علل کناره گیری از حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست

علل کناره گیری از حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست

سلام زیجی

  در اطلاعیه روز٢٨ بهمن ١٣٩۵ برابر با ١۶  فوریه ٢٠١٧ کناره گیری  از حزب حکمتیست و اعلام پایان فعالیت با آنرا به اطلاع عموم رساندم. همچنانکه در آن اطلاعیه  گفته شده بود  در باره علل این کناره گیری، تاجائی در ظرفیت این نوشته است، نکاتی را  توضیح  خواهم داد.

با کمال تاسف خانه و ابزاری که با تلاش و مبارزه پیگیر امثال من، یعنی نسلی از کمونیستهای انقلابی شکل گرفت، امروزعملا به حزب و پدیده ی دیگری تبدیل شده است. امروز به دلایل کاملا روشن و ملموس، متاسفانه حزب حکمتیست از مسیر سیاسی و افق مبارزاتی خود، از تعهداتمان به ایجاد یک حزب سیاسی و تامین مناسبات برابر و کمونیستی فاصله گرفته است. اکنون با سیاست و حزب و رهبری جدیدی در همان چهار چوب “حزب حکمتیست” روبرو هستیم که با سیاست و عملکرد  حزب و رهبری در دوره های قبل تفاوت جدی دارد. ضمن اشاره به بخش مهم  تفاوتهای سیاسی موجود به عامل اصلی  خروج خود از حزب، از جمله  عروج یک سنت عمیقا ضد انتقادی و محفلی و متضاد با پرنسیبهای تا کنونی ما در نحوه برخورد به اختلافات سیاسی، تشدید فشار آگاهانه یک گرایش واپسگرای خاص برای بیرون راندن مخالفین از جمله شخص من  از حزب را، تا جائی که بطور علنی ممکن هست، به اختصار بیان میکنم.

ما در زمینه های متعددی اختلاف سیاسی داشتیم، از جمله چگونگی برخورد به تحولات سیاسی و پدیده سرنگونی رژیم، به مبارزات کارگری در عرصه اقتصادی و مزد، به سازماندهی حزبی در داخل کشور، به برخورد و جایگاه فعالیت ما در کردستان و حقوق ویژه ای که بعضی از افراد دارند، به کم تحرکی حزب در خارج کشور، به خراب کردن پروژه گارد و بخشیدن آن به منافع و تمایلات نامساعد افرادی معین، به چگونگی رفتار با منتقدین سیاسی، به جود مناسبات  و نادرست، و همچنین نوع برخورد به مسئله چپ و از جمله حککا، که در موارد بسیاری از جمله در جریان گفتگوهای سیاسی مقامات اول طرفین مطلقا هیچ تفاوتی (سیاسی- تحلیلی و چه باید کردها ) مشاهده نشده، و بر عکس خط حکمتیست که مبتنی است بر اینکه “مردم باید انتخاب کننند”، عملا مسیر دیگری تحت پوشش “همکاری عملی” به حزب تحمیل شده است. این سنت سیاسی همکاریشان را با بقیه از مجرای “آتش بس” سیاسی  با هم دنبال میکنند، سنتی که بیشتر گروههای چپ در آن درغلطیده اند.

همچنین دور زدن تصمیمات کنگره مشخصا اجرا نکردن سند اولویتهای مصوب کنگره هفتم حزب مبنای بخش مهمی از ‌قطب بندیها و اختلافات با خط حاکم حزب بود، این رفقا نقشه عملهای تکراری و ملال آور خود را که متکی بود به همان خط پوپولیستی و دنباله روانه، بدون توجه  به مصوبات و نقشه عمل مصوب کنگره تهیه و ادامه میدادند. بر خلاف سند کنگره که موظف به اجرای آن در کل حزب بودند، به سیاستهای خود که اساسا حول توهم و خوشبینی به توافق برجام دور میزد ادامه دادند. برعکس ادعایی که هست، این رفقا و خط جدید حاکم بر حزب هیچ تعهدی به مصوبات حزب از خود نشان نداده اند، مصوبه و سیاستی را که مخالفش بوده اند با طفره رفتن و دیپلماسی از دستور حزب خارج کرده اند. بخشی از سندهای مصوب کنگره تا پلنوم و دفتر سیاسی برای آنها معنی سیاسی و پراکتیکی نداشت، تازه برای اجرای این اسناد کاندید هم میشدند!

رویکردعدم تعهد به مصوبات و حساب پس ندادن حول چگونگی تحقق آنها در خیلی از زمینه های دیگر از جمله در برخورد به سند  مصوب “گارد آزادی”، سند مصوب اصول و موازین مالی در حزب، “کمیته بین الملی”!؟ اقدامات ما در کردستان و خارج وجود داشته است. همه میدانستیم که هر بار با کپی پیست کردن گزارشهای چند ماه و چند سال قبل،از دفتر سیاسی تا بیشتر ارگانها و کمیته های حزبی، خود را راضی میکردند و خبری هم از کاری که قرار بود این رهبری و فلان ارگان انجام دهد نبود! از حسابرسی و کنترل و گزارشهای مستند خبری نبود و نیست. در این موقعیت به عقبگرد سیاسی و سازمانی، به سیاستها و پراکتیک ناکارا و اشتباه هر ارگانی نقد کرده ایم، که هر بار، اولا با گارد شدید ضد انتقادی گروهی و دوما با تغییر رابطه سیاسی و شخصی و رفتار مسئول آن ارگان با خود روبرو میشدیم.

از این نشست به آن نشست تاکتیک بزرگنمایی اقدامات جزئی و کوچک بجای پاسخگویی در قبال پروژه ها و نقشه عملهای مصوب که مسئول اجرایش بودند، بکار گرفته میشد، “تلویزیون راه افتاد،” نشریه حکمت منتشر شد”، با “آن جریانات جلسه گرفته شد”، “مدرسه اکتبر” چنین شد”، “فلان بیانیه داده شد” ووو شیوه های غیر نرمال جوابگوئی به کل آنچه که می بایست در جامعه انجام می دادیم، بود. به هیچ وجه نشانی از یک رهبری منسجم و مسئولیت پذیر که در راس حزبی است که باید تناسب قوا را عوض کند، در گیر مبارزه کارگری باشد، در کردستان صحنه را برای دیگران خالی نکند و در فکر تدارک واقعی ابزارهای سرنگونی باشد، گارد آزادی را به شکست نکشاند، از نظر مالی حزب را فلج نکند، حزب و سازمان حزبه را مدرن کند، با نظرات متفاوت سیاسی شایسته و سالم رفتار کند و علیه آنها فضا سازی نکند، نسل جوان را به شیوه کمونیستی، نه محفلی، و درست در حزب جذب کند، شاهد نبوده و نیستیم. همه خوش و خرم جلسه میگیرند، برمیگردند و در صف انتظار می مانیم تا نشست و اتفاق بعدی!

اخیرا هم حول چگونگی برخورد به احزاب کمونیست کارگری عراق (مستقل از سیاستهایی که دارند و انتقادات ما) رئیس دفترسیاسی بر خلاف مصوبه کنگره که اولویتش همکاری و رابطه با آن دو حزب بود، و بدون مراجعه به دفتر سیاسی، بطور علنی و حول موضوعی غیر ضروری به نقد و افشاگری غلط آن دو حزب پرداختند، بعدا در صدد بودند دفتر سیاسی و حزب را نیز در این راستا به جنگ با آنها بکشانند که خوشبختانه با تلاش شخص من و رفقای دیگری این سیاست  فرقه ی و غلط خنثی شد. هر چند به شکل دیگری میخواهند ادامه دهند.

اگرچه اختلافات سیاسی ما در دور اخیر حادتر شده اما سابقه طولانی تری داشته است.از کنگره ۵ تا ٧ حزب که بطور علنی پخش شده اند، حداقل بخش سیاسی و علنی همه این کشمکشها قابل رویت و در دسترس است. یکی بعد از “انقلاب انقلاب” کردن در تونس و مصر و “بهار عربی” اش خبر پیروزی در ایران و به میدان آمدن مردم و انقلاب را می دادند، ما هم نقدشان کردیم و مدام گفتیم این دید و سیاست درست نیست، پوپولیستی و دنباله روانه و تحلیل تان سطحی و ژورنالیستی است. حرف ما به واقعیت پیوست! تحلیل و قولهای انقلاب آنها به گل نشست! یکی بیانیه آورد خبر از “شکست جنبش اسلام سیاسی” بدست “جنبش آزادی زن” در کل خاورمیانه می داد، ما گفتیم نه متاسفانه چنین نیست، اینها نیز ارزیابی سطحی و غیر واقعی و پروپاگاندایی است که پیدا کردن راه حل برای شکست دادن واقعی اسلام سیاسی را از ما  دور کرده و  در سالن انتظار می مانیم، گفتیم این متکی به ارزیابی ابژکتیو کمونیستی نیست. باز هم بیانیه آوردند که به زودی جنبش کارگری و کمونیستی در دنیا به میدان می آید، این محصول حتمی بحران اقتصادی سرمایه داری است و علیه سرمایه داری به پا می خیزند، گفتیم  این هم غلط و پوپولیستی است و ارزیابی غیر واقعی است و به خلا واقعی موجود در جهان، نبود افق روشن و تحزب کمونیستی وابزارهای این امر و وجود پرچم و سازمان رادیکال کارگری بی توجه است. اعتراضات یونان و اسپانیا را به عنوان فاکت به ما نشان دادند و ما هم گفتیم اولا این تحرکات جناح چپ همین سرمایه داری و از جنس سوسیال دمکرات و چپ سنتی و خلقی اند، دوما اگر اینها منشا سیاست گذاری و کپی برداری کمونیستی باشد، کمونیسمی که این افقها پرچمش باشد و حزبش را با آن آبدیت کند کمونیسم نیست و شکست خواهد خورد، مبنای تئوریک این دیدگاه غیر کمونیستی، پوپولیسم و ناتوانی در سازماندهی انقلابی وکمونیستی کارگری علیه نظام حاکم موجود بود! حرف ما در این زمینه هم به واقعیت در آمد!

 دوباره آمدند گفتند بعد از برجام رژیم میرود، چشم انداز اعتراضات فراگیر، خیزش گرسنگان و زمینه جنبش “شیرین”سرنگونی فرا رسیده و رژیم باخته و تضعیف شده است، ما گفتیم نه چنین نیست! این از بند و بست و معامله بین بورژوازی بیشتر نیست! هر دو به هم امتیاز دادند که کارشان را ادامه دهند، رژیم با برجام نمی رود، و اگر هم برود با کمونیزم ناآماده و طبقه نامتشکل و وجود تناسب قوای به شدت نابرابر موجود بین چپ و راست و کارگر و سرمایه دار تحولی به نفع جنبش طبقاتی ما صورت نخواهد گرفت، گفتیم به جای آن بیایم واقعیت را ببینیم و به مجامعه و طبقه بگوییم، خودمان امر سرنگونی را ممکن کنیم به عنوان حزب کمونیستی، طبقه کارگر، گفتیم شما دنباله رو حوادث هستید، مثل دیگر احزاب چپ پوپولیست تحلیل میکنید، گفتیم سرانجام در صف انتظار می ایستید و راسا دست به عمل مستقیم انقلابی  نمی برید، هم چنانکه برده نشد!، گفتند “‌‌قطب سوم” در عراق به میدان آمده! گفتیم در عراق سناریوی سیاه‌ و مسئله قطب سوم؟ آن هم بدون حزب و تشکل و پرچم و اسلحه و صف مستقل کارگری و رادیکال؟  رفتن در تی وی گفتند “فدرالیسم دمکراتیک” در “روژ اوا” خوب است، گفتیم این موضوع هم ناسیونالیستی است هم علیه مصوبات این حزب، بعدا هیواشکی اصلاحش کردند در نشریه کمونیست هفتگی، و دهها مورد مشابه دیگر که همگی گواه بر راست روی و پوپولیسم ناظر بر خط جدید حزب، عقب گرد سیاسی و سازمانی و پراکتیکی به حزب است. ما به همه این موارد انتقاد داشتیم و اصرار میکردیم که مجددا روی متد حکمت، متد و سیاست مستقل کمونیستی قبلی حزبمان  و  سازماندهی اقدامات عملی و ملیتانت و فعال کمونیستی برگردیم و با چپ پوپولیست و دنباله رو حوادث هم ساز نشویم. بر عمل انقلابی و جدی در کردستان در کوبانی در خارج و غیره پای می فشردیم،  گفتیم بیایید برویم مستقیما نقش ایفا نکنیم به اطلاعیه دادن بسنده نکنیم اما تنها چیزی که نبود همین آمادگی و حاضر شدن به رفتن به آنجاها،بود. اما با وجود همه این تفاوتهای سیاسی، که جای نقد جدی کمونیستی بخش مهمی از رهبری و کادرهای حزب بود و هست، مشکل محوری برای شخص من از اینجا شروع شد که این طیف حاکم کوچکترین ظرفیت تحمل همین انتقادها و نظر مخالفین سیاسی خود نداشتند! با ایجاد محدودیت سازمانی برای تداوم پیشبرد اختلافات سیاسی روبرو شدیم و در کنار آن مجموعه ای از اقدامات و رفتارهای درون سازمانی صورت گرفت که  نشان دهنده عدم تحمل این خط جدید و فرقه ای به ادامه حضور سیاسی ما و منتقدین جدی در حزب بود.

این تحولات قریب دو – سه سال تداوم داشته است، اول با آرامی و سر آنجام با گسترش این خط و مناسبات در حزب و ناظر شدن بر رهبری آن به اوج بحران رسید.  از نظر من وجود اختلافات سیاسی طبیعی ترین و محق ترین پدیده ای است که باید کمونیستها عملا اجرا کنند و کار مشترکشان را هم به پیش ببرند. دولتهای سرمایه داری و بورژواها علنا علیه هم حرف می زنند، اما شگفت آور است که در حزب ما، دقیقا همانند دیگر جریانات چپ ومتعلق به سنت شرقی و فرقه گرا و پوپولیست، این دوستان، بطور مشخص جمع “هیئت اجرایی”، این همه عقب گرد کرده اند و برای آن تئوریهای بی پایه ای که بارها تجربه شده و خودشان نیز در دوره ای علیه آن بودند، می تراشند.

تنها یک بار در تلویزیون حزب بر وجود نظر متفاوت دربحث اعلام شده یک پلنوم( پلنوم ٣۴) حزب اشاره کردم، فورا نامه فرستادند وغوغا کردند، سمینار سیاسی در “خانه حزب” که برای افراد  حزبی و غیر حزبی در ان جلسه گرفته میشد، درخواست کردم نگذاشتند، سمینار سیاسی که اساسا در دفاع و در راستای سیاستهای پایه حزب حکمتیست و نقد به نقشی چپ که شامل  خط سیاسی راست-پوپولیستی که غیر رسمی بر حزب ناظر کرده اند نیز بود، برای آنها سخت و غیر قابل قبول بود. علاو بر آن ، برای بار دوم درخواست سمینار درونی در دسامبر ٢٠١۶ با کادرها کردم، دوباره مخالفت کردند. دلیل بیخود “قانونی” وغیر مصوب آوردند، باز نگذاشتند، امدم سمینار سیاسی گذاشتم و واقعا هدفم هم نقد حزب حکمتیست هم نبود بلکه بیان واقعیات دیگر و نقد کل چپ موجود و بی نقشی آنها و غیره بود، اما این دوستان به شدت آشفته شدند و برنامه ریزی کردند “مردم دفتر سیاسی” را علیه من بسیج کنند! به همین دلیل آمدند جو سازی شرم آوری کردند در جلسه و ” تذکر شفاهی” دادند، هر چه هم اصرار کردم تذکرتان را در پرتکل  دفتر سیاسی قید کنید و آنرا بنویسید تحویلم دهید از آن نیز خود داری کردند چون می دانستند چقدر رفتار غیر سیاسی و غیر قانونی دارند میکنند که کوچکترین توان دفاع از آن را نه در حزب و نه در جامعه از چنین رفتارهای غیر کمونیستی و غیر سیاسی ندارند! در حالی که در طیف محفل خودشان مکررا در میدیا و بیرون حزب  از کانال مدیای رسمی حزب هم بارها  و بارها حتی آشکارا علیه مصوبات حزب، اظهار نظر شده است، انواع و اقسام افراد بحثهای متفاوتی در تلویزیون می کردند، نشریه رسمی حزب را به محل انتشار مقالاتی تبدیل کرده اند که ‌هیچ ربطی به سیاست  و مصوبات پایه ما نداشت، با این وجود نه نامه و نه تذکر نگرفتند.

خود این  محفل “هیئت اجرائی”، همانطوری که اشاره شد، دور زدن مهمترین مصوبات و سیاستهای پایه تنها بخشی از اقدامات غیر صریحش بوده ، اما همچنان به خود نمره می دادند و درپست خود مانده است!  من اینها را میدانستم، اینها تحولات و اتفاقات را بدرست مخالف  سیاست و سنت و مناسبات کمونیستی می دانستم، نقد می کردم، مانعشان بودم، به همین دلیل ساده شروع کردن به تخریب و افترا و فشارهای ناروا و نا حق علیه ما. اگر کسی جدی هست در حزب درخواست کنند  تا حداقل نوار های ضبط شده  ۴-۵ نشست اخیر دفتر سیاسی را در اختیار کمیته مرکزی و کادرها قرار دهند خودشان مستقیم گوش بدهند تا متوجه بیان این حقایق باشند که من اینجا بخشا بدان اشاره کرده ام.

همچنان که اشاره شد مشکل از آنجا شروع شده و میشود که گرایشات فرقه ای و ایدئولوژیک و محفلیسم تحمل چنین فضایی را ندارند، خصوصیات واقعی این سنت چنین است: زمانی که در اقلیت است “دمکرات” میشوند، در دوره ای که در اکثریت است و قدرت را در دست دارند نیمچه دیکتاتور و انتقاد ناپذیرند. این سنت بر خلاف موازین اساسنامه ای  که از اختلاف نظر سیاسی استقبال می کند به هزار و یک ترفند و اتهام آویزان میشوند که فرد منتقد، به ویژه وقتی در مراکز تصمیم گیری حزبی قرار دارد و “خطری” برای از دست رفتن پست های حزبی آنها  نیز محسوب میگردد، راه اظهار نظر و پیشبرد نظراتش را پیدا نکند. این کار را بارها و بارها از کنگره اول تا امروز در مقابل منتقدین سیاسی درون حزبی انجام داده اند. اما بنظرم هیچگاه به اندازه این دوره شاهد این عقب گرد و رفتار غیر سیاسی و سواستفاده از موقعیت حزبی برای پس زدن مخالف سیاسی نبوده ایم. این سنت ورشکسته در پروسه انتخابات نیز تحمل کاندید شدن مخالف را در مقابل خود نداشت، در همین دوره، بعداز کنگره هفتم، در جریان کاندید شدن رفیق دیگری از دفتر سیاسی برای پست رئیس دفتر سیاسی با هوچی گری و عکس العمل هیستیرک از طرف کسانی روبرو میشدیم که  خودشان،هر کدامشان، یکی پس از دیگری، بیش از ١٠ سال در ریاست این پست بوده اند، هیچ پیشرفتی برای حزب و اتحاد حزب نه تنها بدست نیاوردند که به شدت مخرب و محفلی نیز رفتار کرده اند. این سنت سیاسی در جریان انتخاباتها نیز نه به سیاست که به رفقایشان رای میدهند. پیرامون این اختلافات سیاسی متاسفانه از جانب جمع ‌هیئت اجرائی کنونی غیر سیاسی ترین رفتارها از ایجاد محدودیت سازمانی تا  فضا سازی به شدت غیر کمونیستی و غیر سیاسی و محفلیستی  در نشست های رسمی دفتر سیاسی و محافل غیر رسمی علیه شخص من و سایر منتقدین و دیگر افراد مشابه که قبلا حزب را ترک کردند، صورت گرفته است.

از نظر پراکتیکی نیز برای همه روشن است که نوشتن نقشه عمل و متحقق کردن تصمیمات و پاسخگو بودن به حزب در قبال آن پروژه ها و تصمیمات سیاسی و تاثیر گذاری عملی در صفوف طبقه و جامعه جای خود را به یک مجموعه ادعاهای التقاتی ومتضاد “تئوریک” (که بیش از دو ماه اعتبار ندارد و هر بار با قول سرنگونی وعروج جنبش های اجتماعی دادن به تشکیلات و مردم همراه است)، بسیج همه حول کار  تبلیغی و میدیائی صرف (که آن هم همواره در اختیار جمع معدودی بوده و با کیفیت و راندمان بسیار پائین) و انتشار منظم نشریه ای هفتگی (که بجز در موارد محدودی از مقالات، لبریز از پوپولیسم و شعار و ادعاهای غلط و خطوط التقاتیست)، این تمام کارنامه حزب و پدیده ای به اسم هیئت اجرائی و دفتر سیاسی در دوره حاضر بوده است. در مقابل می بینیم حزب از نظر سیاسی و خطی و کناره گیری کادرها طی دو سال اخیر لطمات سنگینی خورده است.

این سنت سیاسی و روش غیر اجتماعی محفل حاکم عامل اصلی خروج پی در پی کادرهایی از رهبری و دیگر کادرها  و سرمایه های مهم این جنبش از حزب بوده و با کمپین مخفی و سیاست پراکنده کردن منتقدین وتلاش برای ایجاد اختلاف و دادن پست سازمانی و دیگر اقدامات نادرست تلاش کرده و میکنند به هدف خود نائل گردند. افراد مشخصی   در رهبری کنونی حزب هستند، که حقیقتا چنان چه ما نمی بودیم بارها و بارها خط پوپولیستی و ناسیونالیستی را بخورد  حزب و مردم می دادند، با فضاسازی و شعار اخراج علیه منتقدین در جلسات رسمی ظاهر میشدند، در حالی که می بایست به عنوان توطئه گر و مروج رفتارهای ضد حزبی مورد بازخواست جدی و فوری قرار میگرفتند. اما متاسفانه این گونه رفتارهای عقب افتاده “پدرانه” برای بیشتر این دوستان به یک نرم عادی تبدیل شده است. این نوع سنتها و عملکرد و پروژه ها اساسا از جانب چند شخص معین (که در این زمینه همیشه پرونده بدی داشته اند)،  از هیت اجرائی کنونی دفتر سیاسی هدایت میشود و تعدادی هم در دفتر سیاسی حزب در این امر غیر سیاسی و غیر حزبی همیشه برای همراهی کردن آماده اند و جمع دیگری  نیز متاسفانه در بهترین حالت سکوت میکنند. در عین حال با خروج هر کادری از حزب با کمپین ترور “و ناحقی” فرد مستعفی، فشار بر سایر منتقدین و امتیاز دهی به تعدادی دیگر فزونی میگرفت. این واقعیت تلخ امروز خط و رهبری حاکم بر حزب است، که خوشبختانه و بدون تردید بخش اعظم کادر و اعضای  کنونی و کمونیست حزب، تا این مقطع از آن بری بوده اند.

  در ادامه ی افزایش اختلافات سیاسی روند تشدید فشار و فضا سازی و تلآش برای کنار زدن من هم شروع شد، تا جائی که جمع هیئت اجرائی با همراهی چند نفر هم سنت و هم محفل خود در دفتر سیاسی که کل این  عقب گرد را به حزب تحمیل کرده بودند، در کمال ناباوری، که حتی در یک حزب بورژوازی هم چنین رفتاری نمی شود، طی دو جلسه اخیر دفتر سیاسی در سه – چهار ماه گذشته چنان فضای ضد حزبی و غیر سیاسی به وجود آورده بودند، که به راحتی به امثال من که علیرغم رای و میل آنها منتخب کنگره و کمیته مرکزی حزب بودم می گویند “کناره گیری کن، استعفا بده”! “چرا از دفتر سیاسی و کمیته سازمانده کناره گیری نمی کنی،” و غیره.

 اخیرا به دنبال برگزاری سمینار سیاسی اول من درپالتاک و فیس بوک، که روز بعد جلسه دفتر سیاسی داشتیم، متوجه برنامه های پنهان و طرح ریزی شده جمع هیئت اجرائی شدم، از نظر آنها این سمینارها جرم بوده و می بایست “تنبیه تشکیلاتی” شوم،!! در همان جلسه، که جمعی از رفقا و افراد مسئول و با پرنسیب دفتر سیاسی نیز غایب بودند، از نو صف آرائی میکنند و دوباره همان ادعای غیر حزبی و غیر کمونیستی و بی ربط به آنها مبنی بر چرا “کناره گیری نمی کنم” ،” چرا از دفتر سیاسی و کمیته سازمانده کناره گیری نمی کنم” و غیره را مجددا  و بدون آن که در دستور جلسه قرار گرفته باشد یا قبلا به  اطلاع  اعضای دفتر سیاسی و من رسیده باشد، مطرح میکنند. واقعیت این است که همان لحظه احساس کردم حزب و سنت و آرمان وفرهنگ و رفاقت کمونیستی حزب ما به وسیله ی یک محفل وجمع نامسئول و “شخصیتهای” سیاسی بازنده و خودخواه  یک بار دیگر به بازی گرفته شده است. همانجا خاطر نشان کردم که این روش کاملا ضد کمونیستی و ضد حزبی است و بورژواها هم چنین رفتاری با مخالفانشان نمی کنند.

اما با وجود همه ی این ضعفها و کجرویهای تحمیلی، تلاش سیاسی و صادقانه درون حزبی من و اساس مسئولیت پذیریم پرهیز از انشعابات و جدائیهای دیگر بوده، طوری که برای رفع این کمبودها دهها سند و قرار پیشنهاد کرده ام (همه آنها هم به تصویب رسیده است!) اما مشکل اینجا است که این احساس مسئولیت نه تنها جایگاهی برای خط و جمع رهبری جدید نداشت بلکه به بستر و زمینه ای برای تعرض بیشتر و ترور شخصیت و نهایتا ایزوله کردن بیشتر من و بقیه منتقدین تبدیل شد. این حقایق را هیچ عنصر شرافتمند و مطلعی در حزب نمی تواند انکار کند. اسناد آنها موجودند!  شخصا بارها و بارها مانع استعفای رفقا بوده ام از جمله در سطح دفتر سیاسی کنونی، اما بنظر میرسد گردن کشی این سنت ضد انتقادی و ضد حزبیت سیاسی که پرونده سیاهی از رفتار بد با آدمها در  ١۵-٢٠ سال اخیر در زیر بغل  دارند،  و از عاملین انشعابها بوده و هستند، راهی جز پایان دادن به این جدال بی ثمر و جدا کردن راه  کمونیستی خود از آنها باقی نگذاشته اند.

از این رو کناره گیری من در درجه نخست به خاطر وجود اختلاف عمیق سیاسی که در حزب به وجود آمده بود، نیست، برعکس بخاطر میدانداری این شیوه و رفتارعاریه گرفته از سنت بورژوائی و غیر قابل تحملی است که برای اولین  بار در این شکل زمخت با آن مواجهه شده ایم. بخاطر برخورد غیر کمونیستی به مخالفین سیاسی بود. متاسفم که آوار چنین رفتارهایی بر سر تحزب و ما کمونیستها ی” “بی گناه” فرو می ریزد. در باره راه پایان دادن به این رفتارها بجز  ایجاد وتامین یک حزب سیاسی و مدرن کمونیستی، همانطوری که بخشا و بطور علنی  در سمینارهای اخیر توضیح دادم،  راه دیگری نیست. بارها در حزب در این راستا صمیمانه تلاش کردم ولی به نتیجه نرسید. عملا برای جبران این ضربات وارده  ضروری است که به ایجاد سنگر بهتر، حزبیت کمونیستی و حزبیت سیاسی جنبشمان باید اقدام  کرد. به همراه کمونیستهای مسئول و بیشماری اجازه نخواهیم داد رژیم و بورژوازی و ارتجاع ازچنین اتفاقات ناخواسته ای به عنوان هیاهوی ضد کارگری و ضد کمونیستی خود بهره بگیرد.

 همینجا اعلام می کنم که مسئولیت  تمام این اتفاقات به عهده جمع ناتوان و نامسئول هر پنج  عضو کنونی  هیئت اجرائی دفترسیاسی با رئیس دفتر سیاسی است، که در مسیر باز کردن راه برای تغییر سیاستهای پایه ای حزب و حفظ پستهای حزبی و تشکیلاتی و تلاش مشروع و نامشروعشان در حزب نقش اساسی داشته اند. متاسفانه این رفقا “قهرمانان” شکست و ناکامی و پراکنده کردن کمونیستهای مدعی و کادرهای کمونیست و مسئول عقب گرد خط و سیاست و پراکتیک حزب حکمتیست هستند. تردیدی ندارم که این اتحاد و خط حاکم کنونی ناکام خواهد ماند. جدال و جدائی گرایشات متضاد در درون آنها بعد از خروج ما حامیان خط و سیاست کمونیستی-حکمتیست، حامیان حزبیت سیاسی و طرفداران یک حزب برابر و منصف و رزمنده، از نو سرباز خواهد کرد. ضرورت اتحادشان علیه ما تمام خواهد شد. اما بیش از پیش به سنت و اعتبار تاکنونی ماها و تحزب کمونیستی و شخص حکمت آسیب خواهند رساند. همچنانکه این طیف قبلا نیز این آسیب ها را رسانده است. پیوستن و اتحاد با حزب “مادر”نیز دردی را دوا نمی کند چون  خود “مادر” مریض است، خودش مرکز تولید چنین سنتی است، بانی همین سنتها  و سیاستها و نامیدیها و بی ربط به کمونیزم کارگری است. متاسفم که  این دوستان نفهمیدند و نتوانستند درست عمل کنند!

ڕهبری حاکم بر حزب محصول سیاستهای جدید بر حزب است که متاسفانه بطور ناسالم و غیر صریح  طی یک پروسه و قدم به قدم به دلیل ضعف و ناپیگیری و ناهماهنگی برخی از خود ما منتقدین و مخالفین سیاسی، در سکوت و بی تفاوتی بخش دیگری از دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب، در کنار همراهی و قبول این سیاستها و روشهای کاری جدید از جانب بخش قابل توجهی در دفتر سیاسی و کمیته مرکزی موفق شدند، این رهبری پوپولیستی و ضد انتقادی خودمحور در همسویی با خط راست امثال حمید تقوائی توانسته است مسیر حزب را عوض کند، بدون این که نیازی به مسئولیت پذیری و پاسخگوئی باشد. بدین ترتیب با اتخاذ سیاستهای عاریتی و کپی شده از حککا و حزب سابق اتحاد و بعضا کومه له به خود ‘مشروعیت’ داده اند، بنیاد این تحولات با اسناد اعلام موجودیت حزب و مصوبات پایه ای حزب در زمینه های سیاسی واستراتژیکی تفاوت بنیادی دارد. به عنوان کسی که سالها در موقعیت مسئول دفتر مرکزی حزب  برای کادرها و طرح نظرات مخالف و موافق سمینار برگزار میگردم، قصد داشتم در چهارچوب مکانیزمهای حزبی نقدهای سیاسی و سازمانی ام را باز هم  پیگیری کنم، بر همین اساس طبق موازین سازمانی درخواست برگزاری جلسه با کادرها را کردم اما با پاسخ منفی همین رهبری جدید و نامتعارف روبرو شدم،عامدانه و غیر قانونی راه را بستند تا کادر ها و اعضا در چهارچوب حزب متوجه کل حقایق و اختلافات نشوند، همین بحثها  و مجموعه ای از حقایق  درونی تر دیگر را تصمیم گرفته بودم به شیوه قانونی  با کادرها در میان بگذارم، آنها حق داشتن این حقایق را بدانند، اما نگذاشتند.  ارزیابیشان کودکانه بود! فکر میکردن میتوانند به آسانی به یکی از سازندگان تاریخ واقعی حزب حکمتیست با محفلیسم و فضا سازی غیر سیاسی و هورا کشیدن برای بیرون رفتنش میتوانند همین خط و نیروی که هست حفظ کنند. فقط در این یکی دو هفته نزدیک به ده نفر از کادرهای رهبری و کمونیست حزب، و تعداد بیشتری در داخل کشور صف انها را  به این امید که سنگر دیگری را ببندن و دوباره امید به مبارزه متشکل بازگردانند و مبارزه رادیکال و بهتری را سازمان دهند ، ترک میکند.

تحمل این اوضاع به ویژه وقتی امکان تداوم جدل و بحث و نقد سیاسی و تغییر رهبری مادام العمر ممکن نمی شود، میسر نیست. با این وجود وقتی شما به عنوان عضو دفتر سیاسی و از کادرهای کمونیست یک جریان بطور مکرر با این پدیده زشت از جانب یک محفل متکی به سنت بورژوائی روبرو شوید که در نشست رسمی حزب به شما بگویند “برو” “چرا کناره گیری نمی کنی” و … و تعدادی هم در رهبری این حزب به نظاره گر یا بله قربان گو تبدیل شده باشند، دیگر جز دفاع از حرمت کمونیستی و شخصی خود و تلاش برای تداوم مبارزه کمونیستی و کارگری از کانال دیگری، راه دیگری در مقابل شما باقی نمی ماند، وقتی به خاطر داشتن نظر سیاسی مخالف مرتبا از جانب کسانی که اتفاقا نقشی در سیاست گذاری کمونیستی و پراتیک انقلابی و تاریخ حزبیت سیاسی حزب نداشته اند، وقتی که شما را مجبور به ترک مسئولیتها کرده و بخاطر عقایدتان مورد تعرض و ناامنی سیاسی قرار میگیرید، بهترین راه جدائی از این سنت سمّی و سیستم عقب افتاده است. از این رو  ناچارا مجبور به چنین انتخابی شده ام. حزب را برای کسانی جا میگذاریم که در مقاطعی برخی از آنها به حزب و سیاستهای حکمتیستی آن فحش می دادند، و برخی دیگر در همین حزب اگر من و چند نفر دیگر در رهبری سابق حزب نمی بودیم، در تند پیچهای مهم میخواستند چمدانهایشان را ببندند و بروند! میگفتند تازه حزب کارش تمام شده است.

بنظر من پایه اصلی عروج چنین سیاست و سنتهایی محصول ادامه ندادن سیاستهای پایه و کمونیستی و به میدان آمدن سیاست و سنتهای سیاسی دیگری در حزب است. فعلا از اهداف انترناسیونالیستی و دیگر وظایف مندرج در بیانیه اعلام موجودیت حزب صرفنظر کنیم، آیا  قرار نبود چنین حزبی باشیم؟:” این حزب، ادامه سنت حزبى کمونیسم کارگرى و خط منصور حکمت است که به دنبال تحولات درونى حزب کمونیست کارگرى ایران ناچار به سازماندهى کمونیسم کارگرى در قالب حزبى جدید شده است.”

آیا موقعیت کنونی حزب تشابهی به “سازماندهی کمونیزم کارگری در قالب جدید” دارد؟ چیزی که هم اکنون علیرغم تلاش صمیمانه و جدی، اما ناموفق ما جمع کثیری از رهبری و کادرهای کمونیست حزب با آن روبرو هستیم، نه تنها در ادامه آن راه نیست که از حداقل ظرفیت و سنت سیاسی مدرن و پراکتیک انقلابی که بنیاد کمونیزم کارگری و خط  کمونیستی آن را تشکیل می دهد، بیگانه شده است. آشکارا در پروسه ای به سوی سیاست و سنت های همان “حزب کمونیست کارگری” باز گشته است. عقب گرد عمیق سیاسی، حزبی و کمونیستی به دلیل حاکم شدن دیدگاه پوپولیستی و رواج سنن و مناسبات عقب افتاده حزبی که در دوره “جدل آنلاین” از آن عبور کردیم، و ناتوانی در رهبری سیاسی- اجرائی بر حزب غلبه کرده، طوری که چهره  و عملکرد کلیت حزب را  به درجه زیادی دگرگون کرده است.

قرار بود هم در بعد اجتماعی و هم سازمانی حزب سیاسی مدرن و در برخود به اختلافات سیاسی درون حزبی نیز حزب باز و با ظرفیتی باشیم: “حزب کمونیست کارگرى – حکمتیست ایجاد یک حزب سیاسى مدرن، اجتماعى و توده اى کمونیستى در ایران و تصرف قدرت سیاسى را بعنوان شرط سازمان دادن انقلاب اجتماعى طبقه کارگر هدف قرار میدهد.”

با کمال تاسف باید این حقیقت را اعلام کرد که ما این مسیر را طی نکردیم. موفق نشدیم. به همین دلیل این حزب  مکررا با کشمکش درونی روبرو شده است،  واقعیت این است  که همواره دو سنت و گرایش سیاسی و حزبی در حزب ما در جریان بود. همچنان که قبلا اشاره کردم هر کدام مصوبه و قرار و راه متفاوتی جلو حزب می گذاشتیم. این تقابل سیاسی و گرایشی متفاوت و تناسب قوای درون حزبی  بعد از پیوستن هسته اصلی رهبری “حزب اتحاد” سابق به حزب حکمتیست بجای تقویت خط حکمتیستی تا آن زمان حزب، سیاست و متد و گرایش و سنت سیاسی که مورد نقد ما بود در حزب قوی تر شد. در این دوره کشمکش و تفاوتها بسیار عریان تر و عمیق تر شد، این روند به خروج تعداد قابل توجهی  از اعضای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی و کادرهای دیگری که به این اوضاع معترض بودند منجر شد. خروج این رفقا از حزب عملا به تغییر تناسب قوای درون حزب حکمتیست به زیان ما و به نفع جریان پوپولیست و سانتر انجامید.

با این تغییر در تناسب قوا که محصول تحولات سیاسی بیرون ما نیز بود تعرض سیاسی و سازمانی به امثال من که هم حرف و هم عمل داشتیم و به مبانی پایه ای حزب شدت گرفت. اختلافات در مواردی از جمله حول چگونگی برخورد به تحولات سیاسی ایران، جنبش سرنگونی، جنبشهای اعتراضی و دست راستی، مسئله استقلال کردستان عراق و مسئله کُرد در منطقه، مسئله چپ و حزب کمونیست کارگری، امر سازماندهی یک پراکتیک انقلابی و جدی علیه جمهوری اسلامی در داخل و خارج، جنبش طبقاتی طبقه کارگر، و همزمان حول سبک کار و شیوه رهبری و تاکید بر شفافیت در  نا شفاف بودن امور مالی کنونی و غیره در صفوف حزب، برخورد تبعیض آمیز به اعضا و نسبیت سیاسی، پایان دادن به امتیاز دهی به “شخصیتها” ی معینی و … عمیق تر شد.

در جریان این تلاش و کشمکش مسئولیتهای حزبی که بر اساس انتخابات و یا تقسیم کار درونی ارگانی به عهده داشته ام ، از جمله عضویت در کمیته مرکزی، دفتر سیاسی، هیئت دائم، هیت اجرائی دفتر سیاسی، کمیته سازمانده حزب، مسئولیت سراسری گارد آزادی، مسئول امنیت حزب، مسئول دفتر مرکزی حزب، و …، به دلیل این اوضاع و تداوم فشارهای آگاهانه و در عین حال در جهت کمک به کاهش تشنجات و طرح شفاف تر اختلافات سیاسی و ادامه ی منتقی آنها و پایان دادن به کار شکنی در این زمینه ها طی یکسال و چند ماه گذشته مجبور شدم که به ترتیب از مسئولیتهایی چون گارد آزادی، مسئولیت امنیت و مسئول دفتر مرکزی حزب کناره گیری کنم.

وقتی تماما متقاعد شدم، به ویژه با رفتار غیر قابل تحمل  وغیر کمونیستی شان که در نشست روزهای ۴ و ۵ فوریه دفتر سیاسی، که دو ماه قبلتر نیز همین  رفتار شرم آور از جانب چند “کدخدا” در نشست رسمی دفتر سیاسی علیه من صورت گرفت، تصمیم گرفتم راهم را از آنان جدا کنم. متقاعد شدم امکان ادامه تلاش و ماندن در این فضا ممکن نیست، در حزب حکمتیست خط سیاسی جدید و صف ضد انتقادی و غیر سیاسی و بسته محفلی علیه امثال من و هر مخالف و منتقد جدی در راس هرم حزب “سر و سامان” گرفته است، باید برای تداوم و ادامه راه کمونیستی و کارگری  خود از این طیف و سنت جدا شوم. من همواره و عمیقا به تحزب معتقدم اما به همان اندازه از خود فریبی و تبدیل کردن حزب به فرقه و زد و بند و تخریب مخالفین و منتقدین  بیزارم.

 تا مقطعی که این حزب (به دلیل حضور و نقش امثال من و سیاستهای درستی که در آن جاری بود)، ابزار مناسبی برای پیشبرد امر مبارزه طبقاتی و کمونیستی ام بود و همراه جمع زیادی از کمونیستها و کارگران در داخل و خارج کشور در این حزب عضویت داشته ام، به این تاریخ افتخار میکنم. امروز که این حزب جایگاه گذشته را ندارد برای همه ی بازماندگان که هنوز به این ابزار و سیاستها  قانع هستند و مشخصا به تلاش کمونیستهایی که همچنان مصمم هستند مانع سقوط بیشتر این حزب شوند درود می فرستم. من می دانم نسلی از کمونیستها و جوانان  انقلابی در حزب فعالیت دارند که متاسفانه از این واقعیتها بی خبرند. رفقا! شخصا تلاش کردم حداقل در سمینار حزبی با  کادرها، این مسائل را با شما در میان بگذارم اما نگذاشتند. رفقا!  اعلام می کنم هر چیزی که بدون حضور و اطلاع من و به هر شکل دیگری در باره نظر و سیاست و عملکرد من به شما گفته شده است دروغ است! من نه تنها با این طیف از کمونیستها و نسل تازه هیچ مشکلی ندارم، بلکه عمیقا دوستشان دارم و برایشان بهترین ها را آرزو میکنم، امیدوارم در تحولات پیشرو دوباره با این نسل از کمونیستها  در یک ظرف مشترک قرار بگیریم.

 بعداز این کناره گیری نیز امرمبارزاتی ما در قالب و ظرف به مراتب بهتری همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.من و بقیه کمونیستها و رهبران پیشرو کارگری خود را مسئول و موظف می دانیم تا سرنگونی جمهوری اسلامی و رسیدن به یک جامعه آزاد، برابر، مرفه و سوسیالیستی به مبارزه خود ادامه بدهیم،  ایجاد یک حزب سیاسی مدرن و مبارز گام نخست این تلاش و ابزار متحقق کردن اهداف پیشرو مان است.موانع ها و سنگ پراکنی و هیاهوهای ضد کمونیستی و نامسئول را در این مسیر به خوبی می شناسیم. به میدان آمدن “تئوریهای” که حاصلش هیچ نکردن و پاسفیسم، وحشت زده از عمل انقلابی، توجیگرعدم تلاش برای متحقق کردن امر سرنگونی انقلابی و ایجاد صف مستقل کارگری-سوسیالیستی، و افق و سیاست هر چند به ظاهر”رادیکال” اما جز شکست طلبی، تسلیم و در صف انتظار  ٣٨ سال دیگر نشستند نیست، به خوبی میشناسیم. اینها هیچ جایگاه و اعتباری برای ما ندارند وهیچ تاثیری نمیتواند بر حقانیت و اراده ما بگذارند! همه را به پیوستن به این تلاش مشترک سیاسی، کارگری، کمونیستی و مسئولانه فرامی خوانیم!

توضیح: این متن”علل کناره گیری” متکی به اسناد و شواهد غیر قابل انکار است که در صورت نیاز انتشار پیدا خواهد کرد!

S_zijji@yahoo.se

چهارم اسفند ١٣٩۵

٢٢ فوریه ٢٠١٧