نقدی بر بیاینه ۱۶ آذر “جمعی از دانشجویان دانشگاه‌های ایران”!

نقدی بر بیاینه ۱۶ آذر “جمعی از دانشجویان دانشگاه‌های ایران”!

رفقا ضمن درودهای سرخ کمونیستی در ارتباط با بیانیه‌ی ۱۶ آذر نکاتی را با طرح چند سؤال کلیدی مطرح می‌کنم. این کوششی است که در ادامه و مکمل با نقدهایی که رفقای سرخ دیگر ظرف دو روز گذشته نوشته اند.


رفقا:
سؤال اساسی این است که بیانیه ۱۶ آذر “جمعی از دانشجویان دانشگاه‌های ایران”* رو به چه طبقه‌ای یا طبقاتی صحبت می‌کند؟ چرا این جمع دانشجویان  توصیه و تأکید را حتی در انتخاب عنوان بیانیه‌شان بر “فراگیر” بودن این بیانیه گذاشته است؟ آیا انتخاب کلمه “فراگیر” بودن این بیانه یک اشتباه نظری است و یا آنکه با دقت خاص و با مفهوم سیاسی خاص و ویژه‌ای به کار گرفته‌شده است؟ مفهوم عمیق “فراگیر” بودن یا “ما دانشجویان همه باهم هستیم” این بیانیه چیست؟ ناله کردن‌هایش و روی سخن این بیانیه با کدام طبقه یا طبقات در جامعه هست؟ دغدغه‌های طبقاتی غالب براین بیانیه چیست؟ آیا “فراگیر” کردن یا “همه را باهم متحد کردن” لایه‌بندی‌های یا قشرهای مختلف “طبقه” دانشجو(فراموش نکنیم که دانشجو یک قشر است و نه یک طبقه. قشر خرده‌بورژوازی که بین منافع پرولتاریا و بورژوازی در حال نوسان است و لایه‌های مختلف آن سمت و جهت‌گیری منافع مختلفی را نمایندگی می‌کند) که منافع طبقاتی اقشار و طبقات مختلف جامعه را نمایندگی می‌کند شدنی و دست‌یافتنی هست؟ واقع‌بینی یا شناخت حقیقت عینی یا اوضاع پیشاروی این جمع از دانشجویان با کدام محدودیت‌های نظری و تئوریک تاریخی روبرو هست؟ این بیانیه این جمع دانشجویان به چه نتیجه‌گیری می‌خواهد برسد؟ به‌عبارت‌دیگر راهکارش برای برون‌رفت و تغییر اوضاع طبق همان تحلیل خودشان که از اوضاع جامعه و یا حقیقت عینی جامعه دارد چیست؟ ؟ آیا این جمع از دانشجویان خنثی هستند و بر بیانیه‌شان منافع طبقاتی خاص حاکم نیست؟ آیا رویکرد این جمع از دانشجویان برای تغییر اوضاع چیست؟ آیا این بیانیه تعامل و همیاری فراگیر و سازش طبقاتی را تبلیغ می‌کند یا در خدمت تندوتیز کردن جنگ طبقاتی است که در عمیق‌ترین لایه‌های جامعه در حال تکوین است؟

آیا در دستور روز این جمع از دانشجویان انقلاب قرار دارد و یا رفرم؟

با در نظر گرفتن سؤالات بالا به کالبدشکافی این بیانیه بپردازیم:

بیانیه در خط اول خود این‌چنین شروع می‌کند: «امروز گرد آمده‌ایم. شانزده آذر، روزی نامیده از برای ما، تا صدای اعتراض ما در این روز به تمامی طنین‌انداز شود.»

این جمع دانشجویان درواقع می‌گویند که به‌عنوان بخشی از دانشجویان می‌خواهند “صدای اعتراض”شان یعنی فغانشان آن‌قدر رسا و “طنین‌انداز” باشد تا “به‌تمامی” گوش‌ها به همه تمامی طبقات به‌ویژه طبقات ستمگر در قدرت یعنی طبقه‌ای که مبنای تمامی تمایزات و ستم و استثمار طبقاتی است نیز برسد. هرچند که واقعا به وجود طبقات اعتقاد مارکسیسم و عمیقی ندارد و آنجا هم که به “تبعیض طبقاتی” اشاره می‌کند تنها از “پا نهادنش” به دانشگاه گلایه و شکوه می‌کند. و نمی‌تواند ریشه این “تبعیض طبقاتی” را در نظام سرمایه‌داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی واکاوی نماید. و صرفاً آن را نتیجه‌ی «پدیده‌هایی نظیر گسترش مدارس غیرانتفاعی، مؤسسات آموزشی، کلاس‌های خصوصی و ده‌ها کالای آموزشی دیگر که به شکل‌های نابرابر رقابت تحصیلی دامن می‌زنند..» که «پایه‌های تبعیض را در دانشگاه استوارتر کرده‌اند» یا سیاست‌هایی که با “قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی در تضاد است، می‌بیند. سیاست و رویکرد این جمع دانشجویان یک سیاست تساوی جویانه و برابری‌طلبانه برای رفع نابرابری‌های اجتماعی در چهارچوب نظم موجود نظام سرمایه‌داری موجود تحت حاکمیت جمهوری اسلامی هست.

آیا ارتباط بین دیدگاه و سیاسی حاکم بر بیانیه “جمعی از دانشجویان دانشگاه‌های ایران” با دیدگاه آلن بادیو وجود دارد؟

به دیده‌ی نگارنده دیدگاه غالب این بیانیه همان دیدگاهی است که توسط آلن بادیو**(یکی از شخصیت‌هایی که قبلاً به مائوئیسم معتقد بود و نقش به سزایی در جنبش دانشجوی ماه مه ۱۹۶۸ دانشجویی فرانسه ایفا کرد. بدیو بعد از مرگ مائو تسه دون در سال ۱۹۷۶ وجود طبقات و مبارزه طبقاتی را نفی نمود و اعلام نمود که عصر انقلابات پایان‌یافته و به سررسیده است. او تئوری سازش طبقاتی خویش را تحت عنوان “توده‌ی انبوه”  با نفی طبقات تئوریزه نموده است. و گویا من‌بعد قرار است این “توده‌ی انبوه” همه باهم و با همیاری و هم‌کوشی حاکمان قدرت‌های بزرگ نظام جهانی سرمایه داری-امپریالیستی جهانی برای رسیدن به “خواست‌هایشان” طبقه قانون اساسی و “سنت جمهوری” به اصلاح و رفرم آن نظام دست بزنند.

رویکرد بادیو به‌تمامی پدیده‌های اجتماعی و واقعیت عینی رویکردی اصلاح‌طلبانه و رفرمیستی هست.

در سال ۲۰۱۴ آلن بادیو مصاحبه‌ای با “آر  اس آر” انجام داد. این مصاحبه قبل از حمله بنیادگرایان اسلامی به دفتر هفته‌نامه‌ی چارلی عبدول(هفته‌نامه کاریکاتور منتقد مذهب اسلام در پاریس) و حمله به مغازه یهودیان در پاریس انجام‌شده است.

در این مصاحبه الن بادیو اسلام هراسی و سرکوب آنان توسط دولت فرانسه را مغایر و در تضاد با “سنت جمهوری” و “قانون اساسی” نظام سرمایه داری-امپریالیستی فرانسه می‌داند. او توجه هیئت حاکمه‌ی فرانسه را به این جلب می‌کند که کار شما در دامن زدن به اسلام هراسی و سرکوبی آزادی اندیشه و حقوق آزادی بیان شهروندان فرانسه به‌ویژه سرکوب اقلیت مذهبی مسلمان در فرانسه با قانون جمهوریتی که چنان آزادی‌هایی را در قانون اساسی فرانسه که در قرن ۱۸ نوشته‌شده است مغایرت دارد. او با پند و اندرز دادن به هیئت حاکمه فرانسه می‌گوید به اصل قانون اساسی و سنت جمهوریت بازگردید.

اما همان‌گونه که رفیق ریموند لوتا نظرات آلن بادیو را نقد علمی نموده است :

«ﺳﻴﺎﺳﺖ رهایی‌بخش بادیو ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان ” ﺳﻴﺎﺳﺖ ﺑﺮاﺑﺮﯼ رادﻳﮑﺎل” ﻋﺮﺿﻪ می‌شود. این ﺳﻴﺎﺳﺖ  در” شاه‌بیت ﺑﺮاﺑﺮﯼ ” روﺳﻮ و اﻳﺪﻩ‌های اﻧﻘﻼب ﻓﺮاﻧﺴﻪ رﻳﺸﻪ دارد. اﻳﻦ اﻳﺪﻩ‌ها در ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ رادﻳﮑﺎل دمکراتیک روﺑﺴﭙﻴﺮ، ﺳﻦ ژوﺳﺖ و ژاﮐﻮﺑﻦ‌‌ها ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ  ﺑﻮد. اﻳﻦ سیاﺳﺖ ﺗﺴﺎوﯼ‌ﺟﻮﻳﺎﻧﻪ، اﻳﺪﻩ‌آﻟﻴﺴﺘﯽ اﺳﺖ و در ﺗﻘﺎﺑﻞ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎرﮐﺲ “ﮐﻠﻴﺖ ﭼﻬﺎر” ﻧﺎﻣﻴﺪ ﻗﺮار دارد. ﻣﻨﻈﻮر از”ﮐﻠﻴﺖ ﭼﻬﺎر” ﻣﺎرﮐﺲ این است: “محو کلیه تمایزات طبقاتی، ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت ﺗﻮﻟﻴﺪﯼ ﮐﻪ اﻳﻦ ﺗﻤﺎﻳﺰات ﺑﺮ ﺁن اﺳﺘﻮارﻧﺪ، ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت  اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت ﺗﻮﻟﻴﺪﯼ منطبق‌اند و دﮔﺮﮔﻮن ﮐﺮدن ﮐﻠﻴﻪ اﻳﺪﻩ‌هایی ﮐﻪ ﻣﻨﻄﺒﻖ ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ‌اﻧﺪ.

ﺳﻴﺎﺳﺖ رادﻳﮑﺎل ﺑﺮاﺑﺮﯼ بادیو، ﻧﻪ ﻗﺎدر است بر نابرابری اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ و ﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ از ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎرﮐﺲ اﻓﻖ ﻣﺤﺪود ” ﺣﻖ ﺑﻮرژواﻳﯽ” ﺧﻮاﻧﺪ ﻓﺮاﺗﺮ ﺑﺮود. ﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎرﮐﺲ از ” ﺣﻖ ﺑﻮرژواﻳﯽ”، رواﺑﻂ ﮐﺎﻻﻳﯽ و ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮﯼ‌های ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪﻩ از ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ و اﻧﻌﮑﺎس ﺁن در ﻗﺎﻧﻮن، ﺳﻴﺎﺳﺖ و اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژﯼ، درون ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﯽ اﺳﺖ.»

رفیق لوتا در ادامه نقد “سیاست آزادی‌بخش” آلن بادیو چنین ادامه می‌دهد:

«ﺑﺮاﺑﺮﯼ اوﻟﻴﻦ اﺻﻞ و اﺻﻞ ﺑﺪﻳﻬﯽ در ﺳﻴﺎﺳﺖ رهایی‌بخش بادیو اﺳﺖ. او می‌گوید “ﺑﺎرورﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺳﻴﺎﺳﺖ  رهایی‌ﺑﺨﺶ ﺑﺎﻳﺪ از ﻃﺮﻳﻖ ﺳﻴﺎﺳﺖ رادﻳﮑﺎل برابری و ﺗﺤﺖ همین ﻋﻨﻮان تحقق ﻳﺎﺑﺪ.” شاه‌بیت ﺗﻤﺎم سیاست‌های رهایی‌بخش، برابری اﺳﺖ.” او ﺑﺮاﺑﺮﯼ را به‌عنوان “اﺻﻞ اﻻﺻﻮل” ﭘﺎس ﻣﯽ‌دارد. دریکی از اظهارنظرهای بادیو ﭼﻨﻴﻦ می‌ﺧﻮاﻧﻴﻢ:

“ﺑﺮاﺑﺮﯼ ﻧﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﭘﺎﻳﺎنی ﻓﺮض را می‌ﮔﺬارد، ﻧﻪ ﭼﺎرﭼﻮب ﺧﻮد را ﻣﺤﺪود می‌کند و ﻧﻪ ﺧﻮد در ﻣﻮرد ﻣﺤﺪودﻩ اﺟﺮاﯼ نسخه‌ای اراﺋﻪ ﻣﯽ‌دهد. برابری فوراً قابل‌اجرا هست. ﺣﮑﻢ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﮐﻪ اﻳﻨﮏ در ﻣﻮرد خواب‌وخیال ﺑﻮدن ﺑﺮاﺑﺮﯼ صادر می‌ﺷﻮد، ﻧﺸﺎنه ﺧﻮﺑﯽ اﺳﺖ نشانه این است که کلمه‌ی [برابری]، ﻗﺪرت خود در ﺗﺮﺳﻴﻢ ﻣﺮز تمایز‌ها را ﺑﺎزﻳﺎﻓﺘﻪ.”

بادیو از اﻳﻦ هم پیش‌تر می‌رود و ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ را در ﺣﺪ مبارزات  ﻋﻤﻮﻣﯽ/ﻣﺮدﻣﯽ در هر ﻣﻘﻄﻊ،  ﺑﺮاﯼ [کسب] ﺑﺮاﺑﺮﯼ و ﻋﻠﻴﻪ زور دوﻟﺘﯽ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﯽ‌کند. بادیو در [ﻣﻘﺎﻟﻪ] “ﻧﺎﻣﺘﻐﻴﺮ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺘﯽ” می‌ﮔﻮﻳﺪ:

“ﻓﺮﺿﻴﮥ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺘﯽ، به‌عنوان ﻳﮏ اﻳﺪۀ ﻧﺎب ﺑﺮاﺑﺮﯼ، ﺑﺪون ﺷﮏ از اﺑﺘﺪاﯼ ﻇﻬﻮر دولت‌ها وﺟﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.  به‌محض اﻳﻨﮑﻪ ﻋﻤﻞ ﺗﻮده‌اﯼ ﺑﻪ ﻧﺎم ﻋﺪاﻟﺖ ﺑﺮاﺑﺮﯼ‌ﺧﻮاهاﻧﻪ در ﺗﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ ﺟﺒﺮ دوﻟﺖ ﻗﺮار می‌گیرد، ﻣﻘﺪﻣﺎت و ﻳﺎ ﺗﮑﻪ‌هاﯼ اﻳﻦ ﻓﺮﺿﻴﻪ ﻇﺎهر می‌شوند”.

بادیو ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ و ﺗﻮﺻﻴﻪ برابری را در ﻣﺮﮐﺰ ﭘﺮوژﻩ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﻗﺮار ﻣﯽ‌دهد. ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﺒﻨﺎ، “ﻣﺸﮑﻞ” ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ی ﺑﺸﺮﯼ ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮﯼ اﺳﺖ. [ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ] “راه‌حل” ﻳﻌﻨﯽ ﺁﻧﭽﻪ بادیو ﺟﻮهر ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ می‌داند را ﺑﺎﻳﺪ در ﺑﺮاﺑﺮﯼ ، به‌عنوان “ﺗﺠﻮﻳﺰ ﻓﻮرﯼ” و “اﺻﻞ ﺑﺪﻳﻬﯽ ﻋﻤﻞ” ﺟﺴﺖ‌و‌جو ﮐﺮد.

وﻟﯽ ﮐﻤﻮنیسم واﻗﻌﯽ ﭼﻴﺰﯼ کاملاً ﻣﺘﻔﺎوت، ﺑﺴﻴﺎر رادﻳﮑﺎل‌ﺗﺮ و ﺑﺴﻴﺎر ﻋﺎﻟﯽ‌ﺗﺮ از ﺑﺮاﺑﺮﯼ اﺳﺖ. ﻣﺎرﮐﺲ در ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﺤﺘﻮا و اهداف ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ و ﮔﺬار ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ (و تفاوت آن با ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺗﺨﻴﻠﯽ و نهایتاً رفرمیستی) می‌نویسد:

“ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ اﻋﻼن اداﻣﻪ اﻧﻘﻼب اﺳﺖ، اﻋﻼن دﻳﮑﺘﺎﺗﻮرﯼ ﭘﺮولتارﻳﺎ به‌مثابه نقطه‌گذار ﺿﺮورﯼ به‌سوی ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ ﺗﻤﺎﻳﺰهای ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ، ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ رواﺑﻂ ﺗﻮﻟﻴﺪﯼ ﮐﻪ ﺷالوده اﻳﻦ ﺗﻤﺎﻳﺰها هستند، ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ رواﺑﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻄﺒﻖ ﺑﺮ اﻳﻦ رواﺑﻂ تولیدی‌اند و دﮔﺮﮔﻮن  ﮐﺮدن ﮐﻠﻴﻪ ایده‌های نشئت‌گرفته از این روابط اجتماعی”.»

ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ  ﮐﻪ در فرمول‌بندی اﻳﻦ اﻇﻬﺎرﻳﻪ، ﻣﺎرﮐﺲ از ﭼﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮ و ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ از ﻏﻠﺒﻪ ﺑﺮ ﭼﻬﺎر ﮐﻠﻴﺖ اﺳﺖ اراﺋﻪ ﮐﺮدﻩ. اﻧﻘﻼب ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﻣﺴﺘﻠﺰم ﻣﺘﺤﻮل ﮐﺮدن ﻣﺮدم و اﻓﮑﺎرﺷﺎن اﺳﺖ. اﻳﻦ ﮐﺎر ﻋﻤﻴﻖ‌ﺗﺮﻳﻦ دﮔﺮﮔﻮﻧﯽ‌ها را در زﻣﻴﻨﻪ‌های اﻗﺘﺼﺎدﯼ و ﺳﻴﺎﺳﯽ و رواﺑﻂ  و ﻧﻬﺎدهای اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ می‌طلبد. اﻳﻦ اﻧﻘﻼب در ﭘﯽ تخفیف قطب‌بندی‌های اﻓﺮاﻃﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﯽ‌ﺧﻮاهد ﺑﺮ همه‌ی اﺷﮑﺎل اﺳﺘﺜﻤﺎر ﻓﺎﺋﻖ ﺁﻳﺪ و ﻃﺒﻘﺎت را از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮد.

این‌یک ” اﻧﻘﻼب تمام‌عیار” اﺳﺖ، وﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﻪ مفهوم ﺗﺨﻴﻠﯽ. ﺗﮑﺎﻣﻞ ﻣﺎدﯼ و اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺸﺮﯼ ﻣﺒﻨﺎﯼ اﻧﻘﻼب بی‌سابقه‌ای را ﺗﺎ در  تاریخ ﺑﺸﺮ به وجود ﺁوردﻩ اﺳﺖ. اﻳﻦ اﻧﻘﻼﺑﯽ اﺳﺖ  ﺑﺮاﯼ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ جامعه‌ای ﺟﻬﺎﻧﯽ بر اﺳﺎس هم‌کوشی ﺁزادانه‌ی اﻧﺴﺎن‌هایی ﮐﻪ ﺁﮔﺎهانه و داوﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺧﻮد و دﻧﻴﺎ را ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﯽ‌دهند.

  ﺁﻳﺎ ﺁﻟﻦ بادیو  جوهر ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ را در “اﻳﺪۀ ﻧﺎب ﺑﺮاﺑﺮﯼ” ﺧﻮد ﻣﻨﻌﮑﺲ می‌کند؟ ﺧﻴﺮ. ﺁﻳﺎ این‌یک ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺧﻼﻗﺎﻧﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ احتمالاً ﻣﻔﻬﻮم ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ را ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ؟ بازهم ﺧﻴﺮ. ﺧﻮاهیم دید ﮐﻪ این اﻳﺪﻩ بادیو، “ﻧﺎﻣﺘﻐﻴﺮ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺘﯽ” ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﮐﻤﻮنیسم به ﻣﺘﻐﻴﺮی از  بورژوا دمکراسی است.»***

برهان عظیمی

۱۳ آذر ۱۳۹۵ مصادف با ۳ دسامبر ۲۰۱۶

توضیحات و لینک:

* برای خواندن بیانیه جمعی از دانشجویان دانشگاه های ایران به لینک زیر مراجعه کنید:

https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSehPOwLFWdBrKocpizlIrxIx05-mGjQfT8cKfRSplGX8RnfQA/viewform

** آلن بادیو فیلسوف فرانسوی، که قبلاً کرسی فلسفه در دانشگاه اکول نرمال سوپریور (ENS) و همچنین یکی از بنیان‌گذاران دانشکده فلسفه در “دانشگاه پاریس ۸ ” پاریس به همراه ژیل دلوز، میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار است. بادیو کتاب‌های زیادی است در مورد “مفاهیم بودن”، “حقیقت”، “رویداد و موضوع” نوشته است و ادعای می‌کند که نه پست‌مدرن و نه به‌سادگی تکرار مدرنیته است. بادیو در تعدادی از سازمان‌های سیاسی فعالیت داشته است و به‌طور منظم در مرد رویدادهای سیاسی مختلفی که در جهان رخ می‌دهد می‌نویسد. بادیو ادعا می‌کند که نظراتش به “احیای ایده کمونیسم” خدمت می‌کند.

*** برای مطالعه و آشنایی با کلیه نقد “سیاست آزادی‌بخش” آلن بادیو توسط رفیق لوتا به لینک زیر مراجعه کنید:

http://www.demarcations-journal.org/translations/farsi–badiou.pdf