در باره “پیروزی” ترامپ

در باره “پیروزی” ترامپ

پیروزی این یا آن کاندید حزب دمکرات و یا جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری، شاید هیچگاه غیر مُترقّبه نبوده است. اما برای بسیاری از تحلیل گران بورژوازی جهانی، انتخاب کسی که از نظر سیاسی فاقد کمترین تجربه است و حتی به عنوان یک میلیاردر با اصول ناظر بر مکانیسم سرمایه داری بیگانه، سر در آوردن او از صندوقهای الکترال ها، یک “شوک” ارزیابی شد.

من تصور میکنم این شوک و این غافلگیری از یک نگاه دگم و ایستا و “سنتی” به جایگاه سیاست و اقتصاد بورژوازی آمریکا سرچشمه میگیرد. دیدگاه و منظری که صاحبان آن هنوز نپذیرفته اند، که آن آمریکای سنتی، آن آمریکای پس از اوج گیری در پی جنگ دوم جهانی، آن آمریکای “ابر قدرت”، آن آمریکای مک کارتیست و مهندس حکومت و کودتاهای سرهنگان و جونتاهای نظامی، همراه با افول سیاسی پس از پایان جهان دوقطبی، از نظر اقتصادی نیز سیر رو به افول را در بازار جهانی طی کرده است.

ما آمریکا را در اواخر دهه پنجاه قرن گذشته میشناسیم. طبقه حاکم در خارج از قلمرو حاکمیت خود در آمریکا، به عنوان نماینده انحصاری جهان “بازار آزاد” و “دمکراسی”، در تقابل با قطب سرمایه داری دولتی و اقمارش در اروپای شرقی؛ و در مقابله با خطر گسترش نوع سرمایه داری دولتی به عنوان “کمونیسم” و یا جنبشهای “ضدامپریالیستی”، در چهارگوشه جهان کودتا سازمان میداد و حکومتهای “ملی” و یا سمپات و متمایل به “دوستی” با قطب شوروی سابق را ساقط میکرد و بجایش حکومتهای طرفدار دمکراسی و بازار آزاد را مینشاند. اما در پی هر دخالتگری و لشکر کشی و حاکم کردن حکام “عروسکی”، “دست نشانده”، “وابسته” و جیره خوار و مزدور، شرایطی “با ثبات” برای تحرک آزادانه و “دمکراتیک” پول و سرمایه فراهم میکرد. با آغاز فروپاشی قطب شوروی سابق، اولین نشانه های تِرٙک و شکاف در قطب غرب به سرکردگی بورژوازی آمریکا، سٙر باز کرد. آمریکا با اینحال به دخالتگریهای سیاسی و نظامی در خارج از قلمرو خود، در دوران پسا دیوار برلین نیز ادامه داد. در مواردی حد و میزان آن تعرضات مرز جنون را در هم نوردید. زیر و رو کردن شیرازه مدنی جامعه عراق، یکی از سیاه ترین دوره حاکمیت بورژوازی آمریکا است. اما با اینحال، برخلاف دوره حاکم کردن لات و لومپنها و سرهنگان و جونتاهای نظامی، در پی آن جنایات، نشانی از دوره “طلائی” رشد و شکوفائی بازار آزاد رویت نشد. برعکس، فعال شدن سیاه ترین نیروهای اسلامی و قومی، در نتیجه اضمحلال و فروپاشی ارتش و پخش شدن زرادخانه رژیمهائی چون عراق و افغانستان و لیبی در دست بی ریشه ترین و نامسئول ترین نیروهای سیاه، کمترین امنیت لازم برای تحرک سود و پول و سرمایه و کالا را از بین برد. این چشم انداز تیره و مبهم در زمینه اقتصاد، نفس سرکردگی سیاست را از سوی دولت آمریکا زیر علامت سوال بزرگی قرار داد. گرایشی نسبتا قوی در میان طبقه حاکم آمریکا در حال تخمیر بود: چگونه میتوان آن تصویر “آمریکای بزرگ” را اعاده کرد؟ به عبارت دقیقتر چگونه و با چه روشهائی میتوان از سیر افت و نزول نقش آمریکا در سیاست و اقتصاد جهان جلوگیری کرد؟

ترامپ به عنوان سخنگوی بخش خود آگاه طبقه سرمایه دار آمریکا، با وعده بازکشت به “تصویر”، و فقط تصویر، آمریکای بزرگ جهان دوقطبی، اما در حقیقت با وعده “بازگشت به خویش” و خودداری از دخالت در خارج از قلمرو حاکمیت آمریکا، به صحنه سیاست آمد. وعده های ترامپ خیلی شاخص اند: اعمال تعرفه های کمرگی به کالاها و سرمایه های غیر آمریکائی، خصوصا چین، در پیش گرفتن سیاستهای “ملی” ، نژادپرستانه و خارجی ستیز در قبال مهاجرت ها بویژه از آمریکای لاتین و بطور اخّص از مکزیک و وعده ساختن “دیوار” در مرز با مکزیک، دست کشیدن از دخالتگریهای دردسر ساز در خارج، بی تفاوتی نسبت به “تهدیدات” کره شمالی، و تٙبٙرّی از نقش آمریکا در ساقط کردن رژیمهای دیگر، از جمله حکومت بشار اسد در سوریه.

شاید به دلیل تشخیص اُفت این نقش آمریکاست، که یاس و نا امیدی بر انواع اپوزیسیون ها و حامیان”متعارف” آمریکای “دوست” سایه افکنده است و لب های زعما تو هم رفته اند. در مقابل “واقع بین تر”ها، به قاچ زین چسپیده اند و اسب سواری را به “سنتی”تر ها پیشکش کرده اند. در منطقه ای که ما با احزاب سیاسی و سیر افت و خیزها، انشقاقها، یار و یارگیریها و واگرائی ها، قهر و آشتی ها و حتی توطئه ها و پشت هم اندازیها اشراف داریم، دولتهای پولدار و در هر حال “مطرح” در منطقه، مثل شیوخ عربستان و امارات در بورس قرار گرفته، و هرچند فعلا پنهان و نه چندان جای افتخار، اما بهر حال “دوستان جدید” و واقعی تراند. مورد توافقات پنهان و سرّی حزب دمکرات کردستان ایران_جناح هجری_ با عربستان؛ و شانه بالا انداختن این حزب برای هر وعده و وعید ٙسرخرمن، بی تفاوتی و خونسردی در مقابل تحرکات گروه های فشار و رسانه های “نیروهای دوست” که واسطه گری با چاشنی “مصلحت کُرد بالاتر از منافع حزبی است” را در طبق اخلاص گذاشته بودند، بی مٙحل کردن و تقّدُس زدائی از کنگره ملی و میهنی و پارلمان در تبعید کردهای “کردستان شرقی”، برای هر کس که در دنیای سیاست آماتور نیست، خیلی گویاست.

ترامپ به دوره عروج ناسیونالیسم آمریکا عقب نشسته است. ناسیونالیسم برای ملت سازی خوب است، اصلا این ناسیونالیسم است که ملت را میسارد و نه برعکس. اما، در جهانی که سرمایه و پول و کالا، مرز و ملیت و هویت قومی و مذهبی و اتنیکی ندارد، سر دادن آن شعار، یعنی چسپیدن به “بازار داخلی” و عقب نشینی از دوره طلائی تحّرُک پول و سرمایه و کالا در مقیاس جهانی، فقط “نوستالژی” است و حسرت گذشته های سپری شده. آمریکا با پیروزی ترامپ ورود رسمی اقتصاد و سیاست آمریکا به این دوره نزول و انقباض را اعلام کرد. رای به خروج از اروپای واحد در بریتانیا، پایان قطعی دوران “پادشاهی متحده” را رسمیت بخشید. تحولات دروه های آتی، تعیین تکلیف با اسلام سیاسی و پایان یافتن اوضاع مبهم سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه و آفریقا، بویژه، نشان خواهد داد که آیا سیاست و اقتصاد در آمریکا، در آغاز مسیر رو به نزولی است که سرکرده کُهٙن سال استعمار “بریتانیای کبیر” به پایان رسانید یا خیر؟

من در این نوشته کوتاه نخواسته ام از “آرزوها”یم و یا سیر محتوم رویدادها سُخن بگویم. به عنوان یک مارکسیست و فعال دیرین کمونیسم کارگری، اعتقادی به هیچ سیر محتوم و اجتناب ناپذیر تاریخ ندارم. امیدم به قدرت گیری جنبش سوسیالیستی و حزب سیاسی طبقه کارگر است. چه، تغییر اوضاع، بدون نیروی بالفعل و فعال و دخیل و موثر در صحنه سیاست و در متن زندگی واقعی مردم و شهروندان، ممکن نیست. امیدم این است مردم و شهروندان، از جمله مردم آمریکا، چنین اهرم سیاسی را که زمانی با انترناسیونال اول تداعی میشد، در زندگی و پیکار  و تلاش برای دنیائی بهتر ببینند تا راه واقعی برون رفت از بحران را بیابند. تا نا چار نشوند که از ٙسرِ استیصال و بی اختیاری، به راه حلهای طبقه سرمایه دار و تعصبات و پیشداوریهای ملی، نژادپرستانه، خاک و پرچم و میهن پرستی، گردن بگذارند و با آن خُرافه ها خود را تٙخدیر کنند.

۲۳ نوامبر ۲۰۱۶

iraj.farzad@gmail.com

www.iraj-farzad.com