پاسخ ما به زن آزاری و نژادپرستی جاری در آلمان

 مقدمه

احتمالا مطلع هستید که صدها –و بقولی حدود هزار ــ نفر که ظاهرا اغلب مهاجر یا پناهجویان اخیر و جوان کشورهای اسلامزده بودند، در شب سال نو میلادی در شهر کلن آلمان تجمع و اقدام به زن آزاری و بزهکاری و یک مورد تجاوز جنسی کردند. هیچکس در آن شب دستگیر نمیشود و این اتفاق تا سه روز پس از وقوع رسانه ای نمیشود. هنگامی که رسانه ای شد، دولت و نهادهایش از دادن هرگونه اطلاعات کنکرت در مورد هویت کسانیکه توانسته اند در ابعاد هزار نفره تجمع کنند طفره رفتند و صرفا شایعات درست یا غلط را نفی کردند: میگویند این جماعت را نمیتوان در قالب یک گروه خاص، مانند مهاجرین شمال آفریقا یا کشورهای اسلامزده یک کاسه کرد. بسیار خب. اما چرا نمیگوئید اینها چه کسانی بودند، آیا اینها جوانان عادی و کوچه بازار آلمانی بودند؟ میگویند بزهکاران معمول شهر نبودند اما نمیگویند که بزهکاران “کدام شهر” بودند؟ این مبهم گوئی دولت و پلیس و رسانه ها عملا بنفع نژادپرستان تمام شده است چون تنها گروه مشخصی که انگشت اتهام بطرفش نشانه رفته است و منطبق با توصیف برخی از قربانیان است، مهاجرین کشورهای اسلامزده است. در امتداد سیاست دولت آلمان، چپهای رو به اسلام سیاسی هم صرفا به فضای نژادپرستانه اشاره میکنند، زن ستیزی جمعیت هزار نفره را زیر فرش میکنند. زن ستیزی ای که نهایتا منتج از آموزش ها و کاربرد اسلام در جوامع اسلام زده است. چپ غربی، که تقریبا یکدست پرو اسلام سیاسی است، حالیش نیست که صرف کتمان بخشی از واقعیت بمعنای تایید هویت اسلامزده این اوباش و حمایت از آنان محسوب میشود که بنوبه خود به فضای نژاد پرستی دامن میزند. بالاخره، کمونیستهائی را هم داریم که این اتفاق را “در تحلیل” و در تضاد با گفته های شاهدان عینی، یک عمل سازماندهی شده از طرف اسلامیون میدانند و متاسفانه انعکاس اظهارنظرهای عجولانه شان دربرخی رسانه های دست راستی غربی به فضای خارجی ستیزی در آلمان و اروپا یاری میرساند.

این اتفاق مهمی است. متاسفانه هاله ابهامی که دولت آلمان و رسانه ها و چپ غربی در آلمان بعمد روی سر اوباش زن ستیز کشیده اند، نه تنها کمکی به حل معضل زن ستیزی یا نژادپرستی نمیکند، که هر دو طیفِ قربانی این سیاستها را آسیپ پذیرتر از قبل میکند.

این اولین مورد از رفتارهای شنیع، ناهنجار، جمعی، علنا ضد زن، و پر سر و صدا در اروپا در تاریخ معاصر است که به پناهجویان نسبت داده میشود. برخورد همه جانبه سوسیالیستهای کارگری به این مسئله میتواند سرمشقی برای کل جامعه باشد. برعکس آن، یعنی برخورد لاابالی، یک بعدی و سیخکی به این اتفاق، میتواند به تاخت و تازاسلامیستها و نژادپرستها دامن میزند. ما مارکسیستهای ایران که درگیر مسئل پناهندگی در تمامی ابعاد سیاسی و اجتماعی بوده ایم بهترین امکان پاسخ انسانی به این اتفاق را داریم.

آیا اقدام شنیع ضد زن لزوما نتیجه یک کار سازمانیافته اسلام سیاسی بوده است؟

ضمن آنکه من احتمال آن را رد نمیکنم اما یکی از جزئیات این حادثه شک جدی در این فرض  ایجاد میکند. بقول شاهدان عینی، اغلب حمله کنندگان مست و پاتیل بودند. دلیلی برای مست کردن اسلامیون در آن شب وجود ندارد. برعکس، احتمال اینکه در اولین مراسم سال نو در غرب، جوانان مرد پناهجویی خواسته باشند در عرقخوری “همرنگ جماعت” شده باشند کم نیست. قبل از ادامه اینرا بگویم که این بخش از بحث من جامعه شناسانه است و ربطی به اقدامات بلافاصله ای که در زیر لیست کرده ام ندارد. خواننده ممکن است این بخش از بحثم را بپذیرد یا رد کند اما هر دو میتوانیم در مورد اقدامات لیست شده زیر توافق داشته باشیم. علیرغم شناعت ماجرای اتفاق افتاده در کلن و هامبورگ نمیتوان آنها را مستقیما اسلامی خطاب کرد. این اقدام شنیع میتواند نتیجه یک فوران ناهنجار اسلامزده باشد بدون اینکه اسلامی باشد. برای توضیح به این مثال توجه کنید. نژاد پرستی علیه افغان ها را جمهوری اسلامی سیستماتیک و قانونی اعمال میکند. اقدامات جمهوری اسلامی باعث تشویق و در ادامه ایجاد رفتارهای افغان ستیز بین بخشی از مردم هم شد. نمیتوان این دسته از مردم را اسلامیست یا حتی نژاد پرست خطاب کرد چون آنها یک انتخاب سیاسی آگاهانه، و خصوصا سازماندهی شده، نکرده اند. رفتار ضد افغان این بخش از مردم را میتوان نژادپرستانه خواند بدون اینکه خود آنها را نژادپرست خواند در حالیکه جمهوری اسلامی را باید ذاتا و تماما نژادپرست خواند. اگر یک جنبش برابری طلب در ایران برقرار نبود، ابعاد افغان ستیزی و زن ستیزی سیستماتیک جمهوری اسلامی میتوانست به یک رفتار دوفاکتوی بخش عمده ای از مردم علیه ساکنان افغان و رفتار عادی مردان جامعه با زنان تبدیل شده باشد. عدم وجود چنین جنبشهای برابری طلبانه و سوسیالیستی در جوامعی که جوانان شرکت کننده در حملات ضد زن شب سال نو در آن بزرگ شده اند میتواند عامل چنین عمل شنیعی ــ تازه آنهم در میان جمع کوچکی از جوانان آن ــ باشد.

اقدامات عملی

خلاصه کنم، از آنجا که هویت مرتکبین این ماجرا عامدانه در زیر یک پرده ابهامی قرار گرفته است برخورد به آن نمیتواند یک خطی باشد. اما جوابهای ممکن، کمونیستی و انسانی به این اتفاق را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: کوتاه مدت یا بلافاصله، میانمدت و درازمدت.

بلافاصله:  محکوم کردن بدون قید و شرط رفتارهای ضد زن که در آزار جنسی بروز یافته بود. اما ما پلیس نیستیم. ابزار تحقیق و شناسائی خلافکاران را نداریم. نمیتوانیم بگوئیم چه افراد خاصی باید دستگیر شوند و چه بلائی به سرشان آورد. ما باید نفس این عمل را محکوم کنیم. این امر مهم تر از بلند کردن چوب مجازات است. جامعه باید از خودش دفاع کند. بنظر من پلیسی کردن فضای جامعه غلط است و کمکی به مشکل نمیکند. با شعار “دخالت بیشتر پلیس” در اصل به مردم گفته میشود در خانه بنشینید. این سم  است. نباید ابتکار عمل بسیج مردم را بدست نژادپرستها سپرد بلکه چپ جامعه باید مردم را بسیج کند. این چپ حتی بصورت سمبلیک که هم شده باید هم زنان و هم مردان جامعه را به حفاظت از نیمی از جمعیت جامعه و مقابله با زن ستیزان فرا بخواند، نه اینکه نژادپرستان مبتکر چنین اقدامی شوند. در هر صورت باید خواهان مجازات مرتکبین به اقدامات ضد زن شد بدون اینکه داد و فغان سر اینکه “پلیس را بخیابان بیاورید” سر داد.  همزمان با این محکومیت و بسیج مردم، باید نژادپرستها را رسوا کرد. نژادپرستان یک چک سفید به دستشان افتاده است. به بهانه زن آزاری “مسلمانان” (که البته خود این نژادپرستها دست کمی از اوباش اسلامزده ندارند) میخواهند خارجی ستیزی را نهادینه و گسترده کنند. اینها را درست مثل اوباشهای شب سال نو بالا باید محکوم کرد و خواهان پیگرد قانونی هر عمل یا بیان (hate speech )خارجی ستیزشان شد.

 یکی از موثرترین اقدامات بلافاصله، صرفنظر از اینکه بخشی از زن ستیزان پناهجو بوده اند یا خیر، محکومیت این اتفاق از زبان مستقیم پناهجویان است. حتی اگر تمام آن هزار نفر اوباش را پناهجویان اخیر در آلمان تصور کنیم هنوز تعدادشان برابر با یک هزارم جمعیتِ یک میلیون نفره پناهجویانی است که امسال به آلمان پناهنده شده اند، یعنی حاشیه بسیار کوچکی از دریای پناهندگانند. خب، آیا این خیل عظیم پناهجویان سازمان مستقل و سخنگوئی دارند یا خیر؟ اگر خیر، همانطور که هزاران بار تجربه کرده ایم، یا نهادهای مختلف دولت آلمان یا نهادهای اسلامی خود را “نماینده” پناهندگان جا خواهند زد و این برای پناهجو سم است. آنها را “مسلمان” معرفی میکنند، سیاست نسبیت فرهنگی و گتو سازی را تشویق میکنند و در این مسیر پناهجویان را نیز به “خود مسلمان خوانی” تشویق میکنند. همین سیاست باعث تشویق نژاد پرستی و در عین حال نهادینه کردن رفتارهای ضد زن ـ در قالب نسبیت فرهنگی و قوانین شریعه ــ در گتوهای اسلامی نیز میشود. این رفتارهای ضد زن در ادامه به کل جامعه امتداد خواهد یافت. پس صدای مستقیم و مستقل پناهنده اهمیت حیاتی در رفع مشکلات امروز و انتگراسیون فردای پناهجویان دارد.

میان مدت: بنا به داده های امروز فقط چپ سوسیالیستی مخالف اسلام سیاسی میتواند مبتکر نهادهای مستقل و متکی به خود پناهندگان باشد. در نتیجه اقدامی که از همین امروز باید فراخوانش را داد و برای تشکیلش در میانمدت تلاش کرد، سازمانهای پناهندگی است که نقطه اتکایشان جمع پناهجویان است. سازمانهائی که بصور دوفاکتو خود را همدرد و هم منفعت طبقه کارگر کشور میزبان میدانند. این سازمانهای پناهندگی هستند که بهترین ابزار برای ١) جلوگیری از چنین پیش آمدهائی در همان نطفه و ٢) مقابله، تخفیف دادن و درمان مشکل هستند. این تشکلات قطعا سیاسی خواهند بود. سازمانهائی که تعهدشان به برابری انسانها صرفنظر از جنسیت و رنگ پوست و تفکر و … پناهجویان به هویت شان تبدیل خواهد شد. کمک به پیدایش نهادهای سیاسی و همیاری مستقیم پناهندگی مهمترین ابزار برای مقابله با نژادپرستی نیز هست. نهادهائی که سازمانهای برابری طلب زنان، تشکلات کارگری، سوسیالیستی و سایر نهادهای پیشرو را متحد طبیعی خود میدانند.

درازمدت: در حین و پس از تثبیت تشکیلات پناهندگی میتوان مکث کرد. خونسردانه  مشکلات را عمیقتر، چه در سطوح سیاسی و چه جامعه شناسانه شکافت. در این مرحله است که میتوان تاثیرات سرکوب و سرکوفت جوانان، حاکمیت مذهبی یا حاکمیت سنتهای مذهبی ضد زن و مشابه آنها را در میان پناهجویان شناسائی کرد و راه حل آنها را ارائه دارد. راه حل بیشتر از آنکه جنبه تئوری داشته باشد در عمل باید ارائه شود. وقتی خود سرکوب شدگان، برابری انسانها را مبنای روابط درونی و همیاری خود قرار دهند طبیعی است که چنین نگرش و برخورد برابر طلبانه ای در امتداد خود به تمام افراد جامعه گسترش خواهد یافت.

در خاتمه

مورد بالا اگر چه پر سر و صداترین اما تنها مورد و قطعا آخرین اتفاقی نیست که به پناهجویان نسبت داده شده است. پیش از این در سوئد گویا کل ساکنان پناهجوی یک ساختمان از وجود “جن” در آن ساختمان شکایت کرده بودند. مقابله با خرافات مذهبی، حل مشکلات بغرنج پناهندگی، و جلوگیری از بهانه شدن این معضلات به سلاحی برای نژادپرستان علیه مهاجرین، علاوه بر حمایت چپ از حق پناهندگی، نیاز به همبستگی و اتحاد پناهجویان دارد.