گزارش دو هفته سفر به کوبا

برخی از دوستان از من خواستند که یادداشت های سفر به کوبا را که مربوط به سال ۲۰۰۰ می باشد و در نشریه ایران پست چاپ شدند به مناسبت فوت فیدل کاسترو دوباره در اینجا بیاورم.

با اینکه هنوز جزئیات جالبی در این یادداشت ها هست ولی ترجیح می دهم آن را همراه با ۲ توضیح زیر بیاورم.

۱- این مطلب مربوط به ۱۶ سال پیش است و مطالب و داستان ها مربوط به سال ۲۰۰۰٫

۲- بخشا نقطه نظرات من با ۱۶ سال پیش فرق کرده و می تواند نظرات امروزی من نباشند.

مطلب به نقل از کتاب: “از حجتیه تا کمونیسم کارگری”

از بابک یزدی

 

گزارش دو هفته  سفر به کوبا

 

 

گزارش‏ اختصاصى ایران‌پست از کوبا

 

 کنفرانس‏ سراسرى جوانان آمریکاى لاتین و کارائیب در هاوانا

دوازدهمین کنگره‌ى سراسرى دانش‏آموزان و دانشجویان آمریکاى لاتین و کارائیب از اول تا پنجم آوریل ۲۰۰۰ در شهر هاوانا برگزار شد. این کنگره با حضور بیش‏ از ۶۰۰۰ نفر (پنج هزار و دویست و هشتاد و سه مهمان جوان خارجى و حدود ۸۰۰ نفر جوان کوبائى) که بیشتراز سازمانهاى دانشجوئى  و دانش‏آموزى جوانان، زنان و … از کشورهاى مختلف آمریکاى شمالى، مرکزى و لاتین (برزیل، آرژانتین، پرو، نیکاراگوئه، پاراگوئه، گواتمالا، پاناما، مکزیک، السالوادر، ونزوئلا، کلمبیا، بلیز، کاستاریکا، کوبا، پورتریکو، پاراگوئه، هائیتى، شیلى، هندوراس‏، جامائیکا، اکوادر، کانادا، آمریکا، اتیوپى، آنگولا، یوگاندا، بولیوى، دومینیکن و صحرا دعوت شده بودند با حضور فیدل کاسترو افتتاح گردید. این کنگره هر دو سال یکبار با حضور نمایندگان غیر دولتى (NGO) تقریبا تمامى کشورهاى آمریکاى لاتین برگزار مى‌شود. امسال علاوه بر اعضاء از نمایندگان کشورهاى آمریکا و کانادا و بعضى دیگر از کشورها نیز به عنوان مهمان دعوت شده بود. حزب کمونیست کارگرى ایران تنها جریان کمونیستى و چپ ایرانى بود که رسما در این سمینار به عنوان مهمان شرکت کرده و حضور فعال داشت و با BANNER خود و دو سخنران در کمیسیونهاى روزهاى دوم و سوم آوریل حضور فعالترى داشت.

مهمانان خارجى براى یک و یا دو هفته دعوت شده بودند و آنها را در خوابگاههاى سه دانشگاه شبانه‌روزى لنین، سالوادر آلنده و هتل کوهاى سکنى داده بودند. هزینه‌ى مسافرت ۳۰۶ دلار آمریکائى (حدود ۴۵۰ دلار کانادائى) بود، که شامل آسایشگاه (و یا هتل)، غذا، بلیط هواپیما، مالیات فرودگاه و رفت و آمد به سمینارها مى‌شد. امکاناتى که در دسترس‏ مهمانان قرار گرفته بود تقریبا بیشتر از آن چیزى بود که خیلى از ماها انتظار داشتیم. در مجموع وضعیت خود کوبا از نظر اقتصادى و ثبات سیاسى به نسبت دو سال قبل که من در آنجا بودم و گزارشى مفصل نیز ارائه دادم خیلى بهتر شده بود. در خوابگاهها حوله ها و ملافه‌هاى نو و تعویض‏ آنها در هرسه روز انجام مى‌شد.

همچنین بازسازى و نوسازى بصورت چشم‌گیرى در خیلى از مناطق به چشم مى‌خورد. از فقر و کمبود آن زمان خیلى کاسته شده، وسایل لوکس‏ بیشتر به چشم مى‌خورد و علیرغم کمبودهایى که مشاهده مى‌شود، به نظر مى‌رسد که دولت آمریکا نه تنها نتوانسته‌ است آنها را در مقابل محاصره‌ى اقتصادیش‏ بزانو در‌آورد که مردم را مقاوم‌تر و منسجم‌تر نیز کرده است.

اما باز براى یک ناظر خارجى که تازه و براى اولین مرتبه به کوبا مى‌رود خیلى از کمبودها و نقاط ضعف را مشاهده مى‌کند. بخش‏ زیادى از این کمبودها بدون شک نتیجه‌ى محاصره‌ى اقتصادى بیش‏ از ۴۰ سال آمریکاست. اما نقاط ضعف و کمبودهایى نیز وجود دارد که به نظر من ربطى به سوسیالیسم و مارکسیسیم نداشته و هیچ توجیه مارکسیستى و سوسیالیستى نیز نمى‌شود برایش‏ تراشید و به نظر من ربط چندانى هم به محاصره‌ى اقتصادى پیدا نمى‌کند. برای نمونه اینکه هنوز مذهب در بعضى جاها حضور دارد. و یا در بعضى از خانواده‌هاى غیر حزبى در کوبا هنوز تا حدودى مردسالارى به شکلى حاکم است. یا اینکه کار در خانه را هنوز در بعضى موارد فقط زنان انجام مى‌دهند، مى‌شود گفت در اثر مرور زمان قابل حل باشد. اما وقتى علیرغم داشتن بیشترین سطح بالاى فارغ‌التحصیل و بالاترین تعداد دکتر به نسبت جمعیت در این کشور وجود دارد هنوز عدم نظافت و بهداشت در اکثر توالت‌هاى عمومى و حتى دانشگاه‌هاى هاوانا، هیچ توجیه سوسیالیستى براى آن نمى‌توان تراشید. همچنین عدم وجود یک آینه‌ى کوچک یک دلارى را در دستشوئیها چگونه باید توضیح داد؟

ما صبح ۲۷ مارس وارد هاوانا شدیم و تا روز اول آوریل ۵ روزى را براى سمینار فرصت داشتیم. پس‏ از یک روز استراحت روزهاى ۲۹ تا ۳۱ مارس را با کرایه کردن یک مینى‌بوس‏ به تور اطراف کوبا رفته، و از شهرهاى سانتاکلارا، وارادِرو، تِریناداد (با کشور تریناداد اشتباه نشود) و سانفیه‌گو دیدن کردیم. متأسفانه وقت رفتن به سانتیاگوى کوبا را پیدا نکردیم.

شهر سانتاکلارا محل دفن و بازمانده‌ى جسد و همچنین آثار دیگرى از چه‌گوارا است. مردم سانتاکلارا با اینکه چه‌گوارا آرژانتینى بوده، او را بیشتر کوبائى دانسته و او را فرزند و قهرمان خود مى دانند و این شهر به عنوان شهر چه‌گوارا مشهور است.  تمام آثار و بناهاى دیدنى این شهر به شکلى به چِه ربط پیدا مى‌کند. در بالاى محل دفن چه‌گوارا مجسمه‌ى بزرگى از اوست. در محل دفن موزه‌اى است از آثار باقى‌مانده از او، از سلاحها، رادیو، لباس‏ و … گرفته تا لوحه‌هاى افتخارى که به عنوان کارهاى داوطلبانه از کاسترو و دیگران نصیب او شده. یادآورى مى‌شود که چه‌گوارا مبتکر کارهاى داوطلبانه در کوباست و علیرغم شغل‌هاى رسمى خود به عنوان وزیر امور مالى، رئیس‏ بانک مرکزى و … در بیش‏ از ۳۶۰ کار داوطلبامه در کمتر از سه سال شرکت کرده و رکورد کار داوطلبانه را در جهان داراست. در محل دفن، چهره‌ى چه در وسط و حدود ۳۰ تن از همرزمان او که در نبردها و مأموریتهاى انترناسیونالیستى در کشورهاى مختلف با او بوده و هر کدام در کشورى جان خود را در این راه از دست داده است در دو طرف او قرار گرقته‌اند، و بدین طریق یاد همه‌ى آنان را گرامى مى‌دارند.

در میدان دیگرى از شهر بازمانده‌هاى آخرین قطار سربازانى را که باتیستا براى سرکوب انقلاب فرستاده و توسط گُردان چه گوارا (چه و نیروهاى تحت فرمان او) منهدم شده را مى بینى که باز به صورت موزه‌اى درآمده براى بازدید. شهر سانتاکلارا شهریست تمیز و مرتب و بیشتر اروپائى و حال و هوایى دیگر دارد.

شهر تریناداد بیشتر توریستى است و تقریبا ۲۰ دقیقه‌اى با دریا فاصله دارد. روز دوم را ما تا شب کنار دریا بودیم و به شنا و تفریح گذرانده و شب را در یک خانه‌ى محلى و رو به دریا اقامت گزیدیم.

با اینکه در کوبا مدرسه، هتل، بیمارستان، بانک، تاکسى، و فروشگاه خصوصى وجود ندارد، اما دولت براى رونق اقتصادى تنها در چند سال اخیر اجازه‌ى رستورانهاى کوچک خانگى و اتاقهاى خصوصى براى اجاره را به مردم داده است و صاحبان این مشاغل فقط مالیات ماهیانه به دولت مى‌دهند.

شب را پس‏ از شام به صحبت و بحث و تبادل نظر با صاحبخانه و همسرش‏ که از اعضاى حزب کمونیست کوبا بودند پرداختیم و تا ساعت ۲ بعد از نیمه شب در مورد مسائل جهانى، کوبا، شوروى سابق و … مشغول بودیم. شبى بود دوست داشتنى و فراموش‏ نشدنى.

حدود ساعت ۱۱ شب ۳۱ آوریل ما از تور اطراف کوبا به کمپ سالوادور آلنده در هاوانا بازگشتیم تا خود را براى برنامه‌ى افتتاحیه در فردا آماده کنیم. افتتاحیه برنامه در تئاتر کارل مارکس سر ساعت مقرر با ورود فیدل‌کاسترو و کف زدنهاى ممتد حضار شروع شد.  ورود فیدل‌کاسترو تقریبا با حداقل حفاظت امنیتى یعنى یک پزشک و دو محافظ و بدون جو پلیسى در میان مردم صورت گرفت و در پایان تا مدتى به دست دادن و احوالپرسى با حاضرین گذراند، تا اینکه یکى از حاضرین از علاقه‌ى زیاد او را از پشت بغل گرفت و همین مسئله باعث شد که مسئولین امنیتى نگذارند او بیشتر با مردم باشد.

برنامه با سخنرانى مسئول کنگره سراسرى جوانان آمریکاى لاتین شروع و با سخنرانى مسئول فدراسیون دانشجویان کوبا حسن پرز (که خیلى پرشور است و به فیدل دوم مشهور است) ادامه یافت.

یادآورى میشود که تمام سخنرانیها به چهار زبان اسپانیائى، انگلیسى، فرانسه و پرتقالى پخش‏ مى‌شد. بدینصورت که سخنرانى به اسپانیائى ایراد مى‌شد و انگلیسى، پرتقالى  و فرانسه زبانان از گوشى توسط مترجم (Translator) استفاده کرده و برنامه را به زبان خود گوش‏ میدادند.

پس‏ از سخنرانى حسن پرز بیش‏ از ۱۰۰ کودک بین ۵ تا ۱۲ ساله با رقص‏ دسته جمعى و بسیار ماهرانه و شاد خود همه‌ى حاضرین را به وجد آوردند. کودکان هر چند نفر خود را به شکل و سمبل یکى از کشورهاى آمریکاى لاتین در آورده و با لباس‏ و یکى از مشاغل آنها مى‌رقصیدند و برنامه اجراء میکردند. سپس‏ گروه کُر کوبائى بدون هیچ گونه آلت موسیقى یکى از بهترین برنامه‌هاى خود را اجراء کرد و قشنگى کار در آن بود که صداى اکثر آلات موسیقى را آنها با دهان خود در مى‌آوردند. برنامه‌ى افتتاحیه با دکلمه‌اى بلندبالا از یک شاعر معروف آمریکاى لاتین به پایان رسید.

دومین روز برنامه

روز دوم آوریل شرکت کنندگان به چهار گروه (کمیسیون) مختلف تقسیم شده و هر کدام در سمینارى در محل مخصوصى شرکت داشتند. تم سمینارها عبارت بود از: جنسیت، هویت و فرهنگ، نئولیبرالیسم و جنبش‏ دانشجوئى، محیط زیست و آینده‌. انتخاب سمینارها در روز ورودیه به عهده‌ى افراد گذاشته شده بود و ما جنسیت، هویت و فرهنگ را انتخاب کرده بودیم.

در سمینار نمایندگان گروهها و احزاب و سازمانهاى مختلف نقطه نظرات خود را ارائه مى‌دادند. اکثر آنها (بغیر از ۴ جریان) تا حدودى به مسئله اشاره کرده و به نظر من بیشتر به مسائل حاشیه‌اى مى‌پرداختند. حزب کمونیست کارگرى ایران یکى از ۴ جریانى بود که در این روز به مسئله بى‌حقوقى زنان و جوانان در ایران و دیگر کشورهاى اسلام زده از جمله افغانستان و عربستان سعودى اشاره کرد و با ذکر آمار و ارقام به افشاى رژیمهاى حاکم در این کشورها پرداخت. در اینجا بخشى از سخنان نماینده‌ى حزب کمونیست کارگرى را که در سمینار ارائه کرد نقل میکنم:

“من به اینجا نیامده‌ام تا در مورد موقعیت زنان و جوانان در آمریکاى لاتین صحبت کنم. چون تقریبا در این مورد همگى صحبت کردند و در ضمن اطلاعات من در این مورد از آنان بیشتر نیست؛ اما مى‌خواهم در مورد وضعیت زنان و جوانان در گوشه دیگرى از جهان، یعنى نه تنها ایران، بلکه بیشتر کشورهاى اسلام زده را در حد توان و وقتم در اختیار شما قرار دهم. در افغانستان هیچ زنى حق تحصیل ندارد. در عربستان سعودى هیچ زنى حق رانندگى ندارد. در تمامى کشورهاى اسلام زده هیچ زنى حق خروج از منزل بدون پوشیدن حجاب اجبارى، و حق مسافرت بدون اجازه شوهر و یا پدرش‏ (در صورت زیر ۱۸ سال بودن) را ندارد. در ایران زنان از بیش‏ از ۱۰۰ موضوع درسى در دانشگاههاى کشور محرومند.  این لیست مى‌تواند همچنان ادامه پیدا کند اما وقت جلسه اجازه‌ى بیشترى نمى‌دهد”.

در بخش‏ دیگرى از صحبتش‏ نماینده‌ى حزب کمونیست کارگرى اشاره کرد که “بعضى از رفقا و دوستان در اینجا اشاره کردند که مشکل مسئله‌ى زنان از خانواده، پدر، برادر، شوهر و … است و با حل اینگونه مشکلات مسئله زنان قابل حل است. من تأئید مى‌کنم که بخشى از مشکلات اینگونه است و با حل اینها (در صورت حل شدن) بخشى از مشکلات زنان قابل حل است. ولى رفقا فراموش‏ نکنید که همه این مشکلات در جوامع سرمایه‌دارى مطرح است و اگر همه‌ى پدران و شوهران و برادران هم ایده‌ال ما بشوند، جامعه‌ى سرمایه‌دارى دوباره آنها را بازتولید خواهد کرد. بقول کارل مارکس: “هیچ جامعه‌اى رها نخواهد شد مگر اینکه زنان آن رها شده باشند و زنان رها نخواهند شد مگر با انقلاب سوسیالیستى”. جامعه سرمایه‌دارى مانند هیولایى است که براى استثمار انسانها در زمانها و مکانهاى مختف بر حسب نیاز از ابزارهاى مختلفى استفاده مى‌کند. مذهب یکى از این ابزارهاست. فاشیسم وسیله دیگرى است و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم ابزارهاى دیگر. ما تجربه فاشیسم هیتلرى را در آلمان داریم. دولتهاى اسلامى در حال حاضر در ایران، افغانستان و عربستان سعودى شکل دیگرى از جامعه سرمایه دارى هستند. در آفریقاى جنوبى سالها سیستم کاپیتالیستى خود را به شکل راسیسم نشان داد. براى نجات نه تنها زنان، بلکه مردان و جوانان و همه اقشار و طبقات تحت ستم دیگر هم، تنها و تنها انقلاب سوسیالسیتى است که راه نجات است و پیش‏درآمد همه‌ى آنها”.

سخنان نماینده‌ى حزب کمونیست کارگرى با استقبال فراوان و کف زدنهاى ممتد مواجه شد.

در اوایل سمینار یکى از سخنرانان فاکتى از ژان پال رهبر کاتولیکهاى جهان آورد که “ما باید جایگاه زنان را به آنها بدهیم” که نماینده یکى از احزاب کمونیست در نوبت خود به او برخورد محکمى کرد و توضیح داد که “ژان پال در جایگاه مردسالارانه و مذهبىِ خود مى‌خواهد به زنان جایگاه بدهد. زنان باید جایگاه و نقش‏ خود را در جامعه خود بدست بیاورند و جایگاهى که از طرف ژان پال به آنها داده شود بیشتر از آشپزخانه، کار در منزل و بچه‌دارى نخواهد بود”.

این سمینار در یکى از دانشگاههاى پزشکى هاوانا برگزار شد و ناهار نیز در همانجا سرو گردید. بحث و گفتگو تا ساعت ۶ عصر ادامه داشت و حدود ساعت ۸ شب به کمپ آلنده باز گشتیم.

سازماندهى و تدارک براى بیش‏ از ۶۰۰۰ نفر، سرو غذا حتى در خارج از کمپ در کمتر از یکساعت به این تعداد و … تجارب و درس‏ جدیدى براى من، و یادآورى گذشته‌ى نه چندان دور براى بعضى از رفقاى حزبى بود که در آن زمان در کوه بوده و خاطرات مبارزه‌ى آن زمان (در کومه‌له‌ى سابق) را برایشان زنده مى‌کرد.

شبها در هر گوشه‌اى از کمپ، هر گروهى براى خود میز کتاب یا وسایل تبلیغ و معرفى خود را چیده بود. در گوشه‌اى دیگر موسیقى و رقص‏ و آواز از هر طرف شنیده مى‌شد. این پدیده مرا به یاد روزهاى پس‏ از انقلاب ۵۷ و اطراف دانشگاه، میزهاى کتاب، بحث‌ و مجادله و … مى‌انداخت. اما در آنجا از چماقداران حزب‌اللهى و توجیه‌کنندگان اکثریتى ـ توده‌ایشان خبرى نبود. تنها کمبودى که ما داشتیم وقت بود. در هر لحظه چندین گروه مختلف در نقاط مختلف حول موضوعات مختلف جلسه داشتند و آن موضوع را دنبال مى‌کردند. در بعضى وقتها دوست داشتیم در چند جلسه در آن واحد شرکت کنیم و چاره‌اى نداشتیم که فقط یکى را انتخاب کنیم و بقول گفتنى اصلى فرعى کنیم. بطور نمونه در جلسه‌اى Workshop (پى) که در کمپ آلنده به مناسبت مسئله کبک و جدائى آن در شب دوم برگزار شد رفیق عزت ملکى از حزب کمونیست کارگرى فعالانه شرکت کرد و به مدت ۱۵ دقیقه (در سه دور) سخنرانى کرد و موضع حزب را در این مورد توضیح داد و اینکه بورژوازى و سیستم سرمایه‌دارى کبک و انتاریو نمى‌شناسد. او خاطر نشان کرد که دولت کبک به همان اندازه استثمارگر است که دولت انتاریو، و راه نجات اتحاد سراسرى پرولتاریاست. صحبتهاى عزت تا ساعتها پس‏ از جلسه نیز با تعداد زیادى از نمایندگان و اعضاى جریانات مختلف ادامه داشت و مورد توجه و علاقه‌ى خیلى‌ها قرار گرفت.

روز سوم کنگره باز ما به دانشگاه پزشکى هاوانا رفته و به سمینارى که در مورد جنبش‏ جوانان و بحران هویت را به بحث گذاشته بودند رفتیم. این جلسه از ساعت ۱۰ صبح تا حدود ٣ بعد از ظهر ادامه داشت.

پس‏ از اعلام برنامه و توضیحات لازم یکى از ایرانیان رادیکال و مبارز ساکن کانادا که با مسائل کوبا آشنا بوده و به کوبا و فیدل کاسترو علاقه ویژه‌اى دارد حدود ۵ دقیقه سخنرانى کرد. او در صحبتش‏ به مسئله برخورد دولت و پلیس‏ کانادا به بومیان کانادائی پرداخت و اینکه برخورد پلیس‏ باعث یخ زدن و مرگ دو تن از آنان شده و همینطور بطور خلاصه به وضعیت بى‌خانمانها در کانادا اشاره کرد. در بخش‏ دیگرى از صحبتش‏ این دوست به افشاى پلیس‏ و دولت آمریکا و چگونگى برخورد به تظاهرات سیاتل اشاره کرد و در پایان ضمن محکوم کردن محاصره اقتصادى کوبا توسط آمریکا به امتیازاتى که در کوبا علیرغم بیش‏ از ۴۰ سال این محاصره به دست آورده و در خیلى موارد سرآمد جهان است پرداخت.

مریم نمازى از سازمان جوانان کمونیست از جمله ایرانى دیگرى بود که در این سمینار به مدت ۱۰ دقیقه سخنرانى کرده و در مورد نسبیت فرهنگى به تفصیل سخن گفت. مریم سیستم سرمایه‌دارى را باعث تمامى بدبختیها و مصائب کنونى جوامع دانست و در مقابل فرهنگ سرمایه دارى و اسلامى وی فرهنگ سوسیالیستى، انقلابى، پیشرفته و مترقى را آلترناتیو حزب کمونیست کارگرى ایران خواند.

پس‏ از ناهار به جلو دفتر حفاظت از منافع آمریکا در کوبا رفتیم که نقش‏ کنسولگرى آمریکا در کوبا را دارد. در جلو این محل اخیرا به مناسبت پس‏ ندادن الیان گونزالس‏ (کودک ۶ ساله‌اى که توسط مافیاى آمریکا و باند ضد انقلاب طرفدار باتیستا دیکتاتور سابق کوبا در میامى به گروگان گرفته شده است) مجسمه‌اى از خوزه مارتى شاعر، مبارز، قهرمان و به روایتى پدر مردم کوبا درست کرده‌اند. خوزه مارتى در این مجسمه با یک دست کودکى را در بغل گرفته و با دست دیگر اشاره به کنسولگرى آمریکا دارد بدین معنى که بچه ‌مرا دزدیده است و از نظر سمبلیک قشنگ و جالب است.

در این مراسم که با حضور فیدل کاسترو و به افتتاح این محل که سالن اجتماعات جوانان است و تریبونال جوانان نام گرفته و به محل جشن و شادى آنها اختصاص‏ داده شده ده‌ها هزار نفر حضور داشتند. حضور کاسترو در محیط باز و در میان ده‌ها هزار نفر و تقریبا به مدت ۵ ساعت نشان اعتماد به نفس‏ و هنوز توده‌اى بودن او را به نظر من به نمایش‏ مى‌گذاشت.

 ما از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۱۰ شب در این محل بودیم و پس‏ از دو سخنرانى، رقص‏، شادى، موسیقى و باله کوبائى تماشا مى‌کردیم.  یکى از سخنرانان باز در این مراسم حسن پرز مسئول فدراسیون دانشجویان کوبا و یا به قول کوبائیها “فیدل دوم” بود که با شور و احساس‏ فراوان، بدون نت و بسیار قوى سخنرانى کرد.

اولین پرچمى که در این مراسم بالا رفت پرچم حزب کمونیست کارگرى ایران بود که پس‏ از آن پرچمهاى دیگرى از کشورهاى آمریکاى لاتین بدان اضافه شد و در پایان دهها پرچم از احزاب و سازمانهاى مختلف چپ و کمونیستى دیگر در این مراسم برافراشته شد. جالب توجه این بود که یکى از رفقاى عضو حزب کمونیست کارگرى که مدتى است به کوبا رفته و ساکن آنجاست و ارتباطش‏ با حزب تقریبا قطع شده بود در این مراسم بود و با دیدن پرچم حزب به نزد ما آمد و با احساس‏ خوشحالى به ماها پیوست.

روز چهارم باز تا ساعت سه بعد از ظهر به ادامه بحث‌ها در سمینارها پرداخته شد. پس‏ از صرف ناهار و استراحت ما را به گفت و گو با مردم و کمیته‌هاى دفاع از انقلاب Committee Defenced for Revolution (CDR) بردند، که خود آنها آن را Nighbourhood مى‌نامیدند.

از ساعت ۷ بعد از ظهر تا تقریبا ۱ بعد از نیمه شب تعداد ۵۳۰۰ نفر مهمان خارجى در شهر هاوانا با مردم و کمیته‌هاى دفاع از انقلاب با مردم بودیم و در محل‌هاى مختلف با آنها صحبت مى‌کردیم. ما در CDR شماره ۶۹ بودیم. ما بجز این CDR توانستیم ۳ CDR دیگر را نیز ببینیم. در همه آنها مردم با شادى و صمیمت از ما استقبال مى‌کردند و آنچه را که داشتند با ما با خلوص‏ هرچه تمامتر تقسیم مى‌کردند. کودکان براى ما از سرودها، شعرهاى انترناسیونالستى و یا از چه‌گوارا و انقلاب مى‌خواندند و از بچه‌هاى شش‏ هفت ساله تا افراد مسن بالاى شصت و هفتاد سال با ما از خود و انقلاب و تجربه و غم وشادیشان مى‌گفتند. حدود ۵۳۰۰ مهمان خارجى در شهر هاوانا شبى را با مردم بودیم و با آنها و در جشن و شادیشان شریک بودیم و آن شب یکی از رفقاى کردستان ما را به یاد شوراهاى مردمى کردستان انداخته بود و فداکاریهاى مردم براى پیشمرگان در سالهاى اوایل انقلاب.

مراسم اختتامیه و پایانى.

 

روز ۵ آوریل دوباره در ساعت ۹ صبح به محل تئاتر کارل مارکس‏ برده شدیم. اعضاى کنگره بترتیب سخنرانى کرده و بیشتر قطعنامه‌ها خوانده ‌شده و به اعضاء نوشته و اعلام میشد. پس‏ از آن نمایندگان و مسئولین براى دور جدید انتخاب شدند. در این روز همه بدون اینکه کسى بگوید، منتظر ورود و سخنرانى فیدل کاسترو بودند. حدود ساعت ۵ بعد از ظهر بود که فیدل با دو محافظ و این مرتبه بدون دکترش‏ با کف زدنهاى ممتد حضار وارد شد.

تا ساعت ۷ شب موسیقى و رقص‏ و نمایش‏ بود و کم‌کم داشتیم از صحبت کردن فیدل ناامید مى‌شدیم که فریاد یکپارچه فیدل فیدل از هر گوشه بلند شد، و شعارهایى مبنى بر اینکه خواهان صحبت کردن او هستند. و همچمین شعار زیر:

 Fidel, Fidel, que tiene Fidel que los impererialistas no pueden con el (فیدل، فیدل، فیدل چى دارد که امپریالیسم تاکنون نتوانسته او را از پاى درآورد!)

بالاخره ساعت هفت و پانزده دقیقه فیدل کاسترو، پیرمرد ۷۷ ساله ای که خیلى هم سرحال به نظر مى‌رسید با فریاد فیدل فیدل حضار پشت تریبون رفت. او در آغاز قول داد سخنرانى کوتاهى داشته باشد،  بلافاصله خنده حضار بود که سراسر سالن را فرا گرفت. چون کمترین سخنرانى او تا به حال ۵ ساعت بوده است. سخنرانى فیدل که حدود ۴ ساعت طول کشید و چون قول داده بود یکى از کوتاهترین سخنرانیهایش‏ شد. فیدل در پایان خودش‏ هم تعجب کرد که توانسته در حدود ۴ ساعت سخنرانیش‏ را به پایان برساند. او خیلى تسلط داشت، بدون یادداشت صحبت مى‌کرد و سر پا ایستاده بود و در این ۴ ساعت فقط ۲ دفعه بخشى از لیوان آبش‏ را بالا کشید. سخنرانى وی شامل ۲ قسمت مى‌شد. قسمت اول مربوط به انتقادى بود که دول غربى و بویژه آمریکا از او دارند و مى‌گویند در کوبا سیستم دیکتاتورى است. اینکه چرا امریکا کوبا را محاصره اقتصادى کرده و اینکه چرا در سازمان ملل کوبا را به دستور آمریکا به دلیل “عدم رعایت حقوق بشر” محکوم مى‌کنند بخش‏ دیگرى از قسمت اول سخنرانى فیدل بود. قسمت دوم سخنرانى فیدل در ارتباط به گروگان گرفتن الیان گونزالس‏ و سیاست آمریکا در این مورد، و همچنین جواب کوبا به آمریکا بود.

کاسترو در قسمت اول سخنرانیش به آمار و ارقامى اشاره کرد که تقریبا در سراسر جهان بى‌نظیر است. برای مثال “در مدت ۴ ماه در سراسر کوبا حتى یک پنجره بخاطر دزدى شکسته نشده است. در عرض‏ ۴۱ سال حتى یک قتل در کوبا اتفاق نیفتاده است. علیرغم محاصره اقتصادى آمریکا حتى یک مدرسه، بیمارستان و یا کودکستان بسته نشده و حتى یک نفر بیکار،  بى خانه و یا بى‌غذا در کوبا وجود ندارد. در عرض‏ یکماه بیش‏ از ۵۰۰۰ ایده و نقطه نظر مختلف از سراسر کوبا از مردم جهت بهبود و بهتر شدن کارها و اوضاع  دولت و ملت جمع‌آورى شده است. ۹۹ درصد مردم کوبا در انتخابات شرکت کرده و همین درصد واجد انتخاب شدن نیز هستند. کاندیداها را در کوبا مردم کاندید مى‌کنند و نه حزب کمونیست. حتى دانش‏آموزان، دانشجویان و جوانان در پارلمان کوبا حضور دارند. این نمونه را نیز در جهان نداریم. کاسترو در اینجا این آمار و دمکراسى را مقایسه کرد با آمار و دمکراسى آمریکا که ۹۹ درصد مردم واجد شرایط انتخاب شدن نیستند. چون در انتخابات آمریکا هر کاندید باید حداقل ۹۰ میلیون دلار براى هزینه انتخاباتیش داشته باشد‏. و گفت آنها رژیم خود را دمکراسى مى‌نامند و ما را دیکتاتورى!

کاسترو در بخش‏ دیگرى از سخنرانیش‏ اشاره کرد که ما خیلى چیزها را زمانى که انقلاب را شروع کردیم نمى‌دانستیم ولى در مسیر مبارزه یاد گرفتیم. سیستم حکومتى ما برمبناى شورائى و بقولى Round Table Discussion است. فیدل اشاره کرد که اولین مرتبه این را من در نشست ۷ نفرى در کوه‌هاى سیرا مااسترا با رائول، چه‌گوارا و … یاد گرفتم و تاکنون نیز این روال ادامه داشته. تصمیمات را شورا و شورائى میگیریم و به همین دلیل توانسته‌ایم بیش‏ از ۵۰۰۰ عقیده را در عرض‏ یک ماه جمع‌آورى کرده و به دقت  تک‌تک آنها رامطالعه کرده و در تصمیم‌گیریهاى شورائیمان دخالت دهیم.

فیدل اشاره کرد که ما را محکوم مى‌کنند که حقوق بشر در کوبا رعایت نمى‌شود. کوبایى که ۴۰ هزار سرباز آن در آنگولا به مردم آنجا داوطلبانه خدمت مى‌کنند. هزاران دکتر ما در کشورهاى آمریکاى لاتین و آفریقایى داوطلبانه در خدمت مردمند. دکترهاى ما در عراق به درمان افتخارى کودکان مى‌پردازند. فقط در نیکاراگوئه ما هزار دکتر و سه هزار معلم داریم که در خدمت مردمند. ۲۴ هزار دانش‏ آموز خارجى در کوبا مشغول تحصیل رایگانند. مرگ و میر کودکان از ۶۰ نفر در هزار نفر قبل از انقلاب به ۷ نفر در هزار نفر رسیده و سن متوسط در کوبا ۷۶ سال است. که حتى در بهترین کشورهاى جهان کم نظیر است. ۶۰ هزار کودک در کوبا به مدرسه مخصوص‏ معلولین مى‌روند. به همین دلیل یک شخص‏ کور مادرزاد در کوبا مى‌تواند به دانشگاه برود و سخنران ماهرى نیز بشود و این نمونه‌ها را ما کم نداریم. در کوبا مالکیت خصوصى بر مدارس‏، بانک‌ها، مدرسه‌ها، بیمارستانها، و کارخانه و کاگاه‌ها وجود نداشته و نخواهد داشت. نصب تصویر مقامات رسمى در ادارات ممنوع است (در کوبا عکسى از کاسترو و مقامات رسمى دولت در ادارات دولتى و …  وجود ندارد، ولى سراسر کوبا پر است از تصاویر چه‌گوارا.)

در بخش‏ دیگرى از سخنرانیش‏ فیدل به این مسئله پرداخت که چرا علیرغم سقوط شوروى و دیگر کشورهاى بلوک شرق ما توانستیم مقاومت کنیم و سرزنده بیرون بیائیم. او اشاره کرد که در کوبا انقلاب وارداتى نبود. بعد از جنگ دوم جهانى به زور بخشى از کشورها را به ناتو و برخى را به ورشو تقسیم کردند. در کوبا انقلاب با مردم شروع شد و با مردم نیز پیش‏ رفته و مى‌رود. یک دلیل دیگرى که کاسترو براى بقاى بقول خودش‏ سیستم سوسیالیستى کوبا اعلام کرد به ادعاى او فرهنگ و شعور بالاى سیاسى مردم کوباست. کاسترو اشاره کرد که ما ۲ هزار معلم افتخارى به نیکاراگوا فرستادیم و ضد انقلاب ۲ تن از آنان را  ترور کرد. بلافاصله ۱۰۰ هزار معلم براى رفتن براى مأموریت انترناسیونالیستى ثبت نام کردند. و این نشان از فرهنگ بالا، شعور سیاسى و انترناسیونالیستى مردم کوباست. همین فرهنگ بالا باعث شد که زمانى که ما از ۳۰۰۰ کالرى مورد نیاز در روز، به هر نفر پس‏ از سقوط شوروى تنها ۳۰۰ کالرى (یعنى یک‌دهم مورد نیاز) مى‌رسید مردم بجاى شورش‏ و اعتراض‏، استقامت و مقاومت کردند. و این باز یعنى فرهنگ و شعور سیاسى بالا و انقلابى. طبق آمار سازمان ملل تعداد فارغ التحصیلان کوبا به تنهایى دو برابر فارغ التحصیلان کل کشورهاى آمریکاى لاتین است. و این یعنى کشور کوبا به تنهایى بیش‏ از سى کشور آمریکاى لاتین فارغ التحصیل دارد. باز هم ما را متهم مى‌کنند که حقوق بشر رعایت نمى‌شود! آزادى نیست! دیکتاتورى است.

در بخش‏ دوم سخنرانیش‏ فیدل کاسترو به جریان گروگان گیرى الیان گونزالس‏ پرداخت و اینکه چرا حالا که حتى دادگاه خود آمریکا رأى به تحویل دادن الیان به پدرش‏ را داده، باز مافیا، CIA و باند ضد انقلاب ساکن در میامى که ادعاى کفالت الیان را دارند از تحویل او سرباز مى‌زنند. و همچنین اشاره و ثابت کرد که چرا ما طبق استانداردهاى بین‌المللى باید ۲ دکتر، ۲ معلمى که با الیان در این چند سال کار مى‌کرده‌اند، ۲ متخصص‏ کودکان، ۲ روانپزشک پدر و نامادرى الیان، برادر او و همچنین ۱۲ تن از همکلاسیها و هم سن و سالانش‏ را براى اینکه احساس‏ راحتى کند به آمریکا بفرستیم. او اشاره کرد که این کودک بیش‏ از چهار ماه است که از خانواده، همکلاسیها، هم زبانیها و … دور بوده و کاملا به شکل گروگان در دست مافیاى میامى ایزوله بوده و تا بخواهد به شکل نورمال خود بازگردد به تمام اینها طبق نورمهاى بین‌المللى احتیاج دارد. او گفت: اگر لازم باشد حتى خود من هم براى گرفتن الیان به آمریکا بروم دریغ نخواهم کرد.

در پایان سخنرانى فیدل کاسترو روى این نقطه تأکید کرد که تمامى این فشارها بر ما براى این است که ما هنوز مارکس‏ و مارکسیسم را رها نکرده و نخواهیم کرد. تمامى این فشارها براى این است که ما لنین و انگلس‏ را رها نکرده و نخواهیم کرد. ما مالکیت خصوصى بر ابزار تولید را برسمیت نشناخته و نمى‌شناسیم. ما باز هم براى مبارزه هرچه بیشتر آماده‌ایم. او هم چنین خطاب به ما مهمانان خارجى اشاره کرد که وقتى ما مى‌گوئیم:

Viva la Revolucion,Viva el socialismo, atria o Muerte Venceremos (زنده باد انقلاب، زنده باد سوسیالیسم، یا سرزمین مادرى و یا مرگ) منظورمان فقط کوبا نیست، منظورمان آمریکاى لاتین نیز هست. منظورمان انقلاب در سراسر جهان و سوسیالیسم براى سراسر جهان نیز هست و این است که ما را رها نمى‌کنند.

ساعت ۱۱ شب سخنرانى فیدل به پایان رسید و خودش‏ نیز تعجب کرد که توانسته به این زودى سخنرانیش‏ را به پایان برساند. به شوخى گفت باور نمى‌کنم فیدل کاسترو و سخنرانى به این کوتاهى!

پس‏ از سخنرانى فیدل در خارج از تئاتر کارل مارکس‏ بلافاصله در کمتر از یکساعت به بیش‏ از شش‏ هزار نفر شام داده شد. سازماندهى و نظم آنها در خیلى موارد قابل تمجید و ستایش‏ بود. ساعت ۱۲ نیمه‌شب عازم کمپ آلنده شدیم.

این نقطه را باید یادآورى کنم که با هر عضو حزب کمونیست کوبا که ما صحبت مى‌کردیم، از جوان، نوجوان و مسن، نه تنها به اوضاع کوبا، که به اوضاع جهانى نیز تسلط داشت و فورموله صحبت مى‌کرد. و خیلى خونسرد و متین مسائل خود و جهان را از نقطه‌نظر حزب تشریح کرده به نظرات و انتقادات ما به دقت گوش‏ مى‌داد و نقطه نظرات خود را به راحتى ارائه مى‌کرد. (اینکه موضع حزب کمونیست کوبا چپ و یا راست است، و یا اینکه آنها چقدر مارکسیستند و یا سوسیالیست را پیاده کرده‌اند بحث این نوشته نیست. اما تسلط آنها و تربیت حزبیشان واقعا قابل تقدیر است.) و من حسادت مى‌بردم که خیلى از کادرهاى بعضى از جریانات چپ کشورمان نصف یک عضو جوان و حتى نوجوان  حزب کمونیست کوبا به مارکسیسم و اوضاع جهانى آگاهى و تسلط ندارند. و اگر در کوبا حتى نسیمى از سوسیالیسم هم وزیده باشد علیرغم انتقادات و ایرادات وارده به نظر من باید بدون چون و چرا از این نسیم دفاع کرد و محاصره‌ى اقتصادى آمریکا را افشاء و محکوم کرد.

در این سفر ما با نیروهاى چپ و رادیکال فراوانى آشنا شدیم و مبادله اطلاعات و آدرس‏ نمودیم. خیلى براى من آموزنده بود.

مصاحبه با الینا از سازمان جوانان کمونیست کوبا

 در پایان من مصاحبه‌اى با یکى از اعضاى جوان حزب کمونیست کوبا داشتم که در اینجا مى‌آورم.

الینا دختر جوان ۱۹ ساله‌اى که دو شب آخر در خوابگاه ما بود. او عضو جوانان کمونیست کوباست. عاشق فیدل است و از برخورد و انتقاد به فیدل بسیار حساس‏ است. اعضاى حزب و بیشتر کوبائیها فیدل را مثل چه‌گوارا Comandante  یعنى فرمانده مى‌نامند. الینا خیلى خونسرد است و انگلیسى را به خوبى و با تسلط صحبت مى‌کند. سال دوم دانشگاه است و قرار است معلم کودکستان شود. بسیار بچه‌ها را دوست دارد و بدین دلیل این شغل را انتخاب کرده است. وقتى از او خواستار مصاحبه براى ایران پست شدم، دو پیش‏ شرط گذاشت یکى اینکه از او فیلم بردارى نکنم، دوم اینکه صدایش‏ ضبط نشود. بدون اعتراض‏ از او دلیلش‏ را پرسیدم، با خونسردى جواب داد تا کنون خیلى‌ها از بخشها و قطعات مختلف صحبت‌ها و سخنرانیهاى اعضاى حزب سوء اسنفاده کرده، آنها را مونتاژ کرده و بر علیه خود ما استفاده کرده‌اند. برایش‏ توضیح دادم که ایران پست یک هفنه نامه‌ى رادیکال و چپ‌گراست. خیلى از رفقاى ما در آن قلم مى‌زنند با اینهمه من ترجیع میدهم تو راحت باشى و فیلمبردارى نشود.  قرار را در فردا شب یعنى هفتم آوریل ساعت ۹ شب با الینا گذاشتم. فردا شب سر ساعت الینا سر قرار آمد و خلاصه‌ى مصاحبه ما بدین منوال بود:

سئوال: جمعیت کوبا در زمان انقلاب چقدر بود و حالا چقدر است؟

جواب: در زمان انقلاب ما کمتر از ۷ میلیون جمعیت داشتیم  و حالا حدود ۱۱ میلیون نفر داریم.

س: رشد جمعیت در کوبا در حال حاضر چگونه است؟

ج: رشد جمعیت در کوبا در حال حاضر تقریبا صفر است، ولى جاى نگرانى نیست چون جمعیت جوان ما بالاست.

س: تعداد اعضاى حزب کمونیست کوبا چقدر است؟

ج: دقیقا نمى‌دانم اگر هم مى‌دانستم نمى‌گفتم ولى حدس‏ میزنم حدود نیم میلیون نفرى باشیم.

س: مسئله‌ى بیسوادى در کوبا چگونه ریشه‌کن شد و آمار چگونه بوده و هست؟

ج: بیش‏ از ۶۰ درصد جمعیت ما در آغاز انقلاب بیسواد بودند. زمانیکه کماندانته فرمان مبارزه با بى‌سوادى را داد تمامى دانشگاهها و مدارس‏ عالى تعطیل شدند و قرار بر این بود که هر کسی که‏ خواندن و نوشتن بلد است یا روانه روستاها شود و یا در محل خود کسى را پیدا کرده و او را آموزش‏ دهد. البته از طریق رادیو و تلوزیزیون راهنمائى لازم را به معلمین مى‌کردند. سه سال بعد ما در سراسر کوبا حتى یک نفر نداشتیم که خواندن و نوشتن را نداند. و این آغاز کار بود که همچنان ادامه دارد. در حال حاضر هشتاد درصد کوبائیها از دانشگاه فارغ التحصیل مى‌شوند. و تحصیلات تا کلاس‏ نهم اجبارى است و نه انتخابى و شاید یکى از دلایلى هم که دولت کوبا را دیکتاتورى مى‌دانند همین باشد.

بابک یزدى: اگر وقت بود به این مسئله هم مى‌پردازیم.

س: مسئله‌ى اعدام در کوبا وجود دارد یا خیر؟

ج: متأسفانه بله. ما پس‏ از انقلاب اعدام را از قانون اساسیمان لغو کردیم و تنها موردى که در سالهاى قبل داشتیم اعدام یک جنرال ارتش‏، برادر و همکارش‏ بود که با شبکه جهانى حمل و نقل و فروش‏ مواد مخدر دست داشتند. اینها علیرغم اینکه به انقلاب وفادا بودند و پولى که از این طریق بدست آورده بودند خرج انقلاب مى‌کردند ولى دادگاه ویژه‌ى نظامى آنها را به اعدام محکوم کرد. ما معتقدیم با کارهاى ناشایست نمى‌شود به اهداف انقلابى دست یافت.  فیدل نیز با ریختن اشک حکم آنها را تأئید کرد. این تنها موردى بود که ما پس‏ از انقلاب اعدام داشتیم. اما در سالهاى اخیر چون آمریکا دریافت که مشکلات و محاصره‌ى اقتصادیش‏ نتوانسته است ما را از پاى درآورد، دست به حیله‌ى تازه‌اى زد و به تعداد مزدورانى که توسط CIA، مافیا و ضد انقلاب در میامى اجیر مى‌شدند افزود. تعداد بمب گذاریها در مکانهاى عمومى مثل هتلها و محل رفت و آمد توریستها توسط این مزدوران افزوده شد، تا از آمدن توریستها جلوگیرى کرده، کشور را ناامن جلوه دهد. در اینجا بود که قانون مجازات اعدام دوباره در مجلس‏ مورد بحث و به تصویب رسید. من فکر نمى‌کنم پس‏ از تصویب این قانون تا به حال کسى در کوبا اعدام شده باشد. بطور نمونه بمب گذارانى که ۲ سال پیش‏ از نیکاراگوئه اجیر شده بودند و حدود ۱۷ بمب در چاههاى نفت کوبا کار گذاشته بودند و در بعضى هتلها، که خوشبختانه با هوشیارى مردم و نیروهاى امنیتى کوبا بیشتر آنها قبل از منفجر شدن کشف و خنثى شدند، همگى آنها دستگیر شدند. آنها همگى اقرار کردند که به هر کدام از آنها از طرف CIA نیم میلیون دلار آمریکائى قول داده شده بوده که بخشا پرداخت شده بوده و بقیه بعد از عملیات قرار بوده به آنها پرداخت شود. هنوز هر ۴ نفر آنها در زندان هستند و حتى یک نفرشان هم اعدام نشده است. یکى از خواهشهاى پاپ در سفرش‏ به کوبا از فیدل آزادى این به اصطلاح زندانیان سیاسى بود که ما آنها را مجرم مى‌دانیم و نه زندانى سیاسى. ما در عمل کسى را اعدام نکرده‌ایم ولى در قانون براى حفاظت از انقلاب آن را داریم.

س: من هم اینگونه افراد را که از کشورى دیگر اجیر شده‌اند مجرم مى‌دانم و نه زندانى سیاسى، اما آیا شما زندانى سیاسى به مفهوم خود کلمه دارید یا خیر؟

ج: بله کسانى که مخالف رژیم سوسیالیستى ما هستند تا زمانى که حرف مى‌زنند آزادند، ولى اگر دست به عمل و اقدام ضد انقلابى بزنند ما آنها را دستگیر مى‌کنیم و شما مى‌توانید آنها را زندانى سیاسى قلمداد کنید.

س: مى‌توانى آمارى از آنها بدهى؟

ج: دقیقا نه، ولى اگر آمارى که ضد انقلاب در میامى و مافیا مى‌دهند را باور کنیم آنها مى‌گویند ما ۲۳۰ نفر زندانى سیاسى داریم، که البته آنها بمب گذارها را نیز شامل مى‌کنند و به همین دلیل شاید آنها آمار دقیقترى از من داشته باشند.

زندانیان در زندانها آموزش‏ مى‌بینند. ما به هر زندانى از هر نمونه‌اى که باشد آموزش‏ مى‌دهیم و امکاناتى که در اختیار آنها گذاشته مى‌شود براى شما باور کردنى نیست.  بطور نمونه اگر همسر زندانى بخواهد شبى را با او بماند ما این امکان را فراهم کرد‌ه‌ایم.

س: آیا کوبائیها حق مسافرت به خارج از کشور را دارند؟

ج: از طرف دولت کوبا مانعى نیست. اگر کشور مربوطه ویزا را به شهروند کوبائى بدهد و فرد مزبور توانائى مالى مسافرت را داشته باشد مانعى دیگر وجود ندارد. بیشتر مشکل به نظر من عدم توانائى مالى است.

س: در کوبا حکومت در دست کیست؟ دولت؟ مجلس‏؟ حزب کمونیست کوبا؟ و یا شوراها؟ و بالاخره تصمیم نهایى را در کوبا چه کسى مى‌گیرد؟ فیدل و یا…

ج: در کوبا تصمیم‌گیریها با تقریبا تمام جهان فعلى فرق دارد. تصمیمات در کوبا شورائى است و کسى به تنهائى نمى‌تواند تصمیم بگیرد. شوراهاى مردمى پایه تصمیم‌گیریها هستند و این تصمیمها به پارلمان مى‌آید و پس‏ از شور و مشورت دوباره به شوراها بازگردانده مى‌شود و تصمیم نهائى را شوراها و پارلمان با هم مى‌گیرند. و اما فیدل با اینکه رهبر و فرمانده انقلاب است حتى در حزب کمونیست کوبا هم به تنهائى نمى‌تواند تصمیم بگیرد. مگر اینکه دیگران را قانع کند. البته قدرت تکلم و دانش‏ سیاسى او در اکثر موارد باعث مى‌شود که اکثر پیشنهاداتش‏ در کمیته مرکزى حزب به تصویب برسند، اما موارد زیادى نیز بوده که در تصمیم‌گیریهاى حزبى پیشنهاد او اکثریت را نیاورده و رد شده است.

س: حدس‏ مى‌زنى پس‏ از فیدل چه کسى به قدرت مى‌رسد؟

ج: حزب ما نه تنها ده‌ها بلکه هزاران نفر مثل فیدل را تربیت کرده است ولى من ترجیح مى‌دهم در این مورد صحبت نکنم.

س: جریان تک حزبى بودن و نبود آزادى احزاب را چگونه توضیح مى‌دهى؟

ج: در بحبوهه‌ى انقلاب ما ده‌ها جریان چپ و راست و کوچک و بزرگ داشتیم، راستها به ضد انقلاب پیوستند و چپها یا به حزب کمونیست کوبا پیوستند و یا کم‌کم رو به اضمحلال رفتند.

س: فکر نمى‌کنى همانطور که بورژوازى احزاب مختلفى دارد و تنها یک جریان و حزب نیست که بورژوازى را نمایندگى مى‌کند. به طور نمونه در آمریکا دو حزب دموکرات و جمهورى‌خواه هردو نمایندگى بخش‏ از تراستها و کارتل‌ها و کمپانیها و سرمایه‌هاى بزرگ را دارند. در کانادا نیز ما ۴ حزب داریم که در پارلمان هستند و همگى بخشى از سیستم و یا جناحى از سرمایه‌دارى را نمایندگى مى‌کنند، حتى یکى از آنها ادعاى سوسیالیسم هم دارد. فکر نمى‌کنى طبقه‌ى کارگر نیز مى‌تواند و باید احزاب خودش‏ را داشته باشد؟ تنها و تنها فقط یک حزب نباید و نیست که نمایندگى این طبقه را برعهده دارد؟ و از طرف دیگر سیستم تک حزبى فساد نمى‌آورد؟

ج: اولا به نظر من یک حزب واقعى طبقه کارگر صدها مرتبه بهتر از ده‌ها حزب بورژوازى است. به روایتى دیکتاتورى پرولتاریا را من به دمکراسى بورژوازى ترجیح مى‌دهم.  ثانیا من مخالفتى با این تفکر یعنى وجود چند حزب پیشرو و سوسیالیستى ندارم. در کوبا چنین نیست به دلیل اینکه همانطور که عرض‏ کردم  احزاب راست به ضد انقلاب پیوسته و چپها جذب حزب کمونیست کوبا شده و یا خودبخود رو به اضمحلال رفتند. در مورد فساد در کوبا ممکن است وجود داشته باشد و طبیعى است که وجود دارد، ولى نه در حزب کمونیست کوبا. کسى که در کوبا بخواهد عضو حزب شود امتیازى ندارد ولى خیلى به دقت همه چیز او را حزب چک مى‌کند. اما همه پستها و مقامات در کوبا در دست افراد حزبى نیست. ممکن است فلان اداره و یا بهمان مسئول، که عضو حزب هم نیست، رشوه هم بگیرد و دولت و یا حزب را بدنام کند، ما هم سعى مى‌کنیم که اینکارها نشود ویا کمتر بشود ولى ما ادعاى بی اشکال بودن را نداریم. آنچه مى‌دانم و مطمئنم حزب ما یکى از منسجم‌ترین و سالم‌ترین احزاب کمونیست جهان است.

س: سیستم شوروى سابق و سقوط آن را را چگونه توضیح مى‌دهى؟

ج: فقط مى‌توانم بگویم که That was a big Failure.

س: اگر به دمکراسى و سانترالیسم دموکراتیک معتقدید چرا پس‏ از چهل و چند سال هنوز فیدل بر سر کار است؟ این نقض‏ دمکراسى نیست. مثلا در حزبى که من افتخار عضویتش‏ را دارم، حزب کمونیست کارگرى ایران، ما رهبر نداریم دبیر کمیته‌ى مرکزى داریم، رفیق منصور حکمت، که بطور متوسط هر سه ماه یک بار باید کنگره و یا هیئت اجرائى حزب دوباره به او رأى بدهند. و یا دیگرى را انتخاب کنند. آیا در مورد فیدل چنین چیزى صادق است؟

ج: شما هنوز حزب در قدرت نیستید. اگر روزى به قدرت رسیدید خیلى چیزها فرق مى‌کند. بطور مثال سه ماه یکبار وقت و انرژى زیادى از حزب مى‌برد و ثبات شما را از بین مى‌برد. در مورد فیدل هر چهار سال یک بار نه تنها حزب که مردم به او رأى مى‌دهند و این ربطى به حزب ندارد. او رهبر حزب نیست رهبر انقلاب مردم است و مردم او را انتخاب کرده‌اند، قبل از اینکه او حتى عضو حزب کمونیست کوبا باشد.

س: جریان  Peter pan Operation چیست؟ من تجاوز آمریکا به خلیج خوکها را از ۲۵ سال پیش‏ که کمى با مسائل سیاسى در ایران آشنا شدم مى‌دانستم. همسر من نیز کوبائى است و این پنجمین سفر من به کوباست ولى با توطئه پیتر پان  با اینکه سالها قبل اتفاق افتاده من در این سفر آشنا شدم؟

ج: اینکه چقدر دیگران با مسائل کوبا آشنایند چندان جاى تعجب نیست، چون مدیا بیشتر در دست سرمایه و امپریالیستهاست. بطور نمونه بیش‏ از ۶۵۰ توطئه تاکنون براى ترور فیدل توسط CIA، مافیا و ضد انقلاب مزدور و ساکن در میامى کشف شده است. چند نمونه را حتى شما خبر دارید، نمى‌دانم. و اما در مورد پیتر پان  در سال ۱۹۶۰ سیا این شایعه را در سراسر کوبا از طریق رادیو و تلویزیونهاى رو به کوبا و ضد اتقلاب ساکن در میامى به وجود آورد که دولت کوبا قرار است تمامى کودکان کوبائى را بدون استثناء به شوروى بفرستد تا در کمپ‌هاى مخصوصى همه آنها را شستشوى مغزى داده و کمونیست کنند. کلیساى کاتولیک با هزینه میلیونها دلار رهبرى این جریان را در آن زمان بر عهده داشت، از مردم “مؤمن و وفادار به کلیسا” خواست که براى مبارزه با کمونیست بچه‌هایشان را به آمریکا بفرستند تا “در دنیا و آخرت” از شر کمونیست راحت شوند! حدود ۱۴۰۰۰ کودک زیر ۱۲ سال را کلیساى کاتولیک، با همکارى CIA، مافیا و ضد انقلاب مستقر در میامى روانه آمریکا کرد تا  شایعه‌اى که در مورد شوروى درست کرده بودند خودشان عملى کنند و طرح شستشوى مغزى را بر این کودکان معصوم عملى کردند. خانواده‌ها از هم پاشیدند. خیلى‌ها روانى شدند. این کودکان بدون پدر، مادر، زبان، تربیت درست و … با مشکلات روحى، روانى و … زیادى مواجه شدند. تربیت اینها به دست مافیا، کلیسا و باند ضد انقلاب در میامى افتاد و کلیسا، مافیا و CIA خود را مدافع کودکان خواندند و این طرح را پیتر پان نام نهادند. سرانجام  در این مورد آمریکا و کلیسا تا حدودى موفق شدند و اینها هستند که حالا باندهاى مافیا و ضد انقلاب را در میامى رهبرى مى‌کنند. از جمله الیان گونزالس‏ را فعلا اینها در گروگان دارند.

س: دوست دارى در مورد کمپ ترارا و کودکان چرنوبیل هم چیزى بگوئى؟

ج: در زمانیکه انفجار اتمى (قبل از سقوط شوروى) در چرنوبیل اتفاق افتاد بیش‏ از پانزده هزار کودک آسیب دیده را به هاوانا آوردیم و اردوگاه جوانان کوبا را در اختیار آنها قرار دادیم. اردوگاهى که براى تفریح و سرگرمى جوانان بود. از آنها حتى بهتر از فرزندان خود نگهدارى کردیم. متخصصین و دکتران ما بهترین امکانات را در اختیار آنها گذاشتند. پس‏ از سقوط شوروى ما باز هم به این خدمات براى آنها ادامه دادیم و اکثر آنها حالا دیگر بزرگ شده و تصمیم به اقامت در کوبا را گرفته و خود را شهروند کوبائى مى‌دانند.

ساعت تقریبا ۱۲ شب بود که مصاحبه با الینا به پایان رسید و ضمن تشکر از او جدا شده و آماده براى خواب.

شب و روز آخر را ما (من و موسی یکى از رفقاى همسفر) در منزل پدر و مادر مارلین (همسر کوبائیم) مهمان بودیم. موسی بدجورى مایل بود که زبان اسپانیانى را خیلى زود از آنها یاد بگیرد، هر چند خودش‏ هم مى‌دانست چند روزه غیرممکن است. با تعدادى از همسایگان، دوستان و آشنایان مارلین آشنا شدیم. همچنین گشت و گذارى نیز به اطراف هاوانا داشتیم. خواهر و شوهر خواهر مارلین چون ما را با ماشین خود به گردش‏ اطراف هاوانا مى‌بردند در اول مشکل داشتند که چگونه مى‌توانند ما مهمانان خارجى را در ماشین خود به گردش‏ ببرند (کوبائیها نمى‌توانند خارجیها را در اتو‌موبیل شخصىِ خود سوار کنند) و در پایان آلبوم عکس‏ خانوادگى و آلبوم عروسى ما را به عنوان مدرک با خود برداشتند تا به عنوان مدرک با خود داشته باشند. آن آلبوم شد حلال مشکلات ما.

مادر بزرگ مالین که حدود ۹۰ سال دارد و تقریبا عاشق چه‌گوارا و فیدل است دوباره داستان پیتر پان را برایمان نقل کرد، و کتاب آن را نیز که به اسپانیائى بود به ما نشان داد. مدام از من مى‌خواست که اسپانیائى یاد بگیرم تا او بتواند براحتى و بدون مترجم با من در مورد انقلاب کوبا صحبت کند. من به شوخى گفتم موسی قرار است یاد بگیرد و مشکل ما را حل کند.