سقوط انسان” شد » از طریق آیه‌ها و قانون قرآن و شریعت اسلام که شهادت یک زن بیش از نیمی از یک مرد ارزش ندارد و یک مرد اجازه ضرب و شتم و شلاق همسر خود را برای مطیع نگه‌داشتن او را دارد، نهادینه‌شده است. و از طریق نماز یهودی یک مرد که باید هنگام دعا بگوید “لطف خدا که او یک زن متولد نشده است” تولید و بازتولید می‌شود.

ما به یک انقلاب نیاز داریم! یک انقلاب واقعی، رادیکال‌ترین و رهایی‌بخش‌ترین انقلاب در تاریخ!

جنس و اساس کَنَف تنیده شده در زنجیر ستم برزنان عمیقاً بر دست پینه‌بسته زنان در کارگاه‌های مشقت عرق‌ریزان چین و هندوراس حک‌شده است. در ایران، عربستان سعودی و اندونزی و کشورهای اسلامی بر چهره و سرزنان جوان به‌عنوان حجاب آویزان گشته است. ستمی ک بر تن دختران نوجوان مولداوی و بانکوک برای فروش در فاحشه‌خانه در سراسر جهان اعزام می‌شوند اعمال می‌شود.

منشأ آغاز و ابتدای این زنجیر بسته‌شده بر دست و پای زنان به تاریخ گذشته‌ی سراسر جهان بازمی‌گردد و توسط همه ادیان غالب و توسط “کدهای اخلاقی” در زمینه‌های مختلف از جوامع انسانی تنیده و بافته‌شده است. ادامه هزاران سال ستم بر زن که در اولین تقسیمات ستمگرانه بشریت زندگی، رؤیاها، و چشم‌انداز همه بشریت در قرن ۲۱ را همچون ابرسنگینی در ظلمت، تاریکی و سیاهی شب نگه‌داشته است.

ادامه زندگی شبیه به این بر روی این سیاره در قرن ۲۱ توجیه‌پذیر نمی‌تواند باشد و نباید پذیرفته شود. هیچ‌کدام از این قابل‌تحمل نیست و تحت عنوان دعوت از زنان برای صبر و شکیبایی نباید نادیده گرفته شود.

زنان شورشگر کمونیست اعلام می‌کنند: ستم بر زن بس است… بیش از این نه!

زنان به رهایی کامل نیاز دارند. زنان نیاز به آزادی کامل از هزاران سال از زنجیرهای سنتی دارند. این اعلامیه‌ای به رسمیت شناختن صریحی است که اگر قرار باشد بشریت به‌عنوان یک کل پیشرفت و ترقی کند، زنان به‌عنوان نیمی از بشریت باید از قرن‌ها اموال مرد بودن و به هزاران طریق بی‌رحمانه استثمار، تحقیر و تخریب شوند، باید پایان داده شود.

زنان ماشین تولید کودک نیستند. زنان موجودات صغیری و ضعیفی نیستند. زنان شیء و مفعول برای لذت جنسی مردان نیستند. زنان انسان‌های کاملی هستند که از توانایی‌های شرکت به‌طور کامل و به‌طور مساوی در هر عرصه از تلاش انسان برخوردارند.

هنگامی‌که زنان با تحقیر و سرکوب به عقب رانده شوند کل بشریت به عقب برگردانده می‌شود. زنان باید آزادی را به دست آورند.

زنان  فقط از طریق یک تحول انقلابی می‌توانند جهان و تمام بشریت آزاد کنند.
زنان یک نیروی محرک قدرتمند برای انقلاب‌اند.

امروزه از طرف افراد و جریاناتی همچون کمپین “تغییر چهره مردانه مجلس” که اعلامیه می‌دهند و در آن اعلام کرده‌اند که باید برای رسیدن به مطالبات و آزادی قدم‌به‌قدم زنان با رفتن زنان به دهمین مجلس شورای اسلامی “زمینه‌های مشترک” برای همکاری با بنیادگرایان مذهبی در نظر گرفت و این کار را هم لازم و یا حتی مطلوب می‌دانند منشور آن‌ها به یک مفهوم واقعی نمی‌خواهد که ادامه بردگی زنان را به خطر بی اندازد.

زنان شورشگر و سرخ که به رهایی کامل زنان از طریق یک انقلاب معتقدند چنین منشور و راهکارهایی را نباید قبول کنند. حتی نباید به جنبش زنان و مطالباتشان فراطبقاتی برخورد کنند. چنین سر خم کردنی در مورد فراطبقاتی برخورد کردن به مبارزه و مطالبات زنان درواقع راه برای رفتن جنبش زنان به زیر پروبال دیدگاه‌های بورژوازی لیبرال، زنان بورژوازی و زنان “فمینست اسلامی”(همچون کمپین “تغییر جهره  مردانه مجلس) را باز می‌گذارد. چنین اعلامیه‌ها و راهکارهایی زنان را به صبر و شکیبایی “ایوب” دعوت می‌کنند و به زنان می‌گویند “واقع‌گرا” باشید و غیرممکن‌ها را طلب نکنند معنایش آن است که می‌خواهند با سرهم‌بندی کردن مبارزات و مطالبات زنان در محدوده و چهارچوب وحشتناک جهان تحت حاکمیت نظام سرمایه داری-امپریالیستی و رژیم‌های ارتجاعی همچون جمهوری اسلامی وابسته به‌نظام ضد زن امپریالیستی آن را به راهکارهای رفرمیستی و اصلاح‌طلبانه سوق دهند. چنان اعلامیه‌هایی ورشکستگی اخلاقی و ایدئولوژیک کسانی است که ادعای ردای پیشرفت زنان می‌کنند اما منظور آن‌ها تنها “گرفتن ” امتیازاتی از حاکمیت در قدرت است که تنها کاری که می‌کند این است که جنگ زنان را در مبارزه تغییرات ریشه‌ای و رادیکال و به وجود آوردن یک جامعه نوین سوسیالیستی منحرف کند، و به استمرار عمر ننگین هیئت حاکمه جمهوری اسلامی خدمت می کند.

زنان فاحشه نیستند، کیسه‌بوکس، مفعول در روابط جنسی و ماشین تولید نوزاد نیستند.

 

برخلاف احادیث و آیه‌های ارتجاعی کتب آسمانی که مرتباً در گوش بشریت زمزمه می‌شوند، زنانمخلوقات اهریمنی و شیطانینیستند.

 

 زنان انسان کامل‌اند!

 

 برای آزادی زنان در ایران و در سرتاسر جهان مبارزه کنیم!

 

زنجیرها را بشکنیم! خشم زنان به‌عنوان یک نیروی توانا برای انقلاب را رهاسازیم!

 

رهایی کامل زنان از طریق انقلاب کمونیستی دست یافتنی است.

 

برهان عظیمی ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ مطابق ۸ مارس ۲۰۱۶

 

۱-  ایزابل یا جزابل (۹ قرن پیش از میلاد) چهره ای از زن “اغفاگر” در کتاب مقدس مسیحیان. از او در کتاب ۱ و ۲ عبری پادشاهان به عنوان زنی که همسرش (پادشاه) را اغفال کرد که به دین دیگری بگراید نام برده شده است. او  دختر اتبال پادشاه صیدا (لبنان / فینیقیه) و همسر اخاب پادشاه شمال اسرائیل بود. از جزابل که لباس های رنگین به تن می کرد و چهره اش را آرایش می نمود به عنوان زن فاحشه نام برده شده است. این داستان در کتاب مقدس از زن چهره ی اغفال کننده شوهر و فاحشه می سازد.