برای ایجاد سدی در برابر دشمنان آزادی بیان امروز هم دیر است

بهروز سورن

نامه جانسوز فرزند کبودوند را که برای تنهائی پدرش نوشت خواندیم.نامه ای که شاید مرهمی بر قلب دردمندش باشد و کوششی برای وصف پایبندی کبودوند به حقوق مردم محروم و ستم کشیده کردستان همانند بلوچستان و آذربایجان و ترکمن  و اعراب ساکن ایران و.. از عدالتخواهی و عدالتجوئی محمد صدیق و پدر دلبندش مینویسد که سالها در مبارزه با بی عدالتی و سرکوب سپری کرده است و امروز در چنگال زبون بی عدالتی گرفتار آمده است و این حدیث را پایانی نیست.

بیش از سه دهه از تاخت و تاز قلم شکنان و قداره بندان حاکم علیه نویسندگان / شاعران و هنرمندان / فعالین سیاسی و منابع خبر رسانی مستقل میگذرد. خیمه سانسور و خفقان / شکنجه و زندان و اعدام سرتاسر این سرزمین سوخته را پوشانده است و ما همچنان پراکنده و نظاره گر هجوم وحشیانه آنان به اندیشه و اندیشه ورزانیم. این سطور را همگان از حفظ هستیم اما آنجا که نیازمند قرائت و چاره جوئی آنیم  بدان بی توجهی میکنیم.

تبعیدی همانطور که علت وجودیش بازگو میکند رسالتی را بر عهده گرفته است و هم از اینرو ناگزیر از راهیابی است. راهیابی منافذ و گذر از کوره راههائی در قامت فهم و درک سیاست و خم و پیچ هایش که انفعال بمرور بر تیرگی و ناشناختگی اش میافزاید.

حدیث مفصل ما اینست که در غربت و حاشیه نشستن در تبعید از عینیات و آنچه بواقع رخ میدهد بدوریم و بشدت پراکنده ایم. تلاشی حقیقی برای گره کردن و حرکت شانه به شانه نیز از خود بروز نمیدهیم. حاکمان اما بخوبی از ناتوانی ما سود میجویند و گام بگام بر عیار توحش و انسان ستیزی خود افزون میکنند.

حقیقت اینست که اگر درب ها همچنان بر این پاشنه بچرخد هیچگونه امیدی را نخواهیم توانست بیدار و عینیت بخشیم و بر مسرت و خوشنودی حاکمان اضافه میکنیم و همچنان شاهدی بر اعدام و شکنجه و زندان قلم بدستانی همانند محمد صدیق کبودوند خواهیم بود.

کلیشه ها را رها نمیکنیم و شعار سرنگونی وحوش حاکم را دستاویز هویت بخشیدن به خود و ثبت انقلابیگریمان قرار میدهیم و رفع مسئولیت میکنیم. گویا حرفی دیگر برای گفتن نداریم و یا جز حذف نظام موجود راه دیگری هم باقیست که بدان دل ببندیم و شاهد آزادی را در آغوش بگیریم.

دشمن اما خشنود است. خشنود از انکه در ازای هجوم جمعی و گسترده اپوزیسیون به اقدامات روزانه سرکوبگرانه اش ما تبعیدیان در لای لای نکته ها و مفاهیمی که مبارزه تئوریک  نام داده شده است ( که گاها به پشیزی هم نمی ارزد و چند روزه به وادی فراموشی سپرده میشود )  در مبان خوبشتن خودی و ناخودی میکنیم و بر گسست و پراکندگیمان افزونتر از گذشته میبالیم.

سازشکاران و نقابداران کلاش نیز گاه در پس تئوری های منتسب به مارکسیسم و گاه توسل به اعتقاد همگانی به آزادی بیان گاه در نقش دمکرات و در صفوف تبعید نیز از پراکندگی ما سود مبجویند و گرد و خاک در چشمان دیگران میپاشند و اب را گل میکنند و بسهم خود بر عمر ناپاک جمهوری اسلامی علت وجودی می بخشند.

از تبعید ماوائی و از تشکل و سازمانمان کالبدی کم جان اما تحمل پذیر بدنبال آینده ای مه آلود و ناکجاآبادی ناروشن ره می سپاریم و اینگونه امروز را به فردا می سپاریم. هراس از تکرار تاریخ و شکست ما را بر آن داشته است که هر اتحادی را از منظر وحدت کلمه معروف!! ور انداز کنیم و نومیدی خود را در پس جملاتمان و نفی آسمان و زمین در قالب تحلیل به خورد خلق الله!! دهیم.

سازمانهایمان یعنی همان سرمایه های سیاسی مردم کشورمان که در تبعید محل امن فعالین سیاسی و دوستان و رفیقان دیرینه اند نیز جنبشی ندارند/ ساکن اند  و از پراکندگی موجود نیز اظهار نارضایتی نمیکنند. آنها نیز تحرکی برای اقدامات مشترک ندارند و انچه در خفا جریان دارد از دیدگان مردم می پوشانند.

شکلیابی نهادی همبسته و سراسری برای دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور و با توجه به تجربیات گذشته مان  در گرو درک حقیقی از الزامات موجود است.

هرگونه تلاش و همگامی در پیشبرد مبارزه ای بی امان و ( بی امام ) میبایستی  با خوش آمدگوئی همه ما همراه باشد و بر تحرک وسیعتر و صفوف گسترده تر ما بیافزاید. تنها در چنین شرایطی قادر خواهیم بود که سدی مستحکم در برابر بربریت حاکمان ایجاد و بر توان بالفعل و بالقوه  خود یرای ایجاد جبهه ای رزمنده در برابر قلم ستیزان بیافزاییم.

همکاران سایت گزارشگران با اعتقاد راسخ به ضرورت شکلیابی این نهاد  از هرگونه کوششی برای پیشبرد گامهای ابتدائی این مهم همچنان که تا کنون دریغ نخواهند کرد.

قدرت ما در یگانگی ماست.

بهروز سورن
۱۴٫۱۱٫۲۰۰۸

 

………

برای تنهایی پدرم

آن هنگام که دست به قلم می‌برم قلمم او را می‌نویسد و او را می‌خواند. قلمم ناتوان از وصف مهر پدری‌ست. این قلب پردرد و پرزخمم را شاید این نوشته مرهمی باشد. از که بگویم از آنان که فریادهای عدالت‌خواهی، برابری و آزادی‌طلبی‌شان گوش دنیا را پرکرده است و اکنون برای «غیرخودی» چون او با سکوت‌های زجرآورشان قلبم را تکه تکه می‌کنند و یا از آنان که بودنشان را در رفتن به جای ماندن دیدند و تنهایی ما را تنهاتر کردند یا آنان که تماس هرازچندگاهی‌شان ما را دلگرم می‌کند و ما را به صبری هم‌چون صبر ایوب فرامی‌خواند.

می‌نویسم تا همه به یاد آورند؛ او مظلوم‌ترین زندانی است که سالها با بی‌عدالتی‌ جنگید و کنون خود در چنگال این بی‌عدالتی به بندکشیده شده است. او هرگز نمی‌ایستد،‌ سکوت اختیار نمی‌کند و هرگز دست از دفاع از حق دیگران برنمی‌دارد حتی اگر در بند باشد. چه دردی جانکاه‌تر از آن که ببینی بسیاری از آنان که آزادند برای آزادی وی گامی برنمی‌دارند و او که خود گرفتار است برای رهایی همگان در تلاش است.

می‌نویسم برای آنان که او را مشوش‌گر اذهان عمومی و نظام‌براندا