تحقیقات میدانی یکی از زنان کمونیست ایران به مناسبت روز جهانی زن ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ -۸ مارس ۲۰۱۶
*توضیح ضروری ویراستار: تحقیقات که صورت گرفته است مجموعهای از مصاحبههایی با زنان رنجدیده زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و نیز با زنان به حاشیه پرت شده(تنفروشان) میباشند که به مناسبت روز جهانی زن ۱۳۹۴ انجامشده است. این مصاحبهها برای شناخت واقعیت عینی (ضرورت) که در عمیقترین بطن جامعه ایران وجود دارد صورت گرفته است؛ و برای پویندگان راه انقلاب کمونیستی ایران که در جدال طبقاتی روزمره به دنبال راهکار برای تغییر شرایط تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، سرنگونی این رژیم و ساختن یک جنبش برای انقلاب کمونیستی هستند، بسیار مفید است.
ضروری است که اشاره شود این تحقیقات و ارتباط شخصی با زنان که در جوار موادفروشان گاهی در نقاط پرخطر انجامشده است خالی از خطر جانی و تهدیدهای دائم نبوده است. اما رفیق مصاحبه کنند با تیزهوشی چنان خطراتی را نهتنها به جان خریده است بلکه با رویکرد علمی کمونیسم صحیح حل تضاد بین خلق آن را حل نموده است، و تنها بدینوسیله بود که روزهای متمادی با پیگیری پرولتری و اعتقاد به پیروزی و خدمت به انقلاب کمونیستی در ایران و بهویژه خدمت به رهایی کامل زنان که نیمی از ستون انقلاب ایران را تشکیل میدهند و بدون شرکت خلاق و گسترده زنان انقلاب آتی ایران به پیروزی قطعی نخواهد رسید بود که ادامهی چنان مصاحبههایی را با خارج شدن از محیط امن خانه را میسر ساخته است.
این مصاحبهها در اکثر مواقع بدون سنتز و نتیجهگیری از صحبتهای زنان مصاحبهشونده و بدون دخل و تصرف و تغییر صحبتهای آنها نوشتهشده است. فرهنگ غالب، لغات و واژههای روزمرهای که استفاده میکنند به همان ترتیب و لحن نوشتهشده است.
اما در اعماق گفتههای زنان مصاحبهشونده زنجیر ستم جنسی هزاران ساله و بهویژه ستم خاصی که تحت حاکمیت رژیم تئوکراتیک- دین سالار مذهبی مردسالار که بر دست و پای زنان ظرف ۳۷ سال بستهشده است بهطور برجستهای خودنمایی میکند، و خون را به جوش میآورد.
نکته آخر: در کنار و همراه این مصاحبهها توضیحاتی در مورد سوختوساز نظام سرمایهداری-امپریالیسم دادهشده است که از مصاحبهکننده نیست و رفیق دیگری در نوشتن آن نقش اساسی داشته است. درواقع این نوشتهی نهایی محصول کار اشتراکی دو رفیق است.
در بخش اول مصاحبهها از صفحه ۱ تا ۲۹ آورده شده است و در بخش آخر یعنی از صفحه ۳۰ تا ۴۵ نوشتهای در مورد ریشه تاریخی ستم بر زن از رفیق برهان عظیمی است.
در تمام جوامع دنیا زنان بهمراتب بیشتر از مردان در معرض تبعیض، خشونت نابرابری هستند، دمکراسی بورژوایی رفع خشونت علیه زنان را در سازمان حقوق بشر و غیره… جستجو میکند، اما این یک دروغ بیش نیست. سیستم سرمایهداری با تولید انواع توحش و نهادینه نمودن آن در جوامع مختلف در بُعد جهانی به آن دامن زده و همچنین با برنامه ای از پیش تعیین شده، و با کانالیزه کردن آن، و استفاده از ابزارهای کلیدی ارتجاعی مانند دستگاههای حکومتی و قوانین، مذهب، و سنتهای ارتجاعی آن را حاکم نموده است.
خشونت بر زنان در جامعه بورژوازیی و مردسالاری یکی از شاخصهای مهمی است، که در بسیاری موارد از طرف زنان به علت مجازاتهای سخت و عدم حمایت های قانونی از ابراز آن خودداری شده و پنهان می ماند. خشونت علیه زنان مرز نمی شناسد و پدیده ای جهانی است، و محدود به جوامع عقب مانده نیست. در کل جهان که نظام سرمایه داری حاکم است، زنان سه چهارم بیسوادان و اکثریت فقرای آنرا تشکیل می دهند، وخامت اوضاع اقتصادی و تحمیل سیاست های ریاضت کشی، بیش از گذشته شکاف طبقاتی بر مبنای جنسیت را تعمیق بخشیده است. فقر رو به ازدیاد، زنان را هر چه بیشتر از تحصیل و کار و پیشرفت باز داشته است. در همه جای دنیا زنان کم و بیش مورد انواع خشونت های جسمی، جنسی و زبانی واقع می شوند.
ریشه های تاریخی خشونت و تبعیض و ستم کشی بر زنان، با پیدایش طبقات و جامعه طبقاتی، شکل گرفت. قبل از آن تاریخ، زنان در همه امور مانند مردان سهیم و از حقوق برابر برخوردار بودند. وسعت خشونت علیه زنان به گستردگی تاریخ بشر است. خشونت پدیده ای گسترده و آشکار و شنیع است. زنان با تفاوت هایی در کشورهای مختلف، آماج خشونت های گوناگون، از سرکوب دولتی، ضرب و شتم در جامعه و خانواده، تحقیر، ختنه جنسی و محرومیت اقتصادی گرفته تا قربانی قتل های ناموسی هستند. تهدید و خشونت زبانی و کلامی نیز بخشی از این خشونت هاست. در تمام جوامع زنان در زندگی خود اشکال مختلف خشونت فیزیکی، روحی، جنسی و اقتصادی را تجربه می کنند.
نظام سرمایه داری نظامی خشونت زا و نابرابر است. نظامی است که، هر روز با استثمار فرد از فرد و حفظ مالکیت خصوصی برای حفظ منافع طبقاتی خود، ستم و خشونت را تولید و بازتولید می کند. خشونت یک پدیده سراسری است و مختص به یک منطقه جغرافیایی نیست، از افغانستان و عراق، ترکیه و ایران … تا کشورهایی نظیر سوئد و فرانسه و آمریکا و … سایر جوامع پیشرفته سرمایه داری هر روز ما شاهد بروز خشونت های دولتی و سازمان یافته و اقتصادی، فرهنگی و زبانی هستیم. از هر ۵ نفر زن یک زن در زندگی خود مورد تجاوز و یا در معرض تهدید به تجاوز قرار گرفته است.
حق طبیعی و بدیهی همه انسانها از جمله زنان، است که در جامعه ای عاری از قوانین نابرابر و بدور از هر گونه ستم جنسی و طبقاتی، زندگی امنی داشته باشند. اما قوانین ارتجاعی زن ستیز و خشونت علیه زنان، حرمت انسانی و حقوق اولیه و پایه ای نیمی از جمعیت جامعه را که زنان می باشند، به شدت زیر سئوال برده و آن را مورد هتک حرمت قرار داده است.
متأسفانه در مورد ایران هرگز آمار درست و مشخصی در مورد خشونتی که بر زنان اعمال می شود منتشر نشده است. اما عملکرد جمهوری اسلامی در خشونت و زن ستیزی بقدری روشن و شنیع است که، پژوهشگران را از تلاش برای دسترسی به هر آمار و ارقامی بی نیاز نموده است.
در کشورهایی که اسلام سیاسی در زندگی اجتماعی مردم نهادینه شده است از جمله ایران: تبلیغ و ترویج خرافه های مذهبی و فرهنگی بعنوان ابزاری در دست طبقات حاکم که بیشترین کارایی را در تحمیق توده ها داشته و دارد، نقش اساسی در اعمال خشونت بر علیه زنان را ایفاء می کنند، مسئله چند زنی و صیغه (فحشاء موقت ) در اسلام یا ختنه دختران و محروم نمودن آنها از ابتدائی ترین نیاز و لذات انسانی، وسیله قرار دادن زنان برای پایان جنگها و دعواهای قبیله ایی و قومی وحجاب اجباری و نداشتن حق انتخاب همسر و یا سقط جنین و … همه از نمودهای بارز تاثیر مذهب و خرافه های فرهنگی در ایجاد خشونت های جنسیتی است.
ازدواج موقت در واقع باید گفت فحشاء موقت در حال تبدیل شدن به یک شغل برای زنان کم درآمد شده است. علت اصلی تن دادن زنان به این ازدواج بیکاری و مشکلات اقتصادی است. اگر برای این زنان امکان کار بود، و می توانستند از شرایط اقتصادی مکفی برخوردارباشند، یا از طریق دولت کمکها و پشتیبانی هایی از آنها صورت می گرفت، هیچکدام از این زنها تن به ازدواج موقت نمی دادند.
زنانی که به ازدواج موقت دست میزنند، اگر هم شاغل باشند کارهایی که به این زنان در بازار کار تعلق می گیرد کارهایی است با دستمزد بسیار نازل، بدون مرخصی، بدون بازنشستگی و فصلی یا مقاطعه کاری. خیلی از این زنان مسئولیت فرزندانشان را دارند و همسرانشان هزینه امرار معاش بچه ها را متحمل نمی شوند بنابراین، اینها برای بقای زندگی خود و فرزندانشان مجبوراند به این عمل ناخواسته دست بزنند. تن فروشی تحت هر عنوان، ازدواج موقت، قانونی، غیر قانونی، یا با مجوز دولتی یا بدون مجوز دولتی یا بدون آن هیچ تعریفی غیر از فقر و درماندگی ندارد و خشونت محسوب میشود.
سوءاستفاده مالی و اقتصادی از زنان در بسیاری موارد با خشونت علیه زنان همراه است و در بسیاری از کشورها زنان بدون مزد و فاقد درآمد هستند و همین عامل زمینه ای برای بروز خشونت اقتصادی- اجتماعی نسبت به آنان می شود بطوری که در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند.
ادامه ی تحقیقات میدانی
تجارت سکس
در چندین سال اخیر پدیده فروختن دختران توسط خانواده هایشان یا شوهرانشان در شهرهای مختلف مرزی ایران ابعاد نگران کننده ای پیدا کرده است… قربانیان (قاچاق به پاکستان و دوبی) اغلب از خانواده هایی هستند که در حاشیه شهر زندگی می کرده و از فقر شدید برخوردارند. روانه نمودن اجباری زنان و دختران جوان به کشورهای خلیج فارس و بطور محدود به کشورهای اروپایی و آسیایی افزایش یافته است.
در هماهنگی با تجارت سکس در سطح جهانی، بنیادگرایان به خرید و فروش زنان و دختران برای فاحشه گری افزوده اند. تعیین تعداد دقیق قربانیان غیرممکن است، اما بنا بر یک منبع رسمی در تهران، نرخ رشد تعداد دختران نوجوان در فاحشه گری درصد بسیار بالایی را رقم میزند. بالابودن این آمار حکایت از این دارد که چگونه این نوع از آزار و خشونت بر علیه زنان بسرعت رشد کرده است. در تهران بطور تخمینی ۸۴۰۰۰ زن و دختر فاحشه وجود دارد. بسیاری از آنها در خیابانها هستند، برخی دیگر در ۲۵۰ فاحشه خانه که بنا بر گزارش هایی در تهران اداره مى شوند، ساکن هستند. این تجارت تنها به داخل مربوط نمیشود بلکه در سطح بین المللی هم انجام میگیرد، تا به امروز هزاران زن و دختر ایرانی در بردگی سکس در خارج به فروش رسیده اند. رئیس دفتر انترپول در ایران معتقد است که امروزه تجارت سکس یکی از سودآورترین کارها در ایران است. این تجارت جنایت آمیز بدون اطلاع داشتن و شرکت بنیادگرایان حاکم صورت نمى گیرد. مقامات دولتی خود نیز در خرید و فروش و آزار جنسی زنان و دختران دست دارند. گزارش سازمان دفاع از قربانیان خشونت نشان میدهد، سن شماری از دختران قربانی سکس حتی کمتر از چهارده سال است.
اگر علل و ریشه های تن فروشی را بررسی نمائیم، تن فروشی یک پدیده تصادفی و انتخابی نیست. علت آن را در جامعه طبقاتی نابرابر و تبعیض آمیز باید جستجو نمود. جامعه ایی که در آن همه چیز، حتی انسانها را به کالا تبدیل نموده اند. سکس، به عنوان یکى از ابتدایىترین نیازهاى بشرى، را به همان سمتی سوق داده اند که سایر مایحتاج ضرورى زندگى انسانى را. در مناسبات کالایی سرمایه داری همه چیز مورد معامله و تجارت قرار گرفته است. همه چیز را تبدیل به کالایى براى خرید و فروش کردهاند. در چنین جهانى، سکس نیز کالا مىشود و قابل خرید و فروش. نظام سرمایه دارى همهى زمینه هاى این تبادل کالایى را فراهم کرده است. روابط کالایی و سودآورى آن، اساس مناسبات سرمایه دارى را تشکیل میدهد. اما این سودآورى بدون تبعیض و نابرابریهای اجتماعی متحقق نمىشود، این نابرابرىها و تبعیضها، در واقع، بستر اصلى موجودیت سرمایه دارى را تشکیل مىدهند. تجارت سکس نیز به مثابه نمودى از تحقیر جامعهى بشرى، بر این نابرابرىها و تبعیضهاى اجتماعى و جنسى استوار است و در جهت تبدیل زنان به کالا، نقش برجستهاى را ایفا مىکند. در جامعه ایران که تضاد بین فقر و ثروت در حال افزایش است، و درصد نرخ بیکارى و گرسنگى در میان توده هاى میلیونى بیشترین قربانیان خود را از میان زنان و کودکان گرفته است، در نتیجه بازار تجارت سکس در رابطه با زنان و کودکان رونق یافته است.
البته یکی از دلائل اصلی که زنان را به تن فروشی سوق می دهد عدم استقلال مادی است، زنانی که بیکار میشوند و یا کار ندارند و برای امرار معاش خود به مردانی که با آنها زندگی می کنند نیازمند هستند در صورت جدا شدن در جامعه بدون هیچ حمایت و پشتوانه مالی رها میشوند و برای زنده ماندن چاره ای جز تن فروشی ندارند. در جامعه طبقاتی که زن تحت مالکیت مرد است، مردان همیشه “نان آور” خانواده محسوب مىشوند و زنان به اصطلاح “نان خور” و وابسته به مردان. تن فروشى از همین جا شروع مىشود. زنان را به موجوداتى تبدیل مىکنند، که براى کسب امتیازات مادى، یا به عبارت بسیار ساده براى غذاى به اصطلاح مناسب، براى نان، براى لباس و سایر نیازهاى عمومى انسانى، تن خود را در اختیار کامل همسر خود قرار مىدهند، آن هم بدون آن که تمایلات شان اصلا در نظر گرفته شود؛ یعنى زنان در یک رابطهى نابرابر قرار داده مىشوند. این سنت ارتجاعی و غیر انسانی که زن در مقابل لذت بخشیدن جنسى به مرد، از حمایت اقتصادى وى برخوردار مىگردد، از دیرباز از طریق قراردادهاى رسمى جان گرفته و بردگی و اسارت را در طول تاریخ براى زنان بهمراه آورده، و تن فروشى به محیط جامعه ای که نسل ما در آن پا به عرصه وجود گذاشت، پرورش و رشد یافت و به بلوغ اجتماعی رسید؛ آمیزه ای بود از فرهنگ سنتی شرقی با گرایشات غلیظ مذهبی و همینطور عناصر ناهمگونی از فرهنگ غرب و مدرنیسم. همپای تحولات سیاسی و اعتلای اجتماعی که منجر به انقلاب بهمن ۵۷ گردید و در پروسه بعد از آن، نسل ما که جوانان و نوجوانان آن دورۀ تاریخی محسوب میشدیم، جایگاه و هویت سیاسی خود را هم کسب کردیم. در این بین، نیمۀ نسبتآ خانه نشین و (به لحاظ سیاسی) کم حضور جامعه، یعنی زنان و بخصوص دختران جوانسال، با یک جهش کیفی و پوسته شکنی فرهنگی، وارد صحنه گستردۀ فعالیتهای سیاسی-اجتماعی و مبارزاتی در سراسر کشور شدند. در فردای پیروزی اولیه انقلاب و در فضای به ظاهر دموکراتیک متعاقب آن، علاوه بر همه تحولات و تغییرات اساسی و چشمگیری که از سر تا به پای جامعه را درنوردیده بود، حضور فعال خیل عظیم دختران جوان و نوجوان در جوششهای اجتماعی و خیابانهای سیاسی کشور خیره کننده بود. نسلی بپاخاسته و تازه هویت یافته، تشنه آزادی و سرشار از انرژی که بطور طبیعی میبایست در تداوم انقلاب و استمرار دستاوردهای آن، هرچه شکوفاتر و رویان تر و سرسبز تر میشد.
بعنوان قطره ای از آن اقیانوس بیکران، در حالیکه ۱۶ سال بیشتر سن نداشتم، با یکدنیا امید و آرزو با خود می اندیشیدم: چقدر نسل خوشبختی هستیم که بالاخره بعد از قرنها ستم و استبداد، این شانس و شایستگی را داشتیم که شاهد پیروزی را در آغوش بگیریم و در بهار آزادی، با آرمانهای والای انسانی و در فضایی فارغ از هرگونه بیم و ترس و ناامنی میتوانیم آزاد باشیم، درس بخوانیم، درخت بکاریم، آباد کنیم و بسازیم و همه با صلح و صفا و دوستی زندگی کنیم و… رویای شیرینی که خیلی زود با اولین ضربه ای که با شعار “یا روسری یا توسری” بر سرمان خورد و با اولین چماق و پنجه بوکسی که با شعار “حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله” دریافت کردیم، به تلخی رنگ باخت و دو سال و نیم بعد در زندان و در صف اعدام تبدیل به کابوسی هولناک و پایان ناپذیر شد.
انقلابی که بطور طبیعی میبایست راه به جلو باز میکرد و یک گام کیفی در مسیر تکامل و تعالی انسانیت پیش میگذاشت و طبعآ نیروهای ترقیخواه، ، پیشگام و انقلابی دست بالا را پیدا میکردند، در یک تصادف شاید ساختگی و بدلایل خاص فرهنگی، سیاسی و تاریخی… منجر به سربرآوردن و حاکمیت یک پدیده مهیب ارتجاعی از اعماق تاریخ قرون و اعصار گردید که هدفش رجعت به عهد جهل و خرافه و کشانیدن جامعه به قهقرا بود و در این مسیر هر مانعی را از بیخ و بن ریشه کن میکرد و میسوزاند و منهدم میکرد. هیولایی که هیچ حد و مرز اخلاقی، انسانی و جغرافیایی برای خودش قائل نبود…
در این میان اما، سازمانهای فعال و مترقی سیاسی طی سالهای ۵۸ تا ۶۰ با حضور علنی این تشکیلات پیشرو در پهنه اجتماعی، تعریف دیگری از نقش زنان در اذهان افراد جامعه و به ویژه خود زنان شکل گرفت و پدیدار شد. به همت جریانات سیاسی مترقی مارکسیست، ، خیل عظیم زنان و دختران جوان بویژه دانش آموز، دانشجو، کارمند، کارگر و خانه دار در عرصه فعالیتهای سیاسی-اجتماعی سازماندهی میشدند و کار تشکیلاتی را تجربه میکردند. البته در همین روند، زنان بطور خاص، از موانع بسیاری نیز در محیط پیرامون خود بایستی عبور میکردند و با مشکلات و تضادهای زیادی از اندرون خانه و خانواده گرفته تا بیرونی ترین سطوح جامعه و لایه های فرهنگی مرسوم دست و پنجه نرم میکردند.
بعنوان مثال در فضای حاکم بر خانواده ها در آن دوران بطور عام، بیرون رفتن پسر خانواده از خانه و بازگشت او در هر موقع از روز و یا حتی شب، جهت هر کاری، امری عادی و از قبل پذیرفته شده بود. ولی برای دختر خانواده، ابتدا به ساکن، نه تنها چنین آزادی عملی وجود نداشت بلکه اقدام به انجام آن، پریدن از مانعی بلند و سنت شکنی گستاخانه ای محسوب میشد که بهای خاص خود را طلب میکرد. واقعیت این بود که خروج از خانه علیرغم مخالفت والدین و بدون اجازه آنان، شرکت در فعالیتهای سیاسی مخالف رژیم در بیرون از خانه آنهم بطور مستمر و هرروزه و گاهآ شبانه روزی، رو در رویی با اوباش کمیته چی و بسیجی های ولگرد در خیابانها و میادن شهرها و کتک خوردن و مجروح به خانه آمدن، از مدرسه بدلایل سیاسی اخراج شدن و یا از امتحانات محروم شدن و … از جمله مسائلی بودند که در رابطه با دختران فعال سیاسی، در مقایسه با پسران، مستلزم مایه گذاری و ریسک پذیری و جسارت دوچندان بود؛ چرا که پذیرش و هضم آنان توسط خانواده و جامعه ثقیل تر مینمود. حتی درجه خشونت و رذالت باندهای سیاه و چماقدار حامی رژیم در سطح شهرها و در انظار عمومی، در مرحله مبارزه مسالمت آمیز سیاسی، نسبت به دختران نسل انقلاب، آن پرستوهای خونین بال آزادی، به مراتب بیشتر و شدیدتر بود.
با شروع سرکوب خونین و سراسری در تابستان سال ۶۰ ، وقتی خیل عظیم زنان و دختران، فوج فوج روانه زندانهای رژیم فاشیستی شدند، همین روند و شیوه برخورد و ظلم و ستم مضاعف در مورد آنان اِعمال میشد. در دیدگاه پوسیده و پلید آخوندی، زنان بخودی خود موجوداتی خبیث و فتنه گر و عامل فساد تلقی میشوند چه برسد به اینکه مخالف و معارض نظام ولایی و مقدس! آنان نیز باشند؛ که لزومآ مستوجب تنبیه و مجازات بمراتب شدیدتر و سنگین تری هم میشوند. به همین دلیل زنان زندانی نه تنها همپای مردان شکنجه و اعدام میشدند بلکه به طرق مختلف مورد هتک حرمت و بی حرمتی مضاعف هم قرار میگرفتند.
علاوه بر اینها، زنان در هر دو سوی میله های زندان، چه بعنوان زندانی دربند و چه در مسلک خانوادۀ زندانی، بدلیل مناسبات و بافت خاص فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی موجود و البته سرکوب قرون وسطایی، بار ِ اضافی تبعات زن بودن خود را به صورتهای دیگری نیز بدوش میکشیدند. فی المثل در سالهای اول دهه خونبار ۶۰ تعداد زیادی از زنان جوان باردار دستگیرشده و در زندانهای رژیم بسر میبردند؛ که در شرایط زیر بازجویی و شکنجه و یا زیر اعدام و با امکانات مادون زیست انسانی، دربند و اسارت زایمان میکردند و چه بسا که نوزاد و یا مادر و یا هردو در حین وضع حمل و یا بعد از آن از بین میرفتند. همچنین مادران جوانی هم بودند که برای ماهها و یا حتی سالها، مجبور بودند با فرزندان نوزاد و یا خردسال خود در سلولها و بندهای زندان زندگی کنند، چرا که همسرانشان یا کشته شده بودند و یا فراری و یا دربند بودند؛ که در هر صورت بار نگهداری از این فرزندان حتی در زندان نیز بدوش مادران بود. حکایت ظلم و جور بیرحمانه ی رژیم جلادان در حق این نوزادان و کودکان مقیم زندان، و همینطور فشار و شکنجه هایی که از طریق همین کودکان معصوم بعنوان اهرم فشار بر مادران اسیرشان اِعمال میشد، موضوع بحث جداگانه ای است که در این مطلب کوتاه نمیگنجد و از آن میگذرم.
از سوی دیگر بدلیل فضای بسته فرهنگ سنتی حاکم بر برخی خانواده ها بخصوص در شهرستانها، پذیرش واقعیات تلخی همچون حضور مادران فداکار و آزادیخواهی که خود در زندان بودند و کودکانشان در بیرون از زندان و همینطور دختران دلاور اسیر در چنگال پاسداران هار، در اولین برخوردها بسیار سخت و غیرقابل قبول به نظر میرسید… بعضی از همبندانمان در اوایل دستگیری در روزهای ملاقات مواجه با خانواده یا والدین آشفته حال و پریشان خاطرشان میشدند که با بی تابی و اصرار و التماس معترض آنان میشدند که: “آخر دختر و زن بچه دار را چه به زندان و اینجور کارها… حالا جواب حرف مردم را چی بدیم… جواب بچه هاتون را چی میدین…” این نمودی از مسئله و مشکل داخلی برای زنان زندانی بود که شاید برای مردان زندانی، لااقل به این شکل و تا این حد موضوعیت نداشت. این فضای سنگین را حتی در رابطه با زندانیان سیاسی از بند رسته نیز، در برخی لایه های عقب مانده و یا حاشیه ای جامعه، میشد حس کرد.
بهرحال شدّت و حدّت سرکوب در دهه سیاه ۶۰ بطور محوری و متمرکز، متوجه نیروهای سیاسی پیشتازی بود که تهدید بالفعل رژیم در صحنه جدی مبارزه بودند؛ و دشمن بدین وسیله خفقان رعب آوری را هم بر کل جامعه و همۀ اقشار خلق حاکم و مستولی نمود. البته در پروسه این تقابل و تنش حاد و خونین، زنان و دختران روشنفکر و مبارز و جسور، بطور محسوسی از هر سو و در هر عرصه ای، زیر فشار و محدودیت بیشتری قرار داشتند؛ که طبعآ بها و فدیه بسا بیشتری هم پرداختند. بی دلیل نبود که رژیم در شب ۳۰ خرداد ۶۰ با کشتار دختران جوان حتی بدون احراز هویت و با چاپ عکسهای آنان در روزنامه های حکومتی، آغاز خونین ترین سرکوب سیاسی و سراسری تاریخ معاصر ایران را رسمآ اعلام کرد. اتفاقآ از همین زاویه هم بود که رژیم و جلادانش پروژه قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ را، از بند زنان در زندان اوین شروع کردند.
برای درک واقعی تر وقاحت و دنائت رژیم آخوندی و دیدگاه منحط فاشیسم مذهبی به این نکته بسنده میکنم؛ در حالیکه ملاها زنان را بطور عام شهروندان درجه دو تلقی میکنند و بطور رسمی حقوقی نصف مردان برایشان قائل هستند ولی در سرکوب بطور خاص آنان را دوضرب میکوبند نه تنها این دوضرب کوبیندن بر زن است ولی به یک مفهوم واقعی یک ضربش با ستم جنسی، تقسیم جنسی کار، زن در خانه حبس کردن، فرهنگ مردسالاری را با قوانین مذهب اسلامی پیچدن و بر سر زنان کوفتن و ضرب دومش در ستم طبقاتی بر زنان نهادینه شده است.
با این حال حقیقت انکار ناپذیری که کمتر به آن توجه شده اینست که ابعاد جنایت ملاها مختص به صدهاهزار افراد سیاسی که بطور خاص بدست عوامل و عُمال این رژیم، تحت عنوان منافق و محارب و مرتد، بیرحمانه دستگیر و شکنجه و تجاوز یا اعدام شدند، نبوده و نیست. اتفاقآ این بخش از قربانیان رژیم چون راه مبارزه و مقابله با حاکمان جبار را آگاهانه و داوطلبانه انتخاب کرده و عواقب آنرا هم پذیرفته بودند، کم و بیش انتظار و توقعی جز این از جانیان حاکم نداشتند و چه بسا که پیشاپیش وصیت نامه های خود را هم نوشته بودند.
در واقع بخش اصلی تر قربانیان رژیم، شامل اکثریت اقشار جامعه در ابعاد میلیونی میباشند که در زیر تیغ سرکوب و چادر سیاه اختناق، بدون اینکه حتی قصد رویارویی و یا مقابله عملی و علنی با رژیم داشته باشند- و چه بسا با خوش باوری- خودشان را هم غیر سیاسی و سرگرم و درگیر زندگی شخصی و خانوادگیشان قلمداد میکنند. ولی در فضای تیره و تار ارتجاع و بربریت و ضد ارزشهای حاکم، و شرایط تفتیش و تجسس و تظاهر و تناقض در تمام لایه ها و زوایای زندگی خصوصی و اجتماعی، و بخصوص با توجه به فساد و غارت و چپاول بی حد و مرز نظام سراپا آلوده و منحوس موجود، توده های عظیم و بی شکل اجتماع بتدریج در زیر فشار زندگی نکبت بار و زیر خط فقر کمرشان میشکند، هویت انسانیشان سلب و مسخ میشود و از شدت تنگدستی به کارتن خوابی و خیابان خوابی، کلیه فروشی و تن فروشی و اعتیاد و فرار از خانه و خانواده… کشیده میشوند و یا در منتهای استیصال و درماندگی دست از جان خود و خانواده خویش می شویند و اقدام به خودکشی و خودسوزی فردی و دسته جمعی میکنند. پرواضح است که زنان و دختران سهم عمده تر و بیشتری را در بین این قربانیان خاموش رژیم داشته و دارند.
ابعاد ناگفته و نا شناخته و پنهان قربانیان میلیونی این رژیم پلید که تمامی یک خلق را به بند کشیده و ایران را برای زنها تبدیل به زندانی بزرگ و همگانی کرده بسیار بسیار جای سخن دارد… به یاد دارم وقتی در همان سالهای دهه ۶۰ که من و شوهرم را دستگیر کرده بودن هر از گاهی که یکی از بچه های همبند قرار بود باصطلاح از زندان آزاد شود، در پس همه صحبتها و قرار و مدارهای خصوصی، همگی به این نکته باور داشتیم و با طنز تلخی به هم یاداوری میکردیم که زندانی فقط از این زندان به زندانی بزرگتر منتقل میشود.
با این همه نباید این واقعیت سرسخت را از نظر دورداشت که مفهوم این همه سرکوب و ظلمی که توسط این جانیان در حق زنان و دختران مظلوم و محروم این میهن روا داشته و اِعمال میشود، اتفاقآ مبین این حقیقت انکارناپذیر است و ترس پایان ناپذیر رژیم زن ستیز حاکم، خروش همین زنان تحت ستم و قدرت انفجاری و متراکم و بنیان کن آنان است…
وضعیت زنان کارگر
زنان بیشتر در بخش های خدماتی کار می کنند. اکثر زنانی که در این بخش ها کار می کنند خودسرپرست و یا سرپرست خانوار هستند، که با توجه به شرایط اقتصادی جامعه، بالا رفتن نرخ تورم و گرانی های فزآینده، دائماً در معرض تهدید و خطر تعطیلی مراکز کارشان قرار دارند.
حقوق زنان کارگر کمتر از حداقل حقوق قانون کار است.
تحقیقاتی که اخیراً در شهرستان ها انجام شده نشان می دهد زن کارگری که در طول یک سال یک قالی می بافد، یک میلیون تومان به عنوان دستمزد دریافت می کند که تقریباً ماهی ۱۰۰ هزار تومان می شود. یعنی این زنان یک چهارم حداقل حقوق را دریافت می کنند. اما به دلیل این که آنها به این پول نیاز دارند، به این شکل مورد بهره کشی قرار می گیرند. شرکت هایی هم که از کارگران پیمانی استفاده می کنند، به دلیل اجبار و محدودیتی که زنان برای کار کردن دارند، کمتر از حقوق مصوب به آنها پرداخت می کنند.
کسانی که در بخش های دیگر خدماتی کار می کنند، مثل منشی ها یا کارگرانی که در مطب پزشکان یا جاهای دیگر کار می کنند، اکثراً کمتر از حداقل حقوق قانون کار را دریافت می نمایند و بیمه هم نمی شوند، زیرا اذعان می شود این بنگاه ها تولیدی نیست و خدماتی است. لذا توانایی پرداخت بیشتر از این را ندارد. یک جور بهانه تراشی برای فرار از دادن حقوق واقعی به طور کلی اشتغال زنان کارگر در معرض تهدیدهای اقتصادی جامعه قرار دارد و آنها همواره از شرایط بی ثبات اقتصادی متضرر می شوند و با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. بیکاری، کمبود درآمد و ثابت نبودن شرایط اقتصادی، مهم ترین مسائلی است که زنان کارگر با آن روبه رو هستند.
در کنار این مسائل، مشکلات فرهنگی کار هم وجود دارد. از جمله این مشکلات، تخریب شخصیتی، اهانت و ترساندن و تهدیداتی است که باعث می شود زنان کارگر با فشارهای روحی و روانی بسیاری روبرو شوند.
متأسفانه این امر شرایطی را به وجود آورده است که فشار زیادی بر جامعه کارگری تحمیل می شود و آنها هر روز با مسائل و مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. تا جایی که در بسیاری مواقع حقوق آنها کفاف تأمین خوراک و هزینه های جاری زندگی آنها و خانواده شان را نمی دهد و آنها نمی توانند پاسخگوی نیازهای خانواده خود باشند.
از دست رفتن ارزش پول ملی باعث شده تا قدرت خرید کارگران و سایر اقشار مردم به صورت بی سابقه ای کاهش پیدا کند. به طوری که حتی کارگری که در دو یا سه شیفت کار می کند هم به سختی امرار معاش می کند و دو سوم دارایی های خودش را به علت کاهش ارزش پول از دست می دهد.
نرخ بیکاری در زنان بسیار بالاتر از نرخ بیکاری در مردان است
در سال های اخیر به دلیل ازدیاد زنان جویای شغل، نرخ بیکاری در زنان بالا رفته است و بیشتر از نرخ بیکاری در مردان شده است.
به طور کلی می توان گفت، مشکل اساسی زنان بیکاری است. شدت تقاضای شغل از جانب زنان بسیار بالا رفته است، اما همزمان با رشد تقاضای شغل از طرف زنان، تعداد زنانی که شاغل هستند افزایش نیافته است. به عبارت دیگر، تعداد زنان شاغل با آن سرعتی که بر تعداد زنان جویای کار افزوده می شود، رشد نکرده است. سرعت افزایش تعداد زنان شاغل با سرعت افزایش زنان متقاضی کار برابر نیست. این امر باعث شده که زنان جامعه ما با مشکل بیکاری مواجه شوند.
اکنون ما شاهد آن هستیم که امنیت شغلی زنان کارگر در کارخانه ها و کارگاه ها به دلیل ازدواج یا بارداری تهدید می شود. بیشتر محیط ها از به کارگیری زنانی که نوزاد یا فرزند کوچک دارند، خودداری می کنند و یا به محض اینکه زنی بچه دار می شود، او را از کار برکنار می کنند و یا قراردادشان را با او فسخ می کنند. اینها همه تبعیض در اشتغال است که گریبانگیر زنان شاغل است. زنان کارگر از تبعیض های پنهان در عذابند.
نرخ مشارکت اقتصادی زنان بسیار پایین است گزارشات مربوط به برخی کارگاه ها نشان می دهد که حقوق پرداختی به زنان بسیار کمتر از مردان است. از طرف دیگر، نرخ مشارکت اقتصادی زنان نیز بسیار پایین است.
زنان کارگر به حمایت های قانونی بیشتری نیاز دارند
مشکل زنان در حال حاضر کم بودن فرصت های شغلی از طرفی و حفظ آنها در محیط های کار از طرف دیگر است. باید به این نکته توجه داشت که گاه قوانین حمایتی که برای حمایت از حقوق زنان تصویب می شود، کار زنان را دشوارتر می کند و مشکلات جدید برای آنها به وجود می آورد. این مشکلی است که شاید کمتر مورد توجه افراد و بخش های مختلف قرار گرفته است، اما باید به طور جدی به آن پرداخت و قوانین جامع و کاربردی تصویب شود.
زنان کارگر اکنون به حمایت های قانونی بیشتری نیاز دارند. حمایت های قانونی موجود به همراه نرخ مشارکت پایین زنان در فعالیت های اقتصادی، باعث شده است وضعیت اشتغال زنان با مشکل روبرو شود.
روز زن در واقع فرصتی است برای آنکه زنان بتوانند از طرفی مشکلات و مسائل شان را و از طرف دیگر همبستگی و اتحاد خودشان را نشان دهند. بنابراین باید این فرصت را مغتنم دانسته و حداکثر استفاده را از آن ببرند.
هجدهم اسفند ماه، روز جهانی زن است ایکاش دست کم در این روزها از کنار کارگرانی که در سطح شهر میبینیم، از کنار زنی که در رستوران میزمان را پاک میکند یا دختری که برای نظافت به خانهمان میآید، بیتفاوت رد نشویم و حداقل با یک لبخند غبار خستگی و اندوه را از تن آنها بزداییم.
هیچ منبع مستقلی وجود ندارد که صحت و سقم آمارهای دولتی و نهادهای بنام امدادی جمهوری اسلامی را که اصولا” آمارهایشان در چنین مواردی کمتر از میزان واقعی است را مورد تائید قرار دهد. تردیدی نیست که شمار زنان سرپرست خانوار در ایران باتوجه به طولانی بودن بحران اقتصادی و با مبنا قرار دادن فاکتورهایی چون، افزایش طلاق، بیکاری رو به گسترش، از کار افتادگی و معلولیت ناشی از کار، اعتیاد، شمار بسیار بالای زندانیان متاهل مرد، مفقودالاثر بودن مردان، اخراج مهاجرین افغانستانی دارای همسر ایرانی و مرگ و میر ناشی از بیماریها شمار زنان سرپرست خانوار نه تنها بیشتر از میزانی است که مرکز آمار اعلام کرده است، بلکه با تعمیق و گسترش آسیب های اجتماعی ناشی از بحران اقتصادی، این میزان در حال افزایش است.
آمارهای دولتی به جنبه های دیگر زندگی زنان سرپرست خانوار از جمله نرخ بیکاری در میان آنان که ۸۲ درصد اعلام شده است اشاره دارد که، خود بیانگر غم انگیز بودن زندگی آنان است. این نکته را باید اضافه کرد، درآمد ماهیانه زنان سرپرست شاغل ۳۰۰ هزار تومان و مستمری زنان سرپرست خانواری “مددجو” تحت حمایت نهادهای حمایتی دولتی قرار دارند، ماهیانه ۶۰ هزارتومان اعلام شده است.
افزایش پدیده زنان سرپرست یعنی ورود میلیونها زن به حوزه فعالیت اقتصادی و گام برداشتن بسوی استقلال اقتصادی، اما استقلال اقتصادی زنان سرپرست خانوار نه در شرایطی دلخواه و به خواست خود و در موقعیتی برابر با مردان و در نتیجه نیاز جامعه به نیروی کار و حضور آنان در فعالیت های اقتصادی، بلکه از سر ناچاری و تنها برای پاسخگویی به نیازهای که زاده شرایطی است که در پیدایش آن نقشی نداشته اند آغاز می شود. با وجود این، ورود زنان سرپرست خانوار به فعالیت اقتصادی چه بعنوان کارگر شاغل و یا متقاضی کار و بیکار، یعنی حضور زنان در مبارزه ای آشکار و پنهان با ساختاری نابرابر و آلوده به ستم جنسیتی و طبقاتی که میلیونها کارگر دیگر در آن دخیل اند. مبارزه ای که میلیونها زن می توانند بر متن آن توانائیهای خود را بیازمایند و به سردمداران این جامعه نابرابر بفهمانند که علیرغم موانع قانونی و شرعی پیش پای ورود زنان به فعالیتهای اقتصادی اما، زنان می توانند در این میدان توانائیهای خود را نه تنها در راستای تامین نیازهای دیگر اعضای خانوار، بلکه در راستای توسعه انسانی جامعه بکار گیرند و اولین گام را در راستای استقلال زن بعنوان مرحله ایی از رهایی قطعی بردارند. اما از آنجا که پدیده زنان سرپرست خانوار در کل ایران ابعادی میلیونی به خود گرفته به معضلی اجتماعی و رو به رشد تبدیل شده است، باید مورد توجه فعالین رادیکال جنبش زنان و جنبش کارگری قرارگیرد و جوانب و جنبه های گوناگون آن را شناخت و مورد مطالعه قرار داد.
موقعیت اقتصادی زنان سرپرست خانوار،حوزه های فعالیت اقتصادی و اشتغال آنان، میزان دستمزد، شرایط کار، نگاه و راه حل دولت و نهادهای بنام حمایتی دولتی در برخورد به اشتغال و امنیت شغلی آنان، و از طرفی دیگر فعالین جنبش های کارگری و جنبش رادیکال زنان چگونه می توانند در قلمرو مبارزه زنان سرپرست خانوار ایفای نقش کنند و آخر اینکه، ورود میلیونی زنان سرپرست خانوار به فعالیت اقتصادی را با تکیه بر کدام مکانیزمها می توان با مبارزات صنفی و فعالیتهای اجتماعی آنان در راستای بهبود شرایط زندگی و تعمیق مبارزه طبقاتی درهم آمیخت، پرسش هایی است که پیش پای همه فعالین جنبش کارگری و کمونیستها در ابعاد سراسری قرار دارد.
«بر اساس ماده ۲۳۰ قانون برنامه پنجم توسعه، ساماندهی اقتصادی و معیشتی زنان با اولویت زنان سرپرست خانوار به عهده معاونت زنان سپرده شده که در این زمینه که از جمله آن، راه اندازی کارگروه کاهش فقر زنان سرپرست خانوار و توسعه مشاغل خانگی است که این کارگروه را با مشارکت وزارت کار و تعاون راه اندازی خواهند کرد .»
این طرح هنوز جنبه اجرای به خود نگرفته و نه در دستور کار دولت قرار دارد و نه به شورای عالی بنام اشتغال تحویل داده شده است. بنابراین در حالیکه مشکلات زندگی زنان سرپرست خانوار سالهاست به معضلی اجتماعی تبدیل شده و در حال افزایش است، سیاستهای دولت جنبه شعاری دارد و همانند برخورد به دیگر مشکلات اجتماعی و وعده های انتخاباتی حسن روحانی فریبکارانه است. اما به فرض اینکه این سیاست جنبه اجرایی به خود گیرد. با اجرای این طرح یعنی “طرح اشتغال زنان در کارگاههای خانگی و کوچک”، تازه زنان سرپرست وارد پروسه استثمار گروهی اعضای خانوار با کمترین درآمد و بالاترین شدت استثمار خواهند شد. دولت و نهادهایی چون سپاه پاسداران، کمیته امداد، بهزیستی، بسیج سازندگی با تکیه بر موقعیت متزلزل زنان سرپرست خانوار در بازار کار و جامعه، نیروی کار آنان را در کارگاههای وابسته به خود با درآمدی ناچیز و مقداری بیشتر از مستمری ماهیانه به بردگی خواهند کشید. سیاستی که در حال حاضر توسط این نهادها در مقیاس محدودتری در بعد سراسری آزمایش می شود. صنعت فرشبافی و صنایع دستی و کار در کارگاههای کوچک و خانگی تحت عنوان محرومیت زدایی در تشکیل گروه های بنام همیار که با بکارگیری نیروی کار زنان سرپرست تنها با پرداخت مستمری ماهیانه و نه حداقل دستمزد توسط این نهادها بکار گرفته می شود، حوزه فعالیت زنان سرپرست شاغل است. اخیرا” هم با تلاش در جهت گسترش مشاغل خانگی و با شعار تبدیل هر “خانه ای به یک کارگاه” درصدد آغاز بازی دو سر برد برای دولت یعنی، نشان دادن کاهش آمار بیکاری و بالابردن بیشترین بهره وری از نیروی کار زنان سرپرست را در پیش گرفته اند. ارگانهای دولتی با بر شمردن مزیت های کار خانگی از نقطه نظر سرمایه داری و الگو برداری از مدل “تایوانی” گسترش مشاغل خانگی “هر اتاق نشیمن یک کارگاه” در صدد استثمار کلیه اعضای خانواده زنان سرپرست خانوار با ترفند ایجاد تعادل مابین خانه داری و شغل زیر یک سقف هستند.
تا آنجائیکه به سرمایه داران خصوصی هم برمی گردد، زنان سرپرست اساسا” در کارگاههای کوچک و کمتر از ۱۰ نفر مشغول بکارند که هیچ قانون و آئین نامه ای ناظر بر کار آنان نیست. زنان سرپرست خانوار در کارگاههای زیر زمینی با ساعات کاری طولانی، شرایط کار سخت و دستمزی بسیار پائین تر از حداقل و ناامنی شغلی و تهدید به اخراج روزانه با تکیه برخیل میلیونی بیکاران در بیرون از کارگاه، در شرایط بسیار نامساعد از نظر روحی مشغول بکارند. عوارض و زیان های گسترش مشاغل خانگی و کار در کارگاه های کوچک و کار در مقابل دریافت مستمری از نهادهایی چون کمیته امداد، بهزیستی و … بسیار وحشتناک تر از آن است که به آن اشاره کردیم. شمار زیادی از زنان سرپرست خانوار با بیماریهای لاعلاج روحی و جسمی دست و پنجه نرم می کنند.
از طرفی دیگر همانطوریکه اشاره شد بنابر آمارهای دولتی که آماری درست نیست ۸۲ درصد زنان سرپرست خانوار چه بیکار و چه شاغل چاره ای جزء تامین هزینه های زندگی اعضای خانواده را ندارند. اولویت دولت و نهادهای دولتی و سپاه پاسداران و سرمایه داران خصوصی تامین هزینه های زندگی آنان نیست بلکه، به بردگی کشاندن نیروی کار آنان است. زنان سرپرست خانوار، فقیرترین و محرومترین بخش طبقه کارگراند، بی دلیل نیست که گفته می شود فقر در ایران چهره زنانه به خود گرفته است. سرنوشت زنان به سرنوشت و مبارزه طبقه کارگر ایران گره خورده و تغییر در موقعیت آنان وظیفه فعالین جنبش کارگری و کمونیستهاست. خواست ایجاد اشتغال با دریافت حقوق متناسب با استاندارد زندگی، یا دریافت بیمه بیکاری بدون توجه به شروط آمده در طرح بنام بیمه بیکاری، خواست زنان است. بهره برداری نهادهایی چون کمیته امداد و بهزیستی از نیروی کار زنان تحت هر عنوانی باید ممنوع اعلام گردد. زنان همانند دیگر شهروندان و با استفاده از مکانیزمهای بازار کار باید وارد فعالیت اقتصادی شوند. اما این خواسته ها متحقق نخواهد شد مگر اینکه زنان ورود به فعالیت های اقتصادی را با دخالت فعال در سرنوشت خود در اتحاد با دیگر بخش های طبقه کارگر درهم آمیزند. وجود پدیده زنان سرپرست و همسرنوشتی آنان با طبقه کارگر و جنبش زنان تاکنون مورد توجه فعالین جنبش کارگری و بخش رادیکال جنبش زنان و کمونیستها قرار نگرفته و باید توجه ویژه ای به آن مبذول داشت. این نگاه که میلیونها زن وارد فعالیت اقتصادی شده اند و راه استقلال اقتصادی را در پیش گرفته اند. وظیفه دخالت در سرنوشت زنان پیشاپیش بر عهده فعالین جنبش کارگری و زنان کمونیست قرار دارد.
در کنار بیکاری و تن فروشی، اعتیاد زنان هم یکی دیگر از مشکلاتی است که در چند سال اخیر به یک معضل اجتماعی برای میلیونها خانواده در ایران تبدیل شده است. در چند سال گذشته رشد اعتیاد زنان سه- الی چهار برابر مردان بوده است به ازای هر ده مرد معتاد هفت الی هشت زن دچار اعتیاد هستند. آمار زنان معتاد ده درصد تخمین زده شده است. بازتاب و عواقب بیکاری که نتیجه اش عدم مسکن و تغدیه، بهداشت و درمان، تحصیل، و تفریح می باشد بر محیط زندگی توده های زحمتکش تاثیر مستقیم گذاشته، و سبب افزلیش درصد بیشتری از زنان و کودکان خیابانی و اعتیاد د رو به افزون انها شده است.
از سوی دیگر عامل اصلی رشد اعتیاد در جامعه و افزایش چشمگیر آن در میان زنان، خود دولت جمهوری اسلامی می باشد. نقش باندها و دلالان وارد کننده مواد مخدر و توزیع کنندگان وابسته به ارگان هایی نظیر سپاه قدس و سلاطین حکومتی در این رابطه واقعیتی انکار ناپذیر است.
قتل های ” ناموسی”، که به خشن ترین و متوحش ترین شکل در مورد زنان اعمال میشود، نمونه بارزی از بربریت حکومت مذهبی است. جامعه ای که مذهب در آن نهادینه شده و برمبنای مالکیت خصوصی و مرد سالاری زنان نه تنها به عنوان شهروند درجه دوم محسوب می شوند، باید هم بپذیرند طبق قانون شرع و عرف، نگهبانانی همچون شوهر، پدر، برادر و یا مردی از خانواده بالای سرشان داشته باشند، که ” ناموس و شرفشان” را پاسداری نمایند. نافرمانی زن از مرد به هر شکلی با مجازات شدید همراه بوده و هست، در بسیاری مواقع حتی هم محکوم شدن به مرگ است. قتلهای “ناموسی”، یعنی نافرمانی زن در چهار چوب قوانین ارتجایی و مذهبی قرون وسطایی خانواده، که به دلایل ” اتهام” به رابطه جنسی قبل از ازدواج رسمی و یا خارج از ازدواج رسمی صورت میگیرد. در این جوامع برقـــــــراری روابط آزاد جنسی زن با مرد مورد علاقه اش خود به شرطی که بدون اجازه خانواده و بخصوص مردان خانواده صورت گرفته باشد، جرمش مرگ است. در این رابطه هر روز دهها زن قربانی این جهالت و خشونت می گردند. چه بسا اینکه حتی نمونه هایی از آن را در ممالک اروپایی و آمریکایی صِرف اینکه دختران و زنان جوان متعلق به خانواده های مذهبی بوده اند، بعلت نافرمانی و قانون شکنی ارتجاعی به قتل رسید ه اند.
در این میان خود دولتها هم با وضع قوانین تبعیض آمیزعلیه زنان با نادیده گرفتن خشونت هایی که به زنان به بهانه نسبیت فرهنگی، روا داشته میشود نقش بسیار مهمی را در تولید و بازتولید خشونت بازی می کنند. نمونه های این گونه قوانین را در کشورهای اسلامی مانند افغانستان و عراق و ایران و پاکستان و… که اسلام سیاسی در قدرت است و نیروهای مرتجع و واپسگرا دست بالا را دارند در قالب قوانین ضد انسانی سنگسار و اعدام و شلاق و … می بینیم. در کنار تجاوز و قتل های ناموسی، و بی حقوقی اجتماعی دیگر از جمله: نداشتن حق طلاق یا حضانت کودکان و… و خودسوزی و اقدام به خودکشی از جمله خشونت هایی است که هر روزه به زنان ایرانی و افغانی و عراقی و کشورهای عربی…. تحمیل می شود. جنگهای موجود در خاور میانه اولین قربانیان خود را از میان زنان و کودکان می گیرد، این زنان و کودکان هستند که همیشه مورد تجاوز جنسی نیروهای نظامی فاتحین!! واقع می شوند نمونه های بیشمار آن را در طول چندین جنگ پیاپی در طول دهه نود و اولین دهه قرن ۲۱ در جنگ های بالکان، عراق، افغانستان و سوریه می توان مشاهده نمود. این جنگ افروزی امپریالیستها که هر روز صدها قربانی بهمراه داشته، بیشترین هزینه آن را زنان و کودکان تا کنون پرداخته اند. زنانی که همسران خود را از دست داده اند و بدلیل عدم حمایت مالی مجبورند برای امرار معاش خود و فرزندانشان به تن فروشی دست بزنند. همچنین جنگهای محلی و قبیله ای مثلاً درعراق با مبادله یک یا دو زن بین قبایل درگیر خاتمه می یابد. در جوامع پیشرفته هنوزهم زنانی وجود دارند که ناموس و شرف مردان تلقی می شوند و با این وسیله دائماً در معرض خشونت های جنسیتی وحتی قتل اند. طبق آمار “سازمان عفو بین الملل”، دو هزار کارگر سکس در کوزوو به چهل و پنج هزار سرباز سازمان ملل متحد در این منطقه خدمات جنسى ارائه مىدهند. صاحبان و دلالان سودجوى تجارت سکس، در ازای حداقل امرار معاشی که براى این زنان فراهم می کنند، از قِبل این خرید و فروش سکس در کلوپهاى شبانه، ضمن بالا بردن نرخ سود خود سودهای کلانی به جیب میزنند. تجارت سکس جزء سومین سودآورترین صنایع در دنیا برای سرمایه داری محسوب میشود.
در طول سالهای سیاه حکومت جمهوری اسلامی به دلیل سرکوب شدید و زندانی نمودن کمونیستها و انقلابیون، زنان زندانی مورد شدیدترین و کریه ترین شکنجه ها ی فیزیکی و روحی تا به امروز قرار گرفته اند. مشتهای سنگینی که به سر و صورت و سینه زندانیان زن زده شده، آن باتومهای برقی ای که به نوک پستانها متصل کرده اند، آن لخت کردنها در برابر شکنجه گران و بازجوها، آن فحشهای رکیک جنسی و … همه و همه نمونه های هسیستریکی از خشونت و تجاوز است. فضای رعب و وحشت زندانها و وحشیگری مسئولین زندان باعث شده که زندانیان بدون اینکه هم مرتکب جرمی شده باشند، آماده پذیرش هر نوع خشونتی باشند.
در وقایع هولناک دهه ۶۰-۷۰ در زندانها ی جمهوری اسلامی، جلادان و شکنجه گران رژیم قبل از اعدام به زندانیان دختر کمونیست و مجاهد تجاوز نموده و بعد آنها را با گلوله می کشتند و فردای فاجعه، بازجو را به منزل دختران اعدامی می فرستادند و اعلام می داشتند که شب گذشته بازجو دخترشان را عقد ( بخوانید تجاوز) کرده است و با دادن پول اندکی می گفتند که این هم مهریه و حالا پول گلوله را از آن کم کنید. در آنزمان، اصلاح طلبان امروز از جمله کروبی و موسوی در اجرای این اعدامها و به قتل رساندن زنان به این شکل فجیع و خشونت آمیز نقش مستقیم داشتند و دست اندر کار بودند.
و باز هم ماجرا اینجا خاتمه نمی یابد. تجاوز فقط ناشی از اعمال این جانوران پلید نیست بلکه تجاوز جزء لاتجزای قوانین اسلام است، قانونی که اصل تمکین در آن به مرد اجازه تجاوز به همسرش را می دهد و زن نیز باید در برابر این تجاوز مطیع باشد. قانونی که در آن تجاوز به کودک مجاز است، آیا انتظار دیگری از آن می توان داشت؟ اما این هم خاتمه ماجرا نیست. در بسیاری از کشورهای خاورمیانه به طور قانونی از جانب دولت های زن ستیز اسلامی از خشونت علیه زنان در خانواده حمایت می شود. میلیون ها زن در این کشورها مورد تجاوز همسران خود قرار می گیرند و طبق قوانین اسلامی تمکین زن از مرد اجباری است. فرهنگ و سنتی که توسط دولت های اسلامی در این کشورها تبلیغ و مورد حمایت آشکار قرار می گیرد این است که هر مردی به هر دلیلی همسرش را تا سر حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار دهد، اوج غیرت و مردانگی است. زمانی که زنان به دلیل اینکه مردی بالای سر آنها است و خود را صاحب زن می دانند و هر وقت اراده کنند زن را مورد ضرب وشتم قرار می دهند و یا در زندگی زناشوئی این حق را برای خود قائل می شوند که بدون در نظر گرفتن تمایلات همسر خود به زن تجاوز نمایند، زمانی که زنان در اثر ناموس پرستی سنگسار می شوند، زمانی که زنان به خاطر”عشق” به قتل می رسند، زمانی که زنان به خاطر فقر به تن فروشی مجبور می شوند و … همه این ها نشانه های خشونت وحشیانه علیه زنان است. تجاوز صرفا امری جنسی نیست. تجاوز، خشونت و تحقیر است. حجاب اجباری هم با شعار” یا روسری یا توسری ” و به زور اسید و چاقو و اسلحه اوباش حزب الله و خواهران زینب یکی از کریه ترین شکل خشونت است که زنان به علت رعایت ننمودن و اعتراض به آن بالاترین اهانتها و شکنجه و زندان را متحمل شده اند.
میلیون ها زن محروم بخصوص در کشورهای جهان سوم در خدمت سرمایه گذاری و سودهی کشورهای بزرگ امپریالیستی به کار گمارده شده اند، سرمایه داری با استثمار این زنان کارگر در عرصه تولید با حقوقی بسیار نازل به انباشت سرمایه و سود آوری بالایی دست یافته است.
در جهان سوم از نیروی کار دختربچه ها در چیدن بسیاری از محصولات کشاورزی، قالیبافی و کار شاق کوره پزخانه ها استفاده میشود و در برابر این کار، مزد ناچیزی به سرپرست خانواده پرداخت میشود و یا حاصل کار آنها را در چارچوب کار خانواده ارزیابی می کنند. این سطح از استثمار آشکارا خشونتی است که به زنان و دختران نوجوان در عرصه اقتصادی وارد می شود و انباشت عظیم سود سرمایه را برای شرکت های مختلف امپریالیستی ایجاد می کند. سرمایه جهانی زنان را در کشورهای جهان سوم در تولیدات کشاورزی به خدمت گرفته و از کار طاقت فرسای آنان مافوق سود استخراج می کنند، اما این زنان به عنوان زنان کارگر به رسمیت شناخته نمیشوند، بلکه این کار بردگی زنان جزء وظائف کارهای خانگی آنها محسوب میشود. بورژوازی جهانی این بردگی پنهان و بربریت را آگاهانه برای استثمار بیشتر این نیروی کار ارزان از اذهان دور میدارد.
با دختری آشنا شدم و از محله ای برایم گفت که مادر و خواهر کوچکترش در آن جان داده اند. از خانه ای برایم گفت که پدر معتادش با کمربند به مادرش حمله می کرد و به او و خواهر کوچکترش تجاوز می کرد! تا جایی که مادر و خواهرش تاب نیاوردند اما به قول خودش او جان سگ داشت که زنده مانده است!
از صورتی می گفت که زیباست و پدرش می گوید باید با آن درآمد زایی کند و اگر شب به شب پول به خانه نیاورد تنها برادرش را که ۱۰ سال بیشتر ندارد، معتاد می کند و می فروشد! او می گفت و من مچاله می شدم، او می گفت و من در خود می شکستم. او می گفت و من از اعصاب خرد خودم شرم زده می شدم.
می گفت ۱۶ سال بیشتر ندارد، می گفت از ۱۰ سالگی! آنقدر با مردهای مختلف سر کرده که حسابش از دستش در رفته. می گفت یک بار با برادرش فرار کرده اما از زور گرسنگی و بی جایی باز به همان خانه جهنمی بازگشته است. می گفت امروز هم از نامردی پسر پول داری می گریخت که می خواست از بدبختی او فیلم بگیرد و با دوستانش تفریح کند! می گفت گوشی او را دزدیده و فرار کرده است.
می گفت از نگاه های پر نفرت زنان و دختران بیشتر متنفر است تا نگاه هرزه مردهای بی شرم. می گفت و من می گریستم. می گفت آب از سر او گذشته است و میداند برادرش هم روزی مانند پدر خواهد شد فقط اینهارو گفت و دیگه ادامه نداد از زور گریه از پیشم گریخت
دلم می خواست تعقیبش کنم… دلم می خواست بهش کمک کنم ولی افسوس
من دست از پا دراز تر با چشمانی خیس که مطمئن بودم هرگز با دیدن دخترکان خیابانی رنگ نفرت نمی گیرد، چشمانی که اجازه نخواهم داد این بار رنگ ترحم و تحقیر بگیرد، دست از پا درازتر به خانه بازگشتم ….
در هر حال، ناگفته پیداست، مشکلات کلانشهر تهران به اندازه وسعت آن و حتی گاهی بزرگتراز آن است، به خصوص اگر بحث راهکارهای قانونی برای حمایت از زنان در میان باشد. هرچند وجود خلأهای قانونی برای حمایت از زنان در معرض آسیب و آسیب دیده برکسی پوشیده نیست.
اینکه زنان خیابانی ماحصل فقر و اقتصاد بیمار و نبود حمایتهای اجتماعی هستند واقعیتی غیر قابل انکار است اما اینکه چرا برای بازگشت آنها به زندگی سالم تلاشی هدفمند و قانونمدار نمی شود یک سوال بیپاسخ طیسالهای اخیر بوده است. سوالی که حالا سوال من و جامعه هست و ای کاش پاسخی قانع کننده داشته باشد!
سرمایه داری جهانی با انتقال سرمایه به کشورهای مختلف جهان بویژه کشورهای جهان سوم که علتش هم دستیابی به نیروی کار ارزان می باشد و استثمار شدید از قِبل این نیروی کار به انباشت سرمایه بیشتر و سودهای کلان و نجومی تا کنون دست یافته است. در این استثمار وحشیانه از نیروی کار زنان حداکثر استفاده میشود. کار طاقت فرسا و ساعات کار به قدری طولانی است که بسیاری از کارگران از شدت فشار کار و کمی استراحت و حقوق ناچیز گاها دست به خودکشی می زنند.
باید اضافه نمود، زن کارگر در محیط کارخانه و واحد تولیدی صرفاً به خاطر زن بودنش به اشکال مختلف مورد تحقیر و آزار و اذیت جنسی و خشونت قرار می گیرد. به خصوص از طرف کارفرمای خود. اما او حتی از طرف همکاران مرد خود نیزاز تحقیر و توهین مصون نمی باشد. زنان کارگر به اشکال مختلف تحت اذیت و آزار و استثمار قرار می گیرند، به عنوان مثال: در کشوری مانند ایران زنان و دختران جوانی که از خردسالی ساعت های طولانی در زیرزمین های نمور و تاریک پای چوبه فرش بافی برای چندر قازی به شدیدترین شکل بدون هیچ مزایا و ایمنی کار مورد استثمار قرار می گیرند، صاحبان کارگاههای فرشبافی آنها را هر زمان هم ناتوان از کار شدند مانند کالایی بی مصرف بدون هیچ گونه حمایتی به گوشه ای رها می کنند. اما خیالپرداز های سرمایه، صاحبان و مالکان سرمایه هیچگاه اینها را به پای خشونت سرمایه داری حاکم نمی نویسند، در روند ظالمانه و استثمار گرانه سرمایه داری این امری کاملاً طبیعی است و خود را محق می دانند که این شیوه بیرحمانه همراه با خشونت را در مورد این بخش از زنان کارگر بکار گیرند. از طرف دیگر کار برابر زنان کارگر با مردان با دستمزدی نابرابر برای زنان به همراه است و در بحرانهای اقتصادی باز هم زنان در صف مقدم قربانیان بحران هستند و اولین کسانی هستند که به کنج خانه ها رانده میشوند.
خشونت بر زنان امری تصادفی نیست، مربوط به بربریت مذهبی یک حکومت نیست، منحصر به حکومتهای ددمنش و دیکتاتوری نیست. بلکه خشونت جایگاهی ساختاری در سرمایه داری و در کل جوامع طبقاتی مردسالار دارد. سیستمی که عامل جنگ افروزیها، بیکاریها و بی خانمانی، زندان و شکنجه و اعدام و سرکوب است، خشونت زاده این نظام نابرابر است، نظامی که بر مالکیت خصوصی مبتنی است. خشونت را باید در این چهارچوب دید و برای ریشه کن کردن آن، باید بر علیه مناسبات ظالمانه سرمایه داری مبارزه نمود که زن ستیزی و خشونت جزءِ ارکان آن است. ریشه کن نمودن خشونت در گرو لغو مالکیت خصوصی و در هم شکستن مناسبات سرمایه داری به دست توانای طبقه کارگر، که خود زنان نیمی از این طبقه را شامل میشوند امکانپذیرخواهد شد.
تلخی داستان زندگی این زنان، آنچنان عریان است که نوشتن در موردشان احتیاجی به مقدمه ندارد. آنچه روایت میشود، داستان زنانی است که در بسیاری موارد خودشان نقش چندانی در سوژهشدن نداشتهاند، اما حالا با زندگی در پارکها، خانههای خرابه، کمپهای ترک اعتیاد ، «شِلتر» بانوان و تحمل نگاههای سنگین جامعه به عنوان عضوی اضافه، تاوان پس میدهند.
آنچه برایتان نوشته ام حاصل ساعتها گفتوگو با زنان معتاد خیابانی در دو منطقه شوش و مولوی است ؛ کسانی که با وجود تمام تجربههای دردناکشان بویژه بر اثر مصرف «شیشه» و بیمهای آینده، همچنان برای رسیدن به زندگی بهتر میجنگند و حالا به تنها چیزی که نیاز دارند محبتی است که کورسوی امید را در دلهایشان زنده نگه دارد.
– میدان شوش – پارک انبار گندم
همه، همدیگر را میشناسند. همه مصرفکننده هستند. در پارک که قدم بزنی – البته اگر جرأت کنی – پایپ، فندک و حتی سوزن را در دست زن و مرد و پیر و جوان میبینی. با یک نگاه میفهمند که غریبهای و به حضورت در پارک مشکوک میشوند. جلو میآیند، سوال میکنند که چهکار داری و دنبال چه کسی یا چه چیزی هستی؟ من امروز دنبال «فریبا» هستم؛ زنی موادفروش که یکی از دوستان آدرسشو داده بود .از آقایی سراغ فریبا رو گرفتم یکم فکر کرد بعد گفت آهان، فهمیدم کی رو میگی. همون پیرزنه. صبح اینجا بود .
معلوم نیست ولی صبح اینجا بود. چیکارش داری؟
بیش از یک ساعت در پارک انبار گندم منتظر ایستادم. خبری از فریبا نشد و تنها چیزی که از گشت زدن در پارک نصیبم شد گفتوگو با فروشندگان خردهپایی بود که تصور میکردند دنبال مواد هستم و در نبود فریبا به گمان خودشان تلاش داشتند مشتریاش را قاپ بزنند. بالاخره فریبا را در قسمت جنوبی پارک پیدا کردم. در اطرافش تعدادی خانمهای مصرفکننده و همپاتوقیهایش، جمع شده بودند. در حال جر و بحث با یکی از مشتریهای جدیدش سر قیمت بود، جلو رفتم. سلام کرم و گفتم شما فریبا خانوم هستین ومن از طرف کی اومدم و برای چی اومدم سحر رو بهم معرفی کرد دختر ۲۳ساله ای که از محله اتابک تهران بود ۱۵سالش بوده با یه پسری آشنا میشه مثل خیلی از دخترای دیگه گول ظاهر پسر رو میخوره و باهاش به منزل پسر میره پسر بهش مواد میده بعد اینکه مصرف میکنه حالت گیج و منگ میگیره و تو این فاصله پسر از این موقعیت سوءاستفاده میکنه و به دختر تجاوز میکنه این دختر از ترسش به خانوادش نمیگه چندین بار باز با پسر ملاقات میکنه و همون کارهارو پسر تکرار میکنه و باعث اعتیاد سحر میشه و بعد اون سحر متوجه میشه بارداره بعد اینکه خانواده میفهمن به جای حمایت از این دختر اورو راهی خیابون میکنن به کمک فریبا بچه رو سقط میکنه تمام دست و صورتش جای خراشیدگی چاقو زخم بود ازش پرسیدم فریبا گفت بعد مصرف مواد توهم بهش دست میده احساس میکنه زیر پوستش موجوداتی راه میرن برار دراوردن اون موجودات با چاقو به جون خودش میفته به همه میگفتم خونواده ندارم تا کسی کاری به کارم نداشته باشه و بعضیا هم خرجم رو بدن. البته پسره تا یه مدتی خرجم رو میداد ولی زیر بار بچه نمیرفت. بهم انگ چسبوند. یه مدتی باهاش زندگی کردم، دارو خوردم، بچه رو سقط کردم. مصرفم زیاد شده بود. پسره از خونه انداختم بیرون. الانم هشت ساله که تو خیابونم.
تا حالا برای ترک اقدامی کردی؟
به جز اون چند باری که خونوادم تلاش کردن، نه. آخه من کسی رو ندارم که این کارو انجام بده.
چرا نمیری کمپهای ترک اعتیاد ؟
– اونجا که سگدونیه خانوم شخصیت بچهها رو له میکنن.
چرا بدنت پر از زخمه فریبا جای اون گفت مال توهمه.
توهم چی؟
بعد از اینکه مصرف میکنه فکر میکنه یه موجودات ریزی زیر پوستش دارن راه میرن. بعد سعی میکنه با چاقو یا یه چیز تیز از زیر پوستش در بیاره بیشتر شبها توی پاک میخوابه و یا خونه های پاتوق میره که طرفای دره فرحزاد هست بهش گفتم نمیترسی گفت
من دیگه بچه خیابونم، ترسی ندارم. واسم فرقی نداره چی سرم میاد.
من بعضی وقتا انقدر بیپولم که از بوی غذای رستورانا سیر میشم. فقط من این طوری نیستم. خیلی از بچهها این جورین شبا کار میکنم. درآمدش بد نیست. مشتریام همین آدمای توی پارک یا دوستاشونن. البته بعضی وقتا توی خونه خفتم میکنن ولی من انتقاممو میگیرم ازشون.
زهره، یکی دیگر از مشتریان فریبا، زنی قدبلند با ابروهای تراشیده، موهای رنگکرده و پریشان، دندانهای ریخته و لبهای ترکخورده، حدود ۴۰ ساله به نظر میرسید ولی خودش میگفت ۲۷ سال بیشتر ندارد مریضه، البته مشتریای داخل پارک میدونن که مریضه ولی براشون فرقی نداره چون خود اونا هم مریضن.
آن موقع فهمیدم سحر، انتقامش را چطور از مشتریانش میگیرد..
زهره ازم پرسید تو از ماها نمیترسی گفتم نه چرا بترسم گفت آخه خیلیا از این پارک رد نمیشن، میترسن، ولی ما کاری به کار کسی نداریم. ما خودمون پر از دردیم. درسته معتادیم ولی انسانیم، خیلیها از ماها تا چند وقت پیش زندگیمون مثل شماها بود. از اول که این جوری نبودیم.از زهره پرسیدم، تو چی شد معتاد شدی؟ گفت والا شوهرم معتاد بود، واسه اینکه شوهرمو نگه دارم بیرون نره، شروع کردم باهاش مواد کشیدن.. تو یه مکانیکی کار میکرد. صاحب مغازه به خاطر دزدی بیرونش کرد.
– وقتی مصرفمون بالا رفته بود، شوهرم خیلی حالش بد بود. یه بار بعد از اینکه با دوستاش تو خونمون مصرف کرد، منو برد تو اتاق، بهم گفت نه من، نه تو، هیچ کدوم پول نداریم. تنها یه راه میمونه. من شیشه مصرف کرده بودم. گیج بودم. خیلی نمیفهمیدم چی میگه. شوهرم رفت و دیدم یکی از دوستاش اومد تو اتاق و در رو قفل کرد. خیلی جیغ و داد کردم، التماس کردم ولی تاثیر نداشت. باورم نمیشد شوهرم به خاطر پول مواد، این کار رو بکنه! دیگه اونجا شوهرم برام تموم شد. چندبار دیگه هم این کارو کرد و هر بار هم قسم میخورد که این بار آخره ولی بازم همون اتفاق. چند بار با چاقو تهدیدم کرد تا اینکه مجبور شدم از خونه فرار کنم. چند روز رفتم خونه یکی از ساقیا که زن بود. اونجا هم داستان همون بود. کلی بهش التماس میکردم ولی میگفت باید اینجوری پول موادت تامین بشه. ولی خانوم میدونی؟ این بهتر از اون بود، چون دیگه شوهرت نبود که تو رو مجبور کنه، کسی که فکر میکردی ناموسشی. الانم سه سالی میشه که تو خیابونم.فریبا به جای زهره گفت زهره تازه چند روزه برگشته.
باردار بود، رفت بچهشو به دنیا بیاره. چند روز پیش تو همین پارک دردش گرفت. همون موقع که به دنیا اومد بردنش. از قبل چون پیش فروش کرده بود یعنی از موقعی که توی شکمش بود، فروخته بودش دلالا آمار پاتوقا را خوب دارن. بسته به جنس بچه، خوب پول قیمت بچه پسر خیلی بیشتره ما هممون از این وضعیت خستهایم ولی چارهای نداریم. از صبح که بلند میشیم تا آخر شب که سرمون رو روی بالش بذاریم البته اگه بالشی باشه و مجبور نباشیم روی مقوا بخوابیم، زندگی خیلی از ما خلاصه شده توی پارک، پایپ، سوزن، پیکنیک،.
زهره
از لیلا دختر ۱۶ ساله لالی که در خیابان مورد تعرض قرار گرفته بود و آن زمان ۶ ماهه باردار بود مثل دخترش مراقبت میکرد و محبتی که فرصت نکرده بود آن را نثار دخترش کند، به لیلا میبخشید. رعنا یکی دیگه از دختران خیابان بود تلاش میکرد با صدای کلفت و نسبتا مردانه صحبت کند پدرم وقتی بچه بودم مرد، مامانمم سکته قلبی کرد، داداشمم خودکشی. یه مدت پیش خاله ام زندگی کردم یه شب پسر خالم موقعی که خالم خونه نبودن و برای ختم فامیل شوهر خالم به خونشون رفته بودن به سراغم اومد و با زورو تحدید بهم تجاوز کرد بعد اون هر شب از ترس دوباره تکرار کار تا صبح خوابم نمیبرد تا اینکه یه روز که باز پسر خالم داشت بهم تجاوز میکرد خالم دید کلی منو کتک زد و همینطور پسر خالمو ولی بعد اون منو از خونه بیرون انداخت گفت من پسر بزرگ دارم خوب نیست اینجا باشی برو خونه.
یکی دیگه از مادرش متنفر بود که چرا اونو به دنیا آورده از همه آدما بیزار بود.
– پدرم حسابدار بانک بود. هر ماه میرفت روستاهای دور و بر واسه مأموریت. وقتایی که پدرم نبود مامانم یه یارو رو میاورد خونه. ما هم مدرسه بودیم و فقط برادر کوچیکم خونه بود. اون موقع فقط شیش سالش بود. بابام یه بوهایی برده بود ولی به روی مادرم نمیاورد. یه روز که بابام رفته بود ماموریت، بدون اینکه به مامانم خبر بده و مثلا سورپرایزش کنه، زودتر برگشت خونه. اون روز اون یارو خونمون بود. وقتی مامانم فهمید بابام زودتر برگشته، پسره رو فرستاده بود پشت بوم ولی انگار یادش رفته بود که کفشاشو قایم کنه. هیچی دیگه، بابام کفشا رو دیده بود ولی بازم به روی خودش نیاورده بود. مامانم از بابام پرسیده بود که چرا بیخبر اومدی. اونم بهش گفته بود که میخواستم خوشحالت کنم. بعدش بابام رفته بوده توی اتاق بخوابه ولی در اتاق رو باز گذاشته. مامانم اصرار داشته که در اتاق رو ببنده تا به خیال خودش بتونه پسره رو از راهرو فراری بده. آخرش بابام در رو میبنده و مامانم داداشمو میفرسته پشت بوم که به پسره بگه از راهرو بره. وقتی پسره داشته از راهرو میرفته، بابام از اتاق میاد بیرون و میبیندش. همونجا دعواشون میشه و بابام پسره رو میکشه.
کمی مکث …
– بابام زنشو خیلی دوست داشت. حتی تا لحظه آخر که اعدام شد نذاشت کسی بفهمه که جریان چی بوده. سه هفته بعد از اعدامش از خونه فرار کردم و رفتم ساری پیش بابابزرگ و مامانبزرگم. مامانم از اون آدمایی بود که بین بچههاش خیلی فرق میذاشت. دخترا رو اصلا تحویل نمیگرفت ولی پسرا رو خیلی دوست داشت. . ولی من چون کوچیکتر بودم، زیر سلطهش بودم و خیلی اذیت میشدم. خلاصه چند سالی خونه مامانبزرگم بودم. بعدش مامانم با شوهر صیغهایش اومد دنبالم ولی من باهاش نرفتم. تو خونواده ما رسمه که وقتی شوهر یه زن میمیره زن باید یا با برادرشوهرش ازدواج کنه یا مجرد باشه که بتونه توی اون خونه بمونه. اگه ازدواج کنه باید از اون خونه بره. مادرم مدتی بعد مریضی گرفت و برای علاج دردش شیره مصرف میکرد تریاک میکشید شوهرش براش تهیه میکرد تا اینکه مادرم بر اثر مصرف دوز خیلی بالا سنگ کپ کردشوهر مادرم هم منو برادرم رو از خونه بیرون کرد برادرم خودکشی کرد منم برگشتم پیش مادربزرگم ولی انقدر تحقیرم کردن نگاه های سنگین بهم میکردن از خونه فرار کردم .الان چهار ساله شبا توی پارک میخوابم.
این داستان زندگی چندی از زنان و دخترانی بود که براثر فقری که جامعه بر آنها روا داشته در همچین شرایط سختی و با تن فروشی و فروش مواد دارن زندگی خودشونو ادامه میدن.
پایان نوشته های کار میدانی رفیق افلیا…
*******************************
نوشتهای از رفیق برهان عظیمی به مناسبت روز جهانی زن ۱۸ اسفند ۱۳۹۴
ستم بر زنان “عادی” یا “طبیعی” نیست: جزلایتجزیی و لاینفک از تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمارشونده است، در نظام سرمایه داری-امپریالیسم کنونی تنیده، دائمی و “جاودانه” شده و ادامه پیداکرده است.
در هر جامعهای که پرورش مییابیم، بسیار آسان است فکر کنیم روش زندگی ما، پندارهایی که توسط آن روابط روزمره را انجام میدهیم و روابط روزمرهای که ما طبق عادت و “سنت” انجام میدهیم “طبیعی” هستند. و یا حتی به خاطر آنچه اغلب به ما گفتهشده است که تقدیر و فرجام عالم هستی و موجودات زنده ازجمله بشریت وابسته به اراده خدا یا موجود و نیروی ماورالطبعه هست. به زبان سادهتر اغلب به ما گفتهشده است که خدا خودش پیشرفت امور را هر چه صلاح داند مقدر و مهندسی میکند. چنین افکار و پندارهای مرسومی (افکار سنتی) در میان مردم در هیچ جا بیش ازآنچه مردم درباره خانواده میاندیشند و تجربه میکنند و همچنین روابط بین مردان و زنان اعمال نمیشود.
اما هیچچیز تغییرناپذیر و غیرقابل تغییر و نظم طبیعی خداداد یا مرتبط با راه زیستن وجود ندارد. تاریخ خانواده مانند “طبیعت بشر” خود تحت دگرگونی مداوم بوده است.
در اکثر جوامعِ اولیه در دوران مادر تباریِ بشر اصل و نسب کودکان از طریق مادران تعیین میشد. در آن زمان در این جوامع باوجوداینکه تقسیمکار بین زنان و مردان (تقسیمکار بر مبنای ضرورت جنسی)که تا حد زیادی بر اساس نقش زنان در هنگام زایمان و ضرورت پرستاری طولانیمدت نوزاد که وجود داشت، اما روابط ظالمانه و ستمگرانه و یا سلطه مردان برزنان نهادینه نشده بود. تنها با توسعه توانایی جامعه برای تولید مازاد محصول بیشتر ازآنچه برای زنده ماندن بشریت اولیه لازم بود و پیدایش مالکیت خصوصی بر پایه و اساس چنان روابطی بود که مردم به استثمارگر و استثمارشونده تقسیم شدند و دولت برای به اجرا درآوردن سلطه یک طبقه بر دیگری به وجود آمد. در ارتباط با چنان توسعه و تکاملی بود که دگرگونی(تحول) بیشتری در بخش اصلی تقسیمکار جنسی به یک رابطه ستمگرانه و ظالمانه چیرگی و غلبه مردان برزنان نهادینه شد.
ظهور اولیه خانواده و نهاد ازدواج بر اساس یک رابطه رمانتیک عاشقانه همکاری و مشارکت بین مرد و زن و یک کانون گرم پرورش و مراقبت از کودکان به وجود نیامد، بلکه بهعنوان یک واحد اتحاد اقتصادی و اجتماعی(خانواده) که روابط قدرت و ثروت در یک جامعه را پیوند میداد و همچنین بهعنوان ریسمانهای مرتبط با ارث که از طریق آن ثروت و قدرت انباشتهشده ادامه و حفظ میشود و یا عدم آن( نبود ثروت و قدرت در خانوادهای فقیر و فرودست) از یک نسل به نسل بعدی است منتقل میشود.
ریشه کلمه “فامیلی” (که در زبان فارسی معادل آن “خانواده” است) اطلاعات زیادی در مورد عملکرد اصلی آن را نشان میدهد. کلمه لاتین “فامیلیا”( “familia” به معنی “یک واحد از مردم برده”) در رم باستان مورداستفاده قرار میگرفت و به مفهوم خانهای که توسط مردانی( از طبقه بردهدار) سرپرستی میشد که در آن نهتنها بردگان و خدمتکاران بلکه همسران و فرزندان آنان بهعنوان اموال و مالکیت خصوصی مرد شمرده و به شمار میآمدند، مالکیتی که زندگی و مرگ همهی آنها بخشی از قدرت او است.
از زمانی که مالکیت خصوصی بر ثروت اجتماعی تولیدشده پدید آمده است و همراه با آن تقسیمات و اختلافات طبقاتی در میان مردم که بر اساس نقش متفاوت افراد مختلف در تولید آن ثروت و سهم بزرگتر و یا کوچکتر مربوط به آن ثروت که به آنها میرسد، از زنان انتظار میرود که قبل ازدواج از بکارت خود محافظت نمایند و پسازآن مادر شوند. ازدواجی که بیبروبرگرد و بدون هیچ حرف و سؤالی از سوی زن امیدها و رؤیاهایش باید به تابعی از جلب رضایت شوهر و تربیت کودکان شوهران، کانالیزه شود، به وقوع بپیوندد. زنانی که چنین ازدواجهای تحمیلی را نپذیرفتند و حاضر به اطاعت کورکورانه و انجام این امر نشدند بهعنوان “فاحشه” در نظر گرفته شدند، مطرود خواند میشوند، مورد طرد اطرافیان و جامعه قرار میگیرند و یا از راههای دیگر بهتحقیر و آزار و اذیتشان پرداخته میشود، مورد تمسخر و ریشخند قرارگرفته و اغلب با خشونت به آنان برخورد میشود. زن طلاق گرفته نیز در چنین فرایندی سرکوب و تحت وحشیانهترین ستم و استهزا اطرافیان و جامعه قرار میگیرد. زن در دنیای پدرسالار(پاتریارکی) حاکم برجهان تنها و فقط بهعنوان شیء و مفعول لذت جنسیِ مفید تلقی میشود و مورد غارت و چپاول مرد قرار میگیرد و یا بهطورکلی به حاشیه پرتاب میشود و نفی میگردد. از طریق انواع فرهنگهای مختلف بشریت در کشورهای مختلف، در دورههای مختلف و ساختن اسطورههای مذهبی همچون چهرههای کتاب مقدس مریم باکره و ایزابل۱ تا “چهرههای موسیقی پاپ آمریکا” مانند بریتنی اسپیرز و عکسهای روی جلد مجلات که ابتدا از او را دختری معصوم و بیگناه میسازند تا دگرگونیاش به زن دلفریب و اغواکننده تنفر برانگیز نشان میدهد که این دو مدل “زن” به اصلاح مقبول و ، “زن پاکدامن ” و زن غیر مقبول “فاحشه ” که در کنار هم در جامعه مورد تحمل نشان میدهند( هم این خوب است و هم آن! را برای دو قشر زن و مرد در جامعه تحت حاکمیت سرمایهداری مقبول نشان میدهند!) . نکتهی یک بام و دوهوای فرهنگسازی سرمایهداری اینجاست که درعینحال تصویری از ” باکره فاحشه ” (مانند بریتنی اسپیرز ) که یک “زن اغواگر ” است و توسط رسانههای “تولیدکنندگان فرهنگ تودهای فراگیر” موازی با حاکمیت در کشورهایی مانند ایالاتمتحده آمریکا و اروپایی تولید میشود، اما از طرف دیگر امروزه حملاتی از سوی مراکز مذهبی(کلیسا) به سقطجنین و کنترل بارداری زنان تا شبکه جهانی سراسری از بردگی جنسی و فحشا(تنفروشی) آنچنان بهپیش میرود که این دو مدل زندگی میلیاردها نفر در این سیاره را دستخوش دگرگونیهایی قرار داده است که یک آتسمفر و جو زهرآگین برای مرد و زن به وجود آورده است.
بهاینترتیب برای هزاران سال نسل بعد از نسل زنان و دختران که نیمی از بشریتاند، حس عقلانی انسانیت بالقوه در آنان را خفه کرده و احساس و زندگیشان را مثله نموده است؛ و زنان به چیزی مگر توانایی بیولوژیکیشان در زائیدن نوزاد و سودمند و مفید بودن برای مردان کاهش و تقلیل یافته است.
ین ریشه واقعی خانواده است که مهمترین بلوکهای ساختمانی جامعه را تشکیل میدهد. برای بسیاری از زنان واقعیت زندگی خانواده چنین است: عشق، شفقت و حمایتی که از ابتدا به دنبالش بودند تبدیل به زندانی پر از استهزاء بیرحمانه میشود. به همین دلیل است، حتی افرادی که بر اساس عشق و تمایل واقعی برابری و احترام متقابل وارد زندگی مشترک میشوند، به خاطر طریق خانواده و ساختار جامعه بهعنوان بخشی از روابط کلی سلطهگرانه، استثمار و ستم که در هر بخشی از جهان امروز غالب است، هرگز نمیتوانند قولها و نقشی که قبل از ازدواج وعدهاش را با نیت خیر داده بودند اجرا و ایفا کنند. همه اینها دلایلی است که چرا خانواده برای بسیاری از زنان و همچنین کودکان، یک کانون و مکان خورد کننده و تحقیر وحشتانگیز است.
بروز این وحشیگریها و محدودیتهای خانواده، خیانت به یکنهاد رمانتیک عاشقانه، دوستداشتنی و محترمانه نیست. ریشه واقعی آن است که در جوامع کنونی اعم از “عقبمانده” و یا “مدرن” ادامه دارد و دائماً نهاد خانواده را قالببندی و شکل میدهد علیرغم آنکه حتی مردم بهترین نیات را برای تشکیل کانون خانواده داشته باشند.
کلید اولین تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمارشونده که برخی از افراد توسط دیگران اسیر گشته و به بردگی گرفته شدند با ظهور روابط ستمگرانه بین زنان و مردان ارتباط جدانشدنی دارد، زده شد. زنان بهعنوان “پاداش و غنائم جنگی” و بهعنوان متعه(صیغه و نکاح موقتی)و بردگان جنسی نقش مهمی در پیدایش روابط ارباب-برده بازی کردند. زنان اولین انسانها بودند که مورد ستم قرار گرفتند . این ستم چیزی مگر ستم جنسی نیست. چنین ستمی جنسی بر زنان در “متون مقدس” ادیان بزرگ مانند یهودی و مسیحی و همچنین متون مقدس و قرآن اسلام مقدس و مورد تقدیس و تائید قرارگرفته و به یک مفهوم واقعی از آن تجلیل شده است. همهی ادیان اسماعیلی(یهودی، مسیحی و اسلامی) ستم بر زن را بهعنوان یک آیین مقدس جشن گرفتهاند. از زمان جوامع بردهداری باستان که در آن اقتصاد کشاورزی و یا پرورش گله رایج بود، داشتن تعداد زیادی از فرزند برای زمینداران و صاحبان اموال بهعنوان یک منبع از کارگران شخمزن زمین و یا رسیدگی به گله مهم بود؛ و فرزندان مذکر(مرد) یک منبع بسیار مهم در تشکیل ارتش از رزمندگان و جنگجویان برای پیشبرد حملات و جنگ در برابر قبایل و روستاهای رقیب و یا جنگ با رقیب امپراتوری نقاط دیگر بود. نقش اساسی خانواده و بهویژه زنان(همسر و مادر) در خانواده با توجه به تقسیمکار در جامعه ارائه خدمات مشخص به مرد که رئیس خانواده است، تربیت فرزندان بهعنوان افرادی که نقش “مناسب” خویش را باید بهطور کامل انجام دهند، بود. کلیت چنان وظایف و نقش زنان در چنان تقسیمکاری بین زنان و مردان حفظ و تداوم روابط مالکیت موجود که در آن کودکان یک مرد و همچنین همسر زن او ملک خصوصی مردان محسوب میشدند توسط قانون یا حداقل توسط سنتهای غالب، آدابورسوم و یک سری از کدهای مرسوم، به اجر درمیآمد. بنابراین خانواده بهعنوان یک “سلول” اساسی از جامعه بزرگتر نهتنها در بازتولید جمعیت بلکه همچنین در تحکیم روابط اجتماعی غالب (ازجمله مالکیت خصوصی دارایی و ملک) و روابط نابرابری و استثمارگرانه آن جامعه نقش ایفا میکند.
هماکنون که صنایع و سرمایهداری جایگزین کشاورزی و گلهداری بدوی بهعنوان پایه اصلی اقتصاد گشته است، خانواده همچنان بهعنوان یک “سلول” کلیدی جامعه بهعنوان یک بخش ضروری در حفظ و بازتولید روابط استثمار و ستم که مشخصه سرمایهداری هست، نقش ایفا میکند. سرمایهداری شکلی از جامعه که در آن مایحتاج زندگی(غذا، مسکن و پوشاک و غیره) و تولیدات و خدماتی که بهطورکلی تولید و مبادله و همهچیز بهعنوان کالا خریدوفروش میشوند. در این جامعه، خود توانایی انجام کار(نیروی کار) یک کالا هست، به این مفهوم که: این توانایی برای انجام کار به یک کارفرما (سرمایهدار) فروخته میشود و نیروی کار هر فرد درازای دستمزد یا حقوق به فروش میرسد.
سرمایهداران در فرایند نظام سرمایهداری توسط منطق و ضرورت غالب بر آن در یک رقابت خونین دائمی بریده شدن شاهرگ گردنشان توسط سرمایهداران دیگر که یا باید گسترش یابند و یا بمیرند گیرکردهاند که راه گریزی از نیست و نمیتوانند از آن فرار کنند (ضرورت گسترش یاب و یا بمیر) قرار دارند. سرمایهداران بهطور مداوم در تلاش برای افزایش ذخیرهی سرمایهشان از طریق فرایند بهکارگیری و استخدام نیروی کار دیگران(که از خود هیچ سرمایهای ندارند) هستند. و درحالیکه سرمایهداری نیاز دارد که برای اقشار مختلف بشریت که بهنظام اقتصادی و نظام سیاسیاش خدمات ارائه میدهند و کسانی که نقش ضروری و لازمی را برای حفظ و نگهداری کلی و تداوم جامعه سرمایهداری ایفا میکنند( در مرکز و اطراف قدرت سیاسی، همچون رئیسجمهور و سناتورها و نمایندگان کنگره و فرماندار و شهردار و سرمایهداران کلان امپریالیست و غیره) به برخیشان(به نسبتی که برای آن سودآور باشند) در قبال خدمتشان مزد خوب و قابلتوجهی پرداخت میشود. اما در پایینترین سطح نظام سرمایهداری کارگران (پرولتاریا) قرار دارند که پروسه واقعی تولید را انجام میدهند و به گستردهترین و شدیدترین وجه بهطور بیرحمانه استثمار میشوند. سرمایهداران بهطور مداوم انبارِ سرمایهشان را از استثمار نیروی کار طبقهی پرولتاریا افزایش میدهند و اگر این کار را در مقیاس لازم و ضروری انجام ندهند خطر نابودی، مردنشان و حذفشان حتمی است. در عوض آنان(پرولتاریا) که بدین طریق استثمار میشوند از یک دستمزد بخورونمیر کافی برای زنده ماندن و بقا دریافت میکنند، آنها را در یک وضعیتی که طبق آن بتوانند کار کنند و به معنی واقعی استثمار شوند و نسل جدیدی (فرزند) را پرورش دهند که در همان موقعیت والدین پرولتاریای خویش قرار داشته باشند. این حرکت اساسی و منطق سرمایهداری است. در زمانهایی مطابق با الزامات انباشت سرمایه که توسط دینامیکها و سوختوساز دیکته شده فرایند سرمایهداری حرکت میکند، سرمایهداران بخشی از نیروی کار خود را اخراج میکنند درحالیکه بهشدت بیشتری به استثمار کارگران که بیکار نشدهاند و باقی میمانند، میپردازند. و یا آنها کل یک کارخانه را به خاطر سودآور نبودن تعطیل میکنند و سرمایهشان را به حوزههای اقتصادی و یا مناطق جغرافیایی دیگر و بخشهایی از جهان که در آن مردمی که قابل استثمار پذیری بیشتری هستند و چشمانداز “سرمایهگذاری سودآور” بهتر است، انتقال میدهند.
امروز بیش از هر زمان دیگری، کلیه این فرایند در مقیاس جهانی انجام میشود. قربانیان سرمایهداری در کشورهای آمریکا لاتین، آفریقا، آسیا و خاورمیانهی جهانِ سوم که بهشدت فقیرتر و محتاجترند بهطور بیرحمانهای مورد استثمار قرار میگیرند، میباشند. اما حتی در کشوری مانند ایالاتمتحده آمریکا شمار تودههای مردم فقیر که به تلخی مورد استثمار و سرکوب قرار میگیرند به دهها میلیون نفر میرسد، وجود دارد.
در روابط اساسی سرمایهداری، دستمزد یا حقوق و دستمزد کارکنان بهشدت از طریق نهاد خانواده “سرازیر” و کانالی زه میشود. به این معنی که: از طریق خانواده است که الزامات و مقتضیات زندگی برآورده (به درجه می توانایی که دارند) میشود و نسل جدید پرورش مییابد، و بدینوسیله یکبار دیگر نهتنها جمعیت بلکه مناسبات مسلط، نابرابری و استثمار در جامعه بهعنوان یک کل بازتولید میشود. و در چارچوب کارکرد سرمایهداری حتی آنجایی که بسیاری از زنان ممکن است شاغل باشند، درآمد یا حقوق و دستمزدشان در سطح تودهای بیشمارشان هنوز هم تابعی از تقسیمات کلانتر جامعه ازجمله تقسیم ظالمانه کار بین مردان و زنان که در آن زنان مسئولیت اصلی برای پرورش کودکان (و بهعنوان کسی که پرستار اعضای خانواده در تمام سنین مختلف همچون پدر و مادر سالخورده و یا خواهر و برادر ناتوان، بیمار و یا مریض) و اساساً ازنظر مفید بودن و سودمندیشان به مردان بهعنوان مادران، همسران و شیء و مفعول لذت جنسی، موردبررسی قرار میگیرند. این روابط از هزاران سال جامعه مردسالارانه (سلطه مرد بر زن) به ارث رسیده است و نهتنها توسط سنت قدرتمند بلکه همچنین با عملکرد و اثرات سرمایهداری که در آنهمه چیز حتی روابط زناشویی و روابط جنسی اساساً یک رابطهی مالکیت و مبادله کالایی است که بهطورکلی رابطهای یکسویه و یکطرفه مردانه تحکیم شده است و همچنان تسلط مرد را بازتولید و نهادینه میکند. حتی اگر از عبارات خام همچون “توافقنامه پیش از ازدواج،” و یا “ازدواج سفید” صرفنظر کنیم باز بسیاری از ازدواجها و یا دیگر روابط صمیمی بین مردان و زنان در جامعه دائماً با تقاضای سکس و ارتباط جنسی از طرف مرد (و همچنین نگهداری از خانواده و پرورش فرزندان مرد) به خاطر اینکه او ” ارائهدهنده نیاز مالی” و ” منبع اصلی معاش” خانواده است(و شاید هر از چند گاهی “کمکی برای تمیزی خانه انجام دهد”) روبروست و از طرف زن تسلیم جنسی (و ارائهدهندهی دیگر “خدمات” برای مرد) درازای امنیت مالی (و یا بهسادگی بقا) روبرو هستیم.
چرا تنفروشی و روسپیگری که از ویژگیهای مشترک هر جامعه در جایجای جهان است ریشه در استثمار دارد و بخش مهمی از آن با روابط و سنتهای مردسالاری و سلطه مرد ارتباط دارد؟ چرا پورنو گرافی همراه با فحشا و تخریب زنان در کشوری مانند ایالاتمتحده آمریکا، کشورهای قدرتمند سرمایهداری اروپا و ازجمله کشورهای جهان سوم چنان گسترده است؟ چرا کلیه جوامع “استاندارد دوگانه” وجود دارد که در آن زنی که رابطه جنسی با افراد مختلف دارد بهعنوان یک “شلخته” بدنام و “فاحشه” معرفی میشود درحالیکه مردی که همان کند بهعنوان یک “خوشنام” و یا “تکخال” شکارچی زن مورد مقبولیت و لطف قرار میگیرد؟ این گسترش روابط اصلی و پایهای تملکگرایی (مالکیت) بین زنان و مردان است. بهویژه این روند در روابط ازدواج (زناشویی) که از طریق آن مردان بهطورکلی به دنبال کنترل فعالیت جنسی همسران خود میباشند اما درعینحال زماینکه به این نتیجه برسند که رابطه جنسی با همسرانشان دیگر رضایتبخش نیست خود را در مقامی میبینند به خاطر ارضاء احساس جنسیشان با زن دیگر ارتباط برقرار کنند. مردان اغلب برای یک رابطه عاشقانهتر و صمیمیتر با همسران خود تلاش نمیکنند اما در عوض بهعنوان یک فرد مقتدر(!) برای ارضاء لذت جنسیشان به زنان دیگر، به فحشا و زنان تنفروش و یا به پورنوگرافی پناه میبرند. و یا مردان مجردی که در کشاکش دست پنجه نرم کردن با مسائل تئوریک و نظری نظیر “عوارض” و “محدودیت” و “تعهدات” ازدواج تکهمسری(موناگومی) که از سوی فرهنگ غالب نظام سرمایهداری به آنان تحمیل میشود از ازدواج پرهیز میکنند و یا آن را به تأخیر میاندازند و حداقل برای مدتی تلاش میکنند که برای پیدا کردن لذت و ارضاء جنسی خوش بدون هیچگونه تعهدی به پورنوگرافی و یا فحشا پناه برند.
بنابراین سؤال اساسی این است که چرا زنانی برای سوءاستفاده جنسی و مورد آزار قرار گرفتن از طریق فحشا( تنفروشی) و پورنوگرافی وجود دارند؟ زیرا به خاطر ماهیت اساسی، و عملکرد ضروری نظامی که سرمایهداران بهطور مداوم برای جمعآوری (ذخیره) و انباشتِ سرمایهی بیشتر از طریقِ استثمارِ توده رنجدیده بشریت که هیچ سرمایهای از خود ندارند و با تمام روابط ستمگرانهای که با خود تولید و بازتولید میکند، بهویژه ساختار و تأثیرات ایدئولوژیک پدرسالاری و سلطهجویانه مرد که وجود دارد، تعداد زیادی از زنان فقیر، ناامید، ناتوان و آسیبپذیر هستند، که میتواند به دام افتاده، فریبخورده، بهاجبار ربوده شوند، مورد ضرب و شتم قرار گیرند، آنها را با تزریق داروهای بیهوشی و گیجکننده و از راههای مختلف مجبور به فروش بدن خود میگردانند. و ازآنجاکه فرهنگ غالب در کشورهای سرمایهداری و همچنین کشورهای عقب نگهداشته شده جهان سوم ایدهی اینکه بدن زنان کالا است دائماً ترویج میدهد و طبق چنین شرایطی و فرهنگ غالب سرمایهداری نهتنها مردان بلکه همچنین زنان را تشویق میکند بدن زن را بهعنوان کالایی که میتواند خریده شده و یا به فروش برسد مشاهده کنند و آن را به همان طریق مورداستفاده و سود اندوزی برای انباشت سرمایه بیشتر قرار دهند. در جهان امروز، این پدیدهای است که در سراسر جهان وجود دارد که میلیونها زن و دختر حتی دختران نوجوان به طرز وحشیانهای در تجارت بینالمللی جنسی و “صنعت سکس” گرفتارشدهاند و اینیک منبع از میلیاردها دلار از سود و سرمایه است.
همراه با این فرایند حوادث بیشازحد معمول، در کشوری مانند ایالاتمتحده آمریکا که در آن یک زن تلاش میکند چرخه سوءاستفاده، فحاشی، و خشونت شوهر یا دوستپسرش بشکند و خود را از چنان روابط خشونتآمیز و ستمگرانه نجات دهد، اما با خشونت بیشتر مواجه میشود و یا حتی به قتل میرسد، و درگاهی مواقع فرزندانش همراه با او به قتل میرسند. این نیز بیانی دیگر و شکل افراطی دیگری از روابط و سنتی است که در آن زن و کودک از اموال مرد هستند. و حاصل رشد فزاینده ذهنیت از مرد است که اگر او دیگر نمیتواند مالک این ملک باشد پس هیچکس دیگری هم نمیتواند و نباید مالکش باشد! این همان ذهنیت اصلی است و منعکسکننده همان نوع از روابط ستمگرانه ایست که در فرهنگ جوامع دیگر یک زن مجرد یا نوجوان دختری اغلب توسط مردان خانوادهاش به قتل میرسد، چراکه او “بکارت خود را ازدستداده است” حتی اگر از دست دادن بکارتش به خاطر تجاوز به عنف( تجاوز جنسی) باشد او پیشاپیش محکوم است و باید برای “حفظ نام و ارزشهای” خانواده در یک قتل ناموسی به قتل برسد. چراکه قیمت او بهعنوان اموال خانوادهاش و بهطور خاص پدرش برای ازدواج سنتی که پدر و مادر از حق تعیین تملک مرد برای دخترشان برخوردارند تنزل یافته و بیارزش است.
نکته اساسی در مورد آنچه تاکنون نوشتهشده است این نیست که اساساً این مردان هستند که مقصرند و یا “مردان دشمن” زنان هستند. این چنین فرضیه ای که مردان را دشمن زنان فرض کردن یکی از عقب مانده ترین و ناصحیح ترین نظریاتی است که می تواند از سوی برخی زنان فمینست بیان شود ( و در تحقیقات میدانی بالا نیز یکی از زنان تن فروش به چنین نظری معتقد بود)، این نظر جای دشمن و قربانی را عوض می کند. در عوض این نکات مطرح شده در مورد تاریخ ستم جنسی بطور شفاف نشان میدهد روابط میان انسانها که طی هزاران سال از زمانی که مالکیت خصوصی بر زمین (و دیگر ابزارهای تولید) و تقسیم جامعه به استثمار کننده و استثمار ظهور تکاملیافته است ریشه در ظلم و ستم دارد و به همین صورت باقیمانده است. و این روابط ستمگرانه در سرمایهداری بهعنوان یک نظام بسیار توسعهیافته تجسمیافته است و دران تنیده شده است. و سرنگونی سرمایهداری و واژگونی، ریشهکن کردن و بهطور کامل محو چنین روابطی در جایجای جهان در جهت منافع اکثریت قریب بهاتفاق بشریت، مردان و همچنین زنان هست. و رهایی زنان بهعنوان یک هدف مهم نقش تعیینکنندهای در مبارزه نهایی ( یعنی به وجود آوردن جهان کمونیستی فارغ از طبقات، اختلافات طبقاتی، فارغ از ستم و استثمار و محو دولت) برای محو همه روابط ستمگرانه دارد.
سرمایهداری بهخصوص که بهطور فزاینده بهعنوان یک سیستم در سراسر جهان به سرمایهداری امپریالیسم تکاملیافته و در فرآیند کلی انباشت ثروت و سرمایهاش بسیاری از روابط استثمار و ستم که قبل از سرمایهداری(نظام بردهداری و فئودالی) و همچنین در سرمایهداری وجود داشته است در آن گنجانده و تنیده گشته است. بهخصوص در کشورهای جهان سوم، این شامل سرکوب زنان که قبلاً در اشکال مختلف با صدای بلند توسط مدافعان “مدرن”، “روشنفکر” و “دموکراتیک” سرمایهداری در همان زمان برای برقراری نظمش علیه فئودالیسم محکوم کرد اما نمیتواند بدون این اشکال ظلم و ستم به هستیاش ادامه دهد و برای حفظ سلطهاش در “عقبمانده” نقاط جهان ستم و استثمار را حفظ و توسعه میدهد(از طریق حمایت از حاکمیت دیکتاتورترین رژیمهای وابسته به نظامش) ازجمله سرکوب مداوم زنان که عمیقاً در جنس کَنَفِ زنجیری که بر دست و پای زنان این کشورهای سرمایهداری بافتهشده است. فقر شدید و تخریب تودههای مردم در سراسر محلههای فقیرنشین وسیع، زاغهنشینان حومه گستردهای از جهان سوم یک نیروی حیاتی برای سیستم خونآشامی است که سرمایهداری امپریالیسم است. این تودهها که به نظر امپریالیستها یک منبع بیپایان بیچاره و ناامید که بهراحتی استثمار میشوند و در چشم استثمارگران همچون انسانهای “یکبارمصرف”ی هستند که تا زمانی که سودآورند باید مورداستفاده قرار گیرند و موقعیکه منابع دیگر استثمار به نظرشان بیشتر سودآورتر هستند، به حاشیه پرتاب شوند. و در خلال همهی اینها استثمار و ستم زنان برای سرمایهی امپریالیستی یک منبع “نیروی کار ارزان” و صرفاً یک ماشین بچهزایی و حامله شدن و پرورش نسل جدیدی از “نیروی کار ارزان” هستند. این در عمیقترین کارکرد سرمایهداری امپریالیسم بهطور دام در حال تولید و بازتولید شدن است و به همین دلیل است که سرمایهداری امپریالیسم “دموکراتیک” و “روشنگر” نهتنها در فکر از بین بردن اشکال “مدرن” ستم و سرکوب زنان نیست بلکه در کنار آن شکل “قرونوسطی” آن را به مرحله اجرا میگذارد.
درمجموع: در جامعه”مدرن” سرمایهداری و یا درواقع سیستم جهانی سرمایهداری امپریالیسم سرکوب زنان از جوامع گذشته را به ارث برده است که سرمایهداری از درون آن سربلند نموده است. و درحالیکه برخی از اشکال که در آن این ظلم و ستم صورت میگیرد تغییریافته است، اما حذف نشده، و این ستم و سرکوب زنان نمیتواند از بین برود. در این نظام امپریالیسمی اشکال پیشا سرمایهداری این ظلم و ستم گنجانیده و ادغامشده است، در بخشهای مختلف جهان بهویژه جهان سوم توسط سیستم امپریالیسمی در سراسر جهان استثمار و ستم خود را گسترانده است. و آن را از طریق روابط اساسی، ادامه روند انباشت و عملکرد کلی این نظام سرمایهداری امپریالیستی تداوم میبخشد.
سرکوب زنان کاملاً غیرضروری است:
انقلاب یگانه راه برونرفت از وضعیت کنونی و مسیر پیش رو
ما به یک انقلاب نیاز داریم! یک انقلاب واقعی، رادیکالترین و رهاییبخشترین انقلاب در تاریخ!
سیر و سیاحتی در جهان ضد زن تحت حاکمیت نظام سرمایه داری-امپریالیستی
ستم بر زن در جایجای جهان.
به هر نقطهای از جهان که نگاه کنیم زنان در پایینترین سطح جامعه قرار دارند، دائماً سرکوبشده و به عقب راندهشدهاند.
از چین شروع کنیم…
که در آن تولد پسربچهها با تجمعات آکنده از جشن و شادی استقبال میشود. اما تولد نوزادان دختر تسلیت را به همراه دارد و معمولاً در زبالهدان در میان انبوهی از زباله متعفن دفن میشوند
به السالوادور برویم…
که در آن زنان زمانی که به اتاقهای اورژانس بیمارستان وارد میشوند اگر کوچکترین شکی در مورد اینکه سقطجنین داشتند بلافاصله دستگیر میشوند و پرونده سوابق پزشکی آنان توسط دولت مصادره شده است و حتی رحمشان را بهعنوان مدرک برای به زندان فرستادن در دادگاه مورداستفاده قرار میگیرد.
ما به یک انقلاب نیاز داریم!
از بانکوک تایلند و بنگلور هند به مولداوی واقع در اروپای شرقی برویم
که در آن به معنای واقعی کلمه میلیونها زن جوان یا ربوده میشوند یا توسط خانواده گرسنه خود به فروش میرسند و یا اغوا شده و با وعده اشتغال به کار در آنسوی مرز بهعنوان برده جنسی تنفروش به یک تاجر سرمایهداری فروخته میشوند چیزی که به این مقیاس هرگز در تاریخ دیده نشده است …
به چین، ویتنام و دره سیلیکون ایالاتمتحده آمریکا میرویم…
که در آن کار زنان در شبکهای از کارگاههای جهانی مشقت عرقریزان ظرف دو دهه گذشته از گسترش سرمایهداری … و جایی که همین زنان در حال حاضر به خاطر بحران سرمایهداری دستخالی و مورد استثمار و ستم واقعشده به خانهشان بازمیگردند و یا به ضرب اداره مهاجرت مجبور به ترک آنجا میشوند.
ما به یک انقلاب نیاز داریم!
به خیابانهای درون شهر ایران برویم …
که در آن زنان در حجاب اجباری مانند مردههای متحرک دفن گردیده و تحت مراقبت دائم نیروهای انتظامی امربهمعروف و نهی از منکر میباشند. زنان ایران تحت حاکمیت رژیم تئوکراتیکی قرار دارند که ستم جنسی و طبقاتی طبق فرهنگ مردسالاری ضد زن در تمام عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در آن نهادینه گشته است.
برای رهایی زنان ایران و جهان ما به یک انقلاب نیاز داریم!
از سرزمینهای جنگزده که جنگ بین بنیادگرایان مذهبی و قدرتهای امپریالیستی در پیش است، دیدن کنیم…
در کنگو و نیجریه و سومالی، عراق، سوریه و لیبی تجاوز به زنان بخشی سیستماتیک از یک جنگ داخلی است که در آن دهها هزاران نفر از زنان و دختران جوان به طرز وحشیانه مورد تجاوز قرارگرفته که سیستم بدنیشان آنچنان ازهمپاشیده شده که دیگر نمیتواند ادرار را در مثانه و خوراک در روده خود را نگهدارند.
برای رهایی کامل زنان ما به یک انقلاب نیاز داریم!
به آمریکا و آفریقا و دیگر نقاط جهان سری بزنیم…
در آمریکا هر ۱۵ ثانیه یک زن توسط شریک زندگی خود مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و در هرروز سه زن توسط دوستپسر و شوهران خویش کشته میشوند… یا در بخشهایی از آفریقا که در آن طبق سنت حاکم خانواده اندام تناسلی دختران نابالغ را برای کشتن احساس جنسی و “آماده نمودن ” در مراسم ختنه کردن دختران قطع میکنند تا آنها برای اینکه یک “همسر مناسب و وفادار” برای مرد باشند و “هرگز وسوسه منحرف شدن از فرمان شوهرانشان نداشته باشند” یک عملکرد ستمگرانه روزمره برزنان است. و یا در هند، که در آن صدها و شاید هزاران از زنان همسر هرسال پسازآن که جهیزیه پرداختشده است توسط شوهرانشان در آتش به قتل برسند. و یا در سراسر جهان، که در آن تحت سلطه بنیادگرایی مذهبی و روابط اجتماعی عقبمانده، زنان بهوسیله برادران و پدرانشان اگر آنها موجبات “شرم ناموسی ” خانواده قرار بگیرند به قتل میرسند.
برای رهایی کامل زنان ما به یک انقلاب نیاز داریم!
زن در “متون مقدس مذهبی” …
طبق تمامی مذاهب عمده جهان مسیحیت، یهود و اسلام انقیاد زنان از طریق اسطوره «حوا-زن- باعث “سقوط انسان” شد » از طریق آیهها و قانون قرآن و شریعت اسلام که شهادت یک زن بیش از نیمی از یک مرد ارزش ندارد و یک مرد اجازه ضرب و شتم و شلاق همسر خود را برای مطیع نگهداشتن او را دارد، نهادینهشده است. و از طریق نماز یهودی یک مرد که باید هنگام دعا بگوید “لطف خدا که او یک زن متولد نشده است” تولید و بازتولید میشود.
ما به یک انقلاب نیاز داریم! یک انقلاب واقعی، رادیکالترین و رهاییبخشترین انقلاب در تاریخ!
جنس و اساس کَنَف تنیده شده در زنجیر ستم برزنان عمیقاً بر دست پینهبسته زنان در کارگاههای مشقت عرقریزان چین و هندوراس حکشده است. در ایران، عربستان سعودی و اندونزی و کشورهای اسلامی بر چهره و سرزنان جوان بهعنوان حجاب آویزان گشته است. ستمی ک بر تن دختران نوجوان مولداوی و بانکوک برای فروش در فاحشهخانه در سراسر جهان اعزام میشوند اعمال میشود.
منشأ آغاز و ابتدای این زنجیر بستهشده بر دست و پای زنان به تاریخ گذشتهی سراسر جهان بازمیگردد و توسط همه ادیان غالب و توسط “کدهای اخلاقی” در زمینههای مختلف از جوامع انسانی تنیده و بافتهشده است. ادامه هزاران سال ستم بر زن که در اولین تقسیمات ستمگرانه بشریت زندگی، رؤیاها، و چشمانداز همه بشریت در قرن ۲۱ را همچون ابرسنگینی در ظلمت، تاریکی و سیاهی شب نگهداشته است.
ادامه زندگی شبیه به این بر روی این سیاره در قرن ۲۱ توجیهپذیر نمیتواند باشد و نباید پذیرفته شود. هیچکدام از این قابلتحمل نیست و تحت عنوان دعوت از زنان برای صبر و شکیبایی نباید نادیده گرفته شود.
زنان شورشگر کمونیست اعلام میکنند: ستم بر زن بس است… بیش از این نه!
زنان به رهایی کامل نیاز دارند. زنان نیاز به آزادی کامل از هزاران سال از زنجیرهای سنتی دارند. این اعلامیهای به رسمیت شناختن صریحی است که اگر قرار باشد بشریت بهعنوان یک کل پیشرفت و ترقی کند، زنان بهعنوان نیمی از بشریت باید از قرنها اموال مرد بودن و به هزاران طریق بیرحمانه استثمار، تحقیر و تخریب شوند، باید پایان داده شود.
زنان ماشین تولید کودک نیستند. زنان موجودات صغیری و ضعیفی نیستند. زنان شیء و مفعول برای لذت جنسی مردان نیستند. زنان انسانهای کاملی هستند که از تواناییهای شرکت بهطور کامل و بهطور مساوی در هر عرصه از تلاش انسان برخوردارند.
هنگامیکه زنان با تحقیر و سرکوب به عقب رانده شوند کل بشریت به عقب برگردانده میشود. زنان باید آزادی را به دست آورند.
زنان فقط از طریق یک تحول انقلابی میتوانند جهان و تمام بشریت آزاد کنند.
زنان یک نیروی محرک قدرتمند برای انقلاباند.
امروزه از طرف نیروها و افرادی همچون “تغییر چهره مردانه مجلس” که اعلامیه میدهند و در آن اعلام کردهاند که باید برای رسیدن به مطالبات و آزادی قدمبهقدم زنان “زمینههای مشترک” برای همکاری با بنیادگرایان مذهبی در نظر گرفت و این کار را هم لازم و یا حتی مطلوب میدانند منشور آنها به یک مفهوم واقعی نمیخواهد که ادامه بردگی زنان را به خطر بی اندازد.
زنان شورشگر و سرخ که به رهایی کامل زنان از طریق یک انقلاب معتقدند چنین منشور و راهکارهایی را نباید قبول کنند. حتی نباید به جنبش زنان و مطالباتشان فرا طبقاتی برخورد کنند. چنین سرخم کردنی در مورد فرا طبقاتی برخورد کردن به مبارزه و مطالبات زنان درواقع راه برای رفتن جنبش زنان به زیر پروبال دیدگاههای بورژوازی لیبرال و زنان بورژوازی باز میگذارد. چنین اعلامیههایی زنان را به صبر و شکیبایی دعوت میکنند و به زنان میگویند که “واقعگرا” باشید و غیرممکنها را طلب نکنند معنایش آن است که میخواهند با سرهمبندی کردن مبارزات و مطالبات زنان در محدوده و چهارچوب وحشتناک جهان تحت حاکمیت نظام سرمایه داری-امپریالیستی و رژیمهای ارتجاعی همچون جمهوری اسلامی وابسته بهنظام ضد زن امپریالیستی آن را به راهکارهای رفرمیستی و اصلاحطلبانه سوق دهند. چنان اعلامیههایی ورشکستگی اخلاقی و ایدئولوژیک کسانی است که ادعای ردای پیشرفت زنان میکنند اما منظور آنها تنها “گرفتن ” امتیازاتی از حاکمیت در قدرت است که تنها کاری که میکند این است که جنگ زنان را در مبارزه تغییرات ریشهای و رادیکال و به وجود آوردن یک جامعه نوین سوسیالیستی منحرف کند.
زنان فاحشه نیستند، کیسهبوکس، مفعول در روابط جنسی و ماشین تولید نوزاد نیستند.
برخلاف احادیث و آیههای ارتجاعی کتب آسمانی که مرتباً در گوش بشریت زمزمه میشوند، زنان “مخلوقات اهریمنی و شیطانی” نیستند.
زنان انسان کاملاند!
برای آزادی زنان در ایران و در سرتاسر جهان مبارزه کنیم!
زنجیرها را بشکنیم! خشم زنان بهعنوان یک نیروی توانا برای انقلاب را رهاسازیم!
رهایی کامل زنان از طریق انقلاب کمونیستی دست یافتنی است.
برهان عظیمی ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ مطابق ۸ مارس ۲۰۱۶
۱- ایزابل یا جزابل (۹ قرن پیش از میلاد) چهره ای از زن اغفاگر در کتاب مقدس مسیحیان. از او در کتاب ۱ و ۲ عبری پادشاهان به عنوان زنی که همسرش (پادشاه) را اغفال کرد که به دین دیگری بگراید نام برده شده است. او دختر اتبال پادشاه صیدا (لبنان / فینیقیه) و همسر اخاب پادشاه شمال اسرائیل بود. از جزابل که لباس های رنگین به تن می کرد و چهره اش را آرایش می نمود به عنوان زن فاحشه نام برده شده است. این داستان در کتاب مقدس از زن چهره ی اغفال کننده شوهر و فاحشه می سازد.