“حق انتخاب” در مکتب وقاحت!

رفسنجانی که هیچکس مطمئن نیست تعداد افرادى که به دستور او در سه دهه اخیر کشته شده‌اند، کمتر از قربانیان آگوستو‌ پینوشه باشد، در دیدار اعضای ”حزب کارگزاران“ میگوید: ”عقیده به تحزب در جامعه آزاد که مسؤولیت ها با رأی مردم مشخص می شود، جزو مبانی پذیرفته شده اسلامی ما است… گرفتن حق انتخاب از مردم گناه بزرگی است، فرصت مهمی ایجاد شده که کشور خود را بسازیم“.

این جنایتکار دروغ مى‌گوید. خاطرات خوش و خرم و پر‌افتخار حزب جمهوری اسلامی و جنایات ٣٠ خرداد ۶٠ را مضمضه کرده که با یک امضا یا حرکت دست در رکاب خمینی و خامنه ای و خلخالی و لاجوردی جلاد و سایر برادران اصلاح شده و دکتر – مهندس شده امروز، انتخاب واقعی مردم انقلاب کرده ایران را به خاک و خون کشیدند، و صدها حزب و جریان چپ و کمونیست، هزاران انقلابی پاک و شریف را به دیار عدم ‌فرستادند. ایشان به چه زبانی بگوید: خوشا جمهورى‌اسلامى که در آن ما مجبور نیستیم فقط در حاشیه بمانیم، مى‌توانیم امروز و به دنبال ورودمان به کلوپ جامعه جهانی بیش از پیش سرکوب کنیم، بکشیم و قهرمان آزادى و اصلاحات و سازندگی بشویم.

رفسنجانی و همپالگی هایش، در کنفرانس گوادلوپ دستگاه حکومت را از نظام سلطنتی تحویل گرفتند و با ترکیبی از ارتجاعی ترین ایدولوژی، نسلی از پیشروترین انسانها را سلاخی کردند و بر روی خاکستر انقلاب ۵٧، با تحمیل بیش از سه دهه استبداد و خفقان سیاسی تا به امروز دوام آورده اند. اکنون قرار است توسط حمایت و معماری غرب، با پیوستن جمهوری اسلامی به کلوپ جامعه جهانی و جرگه عربستان و قطر و کویت، طویله اسلامی اوژیاس گریم شود. قرار است روی شانه های خمیده و کمرهای شکسته میلیونها انسان شریف پول بیشتری پارو کنند و بساط مفتخوری شان را پهن تر کنند.

رفسنجانی عشوه های نچسپ ”آزادی عقیده و انتخاب“ را بر متن عضویت امروز جمهوری اسلامی در جامعه بین الملل سر داده است. حالا که به سمت انتخابات مجلسشان لشکرکشی میکند شلنگ تخته هایش برای طبقه کارگری که قرار است در فقر و فلاکت و بی حقوقی و گرسنگی، با ارزان فروش کردن نیروی کارش توسط سرنیزه دولت و کارفرما، آقایان و آقازاده ها و هزار شاخه تو در توی سرمایه داری ایران را به خوان یغما برساند، کاملا آشنا است. رسواست! تصور کنید یکروز و فقط یکروز دست این شیادان گردن کلفت از زندگی مردم ایران کوتاه شود، تصور کنید یک لحظه بساط ارتش، سپاه، نیروی انتظامی، بسیج، پلیس، اسیدپاش، اوباش قمه زن و مافیای مذهب، رسانه های دولتی و ژورنالیسم پَست رسمی در قفس شوند؛ تصور کنید هراس و تهدید به سوریه ای کردن ایران در کار نباشد، آنوقت انتخاب واقعی اکثریت مردم ایران معلوم و معرفه است. و این ازقضا تنها زمانی است که بساط رفسنجانی ها و روحانی ها و خامنه ای ها برچیده شود. آزادی احزاب و انتخاب واقعی و حقیقی آنموقع معنی دارد.

و اما وقیحانه تر، اعمال و مواضع آن اپوزیسیونی است که در رکاب بی شرافتی ژورنالیسم دنیای معاصر و سلیبریتی های باد به غبغب انداخته شده دوزاری، بار دیگر یکدست پشت جمهوری اسلامی و دولت اعتدال رفت تا مملکت را بسازند! قبل از آن هم در دوران دو خرداد و قبلتر به دنبال همراهی کردن امام از این غلطها کرده بودند. اینها امروز یکدست تر از همیشه پشت اهداف معاملات هسته ای جمهوری اسلامی با آمریکا لم داده اند و توتون میوه ای دود میکنند تا به جمهوری عزیزشان چهره ای رمانتیک و شکلاتی بدهند.

یکبار دیگر لازم بود دنیا بداند که به غیر از طبقه کارگر، کمونیستها و حزب ما، تمام این اپوزیسیون در یک اتحاد رسما اعلام نشده علیه مطالبه رفاه، آزادیخواهی و مساوات طلبی اکثریت مردم محروم ایران ایستاد. توافقات هسته ای اگر خدمتی کرده باشد بار دیگر به جامعه اعلام کرد که ملی های چپ و راست از سلطنت طلب، توده – اکثریت، ملی – اسلامی تا ناسیونالیست کرد دو آتشه، همه بدون اینکه الزاما خود بدانند که در یک جبهه، پشت یک هدف تماما ایرانی و وطنی، پشت یک تقلای مبارک دیگر برای مشروع جلوه دادن جمهوری اسلامی بخط شدند. بار دیگر معلوم شد که غیر از کمونیسم طبقه کارگر، هیچ جریان و جنبش بورژوایی، هوادار انتقال جمهوری اسلامی و رگ و ریشه هایش به زباله دانی تاریخ نیست و به همین اعتبار هیچ بورژوایی دموکرات نیست. تحمیل استبداد و گسترش دامنه هراس و ترس در اشکال متنوع مذهبی و غیر مذهبی، آرم و مشخصه اردوگاه سرمایه و احزاب راست و چپ متعلق به آن در ایران است. انزوای کمونیسم، طبقه کارگر و حزب حکمتیست در میان این اپوزیسیون روشن بین بخشا به همین دلیل است. اینها برای حاشیه ای کردن طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه، قرارداد ملی با جمهوری اسلامی امضا کرده اند. بی خود نبود زمانیکه تمام امت واقعیات انکار ناپذیر سیاست در ایران امروز را داد می زد و اعلام میکرد مردم ایران به زندگی خارج از دایره جمهوری اسلامی عادت ندارند، ما دو پا در یک کفش گوشمان بدهکار اینهمه پند و اندرز عالمی مهندس و دکتر و پروفسور کارکشته در اصطبل اعتدال و مکتب رئال پولتیک نبود. بیخود نیست که کمونیسم ما و حزب ما قادر نیست یکبار هم که شده، حتى از سر اشتباه با این اپوزیسیون بورژوایی، با هرگونه امتیازى به اسلام و ملى‌گرایى و میهن پرستى و مرز پر گهر و آن همه سرچشمه هنر عالم همراه و همسنگر شود.

اینها تا زمانیکه جمهوری اسلامی حکم میراند، دوش به دوش آن مردم را می ترسانند و سنگرشان معلوم است. لذا به صدا درآوردن کوس رسوایی اینها، جارو کردن سیاست‌شان، رسم و سنن و فرهنگ‌شان، اخلاقیات و ارزشهاى معتبر زندگى سیاسى نا جالب‌شان، همه این کارهاى شاق و در عین حال لذتبخش امر کمونیست ها و انقلاب کارگری است.

از میان بدر کردن جمهوری اسلامی تنها در گرو متشکل و متحزب شدن کارگران و کمونیستها و ساختن آن قدرت سیاسی عظیمی است که بتواند جلوی همه اشکال و پوست اندازی های ممکن این رژیم و دنبالچه های آن بایستد. این کار همه آزادیخواهان و در پیشاپیش آن کارگران کمونیست است. باید اعلام کنیم که ما و کمونیسم ما نماینده انتخاب واقعی اکثریت مردم محروم ایران است. کاری کنیم که همه دنیا اعتراضات متحدانه و سازمان و قدرت مان را روشنتر از همیشه ببینند. باید کاری کنیم که قدرت رهایی بخش کمونیسم ما بر هر میز مذاکره و بر هر اتاق توطئه ”جامعه جهانی“ سایه اندازد. باید همین امروز در کارخانه ها و در محلات متحزب شد و قدرت دفاع از خود را به جمهوری اسلامی تحمیل کرد. اکنون زمان کارهای عظیم و تاریخساز به نیروی متشکل کارگران کمونیست و مردم محروم ایران است. حزب حکمتیست برای چنین لحظات و چنین کارهایی ساخته پرداخته شده است.