آیا واقعا شهر سنندج به این دوستی “خاله خرسه” نیاز دارد؟

آیا واقعا شهر سنندج به این دوستی “خاله خرسه” نیاز دارد؟
خبر مربوط به ممانعت از اعدام جوان ۲۵ ساله ای بنام “هیمن اورامی نژاد” سرها را بطرف شهر سنندج چرخانده است. تاکیدات اطلاعیه های منتشره اتحادیه ازاد کارگرای بر جنبه های انسادوستی این شهر کاملا بجاست. سه هزار نفر با یک فراخوان مشترک زیر گنبد کبود این شهر گرد هم آمده اند. هر عکس و هر صحنه از این تجمع و تلاش مشترک گویای این است که هر کس تا آنجا که از میان جمعیت قدش اجازه میدهد و دیده میشود، تا آنجا که صدایشان به گوش میرسد، ایستاده روی انگشت پا، با یک گز اضافه روی گردنهای کشیده، با کمک و روی قلندوش همدیگر؛ همه سنگ تمام میگذارند تا پیام آور زندگی باشند. این جمعیت طلب ترحم نمیکنند. “ترحم” بی ربط ترین توصیف به محرک این مردم و روانشناسی جمعی این شهر میتواند باشد. بر عکس، مردم شهر شرط و شروط همسایگی را ترسیم میکردند. این شهر با گرمی تصمیم خانواده مقتول را تقدیر نمود، و در عین حال برسم “بزرگان”، برسم پاریس و مسکو و سیاتل، پیام روشنی داشت” کسی که زیرفرمان قصاص باعث مرگ “هیمن” میشد، میبایست جای دیگری برای زندگی انتخاب کند!
در این میان هیچ چیز نامربوط تر الصاق مدالهای کاذب “طبقاتی کارگری” و “ضدیت با توحش رژیم” و مخالفت با “احکام اسلامی قصاص” نمیتوانست باشد. این مدالها از سر دلسوزی برای سنندج نمیتوانست باشد، برای سرافکندگی این شهر کفایت داشت. کسی در میان جمعیت تردید نشان نمیدهد، تظاهر بخرج نمیدهد که کل حرکت در چهارچوب قانون قصاص است. طلب بخشش از مقتول بخش مکمل و ضروری وحشیگری قصاص است. مطابق قانون شرع مجازات قصاص باید فرصت کافی برای طلب بخشش را در خود داشته باشد. الان زندانها مملو از منتظرالبخشش هاست. هیچ قاعده ای بر طولانی کردن این پروسه ناظر نیست، هیمن بعد از هفت سال یک استثنا نبود. در احکام رایج اسلامی قصاص شخص قاضی فعالانه در خاتمه قائله با رضایت مقتول یک رکن است و در بسیاری محلات انجمنهای کمابیش غیر دولتی متشکل از همسایگان کمابیش خوشنام دائما در حال وصله پینه کردن توحش قصاص هستند. “بخشش” همانقدر انسانی است که آش قصاص با یک تف حاکم شرع در مرکز آن!
آیا بازی در این چهارچوب ایرادی دارد؟ آیا یک سر سوزن از جنبه انسانی حرکت مردم سنندج میکاهد؟ نه! مردم عقل دارند، جان آدمیزاد برایشان مقدس است. اجتماع خلاصی هیمن از اعدام با شکوه بود. اما قبای انساندوستی شایسته (تا چه برسد با کارگری طبقاتی) قامت شهر سنندج با نمد خلاصی هیمن از اعدام امری غیر ممکن و اساسا غیر ضروری است. دوستانه شاید باشد، از نوع دوستی خاله خرسه. اگر کسی به عمق انسانیت شایسته این شهر میخواهد یا میخواست نزدیک شود میبایست مرحمی بر زخمی گذاشت که هر کس بناچار به آن گذری میزد، چند کودک دیگر در زندانهای سنندج دارند برای هفت سال لعنتی آینده انتظار میکشند؟ اگر کسی شهر سنندج را میشناخت و به نیروی کارگری و چپ و انسانی و قهرمانانه او واقف بود تپش و وسوسه فتح زندان را در ان جمعیت تشخیص میداد.
قلب بزرگ سرخ سنندج من و ایران را تحقیر نکنید!