خطر بیخ گوشمان است

خطر بیخ گوشمان است

شاید همه به نحوی در جریان ماجرای مرگ “مشکوک” فریناز خسروی در مهاباد قرار گرفته باشند. این مساله که واکنش مردم خشمگین که به آتش کشیدن بخشی از “هتل تارا” انجامید، از احتمال و یا حتی “شایعه” یک اقدام به تجاوز جنسی توسط یک مامور امنیتی نشات گرفته باشد، به نظر “طبیعی” میآید. با اینحال هر دو حزب دمکرات کردستان، که ریشه شکل گیری خود را در مهاباد و در دوره “جمهوری جوانمرگ پیشوا قاضی محمد” تعریف کرده اند، اعلام کرده اند که آنها در فراخوان مردم و مشخصا دست زدن آنان به اقدام “خشونت آمیز” مذکور، هیچ نقشی نداشته اند و حرکت مردم “خود جوش” بوده است. اما در گوشه ای دیگر و در دهات اطراف شهر بانه، تفنگچی های پژاک و “کودار” آنها، با قتل یک سرباز محلی و یک نفر از افراد نیروهای انتظامی رژیم، اعلام کردند که “انتقام” خون “خواهر کُرد” خود را گرفتند.

حقیقت این است که پژاک و کودار، سازمان و حزبی معتبر و جوشیده از متن مبارزه مردم کردستان ایران نیستند و دنبالچه و زائده پ.ک.ک میباشند. بطور هدفمند و با همراهی نهادهای وزارت اطلاعات همواره تلاش کرده اند، زیر پای سازمانهای واقعی، از چپ و راست، ناسیونالیست و سوسیالیست، کومه له و دمکرات، را خالی کنند تا آنان را به “سازش” و “اردوگاه نشینی” و یا حتی “مشکوک” متهم و خود را نماینده انحصاری “کردستان شرقی”(یعنی کردستان ایران) در “شاخ”(کوه)، قالب کنند و یا قالبشان کنند. با علم به این زمینه، حرکت انتقامجویانه و “خون خواهانه” آنها در اطراف بانه، علاوه بر یک دخالتگری خیره سرانه در قلمروی که به اینها نامربوط است، یک ماجراجوئی و یک حرکت هدفمند دیگر- و البته این بار بسیار “بو دار”تر- است. هدف سیاسی جریانات و سکتها و فرقه های قوم پرست، تصویر سازی از مبارزات مردم ایران و از جمله مردم کردستان، در متن یک انتقامجوئی و “قصاص” قومی- عشیرتی- ایلیاتی است.

خطر، عمدتا آنجا برجسته تر است که چنین حرکاتی را در متن اوضاع و احوال و شرایطی که جمهوری اسلامی در آن هست، قرار بدهیم. واقعیت این است که رژیم اسلامی از هر نظر درگیر “معضل بقاء” است. من قبلا هم بارها نوشته ام که سرنوشت رژیم اسلامی بیشتر به سرنوشت بلوک شوروی سابق شبیه است. دیوارهای “بلوک اسلام سیاسی”، دارند ترک بر میدارند. اما، همانطور که در جریان و حین فروپاشی اردوگاه شوروی سابق، جریانات قومی و ارتش های “آزادیبخش” پاکسازی قومی، به فعالین عرصه و نقطه اتکاء غرب و ناتو برای به سرانجام رساندن سقوط “دیکتاتوری کمونیستی” تبدیل شدند و پس از رسیدن به مقصد، با مشکلات و دردسرهای زیاد توانستند آن جریانات قومی مذهبی را “مرخص” کنند، اما اثرات مخرب اینها و تا “اعاده دمکراسی” و پس از آن و تاکنون در تمامی کشورهای قطب شوروی سابق، هنوز فقط وحشت و کابوس را در اذهان تداعی میکند. به باور من عملیات “انتقامجویانه” فرقه و سکت پژاک و “کودار”، از این دست و در راستای چنان سناریوهائی است. علاوه بر چنین نیروهای “خودسر” که خارج از کنترل مردم اند، ما با وحشت تمام جریانات جنایتکاران “داعش” را هم در اوضاع نابسامان و آشفته منطقه میبینیم که سیر شکل گیری و فعال شدن بطاهر “ناگهانی” اینها را  بدون کمک و یاریهای پنهان دولتهای منطقه و دوایر جاسوسی غرب و حتی اسرائیل نمیتوان انکار کرد. داعش نمونه برجسته “اکتیو” شدن چنین جریانات “مرموز” در اوضاع بهم ریخته و آشفته است. این خطر، یعنی مهندسی هویت متعصب و فالانژ قومی و اتنیکی و تعبیر “حس” انتقامجوئی کور برای مبارزات مردم ایران و کردستان را باید در چنین زمینه ای در نظر گرفت و به آن بسیار حساس بود.

هیچ نباید تردید کرد که در دوره ریزش و سقوط رژیم اسلامی، بخشی از لایه های سپاهی و امنیتی و بسیج آن، برای “بقاء” هم بوده باشد، تغییر چهره میدهند و سعی خواهند کرد در آن شرایط خود را با “موج” همراه کنند و “تجارب” خود را در خدمت خلاصی از حکومت توتالیتر “ملایان” و “جناح تندرو” اسلامی قرار بدهند. در چنان شرایطی، که بسیار محتمل است، یک همسوئی بین آن لایه های فاصله گرفته از رژیم اسلامی و این نوع ذهنیت کور و انتقامجو و در عین حال متعصب در تعلق به قوم و تیره و عشیره ایجاد خواهد شد. مگر نه این است که پژاک و کودار در شرایط فعلی به قیمت هر ماجراجوئی و بی مسئولیتی هم که باشد، “اعدامی” و “زندانی کرد” را به عنوان “شهدا”ی یک سازمان و تشکیلات “مبارز”، اما تماما قومی  برای میداندار شدن و تنگ کردن عرصه بر سازمانها و احزاب سیاسی واقعی کردستان به شناسنامه و تاریخ خود اضافه میکند؟ آنوقت آیا تصور اینکه از میان لایه های نظامی و سپاهی رژیم اسلامی، و پس از ریزش دیوار بلوک اسلام سیاسی با اثتلاف و اتحاد  آنها با عناصری از میان چنین ارتش های “آزادیبخش اقلیت های مذهبی و اتنیکی” از زیر هر لجن، رئیس جمهور و  مقام حکومت قوم مهندسی شود، واقعا دشوار است؟

حرکت انتقامجویانه و ظاهرا “کور”، اما دقیقا طرح شده در چنین سناریو سیاه را، باید بسیار با حساسیت و احساس مسئولیت در نظر گرفت.

زنهار که نیروهای پیشرو و سکولار و مدافع مدنیت جامعه ایران، با توجیه همراهی با ملیتها و قومهای تحت ستم و اقلیت های دینی و مذهبی و یا “تنوع فرهنگی” در جامعه “کثیرالمله” ایران، نسبت به چنین خطر مرگبار و عاملان رنگارنگ سناریو براه انداختن جنگ پاکسازیهای قومی و مذهبی، به بی تفاوتی سیاسی گرفتار آیند. خطر را دیگر، از مناطق “دور” بالکان و در متن اخبار و تصاویر تلویزیونها نمیخوانیم و نظاره گر نیستیم. درب منزلمان آمده است و بیخ گوشمان وعده مرگ و ویرانی و تکه پاره کردن شیرازه مدنی جامعه را زمزمه میکند.

 ۱۶ مه ۲۰۱۵

iraj.farzad@gmail.com