مادرانی دیگر!

مادرانی دیگر!

چرا مادرانی دیگر؟! همه جای دنیا مادر همان واژه بی همتاست. همان موجود مهربانی است که برای حفظ بچه اش ناممکن ها را ممکن می سازد. اما اینجا حرف از مادرانی مبارز است که داستانهای نوشته نشده ای دارند. نوشتن از آنها ساده نیست، بررسی تاریخی، علمی ودقیقی میخواهد تا حقیقت آن ناممکن ها را که آنها ساختند برروی کاغذ آورد. وقتی رژیم رعب و وحشت جمهوری اسلامی با همه دستگاهای سرکوب و شکنجه اش برای شکستن روحیه این مادرها در کردستان بسیج میشود و درانجام این کارش ناکام می ماند، اشاره به داستان و زندگی انسانهایی دارد در هنگام رعب وحشتی که برایشان بوجود آوردند، احساس ترس نکردند. دراین نوشته کوتاه میخواهم آنهارا به یادم بیاروم. میخواهم از داستان فداکاری مادران کردستان بگویم ، داستان مبارزات رودروی آنها با رژیم اسلامی، داستان شکنجه و زندانی شدنشان، داستان از دست دادن فرزندانشان، داستان برگزاری مراسمهای علنی برای عزیرانشان ، داستان اتحاد و همبستگیهایشان، داستان روحیه بزرگشان و ….. همه اینها همان داستانها و تاریخ نوشته نشده آنهاست. این رزمندگیها حکایتهایی برای بعد از مرگشان نیست، بلکه اینها داستان امروز و آینده ماست .اینها را باید نوشت وبلند بلند گفت: مادران کردستان خورشیدی را جنباندند که زنده یاد فواد مصطفا سلطانی فراخوانش را داد. خیلی دوست دارم در وصف آنها حرفهای لایق خودشا ن را بنویسم ولی من نویسنده نیستم. محقق، تاریخ نویس و رومان نویس میخواهد تا آنها را طوری دیگر به قلم بکشد، نثر نویس میخواهد که باجملات و کلامی زیبایی دروصف آنها هنرنمایی کند..

بارها فکر کرده بودم در مورد این مادران مبارز فکرهایم را بنویسم، اما هر بار به بهانه ای از کناراین مسئله مهم گذشتم. گاهی فکر میکردم که نتوانم آنچه لایق آنهاست بر روی کاغذ بیاورم. نخسین بار بعد از مراسم “دایه صبیعه” همین مطلب را نوشتم. دایه صبیعه، مادری که پنج فرزندش رادر جنبش کردستان از دست داد ولی خم نشد. این قصه و حکایت نیست، داستان افسانه ای قرنها سال پیش نیست. این واقعیت زندگی مادرهایی از همین یکی دو دهه اخیر است این داستان نوشته نشده مادران امروزی کردستان است. وقتی زهرا خانم ، مادر( ناوه ها) جانباخته ای دیگر از میان ما رفت، براین شدم که نوشته ام را ادامه دهم. هنگامی داستان مقاومت و زندگی این انسان بزرگ را از زبان عزیزانش در مراسمی درشهر کلن می شنیدم، دوست داشتم که انسانیت به پاس احترام به او و بقیه مادران داغدار دیگرسر تعظیم فرود آورد. تاسف دارد، که چنین انسانهای شریفی با هزاران آرزو یکی پس از دیگری به خاک میروند و ما فقط به هنگام مرگشان ازآنها یادی بکنیم!

با اینکه میدونم هیچ حرف و حدیثی نمی تواند بیان بخشی کوچک از آنی باشد که براین مادران گذشت، ولی به احترام آنها مینویسم. میخواهم به یاد خودم بیاورم که چه سختیهایی وچه فداکاریها و از چه خطراتی عبورکردند تا بچه هایشان را در کوههای کردستان که درگیر یک جنگ تمام عیار با حکومت رعب و وحشت اسلامی بودند، پیدا کنند. ازهر آب و آتشی گذشتند، از هر کوه و دره ای سختی عبور کردند و آنها را هرجا پیدا کردند. همراه خود کوله باری از مهربانی، روحیه، صفا و صمیمیت آوردند. وقتی دوباره برگشتند، دستگیرشدند، زندانشان کردند، خانه هایشان را محاصره ، مورد بی احترامی و کتک کاری و اذیت و آذار قرارشان دادند اما آنها ایستادند، تحمل کردند ولی در مقابل حکومت نه روحیه خود را باختند و نه تسلیم زور و زندانشان شدند.

همه ما میدونیم، جایگاه آنها فقط این نبود که مادران مهربان و دلسوزی برای ما بودند، این خصوصیات را همه مادران دیگرهم دارند. بیشتر از اینها، آنها در تاریخ مبارزاتی مردم کردستان نقش و جایگاه خود را داشتند. زمانی تاریخ نویسی بخواهد تاریخ کردستان را بازنویسی کند، تاریخش خواندنی نخواهد بود، اگر نقش و جایگاه مادران کردستان را مثل خودشان ، مثل هر آنچه که بودند، نگوید. تاریخش ناقص خواهد بود، اگر ننویسد چگونه آن مادران با اتحاد و همبستگی شان، با کمک های بی دریغشان، با روحیه ی بزرگ وانقلابیشان، مقاومتهای جانانه شان در مقابل رژیم و با تحمل فشارهای مضاعف رژیم که بر آنها وارد کرده بود، خود بخشی از مبارزات انقلابی مردم کردستان را بدوش کشیدند و رژیم را در درون با روحیه و مبارزه خودشان تحت فشار گذاشته بودند. کارآنها فقط تحمل دوری جگرگوشه هایشان که در صف پیشمرگان کومه له یا هر سازمانی دیگرکه هرلحظه منتظرخبرمرگ عزیزانشان هم بودند، نبود. اگر فرزندان دلیرشان درمقابل یورش های سنگین رژیم در کوههای کردستان ایستادند و مقاومت کردند، آنها هم از درون با حفظ جایگاه خود حکومت اسلامی را به چالش کشیده بودند و برای این شجاعتشان بارها زندانی و شکنجه شدند. با اینکه مداوم زیر نظارت جکومت بودند، با اینکه از کار اخراج و از امکانات اجتماعی محرومشان کردند، تحقیر شان کردند و مورد اذیت و آزار قرارگرفتند، اما همه اینها را تحمل کردند ولی هیچوقت در مقابل رژیم به زانو نیافتادند.این نکته ای است که رژیم جمهوری اسلامی دربه شکست کشاندن این مادران ناکام ماند.

کدامیک از آنها را به خاطر بیاوریم تا ببینیم برآنها چه گذشت، مادران بوکان یا کامیاران! مادر سید مرادیها یا مادران بیساران، مادران نه وره و باوریزویها یا مادر کعبیها، یارالهی، رستم گرجی و مصطفا سلطانیها، از مادران مهاباد و سقزو بانه یا سردشت و مریوان …و یا هزاران مادر داغ دیده دیگر کردستان که هرکدامشان یک، دو، سه، چهار و پنج قرزندشان را با روی کار آمدن جمهوری اسلامی از دست داده اند! گفتن و نوشتن ازاینها ساده است ولی فهمیدن و حس کردن آن چیزی دیگری است. شاید روانشناس ها بتوانند توضیح دهند که چگونه میشود مادرانی با این همه رنج و درد می تواند هنوزباشند، هنوز بخندد، امید داشته باشد، روحیه بدهند، گریه نکند و سرشان را بلند نگه دارند که مبادا دشمنانشان شاد شود. شاید فقط آنها بتوانند بگویند، این چه حسی است که هیچوقت خود را نباختند تا دشمن حس نکند آنها را شکسته داده است.

مادران فقط سمبل و اسطورهای مقاومت وپایداری جنبش کردستان نبودند بلکه آنها قلب آن جنبش بودند که هنوز با شکوه برای انسانیت می تپد. نقش آن مادران دراین جنبش فقط به دلیل وجود قرزندانشان که مقابل هجوم جمهوری اسلامی ایستاده بودند نبود، بلکه آنها به عنوان انسانهای سیاسی، زنانی هم بودند که طعم نابرابری و ستم را در جامعه به عنوان زن چشیده بودند و به این دلیل، آنها کسانی در کنار جنبش نبودند بلکه خود جنبش بودند. آنها بودند که در درون مبارزه کردند و سران رژیم و نیروهای سرکوبگرش را سرتا پا به لرزه درآورده بودند. کسی بخواهد ازمبارزه مردم کردستان که علیه ناعدالتی، و ظلم و ستم به پاخواسته بودند چیزی بنویسد، نمیتواند به نقش و جایگاه پرافتخارآنها اشاره نکند. اگر هنوز چیزی هست و باید به آن افتخارکرد، مادران کردستان بخشی از آن افتخار نیستند، آنها تمام افتخارند. آنها بار سنگین آن جنبش با آن عظمت و شکوهش را به دوش کشیدند. گاهی مثل درختی بید در مقابل سخترین طوفانها آن خم شدند اما نشکستند. آنها سوخت و ساز واقعی جنبشی شدند که درراههای تند و سختش، در تند پیچهای کمر شکنش، و درهر فراز و نشیبی کنار پسران و دخترانشان درمقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادند، نه کوتاه آمدند و نه سرخم کردند. این مبارزه برای آن مادران به قیمت بسیار گرانی تمام شد. عزیزان زیادی را در این راه از دست دادند که ازآنها جز یک نام، ستاره و پرچم سرخشان چیزی باقی نمانده است. ولی آنهاهنوز استوار ایستاده اند. زخم از دست دادن عزیزانشان را با جان و روح و روانشان تحمل کردند و به راهی که دختران و پسرانشان رفتند همیشه افتخارکردند.

آزار دهنده است، وقتی گاه و بیگاه خبر مرگ یکی از آنها با هزاران آرزو، با زخمهای رو دلشان، با هزارا خاطره و داستانهای مختلفشان را میشنویم، درد آور است وقتی همه آرزوهایشان را همراه خودشان دفن میکنند و روزهای پیروزی خودشان را نمی بینند و از میان ما میروند. شاید آن دور دورها مردم زیادی ندانند براین مادران چه گذشت ولی ما میدانیم، ما میدانیم برمادران کردستان چه گذشت. ما میدونیم برمادران خاوران، بر مادران پارک لاله و هه زاران مادرداغدار دیگرچون مادر بهکیش ها و ….. در سرتاسر ایران که عزیزانشان را در قتل گاههای رژیم اسلامی از دست دادند چه گذشت. ازاین مادران بخاطر مقاومت و ایستادگیهایشان، بخاطر روحیه و دل بزرگشان باید گفت، باید نوشت و باید یاد کرد و ما سر تعظیم در مقابل همه آنها فرود میاوریم.

صالح گویلی

۲۱٫۰۱٫۲۰۱۷