در چند سال گذشته بیشتر روایت شکوه و شکایت مهدی بازرگان از انتقادات حزب توده مطرح شده است. در این جا میخواهیم از یک زاویه متفاوت به جریان نگاه کرده و ریشه این اختلاف عمده تاریخی را بررسی کنیم. برای همین مواضع دو طرف این جریان را عینا با استفاده از اسناد تاریخی موجود نقل میکنیم
رابطه مهندس مهدی بازرگان به عنوان نخست وزیر دولت موقت بر آمده از انقلاب ۵۷ با گروههای سیاسی و احزاب در ماههای اول پساز پیروزی انقلاب از نقاط تاریخی است که هماره با یک خوانش یکطرفه ارائه شده است. در این میان رابطه حزب توده ایران به عنوان اصلیترین جریان چپ و قدیمیترین حزب سیاسی فعال در آن زمان با دولت موقت و شخص مهندس بازرگان یکی از پرحرف و حدیثترین مقاطع تاریخی است. در چند سال گذشته بیشتر روایت شکوه و شکایت مهدی بازرگان از انتقادات حزب توده مطرح شده است. در این جا میخواهیم از یک زاویه متفاوت به جریان نگاه کرده و ریشه این اختلاف عمده تاریخی را بررسی کنیم. برای همین مواضع دو طرف این جریان را عینا با استفاده از اسناد تاریخی موجود نقل میکنیم.
مهدی بازرگان و نورالدین کیانوری
مهدی بازرگان در سخنانی اعضای حزب توده ایران را متهم میکند که برای تبلیغ افکار مارکسیستی در پیش از انقلاب به ایران بازگشتهاند و با همکاری رفقای خود در نهادها و ادارات موثر علیه رژیم پهلوی مبارزه کردهاند. وی دراین زمینه میگوید:
«بعضی دیگر نام و نشان چندان نداشته «حاجی انا شریک»گویان وارد کاروان میشدند. مانند میوهچینان و خوشهچینانی که بعد از رسیدن محصول به صورت درویش و دعاگویان مهمانهای ناخوانده و صاحبخانههای کهنه، با الهامهای نهفته سرازیر باغها و خرمنزارها میگردند. در این گروه بیشتر از همه کمونیستها و تودهایهای فراری، تبعیدی یا مجاور شده درکشورهای اروپای شرقی بودند و همچنین تازهگرویدهها و سمپاتهای متفرق درکشورهای اروپای غربی و آمریکا که با گذرنامه یا بیگذرنامه، از مرزهای بی در و دروازه با عجله تمام وارد ایران میشدند و بسیاری از آنها تعلیمدیده و تشکل یافته بودند. میآمدند که به همرزمان در ایرانمانده خود بپیوندند. به آنهایی که در کشاکش جریانهای گذشته به لباس و فرهنگ دستگاه حاکم درآمده در ادارات و مؤسسات مؤثر مانند رادیو تلویزیون، روزنامههای کیهان و اطلاعات و آیندگان، وزارت آموزش پرورش و دانشگاهها، وزارت اطلاعات و حتی در حزب رستاخیز، در دولت و دربار و در میان طلاب، مواضع انتظار یا وظائف تبلیغات و انتشارات، به سود افکار مارکسیستی احراز کرده بودند.» (مجموعه آثار- جلد ۲۳ – ص ۳۱۰-۱۱)
در مقابل نورالدین کیانوری – دبیر اول وقت حزب توده ایران – در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود پس از ورود به ایران در واکنش به کارشکنیهایی که دولت موقت برای ورود اتباع ایرانی که از مخالفان سیاسی رژیم سرنگونشده شاه بودند، میکردند چنین میگوید: «متاسفانه دولت آقای بازرگان مشکلاتی برای بازگشت ایرانیها بوجود آورده است. من خودم به طور صریح بگویم که من بدون گذرنامه بالاخره آمدم. پس از این که به سفارت مراجعه کردیم. پس از این که نامه به نخست وزیر نوشتیم. پس از این که نامه به وزارت خارجه نوشتیم. پس از این که تلگراف کردیم، پس از این که نامه سرگشاده در روزنامهها منتشر کردیم، به ما اجازه مراجعت ندادند. من بدون هیچگونه چیزی آمدم به سرحد ایران….» (نامه مردم – شماره ۶ – ۲۹ فرودین ۱۳۵۸)
در ادامه این کشاکش دولت موقت با استناد به قوانین دولت پهلوی که از زمان رضا شاه در ۱۳۱۰ در غیرقانونی اعلامشدن تشکلهایی که «مرام اشتراکی» داشتند، حزب توده ایران را یک حزب غیر قانونی اعلام میکند. در این بین امیرانتظام به عنوان سخنگوی دولت موقت با استناد به قوانین حکومت پهلوی که با انقلاب مردم ایران سرنگون شده بود، حزب توده ایران را به جرم اندیشههای کمونیستی غیرقانونی اعلام میکند. در این بین روزنامه «مردم»، ارگان رسمی حزب توده ایران به این مسئله واکنش نشان میدهد و اطلاعیه دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران را منتشر میکند. دراین اطلاعیه که در روزهای پایانی فروردین سال ۵۸ منتشر میشود میخوانیم:
«حزب توده ایران قانونی است.
سخنگوی دولت آقای امیرانتظام طی مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشته است که قوانین مربوط به غیرقانونی بودن حزب توده ایران تا وقتی لغو نشده به قوت خود باقی است…. کمیته مرکزی حزب توده ایران امیدوار است دولت موقت آقای مهندس بازرگان توجه کند که اگر قوانین رژیم سابق به اصطلاح تا لغو نشده به قوت خود باقی میبود، میبایست طومار انقلاب ایران را به طور کامل برچید. این قوانین برای همیشه لغو شده و دولت موقت اسلامی نیز موجودیت خود را مدیون انقلاب است و نه محترم شمردن قوانین رژیم ساقط و ضد ملی شاه.»
از این جا بود که کشاکش بین دولت موقت و حزب توده ایران وارد فاز تازهای میشود. به صورتی که انتقادات حزب توده ایران از مهندس بازرگان و دولت وی به دلیل نزدیکی به آمریکا شدت میگیرد. در فضاییکه مردم ایران شدیدا احساسات ضدآمریکایی داشتند دولت موقت برخی روابط خود را با دولت آمریکا حفظ و گسترش میدهد که این امر با مخالفتهای بسیاری از جمله مخالفت حزب توده ایران مواجه میشود. البته در این بین مهندس بازرگان هم بیکار نمینشیند او نیز متقابلا حزب توده ایران را متهم به «عمال شوروی»بودن میکند.
حتی در این میان تلاش برای سندسازی و دادگاهیکردن اعضای حزب توده ایران از همان زمان در دولت موقت آغاز میشود به صورتی که سالها بعد مهندس بازرگان در این مورد سخنانی میگوید، وی در این سخنان حتی خواهان «اعدام» اعضای حزب توده میشود. حتی درمورد وقایع کودتای ۲۸ مرداد که براساس اسناد منتشر شده به وسیله آمریکا و انگلستان صورت گرفته بود اظهارنظر جالبی میکند و شوروی را پشتیبان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مینامند. در انتها نیز آمریکا را در جنگ عراق علیه ایران تبرئه میکند:
«وقتی به دست دولت مدرک زندهای بر جاسوسی سفارت شوروی در ایران و فرمانبری و عاملیت حزب توده میافتد، فقط اکتفا به اخراج چند دیپلمات روسی میکنند و سران حزب را که همگی اقرار به عامل شورویبودن و جاسوسی کردهاند، اعدام نمینمایند؟ مگر شعار و آرمان انقلاب، سیاست موازنه منفی «نه شرقی و نه غربی» نبود؟ مگر شوروی پشتیبان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نبود؟ چرا دائماً آمریکا را مقصر و باعث جنگ عراق میدانند»؟ (تجربه ده ساله انقلاب اسلامی ایران – سخنرانی مهندس بازرگان ۲۲ بهمن ۶۷ – مجموعه آثار بازرگان – جلد۲۴ – ص ۴۶۴)
البته در این بین باید به این نکته هم اشاره کرد با تمام اختلافنظرهایی که وجود داشت حزب توده ایران بر اساس مشی میانهروانه خود برخلاف دیگر گروههای چپ تندروی آن زمان یا حتی مجاهدین خلق، مشی خود را «انتقاد سازنده» از دولت موقت اعلام میکند و حتی اعلام آمادگی برای همکاری نیز دارد. مثلا نامه مردم در شماره دوم مرداد ۱۳۵۸ – یعنی شش ماه پس از عمر دولت ایشان – با عنوان «مشی ما نسبت به دولت انتقاد سازنده است» مینویسد:
«آقای مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر، طی نطقی در ۲۸ تیرماه اعلام داشت که برای ایجاد وحدت تصمیمگیری و تمرکز قدرت، شورای انقلاب و دولت در هم ترکیب و ادغام شدند و ابراز امیدواری نمود که با از بینرفتن تعدد مراکز قدرت و تصمیمگیری، دولت بتواند بر مشکلات فایق آید…. ما در یاری به دولت، در انجام این وظایف خطیر، به سهم خود، مانند گذشته، خواهیم کوشید تمام اقداماتی را که در راه تحکیم استقلال کشور در تمام عرصههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی و غیره و نیز در زمینه تامین و تضمین حقوق و آزادیهای دمکراتیک انجام گیرد، تایید و تقویت کنیم و در عین حال، هر کجا، در زمینههای نامبرده، تعلل و تسامحی مشاهده شود آن را مورد انتقاد سازنده قرار دهیم، یعنی ضمن انتقاد از نارساییها خواهیم کوشید، پیشنهادهایی که بهنظر ما برای نیل به هدفهای انقلاب میتواند مفید باشد، آشکار و صریح مطرح سازیم… این مشی انتقاد سازنده، که همراه با پیشنهادهای مشخصی نیز هست، موجب تقویت قدرت حاکمه و دولت است و نه تضعیف آن، زیرا هر قدر دولت در راه رسیدن به اهداف انقلاب – استقلال و دموکراسی – با گامهای بلندتر و با قاطعیت بیشتر پیش رود، تن به فشارهای امپریالیسم و ارتجاع داخلی وابسته ندهد، بههمان نسبت پایگاه اجتماعی خلقی خود را مستحکمتر میسازد و بنابراین قویتر میشود. و برعکس، هر قدر دولت با دشمنان بالفعل و بالقوه انقلاب آشتیپذیرتر باشد، از مردم جداتر خواهد شد و بنابراین ضعیفتر خواهد گردید….ما میدانیم آن بلایی که محمدرضای خائن بر سر کشور و ملت ما آورد، با یک چشم بهمزدن رفعشدنی نیست. بنابراین ما توقع نداریم که دولت معجزه بکند…»
اما پاسخ بازرگان در نوع خودش جالب توجه است. وی میگوید: «از طرف دیگر مرتباً اعضای حزب توده و چپیهای پناهنده و پراکنده شده در شوروی و اروپای شرقی، با ویزا و بدون ویزا به ایران سوق داده شده، همهجا به تحکیم مواضعِ مبارزه و شورش میپرداختند. تمام این حرکات طبق مشهودات و گزارشات وقت با پشتیبانی و دخالتهای مستقیم عمال شوروی صورت میگرفت.» (جلد ۲۴ – ص ۴۶۶)
با کنارهگیری عملی بازرگان از سمت نخستوزیری دولت موقت، وی و همراهانش در دولت موقت مجددا به نهضت آزادی روی آوردند و او کوشید سکان رهبری نهضت آزادی را که از کف وی خارج شده بود دوباره بهدست بگیرد. این وضع شرایطی را بوجود آورد که حدود یک ماه بعد جناح چپ نهضت آزادی که تا آن زمان رهبری آن را بدست داشت مجبور به استعفا و کناره گیری شد. در بیانیه استعفای این جمع نکات جالبتوجهی وجود دارد.
در این بیانیه که توسط محمود احمدزاده، عبدالعلی اسپهبدی، محمد بستهنگار، سید محمد مهدی جعفری، حسن حبیبی، کریم خداپناهی، علی دانشمنفرد، عزتالله سحابی، فریدون سحابی، حسن عربزاده، انسیه مفیدی، امیر ناطقی، همایون یاقوت فام و محمد علی رجایی امضا شده از جمله گفته میشود:
«از مجموع عملیات بعضی از برادران که در یکماهه اخیر از مسئولیتهای اجرایی خارج شدند و به کار نهضتی پرداختهاند بر ما چنین روشن شد که صرفنظر از تفاوتهای ریشهای و یا غیرریشهای در اندیشهها و برداشتهای سیاسی – اجتماعی که ما خود را آماده حل آنها کرده بودیم، مسائل دیگری وجود دارد که در مجموع روابط خالصانه و صادقانه دیرین را که خاصه و ویژگی نهضتی بودن شناخته بودیم، در میان ما خدشهدار میسازد… و این بهکلی محیط صفا و برادری اولیه ما را بهم میزند، لذا در محیطی که نه تفاهم و تطابق فکری وجود دارد و نه اعتماد متقابل شخصی، کدام عمل و حرکت سیاسی و خالصانه و اسلامی را میتوان پیش برد.»
بیانیه سپس با اشاره به اشتباه تحلیلی و بینشی برخی رهبران نهضت آزادی مینویسد:
«و این دقیقاً مربوط و معطوف بود به اصرار و لجاجت پدران ما و به ویژه جناب مهندس بازرگان و کادرها و فعالین نهضت که در خارج و داخل کشور یا در داخل زندان بودند، این نقیصه را به خوبی تشخیص میدادند ولی به سبب نظام پدرسالاری که بر نهضت حاکم بوده و هست احترامی برای پدران خود قائل بوده و هستند، هرگز درد آنها مورد اعتنا قرار نگرفت و فریادشان به جایی نرسید. بهترین و صادقانهترین زحمات و فداکاریهای فعالین نهضت در سال ۵۷ و بعد از آن در سال ۵۸ بهعلت همین خطای بینشی و تاریخی رهبران، بیارزش شد و بازتاب واقعی و در خور خود را نداشت و زحماتشان به هرز رفت. آنها در درون نهضت خود را میخوردند و در بیرون به توجیهکاری اعلامیهها و بیانات و موضعگیریهای رهبرشان میپرداختند، و این گذشته از تلخی دردناکش برای اشخاص و گروههای خصم نهضت نیز بهانههای بسیاری به دست داد….
از اشتباهات اساسی و سازمانی یک حزب آن است که رهبران یک حزب همه چیز را به خود نسبت دهند و معتقد باشند و به دلیل آن که تاثیر اخلاقی بر ساخت و بافت ارزش و فرهنگ حزب دارند، سازمان بدون ایشان و نظر ایشان هیچ است. این طرز تلقی به معنای صفر دانستن و هیچگرفتن نقش و تاثیر دیگران نیست؟» (بیانیه استعفا – اواخر آذر ۱۳۵۸ – نقل از میزان نیوز)
نکته جالب در این بیانیه همین بحث «لجبازی و عدم تحمل» که گویا بازرگان نه تنها با حزب توده که حتی با هم«نهضتی»های خود نیز انجام داده است، میباشد. در ادامه این بیانیه میخوانیم: «ریشه اصلی عقبماندگی نهضت آزادی ایران از سالهای ۵۶ به بعد، در همین واقعیت نهفته است. وقتی خود جامعه و سیر تحولی و تکاملی حرکت ضد رژیمی و تغییرات بنیادی که در ارزشها و آرمانهای مردم شورشگر پیدا شده بود به طور عینی و علمی شناخته نشده و به تاریخ گذشته این سرزمین، علیالخصوص دویست سال اخیر آن از سر پیشداوری و وصلهکاریهای تخیلی و نه واقعی به تحلیل و تجربه گرفته شد و پیدایش استعمار که منبعث از رشد سرمایهداری در مغرب زمین در صحنه تاریخ از اواخر قرن هیجدهم و تاثیر آن بر روند حوادث و حرکات اجتماعی و سیاسی ایران نادیده انگاشته شد و با صراحت و سماجت تمام به افکار و اندیشهها و تحلیلهای افراد دیگر درون نهضت و متفکران و تحلیلگران غیر نهضتی بیاعتنایی شد، ماحصل آن همان اشتباه تاریخی و بینشی است که اوایل سال ۵۷ نهضت آزادی ایران را بهرغم همه گذشتههای غنی و افتخار آمیزش و همه صداقتها و فداکاریها و تقوای رهبران و کادرها و فعالینش، دچار عقبماندگی از حرکت انقلابی جامعه ایرانی کرد…. فراموش نکنیم که در دادگاه نهضت آزادی در سال ۴۲ که اوج اثر و پیشگامی و پیشتازی نهضت در حرکت سیاسی، اجتماعی ایران بود تنها استبداد مورد حمله و تحلیل قرار گرفت و پیشوای فقید و مرحوم ما دکتر مصدق نسبت به مدافعات جناب مهندس بازرگان این ایراد را گرفته بود که چرا هیچ اثری از نقش استعمار در این مدافعات نیست؟» (بیانیه استعفا – همان)
به نظر میرسد نقد مشی بازرگان در دولت موقت تنها مختص به حزب توده ایران نبوده است بلکه بسیاری از افراد مشی آن زمان بازرگان را نقد میکردند.
برگرفته از هفته نامه صدا